آخرین بروز رسانی : سه شنبه
20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بازْگَشْتِ اَدَبی، یکی
از سبکهای ادب فارسی، و عنوانی برای یکی از
دورههای تاریخ ادبیات ایران که در آن، شاعران و نویسندگان
از شیوۀ سرایندگان و نویسندگانِ پیرو سبک هندی (یا
اصفهانی) روی گرداندند و در کار سرودن و نوشتن به روش شاعران و نویسندگان
پیرو سبک عراقی و خراسانی بازگشتند.
بخش یکم ـ مقدمات
جنبش بازگشت در نیمۀ دوم
سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م پدیدار شد، در عهد کریم-خان
(۱۱۶۳-۱۱۹۳ق/
۱۷۵۰-۱۷۷۹م) توسعه یافت و
از زمان فتحعلیشاه قاجار
(۱۲۱۲-۱۲۵۰ ق/
۱۷۹۷-۱۸۳۴م) به رواج کلی
رسید. آغاز این دوره را برخی از محققان، اواخر عصر افشاریه
(آرینپور، ۱/ ۱۳؛ شمیسا، سبکشناسی شعر،
۳۰۶)، و برخی پایان دورۀ صفویه میدانند
(زرینکوب، سیری...، ۱۵۱؛ شمس، ۲). همایی
ضمن تصریح بدین معنا که سبک هندی در زمان صفویه، افشاریه
و زندیه رایج بوده است (تاریخ...، ۲۹۸)، در
مقدم دیوان سروش اظهار میدارد که مقدمات بازگشت در عهد زندیه
فراهم آمده است (ص ۱۵). به نظر بهار دورۀ بازگشت همان
با جلوس کریمخانزند آغاز میشود و مقارن پادشاهی مظفرالدین
شاه (۱۳۱۳ق/ ۱۸۹۵م) و ظهور ادبیات
مشروطه پایان مییابد («بازگشت...»، ﺷﻤ ۷،
ص ۵۲۰). رضازاده شفق شروع نهضت را اواخر سدۀ
۱۲ق میداند (ص ۳۶۸) و ریپکا به پیروی
از بهار بر این امر تأکید میورزد (ص 295-296)؛ همچنین در
دایرةالمعارف فارسی با تصریح بدینمعنا که «دورۀ زندیه
و بخش عمدهای از دورۀ قاجاریه را دورۀ بازگشت خواندهاند» (۲/ ۱۸۲۸)، بر نظریۀ بهار
تأکید شده است و سرانجام زرینکوب با تأیید ضمنی این
نظریه چنین اظهارنظر میکند که «بازگشت»، بازگشت به ادبیات
رسمی و درباری است، یعنی ادبیات مستوفیان،
شاهزادگان، حکام و صاحبمنصبان دولتی؛ طبقاتی که در عهد افشاریه
و زندیه همچنان وارث سنتهای ادبی روزگاران گذشته بودند و
توانستند راه بازگشت را هموار سازند (نقد...، ۲/
۶۳۱-۶۳۲).
نامگذاری
مخالفان نهضت بازگشت این جریان
را با تعبیراتی منفی مثا تکرار (شفیعیکدکنی،
ادبیات...، ۵۵) و رجعت (دایرةالمعارف...، همانجا) نامگذاری
کردهاند و موافقان، اعم از پیشروان و پیروان در نامگذاری
نهضت، از تعبیراتی مثبت سود جستهاند؛ پیشروان با تعبیراتی
مثل تجدید بنای متقدمان (آذر، ۴۱۶)، اقتفا به طریقۀ متقدمین
(هدایت، ۲/ ۹۲۸)، و اقتفای استادان (صباحی،
۱۹۴) از بازگشت سخن گفتهاند و پیروان یا محققان
طرفدار بازگشت در بحث از این جریان از عناوینی چون نهضت،
نهضت جدید (اقبال، ۴؛ رضازاده، ۳۷۷)، نهضت ادبی
(همایی، همانجا)، رنسانس ادبی، نهضت بزرگ ادبی (صفایی،
۲-۳)، نهضت بازگشت و تجدید حیات ادبی (رعدی،
۹۴)، و نیز از تعبیر رستاخیز (بهار، سبکشناسی،
۳/ ۳۱۶) بهره گرفتهاند. بازگشت، یا بازگشت ادبی
اصطلاح معاصران است (صفا، ۱۲۷) و به احتمال قریب به یقین،
نخستینبار از سوی بهار در سبک شناسی (همانجا) به کار رفته، و
سپس نزد اهل ادب رایج شده است.
اندیشۀ بازگشت
با آنکه برخی از محققان معتقدند
که فکر بازگشت، حاصل روی گرداندن چند تن سرایندۀ خوش قریحۀ صاحب
ذوق، یعنی شعله، مشتاق، میرزامحمد نصیر و آذر بیگدلی
از سبک روزگار خود (دنبالۀ سبک هندی)، و روی آوردن به سبک استادان قدیم است
(اقبال، ۵؛ آرینپور، ۱/ ۱۳)، اما بدون تردید
مرادشان آن نیست که این امر خلق الساعه و بیسابقه، و تنها
مولود ارادۀ امثال مشتاق و آذر بوده است (زرینکوب، سیری،
۱۵۱)؛ چه، از همان اوایل عهد صفوی، شاعران و نویسندگانی
بودهاند که در آثار قدما تتبع میکردهاند و به قول نصرآبادی به روش
گذشتگان علاقه نشان میدادهاند و به شیوۀ آنان شعر میسرودهاند
(بهار، «بازگشت»، ﺷﻤ ۸، ص ۷۱۵)، چنانکه حکیم
شفایی (د ۱۰۳۸ق/
۱۶۲۹م) منظومهای به پیروی از حدیقۀ سنایی
موسوم به نمکدان حقیقت سرود (نصرآبادی، ۱/
۳۱۰؛ بهار، سبکشناسی، ۳/ ۳۱۸) و
امید رازی (د ۹۲۵ق/ ۱۵۱۹م)
با تتبع در آثار قدما در قصیدهسرایی استاد شدس (نصرآبادی،
۲/ ۷۵۳)؛ کاری که از لحاظ ذوق هنر، رسم و روش گویندگان
عصر بازگشت به شمار میآید (زرینکوب، از گذشته...،
۴۵۹-۴۶۰) و پیروی از آن از سوی
شاعران عهد سلطان حسین صفوی، گویای این حقیقت
است که تحول سبک از اواخر سدۀ ۱۱ق/ ۱۷م آغاز شده است و شاعران نیمۀ اول
سدۀ ۱۲ق سبکی متفاوت با سبک هندی داشتهاند (محیط،
مقدمه، «دید»). روش پیروی از قدما به سبب غلبۀ شیوۀ تازه
(سبک هندی) در عصر صفوی و رواج آن، بهتدریج مغلوب شد و چونان
آتشی نهفته زیر خاکستر باقی ماند (بهار، «بازگشت»، همانجا،
«شعرشناسی»، ۵۵؛ زرینکوب، سیری، همانجا).
در عصر فترت، یعنی در فاصلۀ سقوط
صفویه تا استقرار قاجاریه، و بهویژه در عهد افشاریه و
زندیه مقدمات بازگشت ادبی فراهم آمد (همایی، همانجا) و
نطفۀ شعر دورۀ بازگشت بسته شد (شمیسا، سبکشناسی شعر،
۳۰۵) و سپس راه رشد و گسترش آن هموار گشت. از آنجا که پدیدآمدن
و رشدکردن هر پدیدهای، نتیجۀ فقدان موانع و
موجود بودن شرایط است، اولاً مانع ظهور و رشد مکتب بازگشت، یعنی
سبکهندی در اثر ضعف درونی و فروپاشی پشتوانۀ بیرونی
آن، با زوال دستگاه ادبپرور گورکانیان هند، از میان برخاست (نفیسی،
مقدمه، ۶)؛ ثانیاً اوضاع و عوامل مناسب برای ظهور و رشد این
مکتب (بازگشت)، بهویژه در شیراز و اصفهان و سپس در تهران فراهم آمد.
میتوان اوضاع و عوامل مناسب را به اوضاع اقتصادی، اجتماعی و
فرهنگی تقسیم کرد: ۱. اوضاع اقتصادی مناسب نخست حاصل ثروتی
بود که نادر از هند، به ایران آورد و دیگر نتیجۀ
پراکنده شدن ثروت سلطنتی صفویه، پس از فروپاشی در میان
مردم بود؛ ۲. اوضاع اجتماعی مناسب معلول امنیتی بود که بهویژه
در دورۀ بیستسالۀ حکومت کریمخان زند به بار آمد؛ ۳. اوضاع فرهنگی مناسب
به دنبال دسترسی مردم به کتابهای سودمند و دیوانهای
شاعران در پی فروپاشی حکومت صفوی و تاراج کتابخانۀ آنان
حاصل شد (بهار، همان، ﺷﻤ ۷، ص
۵۲۰-۵۲۱، سبکشناسی، ۳/
۳۱۶-۳۱۷؛ محجوب، ۳۵؛ مؤتمن،
۱۷۹). بدینترتیب، جنبش موسوم به بازگشت شکل گرفت؛
خاستگاه بازگشت، شهر اصفهان بود. اصفهان پس از استیلای افغانان آسیب
بسیار دید و رو به ویرانی نهاد، اما بدان سبب که زمانهای
دراز مرکز علمی و ادبی و فرهنگی بود، خاستگاه بازگشت ادبی
گردید (اقبال، ۴؛ آرینپور، نفیسی، همانجاها). در
اصفهان ادیبان و شاعرانی که از هجوم افغانان جان به در برده بودند،
توانستند ادبیات را بازسازی کنند (ریپکا، 295). گزارش اذر در
آتشکده از تلاش مشتاق (ص ۴۱۶)، نمونهای از جد و جهد
شاعران در بازسازی شعر و ادب فارسی تواند بود.
بخش دوم ـ شعر بازگشت
سرودن شعر به شیوۀ پیشینیان
ــ که هیچگاه یکسره متروک نشد ــ موردتوجه خاص شاعرانی قرار
گرفت که عضو انجمن ادبی مشتاق بودند. این شاعران که پیشگامام
شعر بازگشت بهشمار میآیند، عبارتند از سیدمحمد شعلۀ
اصفهانی (د ۱۱۶۰ق/ ۱۷۴۷م)،
میر سیدعلی مشتاق اصفهانی (د
۱۱۷۱ق/ ۱۷۵۸م) و میرزا
محمدنصیر اصفهانی (د ۱۱۹۲ق/
۱۷۷۸م). تلاش در جهت بازگشت به شیوۀ پیشینیان
در شعر با این ۳ تن ــ و به ویژه با کوششهای مشتاق ــ
آغاز شد و به دنبال پیوستن شماری از شاعران به محفل مشتاق، گسترش یافت
و سرنوشت آیندۀ شعر فارسی را ــ که مقدمات دگرگونی آن پیشتر فراهم
شده بود ــ رقم زد. مسائل مربوط به شعر بازگشت، یا بازگشت در شعر را میتوان
از دو دیدگاه ــ تاریخی و موضوعی ــ مورد بحث قرار داد:
الف ـ از دیدگاه تاریخی
شعر بازگشت، از دیدگاه تاریخی،
به دو دورۀ متمایز تقسیم میشود:
۱. دورۀ اول (از نیمۀ دوم
سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م تا اوایل سدۀ
۱۳ق/ ۱۹م)
در این دوره، شاعران در کار تقلید
از قدما و تتبع در شعر آنان، بیشتر به سبک شاعران شدههای
۶-۸ق/ ۱۲-۱۴م نظر داشتند و در سرودن غزل و قصیده
و مثنوی از روش این شاعران ــ شاعران آذربایجان و عراق ــ پیروی
میکردند (صفا، ۱۲۷). در این دوره دو انجمن ادبی
در خاستگاه بازگشت، اصفهان تشکیل شد و کار بازگشت به شیوۀ قدما
در سرودن شعر را پی گرفت: انجمن مشتاق و انجمن نشاط.
یک: انجمن مشتاق
نخستین انجمن ادبی است که
در پی پیوستن شماری از شاعران به «محفل ادبی» مشتاق
اصفهانی، شکل گرفت و به مدیریت وی اداره شد. این
شاعران که نخستین مجددان سبک پیشینیان به شمار میآیند
و شاعران عهد فتحعلیشاه شاگردان آنان محسوب می-شوند، عبارتند از عاشق
اصفهانی (د ۱۱۸۱ق/ ۱۷۶۷م)،
عبدالمجید شکستهنویس، متخلص به «مجید» (د
۱۱۸۵ق/ ۱۷۷۱م)، صهبای قمی
(د ۱۱۹۱ق/ ۱۷۷۷م)، آذر بیگدلی
(د ۱۱۹۵ق/ ۱۷۸۱م)، هاتف اصفهانی
(د ۱۱۹۸ق/ ۱۷۸۴م)، صباحی بیگدلی
(د ۱۲۰۶ یا ۱۲۰۷ق/
۱۷۹۲ یا ۱۷۹۳م) و رفیق
اصفهانی (د ۱۲۲۶ق/ ۱۸۱۱م)
(آرینپور، ۱/ ۱۳-۱۴). نقش مؤثر مشتاق در
جنبش بازگشت و به تعمیر آذر در تذکرۀ آتشکده در تجدید «بنای
نظم فصحای بلاغت شعار متقدمان» (همانجا) امری است که جملۀ تذکرهنویسان
پس از آذر بر آن تأکید کردهاند (ﻧﻜ : بهار، سبکشناسی،
۳/ ۳۱۸؛ هدایت، ۲/ ۹۲۸).
انجمن مشتاق پس از مرگ کریمخان زند و در پی ناآرامیهای
ناشی از آن، تعطیل شد (شمس، ۸۲).
دو: انجمن نشاط
دومین انجمن ادبی است که در
روزگار آقا محمدخان (ﺳﻠ
۱۲۰۹-۱۲۱۱ق/
۱۷۹۴-۱۷۹۶م)، به وسیلۀ میرزا
عبدالوهاب نشاط (د ۱۲۴۴ق/
۱۸۲۸م)، کلانتر و حاکم اصفهان در این شهر و در خانۀ وی
تشکیل شد (محیط، مقدمه، «یج»؛ آرینپور، ۱/
۱۴). اعضای این انجمن نسبت به مسائل ادبی، از اعضای
انجمن نخستین آگاهتر، و در کاربرد سبکهای گوناگون سخن از آنان کار
آزمودهتر بودند (همانجا). این انجمن به سبب قدرت و مکنت نشاط و توجه وی
به شاعران و نیز بدانسبب که تجربههای ارجمن انجمن اول را پشتسر
داشت، در کار بازگشت گامهای مطمئن-تر و مؤثرتری برداشت (شمس،
۸۷). این انجمن نیز پس از کشتهشدن آقا محمدخان و
احضارشدن نشاط از سوی فتحعلیشاه به تهران تعطیل شد (همو،
۸۸؛ آرینپور، همانجا) و مجمع سخنسرایان اصفهان به حجرۀ مجمر
اصفهانی (د ۱۲۲۵ق/ ۱۸۱۰م)،
در مدرسۀ کاسهگران انتقال یافت (محیط، مقدمه، «یه»).
از آنجا که هدف اساسی پیشروان
بازگشت در این دوره، از منظر منفی برانداختن سبک هندی بود و از
منظر مثبت در آثار قدما، مشتاق اصفهانی در غزلسرایی از شیوۀ سعدی
(د ۶۹۲ق/ ۱۲۹۳م) و خواجو (د
۷۵۳ق/ ۱۳۵۲م) و در قصیدهپردازی
از امامی هروی (د ۶۶۷ق/
۱۲۶۹م) و گاه از سبک خاقانی (د
۵۸۲ یا ۵۹۵ق/ ۱۱۸۶
یا ۱۱۹۹م) پیروی میکرد. آذر بیگدلی
در سرودن قصیدههای غرا شیوۀ ظهیر
فاریابی (د ۵۹۸ق/ ۱۲۰۲م)
را پیش چشم داشت. عبدالرزاق دُنبلی، متخلص به مفتون دادِ فصاحت میداد
و به شیوۀ امیر معزی (د میان سالهای
۵۱۸-۵۲۱ق/
۱۱۲۴-۱۱۲۷م) قصیده میسرود
و شهای ترشیزی در سرودن قصیده و قطعه سبک انوری (د
۵۸۳ق/ ۱۱۸۷م) و خاقانی را سرمشق
میساخت و غزل را به سبک تازه، لطیف و محکم میسرود (بهار
«بازگشت» ﺷﻤ ۸، ص
۷۱۵-۷۱۶). همایی سبک این
دوره از بازگشت را سبک «عراقی ـ اصفهانی جدید» مینامد
(مقدمه و حواشی، ۹۳-۹۴).
۲. دورۀ دوم (از اواخر
نیمۀ اول سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م تا اوایل سدۀ
۱۴ق/ ۲۰م)
در این دوره گویندگان در عین
پیروی از شاعران سدههای ۶-۸ق به سبک شاعران سدههای
۴-۶ق نیز توجه کردند (صفا، همانجا). در دورۀ دوم،
دورۀ ترقی و کمال مکتب بازگشت در شعر محسوب میشود و تلاشهای
دورۀ اول، به طور کامل مر میدهد و سخن هدایت در مجمعالفحصا مبنی
بر پیروی گویندگان مؤثر وی از فصحای متقدم
(۱/ نه – ده) بیشتر ناظر بر دورۀ دوم است (صفا،
همانجا). در اواخر دورۀ اول و در اوایل دورۀ دوم، سومین انجمن ادبی ــ که در واقع ادامۀ انجمن
دوم (انجمن نشاط) است ــ در تهران (۱۲۱۲ق)، در دربار
فتحعلیشاه تشکیل شد و از آنجا که شاه، خود شاعر بود و «خاقان» تخلص میکرد،
این انجمن به «انجمن خاقان» شهرت یافت (آرینپور، ۱/
۱۵؛ شمس، ۱۱۴).
انجمن خاقان از یکسو وارث تجربههای
دو انجمن پیشین بود و اعضای آن شاعران و ادیبان کارآزمودۀ آشنا
به دقایق شعر قدیم بودند (همانجا) و از سوی دیگر به سبب
ارتباط آن با دربار فتحعلیشاه که به شیوۀ دربار سلطان
محمود غزنوی و سلطان سنجر سلجوقی نظام یافته بود و شاعران را مینواخت
و بدانها صله میداد (آرینپور، همانجا)، شاعران بسیاری
به امید گرفتن صله و لقب به خود خواند که محور همۀ آنها ملکالشعرا
صبا بود (همانجا). بدینسان، مرکزی پدید آمد که هرچند مرکز تبلیغات
سلطنت محسوب میشد، اما به نوعی مرکز آموزش و گسترش شعر و ادب نیز
بود و.شاعرانی توانا پرورد که نامبردارترین آنان، لین شاعرانند:
سحاب اصفهانی (د ۱۲۲۲ق/
۱۸۰۷م)، مجمر اصفهانی (د
۱۲۲۵ق/ ۱۸۱۰م)، صبای کاشانی
(د ۱۲۳۸ق/ ۱۸۲۳م)، نشاط اصفهانی
(د ۱۲۴۴ق/ ۱۸۲۸م) و وصال شیرازی
(د ۱۲۶۲ق/ ۱۸۴۶م) (ﻧﻜ
: براون، IV/ 305-316).
چنین بود که شعر فارسی با
آهنگ بازگشت به سبکهای گذشته (عراقی و خراسانی) و در مکتب عرفی،
صائب، شوکت و شاعرانی مانند آنها (همو، IV/ 299) در عصر فتحعلیشاه به
کمال رسید (آرینپور، ۱/ ۷۹) و در دورۀ جانشینان
وی، بهویژه ناصرالدینشاه (مقـ
۱۳۱۳ق/ ۱۸۹۵م) همچنان پیش
رفت. فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه در حفظ و استمرار نهضت ادبی
غفلت نورزیدند و با تشویق شاعران، شعر و ادب را رونق بخشیدند.
عهد ناصری آخرین دورۀ وفور
شعر و کمال شاعری در ایران است. بزرگترین قصیدهسرایان
عهد ناصری اینانند: قاآنی شیرازی (د
۱۲۷۰ق/ ۱۸۵۴م)، شهاب اصفهانی
(د ۱۲۹۱ق/ ۱۸۷۴م) و سروش اصفهانی
(د ۱۲۸۵ق/ ۱۸۶۸م)؛ و از حیث
تقدم زمانی صبای کاشانی، سپس محمودخان ملک الشعرا (د
۱۳۱۱ق/ ۱۸۹۳م) و فتحالله خان شیبانی
(د ۱۳۰۸ق/ ۱۸۹۱م)؛ و از بزرگترین
غزلسرایان عصر فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه اینان را میتوان
نام برد: نشاط اصفهانی، وصال شیرازی، فروغی بسطامی
(د ۱۲۷۴ق/ ۱۸۵۸م) و مجمر اصفهانی؛
سپس یغمای جندقی (د ۱۲۷۶ق/
۱۸۵۹م)، ملکالشعرا عنقا و مسکین اصفهانی
(همایی، مقالات...، ۱/
۴۵۵-۴۵۶).
چنین بود که حاصل تلاشهای
دورۀ اول در دورۀ دوم ــ که عصر کمال محسوب میشود (آرینپور، همانجا) ــ «به
صورت نوعی نهضت یا مکتب ادبی» درآمد (زرینکوب، سیری،
۱۵۱) و هدف نهایی و بنیادی جنبش، یعنی
دستیابی به زبان شیوای قدما تحقق یافت و شاعرانی
ظهور کردند که «بسیار خوب از عهدۀ تقلید متقدمین
برآمدند» (امیری، ۱۴) و «سخن آنان را از حیث رعایت
نکات و دقایق فنی، اختلافی با آثار پنج شش قرن پیش نداشت»
(آرینپور، ۱/ ۱۶) . زبان برخی از آنان را به دشواری
میتوان از زبان شیوای قدما تشخیص داد (شمیسا، سبکشناسی
شعر، ۳۱۱)؛ چنانکه بعضی از قصیدههای ملکالشعرا
صبا، از جهت لفظ آنچنان شیوا و استوار است و از جهت معنا آنسان دقیق
که قصاید فصحای سدۀ ۶ق را پیش چشم میآورد (صفا، ۱۲۹).
مکتب ادبی عهد قاجار، گرچه در اوج شکوفایی آن، کمال تقلید
از شیوۀ قدما، و کمال تتبع در آثار آنان بود، اما به نظر برخی از محققان
مستقل بنیاد نهادند و در عین تقلید و تتبع، دارای سبک و
روشی خاص بودند که مدتها مورد پیروی دیگر گویندگان
قرار داشت (مؤتمن، ۱۸۱، ۱۹۱)؛ چنانکه نشاط پیرو
مکتب صبا بود و قصاید خود را به تقلید از وی میسرود و میرزاتقی
علیآبادی (صاحب) نیز در مکتب صبا درس خوانده بود و از شیوۀ او پیروی
میکرد (بهار، «بازگشت»، ﺷﻤ ۱۱، ص
۷۵۲).
محققانی که موضوع را از منظری
منفی مینگرند، با استقلال مکتب هریک از شاعران بازگشت مخالفند
و بهطورکلی بازگشت را مکتبی اصیل و مستقل نمیشمارند،
چنانکه حمیدی سبک صبا را اقتباسی از شیوۀ قصیدهسرایان
قدیم میداند و شعر او را نسبت به شعر قدما در سطحی متوسط ارزیابی
میکند (ص ۲۱-۲۲) و شفیعیکدکنی
صریحاً اعلام میکند که جنبش بازگشت، مکتب نیست، بلکه سیری
قهقهرایی است (ادبیات، ۵۶).
در پایان عصر ناصری با
۳ شاعر توانای بلندآوازه، یعنی یقمای جندقی،
فروغی بسطامی و فتح-الله خان شیبانی روبهرو میشویم
که برخلاف شاعران قصیدهسرای این دوره مدیحهپرداز شناخته
نشدهاند (زرین-کوب، همان، ۴۹۲) و در این میان
فتحاللهخان شیبانی (د ۱۳۰۸ق/
۱۸۹۱م) نه فقط اهل مداهنه و تملق نیست و شعر را وسیلۀ گدایی
نکرده (حمیدی، ۲۶۰)، بلکه شاعری است که در
اشعار او نوعی لحن اعتراض مشهود است که به دل مینشیند (اته،
۲۰۳)، لحنی که در ادبیات آن دوره بیسابقه
است و تأثیر مستقیم اروپا در آن به چشم میخورد (آرینپور،
۱/ ۱۴۰-۱۴۱). یغمای جندقی
نیز چونان شیبانی اهل عصیان و اعتراض بود (همو، ۱/
۱۴۲) و فریاد اعتراض خود را در نوشتهها و سرودههای
خود در پوشش طنز و هزل و هجو بیان میکرد (ﻧﻜ : همو،
۱/ ۱۱۵-۱۱۷).
ب ـ دیدگاه موضوعی
بحث از شعر بازگشت از دیدگاه
موضوعی، بحثی سبکشناختی است که میتوان آن را از ۳
نظر (لفظی، معنایی و ادبی) مورد مطالعه قرار داد:
۱. از نظر لفظی
از این منظر، زبان شعر بازگشت
مورد گفتوگوست؛ چه «شعر، هنری است وابسته به زبان و همۀ فرایند
خلافۀ آن در عرصۀ زیان نمایان میشود» (شفیعیکدکنی،
همان، ۵۷) و یکی از اصول بیانیۀ
شاعران نهضت بازگشت، نقد زبان سست شاعران سبک هندی، و دعوت به بازگشت به
زبان شیوای متقدمان است (ﻧﻜ : آذر،
۴۱۶؛ هدایت، ۱/ ده). زبان شعر شاعران بازگشت را میتوان،
با توجه به دورههای تاریخی این نهضت به زبان ابتدایی
(خام) و پیشرفته (پخته) تقسیم کرد:
یک: زبان ابتدایی
(خام)
زبان شاعران دورۀ اول، بهویژه
زبان شاعران انجمن مشتاق، زبان ابتدایی و خام بود؛ به همین سبب،
آنان در کار تقلید از قدما و تتبع در آثار ایشان چندان کامیاب
نبودند (شمیسا، همان، ۳۱۰). دلیل این امر آن
است که شاعران دورۀ اول از دقایق شعر پیشینیان اگاهی چندانی
نداشتند. شمیسا نشان میدهد که حتى شاعری چون سروش با همۀ تسلط
بر زبان نمیدانسته است که در کاربرد حرف اضافۀ مضاعف، به شیوۀ قدما،
اولین حرف «به» است، مثل «به خردی در» یا «به دریادر» و
تعبیراتی مثل «بر هزار اندر» و «در کنار اندر» ساخته است (همان،
۳۱۲).
دو: زبان پیشرفته (پخته)
زبان شاعران دورۀ دوم، یعنی
زبان شاعران عصر قاجار، زبانی پیشرفته و پخته است. در این دوره،
زبان پیشرفت میکند و تعالی مییابد و زبان درست و
شیوای فارسی، یعنی زبان گویندگان قدیم
احیا میشود (صفا، ۱۳۱) و این از آن روست که
دستکم شماری از شاعران این عصر مثل قاآنی، شیبانی
و داوری از دقایق شعر پیشینیان آگاهی دارند و
بر کاربرد الفاظ و تعبیرات مسلطند و سخنانشان از حیث رعایت نکات
و دقایق فنی، اختلافی با سخنان قدما ندارد (آرینپور،
۱/ ۱۶). شمیسا به تفصیل از مختصات زبانی
شاعران بازگشت سخن گفته، و با ذکر شواهد، خامی زبان دورۀ اول و
پختگی و کمال دورۀ دوم را بازنموده است (همان،
۳۱۰-۳۱۶).
۲. از نظر معنایی
شاعران عصر بازگشت، آنسان که در زبان پیرو
قدما بودند، در طرح شاعرانۀ موضوع و مضمون نیز از قدما تقلید میکردند و میکوشیدند
که چون قدما بیندیشند و چون قدما اندیشهها را به نظم آوردند.
در یک کلام کار شاعران بازگشت بازآفرینی مضامین شعر قدما
به زبان قدما بود. در قصیدۀ آنان، اندیشههای رایج عهد غزنوی و سلجوقی،
و در غزلشان افکار دوران سعدی و روزگار حافظ انعکاس مییافت
(همان، ۳۱۷)؛ یعنی در غزلشان از همان عشقی
سخن میرفت که از شعر حافظ و سعدی برمیآمد، در قصایدشان
وصفهایی از طبیعت شکل میگرفت که در قصاید امثال
فرخی و منوچهری دیده میشود و در اشعارشان از اخلاقیات
و زهد و عرفان و حکمتی سخن در میان میآمد که مضمون شعر قدماست
(شفیعیکدکنی، همان، ۶۱، ادوار...، ۲۶؛
صفا، همانجا).
با اینهمه، به نظر برخی از
محققان بدان سبب که سخنوران عصر بازگشت وارث ادبیات تمامی سدههای
گذشته بودهاند، از یکسو گونهای جامعیت شعری و ادبی
داشتهاند و از سوی دیگر از لحاظ اندیشه و معنا و مضمون از تأثیر
محیط خود ــ که عصاره و چکیدۀ تمامی باورها و اندیشههای
گذشته بوده، و در عین حال، خود محیطی مستقل به شمار میآمده
است ــ برکنار نماندهاند. همچنین باورها و اندیشههایی
در اشعارشان منعکس است ــ مثل باورهای مذهبی منعکس در ستایش و
سوگ ائمه(ع) ــ که در سدههای گذشته و در شعر متقدمان یا سابقه
نداشته، و یا سخت نادر است (مؤتمن،
۱۸۲-۱۸۳). این سخنان بدان معناست که
اندیشه و فکر بازگشت، در عین آنکه بنیاد آن تقلید و
وابستگی و لاجرم عدم اصالت است، دارای گونهای اصالت و استقلال
و هویت نیز هست. در جنب بازآفرینی موضوعات و مضامین
شعر قدما، شاعران این عصر سعی میکردند تا حد امکان از مسائل سیاسی
و اجتماعی روزگارشان فاصله بگیرند تا حد امکان از مسائل سیاسی
و اجتماعی روزگارشان فاصله بگیرند و اینگونه مسائل را موضوع و
مضمون شعر خود قرار ندهند و اگر ضرورتی پیش آمده، به اشارتی سطحی
بسنده کنند و آن اشارت را هم مقدمۀ موضوع موردنظر خود، یعنی مقدمۀ مدح ممدوح
قرار دهند، چنانکه سروش اصفهانی در مطلع قصیدهای به کشته شدن
خوارزمشاه (خان خیوه) از سوی سپاه ایران و آوردن سر او به دربار
ناصرالدینشاه، اشاره میکند (ص ۳۰۵)، تا از آن
مضمونی در خدمت مدح بسازد. پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی
در شعر شاعران عصر بازگشت امری نادر بود که در اواخر عصر بازگشت و در آستانۀ
انقلاب مشروطه روی داد و به شکل اعتراض در سخنان شیبانی (ﻧﻜ
: آرینپور، ۱/ ۱۴۰-۱۴۲)، و به
زبان هزل و هجو و طنز در سخنان یغمای جندقی نمودار شد (ﻧﻜ
: همو، ۱/ ۱۱۵-۱۱۷).
۳. از نظر ادبی
از این منظر، نخست مسألۀ قالب یا
شکل موردنظر است و دوم مسألۀ بلاغت، قالبهای رایج نزد شاعران عصر بازگشت همان قالبهای
مورد استفادۀ شاعران سبک عراقی و خراسانی است، یعنی قالب غزل
و قالب قصیده، قالبهای دیگر در درجۀ دوم و سوم اهمیت
قرار دارند. در دورۀ اول بازگشت، غلبه با غزلسرایی بود. مشتاق و نشاط خود، غزلسرا
و بیشتر اعضای انجمن مشتاق به غزل دلبستگی داشتند و غزلهای
آنان یا سعدیوار بود، یا تلفیقی بود از شیوۀ سعدی
و حافظ (شمیسا، همان، ۳۱۹) و یا بر طبق نظر همایی
برآمده از سبکی بود که از تلفیق سبک عراقی قدیم و متوسط
(سبک عراقی و هندی) به ظهور رسیده بود و عنصر غالب آن را از سبک
عراقی مایه میگرفت و چاشنی آن را از سبک هندی وام
داشت (مقدمه و حواشی، ۱۱۶) و این سبکی است که
بیشتر غزلسرایان اصفهان در سدههای ۱۳ و
۱۴ق/ ۱۹ و۲۰م از آن پیروی کردهاند.
تأکید امیری فیروزکوهی بر این معنا که عاشق
اصفهانی در غزل طریقهای خاص دارد (ص ۱۳)، مؤید
دیدگاهی همایی است. شماری از غزلهای شاعران
عصر بازگشت از جمله غزلهای خوب زبان فارسی است و این ازآنروست
که غزل این دوره از صافی قرون گذشته، و صاف و زلال و دلنشنین
شده است (شمیسا، سیر...،
۱۸۴-۱۸۵).
در دورۀ دوم بازگشت
قالب قصیده موردتوجه قرار میگیرد و قصیدهسرایی
غلبه مییابد و دو گونه قصیده سروده میشود: یکی،
قصاید ساده به شیوۀ شاعران عصر غزنوی، مثل قصاید سروش و محمودخان ملکالشعرا؛ دیگر
قصاید مصنوع به شیوۀ شاعران عهد سلجوقی، مثل قصایدقاآنی. هدایت در
مقدمۀ مجمعالفصحا دو گروه قصیده سرایان را چنین معرفی
میکند: «برخی به سیاق فرخی و منوچهری شاهراه عذوبت
و شیرین مقالی پیمودند و بعضی به طرز خاقانی
شروانی و عبدالواسع جبلی قصاید مصنوعۀ رنگین
مسجع مقفا سرودند» (۱/ ده). قصیدۀ بازگشت را برخی
از محققان، اصیل (مؤتمن، ۱۸۱)، و برخی آنرا مثل
غزلِ بازگشت، تکراری و کلیشهای (شفیعیکدکنی،
ادبیات، ۶۱)، و به دور از هرگونه اصالت (شمیسا، همان،
۱۸۲) دانستهاند.
بلاغت در نظر شاعران عصر بازگشت نیز
بلاغت قدماست. اصول بلاغت در قصیده همان است که در سبک خراسانی پذیرفته
شده است و اصول بلاغت در غزل، همانا اصول پذیرفته در سبک عراقی است.
شفیعی کدکنی تصریح میکند که تصاویر شعری
عصر بازگشت همان است که در شعر فرخی و منوچهری و سعدی و حافظ میتوان
یافت (همانجا). رعایت اصول ادبی بر طبق موازین رایج
در سبک خراسانی موردتأکید بزرگان عصر بازگشت بوده است. کتاب براهین
العجم نوشتۀ محمدتق سپهر (د ۱۲۹۷ق/
۱۸۸۰م) معلول همین تأکید و توجه است. کتاب به
سفارش فتحعلیخان صبا و در «قواعد قوافی» یعنی در فن قافیه
تألیف، و بر بحث «واو و یاء معلوم و مجهول» و استفاده از آن در قافیه
تأمید شده است تا شاعران در کار قافیه و سرودن شعر به شیوۀ قدما
گرفتار لغزش نشوند (سپهر، ۲۹، ۳۵، ﺟﻤ).
بخش سوم ـ نثر بازگشت
بازگشت در نثر، روی گرداندن از شیوۀ نگارش
معمول در عصر صفوی و روی آوردن به روش نگارش نویسندگانِ پیش
از روزگار مغول است.
پیشگامان حرکت بازگشت، بیشتر
به شعر و بازگشت به شیوۀ شاعری متقدمان توجه داشتند (آرینپور، ۱/
۴۶). به همین سبب، بازگشت به شیوۀ پیشینیان
در نثر پس از شعر آغاز شد (بهار، سبکشناسی، ۳/
۳۴۷-۳۴۸) و کند و تدریجی پیش
رفت (آرینپور، همانجا). بدینترتیب که نثر فارسی در عهد
افشاریان و زندیان، اندکاندک از سستی و بیمایگی
فاصله گرفت و در دورۀ قاجار به شیوۀ پیشینیان نزدیک شد و وضعی بالنسبه مطبوع و
مطلوب یافت (صفا، ۱۳۲؛ نیز ﻧﻜ :
بهار، همان، ۳/ ۳۱۰) و سپس به سوی استواری و
پختگی بیشتر (شفیعیکدکنی، همان، ۶۶)
حرکت کرد و سرانجام، از انحطاط و از «تعقید و تطویل» مه به قول همایی
عیوب نثر صفوی است (مقدمه بر حبیبالسیر، ۱/
۳۸-۳۹)، رهایی یافت و با صفت روان و
ساده به پایگاهی دست یافت که در سراسر تاریخ ادب فارسی
به شعر اختصاص داشت (بالائی، ۱۲).
بهار سبکهای نثر فارسی را
پس از عصر صفوی به ۳ قسم تقسیم میکند: سبک سادهنویسی
مثل تذکرۀ حزین و نوشتههای آذر؛ سبک قدما (دشوارنویسی)
مثل درَۀ نادره و جهانگشای نادری از میرزامهدی استرابادی،
و سبک بین بین مثل مجمل التواریخ و ابوالحسن گلستانه (همانجا).
این طبقهبندی، سخت طبیعی و عقلی است؛ چراکه میتوان
براساس نسبیت، نه فقط در هر دوره، که حتى در آثار یک نویسنده نیز
از طریق سنجش آثار با یکدیگر ۳ گونه نثر (ساده، دشوار و بینابین)
تشخیص داد. به قول رپیکا همواره در طول تاریخ، سادهنویسی
و دشوارنویسی در کنار هم حرکت کردهاند (ص 298-299). مسألۀ آن
است که در هر عصر کدام ک غالب آمده، و حاکمیت یافته است. به سبک بینابین
نوشتن هم در واقع سادهنویسی است، منتهىبدان سبب که سادهنویسی
همان دشوارنویسی دارای مراتب و درجات مختلف است، برخی از
نوشتهها در قیاس با نوشتههایی که دشواری بیشتری
دارند، آسان و روان مینمایند و در سنجش با نوشتههای سادهتر و
روانتر، دشوارتر به نظر میرسند و از آنها به بینابین (میانۀ دشوار
و ساده) تعبیر میشود و براین اساس با دو سبک (دشوارنویسی
و سادهنویسی) مواجهیم. بنابرای، ضمن تبیین و
توضیح این دو سبک، سیر هریک را در ادوار بازگشت نثر، مورد
بررسی قرار میدهیم:
الف ـ دورۀ اول (دشوارنویسی)
اگر آغاز عصر بازگشت را چنانکه برخی
از محققان گفتهاند، پایان دورۀ صفویه به شمار آوریم
(زرینکوب، سیری، ۴۵۹؛ شمس، ۲)، دورۀ اول، یا
روزگار افشاریه و زندیه عصر غلبۀ دشوارنویسی
محسوب میشود. دشوارنویسی شامل دو شیوه است:
۱. شیوۀ قدما
که از آن به نثر مزین و مصنوع تعبیر
میشود. اینگونه نثر که نثری است دشوار، اما هنرمندانه و آکنده
از صنایعبدیعی و بیانی، در سدههای ۶
و۷ق/ ۱۲ و ۱۳م معمول بود. از نمونههای برجستۀ این
نثر، انشای شهابالدین محمدنسوی در کتاب نفثة المصدور است. (ﻧﻜ
: یزدگردی، ۵).
۲. شیوۀ عهد
مغول و صفوی
که نثری است متکلف و ملالآور و بیشتر
با هدف قدرت نمایی نوشته شده است. کمترین عیوب این
نثر، چنانکه همایی تصریح کرده، «تعقید و تطویل» است
(همانجا). تاریخ وصاف، نوشتۀ وصاف الحضره (سدۀ ۸ق/ ۱۴م) و تاریخ جهانگشای، نوشته عطاملک
جوینی (د ۶۸۱ق/ ۱۲۸۲م) از
عهد مغول و عباسنامه از وحید قزوینی (د
۱۱۲۰ق/ ۱۷۰۸م) و محبوبالقلوب از
میرزا برخوردار فراهی مربوط به عصر صفوی از نمونههای سبک
دشوارنویسی است (ﻧﻜ : شمیسا، سبکشناسی
نثر، ۲۱۶). میتوان گونۀ نخست را سبک
مثبت و گونۀ دوم را سبک منفی خواند. بازگشت به شیوۀ دشوارنویسی،
بازگشت به گونۀ نخست است و به همین سبب درۀ نادر، نوشتۀ میرزامهدی
استرابادی (د ح ۱۱۷۳ق/
۱۷۶۰م) منشی نادرشاه که به تقلید از تاریخ
وصاف و جهانگشای جوینی نوشته شده است، اثری است که اگرچه
در دورۀ بازگشت پدید آمده است، اما درواقع متعلق به دورۀ
بازگشت و سازگار با موازین بازگشت نیست و استرابادی میخواسته
است تا در این دوره، بدون آشنایی با ریزهکاریهای
شیوۀ گذشتگان به سبک آنها بنویسد (زرینکوب، نه شرقی...،
۲۸۴). وی درشرح کارهای نادرشاه از شیوهای
بهره میگیرد که در آن عناصر زبان عربی زبان فارسی را یکسره
بیمعنا میسازد و از حیّز انتفاع ساقط میکند (ﻧﻜ
: آرینپور، ۱/ ۴۵-۴۶). دلیل این
امر گذشته از ناآشنایی به شیوۀ گذشتگان،
استمرار آثار منفی بیمبالاتی و مسامحۀ نویسندگان
عصر صفوی در امر نگارش تا روزگار میرزامهدی استرابادی نیز
هست (صفا، ۱۳۲؛ نیز ﻧﻜ : بهار، سبکشناسی،
۳/ ۳۱۰) نمونۀ برجستۀ بازگشت به شیوۀ قدما
در نثر مزین و مصنوع، کتاب تجربةالاحرار و تسلیةالابرار نوشتۀ
عبدالرزاق دنبلی (د۱۲۴۳/
۱۸۲۷م) است که به تصریح بهار در سبکشناسی
شاهکار سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م به شمار میآید (۳/
۳۲۰). وجود این اثر از آشنایی برخی از
نویسندگان در عصر زندیه با شیوۀ قدما و تخفیف
آثار منفی برآمده از بیمبالاتیهای نویسندگان عصر
صفوی حکایت میکند.
ب ـ دورۀدوم (سادهنویسی)
عصر قاجاریه و به تعبیر دقیق،
دورۀ سلطنت فتحعلیشاه
(۱۲۱۲-۱۲۵۰/
۱۷۹۷-۱۸۳۴م) تا پایان دورۀ سلطنت
ناصرالدین شاه (۱۳۱۳ق/
۱۸۹۵م) دورۀ دوم بازگشت و عصر سادهنویسی است.
سادهنویسی نیز دارای
دو شیوه است:
۱. شیوۀ قدما
. یا نثر مرسل، یعنی
نثر سادۀ آزاد از صنایع، مثل تاریخ بلعمی از سدۀ
۴ق/ ۱۰م، اثری که اهمیت آن را ازلحاظ زبانی و
به عنوان نمونۀ سبک سادهنویسی همچنان باقی است (اته،
۲۸۰).
۲. شیوۀ صفوی
و آن نثر بالنسبه سادهای است که
برخلاف نثر مرسل قدما در آن هم لغات و ترکیبات عربی هست، هم اشاره به
آیات و احادیث، و همآمیختگی با شعر (شمیسا، همان،
۲۱۵-۲۱۶)، مثل تذکرۀ شاه طهماسب،
عالمآرای صفوی نوشتۀ اسکندربیک منشی و رشحات عینالحیاة از علی
بن حسین کاشفیسبزواری.
میتوان آثار نثر ساده به شیوۀ صفوی
را نسبت به نثر مرسل قدما، نثر بینبین بهشمار آورد و از بازگشت به شیوۀ بینبیننویسی
و بازگشت به شیوۀ سادهنویسی سخن گفت و بر این بنیاد دورۀ دوم
بازگشت در نثر را به دو عصر تقسیم کرد: عصر بینبیننویسی،
عصر سادهنویسی:
یک: عصر بینبین نویسی
از آغاز دورۀ دوم، یعنی
حدود سال جلوس فتحعلیشاه (۱۲۱۲ق) شروع میشود
و تا اوایل عصر ناصری ادامه مییابد. نثر این دوره،
در قیاس با نثر دورۀ اول، ساده و روان، و در قیاس با نثر عصر بعد دشوار است و بدینترتیب،
در این عصر شیوۀ بینبین که خود نوعی سادهنویسی است، غلبه
مییابد و آثاری از این دست پدید میآید:
بستان السیاحه از حاج زینالعابدین شروانی (د
۱۲۵۳ق/ ۱۸۳۷م)؛ تذکرۀ انجمن
خاقان از میرزا فاضل گروسی (د ۱۲۵۴ق)؛ پریشان
از قاآنی (د ۱۲۷۰ق/
۱۸۵۴م)؛ ناسخالتواریخ، نوشتۀ محمدتقی
سپهر (د ۱۲۷۹ق/ ۱۸۶۲م)؛ مجمع
الفصحا و ریاض العارفین، نوشتۀ رضاقلیخان هدایت(د
۱۲۸۸ق/ ۱۸۷۱م).
دو: عصر سادهنویسی
از اوایل عهد ناصری آغاز میشود
و تا پایان سلطنت ناصرالدینشاه و حدود جنبش مشروطه، استمرار مییابد
و آثاری از این دست به ظهور میرسد: ترجمۀ هزار و یک
شب از میرزاعبداللطیف تسوجی (د ۱۲۹۷ق/
۱۸۸۰م)؛ رسالة مجدیه از میرزامحمدخان سینکی،
ملقب به مجدالملک (د ۱۲۹۸ق)؛ منشآت فرهادمیرزا (د
۱۳۰۵ق/ ۱۸۸۸م)؛ سفرنامههای
ناصرالدین شاه؛ روزنامۀ خاطرات، المآثر و الآثار و رسالۀ خلسه نوشتۀ محمدحسین
اعتمادالسلطنه، معروف به صنیعالدوله (د ۱۳۱۳ق/
۱۸۹۵م)؛ حقایق الاخبار از میرزا جعفر حقایقنگار.
غلبۀ سادهنویسی
بازگشت به شیوۀ قدما
و تلاش در جهت تقلید از سبک مزین و مصنوع آنان قرین توفیق
نبود و جندان نپایید و بازگشت به سوی سادهنویسی پیش
رفت. سبب این امر آن بود که اولاً بازگشت در نثر تقلیدی بود از
سبک قدما با گرایش به سادهنویسی (رپیکا،310 )؛ ثانیاً
سادهنویسی از روح عصر نشأت میگرفت (شمیسا، همان،
۲۴۲) و جهان نو دشوارگویی و مغلقنویسی
را برنمیتابید و کثرت موضوع جایی برای لفاظیها
باقی نمیگذاشت و چنین بود که در سراسر قلمرو فرهنگی ایران،
میل به سادهنویسی احساس میشد. چنانکه ابوطالبخان (د
۱۲۲۰ق/ ۱۸۰۵م) از ایرانینژادان
هند، ۳۰ سال پیش از ابوالقاسم قائممقام (د
۱۲۵۱ق/ ۱۸۳۵م)، پدر سادهنویسی
در ایران، با نوشتن سفرنامهای موسوم به مسیر طالبی، در
تحول نثر فارسی از دشوارنویسی به سادهنویسی تأثیر
نهاد (ﻧﻜ : همانجا؛ زرینکوب، نه شرقی،
۲۸۵). همچنین کتابی به نام شگرفنامه، نوشتۀ
اعتصامالدین که نویسندۀ آن از هند به انگلستان رفت و طی دو سال و نیم توقف در آن
مشور، مشاهدات خود را به رشتۀ تحریر درآورد، از آثاری بود که در ساده شدن نثر فارسی
تأثیر گذاشت (همان، ۲۸۴).
در دوران ایران و درمیان پیشگامان
سبک سادهنویسی، میرزا ابوالقاسمقائممقام، مقامی دیگر
داشت. او پدر و پیشرو سادهنویسی به شمار میآید. وی
مردی بود که به تعبیر بهار «هر چه میخواست، مینوشت و آن
را طوری میآراست که به نظر مقبول میآمد» (سبکشناسی،
۳/ ۳۵۰). در منشآت قائممقام با آنکه هر سه گونه نثر دیده
میشود، تأکید بر سادهنویسی است (شمیسا، همان،
۲۴۱). تأثیر قائممقام در تحول سبک نثر فارسی تا
بدانجاست که میتوان گفت: اگر تلاشهای او نبود، نثر فارسی نه در
دورۀ مشروطیت آنگونه که باید تحول مییافت، نه به نثر
ساده فارسی نه در دورۀ مشروطی آنگونه که باید تحول مییافت، نه به نثر
ساده و درست امروزی بدل میگشت (همانجا). بهار او را پیرو مکتب
سعدی در گلستان معرفی میکند و در نگارش او ویژگیهایی
نشان میدهد که سبب شده است تا نثر فارسی هویتی نو و روحی
تازه بیابد و در عین سادگی و روانی قابلیتهایی
مختلف پیدا کند و در خدمت بیان و انتشار مسائل بر آمده از اصلاحات
قرار گیرد (همان، ۳/ ۳۴۹-۳۵۰؛ نیز
ﻧﻜ :آرینپور ، ۱/ ۶۵-۶۶) و در
بیان مسائل ادبی ــ که تا آن زمان شناخته شده بود ــ مثل رمان (داستان
بلند) و داستان کوتاه (بالائی،۱۲) و نیز در بیان
موضوعات فلسفی و علمی (علوم جدید) مورد استفاده واقع شود و طبقهبندی
اته از نثر فارسی به «نثر روایی شاعرانه» و «نثر علمی و
فنی» (ص ۲۱۳-۲۱۴) معنایی
جدیتر و روشنتر پیدا کند؛ به گواهی آثار بازمانده از آن
روزگار، در جریان تألیف و ترجمۀ متون علمی به زبان فارسی
و در کار تهیه و تدوین کتب علمی درسی از سوی معلمان
دارلفنون، نثر فارسی اصلاح شده به وسیلۀ قائممقام و پیروان
وی، با ربیان معانی علمی را به دوش کشید و بدینسان
«تألیف کتابهایی علمی به زبان تازی، تقریبأ
متروک شد» (نفیسی، شاهکارها...، ۱۸). خانلری ضمن بیان
این معنا که باید این دوره در تاریخ ادبیات فارسی
را ــ به سبب شکوفایی و تنوع مضمون و مطلب ــ دورۀ نثر
خواند، از وسعت گرفتن دامنۀ مقاصد نثر و بیان مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی
افسانهسرایی (رماننویسی)و مسائل علوم جدید در
قالب نثر سخن میگوید (ص ۱۳۱) و آرینپور
گزارشی از تألیف و ترجمۀ کتابهایی درسی در آن روزگار به دست میدهد(۱/
۲۵۹-۲۶۰). این نکته در خور توجه است که
ارتباط با اروپا و رفتن دانشجویان به آنجا، تأسیس چاپخانه و انتشار
روزنامه در ایران، ترجمه از زبانهایی اروپایی و تأسیس
دارالفنون ازجمله عواملی بود که در پیشرفت و رواج سادهنویسی
تأثیر بسیار داشت (ﻧﻜ : بهار، همان، ۳/
۳۳۹، ۳۴۲،
۳۴۷،۳۴۳).
بخش چهارم ـ در ترازوی نقد
بازگشت در نثر و در نتیجه بازگشت
از دیدگاه صاحبنظران جنبشی مطلوب بهشمار میآید، اما
بازگشت از شعرو حاصل آن، یعنی شعر بازگشت حکایتی دیگر
دارد. ناقدان در این امر همداستانند که سبک هندی ــ که مراد از آن
«سبک هندی به معنی اخص» (رعدی، ۹۳)، و به تعبیر
امیری فیروزکوهی سبکِ «مقلدین و کجزبانان بیخبر
از دقایق لسان» (ص ۱۲) است ــ به بنبست رسیده بود و
بازگشت، واکنش یا رستاخیزی بود در برابر این جریان،
اما در باب اهمیت و ارزش ادبی آن و نتایجی که به بار
آورد، همداستان نیستند. از آنجا که در نهایت، برخی از ناقدان به
موضوع به چشم منفی مینگرند و برخی به دیدۀ مثبت،
میتوان دیدگاهها را به منفی و مثبت تقسیم کرد.
الف ـ دیدگاه منفی
طرفداران دیدگاه منفی، جنبش
بازگشت را که تلاشی در جهت تقلید از قدما بود، مکتبی ادبی
محسوب نمیدارند (شفیعی کدکنی، ادبیات،
۵۶)، بلکه تحولی ارتجاعی (محیط، «بازگشت...»،
۲۵۱) و کودتایی بیثمر (اخوانثالث،
۶۵۲) و سیری قهقرایی بهشمار میآوردند
که به تعبیر شفیعی کدکنی در ترازنامۀ آن یک
سود هست و هزاران زیان؛ سود مربوط به زیان، و زیانها مربوط به
اندیشه و صور خیال است (همان، ۵۶-۵۷)؛ همچنین
به نظر وی شخصیتهای وابسته به این جریان، شخصیتهایی
هستند کاریکاتورگونه و مسخ شده که میتوان از آنها و حاصل کارشان، در
تاریخ تکامل شعر فارسی صرفنظر کرد (ادوار، ۲۰). اته نیز
به نوعی از عدم اصالت جریان بازگشت سخن میگوید و ذوق
هنرپردازی گویندگان این عصر را تقلید از بزرگان میداند،
با این تفاوت که در شعر شاعران بازگشت، عبارات متکلف اغراقآمیز، جانشین
معانی اشعار و اقوال قدما میشود (ص
۲۰۲-۲۰۳). این بازگشت و ایت تقلید
هم به قول نیمایوشیج از سر عجز صورت پذیرفته، و به نابودی
استعدادهای درخشان ادبی انجامیده است (ص ۵۰؛ نیز
ﻧﻜ : شمس، ۱۲۵؛ آرینپور، ۱۵/
۱-۱۶)؛ چه، رسوخ اندیشۀ تقلید
صرف از شیوۀ قدما در جامعه موجب شد تا در برابر هرگونه حرکت جدید ادبی
مقاومت صورت گیرد (شمیسا، سبکشناسی شعر،
۳۲۲) و در جنبش بازگشت هم آن اندازه توانایی نبود
که در پرتو آن، روشهای نوین و زایندهای به باز آید
و موجب تکامل و استمرار ادب فارسی گردد و در نتیجه، بازگشت موجب شد تا
تحول ناگزیر جریان شعر فارسی نیز از مسیر طبیعی
خود دور شود (سادات ناصری، ۴۳۰)و چنین است که شبلی
نعمانی تقلید را مردود میشمارد و چنین اظهارنظر میکند
که شعر فارسی با رودکی آغاز میشود و با صائب پایان میگیرد
و این از آن روست که شاعران سبک جدید، یعنی شاعران
بازگشت، تنها مقلد شاعران قدیمند (۳/ ۱۵۸). در میان
طرفداران دیدگاه منفی، برخی به سبب گرایش به سبک هندی
و هواداری از این سبک چنین اظهارنظر میکنند که هنر
شاعران بازگشت این بود که زمینۀ غفلت از بخشی مهم از شعر و
ادب فارسی (یعنی شعر سبک هندی) را فراهم آوردند (ﻧﻜ
: امیری، ۱۳).
ب ـ دیدگاه مثبت
طرفداران دیدگاه مثبت، بازگشت را
جنبشی میدانند که از روند تکامل تاریخ ادبیات فارسی
برآمده است و به تعبیر نفیسی حاصل ضعف روش شاعران توانایی،
مثل صائب و کلیم است که از پروردن شاعران بزرگ فروماندند (مقدمه، ۶).
آنان بر این معنا تأکید میورزند که این نهضت، برخلاف
پندار کسانی که با نظر سطحی به موضوع مینگرند، تقلید صرف
و بازگشت بیقید و شرط به شیوۀ قدما نیست
(رعدی، ۹۳)، بلکه تلاشی است با هدف تجدید حیات
شعر و حتى تجدید حیات زبان فارسی (همو، ۹۴) و اگر
به دیدۀ انصاف بنگریم شعر بازگشت دارای جاذبههای ویژهای
است که موجب برانگیختن تحسینهای قلبی خواننده میشود
(شمیسا، همانجا). از این منظر است که رپیکا پیشروان نهضت
بازگشت را شاعرانی خردمند و صاحبِ ذوقِ انتقادی میخواند و میگوید:
آنان با همین خرد و ذوق دریافتند که راه رهایی شعر فارسی
بازگشت به شیوۀ استادان متقدم است (ص 295).
طرفداران دیدگاه مثبت، نمایندگان
برجستۀ سبک هندی را تأیید میکنند و تنها «سبک هندی
به معنی اخص» (رعدی، همانجا)، و به تعبیر آذر در آتشکده «متأخرینِ»
اهل «تصرفات نالایق» (ص ۴۱۶) را که «مقلدینی
کجزبان» (امیری، ۱۲) بودهاند، مورد نقد قرار میدهند
و آثارشان را مردود میشمارند و اِعراض کردن از آن را عامل پیشرفت شعر
و ادب میدانند (ﻧﻜ : هدایت، ۱/ ده؛ اقبال،
۴-۵؛ مؤتمن، ۱۷۸؛ صمصامی،
۱۲۲؛ مکی، ۱۳-۱۴؛ صفایی،
۲). تأمل شاعران بازگشت در آثار قدما و توفیق آنان در فهم این
آثار و تتبع در آنها تا بدان پایه است که میتوان چنانکه شمیسا
دریافته، و تصریح کرده است، این معنا را پذیرفت که شاعران
بازگشت، پیشگامان سبکشناسی در ایران هستد و سبکشناسی در
ایران، بیآنکه نامی داشته باشد، از این دوره و با تلاش این
شاعران آغاز شده است؛ زیرا که این شاعران میبایست در کار
تقلید صحیح در تمام جوانب، اعم از مختصات زبانی، فکری و
ادبی آثار قدما تأمل کنند، آنها را بیاموزند و به شاگردان خویش
بیامورانند، چنانکه بهار پس از تأسیس دانشگاه تهران، تجربههای
خود را در درس سبکشناسی به دانشجویان خود منتقل کرد (همان،
۳۲۰-۳۲۱).
مآخذ
آذر بیگدلی، لطفعلی،
آتشکده، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، ۱۳۳۷ش؛
آرینپور، یحیى، از صیا تا نیما، تهران،
۱۳۷۲ش؛ اته، هرمان، تاریخ ادبیات فارسی،
ترجمۀ صادق رضازاده شفق؛ تهران، ۱۳۵۶ش؛ اخوان ثالث،
مهدی، «نیما مردی بود مردستان»، اندیشه و هنر، تهران،
۱۳۳۹ش؛ ﺷﻤ ۹؛ اقبال آشتیانی،
عباس، مقدمه بر دیوان هاتف اصفهانی، به کوشش وحید دستگردی،
تهران، ۱۳۳۲ش؛ امیری فیروزکوهی،
کریم، مقدمه بر دیوان صائب، تهران، ۱۳۴۵ش؛ بالائی،
ک. و ک. کوپیپرس، سرچشمههای داستان کوتاه فارسی، ترجمۀ
احمدکریمی؛ حکاک، تهران، ۱۳۶۶ش؛ بهار، محمدتقی،
«بازگشت ادبی»، ارمغان، تهران، ۱۳۱۱ش،ﺷﻤ
۷، ۸، ۱۱، ۱۳؛ همو، سبکشناسی، تهران،
۱۳۵۵ش؛ همو، «شعرشناسی»، بهار و ادب فارسی،
به کوشش محمدگلبن، تهران، ۱۳۵۱ش، ج ۱؛ حمیدی
شیرازی، مهدی، شعر در عصر قاجار، تهران،
۱۳۶۴ش؛ خانلری، پرویز، «نثر فارسی در
دورۀ اخیر»، نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران،
تهران، ۱۳۲۶ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ رضازادۀ شفق،
صادق، تاریخ ادبیات ایران، تهران،
۱۳۲۰ش؛ رعدی آذرهشی، غلامعلی، «دربارۀ سبکهای
شعرفارسی و نهضت بازگشت»، ناموارۀ دکتر محمود افشار، تهران،
۱۳۶۴ش، ج ۱؛ زرینکوب، عبدالحسین، از
گذشتۀ ادبی ایران، تهران، ۱۳۷۵ش؛ همو، سیری
در شعر فارسی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ همو، نقدادبی،
تهران، ۱۳۶۱ش؛ همو، نه شرقی، نه غربیانسانی،
تهران، ۱۳۵۳ش؛ سادات ناصری، حسن، «بازگشت ادبی»،
یغما، تهران، ۱۳۴۳ش، س ۱۷، ﺷﻤ
۹؛ سپهر، محمدتقی، براهینالعجم، به کوشش جعفر شهیدی،
تهران، ۱۳۵۱ش؛ سروش اصفهانی، دیوان، به کوشش
حسین کی استوان، تهران، ۱۳۲۹ش؛ شبلی
نعمانی، محمد، شعر العجم، ترجمۀ محمدتقی فخر داعی،
تهران، ۱۳۶۳ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا،
ادبیات فارسی، ترجمۀ حجتالله اصیل، تهران، ۱۳۷۸ش؛ همو، ادوار
شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران،
۱۳۵۹ش؛ شمس لنگرودی، محمد، مکتب بازگشت، تهران،
۱۳۷۲ش؛ شمیسا، سیروس، سبکشناسی شعر،
تهران، ۱۳۷۴ش؛ همو، سبکشناسی نثر، تهران،
۱۳۷۶ش؛ همو، سیر غزل در شعر فارسی، تهران،
۱۳۶۲ش؛ صباحی بیدگلی، دیوان، به
کوشش احمدکرمی، تهران، ۱۳۶۵ش؛ صفا، ذبیحالله،
مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی، تهران،
۱۳۶۳ش؛ صفایی، ابراهیم، نهضت ادبی
ایران در عصر قاجار، تهران، ابنسینا؛ صمصامی، محمد، سیری
در ادبیات ایران، اصفهان، ۱۳۴۰ش؛ محجوب؛
محمدجعفر، مقدمه بر دیوان قاآنی، تهران، موسوی؛ محبط طباطبایی،
محمد، «بازگشت سبک هندی به ایران»، صائب و سبک هندی، به کوشش
محمدرسول دریاگشت، تهران، ۱۳۷۱ش؛ همو، مقدمه بر دیوان
مجمر، تهران، ۱۳۴۵ش؛ مکی، حسین، مقدمه بر دیوان
مشتاق، تهران، ۱۳۲۰ش؛ مؤتمن، زینالعابدین،
تحول شعر فارسی، تهران، طهوری؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به
کوشش محمدناجی نصرآبادی، تهران، ۱۳۷۸ش؛ نفیسی،
سعید، شاهکارهای نثر فارسی معاصر، تهران، معرفت؛ همو، مقدمه بر
دیوان عاشق اصفهانی، تهران، ۱۳۴۳ش؛ نیما
یوشیج، ارزش احساسات، به کوشش ابوالقاسم جنتی عطایی،
تهران، ۱۳۳۵ش؛ هدایت، رضاقلی، مجمعالفصحا،
به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۴۰ش؛ همایی،
جلالالدین، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش ماهدخت بانو همایی،
تهران، ۱۳۷۵ش؛ همو، مقالات ادبی، تهران،
۱۳۶۹ش؛ همو، مقدمه بر حبیبالسیر خواندمیر،
تهران، ۱۳۳۳ش؛ همو، مقدمه بر دیوان سروش اصفهانی،
به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۴۰ش؛ همو، مقدمه و حواشی
بر دیوان طرب، تهران، ۱۳۴۲ش؛ یزدگردی،
امیرحست، مقدمة بر نفثة المصدور محمدنسوی، تهران،
۱۳۴۳ش؛ نیز:
Browne, E.G., A Literary History of
Persia, Cambridge, 1930; Rypka, J. et al., Iranische Literaturgeschte, Leipzig,
1959.