آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَرّابه، یكی از ابزارهای
نخستین حملونقل و از پدیدههای مهم در جریان تاریخ
تمدن كه به رغم سادگی ساخت اولیۀ آن، در تحول
تاریخ بشر نقشی بنیادین داشته است. ابداع ارابه را
میتوان مرحلۀ تكاملی ساخت چرخ به شمار آورد كه پیش از كاربرد در
ساخت ارابه، در سفالگری بهكار میرفته است. دربارۀ واژۀ ارابه
و ریشۀ زبانشناختی آن، پیشنهادهای گوناگونی داده
شده است (نك : دورفر، II/ 19-23)، اما گذشته از این نام پدیدۀ ارابه
پیشینهای روشن و قابل بررسی دارد.
I. ارابه در روزگار باستان
خاستگاه ارابه
نگارههایی كه از شهر اور
به دست آمده است، كهنترین نشانۀ تصویری شناخته شده
از ارابه را كه به كمك چارپایان به حركت در میآید، در
اختیار ما میگذارد. در اینجا ارابههای باركش با
۴ چرخ تو پر و سنگین به نمایش درآمده است. این نوع
ارابه كه برای حملونقل انسان و همچنین بار ساخته میشد،
دارای سرعتی بسیار كم بود و در سرعت زیاد بهسادگی
واژگون میشد (نك : تصویر ۱).
تصویر ۱
ارابۀ دوچرخ كه
محورش در وسط سطح بارگیر قرار داشت، به گاو یا خر بسته میشد
و همچون ارابۀ ۴ چرخ قادر به حركت سریع نبود و به هنگام تغییر
مسیر واژگون میگردید. كهن ترین نشانۀ این
نوع ارابه در نمونهای دیده میشود كه در منطقۀ دیاله
[تل عقرب] پیدا شده، و مربوط به حدود ۲۶۵۰قم است
(آمیه، تصویر شم 349؛ نك : تصویر ۲).
تصویر ۲
در پی پیشرفت فن ارابهسازی،
محور ارابه های دوچرخ سبك در پشت ركاب سواركار قرار گرفت كه بهاینترتیب
بیشتر وزن ارابه و سوار كار بر اسب، و بقیۀ وزن بر چرخها
وارد میآمد. این امر به مهار اسب كمك میكرد،بر سرعتارابه
میافزود و به هنگام افزایش سرعت، فشار بار بر اسب كاهش مییافت.
همچنین در ساخت چرخهای ارابه نیز تحول تازهای پدید
آمد و به جای چرخ سنگین و توپر، چرخ پرهدار به كار رفت كه سبب
كاهش چشمگیر وزن ارابه شد. به این ترتیب، این
دگرگونی ساختاری به ظاهر كوچك، سبب پدیدآمدن ارابهای
سبك شد كه برای رزم مناسب بود. ارابه به دنبال این دگرگونی،
در جنگهای هزارۀ دوم قم نقش چشمگیری ایفا كرد (كرنلیوس،
169 ؛ برنتیس، 64-66).
یافتههای باستانی
از ارابۀ رزمی سبك، مسیر گسترش آن را تا حدودی نمایان
میسازد. بر روی مهری استوانهای كه در لایۀ
۳ تپهحصار (ح ۲۶۰۰-۲۴۰۰
قم) پیدا شده است (دایسن، 143 ؛ یول، 17,10)، كهنترین
نقش یك ارابۀ رزمی سبك دیده میشود (نك : پارپلا،
۲۸۵؛ نك : تصویر ۳). بر این مهر، ارابۀ رزمی
سبكی با چرخ ۶ پره و سواری جنگجو نقش بسته است (دایسن،
78) كهنترین نمونۀ یافتهشده از ارابۀ رزمی سبك متعلق به حدود ۲۰۰۰قم از
حوالی آمودریا است (برنتیس، 69-68). در گورستان سینتاشتا،
در شرق اورال جنوبی نیز بقایای ارابۀ رزمی
سبك از تمدن پیش آندرنوو [۱](سدههای
۱۶-۱۴ قم) پیدا شده كه همراه ارابهران
بلندپایهای به خاك سپرده شده است. چرخهای این
ارابه ۱۰ پره با قطر ۹۰ تا ۱۰۰ سانتیمتر،
و فاصلۀ دو چرخ از یكدیگر ۲/ ۱ متر است. این
ارابه در مقایسه با ارابههای آسیای غربی كه
تا ۱۴۰۰ قم فقط ۴ پره داشتهاند، پیشرفتهتر
است (پیگوت، 290-289؛ پارپلا، 234؛ گنینگ، 1).
تصویر ۳
گسترش ارابه در آسیای
غربی
در حدود ۱۸۰۰ قم
ارابۀ رزمی سبك از ایران به بینالنهرین راه یافت
و در حدود ۱۷۰۰-۱۶۰۰قم وارد
مصر شد و در حدود ۱۲۰۰قم ارابۀ سبُك رزمی
در سراسر جهان باستان، از چین تا اروپا، گسترش یافته بود (برنتیس،
همانجا). در كنار یافتههای باستانشناختی، شواهد لغوی و
زبانشناختی نیز مسیر گسترش ارابه را مشخص میكند.
واژۀ هندوآریایی رثه [۲]بهمعنی چرخ و
ارابه كه در وداها به صورت رثیه [۳]منسوب به ارابه، رثریه
[۴]با ارابه رفتن و در اوستا ی متأخر رئیثییه
[۵]منسوب به ارابه در دست است، وارد زبانهای باستانی غرب
آسیا شده است.
از همین واژه در زبان اكدی
ارتی(ی)نو[۶] به معنی بخشی از یك سلاح
(زدن،I/ 232؛ «واژهنامۀ[۷]...»، V/ 255) ساخته شده است كه منظور چرخ ارابۀ رزمی
است و در زبان حتی ارتیینی [۸]به معنی
ابزار ارابه یا بخشی از ارابۀ ساخته شده است (مایر هفر،
«واژگان[۹]...»، 144 ؛ فریدریش، 421). همین واژه در
متنهای آلالاخ سوریه نیز به چشم میخورد (مایرهفر
، همان، 144-145). در مصر باستان ارابه وررت [۱۰]نامیده میشد
كه برای آن ریشۀ هوری حدس زده شده است (هلك، «واژهنامه[۱۱]...»،
407)، اما یك ریشۀ آریایی بیشتر محتمل است. در كهنترین
دورۀ زبان آریایی ورت [۱۲]به معنی
گرداندن به كار رفته است (كامنهوبر، «اسب شناسی[۱۳]...»،
294). ورت (vart) هندوآریایی باستان به معنی گردیدن
و هندوآریایی آسیای مقدم uart- به معنی چرخاندن از
همین ریشه است (مایرهفر، «واژه نامه[۱۴]...»، II/ 518-519).
در متنهای حتی نیز
این واژه به صورت ورتنه [۱۵]یعنی دور یا
چرخش آمده كه در واژگان مربوط به تربیت اسب مورد استفاده بوده است.
این واژه در تكامل بعدی در هندوایرانی و اوستایی
به شكلهای ورثه[۱۶]، یعنی گردیدن،
ورتورثه [۱۷]یعنی با ارابۀ غلتان، در
پارتی ورد (wrd-) و در پارسی میانه ورد (wrd-)،
گردیدن، و سغدی ورتن [۱۸]به معنی ارابه آمده
است (همانجا؛ قریب، ۴۱۲). علاوه بر واژگان مربوط به
ارابه، برخی تركیبات لغوی مربوط به معنای «ارابه
ران» (با ریشۀ «مریه»، نك : سطور بعد) و «اسب» (ه م) نیز از هندوآریایی
وارد زبانهای هوری و حتی شده است. بدینترتیب،
واژگان هندوآریایی مربوط به ارابه و نیز اسب در
سراسر خاور باستان گسترش یافته است، بنابراین، واژۀ مصری
«وررت» نیز از این قاعده مستثنی نبوده، و از ریشۀ «ورت»
آریایی گرفته شده است.
در زبان فارسی و دیگر
زبانهای ایرانی ریشۀ هر دو واژۀ «رثه»
و «ورت» قابل پیگیری است و این مؤیدی
بر خاستگاه هندوآریایی این واژگان میتواند
بود. از ریشۀ «رثه» واژۀ ارتشتار (مشتق از اوستایی رَثَه اِشْتَر
[۱۹]و رَثَه اِشْتا[۲۰]) به معنی جنگجوی
ارابهران (بارتولمه، 1506؛ مایر هفر، «واژهنامه»، II/ 429؛
پوكورنی، 866)، و نیز سكایی ختنی رَهَه[۲۱]
ارابه، فارسی عراده، اراده (نك : واژههای مترادف در زبان اكدی
و حتی یادشدۀ پیشین) و در پهلوی «راه» و فارسی «رهی»
رونده (مایرهفر، همانجا؛ نیبرگ، II/ 165-166؛ معین، ۲/
۱۶۹۹) ساخته شده است. از سوی دیگر از واژۀ آریایی
«وَرت» پس از تبدیل قابل انتظار «و»به«گ»،نخست «گَرد» گشتن،چرخیدن
و سپس «گردونه» ساخته شده است (نك : مایر هفر، همان، II/ 519).
نامهای متعددی نیز
كه با مفهوم ارابۀ رزمی در پیوندند، برای یافتن خاستگاه اصلی
ارابۀ رزمی به كار میآیند. در نام مركب توشرته[۲۲]،
نام آریاییِ فرمانروایی از میتانی و
نیز زورده [۲۳]فرمانروای عَكّا، ریشۀ رثه
به چشم میخورد و بررسیهای انجام شده نشان میدهد
كه در این نامها مراد از رثه، ارابه است («نامههای تل
العمارنه[۲۴]»، بند 232، سطر 3، بند 245، سطرهای 24, 30, 33,
41, 43). زورده همان شو ـ ردۀ [۲۵]هندوآریایی بهمعنی «نیك
ارابه» است (میرونوف، 184؛ هلك، «روابط[۲۶]...»، 480). نام
ابیرتش[۲۷]، پنجمین شاه كاسیان (اواخر سدۀ
۱۷قم)، در بحثهای مربوط به خاستگاه كاسیان نیز
از سوی برخی پژوهشگران، نامی آریایی تلقی
میگردد، چه در این نام ratta از ریشۀ آریایی
شناخته میشود (میرونوف، 144؛ قس: مایرهفر، «هند و آریاییان[۲۸]...»،
27؛ كامنهوبر، «آریاییان[۲۹]...»، 54 به بعد).
همچنین در خاستگاه ارابه، یعنی ایران نیز
نامهای ساخته شده با رثه، مانند دارهئیت رثه
[۳۰]به معنی [نگه] دارندۀ ارابه، به
چشم میخورد (مایرهفر، «نام نامه[۳۱]...»، بند
۱۰۲).
تأثیر ارابه در معماری و
شهرسازی
گسترش گام به گام ارابه در خاور زمین،
دگرگونیهایی بنیادی در زندگی روزمرۀ ملل
آن دیار پدید آورد. ورود اسب و ارابۀ سبك رزمی
به فلسطین تحول در امر شهرسازی این سرزمینرا در پی
داشت . شهرهای این منطقه با ساختار خاص خود محلی برای
نگهداری ارابه نداشتند و ازاینروی ساكنان فلسطین
ناگزیر از ساختن فضاهای مناسب بزرگی در خارج شهر برای
اسب و ارابه شدند. گمان میرود كه دژها و اردوگاههای مستحكم
چهارگوش گلی كه از زمانهای بسیار دور در ایران معمول
بوده است، همراه با فاتحان هیكسوس به فلسطین و مصر راه یافته
باشد (آلبرایت، «فلسطین[۳۲]...»،
۱۹۳۵م، 244). دژ تل الیهودیه در دلتای
نیل ، با توجه به آویزهای بهدستآمدۀ خیان،
فرمانروای هیكسوس، همچنین سفال شكستههایی كه
با نقش سیاه كندهكاری شدهاند، بدون تردید از دورۀ هیكسوس
است. دیوار قلعه ۴۵۰ تا ۴۷۵ متر طول
و ۱۵ تا ۲۰ متر ارتفاع دارد. كلفتی دیوار
در پی ۴۰ تا ۶۰ متر، یعنی نسبت پی
به ارتفاع یك به سه بوده است (نك : همو، «فلسطین[۳۳]...»،
۱۹۲۲م، 122-123). قلعۀ مِشرِفه در
نزدیكی شهر قَطنه، با دیوار خاكی به طول بیش
از هزار متر و به ارتفاع ۱۵ متر محصور شده است. قطر این دیوار
در پی ۶۵ تا ۸۰ متر است و با توجه به نسبت یاد
شده، ارتفاع دیوار قلعۀ تلالیهودیه، بایستی
۲۰تا۲۵متر بوده باشد. با راه طولانی شیبداری
كه از بیرون و از روی دیوار به درون تأسیسات منتهی
میشود، تردیدی نیست كه مردم این سامان اسب
و ارابۀ رزمی داشتهاند (آلبرایت، همانجا). نمونههای دیگری
از كاربرد دیوار خاكی برای قلعهسازی در دوران هیكسوس
را در جا به جای فلسطین و سوریه میتوان دید
(سوه ـ سدربرگ، 60-61). تا این زمان این شیوۀ دژسازی
در غرب آسیا كاملاً ناشناخته بود؛ از این رو، میتوان پذیرفت
كه هیكسوسها این سبكرا از سرزمینی گرفته بودهاند كه
در آنجا این نوع معماری رواج داشته است. بیگمان این
دژها در جلگههای وسیع، مثلاً در حوالی مرو معمول بودهاند.
در قرختپۀمرو به نمونهای از این دژ برمیخوریم كه هر
بر آن ۳۰۰ متر درازا دارد و امروز دیوار فروریختهاش
هنوز به بلندی ۶ متر بر جای است (آلبرایت، «فلسطین»،
۱۹۲۲م، 123). این دژ، بر خلاف دژهای هیكسوس
در فلسطین و سوریه، بنای دایره واری در سمت
شمالی درون قلعه دارد. تعیین عصر ساسانی برای
قدمت این بنا با تكیه بر اشیاء به دستآمده مانند سكه و
سفالهای لعابی (رایت، 30) پذیرفتنی نیست؛
زیرا اشیاء به دست آمده میتواند متعلق به زمانی پس
از زمان ساخت دژ بوده باشد.
قلعۀ گبری
در نزدیكی ورامین همتای دژهای هیكسوس
است (آلبرایت، «زمینۀ تاریخی[۳۴]...»، 253، نیز نك : «مریهنو[۳۵]...»،
219). تاریخ ساخت این بنای مستطیل شكل با طول تقریبی
۱۰۰ متر در حال حاضر نامشخص است (رایت، 32). دژهایی
از این دست از سدههای ۶ تا ۴ قم در قلعهگیر
[۳۶]و كوزلیگیر[۳۷] در منطقۀ
خوارزم نیز به چشم میخورد. قلعۀ نخست مستطیلی
به بزرگی ۱۰۰‘۱ در ۷۰۰ متر و دیگری،
متناسب با شكل تپهای كه بر فرازش ساخته شده است، تقریباً سه
گوش با فضایی به بزرگی ۰۰۰‘۱ در
۴۰۰متر است (تولستوف، 103). در فلسطین نیز برخی
دژها از این دست، با گسترش تدریجی تبدیل به شهرهای
جدید شدهاند. از میان نمونههای فراوان میتوان به
قلعۀ شاروهن در جنوب فلسطین اشاره كرد كه پیش از بیرون
راندن هیكسوس از مصر بنا شده است (اشتوك، «بررسیها[۳۸]...»،
71، «هیكسوس خیان[۳۹]...»، 78؛ آلبرایت،
همانجا).
مریهنو[۴۰]، نجبای
ارابهران آریایی
نفوذ آریاییان در
طبقۀ حاكم ملل آسیای غربی را باید در تحولاتی
دید كه آنان در پرورش اسب، ساختن ارابۀ رزمی و
در نتیجه در فن نوین پیكار پدید آوردند. آنان با بهرهگیری
از این دستآوردهای نوین، طبقۀ ویژهای
را پدید آوردند كه خود را مریه [۴۱]به زبان هندوآریایی
كهن به معنی مرد جوان یا جنگجوی جوان، به عبارت دیگر
عضو نجبای جنگجوی ارابهران مینامیدند (مایرهفر،
«واژه نامه»، II/ 329؛ هارماتا، 373) و گام به گام به قدرت نزدیك
میشدند. این امر طبقهبندی اجتماعی نوینی
را در میان هند و آریاییان در پی داشت (همو،
368).
بازتاب این طبقهبندی و
پیوند آن با اختراع ارابهرا در اوستا و در اساطیر ایرانی
میتوان یافت. آوردهاند كه جمشید مردمرا به ۴ گروه
تقسیم كرد: موبدان، ارتشتاران (ارابه رانان)، برزیگران و پیشهوران
( یسنا، ۱۹:۱۷؛ نیز نك : فردوسی،
۱/ ۴۰؛ ثعالبی، ۱۴). جمشید فرمان به
استخراج طلا، نقره، مس، سرب و قلع داد. پس دستور داد تا از عاجوساج ارابهای
سازند و آن را دیوان بركشند و آنگاه یك روزه از دماوند به بابل
رفت.
ارابه رانان آریایی
گلههای بزرگ اسب در اختیار داشتند و خود به ساختن و تعمیر
ارابه میپرداختند. به هنگام جنگ، نخست دستۀ بزرگی
از ارابهرانان بر دشمن میتاختند و بهاینترتیب نخستین
ضربۀ كاری را وارد میساختند. آنگاه رزمندگان از ركاب ارابه
به پرتاب نیزه و تیر پرداخته، سپس از سلاحهای پیكار
تن به تن، یعنی تبر و شمشیر استفاده میكردند (برنتیس،
67). در تپهحصار و تورنگتپه نمونههایی از شیپورهای
زرین و سیمین یافته شده كه بازتاب حضور این نیروی
رزمی سازمان یافته در آن دوران كهن است كه برای دادن
علامتهای جنگی نیاز به شیپور داشتند (هارماتا، 373).
بر روی مهری استوانهای از لایۀ «ب» تپه سیلك
مردی سوار بر ارابه نقش بسته كه به وسیلۀ دو اسب كشیده
میشود و ارابهران در حال پرتاب نیزهای برای شكار
است (بویس، ۴۳؛ گیرشمن، 81).
تصویر ۴
دربارۀ رواج عنوانِ
آریایی مریه در زبانهای آسیای غربی
باید گفت كه مریه در زبان هوری و سپس در برخی دیگر
از زبانها به مریهنو شهرت یافت (هارماتا، همانجا). عنوان مریهنو
دارای پسوند اكدی و هوری « ـ نو[۴۲]» است كه به
برخی از واژههای بیگانه افزوده میشد (نك : كروناسر،
183). مریاس و به عبارت دیگر مریه در ریگ ودا همیشه
با ارابۀ رزمی و همچنین اسب میآید و در خدمت ایزدان
ایندره و اگنی است (ریگ ودا، كتاب III، 31:7؛ مكدانل، II/ 137؛ اوكالاگان، 66). در آسیای غربی
نیز مریهنو به معنی جوانمرد، نجیبزادۀ جوان،
دلاور و رزمندۀ ارابهران است كه سرآمدان جنگاوری با ارابۀ رزمی
بودند (مایرهفر، «هند و آریاییان»، 19، «واژهنامه»، II/ 330).
مریهنوها در آسیای
صغیر توانستند در رأس هوریان قرار گیرند، گرچه در برخی
از متنهای كهن از هوریان در مقامی برتر از مریه نوها
یاد شده است (كرنلیوس، 168)، اما این طبقۀ جنگجو
(مریهنوها) كه مهاجمان بیگانه به حساب میآمدند، به زودی
در حكومتهای آسیای صغیر، سوریه و فلسطین
به مقامهای بالایی دست یافتند. با استقرار این
طبقه در آن دیار، واژۀ هندوآریایی مریه به شكل مَرو [۱]در
زبان اكدی و مارِء [۲]در آرامی راه یافت (نك :
برونر، 21). هدف بعدی این طبقه سرزمین مصر بود، چه ظاهراً
مریهنوها (با نام marəyana) مصر را همراه هیكسوس
تصرف كردند (هلك، «روابط»، 513). از متنهای تحوتمس سوم و آمنوفیس
دوم كه از اسارت گروهی از مریهنوها گزارش میدهند، چنین
برمیآید كه این عنوان آریایی حتی
پس از بیرون راندن فرمانروایان هیكسوس از مصر، به حیات
خود ادامه داده است (همان، 344-343؛ نیز برای بازماندههای
این عنوان در زمان هخامنشیان[۳]، نك : مایرهفر، «نام
شناسی[۴]...»، 192).
تصویر ۵
ارابه در مصر
ارابهای كه به روزگار هیكسوسها
در مصر رواج داشت،از نوع ارابۀ سبك رزمی بود كه ساخت كهنترین نوع آن از
۶۰۰ تا ۸۰۰ سال پیش از این
دوره در ایران معمول شده بود. شاهدی غیرمستقیم نخستین
گواه رواج ارابۀ رزمی در مصر است و آن دستكشی است كه در نگارهای
در كنار پسر فرعون نقش بسته است. تاریخ این اثر كه در زیر
تصویر فرعون نقش بسته، با گزارش مانتوس دربارۀ تاریخ
تهاجم هیكسوسها برابر است. چون استفاده از دستكش در مصر مقتضای
شرایط اقلیمی نبوده است و این دستكش میباید
ابزار ارابهرانی بوده باشد، میتوان چنین برداشت كرد كه
فن رزم همراه با ارابه كمی پیش از انتقال قدرت به هیكسوس
وارد مصر شده است. تصویری كه در یكی از گورهای
تلالعمارنه به دستآمده است، سرداری را در حال پوشیدن دستكشی
نشان میدهد كه به او هدیه شده است (هلك، «شاهدی[۵]...»،
338 به بعد).
تصویر ۶
با این شاهد این برداشت
قوت میگیرد كه هیكسوسها، پیش از فرمانروایی
در مصر، به قدرت و كانون فرماندهی رخنه كرده، و احتمالاً مقامهای
بالای لشكری را در دست داشته، و در فرصتی مناسب قدرت را بهدست
گرفتهاند؛ زیرا هیكسوسها تنها با تسلط بر فن ساخت ارابههای
رزمی توانسته بودند به مصر هجوم برند و بدون برخورد با مقاومت، كشور را
به تصرف خود درآورند. ازهمینروی میتوان گفت كه مصریها
با مشاهدۀ فن رزم دشمن هیچ نوع مقاومتی از خود نشان ندادهاند.
به نظر بیسینگ (ص 335) اسب و ارابۀ هیكسوسها
در مصر علیا (جنوب) و در دلتای نیل كه پر از باتلاق و
كانالهای آبیاری است، كاربردی نداشته است. درحالیكه
تجربیات تاریخ نشان میدهند كه اسب و ارابه پس از راه یافتن
به مصر در جنگهای فراعنه نقش مهمی داشته است؛ بنا براین هیچ
دلیلی وجود ندارد كه اسب و ارابه به هنگام تهاجم هیكسوس به مصر
دارای چنین نقشی نبوده باشد.
از دورۀ هیكسوس
تصویر و سند مكتوبی به دست نیامده، و اسناد غیر مستقیم
تنها تكیهگاه محققان است. اما بهطوریكه از منابع بومی
برمیآید، وقتی آموسیس اول، هیكسوس را از مصر بیرون
میراند، وی نخستین فرمانروای مصری بود كه از ارابۀ رزمی
سبك استفاده میكرد («متنهای[۶]...»، كتاب II، بند
81). كهنترین نشان تصویری از ارابۀ رزمی
در مصر نگارهای از تحوتمس اول
(۱۵۰۷-۱۴۹۷ قم) است كه وی
را در حال حمله به دشمن نشان میدهد. این تصویر كمی
پس از بیرونراندن هیكسوس تهیه شده است (اسمیت،
23-22؛ نك : تصویر ۴). بهاینترتیب ارابۀ رزمی
میتواند در زمان هیكسوس یا كمی زودتر به مصر وارد شده
باشد و آنگاه كه مصریها نیز بر فن ارابهسازی دست یافتند،
توانستند دشمنشان را از خاك خود بیرون رانند.
تصویر ۷
گسترش ارابه در شرق باستان: همزمان
با فرمانروایی هیكسوس در مصر، كاسیها در بینالنهرین
و آریاییهای میتانی در آسیای
صغیر، شواهد نوشتاری و تصویری در بارۀ ارابۀ رزمی
رو به افزایش میگذارد. از آن پس در نگارههای مصر فرعونها
سوار بر ارابههای باشكوه و پر زرق و برق دیده میشوند.
رفتهرفته ارابههای سبكتر و سادهتری نیز در مصر طراحی
میشود (نك : تصویر ۵).
با آغاز شاهنشاهی هخامنشی
تصویرهایی از ارابۀ رزمی، ازجمله نگارههایی
بر روی مهرهای استوانهای دیده میشود (نك :
تصویر ۶).
در خاور ایران نیز مدلهایی
با شكل واقعی ارابه بهدست آمده است (نك : تصویر ۷). همگی
این شواهد گواه بر استمرار استفاده از ارابه از كهن ترین دوران
تا آغاز شاهنشایی هخامنشیان و پس از آن در ایران است.
پس از دوران هخامنشی دیگر تحول اساسی در فن ارابه سازی
صورت نگرفت و به همان شكل در جهان باستان گسترش یافت (نك : تصویر
۸).
Albright, W.F., «The Historical
Background of Genesis XIV», Journal of Society of Oriental Research, 1926, vol.
X; id, «Mitannian Maryannu, Chariot-Warrior, and the Canaanite and Egyptian
Equivalents», Archiv für Orientforschung, 1931, vol.VI; id, «Palestine in the
Earliest Historical Period», Journal of the Palestine Oriental Society, 1922,
vol. II; id, «Presidential Address: Palestine in the Earliest Historical
Period», ibid, 1935, vol. XV; Amiet, P., Die Kunst des Alten Orients, Freiburg,
1977; Ancient Records..., London, 1988; The Assyrian Dictionary, ed. I.J. Gelb
et al., Chicago, 1958; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Berlin/
NewYork, 1979; Bissing, F . W., «Das angebliche Weltreich der Hyksos», Archiv
für Orientforschung, 1936, vol. XI; Boyce, M., Zoroastrianism, its Antiquity
and Constant Vigour, Costa Mesa, 1992; Brentjes, B.& H., Die Heerscharen
des Orients, Berlin, 1991; Brunner, L., Die gemeinsamen Wurzeln des semitischen
und indogermanischen Wortschatzes, Versuch einer Etymologie, München/ Bern,
Francke Verlag; Cornelius, F., «Erin – Manda», Iraq, 1963, vol. XXV; Doerfer,
G.,Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; Dyson,
H.& S. M. Howard, Tappeh Hesār, Reports of the Restudy Project, 1976, Firenze, 1989; Friedrich, J.,
Kurzgefasstes hethitisches Wörterbuch, Heidelberg, 1991; Gening, V. F.,
«The Cemetery at Sintashta and the Early Indo-Iranian Peoples», Journal of
Indoeuropean Studies, 1979, vol. VII; Ghirshman, R., Iran, from the Earliest
Times to the Islamic Conquest, Baltimore, 1954; Harmatta, J., «The Emergence of
Indo-Iranians: the Indo-Iranian Languages», History of Civilizations of Central
Asia, 1992, vol. I; Helck, W., Die Beziehungen Agyptens zu Vorderasien im 3.
und 2. Jahrtausend, Wiesbaden, 1971; id, «Ein indirekter Beleg für die
Benutzung des leichten Streitwagens in Agypten zu Ende der 13. Dynastie»,
Journal of Near Eastern Studies, 1978, vol. XXXVII; id & E. Otto, Kleines Wörterbuch
der Aegyptologie, Wiesbaden, 1956; Kammenhuber, A., Die Arier im vorderen
Orient, Heidelberg, 1968; id, Hippologia Hethitica, Wiesbaden, 1961; Kronasser,
H., «Indisches in den Nuzi-Texten», Wiener Zeitschrift für die Kunde des
Morgenlandes, 1957, vol. LIII; Macdonell, A.A. & A.B. Keith, Vedic Index of
Names and Subjects, New Delhi, 1982; Mayrhofer, M., Etymologisches
Wörterbuch des Altindoarischen, Heidelberg, 1986-1995; id, Die Indo-arier
im alten Vorderasien, Wiesbaden, 1966; id, «Indo-iranisches Sprachgut aus
Alalah», Indo-Iranian Journal, 1960, vol. IV; id, Iranisches Personennamenbuch,
Wien, 1979, vol. I; id, Onomastica Persepolitana, Wien, 1973; Mironov, N.D.,
«Aryan Vestiges in the Near East of the Second Millenary B.C.», Der alte
Orient, 1932, vol. XI; Nyberg, H.S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974;
O'Callaghan, R. T., Aram Naharaim, Roma, 1948, Parpola, A., «The Coming of the
Aryans to Iran and India and the Cultural and Ethnic Identity of the Dāsas»,
Studia Orientalia, 1988, vol. LXIV; Piggott,S., «Chariots in the Caucasus and
in China», Antiquity, 1974, vol. XLVIII; Pokorny,J., Indogermanisches
etymologisches Wörter- buch, München, 1959; Rig-Veda; S L ve-
Söderbergh, T., «The Hyksos Rule in Egypt», Journal of Egyptian Archaeology,
1951, vol. XXXVII; Smith, W. S., Interconnections in the Ancient Near East, New
Haven/ London, 1965; Soden, W.F., Akkadisches Handwörter- buch ,
Wiesbaden , 1965-1981; Stock , H., «Der Hyksos Chian in Boğazköy»,
Mitteilungen der deutschen Orientgesellschaft, 1963, vol. XCIV; id, Studien zur
Geschichte und Archäologie der 13. bis 17. Dynastie Ägyptens,
Glückstadt, 1955; The Tell-el-Amarna... Tablets, Toronto, 1939; Tolstov, S.P.,
Auf den Spuren der altchoresmischen Kultur, tr. O. Mehlitz, Berlin, 1954;
Wright , G. R. H., «Iran and the Glacis», Zeitschrift der deutschen
Palästinavereins, 1969, vol. LXXXV; Yule, P., Tepe Hissar, neolithische
und kupferzeitliche Siedlung in Nordostiran, München, 1982.
جهانشاه درخشانی
II. ارابه در فرهنگ اسلامی
در یك نگرش گذرای تاریخی
بر یك و نیم هزارۀ تمدن اسلامی، آنچه به طور مشترك از فلات ایران تا
مغرب اقصی دیده میشود، این نكته است كه مردم این
سرزمین وسیع در سفرها و عملیات حملونقل خود، به هر دلیل
سوارشدن بر گردۀ چارپایان را با شرایط زندگانی خود مساعدتر میدیدند.
كسانی كه سواری را برای خود دشوار یا نامناسب مییافتند،
به طور خاص زنان از باب حرمت و بیماران از روی ناتوانی
از وسایلی باز هم بیچرخ چون كجاوه استفاده میكردهاند.
این وسایل كه صورت اتاقكهایی غالباً كوچك را داشتهاند،
گاه بر پشت ستور قرار میگرفتند [هودج، عماری] و گاه به صورت
تخت روان میان دو ستور بسته میشدند.
در بسیاری از آثار مكتوب پیشینیان
از سرزمینهای گوناگون اسلامی سكوتی در بارۀ ارابه
و ارابهرانی دیده میشود كه همین سكوت ــ بهویژه
در منابعی كه انتظار میرود یادی از این ابزار
در میان باشد ــ میتواند به عنوان یك اطلاع تاریخی
مورد استناد قرار گیرد. در كتب حسبه كه در طول قرون متمادی در
ممالك مختلف اسلامی نوشته شده، و به چهرههای گوناگون از زندگی
مدنی و مشاغل اجتماعی توجه كردهاند، جای خالی سخن
از پیشۀ ارابهسازی و ارابهرانی احساس میشود. همچنین
در آن دسته از منابع و آثار دینی كه در بارۀ سفر حج، یعنی
مهمترین و عامترین نمود سفر در تمدن اسلامی، و آداب آن
گفتوگو كردهاند و به اقتضای بحث از وسیلههای گوناگون
سفر نیزسخن گفتهاند، یادی از ارابه به چشم نمیخورد.
این سكوت دربارۀ ارابه
كه البته از عدم تداول و رواج آن در نظام تمدنی ملل مسلمان حكایت
دارد، در حالی است كه نیاكان این مردم از دیرزمان
با ارابه آشنا بودهاند و دلیل بیرونقی ارابه در میان
آنان را هرگز نمیتوان ناآشنایی با وسیلۀ حملونقل
چرخدار تلقی كرد. شواهد پراكندهای كه از دورههای مختلف
تاریخ ملل اسلامی به دست آمده، نشاندهندۀ این
واقعیت است كه ارابه بهخصوص بهعنوان یك وسیلۀ باربری
در طول سدههای متمادی، همواره بهطور حاشیهای
كاربرد محدود خود را حفظ كرده بوده است.
از دیدگاه تمدنشناختی در
بررسی تاریخ كاربرد ارابه در سرزمینهای اسلامی
دو جریان را باید بهطور متمایز بررسی كرد: جریان
نخست، ارابۀ ایرانی ـ بینالنهرینی است كه اوج
رونق و نیز تكامل فنی خود را در اعصار باستانی پشت سر
نهاده بود (نك : بخش نخست مقاله) و در طول یكونیم هزارۀ اسلامی
دورۀ فراموشی و ركود خود را سپری میكرده است، دورۀ ركودی
كه از مدتها پیش از ظهور اسلام آغاز شده بود. جریان دوم، ارابۀ دوچرخ
آسیای مركزی ـ چین است كه دستكم تا هزارۀ سوم
قم پیشینه دارد؛ این ارابه در هزارۀ نخست قم
دورهای از تكامل فنی خود را در چین سپری كرد و
همزمان با آغاز تاریخ مسیحی بود كه در دشتهای آسیای
مركزی تحولی در ساخت آن پدید آمد. در ارابههای جدید
دشتی [استپی] شكل یوغ به گونهای طراحی شد
كه فشار بار بر شانههای چارپا وارد میآمد. پس از این تحول
ارابۀ دشتهای آسیای مركزی به سرعت از دو سو به چین
و اروپا راه یافت (نك : ردنسون، «دربارۀ ارابه[۷]»،
۴۰۷).
گستردگی بسیار سرزمینهای
اسلامی و كثرت منابع مربوط به تاریخ تمدن ملل مسلمان، كار تحقیق
را دربارۀ تاریخ هر پدیدۀ تمدنی در جهان اسلام
دشوار میسازد، اما برعكس، دشواری كار تحقیق دربارۀ ارابه
به سبب محدودبودن آگاهیها و گزارشهاست.
نمونههایی چند از اشارات
تاریخی به ارابه در ۱۹۳۰م توسط بارتولد
ارائه شد كه بیشتر آنها با توجه به شناختی كه از زمینههای
تحقیقی وی وجود دارد، مربوط به آسیای مركزی
است. از دگرسو در ۱۹۴۶م حبیب زیات در
مجموعۀ الخزانةالشرقیة (ج ۳) بخشی از منابع عربی را
گرد آورده است. مواردی از اشاره به ارابه در منابع شعر و نثر فارسی
كه گاه به عنوان شاهد و نظیر در آثار لغوی چون بهار عجم و
آنندراج وارد شده بود، با تكمیلی قابل ملاحظه در لغتنامۀ دهخدا
در ذیل عناوین ارابه، ارابهچی، عرّاده، گاوگردون و گردون
گردآوری شد كه در جزوات گوناگون این مجموعه در سالهای
۱۳۲۸، ۱۳۳۵،
۱۳۳۸، ۱۳۴۶ش انتشار یافت.
ردنسون در جریان پژوهشهای
خود در زمینۀ تاریخ تمدن اسلامی، به تاریخ ارابه در جهان اسلام
توجهی ویژه مبذول داشت و همزمان با آغازانتشارتحریر جدید
«دائرةالمعارفاسلام[۸]» از ۱۹۵۴م، مجموعهای
از مواد گردآوردۀ خود دربارۀ تاریخ ارابه در سرزمینهای عربی را ذیل
مدخل «عجله» در آن دائرةالمعارف منتشر ساخت. اندك زمانی بعد وی
در جهت تكمیل كار خود مقالهای سودمند دربارۀ ارابه نزد
تركان و مغولان فراهم آورد كه اصل آن در ۱۹۵۷م در
«مجلۀ آسیایی[۹]» منتشر شد و تحریری
مختصرتر از آن در «دائرةالمعارف اسلام» زیر عنوان «ارابه» انتشار یافت.
وی در كار اخیر خود از نوشتههای بارتولد و زیات بهره
گرفته است.
پژوهش محمد اپشیرلی كه در ذیل
مدخل «ارابه» در «دائرۀالمعارف اسلام» اوقاف تركیه در ۱۹۹۱م
منتشر شده است، در زمینۀ رواج ارابه در قلمرو عثمانی افزودههای قابلملاحظهای
دارد.
ارابه در ایران
پیش از ورود به بحث دربارۀ اشارههای
تاریخی، به عنوان مقدمهای زبانشناختی باید
گفت كه دو واژۀ «گردون» و «عرّاده» به عنوان معادل لغوی ارابه یا
گونهای از آن، در كهنترین نمونههای برجای مانده
از نظم و نثر فارسی، ازجمله شاهنامۀ فردوسی
بارها به كار رفته است. این دو واژه از نظر اشتقاق زبانی ریشه
در واژههای زبانهای میانه و باستانی ایرانی
دارند (نك : بخش نخست مقاله) و بهترین گواه بر این نكته هستند
كه بهعنوان یك پدیدۀ تمدنی، ارابۀ یادشده در آثار ادبی سدههای ۴ و ۵ق، نه
یك پدیدۀ نو، بلكه به عكس ابزاری دیرآشنا از روزگار نیاكان
است و گاه همچون گردون اسفندیار به اسطورهها پیوسته است.
در ادبیات فارسی سدههای
۴ و ۵ق از ارابه و گونههای آن چندان سخن به میان
آمده است كه بتوان با تحلیل این اشارهها، نمایی از
كاربرد ارابه در آن دوره را تصویر كرد. نخست باید به گونهای
از ارابه اشاره كرد كه از سرعت قابلملاحظهای برخوردار
بوده، و در ایران باستان به
عنوان ابزاری در جنگهای میدانی بهكار میرفته
است؛ این ارابهها معمولاً با اسب كشیده میشده، و چرخهای
آن به تیغ مسلح بوده است. تاكنون شاهدی دربارۀ اینكه
چنین ارابههایی در سدههای نخست اسلامی در ایران
رواج داشته، و در جنگها به كار رفته باشند، به دست نیامده است و
ظاهراً كاربرد اینگونه ارابهها پس از عصر هخامنشی به تدریج
منسوخ شده است.
در بررسی ادبیات سدههای
۴ و ۵ ق باید بر این نكته تأكید كرد كه اینگونه
ارابهها در ادبیات حماسی به فراموشی سپرده نشده، و
شاعران حماسهسرای ایرانی كه به بازگوكردن افسانههای
دیرین ملی اهتمام ورزیدهاند، بارها از گردونههای
جنگنده سخن گفتهاند. وصفی كه فردوسی در برخی از ابیات
شاهنامه از اینگونه گردونهها به دست داده، نشان میدهد كه تا
چه حد تصور او از ارابههای باستانی ایرانی با مشخصات
واقعی آن نزدیك بوده است؛ وی در وصف یكی از
این گردونهها، ارابهای چوبین را به تصویر كشیده
كه [چرخهای آن] به تیغ مسلح بوده، و با دو اسب كشیده میشده
است (نك : ۶/ ۱۷۴- ۱۷۵؛ نیز نك
: ولف، 697).
داستانهای غیرایرانی
بازگو شده در نوشتههای فارسی و عربی ایرانیان
در بارۀ قصص قرآنی در سدههای ۴ و ۵ق، به طور مستقیم
نمیتوانند بهعنوان نمایهای از تمدن ایرانی
در آن سدهها تلقی گردند، اما تحلیل مطالب راجع به ارابه در این
داستانها و مقایسۀ آن با منابع اصلی تا اندازهای میتواند نامأنوس
و تاریك بودن تصور نویسندگان ایرانی این آثار
از ارابههای تیزرو را نمایان سازد. به عنوان شاخصترین
نمونه باید به جایگاه ارابه در داستان صعود الیاس اشاره
كرد كه تفصیل آن در عهد عتیق دیده میشود؛ بر پایۀ كتاب
دوم پادشاهان (۲: ۱۱) «ارابۀ آتشین
و اسبان آتشین» الیاس را از الیسع جدا كرده، به آسمان
برداشتند. درحالیكه در منابع اسلامی ـ ایرانی این
قصه، یا از ارابه و اسبان آتشین سخن دیده نمیشود، یا
اگر سخنی آمده، با ابهام همراه است. در قصص الانبیاء ثعلبی،
نوشتهای از یك مفسر نیشابوری از اوایل سدۀ
۵ق در نقل این داستان كه از تفصیل كافی نیز
برخوردار است، تنها از «یك اسب آتشین» سخن آمده كه الیاس
بر پشت آن سوار شده است (نك : ص ۲۵۹) و در تفسیر
سورآبادی، نوشتهای فارسی باز از نیشابور در سدۀ
۵ق، در بیان همین داستان، از «مركبی... مانند اسب
آتشین» فرود آمده از آسمان سخن رفته است (ص ۳۶۰).
عراده، ابزاری كه زمخشری
(د ۵۳۸ ق) به درستی آن را به گردونه و «منچنیك
خرد» تفسیر كرده است (ص ۴۰۶)، در واقع گونهای
از ارابه است حامل منجنیقی كوچك كه نیاز به سرعت زیادی
نداشته، و در جنگها برای قلعهگیری به كار میرفته
است. در ادبیات حماسی، فردوسی در شاهنامه (نك : ولف، 594)
و اسدی طوسی در گرشاسب نامه (ص ۳۸۹،
۴۱۱)، بارها از عراده سخن به میان آوردهاند. برخی
از گزارشها در منابع تاریخی حكایت از كاربرد عراده در سدههای
نخستین اسلامی در ایران دارد؛ چنانكه عمرو لیث صفاری
(حك ۲۶۵-۲۸۷ق) در جنگ با سامانیان
از عرادههای جنگی استفاده كرده است (نك : نرشخی،
۱۲۳). همچنین در عداد منابع این دوره میتوان
به عبارتی از مرزباننامه (مرزبان بن رستم، ۸۰) اشاره
كرد كه در آن در مقام تمثیل از عراده سخن رفته است.
در كنار عراده باید به گونهای
دیگر از ارابههای متداول در سدههای نخستین هجری
در ایران اشاره كرد كه برای باركشی بهكار میرفتهاند؛
این نوع ارابهها عموماً با گاو كشیده میشدند و گاه در
متون كهن از آن به «گاوْ گردون» تعبیر شده است. اسدی گویاترین
نمونهها را در بارۀ گاوگردون در گرشاسب نامه به دست داده كه تا حد زیادی
میتواند بازتاب كاربرد ارابه در عصر سراینده تلقی گردد. وی
در موضعی از ۴۰ گاو گردون حامل زر و ۲۰۰ دیگر
حامل دیبا یادكرده (نك : ص ۴۰۳)، و نیز
در جای دیگر به صدها گردون پر از خوردنیهای گوناگون
اشاره كرده است كه گاوان آنها را میكشیدهاند (نك : ص
۱۹۹؛ نیز برای نمونه از شاهنامه، نك : ولف 683
).
از سدۀ ۷ق با
استیلای مغول برایران، برخی تحولهای فرهنگی
و مدنی در این منطقه روی داد و چنین مینماید
كه یكی از این تحولها در كاربرد ارابه بوده است. ارابههای
باركش كه برای تدارك اردوهای جنگی در میان مغولان
بهكار میرفتهاند، بهطور طبیعی به اردوهای مغول در
ایران نیز راه یافتهاند (برای اشارهها، نك : رشیدالدین،
۱/ ۶۷۱، ۲/ ۸۳۰، جم)؛ همچنین
رواج محدود ارابههای مسافربر با سبكی بسیار نزدیك به
ارابههای سبك آسیای مركزی، روشنترین شاخص
تحول در كاربرد ارابه در عصر مغول بوده است.
مینیاتورهای مربوط
به عصر ایلخانی و نیز تیموری در واقع به جز
ارزش هنری خود، به سان شاهدی تاریخی میتوانند
در ترسیم روند این تحول مورد استناد قرار گیرند. در این
میان باید به مینیاتوری از سدۀ
۹ق در بر دارندۀ تصویر نوعی «یورت» (اتاقك) اشاره كرد كه احتمالاً
روی چرخ سوار میشده، و اسب آن را میكشیده است؛ چنین
وسیلهای برای نقل پیكر غازانخان به تبریز در
۷۰۳ق/ ۱۳۰۴م به كار رفته است (نك
: ردنسون، «عجله»، 205). همچنین در یك تابلوی نقاشی
از نیمۀ دوم سدۀ ۸ق از تبریز، به منظور به تصویركشیدن ارابۀ اسفندیار
در جنگ با اژدها، ارابهای بر دو چرخ با اتاقكی به سبك مغولی
ـ تركی تصویر شده كه اسبی آن را میكشد و اثری
از تیغ و سلاح نیز بر آن نیست (نك : اپشیراوغلو، تصویر
18) و این به ظاهر نمادی از یورتهای ارابهای
مغول است كه راه به نسخههای شاهنامه گشوده است.
به جز آنچه یاد شد، در مینیاتورهای
عصر ایلخانی نمونههایی دیگر از ارابههای
دو چرخ و گاه ۴ چرخ دیده میشود كه برای حمل مسافر یا
بار به كار میرفتهاند (برای معرفی نمونهها، نك : ردنسون،
همانجا؛ عكاشه، ۴۷). به عنوان نمونهای از اواخر عصر تیموری
و در آستانۀ دورۀ صفوی باید از بازتاب یورتهای ارابهای
در شعر سیفی عروضی (د ح ۹۰۹ق) یاد
كرد؛ چه دلبران سوار بر ارابه یا به تعبیر سیفی
«دلبران ارابهچی» (نك : بهار عجم)، به احتمال دخترانی بودهاند
كه به سبك معمول در دشتهای آسیای مركزی در ارابهها
ساكن بودهاند (برای توضیح، نك : ادامۀ مقاله).ابیات
سیفی و پس از او میلی (نك : آنندراج) از نخستین
نمونههای كاربرد واژۀ «ارابه» در زبان فارسی نیز تلقی میشوند (نیز
نك : آوی، ۱۰).
با روی كارآمدن صفویه چنین
مینماید كه ارابههای سواری اهمیت خود را بار دیگر
از دست دادهاند و نشانهای از آنها در تواریخ این دوره دیده
نمیشود؛ شاخص كاربرد ابزار حمل و نقل چرخدار در دورۀ صفویه
و پس از آن در ایران، استفاده از عراده یا ارابههای منجنیقكش
قدیم بوده كه از روزگار شاه عباس با كاربرد یافتن سلاح آتشین
در ایران، عرادههای قدیم جای خود را به عرادههای
توپكش به سبك عثمانی داده بودند. اسكندر بیك منشی در
وقایع سال ۱۰۱۵ق/ ۱۶۰۶م
از حمل توپهای بزرگ سنگانداز سوار بر ارابه و گردونه از گنجه به اردوی
شاه در پای قلعۀ شماخی سخن گفته است (۲/ ۷۳۷).
بر پایۀ آنچه نیبور
از روزگار نادرشاه شنیده است، در آن زمان توپهای بزرگ به صورت
قطعات كوچك ساخته میشدند تاحمل آنها بر گردۀ اشتران و
استران ممكن باشد و در جایی كه لازم بود به كار گرفته شوند.
همو بر پایۀ مشاهدات خود از اردوی جنگی كریم خان زند گزارش میكند
كه در روزگار وی توپها بر روی عرادههایی ۳ چرخ
سوار میشدهاند (نك : ص ۷۰).
چنانكه از گزارشهای صریح
مسافران غربی به ایران برمیآید، تا روزگار فتحعلیشاه
قاجار هنوز ابزار چرخدار در عملیات حمل و نقل در ایران از جایگاه
مهمی برخوردار نبود و راههای ارابه رو در سطح كشور وجود نداشت
(مثلاً نك : ملكم، باب ۲۴؛ كوتزبوئه، ۷۱) و از روزگار
فتحعلیشاه بود كه با ورود كالسكۀ فرنگی به ایران،
به تدریج باب استفاده از ابزار چرخدار در سواری، و با چندی
تأخیر در باربری از نو گشوده شد.
ارابه در كشورهای عربی
پیش از ورود به بحث از نمونههای
تاریخی كاربرد ارابه در كشورهای عربی، نخست باید
به این نظریۀ باستانشناختی اشاره كرد كه ارابه از ایران به سوی
غرب، بینالنهرین، شام، مصر و شمال افریقا، راه یافته
است (نك : بخش نخست مقاله). نفوذ و رونق ابزار چرخدار برای حملونقل
در این مناطق به گونهای بوده است كه حتى پس از منسوخ شدن
ارابههای جنگی در دورۀ پارسی [عصر حاكمیت ساتراپهای هخامنشی] ارابههای
غیرجنگی در دورههای هلنی و رومیِ تاریخ
شام و مصر رواج فراوانی داشته، و این ویژگی تا حدی
در بارۀ شمال افریقا نیز صادق بوده است (برای مآخذ متعدد،
نك : ردنسون، «عجله»، 205).
در نگرشی گذرا بر واژگان مربوط
به ارابه در زبان عربی ـ با صرفنظر از وامواژۀ «عَرَبه»
(معرب ارابه) كه از عصر مغولی رواج یافته است - دو واژه میتواند
مورد توجه قرار گیرد: نخست واژۀ «عَجَله» كه میتوان آن
را به طور عام معادل با ارابه انگاشت و دیگر «عَرّاده» كه كاربردی
محدودتر داشته است.
واژهشناسی تطبیقی
عجله در زبانهای سامی و مصری نشان میدهد كه واژههایی
خویشاوند با عجله در میان سامیان شمال غربی و نیز
مصریان كاربردی دیرینه داشتهاند؛ واژههایی
چون ʿagālāh در عبری
باستان، ʿagaltā در آرامی، ʿGLT فنیقی، āgartha در مصری باستان، و akolte/ akjolte
در قبطی از این دستند (نك : گزنیوس، 722؛ كروم، 26). از
نظر ریشۀ واژه با وجود اینكه در زبانهای سامی شمال غربی
چون عبری باستان، آرامی و سریانی ریشۀ «ع گ
ل» به معنی گردیدن و غلتیدن به كار رفته است (گزنیوس،
همانجا) ، اما این احتمال نیز بسیار قوی مینماید
كه در واژههای یاد شده با فرمول عمومی «ا گ(ج) ر ت»
[گاه « ر » جایگزین با «ل» و «ت» جایگزین با «ه»]
بخش دوم واژۀ هند و آریایی «رَثه» (نك : بخش نخست مقاله) بوده
باشد. اگرچه ردنسون (همانجا) عجله را در عربی واژهای وام گرفته
میداند و شواهد گوناگون نیز این نظریه را تأیید
میكند، اما باید یادآور شد كهبرخی از لغویان قدیم
سعی داشتهاند تا اشتقاق عجله از ریشۀ عربی
«ع ج ل» به معنی شتابكردن را توجیه كنند (مثلاً نك : راغب،
مادۀ عجل).
ردنسون در بررسی كاربردهای
عجله در متون كهن عربی، اظهار داشته كه این واژه اغلب برای
مشخصكردن وسیلۀ نقلیۀ بیگانه بهكار رفته است (همانجا)، اما آشنایی عرب
با این واژه و مفهوم را چندان هم متأخر نباید تلقی كرد؛
در واقع واژۀ عجله بهرغم روزمره نبودن كاربرد آن برای ارابه، در زبان
اعراب شبه جزیره در عصر ظهور اسلام برای ابزار چرخدار واژهای
پركاربرد و روزمره بوده، اما این ابزار چرخدار متداول در میان ایشان
«چرخ چاه» بوده است (مثلاً نك : خلیل، ۱/
۲۲۷). در واقع این یك حقیقت تاریخی
است كه آشنایی عرب با ابزار چرخدار و واژۀ عجله همزمان
بوده است، هرچند به علت شرایط اقلیمی عربستان، ابزار آبكش
اهمیتی فراوان یافته، و در مقابل، ابزار باربر رونقی
نیافته است.
واژۀ «عراده» كه
در زبان عربی كاربردی كهن داشته، و در نخستین كتب لغت
عربی به معنی منجنیق خرد آمده است (همو، ۲/
۳۲؛ نیز نك : ازهری، ۲/ ۲۰۰)،
نیز از نظر اشتقاق واژهای با اصل ایرانی از ریشۀ «رثه»
مینماید.
در نخستین فرهنگهای عربی
از لغتنویسان سدههای ۲-۴ق، همواره ذكر عجله به
معنی ارابه به چشم میخورد، اما نویسندگان كه گویی
واژگان لازم را برای شرح لغوی دربارۀ این
لفظ در اختیار نداشتهاند، به گونهای غیرمستقیم با
تعابیری مبهم چون «عَجَل الثیران» [ارابههای گاوان]
(خلیل، ۱/ ۲۲۷؛ ازهری، ۱/
۳۷۲) یا «آنچه گاو آن را میكشد» (جوهری،
ذیل عجله) آن را تفسیر كردهاند. در آثار لغویان دورههای
بعد نیز همین دست توضیحات تكرار شده است و حتی در
منابع تفصیلی لغت عربی چون لسان العرب نیز توضیحاتی
مستقیم و نسبتاً فنی دربارۀ ارابه نمیتوان یافت.
به جز تحلیل زبانشناختی
در بارۀ واژۀ «عجله»، اساسیترین اطلاعات قابل تكیه برای
روشنكردن جایگاه ارابه در سرزمینهای عربی، نمونههای
تاریخی پراكندهای است كه به طور اتفاقی از برهههای
تاریخی و مقاطع جغرافیایی گوناگون، در منابع
آمدهاست. در اینجا گفتنی است كه بخشی از نمونههای
قدیم كاربرد واژۀ عجله، به عنوان نمودی از رواج ارابه در سرزمینهای
عربی قابل استناد نیستند و به سرزمینهای دیگر
چون هندوستان یا بیزانس تعلق دارند.
در تحریر عربی ابنمقفع
از متن پهلوی كلیله و دمنه ــ كه خود اصلی سنسكریت
دارد ــ واژۀ عجله برای ارابهای به كار رفته است كه دو گاو آن را
میكشیدهاند (نك : «كلیله...»، ۷۲). همچنین
در منابع جغرافیایی عربی از آیین مسابقات
ارابهرانی در روم [بیزانس] یاد شده، و از «عجله»های
آراستهای سخن به میان آمده است كه با ۲ یا
۴ اسب كشیده میشدهاند (نك : ابنخردادبه،
۱۰۰؛ ابنرسته، ۱۲۰).
در میان نمونههای تاریخی
مربوط به كاربرد ارابه در كشورهای عربی نخست باید به رواج
استعمال آن در سدۀ نخست هجری در مصر اشاره كرد. بر پایۀ نقل سعید
بن عفیر در روزگار امارت عبدالعزیز بن مروان در مصر
(۶۵ - ۸۵ق)، امیر را ۱۰۰ ظرف
بزرگ بوده كه آنها را در ارابه گذاشته، هر روز به میان قبایل
گوناگون خوراك حمل میكردهاند (نك : كندی، ۵۱)؛ هم
در عصر عبدالعزیز جمجمهای باستانی یافته شده در حفر
آثار تاریخی اسكندریه، بر پشت ارابهای به «المدینه»
[شهر امیرنشین مصر: حلوان یا فُسطاط] حمل شده است (نك : یاقوت،
۱/ ۲۶۰).
خبری دیگر از عراق در
۲۴۲ق/ ۸۵۶م حاكی از آن است كه
ابراهیم ابن مظهر كاتب در سفر خود از بصره به حجاز برای به جای
آوردن مناسكحج بر ارابهایسوار بودهاست كه اشتران آنرا میكشیدهاند.
در متن روایت بر این نكته نیز اشارت رفته كه استفاده از
این وسیله، مردم را به تعجب واداشته بوده است (نك : ابن تغریبردی،
۲/ ۳۰۷). در حدود سال ۲۷۰ق/
۸۸۳م از اردوگاه امیر احمد بن طولون در انطاكیه
از ثغور شام گزارشی در دست است حاكی از آنكه برای انتقال
امیر بیمار، ارابهای ساخته شد تا او را به مصر برد؛ در این
گزارش تصریحشده است كه این ارابه به وسیلۀ انسان
كشیده میشد (نك : ابنابی اصیبعه، ۲/
۸۴).
در ۳۰۷ق/
۹۱۹م خبری دیگر از عراق در دست است كه چهرۀ ارابه
را به گونهای متفاوت مینماید؛ در آن هنگام برای
تنبیه و رسوا سازی یوسف بن ابیالساج امیر یاغی
ترتیبی داده شده بود تا ارابههایی بزرگ، او را با
وضع اهانت باری در سطح شهر بگردانند (نك : العیون...،
۲۸۴). بر پایۀ نامههای دیوانی
برجای مانده از دورۀ خلافت فاطمی در مصر (سدههای ۴-۶ق) نیز
میدانیم كه عراده از سلاحهای اصلی و پركاربرد سپاه
آنان بوده است (نك : قلقشندی، ۱۰/ ۴۱۳).
در سدۀ ۵ق در
جریان جنگهای سلجوقیان با بیزانس، صدها ارابۀ باركش
و هزاران ارابۀ منجنیقكش از آنِ رومیان، اعجاب مسلمانان را برانگیخته
بود (مثلاً نك : ابن جوزی، ۱۴۸). همچنین ارابههای
سواری كه زنان مسیحی رُها برای رفتن به مراسم عید
صلیب از آنها استفاده میكردند، توجه گزارشگران مسلمان را به
خود جلب كرده است (نك : ابن فضلالله، ۱/ ۲۶۵). در
سدههای ۷ و ۸ق، مورخان مغرب اسلامی نیز نمونههایی
را از كاربرد ارابه در شمال افریقا و اندلس به دست دادهاند (نك : ابنعذاری،
۳/ ۸۶؛ نیز برای منابع دیگر، نك : ردنسون،
«عجله»، 205).
از سدۀ ۷ق
همزمان با استیلای مغول بر بخشهای خاوری بلاد عرب،
ارابۀ دشتی یا به اصطلاح مورخان عرب ارابۀ تركی
نیز در این سرزمینها رواجی محدود یافت. در
۷۲۱ق آنگاه كه خاتون طُغای از خاتونهای متنفذ
مغول قصد داشت از شام به سفر حج رود، امیر ارغون نایب شام
دستور داد تا ۸ ارابه «به رسم بلاد ترك» برای این سفر
فراهم آوردند (نك : مقریزی، ۲(۱)/
۲۳۲). در واپسین سالهای حكومت ممالیك بر
مصر، در تدارك لشكری كه در ۹۲۲ق/
۱۵۱۶م از مصر برای جنگ با سلیم اول
سلطان عثمانی فرستاده شد، ۱۰۰ ارابۀ چوبی
وجود داشت كه هر یك با یك جفت گاو كشیده میشد (نك :
ابنایاس، ۵/ ۱۳۴).
به این نكته نیز باید
اشاره كرد كه در میان برخی از عرب زبانان معمول بوده است كه
صورت فلكی مشهور به دب اكبر را «عجله» [ارابه] میخواندهاند
(نك : دوزی، II/ 98).
ارابه در آسیای صغیر
در سرزمین آسیای صغیر
هم در روزگاران باستانی و هم در عصر بیزانسی انواع ارابه
كاربرد داشته است؛ اما در حوزۀ تمدن اسلامی نشان از ارابههای آسیای صغیر
را نخست در دورهای مییابیم كه بخش ساحلی در
جنوب شرقی این شبهجزیره با عنوان ولایت «ثغور شام»
یا «عواصم» به جهان اسلام پیوسته بود. بجز نمونۀ یاد
شده دربارۀ به كارگیری ارابه برای حمل احمد بن طولون از
انطاكیه به مصر، باید به گزارش مسعودی در سدۀ
۴ق اشاره كرد، مبنی بر اینكه در ثغور شام از ارابههایی
بزرگ استفاده میشد كه گاوان نر آنها را میكشیدند
(۱/ ۴۳۶).
در عصر اقتدار یافتن حكومت
عثمانی در آسیای صغیر، گزارشهایی از كاربرد
گستردۀ ارابه برای حمل توپ دیده میشود؛ در جریان
حصر قسطنطنیه [استانبول كنونی] توسط سلطان محمد فاتح كه به فتح
آن شهر در ۸۵۷ق/ ۱۴۵۳م انجامید،
و نیز در لشكركشی همو به سمت خاور برای جنگ با آق قویونلو
سخن از توپهایی رفته است كه بر ارابه سوار بودهاند (برای
منابع، نك : اپشیرلی، 243).
اگرچه رواج ارابۀ توپ كش در
سراسر عهد عثمانی ادامه داشته است، اما كاربرد ارابه در باركشی
غیرجنگی بسیار محدود، و منحصر به مسافرتهای كوتاه
بوده است (نك : همانجا). در نقل مسافر نیز ارابه تنها در مواردی
خاص چون حمل بیماران یا برخی تشریفات درباری
به كار میرفته است؛ مانند آنكه سلطان بایزید دوم به
هنگام استعفای خود در ۹۱۸ق/
۱۵۱۲م برای ترك پایتخت و رفتن به اقامتگاه
جدید خود از ارابه استفاده كرد. در این مراسم استعفا كه با تشریفات
خاصی صورت گرفت، سلطان سلیم پسر و جانشین بایزید
به عنوان ادای احترام تا دروازۀ شهر پیاده بهدنبال ارابه
حركت میكرد (نك : هامر پورگشتال، II/ 365؛ نیز ردنسون، «در بارۀ ارابه»،
275).
سلطان سلیمان قانونی
آنگاه كه در ۹۷۳ق/ ۱۵۶۶م برای
واپسین لشكركشی خود حركت میكرد، با آنكه سخت بیمار
بود، ترجیح داد به هنگام گذشتن از استانبول سوار بر اسب باشد، اما در
دشتِ «داوود پاشا» ناچار شد بر ارابه سوار شود و حتى زمانی كه با وزیران
خود گفتوگو میكرد ارابه را ترك نمیگفت. این ارابه
۴ چرخ داشت و با چندین اسب كشیده میشد (نك :
هامرپورگشتال، III/ 439؛ نیز ردنسون، همانجا). گفتنی است كه
برخی ارابههای سفارشی ساخته و تزیین شده نیز
برای برگذاری مراسم ازدواج در دربار به كار میرفتند (نك :
همان، 276) و گاه نیز ارابهها برای سفر مأموران مخصوص ابلاغ
فرمانهای دولتی كاربرد داشتهاند (نك : اپشیرلی،
همانجا).
بوسبِك [۱]كه در اواسط سدۀ
۱۰ق از آسیای صغیر دیدن كرده، به این
نكته اشاره كردهاست كه در میان قبایل كوچندۀ ساكن
در آن منطقه استفاده از ارابه و حتی مسكن گرفتن در آن به شیوۀ رایج
در دشتهای آسیای مركزی معمول بوده است (نك : همانجا).
صنف ارابهسازان در
۱۰۴۸ق/ ۱۶۳۸م در استانبول
۴۰ عضو داشت كه دارای ۱۵ دكان بودهاند (نك :
اولیا چلبی، ۱/ ۶۲۸). فقدان سرعت كافی
در ارابهها این ضرب المثل عثمانی را پدید آورده است كه
«با ارابه خرگوش شكار نتوان كرد» (نك : قدری، ۱/
۴۹).
ارابهدر ماوراءالنهر و خوارزم
ماوراءالنهر و خوارزم در واقع در شمار
باستانیترین بومهای تمدن ایرانی هستند و شواهد
گوناگون باستان شناختی و زبان شناختی بر رواج كاربرد ارابه در
آن سرزمینها در روزگاران پیش از اسلام دلالت دارد (نك : بخش
نخست مقاله). به نقل بارتولد (ص 406) و ردنسون (همان، 273)، در آستانۀ فتح
منطقه به دست مسلمانان، بر پایۀ تاریخ رسمی چینی
سلسلۀ تانگ در میان مردم مغرب [باختر چین] تنها خوارزمیان
بودند كه گاو را به ارابه میبستند، اما باید توجه داشت كه این
برداشت از نظر جغرافیایی در صورتی صحیح میتواند
باشد كه بر طبق نظریۀ جمعی از محققان نام كانگ كیو در آثار كهن چینی
تعبیری از سرزمین خوارزم تلقی گردد، در صورتی
كه گروهی دیگر آن را به مناطقی در شرق خوارزم بازگرداندهاند
(نك : تولستوف، 292 ,220؛ گومیلف، 291 218,؛ نیز ه د، ازبكستان).
اگرچه شمار شواهد تاریخی
از رواج ارابه در ماوراءالنهر و خوارزم در چند سدۀ نخستین
اسلامی فراوان نیست، اما نمونههای موجود از دورههای
گوناگون پایدار بودن این رواج را مینماید. از نخستین
نمونهها یكی آن است كه در جنگ معاذ بن مسلم امیر عرب
با سپیدجامگان در ماوراءالنهر، معاذ از عرادههای منجنیق كش
استفاده كرده است (نك : نرشخی، ۹۸).
در ترجمۀ تفسیر
طبری فراهم آمده در عهد امیر منصور سامانی (حك
۳۵۰- ۳۶۵ق) در شرح داستان شهادت جرجیس
آمده است كه چگونه فرمانروای جبار «جرجیس را بفرمود تا به زمین
دوختند و گردونها بیاوردند و هر چه بدان شهر كارد و شمشیر بود بدان
گردونها بستند و آن هنگام جرجیس را بدان عذاب كردند تا همۀ
اندامهای او لخت لخت گشت» (۳/
۷۰۱-۷۰۲). در تحلیل این داستان
باید خاطر نشان كرد كه هرچند موضوع داستان جرجیس دارای ریشهای
بومی در منطقه نیست، اما ظرافت پرداخت آن، بهویژه در
مقایسه با ابهام تصویر ارابه در داستانهای مشابه در خراسان
(نك : سطور پیشین)، میتواند اشارهای به آشنایی
پردازندگان ماوراءالنهری این متن با گردونه و به طور خاص در این
داستان با گردونههای جنگی بوده باشد.
بر پایۀ گزارش نرشخی
در اوایل سدۀ ۴ق در بخارا محلهای با عنوان «محلۀ گردون كشان»
وجود داشته است (ص ۱۳۰)؛ این اطلاعی است كه
به رغم كوتاهی عبارت و تعلق آن به مقطعی خاص از تاریخ،
در مقام تحلیل میتواند رواج گستردۀ ارابه در
امور غیر جنگی، در باركشی و شاید مسافربری را در
دورهای از
تاریخ منطقه آشكار سازد. آنچه
باید به گزارش نرشخی علاوه گردد، اشارتی در تألیف
طبی اسماعیل جرجانی با عنوان ذخیرۀ
خوارزمشاهی است كه در ۵۰۴ق در محیط خوارزم گرد
آمده است؛ وی ضمن اشاره به «گردون كشان» به عنوان صنفی از
اصناف، یادآور میشود كه اینان «چوب گردون... را به روغن
چرب كنند تا حركت آن به نرمی بود» (نك : لغت نامه، ذیل گردون
كش).
دربارۀ استفادۀ
ماوراءالنهریان از ارابههای غیر جنگی و نیز از
عرادهها یا ارابههای منجنیقكش در عملیات جنگی
به سبك كهن در عصر مغول، هنوز منابع كافی در دست نیست، اما با
توجه به وجود گزارشهایی از عصر تیموری و عصر شیبانی
گزافه نیست اگر فرض شود كه این زنجیره گسسته نشده است.
در سخن از امیر تیمور (حك
۷۷۱-۸۰۷ق) و لشكركشیهای وی
بارها به كاربرد ارابه اشاره شده است (نك : شرفالدین، گ
۲۸۳ب، ۴۶۸ب)، اگرچه توضیحاتی
دربارۀ جزئیات آن داده نشده است. در اوایل سدۀ
۱۰ق در جریان جنگهای میرزا ظهیرالدین
بابر امیر تیموری یادی از ارابههای توپ
كش دیده میشود كه با ارابههای مشابه در آن زمان در
قلمرو عثمانی قابل مقایسه است. در كتاب بابرنامه كه در واقع
خاطرات میرزا بابر به قلم خود اوست، از اینگونه ارابهها با تعبیر
«ضرب زن لیق ارابهلری» آمده است (گ ۳۳۶ب؛
نیز برای ارابههای حامل توپهای ضرب زن در عثمانی،
نك : اپشیرلی، 243). همچنین در طی همان سالها در جریان
جنگهای محمدخان شیبانی در ماوراءالنهر سخن از ارابههای
پرشمار باركش بهمیان آمده است كه برای حمل غلات به منظور
تدارك خوراك سپاهیان استفاده میشدهاند (نك : فضلالله،
۹۱-۹۲).
در سفرنامههای سدۀ
۱۳ق / ۱۹م بازتاب كاربرد روزمرۀ ارابه در
ماوراءالنهر و خوارزم به صورت آشكاری دیده میشود. رضا قلی
خان هدایت در گزارش سفر خود به خوارزم در وصف شهر خیوه آورده
است كه در آنجا میدانهای بزرگی وجود دارد كه محل اجتماع
ارابه كشان [در متن به مسامحه: عراده كشان] است و زیاده از
۱۰ هزار ارابۀ به اسب بسته برای باركشی و سواری همگان در آن
مهیاست (ص ۸۶). همچنین باید به یادداشتهای
سفر كستنكو (ص ۲۱۲) مأمور روسی در منطقه اشاره كرد كه
در وصف ویژگیهای مشترك شهرهای اصلی آسیای
مركزی یادآور میشود كه كوچههای مهم به نحوی
ساخته شدهاند كه ارابههای دوچرخ بومی بتوانند در آن تردد نمایند
و برای سهولت آمدوشد راههای اصلی شهر را سنگفرش میكنند.
بر پایۀ تحقیقات
باستانشناختی در تركستان، در این منطقه دو گونۀ متمایز
از ارابه رواج داشت: نخست ارابۀ متداول در خوارزم و كاشغر كه سورچی در درون ارابه قرار گرفته،
با لگامی كه در دست دارد، چارپا را میراند. گونۀ دیگر
ارابۀ رایج تركستانی مشهور به ارابۀ خوقند است كه
در راندن آن سورچی بر جلوگاه اسب نشسته، پاهای خود را بر انتهای
مالبند میگذارد و با لگامی كوتاه چارپا را راه میبرد (نك
: بارتولد، 407؛ ردنسون، «در بارۀ ارابه»، 275).
ارابه در دشتهای آسیای
مركزی
دشتیكه در اینجا مراد از
آن كمربند استپی كشیده شده از اقصی نقاط آسیا تا
اروپای شرقی است، اگرچه از سدههای نخست اسلامی زمینهای
برای نفوذ محدود اسلام بوده است، اما بهطور مشخص پس از اسلام آوردن
ازبك خان فرمانروای اردوی زرین ( حك
۷۱۲-۷۴۱ق) به عنوان بخشی از سرزمینهای
اسلامی شناخته شده است.
این منطقه در سدههای پیش
از میلاد مدتها زیستگاه سكاها بوده است؛ مقایسۀ گزارش
مورخان یونانی مبنی بر اینكه سكاها چنان در زندگی
خود به ارابه وابستگی داشتند كه ارابه عملاً مسكن آنان بود (برای
منابع، نك : ردنسون، همان، 273). رواج چنین شیوهای در
عصر مغول، نشان میدهد كه ساكنان دشت در اعصار بعدی تا چه حد
در شیوههای زندگی به سكاها نزدیك بودهاند. به هر
روی، این شیوه را نمیتوان به سادگی یك
شیوۀ سكایی تلقی كرد و چنین پنداشت كه مغولان
كوچنده پس از انتقال به این سرزمین، این روش استفاده
از ارابه را فرا گرفته باشند؛ چه در منابع مغولی مستقل شواهدی
بر معمولبودن مساكن یا به اصطلاح یورتهای سوار بر ارابه
در مغولستان در عهد ظهور چنگیز دیده میشود (نك : «تاریخ
سری[۲]...»، 2، جم ؛ نیز برای كاربردهای متنوع
ارابه میان مغولان، نك : رشیدالدین، ۱/
۱۵۴، ۶۷۱، ۲/ ۸۳۰،
۸۳۱؛ برای برخی ویژگیهای فنی،
نك : همو، ۱/ ۳۹۰، ۵۷۵).
افسانۀ باستانی
«اوغوزخان» اگرچه یك منبع تاریخی تلقی نمیگردد،
اما از آنجا كه فرهنگ كوچندگان دشت در دورههای پیش از سدۀ
۳ق در آن بازتاب یافته است، در بررسی پیشینۀ تمدنی
این منطقه میتواند به عنوان منبعی مهم به كار آید.
در متن كهن اوغوزنامه (ص 52-53) كه افسانۀ زندگی
اوغوزخان و جنگهای فاتحانۀ او روایت شده، چنین آمده است كه به دنبال فتوح پی
در پی، سپاهیان اوغوز خان را حمل غنایم بسیار دشوار
گشت؛ در این اثنا خردمندی كارآزموده به نام بارماقلیق
جوسن بیلیك به ابتكار خود ارابهای ساخت و چون ساختۀ او
مقبول افتاد، ارابههایی بسیار ساخته شد تا غنایم را
بر آنها نهادند. طبق افسانه بر پایۀ واژۀ «كانگ» كه
رسانندۀ مفهوم چرخ و ارابه بود، به بارماقلیق لقب «كانگلیك/
قانقلیق [یعنی منسوب به كانگ]» داده شد و از آن پس نسل
آن مرد به قانقلیق/ قنقلی شهرت یافتند (نیز برای
نقل داستان، نك : رشیدالدین، ۱/ ۵۲
-۵۳؛ ابوالغازی، ۱۷- ۱۸؛ برای
بررسی اشتقاقیِ واژه، نك : بارتولد، 407؛ ردنسون، همان، 274).
بههرتقدیر، در دورۀ مغول
جهانگردانی كه از دشت و سرزمینهای مجاور آن دیدن
كردهاند، همچون چانچون، پلانو كارپینی، روبروك، ماركوپولو و ابنبطوطه
به جایگاه ارابه در زندگی روزمرۀ مردم اشاره
داشتهاند، اما هیچ یك از آنان در توضیحات فنی با ابنبطوطه
برابری نمیكنند (نك : بارتولد، همانجا). گفتار ابنبطوطه دربارۀ ارابه
همچنین از این نظر حائز اهمیت است كه به عنوان نخستین
نمونۀ كاربرد واژۀ معرب «عربه» در یك متن عربی شناخته میشود (نك
: بارتولد، نیز ردنسون، همانجاها).
ابنبطوطه در بحث خود در باب كریمه،
ارابهای را وصف میكند كه ۴ چرخ داشته، و با دو چارپا یا
بیشتر كشیده میشده است. برای كشیدن این
ارابهها از اسب، گاو یا شتر استفاده میشد و بر روی آن یورتی
[اتاقكی] حمل میشد كه محل قرار گرفتن مسافر بود و سورچی
بر پشت یكی از چارپایان مینشست و ارابه را هدایت
میكرد. ابنبطوطه خود فاصلۀ سرای تا خوارزم، یعنی دو مركز اصلی اردوی
زرین را سوار بر چنین ارابهای طی كرده بوده است
(نك : ابنبطوطه، ۳۲۳-۳۲۴،
۳۵۶، ۳۵۹). ردنسون در بارۀ ارابۀ وصف
شده توسط ابنبطوطه بر آن است كه این وسیله با ارابههای
معمول در آسیای مركزی تفاوت داشته، و نوعی گاری
بوده است كه احتمالاً یك مالبند داشته، و به وسیلۀ یوغی
از نوع قدیمی با فشار بر گردن كشیده میشده است؛ وی
اعتقاد دارد كه این ارابهها از همان دست بود كه در دورۀ ماقبل
تاریخ در حوزۀ دانوب و ناحیۀ اوكراین ساخته شده بود (نك : «دربارۀ ارابه»، 274؛
نیز نك : BSE3, II/ 475).
روبروك در سفرنامۀ خود از یورتهای
ارابهای بزرگ یاد كرده كه درازای آنها گاه به
۳۰ پا میرسیده، و با دو ردیف از گاوان، هر ردیف
مركب از ۱۱ رأس كشیده میشده است (نك : بارتولد،
408؛ ردنسون، همانجا). ماركوپولو نیز در سخن از یورتهایی
كه مأمن زنان و كودكان بودهاند، آنها را دارای دو چرخ دانسته كه با
نیروی گاوان یا شتران كشیده میشدهاند؛ او در
وصف پوشش بالایی این یورتها میگوید
حفاظت آن به اندازهای است كه یك روز باران پیاپی
برای ارابهنشینان مشكلی پدید نمیآورد (نك :
«سفرنامه[۳]...»، 124؛ نیز برای اطلاعات فنی دقیقتر،
نك : مارسدن، 124، حاشیۀ 1). در منابع مربوط به وقایع عصر تیمور نیز، هم از
ارابههای جنگی سپاهیان دشت قپچاق (نك : شرفالدین،
گ ۲۷۳ الف، ۲۷۴ب) و هم ارابههایی
كه یورت بوده، و از آن به «كوترمه» تعبیر شده (همو، گ
۲۲۳ الف)، سخن آمده است.
بر پایۀ تحلیل
ردنسون، در دشتهای آسیای مركزی پس از سدۀ
۹ق ارابه با روند منسوخ شدن تدریجی شیوۀ
كوچندگی رونق خود را از دست داده است. ارابههای سدههای
اخیر در این منطقه معمولاً دارای دو چرخ پرهدار بزرگ به
قطر ۲ تا ۳۰/ ۲ متر بودند كه كف آنها از بوریا
ساخته میشد و روی آن پوششی وجود داشت كه به گونههای
مختلف تزیین میشد. ارابه با نیروی یك
اسب یا چارپایی دیگر كشیده میشد كه با دو
مالبند به ارابه بسته شده بود. غالباً یكی از چرخها با محور درگیر
بوده، و دیگری به طور آزاد بر روی محور میچرخیده،
و این ویژگی موجب سهولت در گردش بوده است. به علت بلندی
نسبتاً زیاد از سطح زمین، این ارابهها برای عبور از
ناهمواریها و نیز رودهای در حال طغیان كارآیی
كافی داشتند (نك : «دربارۀ ارابه»، 274-275: تحلیل و منابع) .
دربارۀ یورتهای
ارابهای در مناطق گوناگون دشت در سفرنامههای متأخر نیز میتوان
اطلاعاتی یافت؛ از جمله در سدۀ
۱۷م تاورنیه در وصف زندگی كوچندگان نوقای در
ماوراء قفقاز یاد آور شده كه ارابه به منزلۀ خانۀ
آنهاست؛ ارابههای پسران از جهاتی متمایز از ارابههای
دختران است و در ارابههای زنان همه نوع ملزومات پیشبینی
شده است (ص ۳۵۲-۳۵۳؛ نیز نك :
بارتولد، همانجا). بهطوركلی چنین مینماید كه این
نوع مسكنهای ارابهای بیش از هر جا بقای خود را در
حوزۀ ولگا و در قفقاز شمالی و حتی در میان تاتارهای
منطقۀ بالكان حفظ كرده باشند (نك : همانجا؛ اپشیرلی، 243).
Barthold, V.V., «O kolesnom i verkhovom
dvizhenii v SredneĮ Azii», Sochineniya, Moscow, 1966, vol. IV; BSE3; Crum, W.E., A Coptic
Dictionary, Oxford, 1972; Dozy, R., Supplément aux dictionnaires arabes,
Leiden, 1881; Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament,
ed. F. Brown, Oxford, 1906; Gumilev, L.N., Drevnie tyurki, Moscow, 1967;
Hammer-Purgstall, J., Geschichte des osmanischen Reiches, 1963; İpsirli,
M., «Araba», Türkiye diyanet vakfı Islâm ansiklopedisi, Istanbul, 1991,
vol.III; İpsiroğlu, H.S., Masterpieces From The Topkapi Museum, Paintings and
Miniatures, London, 1980; Marsden, W., notes on The Travels ... (vide: ibid);
Oguz-name, ed. A. M. Shcherbak, Moscow, 1959; Rodinson, M., «ʿAdjala»,
EI2 , vol.I; id, «Sur l'araba», JA, 1957, vol. CCXLV; The Secret History of the
Mongols, tr. F.W. Cleaves, Harvard/ London, 1982; Tolstov, S.P., «La Chorasmie
antique», ed. R. Ghirshman, Artibus Asiae, 1953, vol. XVI; The Travels of Marco
Polo, tr. W. Marsden, ed. Th. Wright, London/ New York, 1946; Wolff, F.,
Glossar zu Firdosis Schahname, Berlin, 1935.