نویسنده (ها) :
علی اکبر دیانت
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَرَتْنا، علاءالدین بن جعفر (د محرم 753/ فوریۀ 1352)، مؤسس دولت بنیارتنا كه مدت 46 سال (736-782ق/ 1336-1380م) بر بخشی از آناتولی مركزی فرمان راندند. این واژه كه احتمالاً از راتنا در زبان سانسكریت به معنی جواهر گرفته شده است (EI2)، در منابع به شكلهای ارتنه (شبانكارهای، 314؛ توغان، I/ 247)، اَرْتَنا (ابن تغری بردی، الدلیل...، 1/ 103)، اِرِدْنا (اوزون چارشیلی، «تاریخ...»، I/ 124) و اَرطانا (رضانور، 3/ 111) نیز آمده است. از جزئیات زندگی علاءالدین ارتنا، قبل از امارتش در آناتولی آگاهی دقیق در دست نیست. ارتنا اصلاً اویغوری و از امیران ایلخانی بود (كاشانی، 9). او را نویان یا نوین (لین پول، 2/ 434؛ ابن تغری بردی، النجوم...، 10/ 289) نیز لقب داده بودند كه در زبان مغولی به معنی شاهزاده و امیرلشكر است. نخستینبار در منابع از ارتنا در دستگاه تیمور تاش چوپانی كه از سوی ابوسعید بهادرخان، ایلخان مغول، بر آناتولی فرمان میراند، یاد شده است. ارتنا كه لقب ملكالامرایی نیز داشت (افلاكی، 2/ 978)، یكی از یاران و امیران تیمورتاش بود (قلقشندی، 5/ 363؛ لینپول، همانجا) و پس از ازدواج تیمورتاش با خواهر او بر اعتبار و نفوذش افزوده شد (اوزون چارشیلی، «امیرنشینهای...»، 155). تیمورتاش پس از قتل پدرش كه به دستور ابوسعید صورت گرفت، ادارۀ امور آناتولی را به ارتنا سپرد و خود نزد ملكالناصر سلطان مملوك مصر رفت (عبدالرزاق، 1/ 82؛ ابن خلدون، 5/ 632- 633). ارتنا به اطاعت از ابوسعید گردن نهاد (قلقشندی، ابنخلدون، همانجاها) و ایلخان نیز در 728ق/ 1328م او را ابقاء كرد. شیخ حسن بزرگ (جلایری) نیز وقتی از سوی ابوسعید بهجای تیمورتاش به حكومت آناتولی برگزیده شد، ادارۀ امور آن دیار را به ارتنا واگذار كرد (اوزون چارشیلی، همانجا). چون ابوسعید در 736ق درگذشت، قلمرو او دچار هرج و مرج شد و خانان مغول بر سر جانشینی ایلخان به رقابت پرداختند. شیخ حسن جلایری نیز برای استفاده از این اوضاع به ایران آمد و ارتنا را بهجای خود به حكومت آناتولی منصوب كرد. چون شیخ حسن جلایری از شیخ حسن كوچك پسر تیمورتاش در آلاداغ شكست خورد، موقعیت ارتنا نیز به خطر افتاد (همان، 156). پس نخست از شیخ حسن كوچك (چوپانی) اطاعت كرد (ابنخلدون، 5/ 632)، اما بعد از مدتی با فرستادن نامهای توسط سراجالدین سلیمان، قاضی قیصریه نزد ملك الناصر مملوك به اطاعت او گردن نهاد. ناصر نیز با فرستادن خلعت درخواستش را پذیرفت (صفدی، 8/ 337؛ ابن خلدون، 5/ 632 -633) و او را نایبالسلطنۀ خود در آناتولی نامید (ابن تغری بردی، المنهل...، 2/ 294). ارتنا هم سیواس را مركز حكومت خود قرار داد و بهنام ملكالناصر خطبه خواند و سكه ضرب كرد و برخی از این سكهها را به مصر ارسال داشت (قلقشندی، همانجا). بعد از درگذشت ملكالناصر، ارتنا در 742ق/ 1341م، اعلان استقلال كرد و خود را سلطان علاءالدین خواند (قونیهلی، I/ 431؛ اوزون چارشیلی، همانجا) و بهنام خود سكه زد و به این ترتیب مستقیماً به جانشینی ایلخانان در آناتولی دست یافت (لینپول، همانجا). بعد از اعلان استقلال، شیخ حسن كوچك كه قبلاً در 737ق/ 1337م در محل قرهحصار با ارتنا جنگیده بود (اهری، 164)، اینبار در 744ق/ 1343م، برای مطیع كردن وی لشكری به پیكار او فرستاد. در این جنگ كه در محلی بهنام كرنبوك (اكرنبوك؛ قس: ابنخلدون، 5/ 633) واقع در میان سیواس و ارزنجان روی داد، لشكر شیخ حسن از ارتنا شكست خورد (همانجا؛ مقریزی، 652؛ حافظ ابرو، 217؛ ابن تغری بردی، همانجا). این پیروزی موجب اشتهار ارتنا شد (همانجا) و فرمانروای بلامنازع این خطه گردید. ارتنا در 753ق درگذشت (صفدی، همانجا) و در شهر قیصریه در محلۀ كوشك به خاك سپرده شد (اوزون چارشیلی، همان، 157). ارتنا فرمانروایی صوفی منش بود (ابن تغری بردی، النجوم، 10/ 289). در مدت حكومتش در ترویج مذهب و اعزاز و تكریم دانشمندان و مشایخ و سادات میكوشید و بدان پایه از شهرت و محبوبیت رسید كه او را «كوسه پیغمبر» نامیدند (شبانكارهای، 314). وی به اخیها و فتیان نیز توجه و علاقۀ خاص داشت، چنانكه گاه آنها را به نیابت خود در شهرهای قلمروش برمیگماشت كه از جملۀ آنها، شریف حسین در شهر آقسرا را میتوان نام برد (ابنبطوطه، 302). ارتنا زبان عربی را با فصاحت تكلم میكرد. ابنبطوطه از ملاقات با او در سیواس و از فصاحت و مهمان نوازیش و نیز ملاقات با طُغاخاتون یكی از همسران او در قیصریه سخن میگوید (ص 302-304). با توجه به نوشتۀ سبكی در كتاب طبقات الشافعیه در تأیید مقام علمی او (نك : اوزون چارشیلی، همانجا)، چنین بهنظر میرسد كه ارتنا احتمالاً مذهب شافعی داشته است. قلمرو حكومت او علاوه بر دو پایتختش قیصریه و سیواس، شامل شهرهای توقات، آماسیه، ارزنجان، آنكارا، سامسون، سینوپ، قونیه، نیكده، نیكسار، جانیك، قره حصار شرقی و دَوَلی قره حصار بود (زامباور، 232؛ لینپول، 2/ 434؛ اوزون چارشیلی، همانجا). ارتنا 3 پسر بهنامهای جعفر، محمد و حسن داشت. حسن در زمان حیات پدر درگذشت. غیاثالدین محمد پسر سوم بعد از مرگ ارتنا از سوی امرا و رجال دولت به حكومت رسید (همو، نیز لینپول، همانجاها)، اما امور دولت را وزیر او علیشاه اداره میكرد. امیران نواحی همجوار، بهسبب نابسامانی و ضعف دولت، قلمرو ارتنا را مورد تجاوز قرار دادند و وزیر نیز برضد غیاثالدین قیام كرد و سوی قیصریه به راه افتاد. غیاثالدین محمد در آغاز مغلوب شد، ولی پس از آن با یاری ملكالاشرف سلطان مملوك مصر بر وزیر یاغی پیروز شد (اوزونچارشیلی، «امیرنشینهای»، 158)، اما رجال دولت متحد شدند و محمد را در 767ق/ 1366م به قتل رساندند (همانجا؛ استرابادی، 79) و آنگاه پسرش علاءالدین علی را به حكومت برداشتند. وی كه فردی نالایق بود، بازیچۀ دست امیران شد و فرمانروایان سایر نواحی آناتولی نیز بر قلمرو او هجوم میآوردند؛ ازجمله قرامانیان بر شهرهای نیكده و آقسرای، حاج شادگلدی بر آماسیه، و قلیچ ارسلان بر قره حصار شرقی تسلط یافتند. از سویی دیگر قاضی برهانالدین احمد نیز از جانب مردم ــ كه از اعمال ناشایست علاءالدین علی به تنگ آمده، و خلع او را خواستار بودند ــ به وزارت برگزیده شد. سرانجام علی، در جریان لشكركشی به آماسیه در محل كازاوا درگذشت (اوزون چارشیلی، همان، 159-158؛ قونیهلی، I/ 432). بعد از علاءالدین علی، پسر 7 سالهاش كه به محمد دوم و چلبی معروف است، به حكومت رسید و قلیچ ارسلان كه احتمالاً از بازماندگان سلاجقه بود، نیابت حكومت را به دست گرفت (همو، I/ 433؛ لینپول، 2/ 435)، اما بعد از اندك مدتی، قاضی برهانالدین احمد، قلیچ ارسلان را به قتل رساند و خود نیابت حكومت را برعهده گرفت. وی در 782ق/ 1381م اعلان استقلال كرد و دولت خاندان ارتنا بهسر آمد (همانجاها). از سرنوشت محمد دوم اطلاعی در دست نیست. به روایتی از سوی برهانالدین و یا در جریان محاصرۀ سیواس توسط مملوكها كشته شد. از روزگار حاكمیت خاندان ارتنا آثار تاریخی اندكی در شهرهای سیواس، قیصریه، توقات برجای مانده است (اوزون چارشیلی، همان، 159-160). در قلمرو ارتنا از دیدگاه فرهنگی اقدامات جالبی انجام گرفت، ازجمله ادبیات تركی به صورت ترجمه از زبان فارسی رونق گرفت و نوشتن داستانهای قهرمانی مانند دانشمندنامه بهتقلید از اصل سلجوقی آن، رواج پیدا كرد (EI2).
EI2; Konyal o , I.H., Âbideleri ve kitabeleri ile nigde Aksaray tarihi, Istanbul, 1974; Togan, A.Z.V., Umumî Türk tarihine giris, Istanbul, 1981; Uzunçarsılı, I.H., Anadolu beylikleri, Ankara,1969; id, Osmanlı tarihi, Ankara, 1982. علیاكبر دیانت