نویسنده (ها) :
حسین لاشیء
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 18 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِبْنِ باكويۀ شيرازی، ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن عبيدالله، از مشايخ بزرگ صوفيه در سدۀ 4 و اوايل سدۀ 5 ق/ 10 و 11 م. شهرت او در منابع عربی به صورت ابن باكويه، و ابن باكو، و در كتب فارسی گاهی به شكل باكو و باكويه ضبط شده است. نام او و نام پدرش در اكثر منابع معتبر قديمی به صورتی است كه در بالا آورده شد. ولی در بعضی از منابع متأخر نام او را علی و نام پدرش را محمد نوشتهاند (جامی، نفحات، 320-321؛ نك : قزوينی، 380-382)، و در بعضی منابع نام جد او را احمد ضبط كردهاند (ابن ماكولا، 1/ 166؛ فيروزآبادی، ذيل «باك»). شهرت او مأخود از نام جدش «باكويه» است كه آن نيز منسوب به باكوی شروان است (سمعانی، 2/ 55؛ محمد بن منور، 207؛ زبيدی، ذيل «بوك») و چون او در آخر عمر در دامنۀ كوهی در نزديكی شيراز عزلت گزيد، نزد عامۀ مردم آن نواحی به باباكوهی يا بابایكوهی مشهور گشت. ابن باكويه در جوانی در حلقۀ مريدان و شاگردان شيخ ابوعبدالله ابن خفيف درآمد و پس از وفات شيخ (371 ق/ 981 م) به سير آفاق و سياحت كشورهای مختلف پرداخت و حكايات و روايات بسياری در احوال و اقوال مشايخ صوفيه گرد آورد (ديلمی، 259؛ سمعانی، 8/ 221؛ ذهبی، 2/ 260؛ جنيد، 381-383). گفتهاند كه او در شيراز متنبی را ملاقات كرده و اشعار او را از خود وی شنيده است (فارسی، 27؛ ابن حجر، 5/ 230). او پس از سير و سياحت در كشورهای شرقی اسلامی، سرانجام به نيشابور آمد و در خانقاه ابوعبدالرحمن سُلَمی اقامت گزيد. و پس از مرگ سلمی (412 ق/ 1021 م) پير خانقاه او شد (محمد بن منور، 207). ابن باكويه در نيشابور با ابوالقاسم قشيری و شيخ ابوسعيد ابوالخير مصاحب بوده است. وی ابتدا ابوسعيد ابوالخير و آيين سماع او را منكر بود، اما پس از ديدن كراماتی از شيخ، نسبت به او ارادتی تمام يافت (همو، 83 -86، 207- 208). ابن باكويه مدتی با شيخ ابوالعباس نهاوندی نيز مصاحب بوده و شيخ او را بزرگ داشته و به فضل و كمال او اعتراف نموده است (جنيد، 382-383). خواجه عبدالله انصاری نيز از معتقدان وی بوده و در نيشابور در خانقاه او توقف میكرده است. خواجه عبدالله گويد كه «من خود از او به انتخاب، هزار حكايت نوشتهام و سی هزار حديث» (جامی، مقامات، 16). امروز بر ما آشكار نيست كه چرا ابن باكويه در اواخر عمر خانقاه نيشابور و حلقۀ مريدان را ترك گفت و به شيراز بازگشت و در غاری نزديك آن شهر عزلت گزيد. در شيراز مشايخ صوفيه و بزرگان علما از صحبت او كسب فيض میكردند (جنيد، 383). ابن باكويه سرانجام در همان غار درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد و بقعهای بر مرقد وی ساخته شد كه اكنون زيارتگاه است. وفات او را جنيد شيرازی در 442 ق [1050 م] نوشته (ص 384) و مؤلفان متأخر چون جامی و ديگران غالباً همين تاريخ را ضبط كردهاند، ولی فارسی (ص 27)، ابن حجر (5/ 230) و ذهبی (2/ 260) سال وفات او را 428 ق [1037 م] نوشتهاند و سمعانی (8/ 221) آن را چهار صد و بيست و اندی ذكر كرده است. با توجه به قدمت و اعتبار منابع اخير و طبق محاسبۀ محمد قزوينی در حواشی شدالازار (ص 384)، تاريخ 428 ق) صحيحتر به نظر میرسد. ابن باكويه در علوم مختلف متبحر بوده (جنيد، 380) و به ويژه در استماع و نقل حديث و آشنايی به حكايات و سيرههای مشايخ طريقت شهرتی تمام داشته است (فارسی، ذهبی، همانجاها). احمد بن علی بن خلف شيرازی اديب كه در نيشابور میزيسته، كتابهايی از جمله كتاب الحكايات را از ابن باكويه نقل كرده است (ابن ماكولا، 166). از آثار منسوب به او يكی رسالهای است دربارۀ حسين بن منصور حلاج به عنوان بداية حال الحلاج و نهايته كه لوئی ماسينيون (بخش III) آن را به چاپ رسانده است. ديگری كتاب اخبار العارفين است كه حاجی خليفه در كشف الظنون از آن ياد كرده است (1/ 27)، اما نسخهای از آن در دست نيست. ديوان شعری به فارسی نيز به او نسبت دادهاند كه در آن شاعر به «كوهی» تخلص كرده است. اگر چه برخی از مستشرقين همچون ريو، اته، ژوكوفسكی و برتلس در صحت اين انتساب اصرار ورزيدهاند (نك : برتلس، 376)، ليكن شيوۀ گفتار در اين اشعار هيچ گونه مناسبت و شباهتی با سبك و اسلوب شعر فارسی در سدههای 4 و 5 ق ندارد، و هيچ يك از مؤلفاتی كه تا پيش از سدۀ 13 ق به ذكر احوال ابن باكويه پرداختهاند از شاعری او سخنی نگفته و شعری به او نسبت ندادهاند. به نظر آقابزرگ سرايندۀ اين ديوان قبل از قرن 9 ق نمیزيسته است (9(1)/ 117- 118) و به نظر زرين كوب سراينده اين اشعار كه شاعری با تخلص كوهی است، متعلق به بعد از عصر حافظ است (ص 217).