responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1048

پروانه، خاندان


نویسنده (ها) :
علی اکبر دیانت
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

پَرْوانه‌، خانْدان‌، از خاندانهای‌ حكومتگر ایرانی‌ تبار آسیای‌ صغیر (649-700ق‌ / 1251-1301م‌)، كه‌ روزگاری‌ به‌ عنوان‌ تابع‌ دولت‌ سلاجقۀ روم‌، و دوره‌ای‌ دیگر به‌طور مستقل‌ بر بخشی‌ از آناتولی‌، شامل‌ سینوپ‌، سامسون‌ وجانیك‌، واقع‌ در بخش‌ میانی‌ و غرب‌ دریای‌ سیاه‌ فرمان‌ راندند. اعضای‌ این‌ خاندان‌ در دستگاه‌ سلاجقۀ روم‌ برآمدند و مقام‌ پروانگی‌ (از مناصب‌ بزرگ‌ این‌ عصر و شاید هم‌طراز صدارت‌) یافتند(ابن‌ بی‌بی‌، 1 / 169؛ «مختصر...»، 44؛ آق‌سرایی‌، 209؛ مشكور، 161).
پروانه‌ در زبان‌ فارسی‌ به‌ معنی‌ اجازه‌، حكم‌ و فرمان‌ پادشاه‌ است‌ و در روزگار سلجوقیان‌ به‌ فرمانهای‌ سلطان‌، مثلاً دربارۀ اقطاعات‌ و صلات‌ پروانه‌ گفته‌ می‌شد (نک‌ : نظام‌الملك‌، 107).
نخستین‌ كس‌ از این‌ خاندان‌ كه‌ به‌ حكومت‌ و قدرت‌ دست‌ یافت‌، جلال‌الدین‌ قیصر نام‌ داشت‌. وی‌ حاكم‌ و شحنۀ قیصریه‌ و از امرای‌ مورد اعتماد غیاث‌الدین‌ كیخسرو سلجوقی‌ بود («مختصر»، 41-42). در محاصرۀ قیصریه‌توسط علاءالدین‌ كیقباد اول‌ (سل‌ 615-634 ق‌ / 1218-1237 م‌) و متحدانش‌، جلال‌الدین‌ با درایت‌ و سیاست‌، علاءالدین‌ را از محاصرۀ شهر و دستگیر كردن‌ برادرش‌ عزالدین‌ بازداشت‌ (همانجا) و عزالدین‌ به‌ پاس‌ این‌ عمل‌، مقام‌ پروانگی‌ را به‌ جلال‌الدین‌ قیصر داد (ابن‌ بی‌ بی‌، 166-169؛ «مختصر»، 44). وی‌ این‌ مقام‌ را در دورۀ سلطنت‌ علاءالدین‌ كیقباد نیز همچنان‌ حفظ كرد (همان‌، 91).
دومین‌ فرد از این‌ سلسله‌، مهذب‌الدین‌ علی‌ بن‌ محمد نام‌ دارد. وی‌ تباری‌ ایرانی‌ داشت‌ و از مردم‌ دیلم‌ بود و به‌ همین‌ سبب‌، او را دیلمی‌ خوانده‌اند (همان‌، 320؛ نویری‌، 27 / 112؛ صفدی‌، 15 / 407؛ ذهبی‌، 226). برخی‌ از مآخذ او را كاشی‌ (كاشانی‌) دانسته‌اند (نک‌ : حمدالله‌، 478؛ میرخواند، 5 / 702؛ قس‌: یونینی‌، 3 / 268، كه «كاری‌» در آنجا باید به‌ كاشی‌ تصحیح‌ شود).
مهذب‌الدین‌ علی‌، وزیر (صاحب‌) غیاث‌الدین‌ كیخسرو دوم‌ (634-643ق‌ / 1237- 1245م‌)، پادشاه‌ سلجوقی‌ بود («مختصر»، 243؛ اوزون‌ چارشیلی‌، «تاریخ‌ ... 1»، I / 11؛ «تاریخ‌ ...»، .(III / 32 پس‌ از شكست‌ غیاث‌الدین در 11 محرم ‌641ق‌ / 1 ژوئیۀ 1243م‌، از بایجو نویان‌، سردار مغول در نزدیكی سیواس‌ («مختصر»، 239-240؛ آق‌سرایی‌، 45؛ اوزون‌ چارشیلی‌، همان‌، I / 9-11؛ برای‌ آگاهی‌ بیشتر، نک‌ : «مختصر»، 236-241)، مهذب‌الدین‌ به‌ آماسیه‌ فرار كرد و در آنجا شنید كه‌ مغولان‌ قیصریه‌ را نیز محاصره‌ كرده‌اند. او برای‌ جلوگیری‌ از فروپاشی‌ دولت‌ سلجوقیان‌ كه‌ بر اثر سوء سیاست‌ و رفتار غیاث‌الدین‌ در آستانۀ سقوط قرار گرفته‌ بود، به‌ اتفاق‌ فخرالدین‌، قاضی‌ آماسیه‌ نزد بایجونویان‌ رفت‌ و از وی‌ صلح‌ خواست‌. بایجو نیز به‌ شرط پرداخت‌ مالیات‌ و غرامت‌ با صلح‌ موافقت‌ كرد (همان‌، 243-244). آن‌گاه‌ مهذب‌الدین‌ با پیروزی‌ به‌ آناتولی‌ بازگشت‌ (همان‌، 245) و دولت‌ سلجوقی‌ را از اضمحلال‌ نجات‌ داد. پس‌ از این‌ موفقیت‌، «دوات‌ وزارت‌ و شمشیر زرین‌ نیابت‌» به‌ نام‌ او و صاحب‌ شمس‌الدین‌، همراه‌ با اقطاعات‌ بسیار داده‌ شد (همان‌، 247). وی‌ احتمالاً در 649 ق‌ / 1251م‌ به‌ وزارت‌ شمس‌الدین‌ رسید (همان‌، 248).
معین‌الدین‌ سلیمان‌ بن‌ علی‌ بن‌ محمد مشهورترین‌ عضو این‌ سلسله‌، و وزیر قدرتمند سلاجقۀ روم‌ بود كه‌ امور دولت‌ را با درایت‌ و كفایت‌ اداره‌ می‌كرد و مقام‌ پروانگی‌ داشت‌ (آق‌سرایی‌، همانجا؛ «مختصر»، 288). در منابع‌ تاریخی‌ از او با عنوان‌ معین‌الدین‌ پروانه‌ یاد شده‌ است‌. از تاریخ‌ تولد و جزئیات‌ زندگی‌ وی‌ پیش‌ از تصدی‌ مقام‌ پروانگی‌ آگاهی‌ دقیقی‌ در دست‌ نیست‌. همین‌ قدر دانسته‌ است‌ كه‌ سپهسالار ارزنجان‌ (ه‌ م) بود و برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ این‌ مقام‌، با طرمطای‌، از امیران‌ روم‌ رقابت‌ داشت‌ و سرانجام‌ از راه‌ آشنایی‌ پدرش‌ با بایجو بر رقیب‌ پیروز شد («مختصر»، 272).
وی‌ حافظ قرآن‌ و معلم‌ اطفال‌ بود (ابن‌ تغری‌ بردی‌، 6 / 44؛ نویری‌، یونینی‌، همانجا). به‌ توصیۀ او، هولاكوخان‌، فرمانروای‌ مغول‌ میراث‌ غیاث‌الدین‌ را طبق‌ شریعت‌ اسلام‌ به‌طور مساوی‌ میان‌ دو پسرش‌ تقسیم‌ كرد (آق‌سرایی‌، 61). بدین‌ ترتیب‌ بخش‌ غربی‌ به‌ مركزیت‌ شهر قونیه‌ به‌ سلطان‌ عزالدین‌ و قسمت‌ شرقی‌ با مركزیت‌ شهر توقات‌ به‌ ركن‌الدین‌ واگذار شد (همو، 62). معین‌الدین‌ كه‌ وزارت‌ ركن‌الدین‌ را برعهده‌ داشت‌، در اختلاف‌ میان‌ برادران‌، جانب‌ ركن‌الدین‌ را گرفت‌. ركن‌الدین‌ به‌ سرعت‌ بر برادر چیره‌ شد، قونیه‌ را گرفت‌ و پروانه‌ نیز مخالفان‌ را یكی‌ پس‌ از دیگری‌ از میدان‌ به‌ در كرد («مختصر...»، 298-299).
معین‌الدین‌ با كمك‌ مغولان‌ شهر سینوپ‌، پایگاه‌ مهم‌ تجاری‌ ـ نظامی‌ در دریای‌ سیاه‌ را كه‌ امپراتوری‌ یونانی‌ طرابوزان‌ آنجا را متصرف‌ شده‌ بود، پس‌ از دو سال‌ محاصره‌ فتح‌ كرد (آق‌سرایی‌، 83؛ اوزون‌ چارشیلی‌، «امیرنشین‌...»، 148؛ لین‌پول‌، 2 / 330-331؛ ادهم‌، 272؛ سلیمان‌، 2 / 389) و دروازۀ بازرگانی‌ دریای‌ سیاه‌ را گشود. وی‌ جامع‌ شهر را كه‌ به‌ كنیسه‌ تبدیل‌ شده‌ بود، به‌ حالت‌ اول‌ باز گرداند و آن‌ را تجدید بنا كرد. به‌ پاس‌ این‌ خدمات‌، شهر سینوپ‌ به‌ اقطاع‌ او داده‌ شد و او نیز آنجا را به‌ پسرش‌، معین‌الدین‌ محمد سپرد (آق‌سرایی‌، همانجا). به‌این‌ ترتیب‌، از 649ق‌ خاندان‌ پروانه‌ فرمانروایی‌ سینوپ‌، سامسون‌ و جانیك‌ را دردست‌ گرفتند (اشپولر، 84).
معین‌الدین‌ پس‌ از چندی‌، سلطان‌ ركن‌الدین‌ را كه‌ ظاهراً قصد جان‌ او را داشت‌، با كمك‌ امیران‌ مغول‌ در شهر آق‌سرا به‌ قتل‌ رساند (حمدالله‌، همانجا) و سپس‌ پسر خردسال‌ او، غیاث‌الدین‌ كیخسرو را كه‌ 6 سال‌ بیشتر نداشت‌، بر تخت‌ نشاند (مقریزی‌، 1(2) / 571؛ آق‌سرایی‌، 87؛ «مختصر...»، 303-304؛ اوزون‌ چارشیلی‌، «تاریخ‌»، I / 14) و خود به‌ تنهایی‌ ادارۀ امور را به‌ دست‌ گرفت‌. وی‌ به‌ تربیت‌ غیاث‌الدین‌ همت‌گماشت‌و بهترین‌استادان‌زمان‌،نظیر نورالدین‌ ینبوعی‌ و امین‌الدین‌ اصفهانی‌ را به‌ تعلیم‌ او مأمور كرد (آق‌سرایی‌، 88).
پروانه‌ كه‌ قدرتی‌ به‌ چنگ‌ آورده‌ بود، بار دیگر عرصه‌ را بر مخالفان‌ خود تنگ‌ كرد، چنان‌كه‌ صاحب‌ فخرالدین‌ را به‌ بهانۀ كمك‌ مالی‌ به‌ عزالدین‌ كیكاووس‌ كه‌ در تبعید بود، به‌ خیانت‌ متهم‌ كرد و در قلعۀ عثمانجوق‌ به‌ زندان‌ انداخت‌ (همو، 92-93). هنگامی‌ كه‌ معین‌الدین‌ همراه‌ سلجوق‌ خاتون‌، دختر ركن‌الدین‌ و خواهر غیاث‌الدین‌ ــ كه‌ به‌ ازدواج‌ پسر اباقاخان‌ درآمده‌ بود ــ به‌ آذربایجان‌ رفته‌ بود («مختصر...»، 310-311؛ آق‌سرایی‌، 100-101)، شرف‌الدین‌ بن‌ خطیر، از امیران‌ روم‌ از غیبت‌ او استفاده‌ كرد و به‌ اتفاق‌ برخی‌ از امیران‌ دیگر بر وی‌ شورید و عده‌ای‌ را همراه‌ برادرش‌، ضیاءالدین‌ بن‌ خطیر (همو، 101؛ «مختصر...»، 312-313) و احتمالاً پسر معین‌الدین‌ (نک‌ : رشیدالدین‌، 2 / 1101)، نزد ركن‌الدین‌ بیبرس‌، سلطان‌ مملوك‌ مصر فرستاد و او را به‌ تسخیر آسیای‌ صغیر تشویق‌ كرد (همانجا). معین‌الدین‌ هنگام‌ مراجعت‌ از نزد اباقاخان‌، از نافرمانی‌ پسران‌ خطیر آگاه‌ شد و با لشكری‌ از مغولان‌ بر سر شرف‌الدین‌ تاخت‌. شرف‌الدین‌ تاب‌ مقاومت‌ نیاورد و به‌ قلعۀ كودلو پناه‌ برد. كوتوال‌ قلعه‌ او را گرفتار ساخت‌ و به‌ سپاه‌ مغول‌ تحویل‌ داد، آنان‌ نیز او را به‌ قتل‌ رساندند (برای آگاهی‌ بیشتر، نک‌ : آق‌سرایی‌، 106-109؛ «مختصر»، 314-316).
با این‌همه‌، چندی‌ بعد پروانه‌ از مغولان‌ ناخشنود شد و به‌ مكاتبه‌ با بیبرس‌ پرداخت‌ و او را به‌ هجوم‌ به‌ آسیای‌ صغیر دعوت‌ كرد (وصاف‌، 54؛ «مختصر»، 317؛ ابن‌ عبری‌، 501؛ رشیدالدین‌، 2 / 1104؛ حمدالله‌، 592). بیبرس‌ نیز در بهار 675ق‌ / 1277م‌ با لشكری‌ گران‌ به‌ قلمرو سلجوقیان‌ در آسیای‌ صغیر حمله‌ كرد و سپاه‌ مغولِ مقیم‌ آنجا را در اَبلستان‌ (البستان‌) به‌ سختی‌ شكست‌ داد. در این‌ جنگ‌ بسیاری‌ از مغولان‌ كشته‌ شدند كه‌ توقو و تودون‌، از شاهزادگان‌ مغول‌ نیز از آن‌ جمله‌ بودند. در این‌ گیر و دار پروانه‌ خود به‌ توقات‌ گریخت‌. بیبرس‌ قیصریه‌ را نیز تسخیر كرد و همان‌جا بر تخت‌ نشست‌ و سكه‌ و خطبه‌ به‌ نام‌ خود كرد («مختصر»، همانجا) و فتح‌ نامه‌ها به‌ اطراف‌ فرستاد (آق‌سرایی‌، 113-114؛ رشیدالدین‌، 2 / 1101). پس‌ از آن‌، پروانه‌ را به‌ قیصریه‌ فراخواند، اما او نپذیرفت‌ (همو، 2 / 1102؛ ابوالفدا، 4 / 9). به‌علاوه‌ چون‌ كسی‌ از دیگر امیران‌ روم‌ هم‌ به‌ بیبرس‌ ملحق‌ نشد و از سویی‌ آزوقه‌ و علیق‌ نیز كمیاب‌ شده‌ بود و همچنین‌ از تعقیب‌ سپاه‌ مغول‌ بیمناك‌ بود، ناگزیر پس‌ از اقامتی‌ كوتاه‌ به‌ شام‌ بازگشت‌ (همانجا؛ «مختصر»، 318؛ آق‌سرایی‌، 115).
دربارۀ نقش‌ معین‌الدین‌ در دعوت‌ از بیبرس‌ و شكست‌ سپاه‌ مغول‌ آراء گوناگونی‌ ابراز شده‌ است‌. برخی‌ معتقدند كه‌ وی‌ در شكست‌ سپاه‌ مغول‌ نقش‌ اساسی‌ داشته‌ است‌، چنان‌كه‌ در شب‌ حادثه‌، مغولان‌ را به‌ عشرت‌ مشغول‌كرد (ابن‌ عبری‌، 502). از آن‌ سوی‌، مولانا جلال‌الدین‌ رومی‌ كه‌ پروانه‌ مرید او بود، وی‌ را به‌ سبب‌ یاری‌ دادن‌ به‌ مغولان‌ برای‌ از میان‌ بردن‌ شامیان‌ و مصریان‌ نكوهش‌ كرده‌ است‌ ( فیه‌مافیه‌، 5). اما مسلم‌ است‌ كه‌ وی‌ به‌ هر دلیل‌، پس‌ از پیروزی‌ بیبرس‌ با او همكاری‌ نكرد (آق‌سرایی‌، 114؛ «مختصر»، 317؛ رشیدالدین‌، همانجا).
چون‌ خبر شكست‌ سپاه‌ مغول‌ به‌ اباقاخان‌ رسید، بی‌درنگ‌ از داراالملك‌ تبریز به‌ سوی‌ روم‌ روانه‌ شد و بسیاری‌ از تركمانان‌ را به‌ قتل‌ رساند و آن‌گاه‌ ایلچیانی‌ نزد بیبرس‌ فرستاد و او را تهدید به‌ انتقام‌ كرد (همانجا). بیبرس‌ نیز پیغام‌ داد كه‌ او به‌ درخواست‌ پروانه‌ به‌ روم‌ آمده‌ است‌ (همو، 2 / 1104) و نامه‌هایی‌ را كه‌ پروانه‌ به‌ وی‌ نوشته‌ بود، به‌ اباقاخان‌ فرستاد («مختصر»، 320؛ میرخواند، 5 / 915؛ تاریخ‌ آل‌ سلجوق‌...، 103). اباقاخان‌ پس‌ از آگاهی‌ از رفتار پروانه، فرمان‌ داد تا قلعۀ توقات‌ و حصن‌ كوغانیه‌ را كه‌ خانۀ او بود، ویران‌ ساختند و او را به‌ اتهام‌ خیانت‌ به‌ قتل‌ رساند (رشیدالدین‌، 2 / 1103-1104؛ «مختصر»، نیز ابن‌ تغری‌ بردی‌، همانجاها).
چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ پروانه‌ سیاستی‌ دوگانه‌ داشت‌. از سویی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ مسلمان‌ به‌ بیبرس‌ تمایل‌ داشت‌ و از سوی‌ دیگر خود را دوست‌ مغولان‌ نشان‌ می‌داد و در نهایت‌ می‌خواست‌ كه‌ اباقاخان‌ و بیبرس‌ را به‌ جنگ‌ وا دارد تا شاید از شر یكی‌ از آنها راحت‌ شود.
اشتهار عمدۀ معین‌الدین‌، گذشته‌ از وزارت‌ و دولتمردی‌، به‌ سبب‌ ارادت‌ وی‌ به‌ مولانا جلال‌الدین‌ بود. او در سلك‌ مریدان‌ و مقربان‌ مولانا جای‌ داشت‌ و بیشترین‌ مكتوبات‌ مولوی‌ كه‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌، خطاب‌ به‌ او نوشته‌ شده‌ است‌ (نک‌ : مكتوبات‌، 289-290).
چنان‌كه‌ از مندرجات‌ فیه‌ مافیه‌، مناقب‌ العارفین‌ اثر افلاكی‌، و نیز مكتوبات‌ مولانا جلال‌الدین‌ رومی‌ (نک‌ : جم‌ ) بر می‌آید، وی‌ در میان‌ بزرگان‌ عصر، مشمول‌ لطف‌ و عنایت‌ خاص‌ مولانا بوده‌ است‌. معین‌الدین‌ برای‌ دیدار مولانا ساعتها به‌ انتظار می‌نشست‌ (نک‌ : افلاكی‌، 1 / 299-300) و اندرزهای‌ او را از دل‌ و جان‌ می‌پذیرفت‌. مولوی‌ گاه‌ او را به‌ سبب‌ نیكی‌ و احسان‌ و دستگیری‌ از درماندگان‌، ستایش‌ و گاه‌ نیز ملامت‌ می‌كرد ( مكتوبات‌، جم‌ ). معین‌الدین‌ در مجالس‌ سماع‌ مولوی‌ حاضر می‌شد (افلاكی‌، 1 / 181-182، 215-216) و خود نیز با حضور مولوی‌ مجالس‌ سماع‌ ترتیب‌ می‌داد (همو، 1 / 99-100). وی‌ همچنین‌ مجذوب‌ صدرالدین‌ قونوی‌، شاگرد ابن‌ عربی‌ و فخرالدین‌ عراقی‌ (د 688ق‌ / 1289م‌) بود و برای‌ او در توقات‌، خانه‌ و مدرسه‌ای‌ ساخت‌ ( تاریخ ‌آل‌ سلجوق‌، 22؛ نوایی‌، 35-36).
معین‌الدین‌ پروانه‌ را به‌ سبب‌ هم‌نشینی‌ با علما و پرهیزكاران‌ و كمك‌ به‌ درماندگان‌ و فقرا ستوده‌اند («مختصر»، همانجا). وی‌ با ازدواج‌ با گرجی‌ خاتون‌، دختر كیخسرو دوم‌ (زامباور، 222) با خاندان‌ سلطنتی‌ نیز پیوند یافته‌ بود. با قتل‌ معین‌الدین‌ سلیمان‌ در 676ق‌ / 1277م‌، حكومت‌ نیمه‌ مستقل‌ سلجوقیان‌ آسیای‌ صغیر نیز رو به‌ ضعف‌ نهاد و سرانجام‌، به‌ دست‌ مغولان‌ برافتاد.
پس‌ از معین‌الدین‌ سلیمان‌ پسرش‌، معین‌الدین‌ محمد كه‌ در سینوپ‌ بود، با اعلام‌ استقلال‌، امیرنشینی‌ مستقل‌ تشكیل‌ داد (676-696ق‌ / 1277-1297م‌) و تا زمان‌ مرگ‌ در آنجا فرمان‌ راند (اوزون‌ چارشیلی‌، «امیرنشین‌»، .(148 وی‌ با مغولان‌ مناسبات‌ دوستانه‌ داشت‌ (همانجا؛ منجم‌ باشی‌، 3 / 31-32). پس‌ از وی‌، پسرش‌، مهذب‌الدین‌ مسعود (همانجاها) به‌ امیری‌ سینوپ‌ رسید. زامباور (همانجا) و زاخاو (ص‌ 16)، مسعود را پسر معین‌الدین‌ سلیمان‌ دانسته‌اند كه‌ باتوجه‌ به‌ نوشتۀ كتاب‌ منجم‌باشی‌ (همانجا)، نادرست‌ می‌نماید. وی‌ را جنواییهای‌ مقیم‌ سینوپ‌ به‌ گروگان‌ گرفته‌، به‌ كفه‌ منتقل‌ كردند و پس‌ از دریافت‌ فدیه‌ای‌ سنگین‌ آزادش‌ ساختند (منجم‌باشی‌، زاخاو، همانجاها). مسعود در 700ق‌ / 1301م‌ درگذشت‌.
پس‌ از او، غازی‌ چلبی‌ به‌ امیری‌ این‌ خاندان‌ رسید. وی‌ امیری‌ شجاع‌ و جنگجو بود، چنان‌كه‌ با ناوگان‌ خود با امپراتور یونانی‌ طرابوزان‌ و همچنین‌ متجاوزان‌ ونیزی‌ جنگید. از آنجا كه‌ وی‌ فرزند ذكور نداشت‌، حاكمیت‌ سلیمان‌ پاشا، امیر قسطمویی‌، از خاندان‌ جاندار (ه‌ م) را پذیرفت‌ و پس‌ از مرگش‌ در 722ق‌ / 1322م‌ این‌ ناحیه‌ به‌ قلمرو بنی‌جاندار ملحق‌ شد. آرامگاه‌ او در سینوپ‌ در مدرسۀ معین‌الدین‌ سلیمان‌ قرار دارد (اوزون‌ چارشیلی‌، همان‌، .(148-149 به‌ روایتی‌، بعد از غازی‌ چلبی‌، دخترش‌ مدتی‌ در سینوپ‌ فرمان‌ راند و به‌ همین‌ سبب‌ سینوپ‌ را «خاتون‌ ایلی‌» می‌خوانند (همان‌، 149، حاشیۀ .(1 با مرگ‌ وی‌ دوران‌ امارت‌ این‌ خاندان‌ كه‌ از 649ق‌ / 1251م‌ با تصرف‌ سینوپ‌ شروع‌ شده‌ بود، در 722ق‌ پایان‌ یافت‌.

مآخذ

آق‌سرایی‌، محمود، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به‌ كوشش‌ عثمان‌ توران‌، آنكارا، 1943م‌؛
ابن‌ بی‌ بی‌، حسین‌، الاوامر العلائیة، به‌ كوشش‌ نجاتی‌ لوغال‌ و عدنان‌ صادق‌ ارزی‌، آنكارا، 1957م‌؛
ابن‌ تغری‌ بردی‌، المنهل‌ الصافی‌، به‌ كوشش‌ محمد محمد امین‌، قاهره‌، 1410ق‌ / 1990م‌؛
ابن‌ عبری‌، غریغوریوس‌، تاریخ‌ مختصر الدول‌، به‌ كوشش‌ انطون‌ صالحانی‌، بیروت‌، 1403 ق‌ / 1983 م‌؛
ابوالفدا، المختصر فی‌ اخبار البشر، بیروت‌، دارالمعرفه‌؛
ادهم‌، خلیل‌، دول‌ اسلامیة، استانبول‌، 1345ق‌ / 1927م‌؛
افلاكی‌، احمد، مناقب‌ العارفین‌، به‌ كوشش‌ تحسین‌ یازیجی‌، آنكارا، 1976م‌؛
تاریخ‌ آل‌ سلجوق‌ در آناطولی‌، به‌ كوشش‌ نادرۀ جلالی‌، تهران‌، 1377ش‌؛
حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌، 1339ش‌؛
ذهبی‌، محمد، تاریخ‌ الاسلام‌، حوادث‌ 671-680ق‌، به‌ كوشش‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، بیروت‌، 1420ق‌ / 1999م‌؛
رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌ و مصطفى‌ موسوی‌، تهران‌، 1373ش‌؛
زامباور، معجم‌ الانساب‌ و الاسرات‌ الحاكمة، ترجمۀ زكی‌ محمدحسن‌ و حسن‌ احمدمحمود، بیروت‌، 1400ق‌ / 1980م‌؛
سلیمان‌، احمد سعید، تاریخ‌ الدول‌ الاسلامیة، قاهره‌، 1969م‌؛
صفدی‌، خلیل‌، الوافی‌ بالوفیات‌، به‌ كوشش‌ بیرندراتكه‌، ویسبادن‌، 1399ق‌ / 1979م‌؛
لین‌ پول‌، استنلی‌ و دیگران‌، تاریخ‌ دولتهای‌ اسلامی‌ و خاندانهای‌ حكومتگر، ترجمۀ صادق‌ سجادی‌، تهران‌، 1370ش‌؛
«مختصر سلجوق‌ نامۀ ابن‌ بی‌بی‌»، اخبار سلاجقۀ روم‌، به‌ كوشش‌ محمدجواد مشكور، تهران‌، 1350ش‌؛
مقریزی‌، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ محمد مصطفى‌ زیاده‌، قاهره‌، 1376ق‌ / 1957م‌؛
منجم‌باشی‌، احمد دده‌، صحائف‌ الاخبار، ترجمۀ احمد ندیم‌، استانبول‌، 1285ق‌؛
مولوی‌، فیه‌ مافیه‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ حیدرخانی‌، تهران‌، 1375ش‌؛
همو، مكتوبات‌، به‌ كوشش‌ توفیق‌ هاشم‌پور سبحانی‌، تهران‌، 1371ش‌؛
میرخواند، محمد، روضةالصفا، به‌ كوشش‌ عباس‌ زریاب‌، تهران‌، 1373ش‌؛
نظام‌الملك‌، حسن‌، سیاست‌نامه‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، 1369ش‌؛
نوایی‌، عبدالحسین‌، رجال‌ كتاب‌ حبیب‌ السیر، تهران‌، 1324ش‌؛
نویری‌، احمد، نهایة الارب‌، به‌ كوشش‌ سعید عاشور و دیگران‌، قاهره‌، 1405ق‌ / 1985م‌؛
وصاف‌، تاریخ‌، تحریر عبدالمحمد آیتی‌، تهران‌، 1346ش‌؛
یونینی‌، موسی‌، ذیل‌ مرآةالزمان‌، حیدرآباد دكن‌، 1380ق‌ / 1960م‌؛
نیز:

Anadolu Selçukluları devleti tarihi, ed. F. Nâfiz Uzluk, Ankara, 1952;
Sachau, E., Ein Verzeichnis muhammedanischer Dynastien, Berlin, 1923;
Spuler, B., İran Moğolları, tr. C. Köprülü, Ankara, 1957;
Uzunçarԫılı, İ. H., Anadolu beylikleri, Ankara, 1984;
id, Osmanlı tarihi, Ankara, 1972;

علی‌اكبر دیانت

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1048
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست