responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 420

خاکساریه

نویسنده (ها) : علیرضا ابراهیم

آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

‌خاکْساریّه، از طریقه‌های صوفیه که به‌ویژه از دورۀ صفوی به این سو در ایران رواج داشته است. نام این طریقه ظاهراً برگرفته از نام برخی شیوخ متقدم آن همچون بابا داوود خاکی (د ۹۹۴ ق/ ۱۵۸۶ م)، و یا شاه‌ خاکسار اپرم پارسی است. برخی نیز واژۀ خاکسار (چون خاک) را اشاره به فقر و تواضع پیروان این طریقه می‌دانند (ادهمی، ۵۳۵؛ فتوت‌نامه‌ها ... ، ۱۴۴-۱۴۵؛ امین، «پیوند … »، ۱۶؛ آیین ... ، ۲۸۰).

 

خاستگاه و تاریخچه

خاکساریه در شجره‌نامه (کرسی‌نامه)‌های مشایخ خود، پیشینۀ این سلسله را از طریق علی (ع) و پیامبر (ص) به انبیای الٰهی و آدم (ع) می‌رسانند. شاید نسبت ابوترابی نیز که اغلب همراه عنوان شخصیتهای خاکساریه می‌آید، به‌سبب انتساب این طریقه به علی (ع) باشد. افزون بر اینها، نام سلمان فارسی هم در شمار حلقه‌های متقدم این طریقه آمده است؛ البته برخلاف بسیاری از طریقه‌های تصوف که عرفا و اولیای نامداری را در سلسلۀ مشایخ خویش ذکر می‌کنند، بیشتر نامهای موجود در کرسی‌نامه‌های خاکساریه، ناآشنا و رمزی‌اند؛ از این‌رو، ترسیم خط سیر تاریخی خاکساریه با تکیه بر منابع خود این طریقه چندان ممکن نیست (زرین‌کوب، ۳۷۷؛ منجمی، ۱۷، ۲۱-۳۰؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار … ، ۳۹-۴۱، ۴۹؛ ادهمی، ۳۹۳).

یافته‌های برآمده از پژوهشهای تاریخی نیز چندان قابل توجه نیست و اطلاع زیادی از پیشینۀ این طریقه تا دورۀ صفویه به‌دست نمی‌دهد و سبب آن شاید این‌ باشد که بیشتر خاکسارها از تودۀ مردم بوده‌، و کمتر مورد توجه تاریخ‌نگاران قرار گرفته‌اند. افزون‌براین، بسیاری از مشایخ آنان نیز گرایشهای شیعی داشته، و با پنهان کردن عقاید خود، در تقیه و گمنامی به‌سر می‌برده‌اند. مجموعۀ این عوامل ابهامی تاریخی دربارۀ خاستگاه، زمینه‌های شکل‌گیری و تاریخچۀ اولیۀ این طریقه به‌وجود آورده، و ارائۀ نظریه‌های گوناگون در این زمینه را سبب شده است، چنان‌که بعضی محققانْ این طریقه را ادامۀ حروفیان، نقطویان و حتى دوره‌گردان مانوی می‌دانند که خود را در قالب خاکساریه پنهان کردند.

برخی دیگر نیز نسبت جلالی را که اغلب همراه نام این طریقه ذکر می‌شود، شاهدی بر انشعاب خاکساریه از طریقۀ جلالیه و تداوم حیات آن در ایران می‌دانند. جلالیه خود شاخه‌ای از سهروردیه، و منسوب به سید جلال‌الدین میرسرخ بخاری (د ۶۹۰ ق/ ۱۲۹۱ م)، مرید بهاء‌الدین زکریا ملتانی، و منسوب به نوادۀ او، سید جلال‌الدین حسین بخاری، ملقب به مخدوم جهانیان (د ۷۸۵ ق/ ۱۳۸۳ م) است و مرکز اصلی آن در اُچ قرار دارد (فرشته، ۲/ ۴۱۵-۴۱۷؛ چشتی، ۱/ ۱۵۴- ۱۵۵؛ برتلس، ۶۱۷- ۶۱۹؛ منجمی، ۱۹؛ امین، «اطلاعاتی … »، ۲۳۳؛ مدرسی چهاردهی، همان، ‌۸، اسرار … ، ۱۰۸؛ افشاری، مقدمه بر فتوت‌نامه‌ها ... ، ۴۱؛ زیدی، ۷۱-۷۲).

تکرار نام سید جلال‌الدین حیدر در اغلب کرسی‌نامه‌ها و مجالس خاکساریه نیز سبب آن شده است که برخی او را بنیان‌گذار، و یا احیاگر این طریقه بدانند، هرچند در مورد هویت وی هم ابهامات فراوانی وجود دارد. برخی او را همان میرسرخ بخاری، و خاکساریه را حاصل سفر فرزند سوم او (حامد) و همراهانش به ایران می‌دانند (ادهمی، ۳۷۴، ۳۹۴-۳۹۵؛ ایوانف، 62؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۲۳؛ آیین ... ، ۳۰۰؛ خواجه‌الدین، ۶۳-۶۴). برخی دیگر هم سید جلال‌الدین حیدر را همان مخدوم جهانیان می‌دانند (افشاری، مقدمه بر آیین ... ، ۵۶؛ زرین‌کوب، ۳۷۳)، اما در اسناد تاریخی، میرسرخ بخاری و مخدوم جهانیان با نام حیدر خوانده نشده‌اند. باز برخی دیگر قلندری از نوادگان سید جلال‌الدین بخاری، به نام سید جلال‌الدین حیدر (د ۱۰۱۶ ق) را که در لاهور درگذشته است، بنیان‌گذار این طریقه دانسته‌اند (افشاری، مقدمه بر فتوت‌نامه‌ها، ۴۰؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۳؛ خواجه‌الدین، ۴- ۶؛ مدرسی عالم، ‌گنجینه ... ، ۱۱۲).

گروهی هم معتقدند که سید جلال‌الدین حیدر باید همان سید قطب‌الدین حیدر تونی، پیر حیدریها و مدفون در تبریز باشد. دلیل این امر، اشارۀ مستقیم به این‌همانی این دو در نسب‌نامه‌ای از خاکساران عهد صفوی است ( آیین‌، ۱۸۳، ۲۷۹، ۳۱۳؛ نیز نک‌ : ه‌ د، حیدر، قطب‌الدین)، اما برخی دیگر چنین احتمال داده‌اند که قلندران دورۀ صفوی با ترکیب نام میر قطب‌الدین حیدر تونی و پیر او، جلا‌ل‌الدین بخاری، نام جلال‌الدین حیدر را برساخته، و در قلندرنامه‌های خود آورده‌اند. اگر این نظر درست باشد، می‌توان ارتباطی میان خاکساریه و حیدریه را در نظر گرفت (افشاری، مقدمه بر آیین، ۵۸ - ۵۹، مقدمه بـر فتوت‌نامه‌ها، ۴۰-۴۱؛ زرین‌کوب، ۳۷۶).

برخی محققان دیگر سلطان حیدر صفوی را مؤسس خاکساریه دانسته‌اند، اما این دیدگاه هم به سبب یافت‌نشدن نام او در کرسی‌نامه‌های خاکساری، چندان پذیرفته نیست. آشکار است که بیشتر این نظریه‌پردازان کوشیده‌اند تا شخصیتی مشهور را به عنوان بنیان‌گذار خاکساریه معرفی کنند، حال آنکه مشایخ این طریقه اغلب چهره‌های گمنامی‌اند که جز در سلسله‌نامه‌ها، نشان دیگری از آنان در دست نیست و مؤسس آن نیز نمی‌تواند از این قاعده مستثنا باشد. آنچه از این مطالب برمی‌آید، آن است که خاکساریه ظاهراً در تصوف هند ریشه دارد و در دورۀ صفوی به ایران آمده، و گسترش یافته است. این مطلب از یک‌سو با وجود اصطلاحات، آیینها و سنتهای مشابه، و از سوی دیگر با تکریم صوفیان هندی در رساله‌های خاکساریه مربـوط بـه دورۀ قاجار نیـز تـأیید می‌شـود (نک‌ : معصوم‌علیشاه، ۲/ ۵۲۵؛ زرین‌کوب، ۳۷۴- ۳۷۶).

باید توجه داشت که رشد و تحول خاکساریه جریانی نظام‌مند نبود و از همان دورۀ صفوی نیز انشعابهایی در آن پدید آمد و یا سلسله‌های دیگری با آن پیوند یافت و شاخه‌هایی به‌وجود آورد که خاکساریه آنها را «دوده» می‌خواندند. یکی از این سلسله‌ها، درویشان نورایی بودند. آنها نسبت خود را به سید محمدنور (د ۹۳۰ ق/ ۱۵۲۴ م) می‌رساندند که نخست در خانقاه اچ بود و پس از چندی، شاخۀ درویشان جلالی نورایی را ایجاد کرد. این جریان بعد از دو سده توسط شیخ عبدالوهاب نوری گنایی خاکی (د ۱۱۸۶ ق/ ۱۷۷۲ م) تقویت شد و تا اواسط دورۀ پهلوی به حیات خود ادامه داد.

درویشان عجم نیز در شمار خاکساریه بودند که نسبت خود را به حبیب عجمی (د ۱۳۰ یا ۱۴۱ ق/ ۷۴۸ یا ۷۵۸ م)، و یا افراد ناشناخته‌ای چون حبیب برقانی و اپرم پارسی می‌رساندند. برخی از پژوهشگران نیز آنها را پیرو محمود پسیخانی (مؤسس فرقۀ نقطویه) می‌دانند. به هر روی، ایشان از شاخه‌های فعال خاکساریه، و مورد توجه پادشاهان صفوی بودند و تا دورۀ پهلوی نیز در ایران فعالیت داشتند ( فتوت‌نامه‌ها، ۲۸۰؛ امین، «پیوند»، ۱۶؛ آیین، ۳۳۶؛ ادهمی، ۱۸۰، ۴۶۶؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۳).

دودۀ سوم خاکساریه، درویشان معصوم‌علیشاهی بودند که در ایام سلطنت آقا محمد خان قاجار از سلسلۀ خاکساری منشعب شدند. تاریخچۀ آنها چندان روشن نیست و از مشایخ معاصر ایشان می‌توان به سَرمستِ طُرُفی و رحمت علیشاه دهکردی اشاره کرد (همو، «سلسله ... »، ۹۶۶، سیر ... ، ۹۸- ۹۹؛ خواجه‌الدین، ۴۹؛ افشاری، همان، ۴۳؛ ادهمی، ۶۳۵-۶۴۰).

در فاصلۀ سالهای ۱۱۵۷-۱۱۶۰ ق/ ۱۷۴۴-۱۷۴۷ م، یعنی در دورۀ حکومت نادرشاه، یکی از قلندران جلالی هند به‌نام غلام‌علیشاه به ایران سفر کرد و پیروانی یافت که به درویشان خاکسار غلام‌علیشاهی شهرت یافتند. او از نوادگان بابا داوود خاکی (د ۹۹۴ ق/ ۱۵۸۶ م) بود و برخی معتقدند که وی طریقۀ جلالیۀ هنـد را بـه سوی تشیع سوق داد (افشاری، همان، ۴۱-۴۲؛ زرین‌کوب، همان، ۳۷۵-۳۷۶؛ ادهمی، ۵۳۹، ۵۹۱- ۵۹۶).

بعدها، مشایخ بزرگی چون حاج‌علی یزدی (بهار علیشاه) (د ۱۳۵۵ ق) در شاخۀ غلام‌علیشاهی به‌ظهور رسیدند که باوجود عدم تمکین شیوخ شاخه‌های دیگر، به‌تدریج اعضای دیگر شاخه‌های خاکساریه را جذب کردند و سرانجام در دورۀ حاج مطهر علیشاه (د ۱۳۶۱ ش/ ۱۴۰۲ ق)، مرید و جانشین بهار علیشاه، انحلال و ادغام تدریجی بقایای پیروان نورایی، عجم و معصوم‌علیشاهی در شاخۀ غلام‌علیشاهی کامل شد و امروزه در ایران تنها سلسلۀ جلالیۀ ابوترابی خاکسار غلام‌علیشاهی باقی مانده است؛ البته مشکل انشعاب همچنان در خود این شاخه نیز باقی ماند، چنان‌که برخی مریدان بهارعلیشاه، همچون شهاب السلطنۀ بختیاری از حـاج مطهر پیروی نکردند و انشعابهایی، همانند حاجبیه را پدید آوردند.

مُدرسی عالم نیز شاگرد نورعلیشاه خراسانی بود و بعدها در دورۀ پهلوی، خودْ سلسلۀ عالمیه را پی‌ریزی کرد. سید حسین جابری (میر طاهر علیشاه) هم سر از تمکین حاج مطهر برتافت و با چاپ آثاری مستقل، شعبۀ جدیدی در کرمانشاه پدید آورد (امین، همان، ۱۲؛ افشاری، همان، ۴۲؛ مدرسی چهاردهی، اسرار، ۵۸، «سلسله»، ۹۶۷، خاکسار، ۹-۱۱، سیر، ۱۰۰؛ ادهمی، ۶۲۳ -۶۳۴).

 

مبانی سیر و سلوک

برای پیوستن به طریقۀ خاکساریه، مراسم تشّرف ویژه‌ای وجود دارد که داشتن معرّف و ضامن معتبر، انجام غسل توبه، پرداخت وجه نقد به متصدیان مراسم، و تعهد خدمت و حضور در خانقاه (جمع‌خانه) از شرطهای مقدماتی آن است. پیش‌تر مرسوم بود که فرد داوطلب مدتی به خدمت در خانقاه می‌پرداخت و سپس تشرف می‌یافت، اما امروزه چنین رسمی برقرار نیست و فرد به محض ورود سالک این طریقه شمرده می‌شود.

مراسم تشرف در نهان نیست و در میان جمع، با همراهی پیر دلیل، و در حضور پیر طریقت یا مرشد، در حالی‌که پیر دعا و پیر شهود در دو طرف او نشسته‌اند، برگزار می‌شود. پیر دلیل نخست، مرید تازه‌وارد را ۳ بار غسل می‌دهد و سپس لُنگی سفید، کلاهی نمدی، کمربندی‌ تافته و لباسی خرقه‌مانند را با آداب ویژه‌ای بر تن او می‌پوشاند و چندین تار از موهای سر و صورت وی را به‌صورت نمادین قیچی می‌کند. همۀ این مراحل با خواندن خطبه‌ها و ذکرهای خاص همراه است و در رسایل و منابع خاکساریه برای هر یک وجود نمادین متعددی ذکر شده است. در پایان، براساس موقعیت اجتماعی، خصوصیات و یا شغل مرید، پیر طریقت یا مرشد نام ویژه‌ای به او می‌دهد که اسم طریقتیِ او ست و معمولاً به واژۀ علیشاه ختم می‌شود. پیش‌ از این زنان را در طریقۀ خاکساریه نمی‌پذیرفتند، اما از دورۀ حاج مطهر به این‌سو، آنها را نیز مشرف می‌کنند (منجمی، ۱۲۸-۱۳۱؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۱۲-۱۴، ۶۴؛ خواجه‌الدین، ۹۰- ۹۵؛ فتوت‌نامه‌ها، ۱۷۱-۱۸۰؛ مدرسی عالم، رساله ... ، ۶).

پس از راهیابی، مرید سیر و سلوک خود را آغاز می‌کند و باید منازل (مقامات) مختلفی را پشت سر بگذارد. برای نمونه، در خاکساریۀ غلام‌علیشاهی ۷ مقام وجود دارد:

ـ نخستین آنها لسان نام دارد. امروزه این مرحله همان مراسم تشرف است که شرح آن گذشت.

ـ مقام دوم پیاله نام دارد و مرید با نوشیدن پیالۀ فقر حاوی آب، گلاب و قند، در حضور جمع، از نوشیدن مسکرات منع می‌شود. این مراسم نیز امروزه همراه با تشرف و لسان است (همان، ۳، ۴؛ خواجه‌الدین، ۹۶- ۹۸؛ فتوت‌نامه‌ها، ۲۵۹-۲۶۰؛ آیین‌، ۲۷۱-۲۷۲، ۳۰۷، ۳۳۸؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۱۶، اسرار، ۱۰۷).

ـ مقام سوم کسوت نام دارد و در آن، پوست بازوی راست مرید را با سکه‌ای منقوش به نام پنج تن آل‌عبا (ع) (مُهر نبوت) داغ می‌کنند.

ـ مقام چهارم گُل‌سپردن است که در پی مقام کسوت می‌آید؛ زیرا مرید یادشده پوستِ کنده‌شده از محل داغ را داخل محفظه‌ای می‌گذارد و به مرشد خود تحویل می‌دهد.

ـ مقام پنجم جوزشکستن نام دارد که با حضور بزرگان، و به‌ویژه یکی از مشایخ طریقۀ اهل حق برگزار می‌شود. این مراسم با شکستن یک گردو و هدیه‌دادن به حاضران همراه است.

ـ مقام ششم چراغی یا چراغی گرفتن است که با ورود به آن، مرید به‌صورت دستیار دائمی و خادم شخصی مرشد خود درمی‌آید.

ـ در پایان این مرحله، مرید به مقام هفتم، یعنی مقام ارشاد می‌رسد و می‌تواند به‌عنوان مرشد، خانقاهی داشته باشد و مریدانی را در این طریقه هدایت کند یا به اصطلاح، لُنگ جاری سازد (خواجه‌الدین، ۱۰۰-۱۰۴؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۲۱-۳۰، ۳۳-۳۴، اسرار، ۲۷، ۱۱۸؛ منجمی، ۱۵۱-۱۵۷).

در هیچ‌یک از مقامات گفته‌شده سخنی از ریاضت نیست و به‌طورکلی، در این طریقه گرایشی به ریاضتهای دشوار دیده نمی‌شود. مرید موظف است که در جلسۀ مربوط به هر مقام، به ‌نشانۀ قربانی‌کردن نفس خویش، گوسفند ویژه‌ای را انتخاب، قربانی، و برای میهمانان طبخ (دیگ‌جوش) کند. دیگر آنکه خاکساران هندی لُنگی به تن می‌کنند که رنگ آن بیانگر مقام مرید است، اما خاکساریۀ ایران به تناسب مقامشان، معمولاً اشیائی چون زنجیر، نعلین، زنگ، عَلَم و جز آنها به ‌همراه دارند. خاکساریه همچون اهل فتوت منشأ همۀ آیینها، مقامات و مراتب خود را به پیامبر (ص) و ائمه (ع) می‌رسانند؛ برای نمونه، چراغی را به علی (ع) نسبت می‌دهند و معتقدند زنجیری که بعضی به‌پا دارند، در اقتدا به اسارت امام سجاد (ع) است (همو، ۲۰۰؛ خواجه‌الدین، ۸۸، ۱۰۴؛ ایوانف، 85؛ فتوت‌نامه‌ها، ۱۶۰؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۹، ۲۶، ۳۴؛ آیین، همانجا).

گزارشهایی که از مقامات و منازل معنوی در طریقۀ خاکساریه در دست است، سیر در این مقامات را بیشتر شبیه به‌نوعی مراسم ترفیع می‌نمایاند؛ زیرا توصیفهای موجود کمتر به آداب و اهداف مقامات می‌پردازد و این بدان سبب است که مقتضیات هر مقام، به‌صورت گفتاری و یا نوشتاری در قالب رساله‌ای به مرید داده می‌شد و او موظف به پنهان نگاه‌داشتن آنها بود، چنان‌که در صورت مرگ مرید، آن نوشتار را با او دفن می‌کردند و همین امر، دسترسی به درونمایۀ آن نوشته‌ها را ناممکن ساخته است (مدرسی ‌چهاردهی، سیر، ۱۰۴).

 

سلسله مراتب

همچون دیگر طریقه‌های صوفیه، در خاکساریه هم یکی از ارکان مهم این طریقه وجود پیر راهنما و مرشد است، چنان‌که بدون او، سیر و سلوک امکان ندارد و مریدان موظف‌اند که حتى پس از درگذشت مرشد خود، نزد مرشدی دیگر بروند.

مقام ارشاد در خاکساریه دارای مراتب گوناگونی است و در رأس هرم آن، قطب قرار دارد که همان امام دوازدهم شیعیان است. پس از وی، سرسلسله (قطارکش) است که در هر شاخۀ خاکساریه، مسئولیت ادارۀ کل امور آن شاخه را برعهده دارد. در مرتبۀ پایین‌تر، مرشدها قرار دارند که هر کدام با اجازۀ سرسلسله به مقام ارشاد رسیده‌اند و می‌توانند مریدانی داشته باشند. هر مرشد برای خود اجازه‌نامه‌ای دارد که مؤید صلاحیت او ست و کرسی‌نامه یا نسب‌نامه‌ای دارد که سلسلۀ مرشدهای پیشین وی را تا سلمان، علی(ع) و پیامبر(ص) نشان می‌دهد (همو، «سلسله»، ۹۶۷، خاکسار، ۹، ۳۴، ۳۶؛ منجمی، ۱۷؛ امین، «اطلاعاتی»، ۲۳۰-۲۳۱؛ ادهمی، ۲۷، ۱۶۱).

مرشدها در شاخه‌های مختلف خاکساریه با القابی چون شیخ و بابا، و اگر سید باشند با پیش‌نامِ «میر» خطاب می‌شوند. لقب پیر هم معمولاً برای دستیاران مرشد به کار می‌رود و هر یک از آنها وظیفۀ خاصی را نسبت به مرشد و مریدان برعهده دارد.

پیش‌تر منصب دیگری به نام نقیب نیز در خاکساریه وجود داشت. نقیبها از جانب پادشاه تعیین می‌شدند و افزون بر شعرخوانی، سخنوری و نقالی دربار، بر احوال همۀ درویشان شهر خود نظارت داشتند. پرس‌وجو از مریدان تازه‌وارد و رفع اختلافات میان آنها نیز با نقیب بود و او هم در برابر، بخشی از نذورات و مبالغی را که مردم به مریدان می‌دادند، برای خود برمی‌داشت (همو، ۱۶۵؛ مدرسی عالم، بیوگرافی ... ، ۵۹، ۹۶؛ عباسی، ۶۵؛ مدرسی چهاردهی، «سلسله»، ۹۶۵، ۹۶۷، خاکسار، ۳۳-۳۴، ۷۲- ۷۶، ۹۷؛ محجوب، ۲۰؛ منجمی، ۴۸؛ قس: فتوت‌نامه‌ها، ۲۲-۲۵).

افزون بر مراتب یادشده، مدارج پایین‌تری هم در میان مریدان وجود دارد که با توجه به کارکرد هر مرید در خانقاه متفاوت است و معمولاً کسانی که سابقۀ بیشتری دارند، در مرتبۀ برتری قرار می‌گیرند. رعایت این سلسله‌مراتب در خاکساریه آداب خاصی دارد؛ برای نمونه، مرید موظف است که پس از نماز، در هنگام هرگونه خدمت به مرشد و پیر، هنگام پخش غذا و شیرینی، و خروج از تکیه، عرض ادب مخصوص را به‌جا آورد، یا اصطلاحاً گلبانگ بگیرد. وی همچنین باید هنگام برخورد با دیگر مریدان، به‌صورت خاصی با آنها دست‌بوسی و روبوسی (صفا) کند. چنانچه خطایی از مرید سر زند، در حضور جمع به جرم وی رسیدگی، و مجازات ویژه‌ای (از تذکر زبانی تا اخراج از طریقه) برای او تعیین می‌شود (خواجه‌الدین، ۳، ۱۰۹-۱۱۰؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۳۸- ۳۹، ۵۲ -۵۳، اسرار، ۵۰).

 

ویژگیهای دیگر

خاکساریه هستی‌شناسی ویژه‌ای دارند که بن‌مایه‌های اسلامی، ایرانی و هندی در آن قابل تشخیص است. ایشان همانند پیروان طریقۀ اهل حق، بر این باورند که خداوند در زمانهای مختلف به‌ صورتها (دون‌ها)ی گوناگون، و در قالب شخصیتهای مختلف (ازجمله علی <ع>) حلول کرده، و یا متجلی شده است. بزرگان طریقه نیز این قابلیت را داشتند که گاه به صورت یک تن، و گاه به صورتهای پرشمار درآیند. افزون براین، میان مراتب نفس انسان، مدارج افلاک، و مقامات سیر و سلوک تناظر برقرار است و رگه‌هایی از تناسخ نیز در اندیشه‌های آنان به چشم می‌خورد (خواجه‌الدین، ۳، ۱۸- ۱۹؛ امین، «پیوند»، ۱۷؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۱۳۷- ۱۳۸، ۱۹۶؛ مدرسی عالم، گنجینه، ۱۲۷؛ ادهمی، ۴۸، ۶۲).

پایبندی به فقر ظاهری نیز یکی از ویژگیهای مهم خاکساریه است و آنها به همین مناسبت، طریقۀ خود را طریقۀ فقرالله و محمد و علی می‌دانند و یکدیگر را فقیر یا درویش می‌خوانند. برخی از آنها تنها در خانقاه کار می‌کنند، اما بیشتر آنان شاغل‌اند و برخی نیز از کارهایی چون شعرخوانی و نقالی، طب سنتی، دعانویسی و تکدیگری ارتزاق می‌کنند (امین، همان، ۱۴؛ زرین‌کوب، ۳۷۷؛ فتوت‌نامه‌ها، ۱۴۱؛ زیدی، ۱۶؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۳۳، ۱۴۱، خاکسار، ۳۱، ۴۶؛ آلمانی، ۱۷۴-۱۷۷). خاکساریه از گذشته، موی سر و ریش بلند داشته‌اند. لباسی بلند (کسوت) می‌پوشند که معمولاً برای مریدان به رنگ کبود (یا سفید) و برای مرشد به رنگ سفید است و رشته‌ای سیاه به دور کمر آن بسته می‌شود. کلاهی نمدی نیز بر سر می‌گذارند که روی آن نقش و نگارهایی دارد (همو، ۱۷۱؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۴، ۲۶؛ فتوت‌نامه‌ها، ۱۵۹؛ خواجه‌الدین، ۷۶، ۱۱۱-۱۱۴؛ منجمی، ۱۷۳). مریدان دوره‌گرد معمولاً تسبیحی هزاردانه، عصایی مخصوص (مَنتَشا)، شیپور(نفیر)، قطعه‌ای پوست، مطراق (چوبی که ۴۰ گره دارد) و یک تبرزین (برای ایمنی در سفر) به‌همراه داشتند. کاسه‌ای مخصوص (کشکول) نیز با زنجیر بر دوش می‌آویختند که روی آن نقوشی کنده‌کاری شده بود (آلمانی، ۱۷۱- ۱۷۵؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۴؛ خواجه‌الدین، ۱۱۴، ۱۲۱؛ منجمی، ۱۷۵- ۱۷۹).

طریقۀ خاکساریه در نگاه نخست، بسیار اهل آداب و ظاهرگرا به نظر می‌رسد، اما در پس نمادپردازیهای آن، تأویلهای خاصی وجود دارد؛ برای نمونه، نزد آنان هر یک از اجزاء لباس و ابزارهای نام‌برده خاستگاه و پیشینه‌ای مقدس و وجهی نمادین دارد، چنان‌که بنابر برخی روایتها، کمربند نخست از پشم ناقۀ صالح (ع) بافته شده، و به فرمان خداوند به دست جبرئیل بر میان خضر بسته شده، و از او به پیران طریقت رسیده است. این کمربند در تناسب با ۷ طبقۀ آسمان، ۷ ‌کوه، ۷ اقلیم، ۷ روز و شب، باید ۷ ذرع طول داشته باشد. آیینها و اعمال نیز هر یک جنبۀ نمادین دارند، چنان‌که چیدن ۳ تار موی سر در هنگام راهنمایی، به از بین بردن ۳ عامل جهل، کبر و بخل تعبیر می‌شود (همو، ۱۶۰، ۱۷۶-۱۷۷؛ خواجه‌الدین، ۹۴، ۱۱۴- ۱۱۵؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۱۲۶؛ فتوت‌نامه‌ها، ۱۷۴، ۱۷۸، ۱۸۵).

این‌گونه تعبیرات، ریشه در اسطوره‌هایی دارد که در رساله‌های خاکساریه آمده است و چگونگی پیدایی ابزارها، آیینها و باورهای طریقه را گزارش می‌کند. پیش‌تر، درویشان خاکساری باید این اساطیر (ثبوت) را از بر می‌دانستند و گاه به‌صورت نقالی برای دیگر مریدان بیان می‌کردند.

همچون دیگر طریقه‌های صوفیه، پرداختن به ذکر نیز یکی از لوازم سیر و سلوک است که به دو شیوۀ جلی و خفی، و به‌صورت فردی یا جمعی انجام می‌شود. ذکر جلی بیشتر به‌صورت نشسته (و گاه ایستاده)، و با تکان دادن بالاتنه به چپ و راست و تکرار ذکر با صدای بلند اجرا می‌شود. افزون بر این، سنت دوره‌گردی و سیر و سیاحت بی‌مقصد (پَرسه) نیز از میراثهای جلالیه است که در میان خاکساریه رواج دارد و با هدف ترک تعلقات انجام می‌شود (امین، همان، ۱۵؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۳۱-۳۲، ۷۹، ۸۱ - ۸۳؛ زرین‌کوب، ۳۷۸؛ خواجه‌الدین، ۶۱).

از دیگر ویژگیهای خاکساریه می‌توان گرایش به سحر و جادو، اعتقاد به طلسمات و کارکرد آنها، پیش‌بینی وقایع و غیب‌گویی اشاره کرد. افزون بر اینها، مصرف حشیش نیز از دیرباز در برخی شاخه‌ها وجود داشته است که البته کسانی از خود این طریقه (به‌ویژه مرشدان معاصر) مخالف این‌گونه اعمال‌اند (همو، ۶۲؛ دبستان ... ، ۱۹۱؛ معصوم‌علیشاه، ۲/ ۵۲۵؛ مدرسی عالم، رساله، ۷؛ آلمانی، ۱۷۵-۱۷۷؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۱۱۵-۱۲۰، اسرار، ۴۸، ۵۶؛ خواجه‌الدین، همانجا).

 

ارتباط با شریعت

خاکساریه خود را شیعۀ اثنا‌عشری می‌دانند. آنها در متون خود از ائمۀ شیعه با احترام یاد می‌کنند و به آنها متوسل می‌شوند. در بعضی کرسی‌نامه‌های ایشان نیز نام هر ۱۲ امام شیعه (ع) به‌ترتیب آمده است؛ البته به‌سبب خاستگاههایشان، دیدگاههای غالیانه نیز در بین آنان رواج دارد. با این همه، برخی آنها را پایبند به شریعت نمی‌دانند و علت این امر، گزارشهای تاریخ‌نویسان از احوال بعضی شاخه‌های خاکساریه و یا مستنداتی است که در شماری از رسایل این طریقه یافت می‌شود؛ اما حقیقت آن است که شماری از مرشدان خاکساریه مورد تأیید مجتهدان‌اند و در بیشتر آثار خاکساریه، پیمودن طریقت بدون التزام به شریعت وجهی ندارد (مدرسی چهاردهی، همان، ۴۲، اسرار، ۳۶، ۱۰۷؛ مدرسی عالم، گنجینه، ۱۰۴، ۱۳۸، تبیان‌ ... ، ۱۱۸؛ دبستان، همانجا؛ فتوت‌نامه‌ها، ۱۹۳، ۲۳۴، ۲۸۲؛ آیین، ۲۴۸-۲۵۴؛ خواجه‌الدین، ۱۵).

افزون بر اینها، سهم خاکساریه در گسترش تاریخی تشیع را نیز نباید از نظر دور داشت. شواهد تاریخی نشان از آن دارد که برخی از اسلاف ایشان به فرمان شاهان صفوی با دشمنان تشیع کارزار می‌کردند و یا در دورۀ قاجار، با جنبش بابیه در ستیز بودند؛ همچنین با پرده‌خوانی، سقایی، ذکر مصائب کربلا و خواندن مناقب ائمه (ع) در کوچه و بازار، تشیع را در میان طبقات پایین جامعه رواج می‌دادند (مدرسی عالم، گنجینه، ۱۱۴؛ مدرسی چهاردهی، «فرقه ... »، ۳۷، اسرار، ۵۹، ۹۴، خاکسار، ۶۵، ۷۴).

 

ارتباط با طریقتها و ادیان دیگر

مطالعۀ رسائل این طریقه نشان می‌دهد که نویسندگان آنها اطلاع دقیقی از تاریخچه و باورهای طریقه‌های دیگر ندارند و از زمانی دور، با هم‌مسلکان هندی خود نیز چندان ارتباطی نداشته‌اند. آنها طریقۀ خاکساریه را مادر همۀ سلسله‌ها می‌دانند و طریقه‌هایی چون قادری، سهروردی، بکتاشی و نقشبندی را نیز برحق می‌شمارند. در رسائل ایشان، همچنین شواهدی مبنی بر ارتباط آنها با قلندریه، بکتاشیه، حروفیه و اهل حق نیز یافت می‌شود. افزون بر این، آنان شخصیتهایی چون حافظ، شاه‌نعمت‌الله ولی، شاه قاسم انوار، شیخ بهایی، میرداماد، ملاصدرا، محمدتقی مجلسی، فیض کاشانی و حکیم سبزواری را تکریم می‌کنند و به نوعی از خود می‌دانند ( فتوت‌نامه‌ها، ۲۰۳، ۲۰۵-۲۰۶؛ زرین‌کوب، ۳۷۷؛ طیبی، ۱۴۱۶-۱۴۱۷؛ خواجه‌الدین، ۲۸- ۲۹؛ امین، همان، ۲۳۳؛ آیین، ۲۷۹، ۳۱۷، ۳۱۹-۳۲۱؛ ادهمی، ۴۷۹؛ مدرسی چهاردهی، اسرار، ۲۳، خاکسار، ۵، ۶، ۹، ۵۰). از آنجا که خاکساریه طریقتی هندی ـ ایرانی است، مشابهت میان برخی مبانی، آیینها و اصطلاحات آن با همانها در ادیان هندی (همانند باور به تجلیات مکرر خداوند، پرسه و تراشیدن سر) و ادیان ایرانی (همانند وجود نام شاهان ایرانی در کرسی‌نامه‌ها و بستن کمربندی مخصوص همچون کُستی یا کُشتی زردشتیان) نیز شایستۀ توجه است (خواجه‌الدین، ۶۹ -۷۰؛ امین، «پیوند»، ۱۹-۳۱، بازتاب ... ، ۱۵۴- ۱۵۹؛ مدرسی چهاردهی، همان، ۱۳۲-۱۳۳؛ فتوت‌نامه‌، ۲۴- ۲۵، ۲۲۸).

 

کارکردهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی

نقش خاکساریه در فضای فرهنگی دوره‌های صفوی و قاجار بسیار مهم بود. آنها با شعرخوانی، شاهنامه‌خوانی و پرده‌خوانی در کوچه و بازار، و برگزاری مراسم مشاعره، سخنوری و نقالی در قهوه‌خانه‌ها، افزون بر سرگرم کردن مردم، نقش ناقلان و حافظان میراثهای فرهنگی را نیز ایفا می‌کردند و شنوندگان خود را از اخبار و احوال اقوام و سرزمینهای دیگر باخبر می‌ساختند. از این نظر، سهم آنان در پیوند عرفان با هنر نمایش و داستان‌سرایی، و سنت پرده‌نگاری و نقاشی قهوه‌خانه‌ای را نباید از نظر دور داشت؛ همچنین نقش ایشان و دیگر طریقه‌های صوفیه در حفظ موسیقی اصیل ایرانی را نیز نباید نادیده گرفت (مدرسی چهاردهی، سیری، ۹۹، اسرار، ۸۹ -۹۰، ۱۶۴؛ آلمانی، ۱۷۷- ۱۷۸؛ افشاری، دیباچۀ «رسالۀ چهارم»، ۳۳۵، ۳۳۸-۴۴۴).

در زمینۀ فرهنگی، پیوند خاکساریه با اهل فتوت نیز قابل توجه است. فرهیختگان این طریقه (به‌ویژه در عهد قاجار) کوشیدند تا با نوشتن فتوت‌نامه‌ها، اهل فتوت را به تصوف نزدیک‌تر سازند. سنتها و اصطلاحات مشترکی که میان آنها یافت می‌شود، نیز یادگار همین تعامل است. بسیاری از خاکساریه که پیشه‌ور، و از اصنافی چون نانوا، قصاب و سلمانی بودند و آنان که به کارهای دیگری چون سقایی و روضه‌خوانی اشتغال داشتند، هم‌زمان در ترویج اخلاق عرفانیِ خاص هر صنف نیز می‌کوشیدند (مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۱۸۰-۱۸۳؛ زرین‌کوب، ۳۷۷- ۳۷۸، پرتو، ۲۳؛ افشاری، مقدمه بر فتوت‌نامه‌ها، ۴۰، دیباچۀ «رسالۀ دهم»، ۷۳- ۷۵؛ دیباچۀ «رسالۀ سی‌ام»، ۲۳۱-۲۳۲؛ فتوت‌نامه‌ها، ۲۲۰- ۲۲۵؛ نیز نک‌ : ه‌ د، تصوف، تصوف و فتوت). خاکساریه هیچ‌گاه به قدرت سیاسی دست نیافتند. تنها در برخی ادوار، مشایخ این طریقه از حکومت مستمری می‌گرفتند و برخی از امرای نظامی نیز عضو خاکساریه بودند. با این‌همه، نقش مریدان دوره‌گرد این طریقه در ایجاد هم‌بستگی اجتماعی و حفظ وحدت ملی ایرانیان را نباید نادیده گرفت (مدرسی چهاردهی، «فرقه»، ۳۷، اسرار، ۱۹).

 

اماکن خاکساری

محل اجتماع و انجام آیینهای خاکساریه را به نامهایی چون تکیه، خانقاه و جمع‌خانه می‌خوانند. این محل معمولاً ساختمانی است که از قسمتهای مختلفی چون تالار مراسم، محل استقرار مرشد (سَردَم)، آشپزخانه (دوده) و جز آن تشکیل شده است و مریدان متعهدند که در آنجا حضور دائم یا متناوب داشته باشند و خدمات آن را خودشان انجام می‌دهند. اشعاری در مدح علی (ع)، تصاویری از پیران نامدار و اشیاء آیینیِ عتیقه ازجمله تزیینات این اماکن است.

مراسم نیز اغلب پس از غروب آفتاب، به‌صورت هفتگی، و یا در مناسبتهای مذهبی برگزار می‌شود. کلیۀ سنتهای خانقاهی (به‌ویژه پخش غذا) با دعاها و اوراد ویژه همراه است (منجمی، ۱۸۱؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۷- ۸، ۱۱-۱۲، ۳۸-۳۹، ۸۰؛ مدرسی عالم، گنجینه، ۶۹، رساله، ۶)؛ البته افزون بر خانقاهها و تکیه‌ها، اماکن دیگری نیز از دیرباز منتسب به این طریقه و در اختیار پیران آن بوده است که از آن جمله می‌توان مزار چهل‌تن (در شیراز)، خواجه اَباصلت، خواجه مراد و گنبد سبز (در مشهد) را نام برد (امین، «اطلاعاتی»، ۲۳۲؛ خواجه‌الدین، ۳؛ مدرسی عالم، تبیان، ۵۲ -۵۳).

 

آثار مکتوب

خاکساریه فعالیت ادبی قابل توجهی نداشته‌اند و هیچ نوشته یا کتاب عرفانی خاصی در میان آنها رسمیت و مرجعیت ندارد. گویا بیشتر پیران این طریقه التفات چندانی به مباحث نظری و مفاهیم پیچیدۀ عرفانی نشان نداده‌اند و تألیفات آنان بیشتر در قالب رساله‌های کوتاهی است که نویسندۀ اغلب آنها نامعلوم است. سبک رسائل نیز به نظم یا نثر سادۀ عامیانه، و به شیوۀ پرسش و پاسخ است و کوتاهی رساله‌ها نشان می‌دهد که حالت خصوصی داشته، یا میان مریدان دست‌به‌دست می‌شده‌اند. همۀ آثار موجود خاکساریه به زبان فارسی است و بخشهای عربی آنها نیز بسیار پراشتباه است که نشان از انتقال شفاهی در میان ایشان دارد. درون‌مایۀ رسائل نیز شامل نسب‌نامه، دستورالعملهای سیر و سلوک، اساطیر (ثبوت)، توضیح دربارۀ خاستگاه اصناف، ابزارها، آیینها و ارکان طریقه است (زرین‌کوب، ۳۷۸؛ افشاری، مقدمه بر فتوت‌نامه‌ها، ۴۵، دیباچۀ «رسائل ... »، ۱۴۱-۱۴۲؛ امین، «پیوند»، ۱۵، «اطلاعاتی»، ۲۳۲-۲۳۳؛ مدرسی چهاردهی، «فرقه»، ۳۶).

 

اوضاع کنونی

همراه با تحولات اجتماعی و فرهنگی در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی، فرقه‌های خاکسار نیز به‌تدریج رو به افول نهادند. سیاستهای سلسلۀ پهلوی نیز نقش مهمی در این فرایند ایفا کرد و از آن پس، خاکساریه بیشتر در قالب مجالس خانگی، به حیات خویش ادامه داد. به‌تدریج شکاف انشعابهای قبلی عمیق‌تر شد و جانشینی مشایخ نیز صورتی موروثی به‌خود گرفت.

میر جلال، فرزند میر طاهر علیشاه، پس از پدرش در کرمانشاه عهده‌دار امور اجرایی خاکساریۀ آن دیار شد و کلک علیشاه، مرید میر طاهر نیز سرپرستی مریدان را بر عهده گرفت. میر مصباح مطهری، فرزندخواندۀ حاج مطهر علیشاه، در تکیۀ تهران مستقر شد و پس از وی نیز بازماندگان شوق علیشاه، مرید حاج مطهر علیشاه، ادارۀ آنجا را برعهده گرفتند؛ البته در همین زمان، میر جمال، فرزند دیگر میر طاهر علیشاه، نیز در تهران فعال بود. حاج حسن طرقی، فرزند رحمت علیشاه طرقی، هم در تکیۀ گنبدسبز مشهد بر جای پدر نشست (منجمی، ۴۴؛ مدرسی چهاردهی، خاکسار، ۹-۱۰، اسرار، ۱۹، ۸۶ -۸۷). امروزه، خاکساریه در برخی شهرهای ایران (همچون تهران، شیراز، مشهد، لاهیجان و ... )، عراق (همچون کوفه، کاظمین و ... ) و هند (همچون حیدرآباد و ... ) حضور دارند؛ البته دراویش هندی ارتباط چندانی با ایرانیها ندارند و آداب آنان اندکی با یکدیگر اختلاف دارد (همو، خاکسار، همانجا؛ مدرسی عالم، گنجینه، ۱۳۸- ۱۳۹، تبیان، ۵۲ -۵۳).

 

مآخذ

آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ بهرام فره‌وشی، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ آیین قلندری، مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری ... ، به ‌کوشش ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ ادهمی (محو علیشاه)، ت.، از خاک تا خاکسار، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ افشاری، مهران، دیباچۀ «رسائل خاکساریه»، فتوت‌نامه‌ها ... ( هم‌ ‌)؛ همو، دیباچۀ «رسالۀ چهارم»، آیین قلندری (هم‌ ‌)؛ همو، دیباچۀ «رسالۀ دهم»، دیباچۀ «رسالۀ سی‌ام»، فتوت‌نامه‌ها ... ، (هم‌ )؛ همو، مقدمه بر آیین قلندری (هم‌ ‌)؛ همو، مقدمه بر فتوت‌نامه‌ها ... (هم‌ )؛ امین، حسن، «اطلاعاتی دربارۀ درویشان خاکسار»، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۵۶ ش، س ۲۰، شم‌ ۳ و ۴؛ همو، بازتاب بودا در ایران و اسلام، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ همو، «پیونـد قلندران و خاکساران بـا ادیان کهـن»، کلک، تهران، ۱۳۷۷ ش، شم‌ ۱۰۰؛ برتلس، ی. ا.، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، تهران، ۱۳۳۷ ش؛ چشتی حیدرآبادی، احمدعلی، قصر عارفان، ترجمۀ اقبال احمد فاروقی، لاهور، ۱۹۸۸ م؛ خواجه‌الدین، محمدعلی، کشکول خاکساری، تبریز، ۱۳۶۰ ش؛ دبستان مذاهب، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، جست و جو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ زیدی، شمیم محمود، احوال و آثار شیخ بهاء‌الدین زکریای ملتانی، راولپندی، ۱۹۷۴ م؛ طیبی، حشمت‌الله، «اهل حق»، وحید، تهران، ۱۳۴۹ ش، س ۷، شم‌ ۱۱؛ عباسی، محمود، مقدمه بر رازگشای عباسعلی کیوان قزوینی، به کوشش همو، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، ۱۲۹۰ ق؛ فتوت‌نامه‌ها و رسائل خاکساریه، به‌ کوشش مهران افشاری، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ محجوب، محمدجعفر، مقدمه بر امیر ارسلان محمدعلی نقیب‌ الممالک، به کوشش همو، تهران، سازمان‌ کتابهای حبیبی؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ همو، خاکسار و اهل حق، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ همو، «سلسلۀ خاکسار»، وحید، تهران، ۱۳۵۲ ش، دورۀ ۱۱، شم‌ ۹؛ همو، سیری در تصوف، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ همو، «فرقۀ خاکسار»، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۴۸ ش، س ۱۲، شم‌ ۱ و ۲؛ مدرسی عالم، عبدالکریم، بیوگرافی هزار درویش، بی‌جا، بی‌تا؛ همو، تبیان الحق یا تحفۀ درویش، تهران، ۱۳۳۷ ش؛ همو، رسالۀ عالمیه، ۱۳۴۳ ش؛ همو، گنجینۀ اولیا یا آیینۀ عرفا، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ معصوم‌علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به‌ کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسلۀ خاکسار جلالی و تصوف، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ نیز:

 

Ivanow, W., introd. The Truth - Worshippers of Kurdistan, Ahl-i Haqq Texts, Bombay, 1953.

علیرضا ابراهیم

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 420
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست