responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 424

آخرالزمان

نویسنده (ها) : فتح الله مجتبایی - محمد مجتهد شبستری - احمد تفضلی

آخرین بروز رسانی : جمعه 6 دی 1398 تاریخچه مقاله

آخِرٌالزَّمان، اصطلاحی كه در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا دیده می‌شود و در ادیان ابراهیمی از اهمیت و برجستگی ویژه‌ای برخوردار است. عقاید مربوط به آخرالزمان بخشی از مجموعۀ عقایدی است كه به پایان این جهان و پیدایش جهان دیگر مربوط می‌شود و ادیان بزرگ دربارۀ آن پیشگوییهایی كرده‌اند. در این مقاله نخست به بررسی عقاید مسلمانان پرداخته می‌شود و سپس به لحاظ قرابت میان اسلام و آیین یهود و مسیحیت، عقاید این دو آیین آورده می‌شود. در پایان برای آگاهی از فرهنگ باستانی ایران قبل از اسلام، عقاید زردشتی دربارۀ آخرالزمان به این مقاله افزوده می‌گردد.

 

I. در آیین اسلام

در قرآن مجید گفتار صریحی دربارۀ آخرالزمان نیست و این اصطلاحی است كه در احادیث و مؤلفات مسلمانان به چشم می‌خورد. احادیث آخرالزمان را بسیاری از محدثان ازجمله بخاری (۱۹ / ۴۹)، ابوداود (۴ / ۱۱۳)، ابن ماجه (۱ / ۴۹)، احمدبن حنبل (۳ / ۵) و مجلسی (۵۲ / ۱۸۵، ۲۰۷، ۲۱۲، ۲۶۱) آورده‌اند.

این اصطلاح، در كتابهای حدیث و تفسیر در دو معنی به كار رفته است: نخست، همۀ آن قسمت از زمان كه بنابر عقیدۀ مسلمانان، دوران نبوت پیامبر اسلام است و از آغاز نبوت پیامبر تا وقوع قیامت را شامل می‌شود. دوم، فقط آخرین بخش از دوران یاد شده كه در آن مهدی موعود ظهور می‌كند و تحولات عظیمی در عالم واقع می‌شود. اتصاف حضرت محمد(ص) به پیامبر آخرالزمان در میان مسلمانان با این دو مطلب ارتباط دارد: نخست اینكه پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و شریعت وی به دلیل كامل بودن تا پایان این عالم اعتبار دارد و او پیامبر آخرین قسمت از زمان است كه به قیامت می‌پیوندد؛ دیگر اینكه در نخستین سده‌های اسلام، حداقل تصور عده‌ای از مسلمانان چنین بود كه قیام قیامت نزدیك است و ظهور پیامبر اسلام در عصری واقع شده كه به قیامت متصل است.

این عقیده به روایاتی مستند بود كه از پیامبر نقل می‌شد و به موجب آنها وی گفته بود كه میان عصر وی و برپا شدن رستاخیز فاصلۀ چندانی نیست. در یكی از این روایات آمده كه پیامبر در یكی از روزها به هنگام غروب آفتاب به اصحاب خود فرمود: «آنچه از عمر دنیا باقی مانده، به گذشتۀ آن همان نسبت را دارد كه باقی‌ماندۀ وقت امروز نسبت به گذشتۀ آن دارد» (طبری، ۱ / ۱۰). در روایات دیگری آمده كه پیامبر می‌فرمود: «میان من و قیامت فاصله نیست، همان‌سان كه میان دو انگشت سبابه و وسطی فاصله نیست» (مسلم، ۲ / ۵۸۱). گرچه در اسناد این روایات، هنوز تحقیق لازم به عمل نیامده و صحت استناد آنها به پیامبر اسلام محرز نیست، ولی مسلماً این روایات در تفكر مسلمانان اثر می‌بخشیده و این تصور را پیش می‌آورده كه میان بعثت پیامبر اسلام و برپا شدن رستاخیز فاصلۀ بسیار كمی است.

مسلمانان از تصور عمومی پیشینیان دربارۀ محدودیت زمان این عالم و تعیین سنوات آن متأثّر بودند. تصور پیشینیان این بود كه از آغاز این جهان چندین هزار سال بیش نمی‌گذرد و جهان مادی عمر كوتاهی دارد و آغاز و انجام آن به هم نزدیك است. طبری ضمن نقل عقاید گذشتگان دربارۀ مقدار زمان این جهان می‌نویسد: پاره‌ای آغاز تا انجام «زمان» را ۰۰۰‘۶ سال می‌دانند و پاره‌ای ۰۰۰‘ ۷ سال، ولی من این مدت را ۰۰۰‘۱۴ سال می‌دانم. ۰۰۰‘ ۷ سال از آغاز خلقت تا پایان آفرینش آدم ابوالبشر و ۰۰۰‘ ۷ سال پس از آن تا قیام قیامت (تاریخ، ۱ / ۵۵). ابن اثیر نیز مانند همین مطالب را نقل كرده است ( الكامل، ۱ / ۱۴). پاره‌ای از دانشمندان مسلمان تاریخگذاری عالم و تعیین باقی‌ماندۀ عمر آن را آن‌گونه كه از طبری و ابن اثیر نقل شد، ازجملۀ اسرائیلیات می‌شمارند و رد می‌كنند. آنان بر این عقیده‌اند كه به موجب آیۀ «وَعِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ» (لقمان / ۳۱ / ۳۴، زخرف / ۴۳ / ۸۵) و آیات مشابه آن، كسی غیر از خداوند از عمر عالم آگاه نیست و پیش‌بینی باقی‌ماندۀ آن امكان ندارد.

در فرهنگ عامۀ مسلمانان مخصوصاً شیعه، اصطلاح آخرالزمان حكایت از عصری می‌كند كه مهدی موعود در آن ظهور می‌كند و تحولات ویژه‌ای در جهان رخ می‌دهد. در روایات مسلمانان برای این عصر مشخصات ویژه‌ای (به نام علائم آخرالزمان) نقل شده است.

از مجموع روایاتی كه در كتابهای حدیث، تفسیر و تاریخ دربارۀ عصر ظهور مهدی موعود نقل شده، دو مطلب دربارۀ مشخصات آخرالزمان ــ به معنی عصر مهدی موعود ــ به صورت تواتر معنوی به دست می‌آید. نخست اینكه در این عصر، پیش از ظهور مهدی موعود، فساد اخلاقی و بیداد و ستم همۀ جوامع بشری را فرا می‌گیرد و به صورت عام‌ترین پدیده در روابط انسانها درمی‌آید. دیگر اینكه پس از ظهور مهدی، تحول عظیمی در جوامع واقع می‌شود، فساد و ستم از میان می‌رود و توحید و عدل و رشد كامل عقلی و عملی در سراسر زندگی انسانها گسترش می‌یابد. معروف‌ترین حدیث كه با عبارات گوناگون نقل شده، علامت اصلی دوران حكومت مهدی در آخرالزمان را بال گستردن داد بر سراسر جهان یاد می‌كند: خداوند جهان را كه از بیداد و تباهی آكنده شده است، به‌وسیلۀ او از قسط و عدل پر می‌سازد (ابن ماجه، ۲ / ۱۳۳۶؛ مجلسی، ۵۲ / ۲۶۶). برخی، مجموعۀ مشخصات و علائم آخرالزمان را كه مربوط به عصر مهدی موعود می‌شود و در احادیث پیشگویی شده است. چنین تفسیر كرده‌اند: پیروزی نهایی صلاح و عدالت و آزادی، حكومت جهانی واحد، عمران تمام زمین، بلوغ بشریت به خردمندی كامل و آزادی از جبرهای طبیعی و اجتماعی، برقراری مساوات كامل میان انسانها در امر ثروت، منتفی شدن كامل مفاسد اخلاقی، منتفی شدن جنگ و سازگاری انسان و طبیعت (مطهری، ۶۰).

در پاره‌ای از روایات اسلامی برای آخرالزمان علائم دیگری نیز یاد شده است، مانند ظهور دجال، ظهور دابَّةُ الاَرض كه چهارپایی عظیم‌الجُثَّه است و خروج یأجوج و مأجوج (ه‌ م م) و نزول عیسى در میان مردم (بخاری، ۲۴ / ۱۸۵-۱۹۰؛ مجلسی، ۵۲ / ۱۸۱).

گرچه این روایات كه از وقوع یك رشته رویدادهای غیرعادی خبر می‌دهد، در بسیاری از كتابهای حدیث و سایر مؤلفات اسلامی نقل شده، ولی تاكنون پژوهش لازم دربارۀ صحت اسناد آنها انجام نیافته است و نیز دربارۀ محتوای آنها تفسیری كه مورد اتفاق باشد، ارائه نگردیده است. عده‌ای از دانشمندان مسلمان مقصود واقعی این احادیث را همان می‌دانند كه از ظواهر الفاظ حدیث بر‌می‌آید و عده‌ای دیگر می‌كوشند تعبیرات این روایات را به صورت رمز و تمثیل بفهمند.

افزون بر اصطلاح «علائم آخرالزمان»، در فرهنگ مسلمانان اصطلاح مشابه دیگری است و آن «اَشْراطُ السّاعَة» (علائم برپا شدن رستاخیز) است. گرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ‌ولی از بررسی روایاتی كه زیر این عنوان در كتابهای حدیث نقل شده است، برمی‌آید كه مضمون این روایات، مطالب مشترك بسیاری با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از علائم، در هر دو دسته از روایات ذكر شده است (ابن ماجه، ۲ / ۱۳۴۱، ۱۳۴۲، ۱۳۴۳). با وجود اشتراك در مضمون روایات یاد شده، این مطلب مسلم است كه در همۀ ادوار تاریخ مسلمانان، مسألۀ آخرالزمان به صورت آشكاری از مسألۀ قیامت تفكیك شده است. به عقیدۀ مسلمانان، قیامت همان احوالی است كه پس از فنای این عالم مادی واقع می‌شود، ولی دورۀ آخرالزمان، قسمت پایانی همین عالم است و به این عقیده مربوط می‌شود كه عالم اجسام (دنیا) سرانجام فانی خواهد شد و زمان به پایان خواهد رسید.

در نظر عده‌ای از مفسران متأخر مسلمان، علاوه بر روایاتی كه از آن سخن گفته شد، در قرآن آیاتی است كه نظر به آیندۀ جوامع انسانی دارد و دربارۀ حكومت توحید و عدل در آیندۀ زندگی انسان مطالبی بیان می‌كند. اینان معتقدند كه آیات مربوط به استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیكوكاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی حق بر باطل به‌رغم جولان دائمی باطل، آیاتی هستند كه سرنوشت آیندۀ بشریت را پیشگویی می‌كنند و مستقیماً به مسألۀ آخرالزمان مربوط می‌شوند. محمدرشید رضا (۹ / ۸۰)، محمدحسین طباطبایی (۱۴ / ۳۳۰) و سید قطب‌ (۵ / ۳۰۰۱، ۳۰۰۲) به ترتیب در ذیل آیات ۱۲۸ از سورۀ ۷ (اعراف)، ۱۰۵ از سورۀ ۲۱ (انبیاء) و ۱۷۱-۱۷۲ از سورۀ ۳۷ (صافات) قرآن، این عقیده را توضیح داده‌اند.

اینان، آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعی فلسفۀ تاریخ می‌دانند. این مفسران كه از روحیۀ خاص عصر ما یعنی جست‌وجوی نوعی فلسفه برای تاریخ انسان متأثرند، درصدد كشف فلسفۀ تاریخ از دیدگاه اسلام برآمده‌اند و آن را در این آیات و امثال آن یافته‌اند. در نظر اینان، تحولات آخرالزمان كه در روایات بیان شده، چیزی جز آیندۀ طبیعی جامعۀ انسانی نیست. عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شكوفایی تكامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان. چنین آینده‌ای امری است محتوم و مسلمانان باید انتظار آن را بكشند.

نظر جمعی از علما آن است كه این انتظار هرگز نباید به گونۀ چشم دوختنِ منفعلانه به وقوع حوادث باشد، بلكه باید حالتی باشد سراسر پر از فعالیت و امیدواری. مسلمانِ خواهان صلاح جامعۀ انسانی و آگاه از تحقق قطعی اهداف تاریخی انتظار باید سرشار از امید، آمادگی و كوششی درخور این انتظار باشد: انتظاری مثبت، نه منفی.

در چهارچوب این برداشت فلسفی، آخرالزمان قطعۀ معینی از تاریخ نوع انسان است كه نه ممكن است پیش افتد و نه ممكن است واپس افكنده شود. نوع انسان باید حركت تكاملی تدریجی خود را كه بر مبنای پیروزی تدریجی حق بر باطل صورت می‌گیرد، همواره دنبال كند تا به دورۀ آخرالزمان برسد.

در نقطۀ مقابل این تصور كه طرحی برای فلسفۀ تاریخ است، در آثار اكثر مسلمانان قدیم اعم از شیعه و سنی مسألۀ آخرالزمان ظاهراً به فلسفۀ تاریخ ربط داده نشده است.

علمای قدیم نه در تفسیر آیات سخن از تحول طبیعی جامعۀ انسانی به سوی حكومت توحید و عدل به میان آورده‌اند و نه روایات آخرالزمان را به چنین فلسفه‌ای برای تاریخ مربوط كرده‌اند. در نظر آنان تحولات آخرالزمان امری است غیرعادی كه در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع می‌شود و به تحولات قبلی جامعۀ انسانی مربوط نمی‌گردد. در آثار آنها تاریخ عبارت است از مجموعۀ حوادث پراكنده؛ و پیروزی حق بر باطل در آخرالزمان حادثه‌ای است مخصوص همان عصر و نه فلسفه‌ای كه تاریخ براساس آن حركت می‌كند. مبنای عقیده به حكومت توحید و عدل در آخرالزمان نیز صرفاً همین است كه چنین مطلبی از طریق روایات پیشگویی شده است. فكر تكامل اجتماعی انسان در طول تاریخ برای آنان ناشناخته است. در چهارچوب تصور این پیشینیان، برخلاف آنچه در برداشت فلسفی از آخرالزمان دیده می‌شد، ممكن است كه هر قطعه‌ای از تاریخ نوع انسان، آخرالزمان باشد. چیزی كه هست، فقط خدا می‌داند این قطعه كدام است. تفاوتی كه میان علمای قدیم شیعی و سنی در این مسأله هست، این است كه علمای اهل سنت آیاتی را كه در آنها وعدۀ پیروزی حق بر باطل و وراثت مؤمنان در زمین داده شده، مربوط به پیروزیهای صدر اسلام می‌دانند، ولی علمای شیعه معتقدند كه این آیات مربوط به عصر مهدی موعود است.

این دانشمندان در ذیل آیات مذكور روایاتی را از امامان شیعه نقل كرده‌اند كه به موجب آنها این آیات از تحولات آخرالزمان خبر می‌دهد (طوسی، ۷ / ۲۸۳-۲۸۴، ۸ / ۱۲۹). بدین‌سان، در میان شیعه پیشگویی حكومت توحید و عدل در آخرالزمان تنها منحصر به روایات نبود، بلكه قرآن نیز یكی از منابع این مطلب به‌شمار می‌آمد. افزون بر این، عقیدۀ شیعه به این مطلب كه مهدی موعود در ۲۵۶ق / ۸۷۰م از صلب امام حسن عسكری(ع) متولد شده و پس از ۷۰ سال دوران غیبت كبرى را آغاز كرده است و در آینده ظهور خواهد كرد، انتظار آخرالزمان را در میان شیعه قوت بخشیده است. بر اثر مجموع این عوامل بود كه در طول تاریخ اسلام، شیعه به صورت یك اقلیت معارض و مبارز درآمد و در میان آنان قیامهای دامنه‌دار متعددی به وقوع پیوست. ولی این تفاوت كه در نگرش اهل سنت و شیعه دربارۀ آخرالزمان در كار بود، به این معنی نبود كه قدمای شیعه نوعی فلسفۀ تاریخ پدید آورده بودند و به تكامل اجتماعی نوع انسان در طول تاریخ معتقد بودند. در آثار علمای قدیم شیعه كه دربارۀ مهدی موعود تألیف شده، دربارۀ حكومت توحید و عدل در عصر مهدی تأكیدات فراوان شده است، ولی از بینش فلسفی دربارۀ تاریخ، سخنی به میان نیامده است. از باب گواه بر این مطلب، می‌توان كتابهای الغیبة و اكمال‌الدین را از طوسی و ابن بابویه یاد كرد.

آنچه دربارۀ‌ فقدان فلسفۀ تاریخ در آثار اكثر علمای قدیم اسلام گفته شد، به این معنی نیست كه در هیچ‌یك از متون قدیمی مسلمانان مجال چنین استنباطی نیست. در پاره‌ای از متون به تعبیراتی دربارۀ آیندۀ جوامع بشری برمی‌خوریم كه فهمیدن آنها به صورت فلسفۀ تاریخ مناسب‌تر از فهمیدن آنها به صورت نوعی پیشگویی به نظر می‌آید. در رسایل اخوان الصفا چنین آمده است: ظهور دولت در میان بعضی از مردم و امتها و افزایش قدرت برخی از پادشاهان و خروج بعضی از شورشگران و تجدید ولایات در حوزۀ ملك و حوادث دیگری از این‌گونه، در جهت صلاح شأن جهان و رساندن آن به ترقی و كمال است. نیز هرچند عوامل تباهی مانند جنگها و فتنه‌ها و غارتگریها، در میان می‌آیند و درنتیجۀ آنها برخی شهرها ویران می‌گردند و رشد و رونق بعضی اقوام از میان می‌رود، سرانجامِ همۀ آنها به سوی صلاح و بهبود است (۳ / ۲۶۴).

ابن خلدون نیز از جمله كسانی است كه در مقدمۀ خود به نوعی فلسفۀ تاریخ قائل شده است.

كلیات عقاید مربوط به آخرالزمان ازجمله مطالبی است كه تقریباً در میان همۀ فرقه‌های بزرگ اسلام پذیرفته شده است، ولی اینكه آیا تحولات آخرالزمان با ظهور مهدی موعود پدیدار خواهد شد و نیز اینكه مهدی موعود چه كسی است، مورد اختلاف است.

 

مآخذ

ابن اثیر، عزالدین، الكامل، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۹م؛ ابن بابویه، محمدبن علی، اكمال‌الدین، نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۹ق، جم‌ ؛ ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت، دارصادر، ۱۳، ۳۸، ۵ / ۲۳۵؛ ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن، بیروت، دارالفكر، ۱۳۹۵ق؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، داراحیاء السنة النبویة؛ رسائل اخوان الصفا، تهران، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۵ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح (كتاب الفتن)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م؛ ترمذی، محمدبن عیسى، الجامع الصحیح، به كوشش ابراهیم عطوه عوض، مصر، مصطفی البابی الحلبی، ۴ / ۴۸، ۵۰؛ رشیدرضا، محمد، المنار، بیروت، دارالمعرفة؛ زمخشری، محمودبن عمر، الكشاف، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، ۱ / ۶۲؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسة‌الاعلمی، ۱۳۹۱ق؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به كوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۱-۱۸۸۲م؛ طوسی، محمدبن حسین، التبیان، به كوشش احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ همو، الغیبة، نجف، مكتبة‌الصادق، ۱۳۸۵ق، جم‌ ؛ قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۲م؛ مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۹۸۳م؛ مسلم، ابوالحسین، صحیح، بیروت، دارالكتب العلمیة، ۱۳۹۷ق؛ مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، صص ۴۵-۶۵؛ همو، قیام و انقلاب مهدی، تهران، صدرا، ۱۳۹۸ق.

 

محمد مجتهد شبستری

 

II. در دین یهود

دوران قبل از اسارت

تصور «آخرالزمان»، به معنی پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت كبرى، در بین قوم یهود از سده‌های ۳ و ۲ق‌م پیدا شده است. پیش از این زمان بنی‌اسرائیل كه خود را قوم برگزیدۀ خداوند می‌دانستند، در انتظار دورانی بودند كه در آن وعدۀ الٰهی تحقق یابد، و خداوند قوم برگزیدۀ خود را در «سرزمین موعود» مستقر، و دشمنان آن را نابود كند، و عدل و احسان خود را بر سراسر جهان بگستراند. در دوره‌های بعد از حكومت داوود و سلیمان، كه این قوم از لحاظ اجتماعی دجار پریشانی و تفرقه و از لحاظ دینی و اخلاقی گرفتار فساد و انحطاط شده و گرایش به شرك و الحاد در میان آنان شدت گرفته بود، غایت این آرزو و انتظار بازگشت قدرت و وحدت و خلوص دوران گذشته بود و انتظارِ زمانی می‌رفت كه خداوند بار دیگر پیشوایی همچون موسى و یوشع و داوود و سلیمان در میان ایشان ظاهر سازد تا بدكاران و مفسدان را كیفر دهد و قوم را از تیره‌بختی و خواری «نجات» بخشد.

عاموس نبی (سدۀ ۸ ق‌م) كه سخنانش بیشتر انذار و تحذیر است، از رسیدن این زمان سخن گفته و از آن به نام «روز خداوند» (یوم یهوه) یاد كرده است، ولی این روز، روز انتقام الٰهی است و روزی است كه خداوند بنی‌اسرائیل را به جرم تبهكاریها و گناهانی كه مرتكب شده‌اند كیفر خواهد داد: «وای بر شما كه مشتاق روز خداوند می‌باشید. روز خداوند برای شما چه خواهد بود؟ تاریكی، و نه روشنایی؛ ظلمت غلیظی كه در آن هیچ درخشندگی نباشد» (۵: ۱۸-۲۰). ولی سخنان عاموس همگی تهدید و انذار نیست، بلكه برای بنی‌اسرائیل، بعد از آنكه كیفر گناهان و بد عهدیهای خود را دیدند، روز سعادت و خیر نیز پیش‌بینی می‌كند: «لیكن خداوند می‌گوید كه خاندان یعقوب را بالكل هلاك نخواهم ساخت. در آن روز خیمۀ داوود را كه افتاده است، برپا خواهم نمود، و بار دیگر از زمینی كه به ایشان داده‌ام كنده نخواهند شد» (۹: ۸-۱۵).

در كتاب هوشع، معاصر عاموس، و بعضی دیگر از كتابهای عهد عتیق كه كلاً به دوران قبل از اسارت (۵۹۷ ق‌م) تعلق دارند (چون میكاه، ناحوم، ارمیا و بخشهایی از اشعیا) نیز این‌گونه انذارات و وعیدها دیده می‌شود. در بخشهایی از كتاب اشعیا كه انتساب آنها به اشعیاء نبی (سدۀ هشتم ق‌م) كمتر مورد تردید است، هنگامی كه «روز خداوند» فرا رسد همۀ عاصیان و گنهكاران ــ از یهود و غیریهود ــ نابود خواهند شد (۱۲:۲-۱۷) و خشم خداوند طوفان و زلزله‌ای عظیم بر جهان نازل خواهد کرد و شعله‌های آتش همه‌جا را فرا خواهد گرفت (۶:۲۹-۷). ولی در عین حال، گروهی كه مؤمن و درستكارند (و اشعیا آنان را «بقیۀ اسرائیل» و «بقیۀ یعقوب» و «بقیۀ قوم خداوند» می‌خواند)، سرانجام مشمول رأفت و عنایت الٰهی خواهند شد و به سوی خدای خویش باز خواهند گشت (۱۰: ۲۱-۲۲، ۱۲: ۱-۶، ۲۸: ۵-۶). پادشاهی از نسل یسّی (پدر داوود) كه «روح خداوند بر او قرار گرفته» و حكیم و خداترس است، ظهور خواهد كرد و جهان را از عدل و خیر و بركت پرخواهد ساخت چنانكه «گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید» (۱۱: ۱- ۸)؛ كوران بینا، كران شنوا، و گنگان گویا و لنگان خرامان خواهند شد (۳۵: ۵‌-۶).

در كتاب هوشع و میكاه، كه هر دو از معاصران اشعیاء بودند نیز از فرا رسیدن این روز و صلح و سعادت بی‌پایانی كه پس از آن خواهد بود، سخن رفته است (هوشع، ۲: ۲۰-۲۵) و از آمدن پادشاهی عادل كه «طلوعهای او از قدیم و ایام ازل» بوده، خبر داده شده است (میكاه، ۵: ۲-۶).

یك قرن بعد، در اواخر سدۀ ۷ ق‌م صفنیا و ارمیا و ناحوم از رسیدن «روز خداوند» و نزول آتش غضب الٰهی بر جهانِ سرشار از گناه و ظلم و فساد خبر می‌دهند و صفنیا و ارمیا «روز بزرگ خداوند» را بسیار نزدیك می‌بینند. در كتابهای این انبیا نیز گروهی كه از گناه و عصیان بركنار بوده‌اند، فرقۀ ناجیه به‌شمار آمده‌اند و ارمیا، چون اشعیا و میكاه، از ظهور پاشاهی از نسل داوود كه عدل الٰهی را در جهان جاری خواهد كرد، خبر می‌دهد (ارمیا، ۲۳: ۵-۶).

در این كتابها كه به دوران پیش از اسارت تعلق دارند «روز خداوند» پایان جهان نیست و سخنی از رستاخیز آخرالزمانی و پاداش و كیفر اخروی به میان نمی‌آید. قهر و غضب الٰهی و «روز خداوند» در همین جهان است و عاصیان بنی‌اسرائیل و دشمنان آن قوم را دربر می‌گیرد و پادشاهی كه ظهور خواهد كرد، عدل و ارادۀ خداوند را از لحاظ مصالح قوم یهود برپا خواهد ساخت و عهدی را كه در طور سینا بسته شده بود، دوباره تجدید خواهد كرد.

دوران بعد از اسارت: نبوكد نصر، پادشاه بابل (۶۰۵-۵۶۲ ق‌م) چند بار بر اورشلیم حمله‌ور شد و شهر را غارت و معبد را كه از زمان سلیمان مركز حیات دینی و اجتماعی بنی‌اسرائیل بود، ‌ویران كرد و اكثریت آن قوم را اسیر كرده به بابل برد. این دوران تا ۵۳۹ ق‌م كه كورش هخامنشی بابل را فتح كرد ادامه داشت. در این سال كورش بنی‌اسرائیل را به اورشلیم بازگرداند و فرمان داد تا خرابیهای شهر را مرمت و معبد را تجدید بنا كنند. در دوران هخامنشیان و تحت حمایت آنان، اورشلیم دوباره آباد گشت و در زمان نحمیا (سدۀ ۵ ق‌م) به دور شهر حصاری محكم كشیده شد.

در كتابهای این دوره، چون كتاب حزقیال نبی و بخشهایی از كتاب اشعیا كه به «اشعیاءِ دوم» (اشعیا، ۴۰: ۱ و ۵۵: ۱۳) و «اشعیاءِ سوم» (اشعیا، ۵۶: ۱ و ۶۶: ۲۴) معروف است، كتاب زكریا، حزقیال، دانیال و چند كتاب دیگر، مصیبتها و بلاهایی كه از بابلیان بر قوم بنی‌اسرائیل رسید و خواری و ذلتی كه در دوران اسارت تحمل كردند، همگی كیفر الٰهی و پاداش گناهان آنان به‌شمار آمده و آنچه غایت آرزو و انتظار آنان است بازگشت به اورشلیم، تجدید بنای معبد، ظهور فرمانروایی از نسل داوود و تحقق وعدۀ خداوند در سرزمین موعود است «با قلبی نو و روحی نو، پاك شده از گناه» (حزقیال، ۱۱: ۱۷-۲۰ و ۳۴: ۱۱-۲۴ و ۳۶: ۱- ۳۸ و ۴۰: ۱- ۴۸).

از پیشگوییهای حزقیال حملۀ «جوج» (یأجوج) از سرزمین مأجوج است بر بنی‌اسرائیل، پس از استقرار ایشان در اورشلیم، كه خداوند وی و سپاهیانش را نابود خواهد كرد و از آن پس هیچ قدرت دیگری هرگز بر این قوم غالب نخواهد شد (۳۸: ۱ و ۳۹: ۲۹).

در دورانی كه زروبابل از جانب كورش مأمور بازگرداندن قوم یهود به اورشلیم و تعمیر شهر شده بود، زكریا او را همان فرمانروای موعود از نسل داوود می‌دانست (۴: ۶‌-۷)، و اشعیاء دوم كورش را «مسیح» یا فرمانروایی می‌شمرد كه از جانب خدا تعیین شده است تا قوم را از اسارت نجات دهد و مقدمات حكومت الٰهی را فراهم سازد (اشعیا ۴۴: ۲۸ و ۴۵: ۱). در كتاب ملاكی كه ظاهراً در سدۀ ۵ ق‌م نوشته شده، موضوع «آخرالزمان» به معنای فرجام‌شناسی آن شكل روشن‌تری به خود گرفته است. پیش از اینكه «روز عظیم و مهیب خداوند» فرا رسد، ایلیا (الیاس) نبی، كه به آسمان صعود كرده و در آنجا زنده است، ظهور خواهد كرد، خداوند در معبد خود فرود خواهد آمد، داوری بزرگ برپا خواهد شد و همۀ كافران و گنهكاران به پاداش اعمال خود خواهند رسید (ملاكی، ۳: ۱- ۶ و ۵:۴). در كتاب زكریای دوم، كه ۶ باب آخر كتاب زكریاست، از آمدن منجی موعود یا پادشاه عادلی كه سوار بر درازگوشی، پیروزمندانه، به اورشلیم وارد خواهد شد و سلطنت او از دریا تا دریا و تا اقصای زمین خواهد بود مژده داده شده است (۹:۹-۱۰)، و هنگامی كه «روز خداوند» بیاید تغییرات بزرگ كیهانی روی خواهد داد: خورشید و ستارگان تاریك خواهند شد، شب روشن خواهد گشت، «آبهای زندۀ اورشلیم جاری خواهد شد، كه نصف آنها به سوی دریای شرقی و نصف دیگر آنها به سوی دریای غربی خواهد رفت... و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود» (۱۴: ۸). در كتاب اشعیاء دوم، «روز خداوند» هنگامی است كه سیر تاریخ جهان به نقطۀ غایت و كمال خود می‌رسد و «خلقی جدید» آغاز می‌شود كه همگانی است و خاص بنی‌اسرائیل نیست (۱۷:۴۱-۲۰ و ۵:۴۲-۷ و ۱:۴۳ و ۴۵: ۸). حركت و جریان تاریخ طبق طرحی پیش می‌رود كه خداوند از آغاز آفرینش آن را معین و مقرر كرده و تا پایان زمان سیر و حركت آن ادامه دارد (۲۲:۴۱، ۲۳ و ۴۲: ۸- ۹ و ۴۶: ۸-۱۳). كسی كه به اتمام این طرح و رساندن آن به نقطۀ پایان مأمور است «عبد یهوه» نام دارد، و اوست كه باید با تحمل رنجها و بلاهای مداوم و گوناگون گناهان بنی‌آدم را بر جان خود بخرد و عالم هستی را از ظلم و گناه و فساد پاك سازد و دوران جدید را آغاز كند (۱۳:۵۲ و ۱۲:۵۳). در كتاب اشعیاء سوم از داوری نهایی خداوند و آتش خاموشی‌ناپذیری كه همۀ گناهكاران را فرو خواهد سوخت و از خلق آسمانهای جدید و زمین جدید (۲:۶۶-۲-۲۴) و از شكوه و جلال اورشلیم جدید و سُرور و شادی همۀ مردم جهان در آنجا، سخن رفته است (۶۰:۱۲-۶۲ و ۱۷:۶۵-۲۵). در بخش میانی كتاب اشعیا (۱:۲۴ و ۱۳:۲۷) كه به «مكاشفات اشعیا‌» معروف است (ابواب ۵۶ تا ۲۴:۶۶) و به دوره‌های متأخر (سدۀ ۳ یا ۲ق‌م) تعلق دارد، از انهدام جهان در آخرالزمان، رستخیز مردگان و پاداش اعمال خبر داده شده است.

در میان كتابهای رسمی عهد عتیق، موضوعات مربوط به احوال آخرالزمان و ظهور منجی و رستاخیز مردگان و كیفر اعمال، از همه‌جا صریح‌تر و روشن‌تر در كتاب دانیال نبی آمده است. این كتاب در دوران سلطنت آنتیوخوس اپیفانس، فرمانروای سوریه و فلسطین (۱۷۵-۱۶۴ ق‌م) و در هنگامی كه جامعۀ یهود از درون در معرض تأثیرات افكار بیگانه (یونانی و ایرانی) قرارگرفته و از بیرون گرفتار آزار و شكنجۀ عمال دولتی شده بود، نوشته شده و شامل پیشگوییهایی است دربارۀ آیندۀ جهان، ظهور پادشاهی «همجون فرزند انسان» كه «با ابرهای آسمان» می‌آید، و آغاز سلطنتی جاویدان و بی‌زوال كه حكومت «مقدسان حضرت اعلى» و تحقق ملكوت الٰهی بر روی زمین است (۴۴:۲، ۱۳:۷-۱۴، ۲۷). در این زمان مردگان از خاك برمی‌خیزند و براساس كتابی كه همۀ نامها در آن ثبت است نیكوكاران و گناهكاران از هم جدا می‌شوند، و هر گروه به پاداش و كیفر شایستۀ خود می‌رسند (۱:۱۲-۴؛ نك‌ : چارلز، 211-212).

چنانكه ملاحظه شد، افكار وتصورات مربوط به این موضوع در كتابهای عهد عتیق به‌تدریج رشد و بسط یافته و «روز یهوه»، كه در اصل روز انتقام خداوند از گنهكاران و پیمان‌شكنان و كافران، و هنگام استقرار حكومت یهوه بر قوم «برگزیدۀ» خود در همین جهان بوده است، در دوره‌های بعد از زمان اسارت (دوران پراكندگی) معنایی وسیع‌تر به خود گرفته و به یك تحول بزرگ‌ «آخرالزمانی» به معنای فرجام‌شناسیِ آن، مبدل شده است. پاداش و كیفر، دیگر خاص زندگان و «بقیۀ» قوم نیست، بلكه عام و كلی است و همۀ مردگان از آغاز تاریخ دوباره زنده می‌شوند و به داوری نهایی و به سعادت یا شقاوت ابدی می‌رسند و كسی كه طلیعه‌دار این تحول بزرگ است، دیگر پادشاهی كه بر بنی‌اسرائیل حكومت كند نیست، بلكه كسی است كه دروازه‌های ملكوت الٰهی و عالم باقی را ــ كه جز این عالم است ــ می‌گشاید.

 

در كتابهای بین‌العهدین

در فاصلۀ میان آخرین بخش كتاب عهد عتیق (كتاب دانیال) و ترتیب و تدوین اناجیل و رسالت عهد جدید، شماری كتب در میان یهودیان تصنیف شد كه اصطلاحاً آنها را «نوشته‌های بین‌العهدین» می‌نامند. بعضی از این كتب جنبۀ تاریخی و داستانی دارد، برخی دیگر اندرز و سخنان حكمت‌آمیزی است كه به انبیا و بزرگان زمانهای گذشته نسبت داده شده است و بعضی از آنها «مكاشفات» و پیشگوییهایی است دربارۀ جهان و سرانجام آن. این كتابها در شمار اسفار و صحف رسمی عهد عتیق قرار ندارد، و كلیسای پروتستان نیز آنها را به رسمیت نمی‌شناسد، ولی كلیسای كاتولیك و كلیسای ارتودوكس شرقی چند كتاب از این گروه را كه در ترجمۀ قدیم یونانی عهد عتیق، معروف به ترجمۀ «هفتادی» و ترجمۀ لاتین آن آمده است، به رسمیت پذیرفته و در كتاب مقدس گنجانیده‌اند. علل رد یا قبول كتابها از طرف یهودیان و مسیحیان هرچه باشد، شك نیست كه چگونگی عقاید و جهان‌بینی یهودیان در این دوره و در یكی دو قرن بعد از انهدام معبد دوم (۷۰م) به روشنی تمام منعكس است. موضوع «آخرالزمان» و آثار و علائم آن در این نوشته‌ها در حقیقت بسط و ادامۀ همان اشاراتی است كه در بخشهای آخر عهد عتیق دیده می‌شود، با تفصیل و تنوع بیشتر.

از علائم آمدن «روز یهوه»، گذشته از تغییرات عظیم كیهانی، چون تاریك شدن خورشید و ماه، افتادن ستارگان از آسمان، حدوث طوفانها و زلزله‌های دهشتناك، بروز قحط و طاعون، درگرفتن جنگهای سخت با نیروهای ظلم و شر و فساد است. مهم‌ترین این وقایع هجوم سپاه یأجوج و مأجوج و فتنۀ مسیحای دروغین (دجّال) است كه مظاهر قدرتهای شیطانی‌اند. سرانجام قدرت و مشیت الٰهی بر قوای اهریمنی غالب می‌شود و عالمی نو كه عدل و رحمت الٰهی بر آن حاكم است، آغاز می‌گردد. در اغلب نوشته‌های بین‌العهدین مهم‌ترین علامت پایان زمان، ظهور «منجی» است. كه از او به نامهایی چون «مسیحا»، «برگزیده»، «پرهیزگار»، «پسر انسان»، «پسر خدا»، و «انسان» یاد شده است. وی وجودی است ازلی، كه پیش از خلق جهان، موعد ظهور او و آنجه باید بكند، معلوم و مقرر بوده (خنوخ، ۱:۴۶-۳) و اكنون واسطۀ آن تحول بزرگ و تبدیل عالم شر و گناه و مرگ به عالم خیر و سعادت و سُرور ابدی، هم اوست، ولی دوران حكومت او با آغاز رستاخیز و داوری بزرگ پایان می‌پذیرد و از آن پس حكومت جاوید و بی‌زوال و بی‌منازع خداوند شروع می‌شود.

این طرح كلی در همۀ نوشته‌های بین‌العهدین یكسان نیست و عمومیت ندارد. در بعضی از این آثار نیروهای شیطانی بر «منجی» خروج می‌كنند و به دست او نابود می‌شوند و داوری بزرگ را او انجام می‌دهد و اوست كه بر جهان پاك شده از گناه و مرگ حكومت ابدی خواهد داشت. در برخی دیگر از این نوشته‌ها پیش از «منجی» یكی از انبیای گذشته (موسى، ارمیا و یا الیاس) ظهور می‌كند و راه را برای آمدن او هموار می‌سازد (مكّابی دوم، ۱۴:۱۵؛ حكمت یشوع بن سیراخ، ۱۰:۴۸-۱۱). در مكاشفات عزرا (۲۹:۷-۳۳) «منجی» كه پادشاهی از نسل داوود است، ۴۰۰ سال حكومت خواهد كرد و همۀ عوامل ظلم و تباهی را برخواهد انداخت، و سرانجام در پایان دوران این جهان وی و همۀ خلایق خواهند مرد و پس از ۷ روز باز در روز داوری بزرگ و آغاز جهان آتی همه دوباره زنده خواهند شد (نك‌ : چارلز، ۳۴۲).

در «مكاشفات» به‌طوركلی زمان و جهان هستی به ۲ بخش تقسیم می‌شود: این جهان و زمان جاری كه پر از شر و فساد و ظلم و گناه است و شیطان و عوامل او در آن پیوسته در كار و فعالیتند؛ و جهان و زمانی آتی كه سراسر نور و سرور است و جاویدان و ابدی است و عدل و رحمت الٰهی بر آن حكومت دارد. در بعضی از این نوشته‌ها جهان آتی ادامۀ همین جهان است و تاریخ آن در طول همین تاریخ و زمان متعارف ماست و به اصطلاح كاملاً تاریخی است، ولی در بعضی دیگر جهان آینده در عالمی دیگر و زمانی دیگر و در آن سوی تاریخ و زمان متعارف و به اصطلاح فراتاریخی۴ است. بسیاری از محققان معاصر معتقدند كه وجه اول، كه در كتب عهد عتیق پیش از دوران اسارت نیز دیده می‌شود، در میان قوم یهود و در نتیجۀ احوال و شرایط تاریخی خاص آن قوم پدید آمده است، و وجه دوم به اقتضای همان شرایط و برحسب نیازهای روحی برخاسته از آن، از فرجام‌شناسی ثنوی ایرانی تأثیر پذیرفته و با آن درآمیخته است (موینكل، 271, 277؛ گینیوبر، 141, 153-154, 180؛ و مراجعی كه وی در یادداشتهای شمارۀ ۴۲۶، ۴۷۲، ۴۷۴ و ۵۸۰ ذكر می‌كند).

از خصوصیات «مكاشفات» تقسیم طول تاریخ جهان به دوره‌های معین، و پیش‌بینی آخرالزمان یا عصر مسیحاست. در كتاب یوبیل۵ كه به «مكاشفات موسى» نیز معروف است، تاریخ جهان از آغاز آفرینش تا پایان آن به دوره‌های ۵۰ ساله و در مكاشفات عزرا معروف به عزرای چهارم (۱۱:۱۴) و زندگینامۀ آدم و حوا (۲۴) به ۱۲ دورۀ ۴۰۰ ساله تقسیم می‌شود (چارلز، ۳۴۲؛ جودائیكا، ۶ / ۸۷۴) و در مكاشفات خنوخ (معروف به خنوخ دوم) تاریخ عالم ۰۰۰‘۶ سال است، زیرا خداوند عالم را در ۶ روز خلق كرد، و چون هر روزِ خداوند ۰۰۰،۱ سال است (مزامیر، ۴:۹۰-۵) پس عمر جهان هم ۰۰۰،۶ سال خواهد بود و چون خداوند روز هفتم را «استراحت» كرد، پس قبل از آنكه عمر جهان به پایان رسد و خلق جدید و جهان باقی آغاز شود، یك دوران هزارسالۀ صلح و داد و آرامش، كه عصر حكومت مسیح در آن است طی خواهد گشت و داوری بزرگ و رستاخیز در پایان آن واقع خواهد شد (چارلز، 315).

در طومارهای بحر میت كه به یكی از فرقه‌های یهودی این دوران، شاید «اسنی» یا فرقه‌ای نزدیك بدان (نك‌ : رینگرن، ۲۳۳-۲۴۲؛ آلبرایت، ۱۱-۲۵)، تعلق داشته و اخیراً در ناحیۀ «خربة كُمران» فلسطین، در سواحل شمال غربی بحرمیت، از زیر خاك بیرون آمده است، «روز داوری» و «روز خداوند» بسیار نزدیك تصور می‌شود، و «جامعه» هر لحظه باید منتظر فرا رسیدن آن باشد. این گروه كه ظاهراً به سبب غلبۀ بیگانگان بر اورشلیم در اواخر سدۀ ۲ق‌م و افتادن معبد در دست عوامل دولت روم، از شهر بیرون شده و طبق گفتۀ اشعیاءِ نبی (۳:۴۰) «راه خدا را در بیابان بگشایید» به صورت گروهی و با قواعد و ضوابط دشوار زهدآمیز زندگی می‌كردند، خود را همان «قوم برگزیده» و «بقیۀ اسرائیل» می‌دانستند و طبعاً همۀ‌ اقوام دیگر، حتى یهودیانی را كه از آنها جدا بودند، دشمنان خدا و «فرزندان ظلمت» می‌شمردند. یكی از این طومارها كه «جنگ فرزندان نور با فرزندان ظلمت» نام دارد، شرح جنگ بزرگی است كه در آخرالزمان میان نیروهای خیر و شر درمی‌گیرد و سرانجام پس از ۴۰ سال «فرزندان نور» به یاری خداوند و فرشتگان بر «فرزندان ظلمت» و نیروهای شیطانی كه سپاه یأجوج و مأجوج نیز در شمار آنهاست، غالب می‌شوند. در طومار دیگری (سرود شكرگزاری) به آفتها و بلاهایی كه از هجوم نیروهای شیطانی پیش از مغلوب شدن بر جهان وارد می‌شود (همچون روان شدن رود عظیمی از آتش كه همه‌چیز را می‌سوزاند و كوهها و صخره‌ها را ذوب می‌كند) و نیز به داوری بزرگ و پاك شدن جهان از گناه و فساد و مرگ و نو شدن هستی (خلق جدید) اشاره شده است (نك‌ : رینگرن، ۱۵۶-۱۶۶). در نوشته‌های این فرقه نیز (چنانكه در كتاب زكریا، ۱۴:۴ دیده می‌شود) از ۲ مسیحا سخن می‌رود: «مسیحای اسرائیل» كه رهبر سیاسی و نظامی است و «شمشیرش بر همۀ اقوام داوری خواهد كرد» و «مسیحای هارونی»، از نسل هارون، كه مقام دینی و روحانی دارد و كاهن بزرگ است و در آخرالزمان آداب و اعمال دینی را اجرا می‌كند. علاوه‌بر این دو، یك «نبی» نیز در این زمان ظاهر می‌شود كه شاید كسی باشد كه چون الیاس در نوشته‌های عهد عتیق و بین‌العهدین، راه را برای آمدن مسیح هموار می‌كند. چنین به نظر می‌رسد كه این فرقه در حدود ۷۰م مورد هجوم سپاه روم قرارگرفته و به‌كلی مضمحل شده است، لیكن تأثیرات برخی از آراء خاص آنها در دوره‌های بعد هم در مسیحیت و هم در دین یهود آشكار است (رینگرن، ۲۴۳-۲۵۴؛ بلك، ۷۹-۱۰۶).

در تلمود: موضوع آخرالزمان و علائم آن در تلمود ادامه و بسط همان مطالبی است كه در ادبیات بین‌العهدین دیده می‌شود. به‌طوركلی در نوشته‌های این دوره (از سال ۷۰م تا سدۀ ۶م) مدت عمر جهان را از آغاز آفرینش ۰۰۰،۶ و گاهی ۰۰۰،۷ سال دانسته‌اند، و دورانی كه زمان دنیا را از زمان عالم آخرت جدا می‌كند «ایام مسیحا»ست، و مدت آن گاهی ۴۰ سال، گاهی ۷۰ سال، گاهی ۳۶۵ (به تعداد روزهای سال)، گاهی ۴۰۰ و گاهی ۰۰۰‘۱ سال حساب می‌شود. در این دوران است كه آشفتگیهای بزرگ در اوضاع طبیعی، حوادث خونبار و فتنه‌های صعب، ظهور جانوران دهشتناك، و جنگهای سخت با یأجوج و مأجوج و سایر قدرتهای شیطانی روی خواهد داد و سرانجام خداوند جهان را از این بلاها پاك و هستی را نو خواهد كرد.

شرایط دشواری كه بعد از تخریب معبد به دست عمال دولت روم در سال ۷۰م بر قوم یهود تحمیل شده بود و پریشانیها و آوارگیها و تیره‌روزیهای روزافزون آنان و یأس و حرمانی كه از شكستها و سركوب‌شدنهای پی‌درپی در دل و جانشان جای گرفته بود، ‌این‌گونه تصورات و آرزوها را در میان آنان تشدید و تقویت می‌كرد و كسانی بودند كه با یقین تمام وقوع این تحول بزرگ را بسیار نزدیك می‌دیدند و با بی‌صبری حتى روز و ساعت آن را پیش‌بینی و تعیین می‌كردند. ولی هنگامی كه پیش‌بینیها یكی پس از دیگری بی‌نتیجه ماند و از شدت آزارها و شكنجه‌ها چیزی كاسته نشد، ربانیان و علمای یهود هرگونه پیش‌بینی را در این باب مذموم و ناصواب دانستند و گفتند كه زمان بازگشت حكومت «داوودی» و زوال حكومتهای ظلم و جور از اسرار الٰهی است و هیچ‌كس بر آن آگاهی ندارد (جودائیكا، ۶ / ۸۸۰).

یكی از نكاتی كه در نوشته‌های تلمودی تازگی دارد و ظاهراً برخاسته از وقایع سیاسی و تاریخی این دوران است، انتظار ظهور ۲ مسیحا در آخرالزمان است. یكی «مسیحا بن یوسف» از نسل یوسف پیامبر كه در جنگ با یأجوج و مأجوج كشته می‌شود و دیگری «مسیحا بن داوود»، از نسل داوود كه كار را به پایان می‌رساند و داوری بزرگ را آغاز می‌كند. برخی از محققان معاصر معتقدند كه «مسیحا بن یوسف» در حقیقت تصویری است از «باركوكبا»، رهبر شورشیان یهودی، كه از ۱۳۲-۱۳۵م با حكومت روم به نبرد برخاست. «باركوكبا» در این پیكار كشته شد. ظاهراً در میان یهودیان كسانی بودند كه جنگ با رومیان را جنگ آخرالزمانی با نیروهای شیطانی تصور می‌كردند و شهادت «باركوكبا» را مقدمۀ ظهور مسیحا در پایان جهان می‌دانستند (نك‌ : كلاوسنر، ۴۰۰-۴۰۱, ۴۸۳-۵۰۱).

دربارۀ جنبشهایی كه به نام طلوع ایام مسیحا در دوره‌های بعد پدید آمد، در مقالۀ «مسیح» گفت‌وگو خواهد شد (نك‌ : قیامت، مسیح، یأجوج و مأجوج).

 

مآخذ

جودائیكا، ذیل Eschatology؛ كتاب مقدس (عهد عتیق)؛ هیستینگز، ذیل Eschatology؛ نیز:

 

Albright, W. F. and Mann, C. S., «Qumran and the Essenes», in the Scrolls and Christianity, London, ۱۹۶۹; Black, M., «The Dead Sea Scrolls and Christian Origins», Ibid; Charles, R. H., Eschatology the Doctrine of Future Life in Israel, Judaism and Christianity, New York, ۱۹۶۳; Guignebert, Ch., Le mond juif vers le temps de Jésus, Paris, ۱۹۶۹; Klausner, J., The Messianic Idea in israel, London, ۱۹۵۶; Mowinkel, S., He That Cometh-The Messianic Concept in the Old Testament and Later Judaism, London, ۱۹۵۶; Ringgren, H., The Faith of Qumran-Theology of the Dead Sea Scrolls (Eng. Trans.), Philadelphia, ۱۹۶۳.

 

فتح‌الله مجتبایی

 

III. مسیحیّت

نظریاتی كه دربارۀ آخرالزمان در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید آمده است یكسان و یكنواخت نیست و به دشواری می‌توان تصویری روشن و هماهنگ از آنها در این باب به دست آورد. علت این امر آن است كه اولاً هر ۴ انجیل و بخشهای دیگر كتاب عهد جدید نقل اقوال و گزارشهایی دربارۀ اقوال و اعمال عیسى(ع) است كه از قول شاگردان و نزدیكان او روایت شده و طبعاً تصورات و دریافتها و سوابق ذهنی ناقلان و نیز زمینه‌های فكری و فرهنگی شنوندگان در محیطهای متفاوت، در اشكال و معانی روایات مؤثر بوده است.

چنانكه گفته شد، در یكی دو قرن پیش از میلاد مسیح و در طول قرن اول انتظار ظهور منجی یا مسیحایی از نسل داوود، در میان قوم یهود شدت تمام گرفته بود و به اشكال و صور گوناگون جلوه‌گر می‌شد. در نظر نخستین پیروان عیسى و مسیحیان اولیه، عیسى انسانی بود برگزیدۀ خدا، مسیحای موعود و منتظر، كه گناهان همۀ گنهكاران را بر خود گرفت، آزار دید، مصلوب شد و روز سوم از گور برخاست و به آسمان صعود كرد و به زودی «رجعت» خواهد كرد. اوست كه باید جهان را از ظلم و فساد پاك كند، بندگان خدا را از غلبۀ‌ نیروهای شیطانی رهایی بخشد و راه رستگاری نهایی را بگشاید. با مرگ عیسى كه قربان شدن اوست، میثاق جدیدی میان انسان و خدا بسته می‌شود. پس از آنكه مسیحیت به سرزمینهای غربی راه یافت و در محیط فكری و فرهنگی یونانی رو به رشد و گسترش نهاد، سخنان منسوب به عیسى كه در اصل به زبان آرامی بود، به زبان یونانی ترجمه شد و پیام او، كه دنبالۀ نبوتهای پیشین بود و از افكار منعكس در «مكاشفات» یهود و تعلیمات كسانی چون یحیی بن زكریا (معمدان) مایه می‌گرفت، در قالب تعبیرات و تصورات دینی مردم آن سرزمینها جای گرفت و با مقولات فكری و فلسفی یونانی آمیخته شد (هچ، خصوصاً گفتارهای ۵, ۷-۹, ۱۰, ۱۱؛ بولتمان ۱۷۵ به بعد، ۱۹۶ به بعد؛ ناك، ۱۰۶ به بعد).

با اینكه نویسندگان انجیلها و نامه‌ها و سایر بخشهای كتاب عهد جدید همگی عیسى را همان مسیحای موعود آخرالزمان می‌دانستند، ظاهراً در هیچ‌یك از سخنانی كه از او نقل كرده‌اند (جز در انجیل یوحنا كه جدیدترین انجیلهاست و از افكار یونانی متأثر است) وی خود را صریحاً «مسیحا» نگفته و هیچ‌یك از القاب و عناوین خاص آن («آنكه می‌آید»، «پسر انسان»،‌ «پسر خدا»، «انسان») را مستقیماً بر خود اطلاق نكرده است و به نوعی بدانها اشاره می‌كند كه گویی مقصود كس دیگری جز خود اوست (بولتمان، ۹۰؛ انسلین، ۱۶۱-۱۶۳). او همیشه از این عناوین به صورت سوم شخص (غایب) سخن می‌گوید، ولی در عین حال و در اغلب موارد، فحوای كلام و مضمون عبارات به روشنی حاكی از آن است كه مرجع این‌گونه اشارات شخص اوست. علاوه بر این، پاره‌ای از سخنانی كه در انجیلها از عیسى(ع) نقل شده است، نشان می‌دهد كه وی خود را آغازگر تحولی بزرگ و آورندۀ عصری جدید و منجی آخرالزمان می‌شناخته است. اینكه عیسى یحیى معمدان را همان الیاس پیغمبر می‌داند (متی، ۱۷: ۱۱-۱۳؛ مرقس، ۱۱:۹-۱۳) كه ظهورش مقدمۀ ظهور مسیحاست، نیز ناظر بر همین معنی است.

در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید دربارۀ آخرالزمان و هنگام رسیدن آن، چندگونه قول و روایت دیده می‌شود:

۱. عیسی كه خود یك‌چند از پیروان یحیى بود و به دست او غسل تعمید یافته بود، در آغاز مانند او پایان جهان را بسیار نزدیك می‌دید و مردمان را به «توبه» و بازگشت به سوی خدا دعوت می‌كرد و می‌گفت كه تنها كسانی بخشوده و رستگار خواهند بود كه پیش از رسیدن آن روز خود را از گناه شسته و شایستۀ برخورداری از رحمت الٰهی باشند (مرقس، ۱۴:۱-۱۵؛ متى، ‌۲:۳، ۶). بنابر روایت مرقس و متى، الیاس كه باید پیش از آمدن مسیح بیاید و ظهور وی وقوع داوری بزرگ را اعلام كند، هم‌اكنون آمده است. عیسى در جواب شاگردان خود كه از آمدن الیاس سؤال كرده بودند، گفت: «البته الیاس می‌آید و تمام چیزها را اصلاح می‌كند. لیكن به شما می‌گویم كه الحال الیاس آمده است؛ و او را نشناختند بلكه آنچه خواستند با وی كردند... آنگاه شاگردان دریافتند كه دربارۀ یحیى تعمیددهنده بدیشان سخن می‌گفت» (مرقس، ۱۱:۹-۱۳؛ متى، ‌۱۱:۱۷-۱۳). بدین‌سان، پایان جهان امری بود قریب‌الوقوع و هر لحظه انتظار آن می‌رفت كه صور به صدا درآید و قیامت آغاز شود.

۲. بعد از مرگ عیسى و رستاخیز صعود او، این آیندۀ نزدیك طبعاً به آیندۀ دورتری، یعنی به بعد از رجعت۱، و به زمانی كه هنوز بعضی از شاگران او زنده خواهند بود موكول شد: «هر آینه به شما می‌گویم بعضی از ایستادگان در اینجا می‌باشند كه تا ملکوت خدا را كه به قوت می‌آید نبینند ذائقۀ موت را نخواهد چشید» (مرقس، ۱:۹؛ متی، ۱۶: ۲۸؛ لوقا، ۲۷:۹). گاهی نیز از رجعت او در آینده‌ای بسیار دور، پس از ظهور مسیحان دروغین و وقوع جنگها و قحطها و حوادث دیگر، سخن می‌رود (متى، ۳:۲۴-۲۴) و در مواردی دیگر به آینده‌ای نامعلوم، كه هیچ‌كس جز خداوند (پدر) از آن آگاه نیست اشاره می‌شود (مرقس، ۳۲:۱۳؛ متى، ۳۶:۲۴ و ۱۳:۲۵). به گفتۀ پطرس رسول (۹:۳) این تأخیر نشانۀ رحمت الٰهی است و نباید موجب شك و تردید شود؛ زیرا كه خداوند به بندگان خود مهلت داده است تا توبه كنند و از گناه پاك شوند.

۳. رجعت عیسى و آغاز روز بزرگ و داوری نهایی، واقعه‌ای است ناگهانی و هیچ علامتی از وقوع آن خبر نمی‌دهد (مرقس، ۳۵:۱۳؛ متی، ۱:۲۵-۱۳؛ لوقا، ۳۵:۱۲-۴۶): «كمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید... مستعد باشید، زیرا در ساعتی كه گمان نمی‌برید پسر انسان می‌آید» (لوقا، ۳۵:۱۳-۴۰)؛ «ملكوت خدا با مراقبت نمی‌آید... زیرا چون برق كه از یك جانب زیر آسمان لامع شده تا جانب دیگر زیر آسمان درخشان می‌شود، پسر انسان در یوم خود همچنین خواهد بود» (لوقا، ۲۰:۱۷-۲۴)؛ «در لحظه‌ای، در طرفةالعینی، به مجرد نواختن صور اخیر، زیرا كرنا صدا خواهد داد و مردگان بی‌فساد برخواهند خاست و ما متبدل خواهیم شد» (رسالۀ اول پولس به قرنتیان، ۵۱:۱۵-۵۲).

۴. ولی در موارد دیگر از علائمی كه رجعت عیسى و وقوع آخرالزمان را خبر می‌دهد و از حوادثی كه پیش از آن روی خواهد داد، به تفصیل سخن می‌رود: بشارت عیسى به سراسر جهان خواهد رسید. پیغمبران كذاب و مسیحان دروغین ظاهر خواهند شد، قحطها و وباها و زلزله‌های بزرگ و جنگها و بلاهای سخت روی خواهد داد، آفتاب و ماه تاریك می‌شوند و ستارگان فرو می‌ریزند، اساس افلاك متزلزل می‌شود، برادر برادر را و فرزند پدر را به هلاكت می‌سپارد و پدر فرزند را به قتل می‌رساند،‌ «اما همۀ اینها آغاز دردهای زه است» (مرقس، ۱۳: ۴-۲۷؛ متى، ۳:۲۴-۳۱؛ لوقا، ۲۱: ۸- ۲۸). در پایان این احوال علامت پسر انسان بر آسمان پدیدار و مسیح «در جلال خود در ابرها» (متى، ۳:۲۴، ۶۴) و یا «با فرشتگان قدرت خود و در آتش مشتعل» (رسالۀ دوم به تسالونیكیان، ۷:۱- ۸؛ رسالۀ اول به قرنتیان، ۱۳:۳). ظهور خواهد كرد، دشمنان خدا و دجال فریبكار را كه معجزه‌های دروغین می‌آورد و مردم را به گمراهی و ارتداد می‌كشاند، نابود خواهد كرد (رسالۀ دوم به تسالونیكیان، ۱: ۸- ۹، ۳:۲- ۹)، و دشمن آخرین كه مرگ است نابود خواهد شد (رسالۀ اول به قرنتیان، ۲۶:۱۵). سپس مردگان با پیكری روحانی۱ زنده خواهند شد (رسالۀ اول به قرنتیان، ۴۴:۱۵-۴۵) و مسیح داوری بزرگ را برقرار خواهد كرد، بدكاران در آتش خواهند سوخت و مؤمنان و پاكان «چون آفتاب رخشان خواهند شد» (متى، ۴۱:۱۳)، زمین و آسمان نو می‌شود و خلق جدید آغاز خواهد شد (متی، ۱۹: ۲۸؛ رسالۀ دوم پطرس، ۱۳:۳).

دربارۀ جنبشهایی كه به نام طلوع ایام مسیحا در دوره‌های بعد پدید آمد، در مقالۀ «مسیح» گفت‌وگو خواهد شد (نك‌ : قیامت، مسیح، یأجوج و مأجوج).

 

مآخذ: جودائیكا، ذیل Eschatology؛ كتاب مقدس (عهد عتیق)؛ هیستینگز، ذیل Eschatology؛ نیز:

 

Albright, W. F. and Mann, C. S., «Qumran and the Essenes», in the Scrolls and Christianity, London, ۱۹۶۹; Black, M., «The Dead Sea Scrolls and Christian Origins», Ibid; Charles, R. H., Eschatology the Doctrine of Future Life in Israel, Judaism and Christianity, New York, ۱۹۶۳; Guignebert, Ch., Le mond juif vers le temps de Jésus, Paris, ۱۹۶۹; Klausner, J., The Messianic Idea in israel, London, ۱۹۵۶; Mowinkel, S., He That Cometh-The Messianic Concept in the Old Testament and Later Judaism, London, ۱۹۵۶; Ringgren, H., The Faith of Qumran-Theology of the Dead Sea Scrolls (Eng. Trans.), Philadelphia, ۱۹۶۳.

فتح‌الله مجتبایی

III. مسیحیّت

نظریاتی كه دربارۀ آخرالزمان در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید آمده است یكسان و یكنواخت نیست و به دشواری می‌توان تصویری روشن و هماهنگ از آنها در این باب به دست آورد. علت این امر آن است كه اولاً هر ۴ انجیل و بخشهای دیگر كتاب عهد جدید نقل اقوال و گزارشهایی دربارۀ اقوال و اعمال عیسى(ع) است كه از قول شاگردان و نزدیكان او روایت شده و طبعاً تصورات و دریافتها و سوابق ذهنی ناقلان و نیز زمینه‌های فكری و فرهنگی شنوندگان در محیطهای متفاوت، در اشكال و معانی روایات مؤثر بوده است.

چنانكه گفته شد، در یكی دو قرن پیش از میلاد مسیح و در طول قرن اول انتظار ظهور منجی یا مسیحایی از نسل داوود، در میان قوم یهود شدت تمام گرفته بود و به اشكال و صور گوناگون جلوه‌گر می‌شد. در نظر نخستین پیروان عیسى و مسیحیان اولیه، عیسى انسانی بود برگزیدۀ خدا، مسیحای موعود و منتظر، كه گناهان همۀ گنهكاران را بر خود گرفت، آزار دید، مصلوب شد و روز سوم از گور برخاست و به آسمان صعود كرد و به زودی «رجعت» خواهد كرد. اوست كه باید جهان را از ظلم و فساد پاك كند، بندگان خدا را از غلبۀ‌ نیروهای شیطانی رهایی بخشد و راه رستگاری نهایی را بگشاید. با مرگ عیسى كه قربان شدن اوست، میثاق جدیدی میان انسان و خدا بسته می‌شود. پس از آنكه مسیحیت به سرزمینهای غربی راه یافت و در محیط فكری و فرهنگی یونانی رو به رشد و گسترش نهاد، سخنان منسوب به عیسى كه در اصل به زبان آرامی بود، به زبان یونانی ترجمه شد و پیام او، كه دنبالۀ نبوتهای پیشین بود و از افكار منعكس در «مكاشفات» یهود و تعلیمات كسانی چون یحیی بن زكریا (معمدان) مایه می‌گرفت، در قالب تعبیرات و تصورات دینی مردم آن سرزمینها جای گرفت و با مقولات فكری و فلسفی یونانی آمیخته شد (هچ، خصوصاً گفتارهای ۵, ۷-۹, ۱۰, ۱۱؛ بولتمان ۱۷۵ به بعد، ۱۹۶ به بعد؛ ناك، ۱۰۶ به بعد).

با اینكه نویسندگان انجیلها و نامه‌ها و سایر بخشهای كتاب عهد جدید همگی عیسى را همان مسیحای موعود آخرالزمان می‌دانستند، ظاهراً در هیچ‌یك از سخنانی كه از او نقل كرده‌اند (جز در انجیل یوحنا كه جدیدترین انجیلهاست و از افكار یونانی متأثر است) وی خود را صریحاً «مسیحا» نگفته و هیچ‌یك از القاب و عناوین خاص آن («آنكه می‌آید»، «پسر انسان»،‌ «پسر خدا»، «انسان») را مستقیماً بر خود اطلاق نكرده است و به نوعی بدانها اشاره می‌كند كه گویی مقصود كس دیگری جز خود اوست (بولتمان، ۹۰؛ انسلین، ۱۶۱-۱۶۳). او همیشه از این عناوین به صورت سوم شخص (غایب) سخن می‌گوید، ولی در عین حال و در اغلب موارد، فحوای كلام و مضمون عبارات به روشنی حاكی از آن است كه مرجع این‌گونه اشارات شخص اوست. علاوه بر این، پاره‌ای از سخنانی كه در انجیلها از عیسى(ع) نقل شده است، نشان می‌دهد كه وی خود را آغازگر تحولی بزرگ و آورندۀ عصری جدید و منجی آخرالزمان می‌شناخته است. اینكه عیسى یحیى معمدان را همان الیاس پیغمبر می‌داند (متی، ۱۷: ۱۱-۱۳؛ مرقس، ۱۱:۹-۱۳) كه ظهورش مقدمۀ ظهور مسیحاست، نیز ناظر بر همین معنی است.

در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید دربارۀ آخرالزمان و هنگام رسیدن آن، چندگونه قول و روایت دیده می‌شود:

۱. عیسی كه خود یك‌چند از پیروان یحیى بود و به دست او غسل تعمید یافته بود، در آغاز مانند او پایان جهان را بسیار نزدیك می‌دید و مردمان را به «توبه» و بازگشت به سوی خدا دعوت می‌كرد و می‌گفت كه تنها كسانی بخشوده و رستگار خواهند بود كه پیش از رسیدن آن روز خود را از گناه شسته و شایستۀ برخورداری از رحمت الٰهی باشند (مرقس، ۱۴:۱-۱۵؛ متى، ‌۲:۳، ۶). بنابر روایت مرقس و متى، الیاس كه باید پیش از آمدن مسیح بیاید و ظهور وی وقوع داوری بزرگ را اعلام كند، هم‌اكنون آمده است. عیسى در جواب شاگردان خود كه از آمدن الیاس سؤال كرده بودند، گفت: «البته الیاس می‌آید و تمام چیزها را اصلاح می‌كند. لیكن به شما می‌گویم كه الحال الیاس آمده است؛ و او را نشناختند بلكه آنچه خواستند با وی كردند... آنگاه شاگردان دریافتند كه دربارۀ یحیى تعمیددهنده بدیشان سخن می‌گفت» (مرقس، ۱۱:۹-۱۳؛ متى، ‌۱۱:۱۷-۱۳). بدین‌سان، پایان جهان امری بود قریب‌الوقوع و هر لحظه انتظار آن می‌رفت كه صور به صدا درآید و قیامت آغاز شود.

۲. بعد از مرگ عیسى و رستاخیز صعود او، این آیندۀ نزدیك طبعاً به آیندۀ دورتری، یعنی به بعد از رجعت۱، و به زمانی كه هنوز بعضی از شاگران او زنده خواهند بود موكول شد: «هر آینه به شما می‌گویم بعضی از ایستادگان در اینجا می‌باشند كه تا ملکوت خدا را كه به قوت می‌آید نبینند ذائقۀ موت را نخواهد چشید» (مرقس، ۱:۹؛ متی، ۱۶: ۲۸؛ لوقا، ۲۷:۹). گاهی نیز از رجعت او در آینده‌ای بسیار دور، پس از ظهور مسیحان دروغین و وقوع جنگها و قحطها و حوادث دیگر، سخن می‌رود (متى، ۳:۲۴-۲۴) و در مواردی دیگر به آینده‌ای نامعلوم، كه هیچ‌كس جز خداوند (پدر) از آن آگاه نیست اشاره می‌شود (مرقس، ۳۲:۱۳؛ متى، ۳۶:۲۴ و ۱۳:۲۵). به گفتۀ پطرس رسول (۹:۳) این تأخیر نشانۀ رحمت الٰهی است و نباید موجب شك و تردید شود؛ زیرا كه خداوند به بندگان خود مهلت داده است تا توبه كنند و از گناه پاك شوند.

۳. رجعت عیسى و آغاز روز بزرگ و داوری نهایی، واقعه‌ای است ناگهانی و هیچ علامتی از وقوع آن خبر نمی‌دهد (مرقس، ۳۵:۱۳؛ متی، ۱:۲۵-۱۳؛ لوقا، ۳۵:۱۲-۴۶): «كمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید... مستعد باشید، زیرا در ساعتی كه گمان نمی‌برید پسر انسان می‌آید» (لوقا، ۳۵:۱۳-۴۰)؛ «ملكوت خدا با مراقبت نمی‌آید... زیرا چون برق كه از یك جانب زیر آسمان لامع شده تا جانب دیگر زیر آسمان درخشان می‌شود، پسر انسان در یوم خود همچنین خواهد بود» (لوقا، ۲۰:۱۷-۲۴)؛ «در لحظه‌ای، در طرفةالعینی، به مجرد نواختن صور اخیر، زیرا كرنا صدا خواهد داد و مردگان بی‌فساد برخواهند خاست و ما متبدل خواهیم شد» (رسالۀ اول پولس به قرنتیان، ۵۱:۱۵-۵۲).

۴. ولی در موارد دیگر از علائمی كه رجعت عیسى و وقوع آخرالزمان را خبر می‌دهد و از حوادثی كه پیش از آن روی خواهد داد، به تفصیل سخن می‌رود: بشارت عیسى به سراسر جهان خواهد رسید. پیغمبران كذاب و مسیحان دروغین ظاهر خواهند شد، قحطها و وباها و زلزله‌های بزرگ و جنگها و بلاهای سخت روی خواهد داد، آفتاب و ماه تاریك می‌شوند و ستارگان فرو می‌ریزند، اساس افلاك متزلزل می‌شود، برادر برادر را و فرزند پدر را به هلاكت می‌سپارد و پدر فرزند را به قتل می‌رساند،‌ «اما همۀ اینها آغاز دردهای زه است» (مرقس، ۱۳: ۴-۲۷؛ متى، ۳:۲۴-۳۱؛ لوقا، ۲۱: ۸- ۲۸). در پایان این احوال علامت پسر انسان بر آسمان پدیدار و مسیح «در جلال خود در ابرها» (متى، ۳:۲۴، ۶۴) و یا «با فرشتگان قدرت خود و در آتش مشتعل» (رسالۀ دوم به تسالونیكیان، ۷:۱- ۸؛ رسالۀ اول به قرنتیان، ۱۳:۳). ظهور خواهد كرد، دشمنان خدا و دجال فریبكار را كه معجزه‌های دروغین می‌آورد و مردم را به گمراهی و ارتداد می‌كشاند، نابود خواهد كرد (رسالۀ دوم به تسالونیكیان، ۱: ۸- ۹، ۳:۲- ۹)، و دشمن آخرین كه مرگ است نابود خواهد شد (رسالۀ اول به قرنتیان، ۲۶:۱۵). سپس مردگان با پیكری روحانی۱ زنده خواهند شد (رسالۀ اول به قرنتیان، ۴۴:۱۵-۴۵) و مسیح داوری بزرگ را برقرار خواهد كرد، بدكاران در آتش خواهند سوخت و مؤمنان و پاكان «چون آفتاب رخشان خواهند شد» (متى، ۴۱:۱۳)، زمین و آسمان نو می‌شود و خلق جدید آغاز خواهد شد (متی، ۱۹: ۲۸؛ رسالۀ دوم پطرس، ۱۳:۳).

شرح وقایع آخرالزمان در كتاب عهد جدید از همه‌جا مفصل‌تر و نزدیك‌تر به فرجام‌شناسی یهود در كتاب مكاشفۀ یوحنا آمده است. این كتاب كه در اواخر سدۀ ۱ق‌م نوشته شده، شامل رؤیاها و مكاشفاتی است دربارۀ پایان جهان، كه غالباً به صورت تمثیلهای عجیب، از آن‌گونه كه در كتاب دانیال نبی دیده می‌شود بیان شده، و تصویری از شهر آسمانی (اورشلیم سماوی) كه جایگاه مؤمنان و رستگاران است ارائه می‌دهد (۹:۲۱، ۵:۲۲). پیش از رجعت عیسى، تحولات عظیم كیهانی واقع می‌شود (چون باریدن خون و آتش از آسمان، خونین و زهرآگین شدن دریاها و رودها، تاریك شدن خورشید و ماه و ستارگان... كه در پی هم از دمیدن ۷ فرشته در صورهای خود روی می‌دهد)، فتنه‌ها و بلاهای عظیم بروز می‌كند، چون بیماری و مرگ، جنگ و كشتار، قحط و خشكسالی (بابهای ۶، ۱۵، ۱۶). سپس مسیح با سپاهی از فرشتگان از آسمان فرود می‌آید، ۲ حیوان عجیبی كه نمودار قدرتهای شیطانی حاكمند و جهان را به فساد كشیده‌اند و نیز دجال و پیروانش مغلوب و نابود می‌شوند، دجال در دریای آتش افكنده می‌شود و پرندگان از خون و گوشت جباران و بدكاران سیر می‌شوند (۱:۱۳- ۱۸، ۱۱:۱۹-۲۱). چون قدرتهای شیطانی نابود شدند، شیطان خود به زنجیر كشیده می‌شود، و ۰۰۰،۱ سال در قعر هاویه محبوس می‌ماند (۱:۲۰-۱۰). در این ۰۰۰،۱ سال شهیدان زنده می‌شوند و مسیح بر جهان حكومت می‌كند و صلح و خیر و بركت در جهان برقرار می‌گردد. رنج و بیماری و مرگ نیست، ماه چون خورشید تابناك و خورشید ۷ بار از ماه تابناك‌تر می‌گردد. در پایان این هزاره، شیطان از بند رها می‌شود و سپاه یأجوج و مأجوج اورشلیم را محاصره می‌كند. ولی آتشی از آسمان فرو می‌ریزد كه نیروهای شیطانی را نابود می‌كند و شیطان در دریای آتش سوخته می‌شود. پس از آن رستاخیز همگانی برپا و داوری بزرگ آغاز می‌شود، فرشتگان كتاب اعمال را می‌گشایند، گنهكاران به دریای آتش انداخته می‌شوند و نیكوكاران كه نامشان در «دفتر حیات» ثبت است، در جهانی نو كه ملكوت الٰهی است به حیات جاوید می‌رسند (باب ۲۰).

۶. چنانكه گفته شد، در مواردی از كتاب عهد جدید وقوع آخرالزمان و رجعت عیسى امری است ناگهانی و كسی را از آن خبر نیست. ولی در موارد دیگر این تحول امری است تدریجی و تكاملی، كه هم‌اكنون آغاز شده است، همچون افتادن دانه در خاك و رشد و نمو گیاه و به ثمر رسیدن آن در پایان این سیر و جریان. عیسى خود این سیر تكاملی را به صورت تمثیلهایی بازگفته است: «ملكوت خدا مانند كسی است كه تخم بر زمین بیفشاند و شب و روز بخوابد و برخیزد و تخم بروید و نمو كند، چگونه او نداند. زیرا كه زمین به ذات خود ثمر می‌آورد. اول علف، بعد خوشه، پس از آن دانۀ كامل در خوشه. و چون ثمر رسید فوراً داس را به كار می‌برد، زیرا كه وقت حصاد رسیده است. و گفت به چه چیز ملكوت خدا را تشبیه كنیم و برای آن چه مثل بزنیم؟ مثل دانۀ خردلی است كه وقتی كه آن را در زمین كارند كوچك‌ترین تخمهای زمینی باشد. لیكن چون كاشته شد می‌روید و شاخه‌های بزرگ می‌آورد، چنانكه مرغان هوا زیر سایه‌اش می‌توانند آشیانه گیرند» (مرقس،‌۲۶:۴-۳۲؛ لوقا، ۱۴:۱۳-۲۱؛ متى، ۳۱:۱۳).

طلیعۀ این جریان تكاملی طبعاً ظهور عیسی و انتشار بشارت اوست (متى، ۱۲: ۲۸؛ لوقا، ۲۰:۱۷-۲۱) و سرانجام با او به غایت خواهد رسید (رسالۀ اول به قرنتیان، ۲۴:۱۵ به بعد). وقتی كه فریسیان از عیسى می‌پرسند كه ملكوت خدا كی می‌آید؟ او در جواب می‌گوید كه ملكوت خدا هم‌اكنون «در میان شماست»‌ (لوقا، ۲۰:۱۷-۲۱؛ دربارۀ این عبارت در سطور آینده باز سخن خواهیم گفت)، و اینكه عیسى یحیى معمدان را در مقام الیاس قرار می‌دهد (مرقس، ۹:۹-۱۳؛ متى، ۹:۱۷-۱۳) حاكی از آن است كه وی زمان خود را آغاز این دوران می‌داند. در یكی دو مورد در انجیلها از قول او آمده است كه زمان پیشین زمان شریعت موسى و انبیاء گذشته بوده و به یحیى ختم شده است (متی، ۱۳:۱۱؛ لوقا، ۱۶:۱۶) و از آن پس دوران جدید روی نموده است كه «زمان مسیح» به معنی فرجام‌شناسی آن و آغاز تحقق ملكوت الٰهی است (نك‌ : گوگل، II / ۲۷۷-۲۷۸). وقتی كه یحیى در زندان بود از كارهای عیسى باخبر شد و ۲ تن از شاگردان خود را به نزد او فرستاد و پرسید كه آیا آنكه باید بیاید اوست یا اینكه شخص دیگری را باید منتظر باشند. عیسى در جواب، بی‌آنكه خود را مسیحای موعود و منتظر بخواند، پیشگوییهایی را كه در كتاب اشعیاء نبی (۲۹: ۱۸-۲۱ و ۵:۳۵-۶) دربارۀ ایام مسیحا آمده است نقل می‌كند و از وقوع و تحقق آنها در زمان خود سخن می‌گوید (متى، ۲:۱۱-۶). از این‌روست كه پولس رسول در نامۀ خود به كلیسای كورینت دروازه‌های نجات را گشوده و همه‌چیز را «نوشده» می‌بیند و می‌گوید «اینك الآن روز نجات است» (رسالۀ دوم به قرنتیان، ۱۷:۵ و ۲:۶).

۷. در بخشهای دیگری از كتاب عهد جدید ملكوت الٰهی امری است باطنی و ایمانی، كه همه‌كس بالقوه در آن سهیم است و این تنها زمانی تحقق و فعلیّت می‌یابد كه ایمان درست و استوار در دل حاصل شود و حیات روحی و اخلاقی مؤمن را دگرگون گرداند. در بعضی از اقوال و تمثیلاتی كه از عیسى نقل كرده‌اند، این نكته به روشنی ظاهر می‌شود: ملكوت خدا همچون خمیرمایه‌ای است كه در چند ظرف خمیر رشد كند و تمامی خمیرها را فراگیرد (لوقا، ۲۱:۱۳؛ متى، ۲۳:۱۳)؛ كلمۀ ملكوت مانند بذری است كه در سنگلاخ و در خاك خوب كاشته شود. کسی که به کلام خدا ایمان نیاورد، شیطان بذری را که در دل او کاشته شده است می‌رباید و كسی كه با ایمان محكم كلام خدا را بشنود بذری كه در دل او كاشته شده است «بارور شده، بعضی ۱۰۰، بعضی ۶۰ و بعضی ۳۰ ثمر می‌آورد» (متى، ۱۹:۳ به بعد). سخنی كه عیسى در جواب فریسیان گفت و قبلاً نقل شد به نظر برخی از مفسران و صاحبنظران باید «ملكوت خدا در شماست» ‌ترجمه شود. عبارت یونانی entos hymôn esti است كه به هر دو صورت قابل ترجمه است. بدین‌سان، كسی كه به مسیح ایمان آورد، در غسل تعمید با او یكی می‌شود (رسالۀ اول به قرنتیان، ۱۲:۱۲)،‌ از گناه می‌میرد و به خدا زنده می‌گردد. این «زایش دوباره» و حیات نو در مسیح آغاز نجات غایی و وصول به ملكوت الٰهی است (یوحنا، ۳:۳- ۸).

۸. بنابر نظر دیگری كه در بخشهایی از كتاب عهد جدید، خصوصاً در آخرین رساله‌های پولس رسول و در انجیل یوحنا دیده می‌شود و در حقیقت مكمل نظر پیشین است، مسیح یك شخص معین نیست، بلكه اصلی است الٰهی و فوق طبیعی، فراتر از تاریخ و زمان، كه پیش از آفرینش جهان بوده و بعد از پایان آن نیز خواهد بود. مسیح علت فاعلی و علت غایی هستی است و آفرینش عالم به واسطۀ او و برای اوست (رسالۀ پولس به كولسیان، ۱۵:۱- ۱۸). همچنان كه همه در آدم مرده‌اند، همه در مسیح زنده خواهند شد (رسالۀ اول به قرنتیان، ۲۲:۱۵). مسیح خود «قیامت و حیات» است (یوحنا، ۲۵:۱۱)، «راه و دروازۀ نجات» است همان، ۶:۱۴ و ۹:۱۰). او خود آخرالزمان است: رنج كشیدن و مصلوب شدنش رنج و مرگ همگان است، از گور برخاستنش رستاخیز همگانی است و به آسمان رفتنش تحقق ملكوت الٰهی است، و مؤمنان او كه با او یكی شده‌اند، در او می‌میرند و در او زنده می‌شوند و در او به حیات جاودان می‌رسند (رساله به كولسیان، ۱۲:۲ و ۱:۳-۴؛ رساله به رومیان،‌ ۳:۶-۱۱).

چنانكه ملاحظه می‌شود موضوع آخرالزمان و رسیدن ملكوت الٰهی به چند صورت ناهمسان و ظاهراً متناقض در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید مطرح شده و این كیفیت از نخستین ادوار تاریخ مسیحیت موجب اختلاف‌نظر در میان اصحاب كلیسا و ناهماهنگی در تفاسیر بوده است. گروهی از آباء اولیۀ كلیسا و پیروان آنان رجعت عیسى و وقوع‌ آخرالزمان را، با همۀ علائمی كه در مكاشفات برای آن آمده است بسیار نزدیك می‌دیدند، گروه دیگر خود را در هزارۀ آخر (ششم) كه پایان آن آغاز هزارۀ مسیح و شهدا (هزارۀ هفتم) خواهد بود می‌پنداشتند و گروه سومی كه اكثریت مسیحیان را شامل می‌شد، كلیسای اولیه، یعنی جامعۀ مؤمنان مسیحیت را كه از آن به پیكر عیسى تعبیر شده بود، حضور مسیح و روح‌القدس و مقدمۀ تحقق ملكوت الهی می‌دانستند. گرایش اول، با گذشت زمان و بی‌نتیجه ماندن انتظارها، به انتظار رجعت و وقوع احوال آخرالزمان در آینده‌ای نامعلوم تبدیل شد و از آن هنگام تاكنون هر حادثۀ بزرگ طبیعی یا غیرطبیعی، جنگهای شدید، رواج بی‌دینی و همانند این‌گونه رویدادها از علائم رجعت و ظهور مسیح تصور می‌شده است (نك‌ : بوسه، ۱۵۴ به بعد، ۱۹۵ به بعد). گرایش دوم، یعنی امید به آمدن هزارۀ مسیح۱ گرچه در آغاز طرفدارانی داشت و در دوره‌های بعد نیز گهگاه ظاهر می‌شد، لیكن هیچ‌گاه به صورت عقیده‌ای رایج و شایع درنیامد.

اما گرایش سوم اساس فكر مسیحیت در كلیسای كاتولیك روم و كلیسای ارتودكس شرقی شد. كلیسا (جامعۀ مؤمنان) مظهر ملكوت الٰهی است، و روح‌القدس در آن یعنی در جامعۀ مؤمنان و در روح هر مؤمن حضور دارد و تأسیس كلیسا آغاز و طلیعۀ تحقق حكومت خداوند است. جهان بیرون از كلیسا قلمرو شیطان و عرصۀ گناه است و هركه به جامعۀ مؤمنان بپیوندد، خود را از سیطرۀ شیطانی رها كرده و نجات یافته است. كلیسا در حال گسترش است و سرانجام به كمال خود خواهد رسید و تمامی جهان را فرا خواهد گرفت. و آنگاه ملكوت الهی بیرون از این جهان و بیرون از این تاریخ، در جهانی نو برقرار خواهد شد. این نظر با رسمی شدن و قدرت یافتن كلیسا در امپراطوری روم (از سدۀ ۵ م به بعد) و با آثار و تبلیغات كسانی چون قدیس اگوستین، قوت و سیطرۀ تمام گرفت و در شوراهای متعدد تأیید شد و امروز از اصول اعتقادی كلیسای كاتولیك روم و كلیسای ارتودكس شرقی است و كلیساهای پروتستان نیز غالباً، با تفاوتهایی از برخی جهات، كلاً آن را پذیرفته‌اند. در سدۀ ۱۹م به سبب پیشرفتهای علمی و صنعتی جدید و غلبۀ شیوه‌های تفكر تعقلی (راسیونالیستی) بسیاری از اصول اعتقادی مسیحیت مورد تردید و حتى انكار قرارگرفت و طبعاً در میان متفكران مسیحی كوششهایی در جهت سازگاركردن دین با علم و توجیه و تبیین این‌گونه مسائل آغاز شد. دانشمندان به تحقیق در متون كتاب مقدس و نقادی آنها از لحاظ موضوعی و تاریخی و زبان‌شناسی پرداختند و از آن زمان تاكنون در باب مسائل مختلف كلامی و اعتقادی و تاریخی و نیز در توجیه اختلافاتی كه در موضوعات مربوط به فرجام‌شناسی در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید دیده می‌شود، نظریات و آراء خاص عرضه داشته‌اند.

نقادان و متكلمان به اصطلاح «لیبرال» (چون شلایر ماخر۲) معتقد بودند كه تعلیمات عیسى كلاً پیام صلح و دوستی است و صرفاً جنبۀ اخلاقی و روحانی دارد و آنچه در كتاب مقدس از قول او دربارۀ آخرالزمان و قیامت و همانند این‌گونه مطالب آمده است ساختۀ نویسندگان انجیلهاست و عیسی خود در این موضوعات سخنی نگفته است (گرانت، ۱۷۵-۱۷۶). در پایان قرن گذشته كسانی چون آلبرت شوایتزر۳ به رد نظریات لیبرالها پرداختند و گفتند كه محور و مركز تعلیمات عیسى بشارت نجات و فرجام‌شناسی اوست و بدون آن مسیحیت هیچ‌گونه معنی و اصالتی نخواهد داشت. امروز در اینكه جوهر پیام عیسى نوید و بشارت تحقق ملكوت خداست توافق كلی برقرار است، لیكن در چگونگی تفسیر اقوالی كه در این باب از قول او نقل شده است اختلاف‌نظر موجود است. بعضی معتقدند كه عیسى تنها از آمدن ملكوت و نجات نهایی سخن گفته و آنچه دربارۀ علائم آخرالزمان (چون تحولات عظیم كیهانی، خروج دجال و غیره) كه در بخشهای مختلف كتاب عهد جدید دیده می‌شود، همه را نویسندگان انجیلها از مكاشفات یهودی گرفته و در نوشته‌های خود وارد كرده‌اند (چارلز، ۳۷۹, ۳۸۳-۳۸۴). بعضی دیگر گفته‌اند كه مخاطبان عیسى یهودیانی بودند كه با مكاشفات و فرجام‌شناسی یهودی آشنایی داشتند و از این‌روی عیسى سخنان خود را در قالب تصورات و انتظارات و مقولات فكری آنان بیان می‌كرده و الفاظ و تعابیری به كار می‌برده است كه برای آنان قابل فهم و قابل قبول باشد. ولی هنگامی كه با شاگردان خاص خود سخن می‌گفته، مقاصد خویش را صریح و خالی از صحنه‌آراییهای اسطوره‌ای و تصورات مكاشفاتی اظهار می‌داشته است (داد، ۲۳۷-۲۳۸). در نظر بولتمان۴ متكلم و دانشمند معروف و مؤسس مكتب «اسطوره‌گشایی۵»، زبان كتاب مقدس زبان اسطوره و زبان تصاویر ذهنی است و در زیر تعابیر و تصاویر این زبان معانی دیگری نهفته است كه باید شناخته گردد و به زبان مفهوم امروزی و مقولات فكری جدید منتقل شود. جوهر فرجام‌شناسی مسیحیت، كه در قالب تعبیرات و تصورات اسطوره‌ای بیان شده است، دعوت به «انتخاب‌» و اخذ تصمیم غایی و نهایی است. به عقیدۀ تیّار دوشاردن۶، متفكر مسیحی معاصر، عالم هستی در جریان یك سیر تحولی و تكاملی كلی و مداوم قرار دارد كه غایت و سرانجام آن تحقق كامل ارادۀ الهی و یكی شدن با خداست.

ولی هنوز در مجامع علمی مسیحیت بحث بر سر این مسائل ادامه دارد: آیا ملكوت الٰهی در كلیسا آغاز شده و تحقق نهایی آن در كلیسا خواهد بود؟ آیا امری است اجتماعی و به صورت یك تحول و انقلاب بزرگ جهانی به وقوع خواهد پیوست، و آیا تحقق آن به‌تدریج و در طی مراحل تكاملی خواهد بود؟ آیا امری است فردی و شخصی و فرد باید با پرورش اخلاقی و تكامل روحی شخصاً بدان نایل گردد؟ و آیا چون مسیحیان بنیادگرا۱ باید آنچه را كه در كتاب مقدس آمده است عیناً با همان الفاظ و به همان معانی ظاهری پذیرفت و منتظر رجعت مسیح و وقوع تمامی علائم آن بود؟

مآخذ:

Bultmann, R., Primitive Christianity in its Contemporary Setting, New York, ۱۹۵۸; Dodd, C. H., The Authority of the Bible, New York, ۱۹۵۸; Enslin, M. S., Christian Beginnings, part I and II, New York, ۱۹۵۶: Hatch, E., The Influence of Greek Ideas on Christianity, New York, ۱۹۵۷; Nock, A. D., Conversion, Oxford University Press, ۱۹۷۳: Grant, R. M., A Short History of the Interpretation of the Bible, New York, ۱۹۶۳; Goguel, M., Jesus and Origins of Christianity, ۲ vols., New York, ۱۹۶۰; Bousset, W., Die Religion des Judentums im spathellenistischen Zeitalter, Tubingen, ۱۹۲۶.

فتح‌الله مجتبایی

 

IV. در دین زردشتی

در گاهان (گاثها) كه سرودهای خود زردشت است و در آنها اصول عقاید وی را می‌توان یافت، اشارۀ چندانی به پایان جهان نشده است، اما چنین می‌نماید كه در بندی از گاهان (یسن ۴۳، بند ۳) سخن از مردی است كه در آینده می‌آید و راه نجات را می‌یابد. این اشاره محتملاً دال بر اعتقاد زردشت به ظهور مرد نجات‌بخشی در پایان جهان است. همچنین درگاهان چند بار به واژۀ سوشینت۲ (سودبخش) برمی‌خوریم كه در ادبیات بعدی زردشتی به صورت سوشیانس درآمده و منجی‌ نهایی زردشتی به‌شمار آمده است و در موردی نیز سخن از دین سوشینت (یسن ۴۵، بند ۱۱) است. واژۀ فرشوکرتی۳ (کامل‌سازی = کامل‌سازی جهان)، در زبان پهلوی فرشگرد۴، یکی دیگر از اصطلاحاتی است که درگاهان (یسن ۳۰، بند ۹) بدان اشاره شده و به موضوع آخر جهان مربوط می‌شود، یعنی زمانی که پس از ضعف، و سرانجام نابودی اهریمن و نیروهای اهریمنی، جهان به کمال نخستین خود باز می‌گردد. در اوستای متأخر كه حاصل تلفیق عقاید زردشت و باورهای پیش از زمان او و نیز تحولات دین بعدی است، اشارات بیش‌تری به پایان جهان شده است (یشت ۱۹، بندهای ۸۸-۹۶).

مطالب مفصل در این‌باره را در كتابهای پهلوی می‌یابیم كه گرچه زمان تدوین نهایی آنها غالباً سدۀ ۳ و ۴ق / ۹ و ۱۰م است، مطالب آنها از دورانهای كهن سینه به سینه تا آن زمان رسیده است. براساس این كتابها عمر جهان ۰۰۰،۱۲ سال است كه به ۴ دورۀ ۰۰۰،۳ ساله تقسیم می‌شود. دوران اختلاط نیكی و بدی كه حاصل آن جهان كنونی است، ۰۰۰،۶ سال دوم از این دوره را تشكیل می‌دهد كه «تاریخ» جهان است. زردشت در آغاز هزارۀ ۱۰، یعنی در میانۀ دوران اختلاط، ظهور كرده است. ظاهراً در دورانهای كهن فقط اعتقاد به یك منجی كه در پایان جهان می‌آید، وجود داشته است، اما بعداً این اعتقاد پیدا شده كه در اواخر هر هزاره از ۰۰۰،۳ سال باقی‌مانده از عمر جهان پسری كه نطفۀ او در رحم دختری باكره از نسل زردشت، در هنگام آب‌تنی بسته شده، زاده می‌شود. ظهور او در آغاز هزاره با معجزاتی همراه است و این در زمانی است كه نیروی اهریمن و دیوان همکار او افزایش یافته و دین و اصول اخلاقی به سستی گراییده است. ایران دستخوش تاخت و تاز اقوام بیگانه شده و بیگانگان بر ایران فرمانروایی یافته‌اند و همه‌جا دچار جنگهای بزرگ است. از این‌روست كه ظهور منجی لازم می‌نماید تا قدرت دین مجدداً برقرارگردد. نام ۳ پسر زردشت هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس است.

در اواخر هزارۀ ۱۰ هوشیدر متولد می‌شود و درست در آغاز هزارۀ ۱۱ در ۳۰ سالگی ظهور می‌كند. در هنگام ظهور او خورشید ۱۰ شبانه‌روز در اوج آسمان،‌ همان‌گونه كه در آغاز خلقت در آنجا بود، می‌ایستد و گیاهان به مدت ۳ سال خشك نمی‌شوند، گرگ بسیار بزرگی كه قدرت همۀ گرگها در آن جمع است، پیدا می‌شود كه هیچ سلاحی بر آن كارگر نیست، ‌غولها و دیوهای گوناگونی ظاهر می‌شوند كه یكی از آنها دیوی است به نام مَلْكوس یا مَرْكوس كه سرما و طوفان بزرگی ایجاد می‌كند و موجب می‌شود كه مردم و حیوانات بسیاری بر اثر آن از میان بروند. سرانجام دعا و استغاثۀ مؤمنان این دیو را از میان برمی‌دارد. در پایان سدۀ ۵ از این هزاره مردم جهان مؤمن و كافرند. از كسانی كه در این زمان به یاری دین زردشتی می‌آیند، بهرام ورجاوند (دارای نیروی معجزه‌آمیز) از نسل كیان است كه از كابل یا هندوستان می‌آید. همچنین از كسانی كه هوشیدر را یاری می‌كنند، پئسوتن پسر گشتاسب است كه از جاویدانان به‌شمار می‌آید و در این زمان برای یاری هوشیدر با سپاهی از كَنْگْدِز (دژی افسانه‌ای در شرق ایران) بیرون می‌آید (دینكرد، ۶۶۶-۶۷۲؛ روایات پهلوی، فصل ۴۸، بندهای ۱ تا ۲۱؛ زند بهمن یشت، فصل ۷ و ۸؛ جاماسب‌نامه، فصل ۱۷، بند ۲).

هوشیدرماه، دومین منجی زردشتی، در اواخر هزارۀ ۱۱ زاده می‌شود و در آغاز هزارۀ ۱۲ (هزارۀ ۶ از آغاز اختلاط جهان) در ۳۰ سالگی ظهور می‌كند. خورشید در این هنگام ۲۰ شبانه‌روز در میان آسمان می‌ایستد و ۶ سال گیاهان خشك نمی‌شوند. ظهور اژدهای شگفت‌انگیزی كه قدرت همۀ مارها را در خود دارد، از حوادث این دوران است. حادثۀ دیگر رها شدن ضحاك از زندان فریدون است. برای باز به بند كشیدن او گرشاسب كه به عقیدۀ زردشتیان، یكی از جاویدانان است، برانگیخته می‌شود و ضحاك به دست وی كشته می‌شود (دینكرد، ۶۷۲-۶۷۴؛ روایات پهلوی، فصل ۴۸، بندهای ۲۲-۳۶؛ جاماسب‌نامه، فصل ۱۷، بند ۴- ۸). سرانجام در پایان این هزاره سوشیانس، آخرین منجی زردشتی، ظهور می‌كند. خورشید ۳۰ شبانه‌روز در میان آسمان می‌ایستد. جاودانان زردشتی مانند كیخسرو و طوس و گرشاسب به یاری او می‌آیند. نبرد نهایی نیروهای اورمزدی با قدرتهای اهریمنی، كه در این زمان بسیار ضعیف شده‌اند، صورت می‌گیرد. هر یك از ایزدان هماورد اهریمنی خود را از میان می‌برد و اورمزد خود اهریمن را شكست می‌دهد. به روایتی او را از راه همان سوراخی كه در آغاز خلقت به جهان تاخته بود، به دوزخ یا عالم تاریكی كه جای اصلی اوست، می‌فرستد و به روایت دیگر، اهریمن كاملاً از میان می‌رود.

در پایان جهان به جای چشمه‌های آب، چشمه‌های آتش بیرون می‌آید، باران باز می‌ایستد، كوهها بر زمین فرو می‌ریزند و زمین هموار می‌گردد. این زمان هنگام رستاخیز یعنی برانگیختن مردگان است. وقتی كه روان به تن آنان بازآمد و آنان از زمین برخاستند، همه در مجمع ایست واستر۱ گرد می‌آیند. مؤمنان از كافران جدا می‌گردند. آنگاه آتش بزرگی جهان را فرا می‌گیرد و فلزات همه گداخته می‌شوند و مردم باید از آن رود بزرگ گداخته بگذرند، گذر از این سیل گداخته برای مؤمنان مانند گذشتن از رودخانه‌ای از شیر گرم است. كافران با گذشتن از آن، از گناه خود پاك می‌شوند و سرانجام اورمزد مهربان همۀ كافران را كه قبلاً در دوزخ مجازات شده بودند و اكنون با گذر از فلز گداخته پاك شده‌اند، می‌بخشاید و همه به بهشت می‌روند و تا ابد در آنجا آسوده از بیم اهریمن به سر می‌برند. سوشیانس با اجرای مراسم «یسنا» كه مهم‌ترین آیین دینی زردشتی است، موجب جاودانگی مردمان می‌شود (دینكرد، ۶۷۵-۶۷۶؛ روایات پهلوی، فصل ۴۸، بندهای ۳۷-۱۰۷، جاماسب‌نامه، فصل ۱۷، بند ۹-۱۶؛ گزیده‌های زادسپرم، فصل ۳۴، ۳۵).

مآخذ: بندهشن، به كوشش انكلساریا، بمبئی، ۱۹۰۸م؛ پورداود، ابراهیم، سوشیانت، بمبئی، ۱۹۲۷م؛ جاماسب‌نامه، به كوشش مِسینا، رم، ۱۹۳۹م؛ دینكرد، به كوشش مدن، بمبئی، ۱۹۱۱م؛ روایات پهلوی، به كوشش دابار، بمبئی، ۱۹۰۸م؛ زند بهمن‌یشت، به كوشش انكلساریا، بمبئی، ۱۹۵۷م؛ گزیده‌های زادسپرم، به كوشش انكلساریا، بمبئی، ۱۹۶۴م؛ موله، م. ایران باستان، ترجمۀ ژالۀ آموزگار، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش، صص ۱۰۹-۱۱۲؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴ش؛ نیز:

 

Boyce, M., History of Zoroastrianism, Leiden, ۱۹۷۵, I / ۲۳۴-۲۳۵, ۲۸۲-۲۹۳.

احمد تفضلی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 424
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست