responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1154

الازهر

نویسنده (ها) : یدالله غلامی - نورالله کسایی

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَلْاَزْهَر، یا جامع الازهر، کهن‌ترین نهاد آموزشی ـ دینی بازمانده از روزگار فاطمیان در مصر که همزمان با تأسیس شهر قاهره بنیاد نهاده شد و با گذشت بیش از هزار سال رویارویی با بسیاری از دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همچنان به عنوان یکی از پرآوازه‌ترین دانشگاههای اسلامی موجود جهان به حیات علمی ـ آموزشی خود ادامه می‌دهد.

 

بخش یکم ـ تاریخ

بنیان‌گذار جامع الازهر، جوهر کاتب صِقِلّی (سیسیلی، د ۳۸۱ق/ ۹۹۲م)، سردار نیرومند المعزّلدین الله (حک‌ ۳۴۱-۳۶۵ق/ ۹۵۲-۹۷۶م)، چهارمین خلیفۀ فاطمی است که در پی فتح مصر چون شهر قاهره (القاهرة المعزیّة) را به فرمان او ساخت، مسجدالازهر را نیز در جنوب شرقی و سوی قبلۀ قصر خلیفه در میانۀ محلۀ ترک و دیلم بنا نهاد (ابن خلکان، ۱/ ۳۷۵-۳۸۰؛ ذهبی، ۳۲؛ مقریزی، الخطط، ۲/ ۲۷۳؛ ماهر محمد، ۱/ ۱۶۵). بنای الازهر در ۲۴ جمادی‌الاول ۳۵۹ق/ ۴ آوریل ۹۷۰م آغاز شد و در ۷ رمضان ۳۶۱ق/ ۲۲ ژوئن ۹۷۲م پایان یافت و در همان رمضان، نخستین نماز جمعه در آن اقامه شد (ابن خلکان، ۱/ ۳۸۰؛ سیوطی، ۲/ ۲۵۱؛ زکی، ۱۷، ۵۱). گفته شده که سبب اشتهار این جامع بزرگ به الازهر، انتساب آن به دخت رسول خدا، «فاطمة الزهراء»، یا محاط بودن به کاخهای باشکوه خلافت (القصور الزاهره)، یا درخشندگی آن در میان دیگر جامعهای مصر بوده است (مقریزی، همان، ۱/ ۳۶۲؛ ابن ایاس، ۱(۱)/ ۱۸۹؛ داج، ۵-۶).

روزگار حکومت العزیز بالله، پسر و جانشین المعز، آغاز برنامه‌های آموزشی و پرورشی نسلی آشنا به نظام فقهی فاطمیان بود که به تدریج جایگزین نظام فقهی مذاهب رایج اهل سنت در قلمرو اسماعیلیان می‌شد. قاضی ابوحنیفه، نعمان بن محمد (د ۳۶۳ق/ ۹۷۴م)، فقیه مالکی مذهبی که به شیعه گراییده بود، کتابهای افتتاح الدعوة، شرح االاخبار، الاقتصار و آثاری دیگر را در فقه اسماعیلی و ردّ بر فقه ابوحنیفه، مالک و شافعی نوشت و با تألیف کتاب اختلاف الفقهاء، مذهب اهل بیت را بر اساس مبانی اعتقادی اسماعیلیه استوار ساخت (ابن خلکان، ۵/ ۴۱۵-۴۱۶). پس از وی پسرش، ابوالحسن علی بن نعمان (د ۳۷۴ق/ ۹۸۴م)، نخستین قاضی‌القضات مصر در عصر فاطمیان، در صفر ۳۶۵ (یا ۳۶۶ق) به فرمان العزیز، همراه گروهی به الازهر رفت و به املای کتاب الاقتصار، از نوشته‌های پدرش پرداخت. این کار تا مدتها بعد از سوی رجال علمی این خاندان، همچنان ادامه یافت (همو، ۵/ ۴۱۷، ۴۱۹؛ امین، احمد، ۱/ ۱۹۸). افزون بر این، وزیر ابوالفرج یعقوب بن یوسف، معروف به ابن کِلِّس در ۳۷۸ق، با موافقت خلیفه برای گروهی از فقیهان، حقوقی برقرار کرد و برای زندگی آنان در کنار جامع، خانه‌ای بساخت. کمکهای مالی این وزیر و خلیفه العزیز بر رونق الازهر و رواج آموزشهای آن افزود (مقریزی، همان، ۲/ ۲۷۳، ۳۴۱؛ قلقشندی، ۳/ ۳۶۳؛ حسن، ۴۲۷؛ ماهر محمد، ۱/ ۱۶۷).

به روزگار الحاکم بامرالله (حک‌ ۳۸۶-۴۱۱ق/ ۹۹۶-۱۰۲۰م)، بنای مسجدی جدید که به نام او، جامع الحاکمی شهرت یافت، سنت ایراد خطبه و اقامۀ نماز را که به جامع الازهر اختصاص داشت، بر هم زد و پس از آن، وی جمعه‌ای را در جامع خویش و دیگر جمعه‌های ماه را در الازهر و جامع ابن طولون و جامع مصر (فسطاط)، نماز می‌گزارد. با اینهمه، نوسازیها و ارسال هدایای ارزنده از جمله کتابهای نفیس به کتابخانۀ نوبنیاد الازهر و انتقال بسیاری از کتابهای کاخ خلافت به این کتابخانه و تعیین موقوفات، از توجه خاص حاکم، به این جامع نشان داشت (سیوطی، ۲/ ۲۵۱-۲۵۲؛ مقریزی، الخطط، ۲/ ۲۷۳-۲۷۷؛ عنان، الحاکم...، ۱۵۴-۱۵۵؛ ماهرمحمد، ۱/ ۸۴؛ سیف آزاد، ۲۸).

دارالعلم یا دارالحکمه، دومین نهاد آموزشی فاطمی که به فرمان الحاکم در قاهره بنیاد رفت، تا اندازه‌ای از اهمیت الازهر کاست. به ویژه تسامحی که این خلیفه در آغاز فعالیت دارالعلم نسبت به مذاهب اهل سنت از خود نشان داد و دعوت او از مدرسان سنی و نیز گروهی از دانشمندان علم نجوم، پزشکی و ادب سبب شد تا به تدریج روند آموزشها از انحصار دانشهای مذهبی فاطمی بیرون شود، اما چندان نپایید که الحاکم به دستگیری مدرسان سنی مذهب و قتل و حبس آنان فرمان داد و از آن پس آموزشها به همان شیوۀ مذهبی اسماعیلیان ادامه یافت (مقریزی، همان، ۱/ ۴۵۸؛ غنیمه، ۹۴-۱۰۰؛ داج، ۲۵-۲۶). چنین می‌نماید که تعلیم و تعلّم مباحث فقهی و دانشهای دینی، مذهبی و ادبی به الازهر اختصاص داشت و تکیه بر آراء فلسفی بر اساس عقاید باطنی و معتزلی و مبانی فلسفی فاطمی که در روزگار الحاکم رونق چشمگیری یافته بود، ویژۀ دارالعلم بود (خفاجی، ۱/ ۱۸-۱۹؛ نیز نک‌ : ماهر محمد، ۱/ ۱۶۷).

انقراض سلسلۀ شیعی مذهب آل بویه در ایران و عراق، و چیرگی سلجوقیان پشتیبان خلافت عباسی، در سستی بنیان دولت فاطمیان و روند علمی ـ آموزشی الازهر تأثیراتی شگرف داشت. با اینهمه، داعیان اسماعیلی پرورش یافتۀ الازهر، در سرزمینهای خلافت شرقی، خاصه در ایران و عراق، خلیفگان بغداد و حکمرانان هوادار آنان را سخت به هراس می‌افکند.

اوضاع نابسامان سیاسی در قلمرو خلفای عباسی، خاصه شورش ارسلان بساسیری و برگرداندن خطبه به نام المستنصر فاطمی در بغداد، می‌رفت تا به سلطۀ فاطمیان بر سرزمینهای شرقی قلمرو اسلام بینجامد (ابن اثیر، ۹/ ۶۴۱، ۶۴۸-۶۴۹؛ ابن تغری بردی، ۵/ ۲۰) و اگر طغرل بغداد را نمی‌گشود و عباسیان را باز برخلاف مستقر نمی‌کرد، چه‌بسا خلافت آنان منقرض می‌شد. شاید به همین سبب و نیز تبلیغات دامنه‌دار اسماعیلیان و نفوذ روزافزون خلفای فاطمی (نک‌ : همایی، ۳۰-۳۱) بود که خواجه نظام‌الملک طوسی (مق‌ ۴۸۵ق/ ۱۰۹۲م)، وزیر مقتدر الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی به تأسیس نهادهای آموزشی جهت پرورش فقیهانی جدلی برای نفی تبلیغات داعیان ازهری پرداخت. او پرآوازه‌ترین مدارسی را که در انتساب به وی «نظامیه» نام گرفت، در مراکز مهم قلمرو گستردۀ سلجوقیان بنیاد نهاد که مجهزترین آنها، نظامیۀ بغداد و نیشابور بود (نک‌ : کسایی، مدارس...، ۶۹، ۷۳-۷۴). به روزگار الآمر فاطمی (حک‌ ۴۹۵-۵۲۴ق/ ۱۱۰۱-۱۱۳۰م) که پس از انشعاب اسماعیلیان به دو فرقۀ مُستعلیه و نزاریه به خلافت رسید، تعطیلی موقت دارالعلم بر رونق فعالیتهای الازهر افزود. اهدای درِ چوبی منبت‌کاری شده به این جامع که اکنون در موزۀ هنری قاهره نگهداری می‌شود، از سوی وی و نیز بنای مقصوره‌ای باشکوه به نام فاطمة الزهراء به فرمان جانشین وی الحافظ (حک‌ ۵۲۴-۵۴۴ق/ ۱۱۳۰-۱۱۴۹م)، آخرین اخباری است که از این زمان تا پایان روزگار فاطمیان در رسیدگی به کار الازهر گزارش شده است (مقریزی، همان، ۲/ ۲۷۵؛ سیوطی، ۲/ ۲۵۱؛ داج، ۲۸-۲۹).

مهم‌ترین پشتوانۀ مالی الازهر در عصر فاطمیان، موقوفات دولتی و خصوصی و صدقات نقدی و جنسی بود که دیوانی خاص داشت و قاضی القضات بر آن نظارت می‌کرد. گذران روزی استادان، دانشجویان و دیگر دست‌اندرکاران و نیز هزینۀ نگهداری و نوسازی الازهر از محل این درآمدها، تأمین می‌شد. این شیوه تا اوایل سدۀ ۱۴ق/ ۲۰م که ادارۀ اوقاف مصر بر موقوفات الازهر دست یافت، همچنان ادامه داشت (مقریزی، همان، ۲/ ۲۷۴-۲۷۵؛ ماهرمحمد، ۱/ ۱۷۲-۱۷۳، ۱۷۹؛ خفاجی، ۳/ ۹۶). مسئولیت علمی ـ آموزشی الازهر را مشایخ و پیشوایان مذهبی، برپایی جشنها و سوگواریها و امور تبلیغی را داعی الدعات، و نوسازی و بخششهای مالی را خلفا، امیران و وزیران برعهده داشتند. مهم‌ترین فعالیتهای جامع الازهر در دورۀ فاطمیان از این قرار بود: ایراد خطبه به نام خلیفگان فاطمی، افزودن عبارت «حیّ على خیرالعمل» در اذان، برپا داشتن سوگواری عاشورای حسینی، برپایی مجالس الحکمه در حضور خلیفه و وزیران و دانشمندان برای تشکیل مجالس درس، چراغانی و قرآن خوانی ۴ شب اول و نیمۀ رجب، اول و نیمۀ شعبان که گاه خلیفه و خاندانش در آن شرکت داشتند و به‌ویژه آموزشهای اسماعیلی در کنار علوم و فنون رایج آن عصر (مقریزی، همان، ۱/ ۳۹۱، ۴۳۱، ۴۳۳، ۴۶۵-۴۶۶، ۲/ ۲۷۳؛ ذهبی، ۳۲؛ عنان، مورخو...، ۱۲۲، ۱۲۷؛ ماهر محمد، ۱/ ۱۶۷، ۱۸۱، ۱۸۳؛ خفاجی، ۱/ ۴۶-۴۷، ۴۹).

حسن ابن زولاق (د ۳۸۶ق/ ۹۹۶م)، احمدبن ابی العوام، قاضی مصر در زمان الحاکم، امیرمختار محمدبن عبیدالله مسَبَّحی (د ۴۲۰ق/ ۱۰۲۹م) از مورخان بزرگ مصر، ابن هیثم حسن بن حسن بصری (زنده در ۴۳۰ق/ ۱۰۳۹م)، مهندس و فیزیک‌دان نامی اسلام، ابوعبدالله محمد قضاعی (د ۴۵۴ق/ ۱۰۶۲م)، از دانشمندان بزرگ عصر فاطمی از جملۀ مدرسان و قاضیان یا دانش آموختگان برجستۀ الازهر در این دوره بوده‌اند (ابن ابی اصیبعه، چ قاهره، ۱/ ۹۱؛ ابن حجر، ۶۱۱؛ ماهرمحمد، ۱/ ۱۷۷-۱۷۹؛ خفاجی، ۱/ ۴۱-۴۳).

 

الازهر در عصر ایوبیان (۵۶۷-۶۵۰ق/ ۱۱۷۲-۱۲۵۲م)

صلاح‌الدین ایوبی پس از مرگ خلیفه العاضد فاطمی (حک‌ ۵۵۷-۵۶۷ق/ ۱۱۶۲-۱۱۷۲م)، مذاهب اهل سنت را از نو در بین جامعۀ مصری، رسمیت داد (ابن اثیر، ۱۱/ ۳۶۸؛ ابن خلکان، ۷/ ۱۵۷؛ ابن تغری بردی، ۶/ ۶۳). صلاح‌الدین که خود مذهب شافعی داشت، صدرالدین عبدالملک ابن درباس شافعی (د ۶۰۵ق/ ۱۲۰۹م) را منصب قاضی القضاتی مصر داد و به فتوای او اقامۀ نماز جمعه را که طبق موازین شافعی مذهبان در دو جامع شهر جایز نبود، به جامع الحاکم که قضایی فراخ‌تر داشت، انتقال داد. این امر که تا ۱۰۰ سال استمرار یافت، از اعتبار جامع الازهر فرو کاست (سیوطی، ۲/ ۲۵۲؛ نیز نک‌ : ماهر محمد، ۱/ ۱۶۸؛ ولی، ۵۰۰، ۵۰۸). تأسیس مدارس شافعی ـ حنفی به فرمان صلاح‌الدین و جانشینان او که به گفتۀ ابن خلکان (۷/ ۲۰۶-۲۰۷) تا آن زمان در مصر بی‌سابقه بود و حمایتهای مادی و معنوی از دانشمندان سنی مذهب، رکود روزافزون الازهر را در پی داشت (خفاجی، ۱/ ۵۹-۶۰). از این پس، الازهر با تغییر شیوۀ برنامه‌های آموزشی ـ تبلیغی گذشته، در شمار یکی از نهادهای آموزشی مذاهب اهل سنت درآمد. مجادلات فرقه‌ای و انحصار برنامه‌های آموزشی این دوره به مسائل مذهبی سنّیها که از سوی ایوبیان هوادار سیادت مذهبی عصر نظام الملکی در مصر رواج یافته بود، سبب شد تا مواد درسی الازهر به علوم ادبی و مباحث فقهی و حدیثی، محدود شود (ابن ابی اصیبعه، چ بیروت، ۳(۱)/ ۳۳۹؛ خفاجی، ۱/ ۶۲). حضور ابوحفص ابن فارض مصری (د ۶۳۲ق/ ۱۲۳۵م) بزرگ‌ترین سرایندۀ اشعار عرفانی به زبان عربی، در الازهر و شرکت بسیاری از هواداران تصوف در محضر او، نشانۀ رونق آموزشهای صوفیانه در الازهر عصر ایوبیان بوده است (ابن عماد، ۷/ ۲۶۲؛ فاخوری، ۵۱۶؛ زرکلی، ۵/ ۵۵). قاسم بن فیره شاطبی ضریر (د ۵۹۰ق/ ۱۱۹۴م)، پیشوای قاریان مصر و عالم در نحو و لغت، حسن بن خطیر فارسی، فقیه بزرگ حنفی که در ریاضی، طب، تفسیر و لغت نیز عالمی توانمند بود و ابومحمد قاسم بن علی ابن عساکر، در شمار مدرسان الازهر در این دوره بوده‌اند (ابن رُشید، ۳/ ۲۹۶-۲۹۷؛ ماهر محمد، ۱/ ۱۷۹).

جامع الازهر در روزگار ممالیک ترک زبان بحری (۶۴۸-۷۸۴ق/ ۱۲۵۰-۱۳۸۲م) که پس از ایوبیان بر مصر فرمان راندند، با وجود بیگانگی آنان با ادب عرب و علوم اسلامی، مقارن حملۀ مغولان به سرزمینهای شرقی اسلام، به عنوان پایگاه و نگاهیان علوم اسلامی درآمد (داج، ۵۱-۵۲). ملک ظاهر بیبرس (حک‌ ۶۵۸-۶۷۶ق/ ۱۲۶۰-۱۲۷۷م) الازهر را به‌سان دیگر ویرانه‌های به جا مانده از جنگهای صلیبی در مصر، نوسازی، موقوفاتش را احیا، و مقصوره‌ای در آن بنا کرد. سپس با اخذ فتوایی از فقیهان حنفی، پس از ۱۰۰ سال وقفه، در جمعۀ ۱۸ ربیع‌الاول ۶۶۵ خطبه و نماز جمعه در این جامع از نو اقامه شد (مقریزی، الخطط، ۲/ ۲۷۵-۲۷۶؛ قس: قلقشندی، ۳/ ۳۶۰). تعیین استادان فقه و حدیث و الٰهیات، تأمین زندگی مدرسان و طلاب، انتخاب امام جماعت، اعلان احکام دولتی برای امر به معروف و نهی از منکر در الازهر و نوسازیهای پی در پی آن، نشانۀ توجه حکمرانان این سلسله، به‌ویژه بیبرس و المنصور سیف‌الدین قلاوون و ملک الاشرف صلاح‌الدین، به الازهر و بازیافت اعتبار از دست رفتۀ این نهاد بزرگ عصر فاطمی بوده است (داج، ۵۷-۵۸). در زمان ملک ناصر (۶۹۳-۷۴۱ق) افزون بر بازسازی همۀ خرابیهایی که در زلزلۀ سال ۷۰۲ق، بر الازهر وارد شده بود، یکی از امیران وی به نام علاءالدین طیبرس (د ۷۱۹ق)، مدرسۀ طیبرسیه را برای تدریس فقیهان شافعی در جانب غربی الازهر ساخت. این مدرسه که با گذشت زمان در درون الازهر واقع شد، بعدها به کتابخانۀ این جامع اختصاص یافت. تأسیس مدرسۀ آق بُغاویه در جانب چپ الازهر شد و بنای حجره‌ها برای درس قرآن کودکان یتیم، از دیگر اقدامات انجام گرفتۀ این دوره بوده است (مقریزی، همان، ۲/ ۲۷۵-۲۷۶، ۳۸۳؛ خفاجی، ۱/ ۶۵-۶۶؛ مبارک، ۲/ ۲۵۷؛ داج، ۶۰-۶۱).

از گزارش ابن بطوطه (۱/ ۴۰)، چنین بر می‌آید که کسانی چون شرف‌الدین عیسی بن مسعود زَواوی مالکی (د ۷۴۳ق/ ۱۳۴۲م)، مدرس فقه و حدیث و قوام‌الدین کرمانی، صاحب فتوا در تمامی مذاهب اهل سنت، در الازهر مجالس درس داشته‌اند. اشارۀ ابن بطوطه به عبای پشمین و خشن و عمامۀ پشمی سیاه‌رنگ کرمانی، پوشش یک استاد ازهری در آن دوره را نشان می‌دهد (همانجا؛ زرکلی، ۵/ ۱۰۹؛ ولی، ۵۱۲-۵۱۳).

در عصر ممالیک بُرجی (۷۸۴-۹۲۳ق) نیز بر اعتبار علمی و شکوفایی آموزشی الازهر افزوده شد. دلبستگی مؤید شیخ (حک‌ ۸۱۵-۸۲۴ق)، یکی از حکمرانان این سلسله به الازهر چندان بود که نزدیک‌ترین امیران خود را به مدیریت این نهاد می‌گماشت. در ۸۱۸ق که یکی از این امیران به نام سودوب نظارت الازهر را برعهده داشت، شمار طلاب مقیم الازهر در رواقهای عجمی، مغربی، زَیلَعی، بیش از ۷۵۰ نفر بوده است که از خیرات و صدقات افراد نیکوکار نیز برخوردار بودند. این معنی موجب ازدحام مردم، خاصه در شبهای ماه رمضان، برای استفاده از این مزایا در الازهر می‌شد، به طوری که امیر سودوب را بر آن داشت تا با جمعی از غلامان خود، به خوابگاههای این جامع بتازد و عده‌ای را مضروب و زندانی کند. در پی این رویداد، مجالس درس جامع مدتی از فعالیت باز ایستاد (مقریزی، همان، ۲/ ۲۷۷، السلوک، ۴(۱)/ ۳۲۲-۳۲۳؛ خفاجی، ۱/ ۶۷، ۷۲).

در دورۀ حکمرانی قایتبای (۹۰۲-۹۰۴ق/ ۱۴۹۷-۱۴۹۹م) و جانشینان او، تا سلطۀ عثمانیان بر مصر، با همۀ پریشانیها که در دولت ممالیک راه یافته بود، ادارۀ الازهر و نیکو نگاه داشتن بنا و توجه به فعالیتهای آموزشی و رسیدگی به امر معیشت استادان و دانشجویان با علاقۀ بسیار دنبال می‌شد. حضور دانشمندان دیندار و پارسا چنان روحانیتی برای این جامع فراهم کرده بود که محرومیت از حضور در آن، به نوعی نفرین تعبیر می‌شد (نک‌ : داج، ۷۲). از این‌رو، روزگار ممالیک برجی، دوران شکوفایی فرهنگ و تمدن مصر و برخورداری الازهر از انبوه عالمان بنام و قبله‌گاه طالبان دانش از اقصى نقاط بلاد اسلام بوده است (ابن ظهیره، ۱۹۰؛ خفاجی، ۱/ ۷۶).

ابن خلدون که در ۷۸۴ق/ ۱۳۸۲م، به روزگار سلطان ظاهر بَرقوق، به مصر رفته، و بر منصب قضا و تدریس در جامع الازهر دست یافته، از قاهره به سواد اعظم دنیا و شهری پر از خانقاهها و مدارس و دانشمندان یاد کرده است (نک‌ : العبر، ۶/ ۴۸۳-۴۸۴). با اینهمه، از مواد و کتابهای درسی و نیز گرایش بیشتر استادان و دانشجویان الازهر به علوم مذهبی و ادبی، بر می‌آید که افکار سنتی حاکم بر نهادهای آموزشی عصر ایوبیان به این دوره راه یافته، و پژوهش و تحصیل در علوم عقلی و دانشهای ریاضی، پزشکی، فیزیک و شیمی الازهر، به گونه‌ای کارآمد، درخشش نداشته است. نقد و نظر ابن خلدون از شیوه‌های رایج در قاهره، خاصه در الازهر که خود در آن تدریس می‌کرده، نشانۀ مردود و مهجور بودن مدعیان باب اجتهاد و الزام تقلید ملت اسلام از پیشوایان مذاهب اهل سنت بوده است (همو، مقدمه، ۴۴۸). وی استادان معاصر خویش را به شیوه‌های سودمند و کارآمد آموزشی ناآشنا یافته است (همان، ۵۳۵).

به هر روی دانشمندانی که در این دوره در زمینه‌های ادب، تاریخ، جغرافیای تاریخی، علوم دینی و مذهبی، حدیث و دیگر شاخه‌های علوم انسانی و احیاناً دانشهای عقلی درخشیده‌اند، بیشتر از سرزمین مصر و در شمار استادان و دانش آموختگان الازهر بوده‌اند که از آن میان: ابوالحسن علی بن یوسف لخمی شطنوفی شافعی (د ۷۱۳ق/ ۱۳۱۳م) از استادان برجستۀ علم قرائت قرآن، شهاب‌الدین احمدبن عبدالوهاب نویری (د ۷۳۲ یا ۷۳۳ق) مؤلف نهایة الارب فی فنون الادب، احمد ابن فضل‌الله عمری (د ۷۴۹ق/ ۱۳۴۸م) نویسندۀ کتاب مسالک الابصار فی ممالک الامصار و قلقشندی (احمدبن علی) صاحب صبح الاعشى فی صناعة الانشاء شهرت بسزایی داشتند (سیوطی، ۱/ ۵۰۶؛ ابن جزری، ۱/ ۵۸۵؛ خفاجی، ۱/ ۷۴). افزون بر اینان، می‌توان به ابن حجر عسقلانی (د ۸۵۲ق)، از دانشمندان مشهور در تاریخ، فقه و حدیث، و نیز کمال‌الدین ابوالبقاء دمیری (د ۸۰۸ق)، مؤلف کتاب معروف حیاة الحیوان الکبرى، اشاره کرد (سخاوی، ۲/ ۳۹؛ خفاجی، ۱/ ۷۵). برخی از پژوهشگران معاصر، تقی‌الدین ابوالعباس مقریزی (د ۸۴۵ق/ ۱۴۴۱م) و جلال‌الدین سیوطی (د ۹۱۱ق/ ۱۵۰۵م)، دو دانشمند بلند آوازۀ مصری را که بارها در آثارشان از مسائل گوناگون الازهر یاد کرده‌اند، در شمار مدرسان و دانش آموختگان این جامع نام برده‌اند (عنان، مورخو، ۸۷؛ خفاجی، ۲/ ۵۷).

 

الازهر در عصر عثمانی

سلطان سلیم اول (سل‌ ۹۱۸-۹۲۶ق)، در ۹۲۳ق، سلسلۀ ممالیک مصر را برانداخت و خطبۀ نماز جمعه در جامع الازهر به نام این سلطان فاتح عثمانی که خود را خلیفۀ مسلمانان می‌پنداشت، خوانده شد (ولی، ۵۱۳). درگیریهای پی‌گیر ممالیک محلی با پاشایان عثمانی (نک‌ : حتّی، ۲/ ۹۰۳-۹۰۴)، چپاول اموال و تجاوز به حریم مساجد جامع، دستگیری بسیاری از دانشمندان و قاضیان و انتقال نخبگان آنان به قسطنطنیه، هرچند جامع الازهر را درگیر نابسامانیهای اداری و آموزشی کرد، اما با بخشودن فراریان پناهنده به الازهر و شرکت سلطان سلیم و سرداران عثمانی در مراسم نماز جمعۀ این جامع، نخستین نرمشها از سوی عثمانیان نسبت به این نهاد کهن خودنمایی کرد. شرکت شماری از پیشوایان مذاهب چهارگانه که بیشتر از عالمان برجستۀ ازهری بودند، در مجالس مشورتی دیوان عالی، اعتبار علمی الازهر را تا اندازه‌ای زنده نگاه داشت. از این گذشته، نیاز ترکان به عالمان دینی و نظام قضایی مبتنی بر فتواهای شرعی و دعاوی مربوط به مذاهب فقهی، رسیدگی به موقوفات و امور کشورداری، نقش سیاسی ـ اجتماعی الازهر را در برقراری عدالت اجتماعی و حفظ میراث فرهنگی اسلام و زبان عربی، بیش از پیش چشمگیر کرد (خفاجی، ۱/ ۷۷، ۷۹، ۸۵؛ داج، ۷۸، ۸۱، ۸۲).

ابن ملیح ابوعبدالله قَیسی، جهانگرد مغربی که میان سالهای ۱۰۴۰-۱۰۴۲ق به روزگار حکمرانی خلیل پاشا بر مصر، از آنجا دیدار کرده، از جامع الازهر، به عنوان بزرگ‌ترین نهاد عبادی ـ آموزشی آن دیار و فعال در اقامۀ نماز و تلاوت قرآن و تدریس علوم اسلامی با انبوهی از طالبان دانش از شرق و غرب جهان اسلام که با استفاده از مزایای خوراک و پوشاک در ۵ رواق این جامع مسکن داشتند، یاد کرده، و شیخ ابوالحسن علی اَجهوری مالکی و ابوالعباس احمدبن عیسى مالکی، مشهور به کلبی را از مدرسان برجستۀ الازهر در این دوره نام برده است (ولی، ۵۱۴-۵۱۵).

از نیمۀ سدۀ ۱۱ق/ ۱۷م، حکمرانان عثمانی، یکی از دانشمندان مشهور علوم دینی را با عنوان شیخ به ریاست الازهر بر می‌گماشتند. این سنت مشیخۀ الازهر که ریشه در روزگار فاطمیان داشت، تا اواخر سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م، همچنان ادامه یافت (ماهر محمد، ۱/ ۱۸۵). شیخ محمدبن عبدالله خرشی (د ۱۱۰۱ق/ ۱۶۹۰م)، ابراهیم بن محمد برماوی (د ۱۱۰۶ق/ ۱۶۹۵م) و محمد نشرتی (د ۱۱۲۰ق/ ۱۷۰۸م)، از فقیهان بنام و نخستین مشایخ الازهر در عصر عثمانی بوده‌اند (خفاجی، ۱/ ۸۸، ۱۴۲؛ ولی، ۵۱۶). در این دوره، رئیس الازهر بر تمامی امور این جامع اشراف داشته، و هریک از واحدهای مسکونی الازهر را شیخی سرپرستی می‌کرده است. شیخ الازهر از این هنگام چندان اعتبار داشت که افزون بر سرپرستی همۀ نهادهای آموزشی مصر، از مشاوران مورد اعتماد دولت در مسائل مهم این بخش از قلمرو عثمانی بود (ماهر محمد، ۱/ ۱۸۵؛ داج، ۸۲-۸۳). با اینهمه، گسترش فقر و ناامنی و بیماریهای فراگیر، جامعۀ مصر را چنان به صوفی‌گرایی سوق داد که حتى مشایخ الازهر نیایشهای صوفیانه و سماع و رقص را جایز می‌شمردند و با اولیای تصوف روابطی نزدیک داشتند (همو، ۸۴). از همین‌رو، آموزشهای الازهر سخت به سستی گرایید، چنانکه احمدپاشا والی مصر در ۱۱۶۱ق/ ۱۸۴۸م، شیخ عبدالله شبراوی رئیس الازهر را به چاره‌جویی فرا خواند (ماهرمحمد، ۱/ ۱۶۹؛ خفاجی، ۱/ ۷۹، ۳/ ۷۱). در این زمان برای ورود به الازهر و حضور و غیاب مدرسان و دانشجویان، ضابطه‌ای وجود نداشت. انتخاب درس و استاد، آزاد و بی‌برنامه بود. انتصاب مدرسان جنبۀ رسمی نداشت و چنان بود که دانشمندی برجسته با عنوان شیخ بر پایۀ ستونی که به وی اختصاص می‌یافت، بر کرسی درس می‌نشست و شاگردان بر گرد وی حلقه می‌زدند، ساعات تشکیل درس از پیش تعیین نمی‌شد و در سرما و گرمای شدید، حضور شاگردان کاستی می‌گرفت. با اینکه الازهر از معتبرترین کانونهای آموزشی سرزمینهای عرب‌زبان قلمرو عثمانیان بود و حدود ۶۰ تا ۷۰ استاد و شمار بسیاری دانشجوی بومی و غیربومی به تعلیم و تعلم در آن اشتغال داشتند، از درخشش آموزشی عصر ممالیک، بی‌بهره بود و مواد درسی را بیشتر مباحث صرفی و نحوی، معانی و بیان، ادب عربی و مسائل فقهی تشکیل می‌داد و به دانشهای پزشکی، ریاضی، شیمی و نجوم کمتر توجه می‌شد؛ چنانکه کیمیاگری و طالع‌بینی بازاری به مراتب گرم‌تر از دانشهای شیمی و نجوم داشت (داج، ۹۲-۹۳، ۱۰۴-۱۰۷).

 

مبارزات مشایخ الازهر در دوران اشغال مصر به دست سپاه ناپلئون

در پی تجاوز سپاه فرانسه به مصر (۱۲۱۳ق/ ۱۷۹۸م)، مشایخ الازهر از ناپلئون خواستند که نظامیانش با مردم به نرمی رفتار کنند. ناپلئون برای جلب رضای آنان، ۱۰ تن از استادان الازهر را به تشکیل شورایی فرمان داد که ریاست آن را عبدالله شرقاوی (د ۱۲۲۷ق/ ۱۸۱۲م)، شیخ الازهر برعهده داشت. اما مصریان در غیاب ناپلئون بر فرمانده نظامی وی شوریدند و او را کشتند و چون درخواست ناپلئون در بازگشت به قاهره از مشایخ الازهر برای جلوگیری از آشوب، بی‌پاسخ ماند و شرقاوی با فشار افکار عامه به اعلان مقاومت در برابر اشغالگران فرانسه تن در داد، ناپلئون ناچار الازهر را به توپ بست و شرقاوی و همکارانش را بازداشت، و گروهی از آنان را تیرباران کرد (زکی، ۲۵۶؛ خفاجی، ۱/ ۹۲؛ داج، ۱۱۰-۱۱۱). این درگیری و کشتار و غارت، گرچه الازهر را به نابسامانی و تعطیلی موقت کشاند، اما آبادانیهای پردامنۀ ناپلئون در تأسیس کارخانه‌ها، بیمارستانها، چاپخانه‌ها و نشان دادن پیشرفتهای علمی غرب به مصریان، افقهای تازه‌ای از دانشهای پیشرفتۀ اروپاییان را در دیدگاه ازهریون گشود و چندان نپایید که بسیاری از رجال علمی و مشایخ الازهر از جمله عبدالرحمان جبرتی (د ۱۲۳۷ق/ ۱۸۲۲م) و شیخ حسن عطار (د ۱۲۵۰ق/ ۱۸۳۴م) با زبان فرانسه و فرهنگ غرب، آشنایی بسیار یافتند (همو، ۱۱۲-۱۱۳؛ نیز نک‌ : زرکلی، ۲/ ۲۲۰).

اشغال زودگذر مصر به دست سپاهیان فرانسه با حملۀ مشترک قوای انگلیس و عثمانی در ۱۲۱۶ق/ ۱۸۰۱م، پایان یافت. وزیر اعظم عثمانی به قاهره درآمد و در نماز جمعۀ الازهر به دانشهای نوین مغرب زمین، آثاری شگرف بر جای نهاد و جامعۀ مصری را به مرحله‌ای از تجدد که سرآغاز عصر نهضت علمی و ادبی در جهان عرب بود، سوق داد (ضیف، ۱۲-۱۳). چهره‌های سرشناس علمی مانند احمد دَمَنهوری (د ۱۱۹۲ق/ ۱۷۷۸م)، ادیب و مورخ و آشنا به دانشهای یونانی، حساب و هندسه، گیاه‌شناسی و پزشکی، و شیخ محمد نَشرَتی، پزشک، فیلسوف و مهندس آشنا به علوم یونانی، و شریف سیدقاسم تونسی (د ۱۱۹۳ق)، ریاست و یا استادی الازهر را برعهده داشتند (عیسى بک، ۱۶۶؛ خفاجی، ۱/ ۷۵، ۲/ ۱۱۳؛ داج، ۹۳-۹۴).

 

الازهر در عصر محمدعلی پاشا و جانشینان او

به دنبال نابسامانیهای سیاسی ـ اقتصادی ناشی از چیرگی دوبارۀ عثمانیان بر مصر، مشایخ الازهر به نشانۀ اعتراض، کلاسهای درس را تعطیل کردند و در ۱۲۲۰ق/ ۱۸۰۵م از محمدعلی، افسر فرمانده سپاه ینی چری عثمانیان خواستند که پاشای ترک را از کار برکنار کند و خود سررشتۀ امور را در دست گیرد. از آغاز درگیری هواداران محمدعلی با ممالیک محلی تا سلطۀ کامل وی بر مصر (۱۲۲۶ق/ ۱۸۱۱م)، هرچند بر دامنۀ هرج و مرجهای سیاسی و آشفتگی الازهر و مصادرۀ موقوفات و ناخشنودی رجال علمی آن افزوده شد، اما اقدامات اصلاح‌گرانۀ او در فرستادن شماری از دانشجویان مصری و دانش‌آموختگان ازهری به اروپا، آیندۀ امیدبخشی را در دگرگونی نظام آموزشی این جامع، نوید می‌داد (فاخوری، ۶۵۰)؛ چنانکه رفاعه طهطاوی، نخستین محصل از این گروه، پس از بازگشت از اروپا در ۱۲۴۱ق با تدریس علوم انسانی و دیگر دانشهای پیشرفتۀ غربی که حدود ۴۰ سال استمرار یافت، از معدود مشایخ بزرگ الازهر بود که در انتقال دانشهای نوین اروپایی به این کشور و تشویق محمدعلی به انتصاب مدیران دانشمند و رواج آموزشهای جدید در کنار تعالیم سنتی، نقش بسزایی داشت (ولی، ۵۲۱). پس از محمدعلی، سیاست تجددطلبی او در الازهر همچنان دنبال می‌شد، اما سیاست عباس حلمی (حک‌ ۱۲۶۴-۱۲۷۰ق/ ۱۸۴۸-۱۸۵۴م)، با گسترش فرهنگ اروپایی در مصر ناسازگار می‌نمود. با اینهمه، آشنایی اروپاییان با نقشۀ ساختمانی الازهر، شورایی شدن مدیریت و بهبود بخشیدن به وضع مالی آن با تصویب قانون اراضی ۱۲۷۴ق و نیز قانون مصوب ۱۲۸۸ق، دربارۀ انتخاب استاد و دانشجو و امتحان مواد درسی و تأسیس دارالعلوم وابسته به الازهر در ۱۳۲۵ق، توجه استادان الازهر به تدریس تاریخ و هندسه و موسیقی، این نهاد سنتی را به دانشگاهی جدید، مبدل ساخت. در این زمان، الازهر ۳۱۴ مدرس و نزدیک به ۱۰ هزار دانشجو از مذاهب اهل سنت داشته است (مبارک، ۱/ ۲۲۱-۲۲۲؛ خفاجی، ۲/ ۱۱۴-۱۱۵، ۱۱۸؛ داج، ۱۱۸-۱۲۰).

 

سیدجمال‌الدین اسدآبادی و جامع الازهر

او که در فاصلۀ سالهای ۱۲۸۸-۱۲۹۷ق/ ۱۸۷۱-۱۸۸۰م، به قصد بیداری افکار مردم و اتحاد مسلمانان در مصر تلاش می‌کرد، با وجود واکنشهای شدید مشایخ محافظه‌کار الازهر، به موفقیتهای چشمگیری دست یافت و روح تازه‌ای از آزاداندیشی و وطن‌پرستی و گرایش به دانشهای نو را در کالبد این نهاد بزرگ علمی ـ آموزشی دمید (فاخوری، ۷۵۰؛ خفاجی، ۲/ ۴، ۳/ ۳، ۷۶). از نتایج درخشان این نهضت فکری، اقدامات شیخ محمد عبده (د ۱۳۲۳ق/ ۱۹۰۵م)، یکی از شاگردان و هواداران سیدجمال‌الدین در الازهر بود که با ابراز شایستگی علمی و فکری، بعدها مُفتی اعظم مصر و رئیس دانشگاه الازهر شد. او با آموزشهای کارساز، افکار تقلیدی و سنتی را از اذهان استادان و دانشجویان الازهر زدود (ضیف، ۲۱۸-۲۲۳؛ خفاجی، ۲/ ۳، ۱۵۰؛ داج، ۱۳۳-۱۳۴).

در فاصلۀ سالهای ۱۲۸۹ق/ ۱۳۱۷ق/ ۱۸۷۲-۱۸۹۹م، قوانینی پرمحتوا از جمله اصلاح برنامه‌های درسی، افزودن دروس و مباحث جدید علمی، تأسیس کتابخانۀ مرکزی، تنظیم بودجۀ سالانه، تعیین لباس رسمی برای استادان، صدور پایان‌نامه‌های تحصیلی و علمی (الشهادة الاهلیة و الشهادة العالمیة) به تصویب رسید و شورایی شدن مدیریت، آیندۀ امیدبخشی را در روند برنامه‌های اداری ـ آموزشی الازهر ترسیم کرد (خفاجی، ۱/ ۱۲۵، ۲/ ۱۱۴-۱۲۲؛ داج، ۱۳۵-۱۳۸). در ۱۳۱۵ق/ ۱۸۹۷م به پیشنهاد رئیس دانشگاه، مدارس آق بغاویه و سیبرسیه در جنب الازهر به این جامع پیوست و هستۀ کتابخانۀ مرکزی الازهر در این مدارس پی‌ریزی شد (خفاجی، ۲/ ۱۵۱-۱۵۴؛ طنطاوی، ۸۶). در همین سالها، شیخ محمد عبده در مقام ریاست الازهر، به رغم کارشکنیهای مخالفان، با ایراد سخنرانیها، تطبیق آیات قرآنی با بسیاری از کشفیات جدید علمی، تشویق دانش‌آموختگان ازهری به تألیف مقالات تحقیقی، الازهر را در مسیر بهره‌گیری از دانشهای نوین و آموزشهای سودمند قرار دارد (داج، ۱۳۵-۱۳۶). از دستاوردهای مهم عبده در الازهر، جلب دانشجویانی نخبه و روشنفکر در حلقۀ درس بود که از مشهورترین آنان مصطفى لطفی مَنْفَلوطی، محمد رشید رضا، سعد زغلول (د ۱۳۴۶ق) و طه حسین (۱۳۹۳ق/ ۱۹۷۳م) را می‌توان نام برد که در جنبش علمی و بیداری فکری نسل جدید مصر، نقشی بسزا داشتند (فاخوری ۶۵۰، ۷۵۴؛ ضیف، ۲۲۲، ۲۲۴، جم‌ ؛ خفاجی، ۲/ ۴-۷، ۱۲-۱۳؛ زرکلی، ۱/ ۲۰۰، ۶/ ۱۲۶، ۲۵۲، ۷/ ۲۳۹).

پس از عبده برنامه‌های اصلاحی او توسط حسونه نواوی و برخی دیگر از مدیران الازهر همچنان دنبال شد و از اواخر سدۀ ۱۹ و آغاز سدۀ ۲۰م با قانونی شدن حدود ۱۰ پیشنهاد اصلاحی، اقدامات ارزنده‌ای در اداره و آموزش الازهر به عمل آمد (داج، ۱۳۶-۱۴۲). با اینهمه، از گزارشها بر می‌آید که الازهر تا نیمۀ اول سدۀ ۲۰م هنوز گرفتار پاره‌ای نابسامانیهای مالی و آموزشی و جمود فکری بوده، و بازده علمی دانشجویان پس از گذراندن ۱۲ سال در مقاطع مختلف تحصیلی، بسیار ناچیز بوده است. مدارک تحصیلی در این زمان هنوز به همان شیوۀ سنتی صدور اجازه‌نامه‌ها بود و تصدی رؤسای واپس‌گرا و محافظه‌کار چون سلیم بشری و عبدالرحمان شربینی و مداخلات خدیو در دهۀ نخست سدۀ ۲۰م مانع اقدامات اصلاحی می‌شد (داج، ۱۴۳-۱۴۴). تا اینکه طبق قانون مصوب ۱۳۲۹ق/ ۱۹۱۱م، الازهر به عنوان برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس واقع در شهرهای طنطا، دسوق، دمیاط، اسکندریه و نیز مدرسۀ تربیت قضات (القضاء الشرعی) به تابعیت الازهر درآمد. هیأتی مرکب از رئیس الازهر و نمایندۀ او، مفتی مصر، استادان برجستۀ دانشکده‌ها، نمایندگان وزارت دارایی و دادگستری و معارف و اوقاف و ۴ تن از دانشمندان بنام و استادان مشهور با عنوان «مجلس الازهر الاعلى» اداره و نظارت بر کار الازهر را برعهده گرفتند (خفاجی، ۱/ ۱۲۵، ۲/ ۸۴؛ داج، ۱۴۵).

در ۱۳۲۸ق/ ۱۹۱۰م جامع الازهر ۱۰ هزار دانشجو در ۳ مقطع ابتدایی، متوسطه و عالی با ۱۷۷ کلاس درس و ۳۱۶ مدرس داشته که با روزگار محمدعلی پاشا تقریباً یکسان بوده است (همو، ۱۴۹-۱۵۰). با بروز جنگ جهانی اول، دانشجویان ازهری با تقویت روحیۀ ملی جامعۀ مصر، رهبری تظاهرات ضداستعماری را برعهده گرفتند (همو، ۱۵۰-۱۵۱).

فؤاد اول، نخستین پادشاه مصر نسبت به این نهاد کهنسال توجهی خاص داشت. در ۱۳۴۲ق/ ۱۹۲۳م، دورۀ تحصیلات فوق لیسانس در رشته‌های سنتی الازهر دایر شد و مدرسۀ قضات (القضاة الشرعی) و پس از آن سرپرستی مدرسۀ تربیت معلم (دارالعلوم) به الازهر واگذار شد. با وزارت سعد زغلول، موقوفات جامع در اختیار دولت قرار گرفت و هرگونه انتصاب در الازهر برعهدۀ پادشاه و نخست‌وزیر بود (ضیف، ۱۸۲؛ داج، ۱۵۱-۱۵۲).

در خلال جنگ جهانی اول که قاهره مرکز عملیات جنگی بریتانیا در خاورمیانه بود، با وجود بهره‌گیری مصر از علوم و فنون غربی، همچنان تفکر قرون وسطایی بر الازهر حاکم بود. با اینهمه، در این زمان دانشمندانی اصلاح‌گرا چون شیخ مصطفى مراغی و محمد احمدی ظواهری و شیخ محمود شلتوت، به ریاست الازهر رسیدند (خفاجی، ۱/ ۱۶۵، ۱۶۹). در نتیجۀ تلاشهای آنان در ۱۳۴۹ق/ ۱۹۳۰م، با تصویب فؤاد، الازهر به دانشگاهی جامع و واقعی مبدل شد. مدارس آمادگی و مقدماتی (المعاهد المدنیه) وابستۀ به الازهر در شهرهای مهم مصر دایر شد. تعلیمات عالی در ۳ دانشکدۀ اصول دین، شریعت اسلامی و زبان عربی برقرار شد. شماری از دانش‌آموختگان این دوره به خارج فرستاده شدند و با تأسیس چاپخانه، نخستین نشریۀ الازهر با عنوان نور الاسلام و سپس به نام مجلة الازهر، منتشر شد (همو، ۲/ ۸۱؛ داج، ۱۵۱-۱۵۷، ۱۸۴).

به روزگار پادشاهی فاروق (۱۹۳۶-۱۹۵۲م)، دانشگاه الازهر گرفتار نابسامانیهای سیاسی بود. با این حال، بنای دانشگاهی جدید و دو دانشکدۀ شریعت اسلامی و زبان عربی در شرق بنای قدیم در ۱۳۶۹-۱۳۷۰ق، الازهر را از مسجدی کهن به صورت دانشگاهی برخوردار از مظاهر نو مبدل ساخت. در این دوره با گرایش بسیاری از استادان و دانشجویان ازهری به نهضت اخوان المسلمین، این دانشگاه صحنۀ تظاهرات سیاسی و اعتقادی شد، تا اینکه سرانجام با کودتای افسران جوان و اعلام نظام جمهوری در مصر از ۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲م، الازهر به مرحله‌ای دیگر از دگرگونیهای سیاسی و علمی وارد شد (همو، ۱۶۱-۱۶۲).

در عصر انقلاب، در پرتو همکاری متقابل رؤسای جمهوری با استادان الازهر، این دانشگاه در مسیر پیشرفت قرار گرفت و بسیاری از طالبان دانش، از کشورهای آسیایی و افریقایی را به خود جذب کرد. شرکت رؤسای جمهوری مصر و سوریه به هنگام طرح تشکیل جمهوری متحد عربی در ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۸م، در نماز جمعۀ الازهر، یادآور همان شکوه و جلال شرکت خلیفگان فاطمی در این نهاد کهن بود (همو، ۱۶۵-۱۶۶).

از جمله گامهای ارزندۀ الازهر در دورۀ اخیر، تأسیس کرسی فقه شیعۀ جعفری بود که پس از تأسیس دو کرسی فقه حنفی و شافعی در دانشکدۀ الٰهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در ۱۳۳۵ش به عنوان عملی متقابل صورت گرفت (کسایی، کارنامۀ...، ۵۸).

در این دوره، شورای عالی مرکزی به نام «مجلس الازهر الاعلى» بالاترین مرجع رسیدگی به تمامی امور این دانشگاه بود. اعضای هیأت علمی الازهر در ۳ مرتبۀ استاد صاحب کرسی (الاستاذ ذوالکرسی)، استادیار (الاستاذ المُساعد) و مربّی (المدِّرس)، به تدریس می‌پرداختند (داج، ۱۶۸) در فاصلۀ سالهای تحصیلی ۱۳۶۴-۱۳۶۶ق، شمار دانشجویان خارجی الازهر از کشورهای افریقایی، آسیایی و اروپای شرقی، حدود هزار نفر بوده است و رشته‌های روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ سیاسی، فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی و تربیت بدنی، بر دروس سنتی الازهر افزوده شد و سازمان وعظ و تبلیغ، تربیت و فرستادن گروههای تبلیغاتی (البعثة) به کشورهای مختلف، خاصه افریقا را برعهده گرفت و مراکز فرهنگی وابسته به الازهر در کشورهایی چون سودان، انگلستان و آمریکا تأسیس شد. در ۱۹۵۸م شمار دانشجویان این دانشگاه در تمامی مقاطع تحصیلی نزدیک به ۴۰ هزار نفر بود (همو، ۱۷۴-۱۷۵، ۱۷۸، ۱۸۳-۱۸۴، ۱۹۱، حاشیه).

در بین رؤسای اخیر الازهر، شیخ محمود شلتوت، شخصیتی بارزتر از دیگران داشت، وی که از همین دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و تألیفات بسیار در رشته‌های مختلف علمی از خود بر جای نهاد، بر آن شد که روحیۀ روشنگری و اجتهاد را در این دانشگاه برانگیزد (زرکلی، ۷/ ۱۷۳). استفاده از وجود شخصیتهای علمی چون محمد ماضی، محمد بهی، محمد فهام و محمود حُب الله ــ که دوره‌های تخصص علمی را در غرب گذرانده بودند ــ برای ادارۀ این دانشگاه از جمله اقداماتی است که در راستای احیای تفکر علمی و تطبیق آن با آموزشهای سنتی الازهر انجام گرفته است (داج، ۱۹۴) و چنین بود که پس از استقرار نظام جمهوری در مصر، با لغو قانون ۱۹۳۶م و صدور فرمانی جدید در ۱۹۶۱م، الازهر به عنوان نهادی بزرگ، برای حفظ میراثهای دینی، علمی، فکری عربی ـ اسلامی برای همگامی ملت عرب با پیشرفتهای علمی و فنی جهان معاصر معرفی شد. به موجب این قانون، سازمان مرکزی الازهر از ۴ ارگان المجلس الاعلى للازهر، مجمع بحوث الاسلامیه، ادارة الثقافه و البحوث الاسلامیه، جامعة الازهر و المعاهد الازهریه و ۶ دانشکدۀ شریعت، اصول دین، مطالعات علوم عربی، کشاورزی، مهندسی و پزشکی تشکیل می‌شد. جامع الازهر نیز از این زمان به «جامعة الازهر» تغییر نام یافت. در ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲م، دانشکدۀ دختران نیز فعالیت علمی ـ آموزشی خود را در این مجموعۀ دانشگاهی آغاز کرد (امین، حسن، ۱/ ۹۰؛ ولی، ۵۲۴-۵۲۵؛ طنطاوی، ۹۸). هر چند که به دیدۀ برخی از صاحب‌نظران، پژوهشهای علمی و روند آموزشها در دانشکدۀ پزشکی بدون بیمارستان، و دانشکدۀ علوم بدون کارخانه، و مهندسی بدون امکانات لازم، سطح علمی دانشگاه الازهر را دست کم در سالهای آغازین تأسیس این رشته‌ها، پایین‌تر از دیگر دانشکده‌ها قرار داده بود (شلبی، ۶۸).

در ۱۹۵۴م هیأت دولت مصر بنیاد شهرک دانشگاهی برای استفادۀ استادان و دانشجویان راتدارک دید (امین، حسن، ۱/ ۸۵). طبق آمار سالهای ۱۳۷۰-۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۰-۱۹۵۱م، نزدیک به ۳ هزار دانشجوی خارجی از ۶۵ کشور در این دانشگاه، به تحصیل اشتغال داشته‌اند (طنطاوی، ۱۰۲). گفتنی است که توجه به قرائت و علوم قرآنی، سرلوحۀ برنامه‌های آموزشی این نهاد کهن از آغاز تأسیس تاکنون بوده است. این دانشگاه هنوز هم چون تاجی زرین در بین دانشگاههای جهان اسلام می‌درخشد. دانشگاهی که فرهنگ عربی ـ اسلامی را در روزهای تیرۀ سلطۀ ترکان عثمانی، نیک نگاه داشت و اکنون نیز بر آن است که آموزشهای دینی و سنتی رایج در یک هزار سال پیش را با دانش و تکنولوژی دنیای امروز پیوند دهد (خفاجی، ۱/ ۱۳۷؛ ولی، ۵۲۵؛ نیز نک‌ : غنیمه، ۸۲؛ ویت، ۴۹؛ طنطاوی، ۷۴-۷۵؛ زنکلونی، ۲۸۵).

 

مآخذ

ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، بیروت، ۱۴۰۸ق؛ همان، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن ایاس، محمد، بدائع الزهور، به کوشش محمد مصطفى، قاهره، ۱۴۰۴ق؛ ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، ۱۳۶۱ش؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، قاهره، ۱۳۵۲ق؛ ابن جزری، محمد، غایة النهایة، بیروت، ۱۳۵۱ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، «رفع الاصر»، همراه الولاة و القضاة کندی، بیروت، ۱۹۰۸م؛ ابن خلدون، العبر، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۱ش؛ همو، مقدمة، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن رشید، محمد، ملء العبیة، به کوشش محمد حبیب ابن خوجه، تونس، ۱۹۸۱م؛ ابن ظهیره، احمد، الفضائل الباهرة، به کوشش مصطفى سقا و کامل مهندس، قاهره، ۱۹۶۹م؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، به کوشش عبدالقادر و محمود ارناؤوط، بیروت، ۱۴۱۲ق؛ امین، احمد، ظهرالاسلام، بیروت، ۱۳۸۸ق؛ امین، حسن، دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعة، بیروت، ۱۴۰۱ق؛ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۶۶ش؛ حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الدولة الفاطمیة، مصر، ۱۹۶۴م؛ خفاجی، محمد عبدالمنعم، الازهر فی الف عام، قاهره، ۱۳۷۴ق؛ داج، بایارد، دانشگاه الازهر، ترجمۀ آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش تدمری، بیروت، ۱۴۰۹ق؛ زرکلی، اعلام؛ زکی، عبدالرحمان، القاهره، قاهره، ۱۳۸۶ق؛ زنکلونی، علی سرور، الدعوة و الدعاة، قاهره، ۱۹۷۹م؛ سخاوی، محمد، الضوء اللامع، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ سیف آزاد، عبدالرحمان، تاریخ خلفای فاطمی، تهران، ۱۳۴۱ش؛ سیوطی، حسن، المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق؛ شلبی، احمد، رحلة حیاة، مصر، ۱۹۷۸م؛ ضیف، شوقی، الادب العربی المعاصر فی مصر، مصر، ۱۹۶۱م؛ طنطاوی، محمد، «الازهر»، العربی، کویت، ۱۳۹۲ق، شم‌ ۱۷۰؛ عنان، محمد عبدالله، الحاکم بامرالله، قاهره، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م؛ همو، مورخو مصر الاسلامیة، قاهره، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م؛ عیسى بک، احمد، تاریخ البیمارستانات فی الاسلام، بیروت، ۱۹۸۱م؛ غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمۀ نورالله کسایی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، بیروت، ۱۴۰۷ق؛ کسایی، نورالله، کارنامۀ دانشکدۀ الٰهیات و معارف اسلامی، تهران، ۱۳۵۷ش؛ همو، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران، ۱۳۶۳ش؛ ماهر محمد، سُعاد، مساجد مصر، مصر، ۱۹۷۱م؛ مبارک، علی پاشا، الخطط التوفیقیة، مصر، ۱۹۸۰م؛ مقریزی، احمد، الخطط، بیروت، دارصادر؛ همو، السلوک، به کوشش عبدالفتاح عاشور، قاهره، ۱۹۷۲م؛ ولی، محمدطه، المساجد فی الاسلام، بیروت، ۱۴۰۹ق؛ ویت، گاستون، قاهره شهر هنر و تجارت، ترجمۀ محمود محمودی، تهران، ۱۳۶۵ش؛ همایی، جلال‌الدین، غزالی‌نامه، تهران، ۱۳۴۲ش.

 

نورالله کسایی

 

بخش دوم ـ معماری

جامع الازهر همچون مساجد عمروعاص، ابن طولون، سلطان حسن و غیره جزو آثار مهم معماری اسلامی مصر است و از لحاظ قدمت، نحوۀ توسعه، ترکیب تاریخی و تزیینات درخور بحث و بررسی است. این مسجد و مرکز آموزشی که به سبب اهمیت فرهنگیش در دورانهای مختلف توسعه یافته است، از نمونه‌های بارز ارتباط میان کیفیت معماری با فرهنگ جامعه به شمار می‌آید. الازهر در زمان فاطمیان ساخته شد و سپس ابنیۀ تازه به خصوص در زمان ممالیک بر آن افزودند و گسترش آن در دورۀ عثمانی و پس از آن ادامه یافت (نک‌ : ویت، 27-28؛ پاپادوپولو، 488-490؛ نیز دنبالۀ مقاله).

 

مقریزی (د ۸۴۵ق/ ۱۴۴۱م) نخستین مورخی است که از ساختمان الازهر تا حدودی به تفصیل سخن گفته است. از آنجا که گذشتگان آثار ساختمانی را بیشتر از لحاظ فایدۀ عملی آنها می‌شناختند و نه از لحاظ هنر و باستان‌شناختی، در کتابهای خود معمولاً به وصف دقیق آنها نمی‌پرداختند و تنها به ذکر نام اثر اکتفا می‌کردند. برای نمونه ابن خلکان (۱/ ۳۸۰)، ابن رُشید (۳/ ۲۹۷)، ابن بطوطه (۱/ ۶۴)، ابن ملقّن (ص ۵۶۴) و دیگران معمولاً از الازهر به مناسبتهایی فقط نام می‌برند؛ بنابراین، یافتن اوصاف و خصوصیات بنا از طریق منابع قبل از مقریزی دشوار است.

به نوشتۀ مقریزی، هنگام بنای الازهر، بر دایرۀ [محاطی] قبه‌ای که در گوشۀ جنوبی شبستان قرار داشت، کتیبه‌ای دربارۀ احداث آن نگاشته بودند که دارای چنین متنی بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، مما امر بینائه عبدالله و ولیه ابوتمیم معد الامام المعز لدین الله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و علی آبائه و ابنائه الاکرمین علی ید عبده جوهر الکاتب الصقلی و ذلک فی سنة ستین و ثلثمائة». با توجه به ذکر سال ۳۶۰ق در کتیبه بایستی آن را یک سال پیش از اتمام کامل بنا نصب کرده باشند (الخطط، ۲/ ۲۷۳، نیز ۲۴۴؛ ابن خلکان، همانجا؛ ابن تغری بردی، ۴/ ۳۲). به گفتۀ همو، خلفا و اطرافیان در عمارتی ایوان‌دار که جایگاه رسمی بازدید و مشرف بر الازهر بود به تماشای مراسمی خاص موسوم به «لیالیِ وقود» (شبهای آتش) می‌نشستند. در این مراسم دور تا دور مسجد آتش می‌افروختند و حول صحن را چراغانی می‌کردند و طعام و حلویات و بخور در کار می‌آوردند (همان، ۱/ ۳۶۲، ۴۶۵-۴۶۶).

موقعیت قدیم جامع را هم که در سمت شرقی قاهرۀ عتیق بوده است، می‌توان از توضیحات مقریزی دریافت، چنانکه به محله‌های دیلم، اتراک، باطلیه و جز اینها در مجاورت الازهر اشاره، و آنها را محل پیشین خزاین کتب، اشربه، زینها، خیمه‌ها، فرشها و پوشاک قصر فاطمی یاد کرده است (نک‌ : همان، ۱/ ۳۶۳، ۳۷۴، ۲/ ۱۰، ۳۵، ۳۸). همچنین در توضیح راجع به ساختمان از وجود طلسمهایی با نقوش پرنده در سرستونها سخن گفته است که آنها را برای ممانعت از آشیانه ساختن پرندگان قرار داده بودند (همان، ۲/ ۲۷۳؛ عینی، ۲/ ۶). بعد از دورۀ معز چند تن دیگر از خلفای فاطمی در آن دست به تعمیرات زدند. ظاهراً بعضی قسمتهای مسجد را پسر او عزیز رونق داد (ابن ظهیره، ۱۸۲). در دورۀ خلافتِ حاکم (۳۸۶-۴۱۱ق)، الازهر تعمیر و بازسازی شد، موقوفاتی نیز برای آن اختصاص یافت که عوایدش برای تعمیر ساختمان مسجد در نظر گرفته شد. مقریزی این موارد را بر اساس وقف‌نامه نقل کرده است؛ چلچراغها و قندیلهای مسجد هم به امر حکم تهیه شد (همان، ۲/ ۲۷۵؛ عینی، ۲/ ۶؛ سیوطی، ۲/ ۲۵۱).

 

نقشۀ مسجد الازهر

 

پس از این مستنصر، نزار و حافظ لدین الله تعمیرات و اصلاحاتی در آن صورت دادند. حافظ مقصورۀ فاطمه(ع) را ساخت، زیرا که حضور فاطمۀ زهرا(ع) در آنجا به خواب دیده شده بود. رواقهای اطراف صحن هم ظاهراً در این زمان ایجاد گردید (مقریزی، همانجا؛ هوگ، 148؛ زکی، ۲۶). در ۵۱۹ق/ ۱۱۲۵م آمر دستور به ساختن محرابی چوبی داد که اکنون در موزۀ هنر اسلامی قاهره است. در طرفین فرورفتگی این محراب تاریخی، دو ستون باریک و در کنار هریک از آنها قابهایی از تزیینات گیاهی تراشیده شده است. قسمتی از متن کتیبه چنین است: «مما امر بعمل هذا المحراب المبارک برسم الجامع الازهر الشریف بالمعزیة القاهرة مولانا و سیدنا المنصور ابوعلی الامام الآمر باحکام الله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه... فی شهور سنة تسع عشرة و خمسمائة الحمدالله وحده». مقریزی با توجه به وجود اختلاف بین جهات محرابهای سرزمین مصر، محراب الازهر را در شمار مواردی آورده است که جهت آنها به درستی تعیین شده بود. همچنین به محرابی نقره‌کاری اشاره گردیده است که در دورۀ ایوبی برکنده شد (الخطط، ۲/ ۲۵۶-۲۷۵؛ نیز نک‌ : حسن، فنون...، ۴۵۸، اطلس...، تصویر ۳۵۸).

 

نمای مسجد الازهر از داخل صحن

 

طرح کلی ساختمان الازهر به شیوۀ عربی بود و افزوده‌های پیرامون آن سبب شد که مسجد به صورت مجموعه‌ای مرکب از آثار دوره‌های مختلف درآید. برخی از محققان برآنند که این خصیصه با آنکه موجب تنوع معماری الازهر شده، یکپارچگی و تجانس آن را از میان برده است. با این حال، مقایسۀ وضع کنونی مجموعه با طرحی که کرسول از بنای اولیه عرضه می‌کند، نشان می‌دهد که عمارت فعلی از وحدت و همگنی نسبی برخوردار است (نک‌ : دِونشیر، 561؛ ویت، 27؛ شراتو، 53؛ پاپادوپولو، 489؛ EWA، ذیل هنر فاطمی[۱]). بنابر نقشه‌های موجود، مساحت مجموعۀ لواحق اندکی بیشتر از مساحت بنای دورۀ فاطمی و محیط بر آن است، و بنای دورۀ فاطمی همچنان قسمت اصلی و چشمگیر مجموعه است. آنچه در این دوره ساخته شد، اکنون با صحن مسجد و شبستان و تالارهای شرقی و غربی آن، مطابقت دارد و به خوبی مشخص است (همانجا؛ نیز نک‌ : نقشه).

دهانۀ میانی شبستان که معروف به المقصورة الکبیره است، ظاهراً متعلق به بنای اصلی و قدیم است. این محوطه در امتداد جهت قبله، یعنی از فضای مقابل محراب تا صحن، و از طرفین محاط در ۵ ردیف ۹ ستونی است. با آنکه سیمای کلی مسجد همانند آثار اموی ـ افریقایی نیست، محل مذکور قدیم‌ترین نمونۀ متأثر از جامع دمشق محسوب شده است (مبارک، ۴/ ۳۹؛ ریوُئیرا، 154, 157؛ کرسول، 80-81؛ EWA، همانجا). بر دیواره‌های داخلی این محوطه کتیبه‌های کوفی قابل توجهی وجود دارد که آنها را دارای سابقه‌ای به اندازۀ قدمت بنیاد مسجد دانسته‌اند. طرح و اجرای بدیع گچ‌بری برگ نخلی هم در اصل متعلق به دورۀ فاطمی است، اگرچه منحصر به آن زمان نیست. این گچ‌بریها مانند کارهای چوبی آن دوران ریشه در هنر مرسوم سامره داشته است که طی دورۀ طولونی وارد قاهره، و سپس سرمشق دیگر هنرمندان فاطمی گردیده بود. با اینهمه، کارهای چوبی فاطمیان را از سویی مرتبط با هنر اغلبیان شمرده‌اند (ریوئیرا، همانجا؛ دیماند، 100, 111-112؛ شراتو، همانجا). در فضای مجاور محراب واقع در انتهای این قسمت، گنبدی ساخته بودند که اکنون گنبدی دیگر جایگزین آن است. ساختار سه کنجهای گنبد نشان می‌دهد که آن را بعد از گنبد جامع الحاکم ساخته‌اند و ملهم از نمونه‌هایی در سیسیل و قرطبه است. گنبد این مسجد که دومین بنای کهن فاطمی است، در حدود سال ۳۹۰ق ساخته شده است. در گوشه‌های چپ و راست شبستان الازهر دو گنبد به صورت موجود در جامع الحاکم قرار داشته است که می‌تواند نشانۀ اقتباس ساختار الازهر از آن مسجد باشد (نک‌ : مقریزی، همان، ۲/ ۲۷۷ به بعد؛ ریوئیرا، 154, 157؛ EWA، همانجا).

طاقگانهای شبستان که با دیوار قبله موازی هستند و محوطۀ میانی آنها را قطع می‌کند، از قدیم بر ستونهای مرمری قرار داشته‌اند. بر پیشانی رواق اطراف صحن پنجره‌های مدور و طاق‌نماهای کورتیزه‌دار گچ‌بری شده، ملاحظه می‌شود (ریوئیرا، 154؛ EWA، همانجا). رواقها که شامل ستونهای رومی و قوسهای تیزه‌دار هستند، گویا در زمان حافظ ساخته شده‌اند. خطوط تشکیل‌دهندۀ قوسهای تیزه‌دار به واسطۀ دو انحنا در طرفین تغییر جهت می‌دهند. ریوئیرا می‌گوید: منشأ این قوسها، «قوس موجیِ جمع» است که به قوس ایرانی شهرت دارد. او آن را «قوس تیزه‌دار مختلط الخطوط» هم تعبیر می‌کند و برآن است که شاید قوسهای الازهر، با توجه به تقدم تاریخی خود نسبت به نمونه‌های تاریخ‌دار ایرانی، برخاسته از معماری مسیحی مصر باشد. معماری که این نوع قوس را به کار گرفته، شناخته نیست، اما می‌دانیم که ساخت آن در دورۀ فاطمی مرسوم شده است و بسا که جلوس حکومت جدید فاطمی در ابداع اینگونه نوآوریها و ایجاد تمایزات صوری، نقش داشته است. با اینهمه، فرضیاتی را که راجع به توسعه و انتقال بعضی سازه‌های معماری ایران وجود دارد، نباید از نظر دور داشت (نک‌ : ریوئیرا، 154, 157؛ هوگ، 148؛ زمانی، ۱۰۶-۱۰۸؛ شراتو، همانجا؛ قس: کونل، 58-59).

 

بنای الازهر پس از فاطمیان

هنگامی که ایوبیان فرمانروایان مصر شدند، جامع الازهر به علت واکنشهای مذهبی آنان در قبال سلسلۀ پیشین از رونق افتاد و کم‌کم متروک ماند. صلاح‌الدین تخریبهایی نظیر برکندن محراب الازهر را در سایر مساجد هم انجام داد (مقریزی، الخطط، ۲/ ۲۷۵؛ سیوطی، ۲/ ۲۵۱؛ EI2). پس از دوران ایوبی، ممالیک به الازهر عنایت، و آن را احیا کردند و در جریان تاریخی گسترش مسجد نقشی عمده داشتند. نخستین اقدام قابل ملاحظه‌ای که برای تعمیر الازهر از این زمان گزارش شده، مربوط به ۶۵۸ق/ ۱۲۶۰م است. اَیدمُر حلی از امرای سلطان بیبرس بحری، اوقاف الازهر را سامان داد و از محل عوابد آن بخشهای فرسوده و آسیب دیدۀ بنا را تعمیر و اصلاح کرد و زمین آن را مفروش ساخت. همچین سقف راتجدید بنا کرد، چنانکه بر ارتفاع آن یک ذراع افزوده شد. در نوسازی مسجد، امیر بیلبک خلزندار هم مشارکت داشت. او محوطه‌ای بزرگ ساخت و املاکی برای اجرای آداب دینی وقف آن کرد (نک‌ : مقریزی، همانجا؛ ابن تغری بردی، ۷/ ۱۹۲؛ ابن ظهیره، ۱۸۴). مسجد در ایام قاضی صدرالدین جزری (د ۶۶۵ق) مناره‌ای بلند داشت که از آتش‌سوزی آسیب دید. در ۶۸۷ق قاضی عبدالرحمان بن عبدالوهاب از وضع بدجامع و موقوفات، به سیف‌الدین قلاوون شکایت کرد. سلطان امیر حسام‌الدین طرنطای را مأمور رسیدگی به عمارت الازهر کرد. امیر سلار صدماتی را که در زلزلۀ شدید ۷۰۲ق/ ۱۳۰۳م بر الازهر وارد شده بود، مرمت کرد (نک‌ : مقریزی، همان، ۲/ ۲۵۲، ۲۷۶، السلوک، ۱(۳)/ ۹۴۴؛ ابن ظهیره، ۱۸۳).

در ۷۰۹ق امیر طیبرس نقیب الجیوش مدرسه و مسجدی نیکو را که به نام خود اوست، در جوار الازهر بنا کرد. به امر او در بنای مدرسه رخام‌کاری ممتازی انجام دادند و سقفی مزین ساختند. فرشهای نقش محرابی گستردند و هم کتابخانه‌ای مهیا کردند. برای آن وضوگاه و حوض آب و پنجره‌هایی مرتبط به جامع قرار دادند. در عمارت مدرسه هزینۀ بسیار شد و طیبرس سهمی را که از «حمام قاضی» قاهره داشت، وقف آن کرد. او که خانقاه و مسجدی جداگانه نیز ساخته بود، در همین مدرسه دفن شد (ابن دواداری، ۹/ ۲۹۵؛ مقریزی، الخطط، ۲/ ۸۳، ۳۰۴، ۳۸۳، ۴۲۶، السلوک، ۲(۱)/ ۱۹۹، ۲(۲)/ ۵۴۴؛ ابن تغری بردی، ۹/ ۱۹۹). در ۷۲۵ق قاضی نجم‌الدین محتسب قاهره در الازهر به کار تعمیر پرداخت (مقریزی، الخطط، ۲/ ۲۷۶).

آق بُغا علاءالدین از امرای ناصرالدین محمد مدرسۀ خود را در ضلع شمال غربی مجموعه و مجاور طیبرسیه بنا کرد. کتیبه‌های موجود بر حاشیۀ در مدرسه و قبه و دور مناره، نشان می‌دهد که عمارت در ۷۳۴ق شروع، و در ۷۴۰ق تمام شده است. محل آن قبلاً خانۀ ایدمرحلی و نیز وضوخانۀ جامع بود. آق بغا برای مدرسه گنبد و مناره‌ای ساخت که از نخستین مناره‌های سنگی مصر بود. این مدرسه وضوگاهی نیز داشت که بعداً با مداخلۀ یکی از امرا وضوگاه اصلی جامع جایگزین آن شد. آق بغا دارای سهمی از «سوق الاقباعیین» بود که آن را وقف مدرسه کرد و برای آن خانقاهی قرار داد. به گفتۀ مقریزی آق بغا برخلاف طیبرس بنیاد مدرسه را بر ظلم و تعدی نهاد، از جمله خانۀ ایدمر را غصب و ویران کرد و مردم را به کار بی‌مزد گماشت و به ضرب و شتم آنان پرداخت و در اموال سوءاستفاده کرد (الخطط، ۲/ ۱۰۵-۱۰۶، ۲۷۶، ۳۸۳-۳۸۴، ۴۲۶، السلوک، ۲(۲)/ ۴۵۵، ۲(۳)/ ۶۶۰؛ ابن تغری بردی، ۱۰/ ۱۰۷، نیز ۹/ ۱۴۳؛ حاشیۀ النجوم، ۹/ ۱۴۳-۱۴۴).

در ۷۶۱ق امیر سعدالدین بشیر جامدار به اذن و امر ملک ناصرالدین حسن جایگاههایی ساخت که مدتی محل صندوقها و گنجه‌ها بود. آنگاه به تعمیر دیوارها و سقفها و تجدید سنگفرشها پرداخت، چنانکه گویی آنها را از نو ساخته‌اند. همچنین به کوشش او یک سقاخانه، و در بالای آن مکتبی برای ایتام و نیز مطبخی برای فقرا ساختند (مقریزی، الخطط، ۲/ ۲۷۶). کریم‌الدین عبدالله بن شاکربن عبدالله بن غنام در ۷۷۴ق مدرسه‌ای در جوار الازهر بنا کرد (همان، ۲/ ۱۰؛ همو، السلوک، ۴(۱)/ ۵۴۵؛ ابن تغری بردی، ۱۴/ ۱۶۲-۱۶۳).

در این زمان منارۀ جامع وضعی نامطلوب داشت، از این‌رو چندبار آن را خراب کردند و از نو ساختند. از آن جمله مناره‌ای کم‌ارتفاع برپا گردید که در ۸۰۰ق/ ۱۳۹۸م منهدم شد و سپس به جای آن مناره‌ای بلند ساختند و در آن قندیلهایی آویختند، چنانکه شبها از سرتاسر آن نور می‌تابید. این مناره که در ۸۱۸ق به وسیلۀ امیر تاج‌الدین شویکی والی و محتسب قاهره بنا شد، تا ۸۲۷ق ــ دورۀ حکومت بر سبای برجی ــ باقی ماند و چون در شرف فرو ریختن بود، خرابش کردند. بعدها در پی تخریب مدخل غربی جامع و بازسازی آن از سنگ، بر بالای مدخل مناره‌ای سنگی ساختند (مقریزی، الخطط، همانجا، السلوک، ۴(۱)/ ۳۱۹، ۴(۲)/ ۶۵۸). مقارن تخریب مناره در زمان تاج‌الدین، بر سبای امر کرد در وسط صحن یک صهریج (حوض) و مصطبه (سکو) و بر فراز آنها قبه‌ای بسازند، و بدین‌سان در ۸۲۸ق وضوگاهی پدید آمد. تاج‌الدین بر بنای وضوگاه افزود، اما به دستور ملک ظاهر جَقمَق (حک‌ ۸۴۲-۸۵۷ق) آن را منهدم کردند. مقریزی دربارۀ وضوخانۀ زمان خود می‌گوید که آن را امیر بدرالدین جنکل بن البابا بنا کرد (الخطط، همانجا، السلوک، ۴(۲)/ ۶۶۸، ۶۸۲؛ ابن تغری بردی، ۱۴/ ۲۶۸، ۲۷۰).

جوهر قنقبای حبشی (د ۸۴۴ق) مدرسۀ کوچکی کنار باب الجوهریه (مقابل زاویة العُمیان) ساخت که پس از مرگش در همانجا دفن شد. مدرسۀ جوهریه، فاقد ستون و دارای دو ایوان مقابل هم است که گذرگاه میان آن دو با مرمر رنگی فرش شده است. همچنین قبله‌گاهی کوچک دارد که در آن کتیبه‌ای سنگی است که آیۀ ۳۶ سورۀ نور برآن نقش شده است. در آنجا اطفال را تعلیم می‌داده‌اند. همنام بودن جوهر قنقبای با جوهر صقلی موجب آن شده است که عامه پندارند فرد مدفون در زیر قبۀ مدرسه، سردار فاطمی است (مقریزی، همان، ۴(۳)/ ۱۲۳۴؛ مبارک، ۴/ ۴۷-۴۸؛ دونشیر، 561).

بنابر اشارات کتیبه‌های بنا، در زمان سلطنت قایتبای در جامع تجدید بنایی مفصل انجام شد. باب المزیّنین و منارۀ آن، سقاخانه، آب‌نما، وضوخانه، باب المَغاربه و رواق المغاربه را تجدید بنا کردند. باب المغاربه مقابل محلۀ اتراک قرار دارد و از طریق سایر رواقها به صحن متصل می‌شود. رواق المغاربه در بر دارندۀ طاقهایی بر ستونهایی از رخام بوده است. باب المزینین که در شمال غربی مجموعه است، در واقع جانشین مدخلی گردید که پیش‌تر توسط قایتبای ویران شده بود. سپس در دورۀ عثمانی سردری بزرگ و نیم‌دایره بدان منضم شد. دربارۀ وجه تسمیه و اشتهار باب المزینین گفته شده است که سلمانیهای قدیم در دهلیز آن می‌نشستند و طلاب الازهر را می‌پیراستند (مبارک، ۴/ ۳۷، ۳۸، ۵۳؛ زکی، ۲۹-۳۰، ۳۴؛ پاپادوپولو، 489-490). از میان مناره‌های الازهر ۳ مناره در باب المزینین است. بدنۀ چندوجهی و مزین به مقرنس، چهرۀ عمومی و جالب مناره‌های الازهر است که برخی خصوصیات منحصر به خود دارند. بلندترین منارۀ باب المزینین، یعنی منارۀ دو سر، به وسیلۀ قانصوه غوری (حک‌ ۹۰۶-۹۲۲ق) بنا شد. ساخت این نوع مناره در پایان سدۀ ۹ و اوایل سدۀ ۱۰ق در مصر متداول گردید. امتیاز دیگر این مناره کاشی‌کاری و کتیبۀ قرآنی در دور بدنه بود. گویا طبق قبه‌ها و سر مناره‌ها و بعضی اجزاء بدنۀ آنها را در این دوره کاشی می‌کردند (زکی، ۳۰، ۳۴؛ حسن، فنون، ۱۴۶، ۱۴۸؛ EI2).

به گزارش جبرتی، در دورۀ حکومت عثمانی نیز (۹۲۳-۱۲۴۰ق/ ۱۵۱۷-۱۸۰۵م) در الازهر نوسازیهایی انجام شد (برای نمونه، نک‌ : ۱/ ۳۰۳، ۴/ ۱۰۹؛ نیز زکی، ۳۰-۳۲). زاویة العمیان را امیر عثمان کتخدا قاصد اوغلی (د ۱۱۴۹ق) ساخت. احمدپاشا که در ۱۱۶۱ق عهده‌دار ولایت شد، برای جامع چندین ساعت آفتابی فراهم کرد. ۴ ساعت آفتابی برای تشخیص موقع اذان ظهر در صحن، و ۳ ساعت دیگر برای دانستن وقت عصر در کرانۀ شبستان قدیم واقع بوده‌اند (جبرتی، ۲/ ۸۴-۸۵؛ مبارک، ۴/ ۴۳-۴۴؛ زکی، ۳۰-۳۱؛ EI2).

امیر عبدالرحمان کتخدا (د ۱۱۹۰ق) معروف‌ترین واقف جامع در دورۀ عثمانی است. هرچند وی آنچه ساخت، به خوبی آثار قدیم نبود، اما همت او در آبادسازی الازهر درخور توجه است، او بخش قدیم شبستان را با برداشتن دیوار قبله، بجز محراب، گسترش داد. بخش جدیدی که احداث شد، حدود نیم ذراع بیشتر از شبستان قدیم ارتفاع داشت. سقف شبستان متأخر هم از چوب ساخته شد و بر ستونهای سفید استوار گردید. در این شبستان منبر و محراب و محوطۀ میانی آن با ستونها و قوسهای سنگی ساخته شد. این محوطه که معروف به المقصورة الجدیده است، از مرز شبستان قدیم تا محراب شبستان متأخر ادامه دارد و طول آن کمتر از فضای مشابه در شبستان قدیم است (جبرتی، ۳/ ۱۳۱، ۱۳۵؛ مبارک، ۴/ ۴۰؛ EI2). در سمت جنوبی مجموعه مدخلی بزرگ معروف به الدواداری و الصَعائده، و بالای آن مدرسه‌ای برای ایتام ساخته شد. باب الصعائده در گوشۀ جنوبی مجموعه پس از باب الشوام و مقابل محله‌های باطلیه و کتامه قرار دارد و مانند باب المزینین مدخلی دوگانه است و محوطه‌ای آن را به شبستان عبدالرحمان متصل می‌کند. بعدها در دورۀ خدیوها بازسازی، و بر فراز آن ابیاتی به خط ثلث کتابت شده است. همچنین درون محوطۀ مدخل، حیاطی وسیع و حوضی بزرگ و سقاخانه‌ای بنا گردید و مقبرۀ عبدالرحمان کتخدا در همین‌جا قرار یافت. در ساختمان مقبره رخامی خوش ساخت نهادند و بر آن نعت نبی(ص) و اسماء عشرۀ مبشره و اشعاری نگاشته شد. همچنین تالار (رواق الصعائده)، مدرسه، تأسیسات رفاهی، مطبخ، کتابخانه و غیره بنا گردید (جبرتی، ۳/ ۱۳۱-۱۳۲؛ مبارک، ۴/ ۳۸، ۴۹، ۵۱؛ زکی، ۳۱).

عبدالرحمان کتخدا مناره‌ای بر فراز باب المزینین و مناره‌ای دیگر در سمت مطبخ بنا کرد که اولی در ۱۳۱۵ق از میان رفت. در باب المزینین لوحی از رخام وجود دارد که در آن ابیاتی مشتمل بر تاریخ بازسازی طیبرسیه (۱۱۶۷ق/ ۱۷۵۴م) توسط امیر عبدالرحمان منقوش است. باب المزینین که در ضلع شمال غربی صحن قرار داشت، در این زمان منضماتی عمده و محوطه‌ای گسترده یافت. این محوطه که معروف‌ترین مدخلهای الازهر است دارای دو ورودی در کنار یکدیگر و به صورت گذرگاهی است که طیبرسیه و آق بغاویه را به یکدیگر مرتبط می‌سازد و در سمت بالای آن مدرسه‌ای است (جبرتی، ۳/ ۱۳۱؛ مبارک، ۴/ ۳۷؛ حاشیۀ النجوم، همانجا؛ زکی، ۳۱-۳۲). همچنین بنای باب الحرمین، باب الشوربه، مناره‌های باب الصعائده و باب الشوربه، مرمت رواق المکاویین و التکروریین و اضافات و موقوفات رواق الشوام، متعلق به عبدالرحمان بوده است (جبرتی، ۳/ ۱۳۲؛ مبارک، ۴/ ۳۹، ۴۲، ۵۲؛ زکی، ۳۲، ۳۴).

در زمان ریاست شیخ عبدالله شرقاوی در ۱۲۲۰ق بر الازهر، به سبب نیاز عده‌ای طلاب و طی ماجرایی رواق شرقاویه ساخته شد. در هنگام اشغال قاهره به وسیلۀ ناپلئون بناپارت، جنبش طلاب بر ضد فرانسویها سرکوب، و بنای جامع بمباران گردید (نک‌ : مبارک، ۴/ ۵۷-۵۸؛ EI2).

 

دورۀ متأخر

در ۱۲۲۷ق محمدعلی پاشا نخستین حاکم سلسلۀ خدیویان، رواق السناریه را ساخت. در زمان عباس حلمی (حک‌ ۱۲۶۴-۱۲۷۰ق) بر تزیینات گچ‌بری دورۀ فاطمی افزوده شد و در ۱۲۷۹ق ابوبکر راتب پاشا رواق الحنفیه و غرفه‌ها و کتابخانه‌های آن را بنا نهاد. در ۱۲۹۰ق باب الصعائده مرمت شد (مبارک، ۴/ ۵۳، ۵۶؛ زکی، ۳۲). در ۱۲۹۶ق خدیو توفیق مقصورۀ قدیم باب الشوام و بنای آق بغاویه را مرمت و اصلاح کرد. همچنین از ۱۳۰۷ق/ ۱۸۹۰م به بعد عباس حلمی دوم نوسازیهایی در صحن و رواقهای آن انجام داد. در ۱۳۱۰ق دیوان اوقاف به مرمت صحن و طاقهای آن و مبانی داخلی باب المزینین و مدارس طیبرسیه و آق بغاویه اقدام کرد و در ۱۳۱۴ق کتابخانه‌ای ساخت. در همین سال رواق العباسی، منتسب به عباس حلمی، به قسمت غربی طیبرسیه ملحق شد. در سال بعد این بنا همراه باب العباسی افتتاح شد و به مرمت رواقهای متصل به دیوار جنوبی اقدام گردید (حاشیۀ النجوم، ۹/ ۱۴۳، ۱۹۹؛ زکی، ۳۳-۳۴؛ EI2). سایر رواقها و تالارهایی که علی پاشا مبارک در اواخر سدۀ ۱۳ق نام می‌برد، اینهاست: دکارنۀ غوریه، جاوه، سلیمانیه، برنیه، جبرتیه، یمنیه، اکراد، هنود، بغدادیه، بحیره، فیومیه، شنوانیه، فشنیه، ابن معمر، برابره، دکارنۀ صلیح و حنابله (نک‌ : ۴/ ۵۲-۵۸).

در دورۀ حکومت جمهوری هم در بنای الازهر اصلاحاتی صورت گرفت، از آن جمله بود اصلاح محراب عبدالرحمان کتخدا و مرمت سقفها و سفیدکاری مسجد. علاوه بر این، برای امور اداری و آموزشی و تشکیل جلسات درس از ساختمانهایی جداگانه استفاده، و ساختمانهایی جدید احداث شده است. الازهر فعلی حدود ۱۲ هزار مـ ۲، یعنی بیش از دو برابر دورۀ فاطمی مساحت دارد و بر فراز آن ۵ مناره جلب نظر می‌کند که نوسازی شده‌اند (زکی، ۲۶، ۳۳؛ EI2).

در اطراف جامع آثاری دیگر، از جمله مسجد بیک ابوذهب، وجود دارد (جبرتی، ۴/ ۱۴۷؛ پاپادوپولو، 488، نقشۀ قاهره).

 

مآخذ

ابن بطوطه، رحلة، به کوشش محمد عبدالمنعم عریان و مصطفى قصاص، بیروت، ۱۴۰۷ق؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دواداری، ابوبکر، کنزالدرر و جامع الغرر، به کوشش هانس روبرت رویمر، قاهره، ۱۹۶۰م؛ ابن رشید، محمد، ملء العیبة، به کوشش محمدحبیب ابن خوجه، تونس، ۱۹۸۱م؛ ابن شداد، محمد، تاریخ الملک الظاهر، به کوشش احمد حطیط، بیروت، ۱۴۰۳ق؛ ابن ظهیره، احمد، الفضائل الباهرة، به کوشش مصطفى سقا و کامل مهندس، قاهره، ۱۹۶۹م؛ ابن ملقن، عمر، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق؛ جبرتی، عبدالرحمان، عجائب الآثار، به کوشش حسن محمد جوهر و دیگران، ۱۹۵۸-۱۹۶۷م؛ حاشیۀ النجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی، قاهره، ۱۳۶۱ق/ ۱۹۴۱م؛ حسن، زکی محمد، اطلس الفنون الزخرفیة و التصاویر الاسلامیة، بیروت، ۱۴۰۱ق؛ همو، فنون الاسلام، بیروت، ۱۴۰۱ق؛ زکی، عبدالرحمان، الازهر و ماحوله من الآثار، قاهره، ۱۹۷۰م؛ زمانی، عباس، «معماری ایران در عهد ساسانی»، معماری ایران، به کوشش آ. جوادی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ سیوطی، حسن، المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق؛ عینی، محمود، عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان، به کوشش محمد محمدامین، قاهره، ۱۴۰۸ق؛ مبارک، علی پاشا، الخطط التوفیقیة، قاهره، ۱۹۸۰م؛ مقریزی، احمد، الخطط، بولاق، ۱۲۷۰ق؛ همو، السلوک، به کوشش محمد مصطفى زیاده، قاهره، ۱۹۷۰م؛ نیز:

 

Creswell, K. A. C., A Short Account of Early Muslim Architecture, Beirut, 1968; Devonshire, R. L., «Mosques and Shrines in Cairo», Islamic Culture, Lahore, 1930, vol. IV; Dimand, M. S., A Handbook of Muhammadan Art, New York, 1958; EI2; EWA; Hoag, J., Islamic Architecture, New York, 1977; Kühnel, E., Die Kunst des Islam, Stuttgart, 1962; Papadopoulo, A., L’Islam et l’art musulman, ed. L. Mazenod, Paris, 1976; Rivoira, G. T., Moslem Architecture, tr. G. Rushforth, London, 1918; Scerrato, U., Monuments of Civilization, Islam, London, 1976; Wiet, G., Cairo, City of Art and Commerce, tr. S. Feiler, Norman, 1964.

یدالله غلامی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1154
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست