responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 321

برهان محقق


نویسنده (ها) :
نجیب مایل هروی
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 27 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بُرْهان‌مُحَقِّق‌، سید برهان‌الدین ‌محقق‌ حسینی ‌ترمذی ‌(د ح‌642ق‌ / 1244م‌)، از صوفیان‌ مشهور و از جملۀ پیران‌ مولانا جلال‌الدین‌ محمد بلخی‌. او در میان‌ مردم‌ خراسان‌ به‌ «سید سِرّدان‌» شهرت‌ داشته‌ است‌. این‌ شهرت‌ به‌ اعتبار فراست‌ و اشراف‌ برهان‌ محقق بر ضمایر و خواطر مردم بوده است (افلاكی‌، 1 / 56؛ سپهسالار، 165؛ جامی‌، 458). بنابراین‌، گفته آنان‌ كه‌ سبب‌ این‌ شهرت‌ را پیشگویی برهان محقق از آشنایی شمس تبریزی با مولانا دانسته‌اند (نك‌ : گولپینارلی‌، مولانا...، 90)، درست نمی‌نماید. مولانا و سلطان‌ ولد از او به‌ صورتهای‌ سید برهان‌الدین‌محقق‌، برهان‌محقق‌،و گاه‌ به‌مناسبت‌ ضرورتهای‌شاعرانه‌، برهان و برهان‌ دین‌ هم‌ یاد كرده‌اند (مولوی‌، مكتوبات‌، 98، فیه‌ ما فیه‌، 16، 111، مثنوی‌...، دفتر 2، بیت‌ 1320؛ سلطان ولد، رباب نامه، 239، ولدنامه‌، 179، 194). برهان‌ محقق‌ از سادات‌ حسینی‌ ترمذ بوده‌ است‌ و از او با القاب‌ «فخر آل یاسین‌» و «سید اقطاب‌» نام برده‌اند (جامی‌، همانجا؛ ابن‌ كربلایی‌، 2 / 70؛ خوارزمی‌، 1 / 126)؛ اما اینكه‌ بعضی‌ نام‌ او را «سید حسین‌» ثبت‌ كرده‌اند (نك‌ : VIII / 797, ¹EI)، البته‌ نادرست‌، و ناشی‌ از بی‌دقتی‌ مصحح‌ مناقب‌ العارفین‌ است‌ (نك‌ : افلاكی‌، همانجا).
سال‌ ولادت‌ برهان‌ محقق‌ در سنگ‌ مزار او در قیصریه‌ ــ كه‌ متأخر و نو ساخت‌ است‌ ــ با حروف‌ واژه «ثانی‌» (برابر 561 ق‌) ثبت‌ شده‌ است‌ (گولپینارلی‌، همان‌، 93). وی‌ در عنفوان‌ جوانی‌ به‌ بلخ‌ آمد و بر اثر آشنایی‌ با بهاءالدین‌ ولد، پدر مولانا، شاگرد و مرید وی‌ شد (سلطان‌ ولد، همان‌، 187). قابلیت‌ و استعداد برهان‌ محقق‌ در عرصۀ سلوك‌ به‌ حدی‌ بود كه‌ در پی‌ 40 روز ملازمت‌ و مصاحبت‌ با بهاءالدین‌ ولد بسیاری‌ از دقایق‌ معارف‌ صوفیانه‌ را دریافت‌ (سپهسالار، 172؛ افلاكی‌، 1 / 71، نیز نكـ: 2 / 1013). برخی‌ از نویسندگان‌ مانند محمود مثنوی‌ خوان‌ در ترجمه تركی‌ ثواقب‌ المناقب‌ این‌ مدت‌ را 12 سال‌ دانسته‌اند (نكـ: فروزانفر، زندگانی‌...، 35، حاشیه‌؛ قس‌: گولپینارلی‌، مولویه‌...، 24) كه‌ البته‌ این‌ روزگار طولانی‌ ناظر بر ریاضتهایی‌ است‌ كه‌ برهان‌ محقق‌ ظاهراً در ایام‌ خدمت‌ و ارادت‌ نزد بهاء ولد، یا پس‌ از جدا شدن‌ از او داشته‌ است‌؛ چنانكه‌ به‌ گفتۀ افلاكی‌ نزدیك‌ به‌ 12 سال‌ در بیشه‌ها و كوهستانهای‌ اطراف‌ بخارا با سر و پای‌ برهنه‌ و با تحمل‌ گرسنگی‌ به‌ سر برده‌ است‌ (1 / 61). به‌ هر حال‌، قابلیت‌ برهان‌ محقق‌ و كشش‌ و تعلق‌ شدید او به‌ شیخش‌ بهاء ولد، (نك‌ : برهان‌ محقق‌، 21؛ افلاكی‌، 1 / 69) موجب‌ آن‌ شد كه‌ شیخ‌ او را بركشید و مورد «عطای‌ بی‌حد» قرار داد و وظیفۀ لالایی‌ و اتابكی‌، یعنی‌ تربیت‌ و سرپرستی‌ فرزندش‌ جلال‌الدین‌ محمد را به‌ عهدۀ او گذاشت (سلطان ولد، همان‌، 189؛ سپهسالار، 168؛ خوارزمی‌، 1 / 121). مولانا خود نیز بعدها ضمن‌ اشارت‌ به‌ این‌ معنی‌ از برهان‌ محقق‌ ستایش‌ كرده‌ است‌ (نك‌ : افلاكی‌، 1 / 80).
از آنجا كه‌ جلال‌الدین محمد در 604ق‌ / 1207م‌ زاده‌ شد (همو، 1 / 73) و نیز وظیفه اتابكی‌ مقتضی‌ آن‌ بود كه‌ جلال‌الدین‌ به‌ 4 یا 5 سالگی‌ رسیده‌ باشد، چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ برهان‌ محقق‌ در حوالی‌ سالهای‌ 608 -609ق‌ در بلخ‌، و در ملازمت‌ بهاءالدین‌ ولد بوده‌ است‌.
اینكه‌ برهان‌ محقق‌ در چه‌ زمانی‌ از بهاءالدین‌ ولد جدا شده‌، و از بلخ‌ به‌ كجا رفته‌ است‌، معلوم‌ نیست‌، اما می‌توان‌ گفت‌ كه‌ جدایی‌ سید از پیر و مرادش‌ می‌بایست‌ به‌ سبب‌ تصمیم‌ بهاء ولد به‌ مهاجرت‌ از بلخ‌، یعنی‌ در حدود سال‌ 617ق‌ / 1220م‌، بوده‌ باشد (نكـ: همو، 1 / 56)، زیرا وابستگی‌ و علاقه سید به‌ بهاءالدین‌ ولد و فرزندش‌ جلال‌الدین‌ محمد به‌ حدی‌ شگرف‌ و عمیق‌ می‌نماید كه‌ جدا شدن‌ از آنان‌ در وضع‌ عادی‌ برای‌ وی‌ چندان‌ آسان‌ نبوده‌ است‌. به‌ هر حال‌، برهان‌ محقق‌ پس‌ از جدایی‌ از بهاء ولد ظاهراً به‌ زادگاهش‌ ـ ترمذ ـ بازگشته‌ است‌ (نك‌ : حمدالله‌، 791؛ افلاكی‌، همانجا؛ فروزانفر، همان‌، 19؛ زرین‌كوب‌، 1 / 79-80). گویا وی‌ پس‌ از آن‌، در ترمذ مجالس‌ وعظ و تذكیر داشت‌ و در میان‌ اهالی‌ شهر شخصیتی شناخته شده‌ بود (افلاكی‌، 1 / 56 -57)، اما با گذشت‌ بیش‌ از 10 سال‌ كه‌ وحشت‌ از هجوم‌ و حیرت‌ از ویرانی‌ مغولان‌ در ماوراءالنهر و خراسان‌ فرو نشست‌، برهان‌ محقق‌ بار دیگر هوای‌ پیوستن‌ به‌ بهاءالدین‌ ولد كرد. مناقب‌ نویسان‌ گفته‌اند كه‌ سید در 628ق‌ / 1231م‌ در «واقعه‌»ای‌ دید كه‌ پیرش‌ فوت‌ شده‌ است‌؛ از این‌رو، 40 روز در ترمذ عزاداری‌ كرد. باز در واقعه‌ای‌ دیگر دریافت‌ كه‌ پیرش‌ از او می‌خواهد كه‌ به‌ نزد فرزندش‌ جلال‌الدین‌ محمد رود و وی‌ را تنها نگذارد؛ پس‌، سید نیز با وجود اصرار بزرگان‌ ترمذ بر ماندن‌، روی‌ به‌سوی‌ روم‌ نهاد (همو، 1 / 56-57، 71؛ سپهسالار، 120؛ جامی‌، 459؛ خواندمیر، 3 / 115). اما نظر استوار و درست‌ در این‌ زمینه‌، اشارۀ سلطان‌ ولد است‌ كه‌ می‌گوید: برهان‌الدین‌ ترمذی‌ پس‌ از مدتی‌ (ظاهراً پس‌ از فرونشستن‌ فتنۀ مغول‌) جویای‌ پیرش‌ شد، تا آنكه‌ یكی‌ از بزرگان‌ به‌ او اطلاع‌ داد كه‌ بهاءالدین‌ ولد در روم‌ است‌ ( ولدنامه‌، 194). پس‌ رخت‌ سفر بر بست‌ و به‌ سوی‌ روم‌ حركت‌ كرد و در 629ق‌، یعنی‌ یك‌سال‌ پس‌ از درگذشت‌ بهاءولد به‌ قونیه‌ رسید (همانجا؛ افلاكی‌، 1 / 57؛ رازی‌، 2 / 46).
مقارن‌ ورود برهان‌ محقق‌ به‌ قونیه‌، مولانا به‌ شهر لارنده‌ رفته‌ بود. سید در مسجد سنجاری‌ معتكف‌ شد و پس‌ از چند ماه‌ مكتوبی‌ به‌ مولانا نوشت‌ و او را به‌ قونیه‌ فراخواند. با آمدن‌ جلال‌الدین‌ محمد به‌ قونیه‌ آن‌ دو به‌ هم‌ پیوستند (نك‌ : سلطان‌ ولد، همان‌، 195؛ افلاكی‌، 1 / 57 - 58).
با آمدن‌ برهان‌ محقق‌ به‌ قونیه‌ بسیاری‌ از خاطرات‌ مربوط به‌ زندگی‌ سلطان‌ العلماء بهاء ولد در بلخ‌ در جمع‌ خاندان‌ او در قونیه‌ زنده‌ شد (نك‌ : برهان‌ محقق‌، 67- 69؛ سپهسالار، 11-12؛ سلطان‌ ولد، همان‌، 187). همچنان‌ كه‌ مولانا برهان‌ محقق‌ را چون‌ شیخ‌ خود می‌دانست‌ و سخنان‌ او را به‌ گوش‌ جان‌ می‌شنید (سلطان‌ولد، رباب‌ نامه‌، 239، ولدنامه‌، 195-196؛ افلاكی‌، 1 / 64؛ ابن‌ كربلایی‌، 2 / 70)، او نیز آرزو می‌كرد كه‌ مولانا به‌ درجۀ پدرش‌ بهاء ولد برسد (برهان‌ محقق‌، 24). برهان معارف بهاءولد را مكرر بر مولانا فرو می‌خواند و او را به‌ فراگیری علم حال سفارش می‌كرد (سلطان‌ ولد، همان‌، 193، 195؛ سپهسالار، 23، 119).
بیشتر اسناد بر این‌ نكته‌ تأكید دارند كه‌ برهان‌ محقق‌ 9 سال‌ در مقام‌ پیر مولانا، و در مدرسه او بوده‌ است‌ (سلطان‌ ولد، همان‌، 195-196؛ افلاكی‌، 1 / 58؛ جامی‌، خواندمیر، رازی‌، همانجاها؛ معصوم‌ علیشاه‌، 2 / 337)، اما این‌ تأكید به‌ معنی‌ صحبت‌ مستمر و مداوم‌ آن‌ دو در طول‌ این‌ مدت‌ نیست‌، زیرا از اشارات‌ افلاكی‌ (1 / 77، 81) چنین‌ استنباط می‌شود كه‌ مولانا در 630ق‌ / 1233م‌ برای‌ تكمیل‌ تحصیلات‌ خود در علوم‌ ظاهر به‌ سوی‌ شام‌ سفر كرد و در این‌ سفر برهان‌ محقق‌ نیز او را تا قیصریه‌ همراهی‌ نمود. پس‌ از آن‌، برهان محقق از 630 ق در قیصریه اقامت داشت و در آنجا صومعه‌ای‌ كوچك‌ و ساده‌ برای‌ خود فراهم‌ نمود (نك‌ ‌: همو، 1 / 62)، و گاهی‌ نیز به‌ كوهی‌ در حوالی‌ قیصریه‌ به‌ نام‌ كوه‌ علی‌ می‌رفت‌ و به‌ مناجات‌ می‌پرداخت‌ (همو، 1 / 60). زندگی‌ ساده‌ و عارفانه برهان‌ محقق‌ در قیصریه‌ توجه‌ مردم‌ این‌ شهر را به‌ او معطوف‌ كرد و آنان‌ او را به‌ امامت‌ مسجدی‌ از مساجد شهر برگزیدند؛ اما چون‌ برهان‌ غالباً در نماز به‌ راز و نیاز می‌پرداخت‌ و از خود بی‌خود می‌شد، خود از ادامه این‌ كار عذر خواست‌ و از امامت‌ مسجد كناره‌ گرفت‌ (همو، 1 / 61).
زندگی‌ برهان‌ تنها در قیصریه‌ نمی‌گذشت‌. وی‌ در مدت‌ سفر تقریباً 6سالۀ مولانا به‌ شام‌، غالباً میان‌ قونیه‌ و قیصریه‌ در تردد بود و علاوه‌ بر نظارت‌ و تربیت‌ مریدان‌ قونیه‌، در قیصریه‌ نیز مریدانی‌ یافت‌. مشهورترین‌ مرید او در قیصریه‌ شمس‌الدین‌ اصفهانی‌ (مقـ 646ق‌ / 1248م‌)، وزیر عزالدین‌ كیكاووس‌ بود كه‌ مدتی‌ برهان‌ محقق‌ را خدمت‌، و از او حمایت‌ كرد، تا آنكه‌ سرانجام‌ موردتوجه‌ او قرار گرفت‌ و مریدش‌ شد (همو، 1 / 62، 63، 68، 81؛ سپهسالار، 120؛ نیز نك‌ : برهان‌ محقق‌، 38).
مدت‌ اقامت‌ برهان‌ محقق‌ در قیصریه‌ به‌ یقین‌ معلوم‌ نیست‌، اما روشن‌ است‌ كه‌ هنگام‌ بازگشت‌ مولانا از سفر شام‌، مولانا را در قیصریه‌ 3 چلّه‌ به‌ خلوت‌ نشاند و سپس‌ همراه‌ او به‌ قونیه‌ بازگشت‌ (افلاكی‌، 1 / 81 -83).
مولانا و مریدان‌ دیگر وجود برهان‌ محقق‌ را در قونیه‌ مغتنم‌ می‌شمردند، زیرا كه‌ وی‌ در معارف‌ صوفیانه‌ و تعلیم‌ و نشر آن‌ صاحب‌ اطلاع‌ و تجربه‌ بود (نك‌ : مولوی‌، فیه‌مافیه‌، 219-220). از مریدان‌ مشهور او علاوه‌ بر مولانا، از صلاح‌الدین‌ زركوب‌ قونوی‌ می‌توان‌ نام‌ برد. برهان‌ محقق‌ به‌ صلاح‌الدین‌ توجه‌ و دلبستگی‌ خاص‌ داشت‌ و مولانا از او با عنوان‌ «فرزند جان‌ و دل‌» برهان‌ محقق‌ و «خلیفه به‌ استقلال‌» وی‌ یاد كرده‌ است‌ (افلاكی‌، 1 / 67، 2 / 705؛ مولوی‌، مكتوبات‌، 98؛ معصوم‌ علیشاه‌، همانجا). ظاهراً برهان‌ محقق‌ در قونیه‌ در مدرسۀ مولانا می‌زیست‌ (نك‌ : افلاكی‌، 1 / 63) و با خانواده او ارتباط نزدیك‌ داشت‌، چنانكه‌ اشارات‌ فرزند مولانا، سلطان‌ ولد حكایت‌ از آن‌ دارد كه‌ او در خردسالی‌ موردتوجه‌ برهان‌ محقق‌ بوده‌، و از او در مقدمات‌ سلوك‌ و معرفت‌ صوفیانه‌ تعلیم‌ می‌گرفته‌ است‌ (نك‌ : همو، 2 / 786، 1014؛ سلطان‌ ولد، ولدنامه‌، 179-180).
در حدود سالهای‌ 637- 638ق‌ / 1239-1240م‌، برهان‌ محقق‌ مردی‌ سالخورده‌، اما خوش‌منظر بود (نك‌ : برهان‌ محقق‌، 29)، و قوای‌ بدنی‌ وی‌ چندان‌ كاهش‌ یافته‌ بود كه‌ گاه‌ نمی‌توانست‌ فریضه‌های‌ دینی‌ را ادا كند (افلاكی‌، 1 / 65)؛ از همین‌روی‌، فضای‌ پرنشاط قونیه‌ را نمی‌پسندید و به‌ زندگی‌ در خلوت‌ قیصریه‌ میل‌ داشت‌، اما مولانا به‌ دورشدن‌ او از قونیه‌ راضی‌ نبود (افلاكی‌، 1 / 60؛ سپهسالار، 122). با وجود این‌، یك‌بار كه‌ اصحاب‌ برهان‌ محقق‌ را به‌ قصد تفرج‌ به‌ باغهای‌ قونیه‌ برده‌ بودند، او بر آن‌ شد كه‌ بی‌خبر قونیه‌ را به‌ قصد قیصریه‌ ترك‌ كند، ولی‌ در همین‌ احوال‌ از استر فرو افتاد و پایش‌ آسیب‌ دید. از آن‌ پس‌، چون‌ مولانا علاقۀ او را به‌ قیصریه‌ دریافت‌، خود اسباب‌ عزیمت‌ او را به‌ آنجا فراهم‌ آورد (افلاكی‌، همانجا).
سپهسالار (همانجا) علت‌ رفتن‌ برهان‌ محقق‌ را به‌ قیصریه‌ با خبر آمدن‌ شمس‌ تبریزی‌ به‌ قونیه‌ مربوط دانسته‌، و تصریح‌ كرده‌ است‌ كه‌ اندكی‌ پس‌ از رفتن‌ او به‌ قیصریه‌ شمس‌ به‌ قونیه‌ رسید. این‌ اشارۀ سپهسالار با توجه‌ به‌ تاریخ‌ درگذشت‌ برهان‌ محقق‌ سزاوار تأمل‌ است‌، زیرا گرچه‌ در هیچ‌ یك‌ از منابع‌ موجود تاریخ‌ فوت‌ او ضبط نشده‌ است‌، اما سلطان‌ ولد درگذشت‌ او را پس‌ از 9 سال‌ مریدی‌ مولانا نزد او دانسته‌ است‌ (همان‌، 196). این‌ گفته سلطان‌ ولد را همۀ محققان‌ معاصر پذیرفته‌اند، و چون‌ ورود برهان‌ محقق‌ به‌ قونیه‌ در 629ق‌ بوده‌ است‌، پس‌ فوت‌ او را در 638ق‌ گفته‌اند (نك‌ : فروزانفر، زندگانی‌، 44؛ گولپینارلی‌، مولانا، 93؛ VIII / 797، (EI¹. بر سنگ‌ قبر او نیز ــ كه‌ ظاهراً مربوط به‌ سالها پس‌ از درگذشت‌ اوست ــ سال‌ درگذشتش‌ را با حروف‌ «قدّس‌الله‌ سرّه‌ السامی‌» (637ق‌) نوشته‌اند (گولپینارلی‌، همانجا).
اما روایتها و اشاره‌هایی درباره احوال‌ برهان‌ محقق‌ وجود دارد كه‌ می‌توان‌ با استناد به‌ آنها نسبت‌ به‌ درگذشت‌ او در 638ق‌ تردید كرد. نخست‌ آنكه‌ افلاكی‌ در روایتی‌ اشاره‌ دارد كه‌ وقتی‌ مغولان‌ در 640ق‌ بر قیصریه‌ مسلط شدند، برهان‌ محقق‌ را احترام‌ كردند و حتێ‌ مبلغی‌ نقدینه‌ در پای‌ او ریختند (1 / 66-67؛ نیز نك‌ : بایرام‌، 155)؛ دیگر آنكه‌، چنانكه‌ پیش‌تر اشاره‌ شد، سپهسالار (همانجا) ورود شمس‌ به‌ قونیه را اندك‌ زمانی‌ پس‌ از رفتن‌ برهان‌ محقق‌ به‌ قیصریه‌ دانسته‌ است‌ و محقق‌ است‌ كه‌ شمس‌ در 642ق‌ به‌ قونیه‌ آمد (نك‌ : افلاكی‌، 2 / 618). پس‌ برهان‌ محقق‌ می‌باید در حوالی‌ همان‌ سال‌ قونیه‌ را ترك‌ گفته‌ باشد. سه‌ دیگر آنكه‌ در وقف‌نامه‌ای‌ كه‌ در 644ق‌ تنظیم‌ شده‌ است‌ و در مجموعۀ اوقاف‌ استان‌ قونیه‌ موجود است‌، نام‌ مولانا و نیز برهان‌ محقق‌ به‌ عنوان‌ دو تن‌ از گواهان‌ آمده‌ است‌ (هاشم‌پور، 49-93). پیداست‌ كه‌ برهان‌الدین‌ تنها در صورت‌ زنده‌ بودن‌ در آن‌ تاریخ‌ می‌توانست‌ یكی‌ از گواهان‌ وقف‌نامه‌ باشد. این‌ اشارات‌ دربارۀ برهان‌ محقق‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ 638ق‌ به‌ عنوان‌ سال‌ فوت‌ او، اگر مردود نباشد، درخور تردید است‌. این‌ نكته‌ كه‌ بعضی‌ از مولویان‌، مانند ولد چلبی‌ در مقالات‌ خود متذكر شده‌اند كه‌ مولانا در 644ق‌ برای‌ برگذاری‌ مجلس‌ عزای‌ برهان‌ محقق‌ به‌ قیصریه‌ رفت‌ (فروزانفر، همان‌، 45، حاشیه‌)، دست‌ كم‌ اختلاف‌ اصحاب‌ طریقت‌ مولویه‌ را درباره سال‌ وفات‌ برهان‌ محقق‌ تأیید می‌ كند.
به‌ هر حال‌، پس‌ از درگذشت‌ برهان‌ محقق‌، شمس‌الدین‌ اصفهانی‌ و بزرگان‌ قیصریه‌ به‌ عزاداری‌ پرداختند و او را در حظیره‌اش‌ به‌ خاك‌ سپردند (سپهسالار، 170؛ جامی‌، 459). پس‌ از چهلم‌ برهان‌ محقق‌، شمس‌الدین‌ اصفهانی‌ با نامه‌ای‌ خبر درگذشت‌ او را به‌ مولانا رساند. مولانا با اطلاع‌ از درگذشت‌ وی‌ با جمعی‌ از اصحاب‌ به‌ قیصریه‌ آمد و عُرس‌ و عزاداری‌ برگذار شد؛ سپس‌ آنچه‌ از كتابها و وسایل‌ شخصی‌ وی‌ برجای‌ مانده‌ بود، با خود برداشت‌ و بخشی‌ از آن‌ را هم‌ به‌ یادگار به‌ مریدش‌ شمس‌الدین‌ اصفهانی‌ داد (افلاكی‌، 1 / 68- 69).
با درگذشت‌ برهان‌ محقق‌، جایگاه‌ او نزد مولانا و مریدان‌ قونیه‌ محفوظ ماند. مولانا پیوسته‌ در بزرگداشت‌ او سخن‌ می‌گفت‌ و از وی‌ درمورد برخی‌ سخنانی‌ كه‌ دربارۀ او گفته‌ می‌شد، نزد مریدان‌ قونیه‌ دفاع‌ می‌كرد (نك‌ : مولوی‌، فیه‌ ما فیه‌، 111، 207). مولانا در مثنوی‌ (دفتر 2، بیتهای‌ 1319، 1320) برهان‌ محقق‌ را «پُخته‌»ای‌ به‌ دور از «تغیر» و همچون‌ «نور» معرفی‌ كرده‌ كه‌ از خود رسته‌ و به‌ «نیستی‌» رسیده‌، و موقف‌ حق‌ را یافته‌ است‌. در غزلیات‌ هم‌ وی‌ را «قیصر» خویش‌ معرفی‌ كرده‌ كه‌ در «قیصریه‌» افتاده‌ است‌ (نك‌ : كلیات‌... ، 4 / 179).
البته‌ اینهمه‌، از تأثّر مولوی‌ از برهان‌ محقق‌ ناشی‌ شده‌ است‌ و از پیوند عمیق‌ عاطفی او با لالای‌ ایام‌ كودكی‌ و پیر دوران‌ جوانی‌ وی‌ حكایت‌ دارد كه‌ عموماً نزد متأخران‌ و معاصران‌ كم‌ رنگ‌ شده‌، و تحت‌الشعاع‌ تحول‌ مولانا بر اثر پیوندش‌ با شمس‌ تبریزی‌ قرار گرفته‌ است‌، در حالی‌ كه‌ تأثیر برهان‌ محقق‌ بر مولانا را می‌توان‌ به‌ پلی‌ تشبیه‌ كرد كه‌ مولوی‌ دانشمند را به‌ مولانای‌ مقبول‌ شمس‌ رسانید. مولانا همواره‌ در مجالس‌ وعظ و تذكیر معارف‌ و معانی‌ برهان‌ محقق‌ را نقل‌ می‌كرد (افلاكی‌، 2 / 706؛ نیز نك‌ : مولوی‌، فیه‌ ما فیه‌، 219-220). در مثنوی‌ نیز تعبیرات‌ و مفاهیمی‌ كه‌ نخستین‌بار برهان‌ محقق‌ در مجالس‌ خود آنها را طرح‌ كرده‌ است‌، كم نیست‌ (نك‌ : برهان‌ محقق‌، 2-3، 26، 31، 35؛ قس‌: مولوی‌، مثنوی‌، دفتر 1، بیت 310، نیز بیت‌ 3723 ببـ ، دفتر 5، بیت‌ 2035). علاوه‌ بر مولانا، شمس‌ تبریزی‌ نیز كه‌ ظاهراً قبل‌ از مولانا و در شام‌ با او ملاقات داشته‌، به‌ احوال‌ بلند و آراء و اقوال‌ او اشاراتی‌ كرده‌ است‌ (نك‌ : 2 / 102، 130-131). سلطان‌ ولد هم‌ او را یكی‌ از «اولیاء» و «سلطان‌ الواصلین‌» بر شمرده‌ ( ولدنامه‌، 2، 179؛ نیز نك‌ : سپهسالار، 11، 23)، و پاره‌ای‌ از معارف‌ او را به‌ صورت‌ منظوم‌ در آثار خود روایت‌ كرده‌ است‌ (نك‌ : همان‌، 179، 237، رباب‌ نامه‌، 239). پیروان‌ طریقه مولویه‌ نیز از وی‌ با القابی‌ چون‌ «فخر الاولیاء و الكاملین‌» و «فخر المجذوبین‌» یاد كرده‌، و او را یكی‌ از «اقطاب‌ تسعه‌» در طریقت‌ مولویه‌ دانسته‌اند (سپهسالار، 23، 119؛ فروزانفر، همان‌، 174، حاشیه‌).

آثار

برهان‌ محقق‌ عارفی‌ بود آشنا به‌ علوم‌ ظاهر و باطن‌ كه به قول سلطان ولد ( ولد نامه‌، 179-180) در روم‌ نظیری‌ نداشت‌. او آثار و نگارشهای‌ صوفیانه‌ را به‌ جدّ و از روی‌ تأمل‌ مطالعه‌ می‌كرد و به‌ قولی‌ از «علوم‌ طبی‌ و حكمت‌ الهێ» نیز آگاهی‌ داشت‌ (مولوی‌، فیه‌ ما فیه‌، 111؛ افلاكی‌، 1/63). با وجود این‌، جز مجموعه‌ای‌ از گفته‌هایش‌ كه‌ به‌ عنوان‌ معارف‌ گردآوری‌ شده‌، اثر مكتوب‌ دیگری‌ از وی‌ باقی‌ نمانده‌ است‌. اینكه‌ بعضی‌ از معاصران‌ تفسیر سورۀ فتح‌ را هم‌ از آثار مسلم‌ او می‌دانند (نك‌ : صفا، 3(2)/1172)،مبتنی‌ بر حدسی‌است‌ كه‌ فروزانفر (مقدمه‌...، «كج‌» ـ «كه‌») دربارۀ تفسیر مزبور مطرح‌ كرده‌ است‌، و البته‌ تعلق‌ آن‌ به‌ برهان‌الدین‌ محقق‌ ترمذی‌ به‌ هیچ‌ روی‌ مسلم‌ نیست‌، زیرا بر پایه موازین‌ كتاب‌شناسی‌ تاریخی‌ این‌ انتساب‌ را نمی‌توان‌ تأیید كرد و براساس‌ قواعد ساختاری‌ زبان‌ و تفكر عرفانی‌ خاص‌ برهان‌ محقق‌ نیز این‌ نظر قابل‌ قبول‌ و اثبات‌ نیست‌. اما معارف‌ برهان‌ محقق‌ مجموعه‌ای‌ است‌ پراكنده‌ از سخنان‌ و مواعظ او كه‌ در مجالس‌ صوفیانۀ قونیه‌ و قیصریه‌ مطرح‌ كرده‌، و مانند معارف‌ بهاءالدین‌ ولد بیشتر جنبۀ خطابی‌ دارد و متضمن‌ اخلاق‌ عرفانی‌ است‌. پاره‌ای‌ از مطالب‌ خطابی‌ معارف‌ حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ برهان‌ محقق‌ این‌ سخنان‌ را در مقام‌ تربیت‌ و نصیحت‌ مولانا جلال‌الدین‌ محمد بلخی‌ طرح‌ كرده‌ است‌، خاصه‌ كه‌ در مواردی‌ لحن‌ خطاب‌ به‌ مولانا در آنها آشكار است‌ (نك‌ : ص‌ 24-25).
معارف‌ نه‌ تنها از جهت‌ شناخت‌ بهتر مولوی‌ و مثنوی‌ او حائز اهمیت‌ است‌، بلكه‌ از لحاظ شناخت‌ پسندها، تأملات‌ و تجربه‌های‌ عرفانی‌ برهان‌ محقق‌ نیز سزاوار توجه‌ و تأمل‌ است‌، خاصه‌ كه‌ او بر این‌ باور بوده‌ است‌ كه‌ آدمی‌ می‌باید بر اثر تفكر خویش‌ و با تكیه‌ بر تجربه‌های‌ خود سخن‌ گوید، وگرنه‌ ناقل‌ اقوال‌ دیگران‌ خواهد بود، چنانكه‌ نقل‌ شعر دیگران‌ آدمی‌ را «راوی‌» می‌سازد، نه «شاعر» (برهان‌ محقق‌، 49). با اینهمه‌، خود او شعر حكیم‌ سنایی‌ غزنوی‌ را همواره‌ می‌خواند و نقل‌ می‌كرد، تا جایی‌ كه‌ در استناد و استشهاد به‌ شعر سنایی‌، گاه افراط می‌نمود و مورد نقد و تعریض‌ مریدان‌ قونیه‌ قرار می‌گرفت‌ كه‌ «شعر سنایی‌ در سخن‌ بسیار می‌آرد» (مولوی‌، همان‌، 207). اما باید دانست‌ كه‌ نقل‌ و روایت‌ شعر سنایی‌ ناشی‌ از ارادت‌ و پیوند قلبی‌ برهان‌ محقق‌ با مواجید و احوال‌ شعر سنایی‌ بود، تا جایی‌ كه‌ او سخن‌ حكیم‌ غزنه‌ را به‌ «نور»ی‌ تشبیه‌ كرد كه‌ «چیز»ها را در پرتو آن‌ می‌توان‌ دید (همانجا) و به‌ همین‌ سبب‌ است‌ كه‌ شمس‌ تبریزی‌ (2/67) برهان‌ محقق‌ را «مرید خاص‌» سنایی‌ می‌دانست‌. تعلق‌ خاطر برهان‌ محقق‌ به‌ شعر سنایی‌ چنان‌ بود كه‌ حتی‌ تعبیرات‌ سنایی‌وار را در زبان‌ روزمرّۀ او جاری‌ كرده‌ بود (نك‌ : ص‌ 40، 50، 69؛ قس‌: سنایی‌، 861، 51، 52). این‌ علاقۀ برهان‌ محقق‌ به‌ سنایی‌، مولانا و دیگر اصحاب‌ او را متوجه‌ حكیم‌ غزنه‌ ساخته‌ بود، تا آنجا كه‌ شاید بتوان‌ گفت‌ كه‌ توجه‌ مولانا به‌ برخی‌ ابیات‌ سنایی‌ و تفسیر آنها در مثنوی‌ (از جمله‌، نك‌ : 1/108) هم‌ بر اثر توجه‌ برهان‌ محقق‌ و توجه‌ دادن‌ او به‌ شعر سنایی‌ بوده‌ است‌.
با همه اهمیتی‌ كه‌ معارف‌ برهان‌ محقق‌ دارد، نسخه‌های‌ موجود آن‌ كاستی‌ و فزونی‌ فراوان‌ دارند و با یكدیگر همگون‌ و همسان‌ نیستند. نسخۀ مقابله‌ شده‌ای‌ كه‌ به‌ كوشش‌ بدیع‌الزمان‌ فروزانفر عرضه‌ شده‌ است‌ (تهران‌، 1339ش‌)، علاوه‌ بر آنكه‌ در بسیاری‌ از مواضع‌ مخدوش‌، گنگ و نامفهوم‌ و گسیخته‌ می‌نماید، در مقایسه‌ با نسخۀ خطی‌ احمد رمزی‌ از روایت‌ مفصل‌تر آن‌ ــ كه‌ در 1321ق‌ كتابت‌ شده‌ است‌ (نك‌ : گولپینارلی‌، مولانا، 57- 59؛ نیز هاشم‌پور، 57) ــ افتادگیها و كاستیهای‌ فراوان‌ دارد، هر چند كه‌ در نسخۀ مذكور نیز كه‌ عبدالباقی‌ گولپینارلی‌ آن‌ را به‌ نام‌ معارف‌ ترمذی‌ معرفی‌ كرده‌ است‌، همچنان‌ كه‌ خود او متذكر شده‌، مطالبی‌ وارد شده‌ است‌ كه‌ از گفتارهای‌ برهان‌ محقق‌ نیست‌ (نك‌ : همانجا).

مآخذ

ابن‌ كربلایی‌، حافظ حسین‌، روضات‌ الجنان‌، به‌ كوشش‌ جعفر سلطان‌ القرائی‌، تهران‌، 1349ش‌؛ افلاكی‌، احمد، مناقب‌ العارفین‌، به‌ كوشش‌ تحسین‌ یازیجی‌، آنكارا، 1976م‌؛ بایرام‌، میكائیل‌، «سید برهان‌الدین‌ محقق‌ ترمذی‌ در تلاطم‌ حوادث‌ سیاسی‌»، مولانا از دیدگاه‌ تركان‌ و ایرانیان‌، تهران‌، 1369ش‌؛ برهان‌ محقق‌، معارف‌، به‌ كوشش‌ بدیع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، 1339ش‌؛ جامی‌، عبدالرحمان‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ مهدی‌ توحیدی‌پور، تهران‌، 1366ش‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، لیدن‌، 1910م‌؛ خوارزمی‌، حسین‌، جواهرالاسرار، به‌ كوشش‌ جواد شریعت‌، اصفهان‌، 1360ش‌؛ خواندمیر، غیاث‌الدین‌، حبیب‌السیر، به‌ كوشش محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ رازی‌، امین‌ احمد، هفت‌ اقلیم‌، به‌ كوشش‌ جواد فاضل‌، تهران‌، 1340ش‌؛ زرین‌كوب‌، عبدالحسین‌، سرّنی‌، تهران‌، 1366ش‌؛ سپهسالار، فریدون‌، رساله‌ در احوال‌ مولانا جلال‌الدین‌ مولوی‌، به‌ كوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، 1325ش‌؛ سلطان‌ ولد، بهاءالدین‌، رباب‌نامه‌، به‌ كوشش‌ علی‌ سلطانی‌ گرد فرامرزی‌، تهران‌، 1359ش‌؛ همو، ولدنامه‌ ( مثنوی‌ ولدی‌ )، به‌ كوشش‌ جلال‌ همایی‌، تهران‌، 1315ش‌؛ سنایی‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ شمس‌ تبریزی‌، مقالات‌، به‌ كوشش‌ محمدعلی‌ موحد، تهران‌، 1369ش‌؛ صفا، ذبیح‌الله‌، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌، تهران‌، 1366ش‌؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان‌، زندگانی‌ مولانا جلال‌الدین‌ محمد، تهران‌، 1354ش‌؛ همو، مقدمه‌ بر معارف‌ (نكـ: همـ، برهان‌ محقق‌)؛ گولپینارلی‌، عبدالباقی‌، مولانا جلال‌الدین‌، ترجمه توفیق‌ هاشم‌پورسبحانی‌، تهران‌،1363ش‌؛همو، مولویه ‌بعد از مولانا، ترجمه توفیق‌ هاشم‌پور سبحانی‌، تهران‌، 1366ش‌؛ معصوم‌ علیشاه‌، محمدمعصوم‌، طرائق‌ الحقائق‌، به‌ كوشش‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌، 1318ش‌؛ مولوی‌، فیه‌ ما فیه‌، به‌ كوشش‌ بدیع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، 1360ش‌؛ همو، كلیات‌ شمس‌، به‌ كوشش‌ بدیع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، 1355ش‌؛ همو، مثنوی‌ معنوی‌، به‌ كوشش‌ نیكلسن‌، لیدن‌، 1933م‌؛ همو، مكتوبات‌، به‌ كوشش‌ توفیق‌ هاشم‌پور سبحانی‌، تهران‌، 1371ش‌؛ هاشم‌پور سبحانی‌، توفیق‌، تعلیقات‌ بر مولانا جلال‌الدین‌ (نك‌ : هم‌ ، گولپینارلی‌)؛ نیز: .

EI¹

نجیب‌ مایل‌هروی‌

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 321
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست