چِشْتی، قطبالدین مودود (430 یا 433-527 ق / 1039 یا 1042-1133م)، یکی از مشایخ سلسلۀ خواجگان چشت که معرف دورۀ اول تاریخ طریقۀ چشتیه (سدههای 4-7ق) در شهر چشت در نزدیکی هراتاند. این دوره پیش از دورۀ دوم گسترش و تحول این طریقه در هند به دست خواجه معینالدین چشتی (د 633 ق / 1236م؛ ه م) و جانشینان او بوده است. ناصرالدین ابویوسف (یا یوسف) چشتی (د 459ق / 1067م)، پدر قطبالدین از مشایخ نامدار چشت به شمار میآمد که خود خواهرزاده و جانشین ابواحمد ابدال چشتی، خلیفۀ ابواسحاق چشتی، سرسلسلۀ خواجگان چشتی بود. ناصرالدین ابویوسف از معاصران و مصاحبان خواجه عبدالله انصاری نیز بود و با وی رابطۀ صمیمانهای داشت (جامی، 330-331؛ داراشکوه، 90؛ غلامسرور، 1 / 246- 248؛ چشتی، 500؛ بورکوی، 112؛ رضوی، I / 115؛ سبحان، 175). به نوشتۀ منابع چشتیه، شجرۀ طریقتی این خاندان با چندین واسطه به ابراهیم ادهم، عبدالواحد بن زید، حسن بصری، و در نهایت به علی(ع) و پیامبر(ص) میرسد (داراشکوه، 91؛ نظامی، 139-140؛ فیض، 485-486؛ هدایت چشتی، 78؛ آریا، 74). قطبالدین تحصیلات مقدماتی را در چشت نزد پدرش آغاز کرد و در 7 سالگی موفق به حفظ قرآن شد و به تدریج زیر نظر پدر به سلوک باطنی پرداخت، تا آنجا که در جوانی به دست او خرقه پوشید و چندین سال در خلوت به ذکر و ریاضت و تهذیب نفس پرداخت. وی ظاهراً در همان هنگام نیز به فضل و دانش، اوصاف نیکو و کمالات معنوی شهرت داشت و در 16 سالگی دو کتاب منهاج العارفین و خلاصة الشریعة را نوشته بود (داراشکوه، 90-91؛ هدایت چشتی، همانجا؛ چشتی، 500، 502؛ چشتی صابری، 139؛ غلامسرور، 1 / 248). قطبالدین مودود در 26 یا 29 سالگی، پس از درگذشت پدرش، بر جای او نشست و هدایت مریدان را برعهده گرفت و در مدت کوتاهی در چشت و مناطق اطراف آن پیروان بسیار یافت (همانجا؛ جامی، 331؛ اصیلالدین، 1 / 131؛ داراشکوه، 91؛ چشتی صابری، 140-141؛ معصوم علیشاه، 2 / 134؛ هدایت چشتی، 78). با اینهمه، در وقایعی که چندی بعد رخ داد، بر او آشکار شد که فاقد پختگی علمی و معنوی لازم است: ماجرا از این قرار بود که پس از درگذشت پدر قطبالدین، شیخ احمد جام برای زیارت مزارهای چشت از جام به هرات و سپس به چشت آمد. اما روی آوردن مردمان بسیار به او در هرات و چشت، ظاهراً مریدان خواجه مودود را هراسان کرد و آنها را بر آن داشت که او را وا دارند تا با فرستادن رسولانی از شیخ احمد جام بخواهد که آنجا را ترک کند. بهرغم این واکنش خام، شیخ احمد جام با بزرگمنشی و برخوردی هوشمندانه، قطبالدین را متوجه اشتباه خود ساخت و ناپختگی او را بر وی آشکار کرد. خواجه مودود نیز با پی بردن به خطا و ضعف خود، از شیخ احمد جام پوزش خواست و به پیروی از اندرز او، برای تحصیل علوم به بلخ رفت و 4 سال در آنجا بـه کسب معـارف پرداخت و صاحب مریدانـی شد. اما پس از چندی به سبب خسارت و دشمنی علمای آن دیار از بلخ به بخارا رفت و چندی نیز در آنجا ماند. پس از آن به چشت بازگشت و به تربیت مریدان پرداخت. بخشی از دوران زندگی قطبالدین معاصر با حکومت سلطان سنجر سلجوقی (511-552 ق) بود (چشتی، 500، 502؛ جامی، 331-334؛ غلامسرور، 1 / 248-250؛ هدایت چشتی، 82-86؛ معصوم علیشاه، همانجا؛ یمنی، 10، 11؛ غزنوی، 13، 70-74؛ اصیلالدین، 1 / 131، 132). وی در چشت درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (همو، 1 / 155-156؛ جامی، 334؛ داراشکوه، 91). قطبالدین اهل سماع بود و از وی سخنانی دربارۀ سماع و نیکیهای آن نقل شده است (چشتی صابری، 141؛ هدایت چشتی، 81؛ رکنالدین، 167). از مریدان برجستۀ او میتوان به فرزند و جانشین او خواجه ابواحمد، خواجه رکنالدین محمودشاه سنجان، حسن تبتی، احمد بدرونی، عثمان رومی، خواجه سبزپوش آذربایجانی و ابونصیر شکیبان اشاره کرد (غلامسرور، 1 / 250؛ هدایت چشتی، 87؛ اصیلالدین، 1 / 131؛ جامی، همانجا؛ اوحدی بلیانی، 2 / 512). چنانکه پیشتر اشاره شد، دو کتاب منهاج العارفین و خلاصة الشریعة نیز بدو منسوب است (بغدادی، 2 / 477؛ منزوی، 7(1) / 606). محققان درگذشت او و مریدانش را پایان دورانی برجسته از تاریخ تصوف در چشت به شمار آوردهاند (رضوی، I / 115).