responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 95

چراغ دهلی


نویسنده (ها) :
مسعود فریامنش
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 26 آذر 1398
تاریخچه مقاله

چِراغِ دِهْلی، لقب نصیرالدین محمود اودهی (د 18 رمضان 757ق / 14 سپتامبر 1356م)، مرید و خلیفۀ نظام‌الدین اولیاء بدائونی و آخرین تن از 5 شیخ بزرگ چشتیه در هند.
نصیرالدین محمود فرزند یحیی بن عبداللطیف یزدی در اوده، در ایالت کنونی اوتارپرادش هند زاده شد (قلندر، 282؛ ابوالفضل، 3 / 172؛ جمالی، 92؛ غلام سرور، 1 / 353). منابع معاصر او به تاریخ ولادتش اشاره‌ای نکرده‌اند، اما این قدر پیدا ست که وی به عهد سلطنت غیاث‌الدین بلبن و گویا حدود سال 675 ق / 1276م به دنیا آمده است (دین کلیم، 110؛ نظامی، «زندگی ... »، 22؛ رضوی، «تاریخ تصوف ...‌ »، I / 184 ؛ زرین‌کوب، 221). خاندان وی که نسبشان به سادات حسینی (نک‌ : نظامی، همان، 23؛ عبدالحی، 2 / 158) یـا حسنی (غـلام‌سرور، همـانجا؛ قس: کلیمـی، 5، که بـرای وی نسبت «فاروقی» را ذکر می‌کند که البته قولی بی‌اساس است) یزد می‌رسید، از خراسان به لاهور و بعدها به اوده کوچیده بودند (قلندر، جمالی، زرین‌کوب، همانجاها؛ صباح‌الدین، 301) و پدرش در آنجا به تجارت پشم اشتغال داشت (میرخرد، 248؛ جمالی، همانجا؛ عبدالحق، 155).
نصیرالدین 9 سال داشت که پدرش درگذشت و مادرش ــ که زنـی زاهدپیشـه بـود ــ تـربیت او را برعهده گرفت و در جهت آموزش وی به‌جد کوشید (قلندر، جمالی، همانجاها). نصیرالدین در ابتدای حال، نزد عبدالکریم شروانی هدایة الفقه مرغینانی و اصول پزدوی را خواند و پس از درگذشت وی، از افتخارالدین محمد گیلانی، شیخ فخرالدین هانسوی، قاضی محی‌الدین کاشانی و شمس‌الدین محمد بن یحیى اودهی کسب علم کرد (رحمان علی، 238؛ قلندر، جمالی، همانجاها؛ عبدالحی، 2 / 159). آن‌گاه در 25 سالگی ترک دنیا گفت و در جنگلها و ویرانه‌های اوده به ریاضت و مجاهدت پرداخت و سرانجام در 40 یا 43 سالگی (قلندر، جمالی، رحمان علی، همانجاها؛ داراشکوه، 100) به صحبت نظام‌الدین اولیاء بدائونی ــ شیخ بزرگ چشتیه ــ رسید و در جماعت خانۀ وی در کیلوکهری، بر کرانۀ رود جمنا مقام گزید و چندان مقام یافت که شیخ کسوت خاص خود را بدو بخشید و او را «ابراهیم ادهم ما» خواند (قلندر، 282-284؛ گیسودراز، جوامع ... ، 87؛ جمالی، 92-93؛ غلام سرور، 1 / 354). همچنین، به سبب کثرت فضل و دانش نزد اصحاب شیخ به محمود «گنج» (قلندر، 283؛ جمالی، 92) یا «گنج معانی» (فرشته، 2 / 399؛ لعلی، 493؛ قس: غلام‌سرور، همانجا: گنج شرف) شهرت یافت.
نصیرالدین در ایام مریدی نزد نظام الدین اولیاء به ریاضتهای دشوار خود ادامه داد و همچنان میل به خلوت و انزوا داشت، اما نظام‌الدین آن ریاضتها را تعدیل کرد و با سفارش او به ماندن در شهر و تحمل جفای خلق، او را از انزوا برحذر داشت (میرخرد، 247؛ عبدالحق، 154-155؛ کشمیری، 56-57). گویا در آن روزها سلوک نصیرالدین صبغه‌ای متشرعانه داشت، زیرا به رغم سنت مشایخ چشت، سماع را خلاف سنت و شرع می‌دانست و از پرداختن به آن تن می‌زد (عبدالحق، 157). با این حال، برخلاف قول برخی که منکر سماع کردن نصیرالدین‌اند (نک‌ : داراشکوه، 100-101؛ حبیب‌الله، 44؛ آریا، 134، 215)، برخی دیگر بر این باورند که وی بعدها به سماع رغبت نشان داد، اما برای فرونشاندن مخالفتهای فقها و عامۀ متشرعه محدودیتهایی چند بر آن نهاد (نک‌ : ادامۀ مقاله).
گویا نصیرالدین مدتها در مقام یکی از خلفای نظام‌الدین اولیاء در اوده به ترویج طریقت مشغول بود، اما بعدها نظام‌الدین اولیاء کمی پیش از مرگ خود میراث مشایخ پیشین را به او ــ که به نهایت پیروی از شیخ مشهور بود ــ بخشید و وی را به عنوان خلیفۀ خود در دهلی برگزید. این امر و نیز اهمیت نقش نصیرالدین در رونق و گسترش طریقۀ چشتیه سبب شد که نویسندگان دوره‌های بعد وی را خلیفۀ اصلی نظام‌الدین اولیاء بدانند (میرخرد، 258- 259؛ لعلی، 493-494؛ غوثی، 103-104؛ کشمیری، 55؛ عبدالحق، 154؛ زرین‌کوب، 221؛ رضوی، «تاریخ تصوف»، I / 184). نصیرالدین مرکز سلسله را در جایی بیرون از دهلی ــ کـه امروزه به «چراغ دهلی» نامبردار است ــ انتقال داد (نظامی، «زندگی»، 39).
در سبب شهرت یافتن نصیرالدین به «چراغ دهلی»، از روی قطع سخنی نمی‌توان گفت. قول غلام‌سرور نیز (همانجا) که سابقۀ نامیده شدن وی به لقب مذکور را به روزگار مریدی او نزد نظام‌الدین اولیاء باز می‌گرداند، محل تردید است، زیرا، هیچ یک از منابع معاصر نصیرالدین از وی با لقب «چراغ دهلی» یاد نکرده‌اند (نک‌ : نظامی، همان، 148). این مایه آشکار است که لقب مذکور نزد نویسندگان سده‌های 10 و 11ق رواج و تداول یافته است (برای نمونه، جمالی، 156-157؛ بدائونی، 1 / 167؛ رازی، 380؛ ابوالفضل، 3 / 172؛ فرشته، 2 / 399؛ لعلی، 493؛ لاهوری، 1 / 82؛ برهمن، 127).
جمالی دهلوی (همانجا) از نخستین کسانی است که نصیرالدین را «چراغ دهلی» می‌خواند (قس: بیل، 295، که به اشتباه تاریخ فرشته را نخستین منبع نقل این لقب می‌داند). به موجب روایت او، عبدالله بن اسعد یافعی (د 768ق / 1367م) سید جلال‌الدین حسین بخاری ملقب به مخدوم جهانیان را در هنگام اقامت او در مکه بشارت داد که نصیرالدین محمود، چراغ دهلی و روشنی‌بخش رسوم مشایخ پیشین است و به او توصیه کرد که محضر نصیرالدین را دریابد (برای روایتی مشابه، نک‌ : فرشته، همانجا؛ لعلی، 496). اما، طرفه آنکه در ملفوظات سید جلال‌الدین بخاری به‌نام خلاصة الالفاظ جامع العلوم با آنکه بارها از نصیرالدین سخن به میان می‌آیـد (نک‌ : ص 36، 280-281، 532)، هیـچ ذکـری از لقـب وی نیست و از نصیرالدین با عنوان «قطب هند» یاد می‌شود. به هر روی، اینکه لقب چراغ دهلی حدود 2 تا 3 سده پس از درگذشت نصیرالدین محمود نزد نویسندگان رواج یافت، ممکن است نشان از آن باشد که این لقب ــ چنان که نظامی نیز اشاره می‌کند ــ نماد نقش پرفروغ نصیرالدین محمود در زمانۀ کم‌فروغ تصوف چشتیه در هند بوده است (نیز نک‌ : هادی، 453-454).
ازجمله صوفیان و شاعران معاصر نصیرالدین می‌توان از برهان‌الدین غریب (د 738ق / 1337م)، امیرخسرو دهلوی، امیر حسن سجزی، فخرالدین زرادی، قطب‌الدین منور هانسوی، شیخ صلاح‌الدین درویش و مولانا شمس‌الدین یحیى نام برد (قلندر، 284؛ میرخرد، 247، 259؛ جمالی، 93؛ عبدالحق، 126، 154-155، 178، 189؛ کنبو، 1 / 55؛ رضوی، «تاریخ تصوف»، I / 178).
دورۀ محبوبیت و شهرت چراغ دهلی هم‌زمان با سلطنت محمدبن تغلق (725-752ق / 1325-1351م) بود و نصیرالدین به پیروی از سنت پیران چشت چندان التفاتی به ارباب قدرت نداشت (نک‌ : احمد، عزیز، 56؛ نظامی، 186؛ نیز نک‌ : عبدالحق، 108). این امر سلطان محمد تغلق را ــ که به انگیزه‌های سیاسی و دینی می‌کوشید تا پایتخت را از دهلی به دیوگیر (دولت آباد) منتقل کند و نیز بر آن بود که صوفیان را در فتح ترکستان و خراسان، و نیز ترویج اسلام در کشمیر با خود همراه سازد ــ خوش نمی‌آمد. این بی‌توجهی نصیرالدین به سلطان و مخالفت با خواسته‌های او ظاهراً یکی از مسائل نزاع برانگیز میان آنها بوده است (نک‌ : همو، 178؛ احمد، عزیز، همانجا؛ نظامی، «زندگی»، 111؛ حسین، 373؛ رضوی، همان، I / 185-186؛ نیز نک‌ : سبحان، 225، که سبب دشمنی محمد تغلق با چراغ دهلی را محبوبیت شیخ و حسادت سلطان دانسته است).
محمد بن تغلق همچنین زیر تأثیر تعالیم قتام سنامی و شاگردان او عبیر / عمیر سمرقندی و علی متقی قندزی (جمالی، 95-96؛ غلام سرور، 1 / 355) و یا عبدالعزیز اردبیلی، شاگرد ابن‌تیمیه و مروج عقاید او در هند (نظامی، همانجا؛ زرین‌کوب، 220)، به نزاع با نظام خانقاهی و مشایخ هند برخاست (نظامی، «برخی جنبه‌ها ... »، 68) و در این میان بر چراغ دهلی بسیار سخت گرفت، چندان که او را در سفرها همراه خود می‌برد، جامه‌دار خاصش کرد و به آزار و اهانت به او پرداخت. اما چراغ دهلی به پیروی از توصیۀ نظام‌الدین اولیاء مبنی بر تحمل جفای خلق ــ که خود نیز آن را به مریدانش توصیه می‌کرد ــ بردباری می‌ورزید و این همه را تحمل می‌کرد (جمالی، 95؛ بدائونی، همانجا؛ فرشته، 2 / 398؛ عبدالحق، 156؛ کشمیری، 61-62؛ لعلی، 495-496).
با این همه، گویا چراغ دهلی به کوچ اجباری صوفیان و علما به دولت‌آباد و ترک دهلی تن در نداد و در خانقاه خود ماند (رضوی، همان I / 185 ؛ نظامی، همانجا)؛ هر چند که از گزارش قریشی (ص 279، 336؛ نیز نک‌ : عبدالحق، 90؛ کشمیری، 62) چنین برمی‌آید که وی دست کم یک‌بار دهلی را به اجبار به سوی تته ترک کرده بود. همین رفتار محمد بن تغلق سبب شد که چراغ دهلی در نزاع سیاسی میان محمد بن تغلق و فیروز، جانب فیروز را بگیرد که لشکری را از تته به قصد فتح دهلی می‌برد (برنی، 535؛ بدائونی، 1 / 167؛ احمد، نظام‌الدین، 1 / 225؛ رضوی، همان، I / 178-179). چون خبر این حمایت و تأیید به محمد بن تغلق رسید، فرمان به قتل فیروز و نصیرالدین داد، اما پیش از آنکه به خواستش جامۀ عمل بپوشد، در صفر 752ق / 1351م درگذشت (بدائونی، همانجا؛ نیز نک‌ : رضوی، همان، I / 186؛ نیز برای نقل کرامت آمیز مرگ محمد بن تغلق کـه بـه چـراغ دهلـی نسبت داده شـده است، نک‌ : کشمیری، همانجا).
پس از محمد بن تغلق، فیروز بر تخت سلطنت نشست و چراغ دهلی او را به رعایت عدل سفارش کرد و در این باب از وی عهدی گرفت (نک‌ : رضوی، همانجا). فیروزشاه نیز در دورۀ 39 سالۀ حکومتش به صوفیان توجهی خاص داشت (کشمیری، 58؛ عباسی، 769؛ رضوی، همانجا).
از آن پس چراغ دهلی هم به زندگی صوفیانۀ خود در خانقاه بازگشت و به ارشاد مریدان پرداخت. در یکی از روزهای سال 754ق / 1353م قلندری به نام تراب، پنهان از چشم دیگران به زاویۀ وی رفت و به دلیلی نامعلوم با کارد به او حمله‌ور شد؛ اما نصیرالدین به رغم شدت آسیبها، از آن واقعه جان سالم به در برد (قلندر، 286-287؛ جمالی، 96-97؛ رضوی، همانجا).
چراغ دهلی پس از 32 سال جانشینی نظام‌الدین اولیاء، در آدینه شب 18 رمضان 757، در دورۀ سلطنت فیروزشاه و در 82 سالگی درگذشت و به دست سید محمد گیسودراز غسل داده، در خانه‌اش بیرون از دهلی به خاک سپرده شد (میرخرد، 252، 257؛ قریشی، 36-37؛ جمالی، 97؛ کشمیری، همانجا؛ فرشته، 2 / 399؛ قس: غلام سرور، 1 / 356-357، که 13 رمضان 752 آورده است؛ قلندر، 287؛ گیسودراز، شرح ... ، 45؛ درگاه قلی‌خان، 55). در مناقب او از سید محمد گیسودراز (د 825ق / 1422م) و مطهر کره‌ای اشعار و مرثیه‌هایی نقل شده است (نک‌ : نظامی، «زندگی»، 152-155).
فیروزشاه در 749ق و پس از آن در 772ق یا 775ق در محل مزار او، که امروزه «چراغ دهلی» خوانده می‌شود و آبادی‌ای نیز به همین نام پیرامون آن شکل گرفته است، آرامگاه و روضه‌ای برای وی ساخت (سنگین‌بیگ، 92-94؛ سیداحمدخان، 1 / 326؛ احمد، بشیرالدین، 3 / 93، 97؛ دین‌کلیم، 115؛ رضوی، «تاریخ تصوف»، I / 187). پادشاهان و امیرزادگان بعدی نیز به عمارت این بنا پرداختند، چنان که محمد شاه غازی از 1142 تا 1143ق بقعه و مسجدی در آنجا ساخت و اورنگ‌زیب، خواجه محمدخان و غلام حیدر، فرزند اکبر شاه ثانی، به مرمت و توسعۀ آن پرداختند (سنگین‌بیگ، 93؛ سیداحمدخان، دین‌کلیم، همانجاها؛ احمد، بشیرالدین، 3 / 92-97؛ استفن، 145-146). به موجب گزارش آریا (ص 137) بیشتر ساکنان اطراف آرامگاه چراغ دهلی هندو مذهب‌اند و به گزارش درگاه قلی‌خان (همانجا)، هندوها و مسلمانان شهر دهلی در روزهای یکشنبه، به‌ویژه در ماهی که جشن دیوالی در آن برگزار می‌شود (15 اکتبر تا 15 نوامبر) به زیارت آرامگاه وی می‌روند.
بنا به وصیت چراغ دهلی، او را همراه با خرقه، نعلین و دیگر چیزهای متبرکی که نظام‌الدین اولیاء بدو بخشیده بود، به خاک سپردند (قلندر، 287- 288؛ جمالی، فرشته، همانجاها). این امر و اینکه وی هیچ یک از مریدانش را رسماً به خلافت خود تعیین نکرد (قس: آزاد، روضة... ، 36، که سید محمد گیسودراز را خلیفۀ او می‌داند که پس از 3 روز از مرگ شیخ بر سجادۀ وی نشست)، نزد محققان به عنوان نماد پایان یافتن دورۀ صوفیان بزرگ چشتی هند به شمار آمده است (نک‌ : باورینگ، 335 ؛ نیز نک‌ : ه‌ د، چشتیه).
چراغ دهلی همچون پیر خود نظام‌الدین اولیاء، ازدواج نکرد (قلندر، 285؛ جمالی، 94). وی مریدان بسیار داشت که هریک از آنان به سویی رفتند و خانقاهی ایجاد کردند و به سهم خود در گسترش طریقۀ چشتیه کوشیدند (آریا، 176؛ رضوی، همان، I / 189). ازجملۀ این مریدان می‌توان به اینها اشاره کرد: سیدمحمد گیسودراز، که در دکن ساکن شد و آثار متعدد عرفانی به وجود آورد؛ سید محمدجعفر مکی حسینی صاحب بحرالمعانی و بحرالانساب؛ اخی سراج پروانه، که در بنگال استقرار یافت؛ جلال‌الدین حسین بخاری، ملقب به مخدوم جهانیان؛ محمد وجیه ادیب صاحب مفتاح الجنان؛ قاضی محمد ساوی؛ قاضی عبدالمقتدر شریجی؛ حسام‌الدین نهرواله؛ صدرالدین حکیم؛ مطهر کره‌ای؛ معین‌الدین خرد فرزند حسام‌الدین سوخته؛ ملک‌زاده احمد؛ سلیمان رودلی؛ محمد متوکل کشوری؛ شیخ دانیال؛ سعدالله کیسه واز؛ زین‌الدین علی، خواهرزادۀ او (قلندر، 287؛ جمالی، 96؛ قریشی، 21؛ عبدالحق، 224-225، 273-274، 276، 280، 283، 293، 301-302؛ ابوالفضل، 3 / 173؛ فرشته، 2 / 399-400؛ چشتی، 864؛ غلام سرور، 1 / 357؛ آزاد، سبحة... ، 29-30؛ منزوی، خطی مشترک، 4 / 2459؛ نیز نک‌ : نظامی، همان، 118-127).
طریقۀ چراغ دهلی، که در فقه مذهب حنفی داشت (قریشی، 400)، مبتنی بر حفظ حدود و پایبندی به شرع، فقر، تسلیم، رضا، صبر و شکر بود (عبدالحق، 154؛ کشمیری، 55؛ غلام‌سرور، 1 / 353؛ رضوی، «جنبشها ... »، 21). وی در سلوک نیز بر محافظت انفاس تأکید بسیار داشت، چندان که صوفی را کسی می‌دانست که نفس او شمرده باشد (نک‌ : قلندر، 59-60؛ عبدالحق، 160-161؛ نیز نک‌ : رضوی، «تاریخ دینی ... »، 33).
چراغ دهلی با تأکید بر تزکیۀ مریدان و با سوق دادن آنها به فراگیری و رعایت مبادی و اصول شرع، در حفظ حیثیت طریقۀ چشتیه در دوره‌ای بحرانی به سختی کوشید و توانست این طریقه را از انتقادات فقها و تعرض عامۀ متشرعه در امان دارد (نظامی، «زندگی»، 3؛ رضوی، «جنبشها»، 21-22 ؛ زرین‌کوب، 220-221). اینکه وی نزد مریدان مقام ابوحنیفه را داشت (قلندر، 12، 34؛ نیز قس: نظامی، همانجا؛ زرین‌کوب، 220، که ابوحنیفۀ ثانی آورده است)، نشان از توجه جدی او به حفظ حدود شرعی برای رفع اتهام از صوفیه دارد، چنان‌که برای مقابله با مخالفتهای فقها، بی‌آنکه با دعاوی ابن تیمیه و پیروان او اظهار موافقت کرده باشد (نک‌ : نظامی، همان، 110-113)، برخی رسوم انتقاد برانگیز صوفیه را منسوخ یا تعدیل کرد. برای نمونه، رسم بزرگداشت مقابر ــ که آن روزها به نوعی پرستش شبیه شده بود ــ و نیز رسم سجده پیش شیخ را منسوخ کرد و با آنکه به سماع رغبت نشان می‌داد و آن را برای اهل سماع داروی جمله دردها می‌دانست (قلندر، 43)، کاربرد آلات موسیقی را که فقها حرام می‌شمردند، از مجالس
سماع خود برچید (همو، 157؛ عبدالحق، 157- 158؛ نظامی، همان، 3؛ زرین‌کوب، همانجا؛ رضوی، «جنبشها»، 22) و خود «به مجرد صوت و دستک» سماع می‌کرد (قلندر، 42-45، 286؛ جمالی، 95؛ عبدالحق، 262؛ کشمیری، 61؛ غلام سرور، 1 / 355-356).
با آنکه چراغ دهلی به موجب سنت و عادت مشایخ چشت دست به تصنیف کتابی نبرد (عبدالحق، 157؛ زرین‌کوب، 221)، مجموعه‌ای از «ملفوظات» (گفته‌ها) او به وسیلۀ مریدش، حمید قلندر، با عنوان خیر المجالس میان سالهای 755-756ق، که دربر دارندۀ 100 مجلس و یک ضمیمه است، تدوین شد (قلندر، 12؛ عبدالحق، 167، 216؛ قس: منزوی، خطی مشترک، 3 / 1443-1444: 750-756ق و 99 مجلس؛ نیز قس: آریا، 137: 760ق). این کتاب به نثر آمیخته به نظم، پس از فوایدالفواد (ملفوظات نظام‌الدین اولیاء)، و به سبب بیان روشن و کرامت گریز آن که ظاهراً اصلاح‌شده به دست خود چراغ دهلی است (نظامی، مقدمۀ خیر المجالس، 3؛ نیز نک‌ : جمالی، همانجا)، مهم‌ترین ملفوظات سدۀ 8 ق / 14م و از بهترین نمونه‌های فن ملفوظ‌نویسی در شبه‌قاره به‌شمـار می‌آیـد (نک‌ : رضـوی، «تـاریخ تصـوف»، I / 7؛ نظامـی، «زندگی»، 2-3؛ ارنست، 67-71). خیرالمجالس به کوشش خلیق احمد نظامی در 1960م در علیگره هند به چاپ رسید و در 1316ق به دست احمد علی تنکی، با عنوان سراج المجالس به اردو ترجمه و چاپ شد (نظامی، مقدمۀ خیرالمجالس، 7).
آثار دیگری نیز به چراغ دهلی نسبت داده شده که برخی از آنها قطعاً از آن او نیستند و اصالت برخی دیگر نیز محل تردید است. این آثار عبارت‌اند از: مفتاح العاشقین (چ سنگی در هند)، که احتمالاً همان ده مجلس یا ملفوظات نصیرالدین است (نک‌ : منزوی، فهرستواره ... ، 8(2) / 925، 976، خطی مشترک، 3 / 2036-2037)؛ صحایف السلوک (چ جهجر، 1895م)، اوراد نصیریه؛ منهاج عاشقان؛ رسالۀ الهامات؛ رسالۀ هدایة المشیخه؛ رساله [در] تصوف؛ مناجات؛ راز و نیاز؛ نور وحدت؛ کشف الباطن؛ مکتوبات؛ شریعت وصول الحق (آقابزرگ، 22 / 237؛ عباسی، 769-770؛ منزوی، همان، 3 / 1308، 1473-1474، 2036-2037، 2083-2084، جم‌ ، فهرستواره، 2 / 378، 7 / 134، 221، 622، 8(2) / 925-976، 979، 998، 1053، خطی، 2(1) / 1093، 1419، فهرست نسخه‌ها ... ، 2 / 846-847؛ مشار، 3 / 3372؛ راهی، 119؛ دین کلیم، 111؛ نوشاهی، 60؛ عشرت، 139؛ اشرف، III / 212؛ ادواردز، 369؛ نظامی، «زندگی»، 149-151).

مآخذ

آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، تهران، 1365ش؛
آزاد بلگرامی، میرغلامعلی، روضة الاولیاء، ترجمۀ نثار احمد فاروقی، دهلی، 1416ق / 1996م؛
همو، سبحة المرجان، بمبئی، 1303ق / 1886م؛
آقابزرگ، الذریعة؛
ابوالفضل علامی، آیین اکبری، لکهنو، 1893م؛
احمد، بشیرالدین، واقعات دارالحکومت دهلی، دهلی، 1992م؛
احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران، 1367ش؛
احمد، نظام‌الدین، طبقات اکبـری، کلکته، 1935م؛
بخـاری اُچـی، جلال‌الدین، خلاصة الالفاظ جـامع العلـوم، به کوشش قریشی و دیگران، اسلام‌آباد، 1412ق / 1992م؛
بدائونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به کوشش احمد علی، تهران، 1380ش؛
برنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروزشاهی، به کوشش احمدخان صاحب، کلکته، 1862م؛
برهمن لاهوری، چندربهان، چهار چمن، دهلی‌نو، 1385ش / 2007م؛
جمالی، حامد، سیر العارفین، دهلی، 1311ق؛
چشتی، عبدالرحمان، مرآة الاسرار، ترجمۀ علی‌اصغر چشتی صابری، لاهور، 1411ق؛
حبیب‌الله، ذکر جمیع اولیای دهلی، به کوشش شریف حسین قاسمی، دهلی، 1987- 1988م؛
داراشکوه، محمد، سفینة الاولیاء، کانپور، 1884م؛
درگاه قلی خان، مرقع دهلی، دهلی، 1993م؛
دین کلیم، میان محمد، چشتی خانقاهیں، لاهور، 1990م؛
رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، 1340ش؛
راهی، اختر، ترجمه‌های متون فارسی به زبانهای پاکستانی، اسلام‌آباد، 1365ش؛
رحمان علی، محمد عبدالشکور، تذکرۀ علمای هند، لکهنو، 1332ق / 1914م؛
زرین‌کوب، عبدالحسین، دنبالۀ جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، 1362ش؛
سنگین بیگ، سیرالمنازل، به کوشش شریف حسین قاسمی، دهلی، 1982م؛
سید احمد خان، آثار الصنادید، به کوشش خلیق انجم، دهلی، 1992م؛
صباح‌الدین عبدالرحمان، بزم صوفیه، اسلام‌آباد، 1910م؛
عباسی، منظور احسن، مخطوطات فارسیه، لاهور، 1963م؛
عبدالحق دهلوی، اخبار الاخیار، به کوشش علیم اشرف خان، تهران، 1383ش؛
عبدالحی، نزهة الخواطر، حیدرآباد دکن، 1350ق / 1931م؛
غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، لکهنو، 1290ق / 1873م؛
غوثی شطاری، محمد، گلزار ابرار، به کوشش محمد ذکی، پتنه، 1994م؛
فرشته، محمد قاسم، تاریخ، لکهنو، 1865م؛
قریشی، علی، تعلیقات بر خلاصة الالفاظ جامع العلوم (نک‌ : هم‌ ، بخاری اچی)؛
قلندر، حمید، خیر المجالس، به کوشش خلیق احمد نظامی، علیگره، 1960م؛
کشمیری همدانی، محمد صادق، کلمات الصادقین، به کوشش محمد سلیم اختر، اسلام‌آباد، 1988م؛
کلیمی، محمد قاسم، مکتوبات، دهلی، 1988م؛
کنبو، محمدصالح، عمل صالح (شاه جهان نامه)، به کوشش غلام یزدانی و وحید قریشی، لاهور، 1967م؛
گیسو دراز، محمد، جوامع الکلم، به کوشش خاکسار، گلبرگه، مطبع انتظامی؛
همو، شرح فقه اکبر، به کوشش غلامحسین، حیدرآباد، 1367ق؛
لاهوری، عبدالحمید، بادشاه‌نامه، به کوشش کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته، 1867م؛
لعلی بدخشی، لعل بیگ، ثمرات القدس، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، 1376ش؛
مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1352ش؛
منزوی، خطی؛
همو، خطی مشترک؛
همو، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ گنج‌بخش، اسلام‌آباد، 1357-1361ش؛
همو، فهرستوارۀ کتابخانۀ فارسی، تهران، 1382ش؛
میرخرد، محمد، سیر الاولیاء، لاهور، 1978م؛
نظامی، خلیق احمد، تاریخ مشایخ چشت، کراچی، 1975م؛
نوشاهی، عارف، فهرست کتابهای چاپ سنگی و کمیاب کتابخانۀ گنج بخش، اسلام‌آباد، 1984م؛
نیز:

Ashraf, M., Concise Descriptive Catalogue of the Persian Manuscripts in the Salar Jung Museum and Library, Andra Pradesh, 1966;
Beale, T. W., An Oriental Biographical Dictionary, London, 1894;
Bowering, G., «Češtīya», Iranica, vol. V;
Edwards, E., A Catalogue of the Persian Printed Books in the British Museum, London, 1922;
Ernst, C. W., Eternal Garden, New York, 1992;
Hadi, N., Dictionary of Indo-Persian Literrature, New Delhi, 1995;
Ishrat, A. L., A Descriptive Catalogue of the Persian Manuscripts in the Banaras Hindu University Library, Varanasi, 1965;
Husain, M., Tughluq Dynasty, New Delhi, 1976;
Nizami, Kh. A., introd. Khair-u’l-Majalis, Aligarh, 1960;
id, The Life and Times of Shaikh Nasir-u’d-din Chiragh-i-Dehli, Delhi, 1991;
id, «Some Aspects of Khānqah Life in Medieval India», Studia Islamica, Paris, 1957, vol. VIII;
Rizvi, A. A., A History of Sufism in India, New Delhi, 1978-1983;
id, Muslim Revivalist Movements in Northern India, Agra, 1965;
id, Religious and Intellectual History of the Muslims in Akbar’s Reign, Agra;
Subhan, J., A., Sufism, its Saints And Shrines, New Delhi, 1999;
Stephen, C., The Archaeology and Monumental Remains of Delhi, Ludhiana, 1876.

مسعود فریامنش

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 95
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست