responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 516

چهارمقاله

نویسنده (ها) : اصغر دادبه - عبدالله مسعودی آرانی - یونس کرامتی

آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 آذر 1398 تاریخچه مقاله

چَهارْمَقاله، نام و عنوان مشهور کتاب مجمع النوادر و یکی از بهترین نمونه‌های آثار منثور زبان فارسی (همایی، ۱۰۰؛ صفا، ۲ / ۹۶۱-۹۶۲)، تألیف ابوالحسن نظام‌الدین ــ یا نجم‌الدین ــ احمد بن عمر بن علی سمرقندی معروف به نظامی عروضی، نویسنده و شاعر سدۀ ۶ ق / ۱۲م.

نام اصلی کتاب مجمع النوادر است، اما به سبب اشتمال آن بر ۴ موضوع مختلف به چهارمقاله شهرت یافته است (نک‌ : همانجاها؛ یوسفی، ۱۷۳). نویسنده آن‌را به شاهزاده حسام‌الدین علی، پسر فخرالدین مسعود (سل‌ ۵۴۰- ۵۵۸ ق / ۱۱۴۵-۱۱۶۳م)، نخستین پادشاه از سلسلۀ دوم ملـوک غـوریه (= آل شنسب) ــ کـه در بامیان و طخارستان حکومت می‌کردند ــ تقدیم کرده است (نظامی، ۲، ۱۳۵).

نخستین منبعی که شرح حال نظامی عروضی در آن آمده، تذکرۀ لباب الالباب از محمد عوفی است (نک‌ : ۲ / ۲۰۷- ۲۰۸) که خود کهن‌ترین تذکرۀ موجود است و به‌رغم آنکه فقط حدود ۶۰ سال پس از چهارمقاله تألیف شده، به‌نام این کتاب اشاره نکرده است. برخی منابع، ازجمله محمد بن هندوشاه نخجوانی (۱(۱) / ۸۲)، خواندمیر (۲ / ۵۳۴) و حمدالله مستوفی (ص ۷۵۳) از آن با عنوان مجمع النوادر یاد کرده‌اند؛ بعضی دیگر مانند دولتشاه سمرقندی (ص ۶۰) و از معاصران، براون (II / 336)، ریپکا (۱ / ۴۰۶، ۲ / ۷۴۰) و محجوب (ص ۲۷۷) از این کتاب منحصراً با نام چهارمقاله سخن گفته‌اند. کسانی هم چون قاضی احمد غفاری (ص ۵۸)، هدایت (۱(۱) / ۵۹)، نفیسی (۱ / ۱۲۰)، همایی (همانجا)، صفا (۲ / ۹۶۱) و زرین‌کوب ( از گذشته ... ، ۳۰۴) نام آن‌را مجمع النوادر موسوم به چهارمقاله ذکر کرده‌اند.

امین احمد رازی (۳ / ۱۵۲۹)، و به تبعیت از او حاجی‌خلیفه (۲ / ۶۲۱) و مدرس تبریزی (۵ / ۲۱۱) مجمع النوادر و چهارمقاله را به خطا دو کتاب متفاوت و مستقل پنداشته‌اند (نک‌ : قزوینی، هفت ـ نه). نظامی خود به نام کتاب و تاریخ تألیف آن تصریح نکرده است، اما با توجه به کلمۀ مکرر «مقالت» در آغاز و انجام کتاب (ص ۱۹، ۱۳۵) و نیز تبویب آن به صورت «مقالت اول»، «مقالت دوم» و ... و احتوای آن بر چهار موضوع دبیری، شاعری، نجوم و طب، نام چهارمقاله مناسب و مقبول می‌نماید (نک‌ : معیـن، ۷۳)؛ همچنیـن کلمـات «طرفـه» و «نوادر» (نک‌ : ص ۱۹) وجه تسمیۀ مجمع النوادر را به ذهن متبادر می‌سازد.

به گفتۀ قزوینی (ص هشت ـ نه) چهارمقاله در ۵۵۱ یا ۵۵۲ ق تألیف شده است، زیرا هنگام تألیف آن سلطان سنجر در حال حیات بوده، و نظامی (ص ۶۵) برای او دعای طول عمر و بقا کرده، و سنجر در ۵۵۲ ق وفات یافته است. از سوی دیگر مؤلف در پایان مقالت اول (ص ۲۲) مطالعۀ کتابهایی از جمله مقامات حمیدی را به دبیران مبتدی توصیه می‌کند و کتاب مزبور در ۵۵۱ ق تألیف شده است؛ بنابراین تاریخ تألیف چهارمقاله به احتمال قریب به یقین میان سالهای ۵۵۱-۵۵۲ ق محصور است.

عمده اطلاعات ما از نظامی عروضی همان است که در مطاوی کتاب او آمده است. ازجمله اینکه عمر خیام و ابوجعفر بن محمد بن ابی سعد بر وی حق استادی داشته‌اند (ص ۱۰۰، ۱۲۵) و امیرالشعرا معزی شعر او را آزموده، و نسبت به او بزرگیها نموده است (ص ۶۵)؛ دیگر آنکه در بهار ۵۰۴ق در دیار خود سمرقند از دهقان ابورجا احمد بن عبدالصمد عابدی دربارۀ رودکی و شعر معروف او «بوی جوی مولیان» مطالبی شنیده است، از جمله این سخن مبالغه‌آمیز که ۴۰۰ شتر نر، هدایا و صله‌های شعر مزبور را برای رودکی حمل می‌کرده‌اند (ص ۵۳-۵۴).

وی در ۵۰۶ق در خانۀ امیر ابوسعد جره در کوی برده‌فروشان بلخ به مجلس انس و عشرت امام مظفر اسفزاری و خیام پیوسته، و پیشگویی خیام دربارۀ موضع آرامگاه او را از خود وی شنیده است (ص ۱۰۰- ۱۰۱). در ۵۰۹ ق به هرات رفته، و از ابو منصورِ با یوسف ماجرای دو بیت مدعی را که ازرقی هروی برای امیر طغانشاه گفته و سلطان چشمان او را بوسیده، شنیده است (ص ۶۹-۷۰). یک سال بعد، از هرات به توس آمده، و به اردوی سلطان سنجر در دشت تروقِ توس ملحق شده است؛ درحالی‌که ساز و برگی نداشته، شعر خود را بر امیر معزی خوانده، و مورد تحسین و تشویق و مساعدت او قرارگرفته است (ص ۶۵)؛ هم در این سفر به زیارت آرامگاه فردوسی توفیق یافته است (ص ۸۳)، و از توس به نیشابور آمده، یک‌روز در مسجد آدینه ماجرای شگفت نسناس را از ابورضا بن عبدالسلام شنیده است (ص ۱۵).

وی در سالهای ۵۱۲-۵۱۴ ق نیز در نیشابور بوده، و امیر معزی اظهار ندامت سلطان محمود را از جفایی که در حق فردوسی رواداشته، برای نظامی بازگو کرده است. همچنین در ۵۳۰ ق در نیشابور بوده، و یک‌روز به زیارت قبر خیام رفته، و مزار او را در کنار دیوار باغی پوشیده از گلها و شکوفه‌ها دیده است (ص ۱۰۱). در ۵۴۷ ق پس از شکست علاءالدین غوری از سلطان سنجر به‌سبب آنکه خود نیز در آن جنگ شرکت داشته، از بیم جـان، مدت مدیدی متـواری بـوده اسـت (ص ۱۳۲؛ نیـز نک‌ : براون، II / 338).

ازجمله اطلاعات دیگری که از چهارمقاله عاید می‌شود، آن است که نظامی هنگام تألیف این کتاب، ۴۵ سال از خدمات او به ملوک غوریه می‌گذشته است (ص ۱۵) و نیز یکی از ۴ شاعری است که نام این ملوک را با شعر خود مخلّد ساخته است (ص ۴۵). نظامی مسلمانی معتقد و ملتزم دین و شریعت و ملازم قرآن کریم بوده است و این معنا را در جای جای چهارمقاله (مثلاً نک‌ : ص ۷، ۲۲، ۲۴، ۱۰۸، ۱۰۹ و ۱۱۱) می‌توان دریافت.

اما آنچه صاحبان تذکره‌ها مانند عوفی، حمدالله مستوفی، دولتشاه، امین احمد رازی و حاجی‌خلیفه دربارۀ او گفته‌اند، غیر از آنکه متضمن مطلب تازه‌ای نیست، به پاره‌ای اغلاط نیز آمیخته است؛ چنان‌که هدایت (۱(۱) / پنجاه‌ونه) او را نه سمرقندی، بلکه اهل نساء دانسته است و عوفی (۲ / ۲۰۷- ۲۰۸) او را صاحب چند تألیف در مثنوی می‌داند و دولتشاه سمرقندی (همانجا) و حاجی‌خلیفه (۲ / ۲۰۲۵) و مدرس تبریزی (۵ / ۲۱۱) نظم ویس و رامین سرودۀ فخرالدین اسعد گرگانی را به خطا به وی نسبت داده‌اند (نک‌ : قزوینی، نوزده ـ بیست و دو؛ یوسفی، ۱۷۵).

نظامی چنان‌که اشاره شد، داعیۀ شاعری هم داشته، و از شعر و شیوه‌های آن سخن گفته (ص ۶۵)، و در دستگاه ملوک و امرا به‌عنوان شاعر حاضر می‌شده است و برخی از شعرهای خود را به مناسبت در چهارمقاله آورده است. همچنین از زبان یکی از بزرگان بلخ ستایش مبالغه‌آمیز بدیهه‌گویی خود را باز گفته است (ص ۸۶). محمد عوفی (۲ / ۲۰۸) و پس‌از‌او حمدالله مستوفی و دولتشاه سمرقندی (همانجاها) نمونه‌هایی از شعر او را با تحسین نقل کرده‌اند. بااین‌همه، نظامی هرگز به شاعری شهرت نیافته است و سخن‌شناسان شعر او را فاقد لطف و شور و حال دانسته‌اند (قزوینی، بیست؛ بهار، ۲ / ۲۹۷؛ زرین‌کوب، نقد ... ، ۱ / ۲۰۹؛ صفا، ۲ / ۹۶۲؛ یوسفی، ۱۷۴).

اطلاعات بسیار او در نجوم را می‌توان از مقدمۀ مقالۀ سوم (ص ۸۸- ۸۹) و حکایتهای چهارم (ص ۹۴-۹۶) و دهم آن (ص ۱۰۴-۱۰۵) فهمید. وقوف و حذاقت وی در طبابت از مقدمۀ مقالۀ چهارم (ص ۱۰۶- ۱۰۸) و حکایت دوازدهم آن (ص ۱۳۲-۱۳۴) مشهود است (نک‌ : معین، ۳۲).

اما آنچه نظامی را بلندآوازه و معروف همگان ساخته، چهارمقالۀ او ست، که می‌توان آن را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار داد:

 

۱. از دیدگاه ادبی ـ علمی

چهارمقاله با وجود اختصار، از آثار گران‌قدر نثر فارسی به‌شمار می‌آید و از جمله عوامل ارزش و اهمیت و اعتبار آن عبارت است از:

 

الف ـ قدمت

چهارمقاله از معدود کتب مهمی است که خوشبختانه تواتر حمله‌ها و قتل و غارتهای اقوام بیگانه آن‌را از بین نبرده و نیز قربانی غفلت و تساهل اسلاف ما در حفظ آثار متقدمان نشده است. این کتاب در شمار آثار مهمی چون تاریخ بیهقی، قابوس‌نامه، سیاست‌نامه، تذکرة الاولیاء و اسرار التوحید و نظایر آنها محسوب می‌شود.

 

ب ـ اشتمال بر اطلاعات اصیل

بدین‌معنا که نویسندۀ چهارمقاله از محتوای بسیاری از کتب تاریخی و تراجم احوال مشاهیر اعلام آگاهی داشته، و گزارش این اطلاعات منحصربه‌فرد در چهارمقاله، بدان ارزش خاصی بخشیده است. چهارمقاله در معرفی شاعرانی مانند رودکی، فردوسی، فرخی، عنصری، امیر معزی، عمر خیام، مسعود سعد، ازرقی هروی، رشیدی سمرقندی و عمعق بخارایی، و نیز منجمان و فیلسوفانی چون ابویعقوب اسحاق کندی و ابوریحان بیرونی، و پزشکانی نظیر ابوعلی سینا، محمد بن زکریا و ابوالخیر خمّار از کهن‌ترین منابع موجود به‌شمار می‌آید و به‌سبب آنکه در پاره‌ای موارد مؤلف خود شاهد و راوی نشیب و فرازهای زندگی شاعران و بزرگان روزگار خود بوده است، آنچه از زندگی آنان باز گفته، دارای ارزش و تشخص خاص است. بسیاری از حکایاتی را که مؤلف از بزرگان و طبیبان و منجمان و امیران و شاعران نقل کرده است، در منابع دیگری نمی‌یابیم. هم بدین‌روی کسانی آن را نخستین تذکرۀ شعرای سلف خوانده‌اند (قزوینی، پنج؛ معین، ۷۵؛ بهار، همانجا؛ صفا، ۲ / ۹۶۱؛ ریپکا، ۱ / ۴۰۶؛ براون، II / 335-336 ؛ محجوب، ۲۷۸؛ همایی، ۱۰۰).

نویسندگان و شاعران بعد از نظامی، به نقلِ بعضی از روایات چهارمقاله مبادرت کرده‌اند، چنان‌که حکایت فردوسی و سلطان محمود در تاریخ طبرستان (نک‌ : ابن‌اسفندیار، ۲ / ۲۱- ۲۵) آمده، و ماجرای رفتن امیر نصر سامانی به مرو و اقامت طولانی وی در آنجا و شعر «بوی جوی مولیان» از رودکی در تاریخ حبیب‌السیر (نک‌ : خواندمیر، ۲ / ۳۶۰) نقل شده است. همچنین صاحب تاریخ گزیده نیز علاوه‌بر نقل آن ماجرا، حکایت قتل ماکان کاکی را هم آورده است (نک‌ : حمدالله، ۳۷۹-۳۸۱) و قاضی احمد غفاری (ص ۱۴۵) حکایت جوان قصاب و مرگ مفاجای او و مداوای شگفت اسماعیل ادیب را باز گفته است.

هندوشاه بن سنجر در تجارب السلف (ص ۱۶۳ بب‌ ) حکایت ششم از مقالت اول چهارمقاله (ص ۳۲ بب‌ ) را با اندک تغییر و تصحیح نام پدر پوران از حسن بن سهل به‌جای فضل سهل آورده است.

جامی در آثار خود مخصوصاً در دفتر سوم سلسلة الذهب بسیاری از مندرجات چهارمقاله در تعریف ماهیت شعر را بدون ذکر مأخذ نقل کرده است (نک‌ : زرین‌کوب، همان، ۱ / ۲۳۲-۲۳۳؛ نیز نک‌ : جامی، ۱ / ۳۷۱- ۳۷۹).

 

ج ـ شیوۀ نگارش و سبک نویسندگی

نظامی هنگامی کتاب خود را می‌نوشت که انواع تکلفات منشیانه در نثر فارسی راه یافته بود. توجه و تمایل عموم نویسندگان در اواسط سدۀ ۶ ق بیشتر معطوف به نثر فنی بود، یعنی استعمال کلمات و عبارات عربی و آوردن جمله‌های مترادف و اقتباس آیات و امثال عربی به سائقۀ اظهار فضل اثبات و عربی دانی. انواع کنایات، جناسها، سجع‌سازیها و صنعت‌پردازیها در نثر آن دوره پیدا شد. از نثر مرسل جز در کتابهای علمی و عرفانی استفاده نمی‌شد و نظامی نیز با این نگرش همگانی همگام و همداستان شده است؛ چنان‌که اغلب شاعران و نویسندگانی را که در مقالۀ ماهیت دبیری نام برده، عربی زبان‌اند و دبیران نوپا را به مطالعۀ کتابهایی چون مقامات حمیدی ــ که به نثر فنی نوشته شده ــ توصیه کرده است (فروزانفر، تاریخ ... ، ۴۰۷؛ بهار، ۲ / ۲۴۷- ۲۴۸، ۳۶۲؛ شمیسا، ۱۲۰).

بااین‌همه، چنان‌که از نثر چهارمقاله برمی‌آید، نظامی به نوشتن به سبک استادان قدیم رغبت نشان می‌دهد، اما سلیقۀ بزرگان شهر خود را هم از یاد نمی‌بَرَد و به شیوه‌ای می‌نویسد که می‌توان از آن به سبک بین بین تعبیر کرد. به‌عبارت‌دیگر چهارمقاله ممزوجی از شیوۀ نثر مرسل قدیم و نثر فنی جدید است که ضمن آراستگی به صنایع و بدایع نوظهور ادبی، از لطایف زبان محاوره نیز بی‌بهره نیست و از مزایای این زبان نیز برخوردار است؛ یعنی کتابی است جامع هر دو شیوه و نمایندۀ هر دو قرن، هم تاریخ بیهقی است و هم کلیله و دمنۀ ابوالمعالی نصرالله منشی، با این تفاوت که از تعقیدهای اوّلی و اطنابهای دومی مبرا ست (بهار، ۲ / ۲۹۸، ۳۱۸؛ فروزانفر، همان، ۴۰۸؛ شمیسا، ۱۱۹).

شیوۀ نگارش فصلهای پنج‌گانه در مقدمۀ کتاب و نیز در طلیعۀ مقالات چهارگانه را با آوردن کلمات و عبارات عربی، اصطلاحات علمی، سجعها، موازنه‌ها و دیگر صنایع بدیعی به نثر فنی نزدیک می‌سازد، و هم متن مقالات به‌ویژه حکایات را همانند قابوس‌نامه و سیاست‌نامه با زبانی ساده، بی‌پیرایه، روان و استوار، با ایجاد لفظ و اشباع معنی به نثر مرسل می‌نگارد و با تلفیق این دو طرز نمونه‌ای برای انشا، و سرمشقی برای نویسندگان پس‌ازخود پدید می‌آورد؛ شیوه‌ای که در اوج فصاحت و بلاغت است و تنها تعداد کمی از کتب فارسی به پایۀ آن می‌رسد. برخی چهارمقاله را خاتم کتابهای ادبی متقدمان شمرده‌اند (فرزان، ۱۷۸؛ قزوینی، پنج؛ بهار، ۲ / ۲۹۸؛ یوسفی، ۱۷۸؛ شمیسا، ۱۲۱).

 

محتوای چهارمقاله

این کتاب موافق نام آن شامل ۴ مقاله و مصدّر به مقدمه‌ای مشتمل بر ۵ فصل است، بدین‌شرح: مقدمه مزین به حمد خدا و نعت پیامبر (ص) و خاندان و اصحاب او (ص ۱-۲)؛ فصل اول (ص ۳-۶) در ستایش ملوک غوریه که مخدوم نظامی بوده‌اند؛ فصل دوم (ص ۶- ۸) در تقسیم موجودات به واجب‌الوجود (= خدا) و ممکن‌الوجود (= ماسوی الله) و ترتیب آفرینش موجودات عالم؛ فصل سوم (ص ۹-۱۰) در تأثیر ستارگان بر عناصر و مزاج عالم سفلی و نیز از قوای جاذبۀ ماسکه و سلسله مراتب وجود؛ فصلهای چهارم و پنجم (ص ۱۱-۱۵) به‌شرح خلقت آتش و هوا و نیروی مدرکه و محرکه و حواس ظاهر و باطن و قوای متخیله، متفکره و واهمه؛ و در پایان (ص ۱۵- ۱۹) ضمن نقل حکایتی به‌ضرورت وجود پیامبر (ص) و امام و نایب او (= پادشاه) تأکید کرده است.

علاوه‌بر آن نظامی از قول پیامبر (ص)، دین و ملک را دو برادر همزاد می‌داند و نتیجه می‌گیرد که باری گران‌تر از پادشاهی نیست و لاجرم خواص پادشاه ــ که صلاح و فساد مردم به رأی و تدبیر ایشان بسته است ــ باید هرکدام خود افضل و اکمل زمان باشند و پادشاه را از داشتن آنان گزیری نیست و این خواص به عقیدۀ او عبارت‌اند از: دبیر، که قوام ملک به تدبیر اوست؛ شاعر، که به نام پادشاه بقا می‌بخشد؛ منجم، که عهده‌دار نظم و سامان امور عالم است؛ و طبیب، که صحت بدن بسته به دانش اوست. این ۴ عمل دشوار و علم شریف موضوع مقالات چهارگانه است، بدین‌شرح: نخست، در ماهیت علم دبیری و کیفیت دبیر بلیغ کامل؛ دوم، در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر؛ سوم، در ماهیت علم نجوم و غزارت منجم در آن علم؛ چهارم، در ماهیت علم طب و هدایت طبیب و کیفیت او (ص ۱۸- ۱۹). وی که داعیۀ جامعیت در این ۴ دانش دارد، به تلویح خواننده را به ضرورت حضور خود در دستگاه سلطنت توجه می‌دهد و سرانجام مقصود خود را از تألیف چهارمقاله «نه اظهار فضل و اذکار خدمت»، بلکه ارشاد مبتدی و احماد شاهزادۀ ممدوح خود اظهار می‌کند (ص ۱۳۵).

شیوۀ کار نظامی چنان است که در هر مقاله ابتدا به‌شرح و توضیح موضوع می‌پردازد، شرایط و دشواریهای کار کسانی را که به دانش می‌پردازند، ذکر می‌کند، سپس نزدیک به ۱۰ حکایت طرفه از نوادر موضوع باب به مناسبت می‌آورد و عقیدۀ خود را دربارۀ نمایندگان برجستۀ هریک از این دانشها و پیشه‌ها ابراز می‌دارد. حکایتها علاوه‌بر اثبات مدعای خود و ایجاد انبساط خاطر در خواننده، حاوی اطلاعات بسیار از رسوم و سنن قدما و نکات تاریخی نیز هست (معین، ۷۳؛ ریپکا، ۲ / ۷۴۰؛ صفا، ۲ / ۹۶۱؛ یوسفی، ۱۷۷).

آشنایی خواننده با بزرگان هر فن، و روش و منش، سرگذشت و طرز معیشت آنان، خود از فواید مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی چهارمقاله است. چه، با دقت در زندگی قهرمانان داستانها و شرح آداب و رسوم دربارها، وزیران، امیران، ندیمان و دانشی مردان و شاعران صحنه‌هایی از زندگانی مردم در سده‌های ۳ تا ۶ ق تصویر می‌کند که قابل مطالعه، پژوهش و استفاده است؛ از جملۀ این آداب و رسوم آن است که در سر حمام فقاع (= آب جو) می‌نوشیدند، یا زنان برای گرفتن دعای سفیدبختی نزد فالگیر می‌رفتند و یا کشاورز ساده‌ای مانند فرخی سیستانی سواد داشته و خوب شعر می‌گفته و به استادی چنگ می‌زده و آوازی خوش داشته است (محجوب، ۲۸۰).

 

چهارمقاله و نقد ادبی

چهارمقاله از نظر نقد ادبی نیز قابل اعتناست. به‌گفتۀ شمیسا (ص ۱۲۱) مطالبی که نظامی در باب شاعری نوشته است، نشانگر تلقی ادبای آن دوره از ادب رسمی و درباری است، و زرین‌کوب ( نقد، ۱ / ۲۰۹) چهارمقاله را از کهن‌ترین کتابهایی می‌داند که در آن مسائل مربوط به سخن‌سنجی و نقد شعر مطرح شده، و مؤلف آراء انتقادی خود را در باب شعر و شاعران طی حکایات متعدد بیان کرده است (همو، یادداشتها ... ، ۱۰۰-۱۰۱). نظامی به شاعران جوان توصیه می‌کند کتابهایی خاص بخوانند که دانش عروض و قافیه و نیز نقد معانی و نقد الفاظ و سرقات شعری را می‌آموزد (نک‌ : ص ۴۸).

این کتاب علاوه‌بر آنکه دانشی از ادبیات آن دوران را نشان می‌دهد، گرایشهای ادبی زمان پیش از خود را نیز باز می‌نماید (ریپکا، ۱ / ۴۰۶). تعریفی که نظامی از شعر به‌دست می‌دهد، بیانگر تأکیدی است که وی بر معنا و محتوا می‌ورزد. تعبیر منطقی «اتسّاق مقدمات موهمه» (ص ۴۲) بیانگر اهمیت جنبۀ تخییلی و زمینۀ خیالی شعر است که از دیدگاه اهل حکمت مایه می‌گیرد و از آشنایی نظامی به کتب ابن‌سینا و دیگر حکما و آراء ارسطو خبر می‌دهد، چنان‌که وقتی شعر را نوعی «صناعت» می‌خواند، معنایی نزدیک به «کثارسیس» ارسطو را القا می‌کند (زرین‌کوب، نقد، ۱ / ۲۱۱؛ یوسفی، ۱۷۶؛ شفیعی، ۷- ۸).

چهارمقاله برخلاف قابوس‌نامه ــ که درآن نمونه‌هایی از شیوۀ زندگانی چهره‌های تاریخی و وظایف فرمانروایان، دیوانیان و درباریان آمده است ــ و نیز برخلاف سیاست‌نامه ــ که سراسر آن به هنر فرمانروایی بر یک قلمرو بزرگ پادشاهی اختصاص یافته است ــ یکباره فرمانروایان را نادیده گرفته، و توجه خود را منحصراً به ۴ طبقۀ دبیران، شاعران، اخترشناسان و به‌خصوص پزشکان معطوف داشته است (رپیکا، ۲ / ۷۳۹-۷۴۰).

 

۲. از دیدگاه تاریخی

چهارمقاله به‌رغم علوّ فضل و دانش مؤلف آن، از لغزشها، ضعفها و اغلاط تاریخی برکنار نیست، چنان‌که در دو حکایت متعلق به اسکافی ۷ سهو بزرگ از وی صادر شده است؛ همچنین لغزشهای دیگری از قبیل تخلیط نامهای اشخاص مشهور به یکدیگر، و تقدیم و تأخیر سنوات و عدم دقت در ضبط وقایع نیز در این کتاب دیده می‌شود و بدین‌سبب به‌نظر بیشتر محققان از نظر تاریخی اثری قابل اعتماد و استناد محسوب نمی‌شود و به نظر می‌رسد قصد مؤلف از نقل وقایع تاریخی بیشتر عرضه‌کردن فواید علمی و ادبی آنها بوده است (قزوینی، پانزده ـ شانزده؛ محجوب، ۲۸۱). ناسازگاری روایات نظامی با موازین تاریخی مورد توجه بسیاری از محققان ازجمله: فروزانفر ( سخن ... ، ۱۵)، صفا (۲ / ۹۶۲) و زرین‌کوب (همان، ۱ / ۲۹۰) قرار گرفته است.

به‌نظر برخی از ادب‌پژوهان، موارد لغزش و خطای نظامی نادر، و به دلالت بعضی قرائن، ناشی از تصرف ناسخان است (معین، ۸۶). محققانی همچون فروزانفر ( تاریخ، ۱۴۰-۱۴۴، ۲۴۴-۲۴۵) و فرزان (نک‌ : ص ۱۷۴-۱۸۴) موارد لغزشهای بیشتری را نشان داده‌اند.

چهارمقاله در طول تاریخ مورد توجه، استفاده، تقلید و استشهاد بوده است، چنان‌که فیض‌الله بنیانی پسر زین‌العابدین از عالمان و نویسندگان سدۀ ۹ق که در دربار گجرات مقامی داشته، کتابی به اسم مجمع النوادر مشتمل بر ۴۰ فصل و به سبک چهارمقالۀ نظامی عروضی نوشته است (معین، ۴۵-۴۶). قاضی احمد غفاری نیز در کتاب تاریخ نگارستان خود مطالبی از چهارمقاله نقل کرده است (نک‌ : ص ۵۹، ۱۴۴-۱۴۵). انجو شیرازی مؤلف فرهنگ جهانگیری ذیل کلمۀ «فرشک» به چهارمقاله استشهاد نموده است (نک‌ : ۱ / ۱۰۷۱؛ معین، ۴۷).

این کتاب نخستین بار در ۱۳۰۵ق در تهران به‌اهتمام ابوالقاسم بن آخوند ملا محمد به‌چاپ سنگی رسید (قزوینی، بیست‌وسه؛ معین، ۸۰) و پس از آن به تصحیح و توضیحات محمد قزوینی در ۳۶۰ صفحه، مشتمل بر مقدمۀ مصحح و متن و تعلیقات و ۲۴ صفحه مقدمۀ انگلیسی در ۱۳۲۷ق / ۱۹۰۹م در لیدن منتشر شد. آخرین و معتبرترین چاپ چهارمقاله از روی نسخۀ مصحح قزوینی به تصحیح محمد معین است که همراه با مقدمه و تعلیقات محمد قزوینی و یادداشتهای فراوان دیگر از معین و برخی فضلای معاصر، و نیز حاوی شرح لغات و عبارات و توضیح نکات ادبی و تعلیقات و فهرستهای گوناگون به سال ۱۳۳۶ش / ۱۹۵۷م (مشتمل بر ۶۲۷ صفحه) در تهران منتشر شد.

 

ترجمه‌های چهارمقاله

به زبان اردو، ترجمۀ مولوی احمد حسن صاحب سوانی با متن فارسی و فرهنگ لغات (چ دهلی)؛ ترجمۀ عربی، به نام المقامات الاربع، به قلم عبدالوهاب و یحیى خشاب (قاهره، ۱۳۶۸ / ۱۹۴۹م) که ترجمۀ خلاصه‌ای از تعلیقات محمد قزوینی را به ضمیمه دارد؛ ترجمۀ انگلیسی، توسط ادوارد براون؛ ترجمۀ ترکی مقالۀ چهارم در علم طب، توسط عبدالباقی گلپینارلی که با خلاصه‌ای از آن به زبان فرانسه جزو انتشارات دانشگاه استانبول به‌چاپ رسیده است (یوسفی، ۱۷۹-۱۸۰).

 

مآخذ

ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش؛ بهار، محمدتقی، سبک‌شناسی، تهران، ۱۳۷۰ش؛ جامی، عبدالرحمان، مثنوی هفت اورنگ، به کوشش جابلقا داد علیشاه و دیگران، تهران، ۱۳۷۸ش؛ حاجی‌خلیفه، کشف؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به کوشش جلال‌الدین همایی و محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۸۰ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش ادوارد براون، تهران، ۱۳۱۸ق؛ رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش محمد رضا طاهری، تهران، ۱۳۷۸ش؛ ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۸۳ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، از گذشتۀ ادبی ایران، تهران، ۱۳۷۵ش؛ همو، نقد ادبی، تهران، ۱۳۶۱ش؛ همو، یادداشتها و اندیشه‌ها، تهران، ۱۳۵۶ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران، ۱۳۴۹ش؛ شمیسا، سیروس، سبک‌شناسی نثر، تهران، ۱۳۸۳ش؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۷۸ش؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۲۱ق / ۱۹۰۳م؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ نگارستان، بـه کوشش مـرتضى مـدرس گیلانـی، تهـران، ۱۴۰۴ق؛ فـرزان، محمد، مقـالات، به کوشش احمد اداره‌چی گیلانی، تهران، ۱۳۵۶ش؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش عنایت‌الله مجیدی، تهران، ۱۳۵۴ش؛ همو، سخن و سخنوران، تهران، ۱۳۸۰ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، ۱۳۵۱ش؛ قزوینی، محمد، مقدمه بر چهارمقاله (نک‌ : هم‌ ، نظامی عروضی)؛ محجوب، محمدجعفر، خاکستر هستی، تهران، ۱۳۷۸ش؛ مدرس، محمدعلی، ریحانةالادب، تهران، ۱۳۶۹ش؛ معین، محمد، مقدمه بر چهارمقاله (نک‌ : هم‌ ، نظامی عروضی)؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده، مسکو، ۱۹۶۴م؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، ۱۳۳۶ش / ۱۹۵۷م؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۴ش؛ هدایت، رضاقلی، مجمع الفصحا، به‌کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۸۲ش؛ همایی، جلال‌الدین، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، ۱۳۷۵ش؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۵۷ش؛ یوسفی، غلامحسین، یادداشتهایی در زمینۀ فرهنگ و تاریخ، تهران، ۱۳۷۱ش؛ نیز:

 

Brown, E. G., A Literary History of Persia, Cambridge, 1969.

 

اصغر دادبه ـ عبدالله مسعودی آرانی

 

 

از دیدگاه تاریخ علم

به‌رغم انتقادهای محققان ــ از جمله عبدالوهاب قزوینی، مصحح چهارمقاله ــ بر اعتبار برخی روایات مذکور در این اثر (مثلاً ص ۹۵-۱۰۵)، این روایات گاه متضمن نکات ارزشمندی است که نمی‌توان آنها را در پژوهشهای تاریخی نادیده انگاشت. به‌عنوان مثال براساس روایتی از مقالۀ چهارم (پزشکی) که شهرت فراوانی یافته است و بسیاری از منابع تاریخی بعدی آن را با اندکی کاستی و فزونی تکرار کرده‌اند، دانش‌دوستی و دانشمندپروری ابوالعباس مأمون ‌بن مأمون خوارزمشاه که وزیری خردمند و دانشمندپرور به‌نام ابوالحسین (ابوالحسن) احمد بن محمد سهلی (سهیلی) را نیز در خدمت داشت، بزرگ‌ترین دانشوران آن روزگار یعنی ابوعلی‌سینا، ابوریحان بیرونی (که این دو بی‌گمان بزرگ‌ترین دانشمندان دورۀ اسلامی بوده‌اند)، ابوسهل مسیحی (که از وی درشمار استادان ابن‌سینا یاد‌کرده‌اند)، ابونصر عراق (استاد ابوریحان بیرونی) و ابوالخیر خمار را در دربار گرگانج گردآورده بود و «این طایفه در آن خدمت از دنیاوی بی‌نیازی داشتند و با یکدیگر انسی در محاورت و عیشی در مکاتبت می‌کردند» تا آنکه سلطان محمود غزنوی، حسین ‌بن علی میکال (دربارۀ وی، نک‌ ‌: ه‌ د، ۲ / ۱۷۳) را نزد مأمون فرستاد و از وی خواست که آنان را به دربار غزنه روانه کند. مأمون پیش از پذیرفتن فرستادۀ محمود، دانشوران را گردآورد و گفت چون توان سرپیچی از دستور محمود را ندارد، هر که رفتن به دربار او را خوش نمی‌دارد، از گرگانج بگریزد. ابوسهل و ابن‌سینا از رفتن به دربار محمود خودداری کردند، اما ۳ تن دیگر رغبت نمودند. پس خوارزمشاه پیش از پذیرفتن فرستادۀ محمود، ابن‌سینا و ابوسهل را با راهنمایی رهسپار گرگان کرد. سپس فرستادۀ محمود را پذیرفت و به او گفت که «ابوعلی و ابوسهل برفته‌اند، لیکن ابونصر و ابوریحان و ابوالخیر بسیج می‌کنند که پیش خدمت آیند و به اندک روزگار برگ ایشان بساخت و با خواجه حسین میکال فرستاد». از سوی دیگر ابن‌سینا در روز دوم مسافرت «تقویم برگرفت و بنگریست که به چه طالع بیرون آمده است؟ چون بنگرید روی به ابوسهل کرد و گفت بدین طالع که ما بیرون آمده‌ایم، راه گم کنیم و شدت بسیار بینیم. بوسهل گفت: رضینا بقضاء الله من خود همی ‌دانم که از این سفر جان نبرم که تسییر من در این دو روز به عیوق می‌رسد و او قاطع است. مرا امیدی نمانده است و بعدازاین میان ما ملاقات نفوس خواهد بود». سرانجام آن دو در بیابان میان گرگانج و گرگان (قره‌قوم) سرگردان شدند. ابوسهل همچنان که خود پیش‌بینی کرده بود، از تشنگی جان سپرد و ابن‌سینا با دشواری فراوان خود را به باورد (ابیورد) رساند و سرانجام به جرجان رفت (نظامی، ۷۶- ۷۸).

نظامی عروضی تأکید کرده است که دراین‌زمان قابوس وشمگیر (مق‌ ۴۰۳ق) فرمانروای جرجان بوده است (ص ۷۸). این روایت به‌رغم‌آنکه در مواردی قابل توجه با دیگر دانسته‌های ما دربارۀ این دانشمندان همخوانی ندارد (دراین‌باره، نک‌ : ه‌ د، ابوسهل مسیحی)، اما بذرهایی از حقیقت نیز در آن دیده می‌شود. در واقع این حکایت چهارمقاله نخستین مأخذی است که به تشکیل فرهنگستانی در دربار خوارزمشاهان آل‌ مأمون اشاره دارد. به‌عبارت‌دیگر اگر منابعی که این روایت را از چهارمقاله نقل کرده‌اند، کنار بگذاریم، در هیچ مأخذ معتبر دیگری به تشکیل این محفل علمی در دربار خوارزمشاهان آل‌ مأمون تصریح نشده است و تنها با مراجعه به مآخذ پراکندۀ دیگر می‌توان از حضور هریک از این دانشوران در آن سالها در ‌دربار آل مأمون مطمئن شد.

ابوریحان بیرونی در ۳۹۴ق / ۱۰۰۴م به گواهی رصدی که در گرگانج صورت بسته بود (نک‌ : ۲ / ۷۴۰-۷۴۱) در این شهر بود و کتاب تسطیح الصور و تبطیخ الکور را به‌نام «ملک العادل، ولی‌النعم خوارزمشاه» (یعنی ابوالحسن علی ‌بن مأمون برادر بزرگ مأمون ‌بن مأمون؛ نک‌ : کرامتی، ابوریحان ... ، ۶۳، ۶۹-۷۰) ساخت. او پس از برتخت نشستن مأمون بن مأمون نیز همچنان‌که خود بیرونی در المسامرة فی اخبارالخوارزم آورده است، ۷ سال ابوالعباس خوارزمشاه را خدمت کرد و در این ۷ سال از برجسته‌ترین مشاوران او به‌شمار می‌رفت. ابن‌سینا نیز در ۳۹۲ق از بخارا به گرگانج رفت و در آنجا ابوالحسن سهلی ــ که به‌گفتۀ خود ابن‌سینـا دوستدار این‌گونه دانشهـا بود ــ برای او مقرری ماهیانه‌ای تعیین کرد که معاش کسی چون او را کفایت می‌کرد (بیهقی، علی، ۴۵).

ابوسهل مسیحی نیز بی‌گمان در روزگار صدارت ابوالحسن سهلی در گرگانج بوده، و رسالۀ «اصناف علوم الحکمیة» را در برشمردن شـاخه‌های مختلف بـه‌نام ایـن وزیر نـوشته است (نک‌ : ص ۲۱۲، ۲۲۰؛ دربارۀ آثار دیگری که به‌نام این فرمانروایان و وزیـرشان سـاختـه، نک‌ : بیهقی، علـی‌، ۸۸- ۸۹؛ ابـن ابـی اصیبعـه، ‌۱ / ۳۲۸؛ ششن، ۲ / ۴۲۴؛ آلوارت، شم‌ 6267؛ GAS, VII / 389). ابن‌سینا نیز در آغاز رسالة فی الزاویة به مباحثاتی که پیش‌تر دراین‌باره با ابوسهل مسیحی داشته‌، اشاره نموده، و تلویحاً بر همنشینی پیشین با وی تأیید کرده است (مهدوی، ۱۲۲). ابوالخیر خمار نیز به گزارش علی ‌بن زید بیهقی (ص ۱۲؛ نیز شهرزوری، ۲ / ۱۰) در گرگانج بود و پس از گشوده‌شدن این شهر در ۴۰۸ق / ۱۰۱۷م به‌دست محمود، به‌فرمان وی او را به غزنین بردند.

براساس گزارش بیرونی می‌دانیم محمود غزنوی که در پی بهانه‌جویی برای یورش به خوارزم بود، پس‌ازآنکه خوارزمشاه به نامۀ وی مبنی‌بر یادکرد نام محمود در خطبه پاسخی نداد، نامه‌ای تهدیدآمیز فرستاد و از وی خواست تا یکی از این ۳‌کار را انجام دهد: یا به طوع و رغبت به‌نام وی خطبه بخواند، یا هدیه‌ای تمام فرستد، و یا اعیان و امامان و فقیهان را از آن ولایت به استغفار نزد وی گسیل دارد. خوارزمشاه پس از دریافت این نامه دانست که محمود عملاً اجرای هر ۳ کار را از وی خواسته است. پس فرمان داد که نخست در شهرهای نسا و فراوه، و سپس در همۀ متصرفات وی جز گرگانج و خوارزم خطبه به‌نام محمود خوانده شود. همچنین ۸۰ هزار دینار و ۳ هزار اسب به‌همراه گروهی از قاضیان و پیران و بزرگان خوارزم به‌نزد محمود فرستاد و کوشید کار را به صلح و سازش خاتمه دهد (بیهقی، ابوالفضل، ۹۱۰-۹۱۱، ۹۱۸). شاید همین اقدام مأمون بن مأمون، در روایت نظامی عروضی به صورت «فرستادن دانشوران دربار مأمون به نزد محمود» در آمده باشد.

نظامی عروضی (ص ۱۱) همچنان که خود گوید: چهارمقاله را در بیان شرایطی نوشته است که باید در ۴ طبقه از مردم ــ یعنی دبیران، شاعران، منجمان، و پزشکان که به‌زعم وی پادشاهان از آنان بی‌نیاز نیستند ــ گرد‌آمده باشد. در دورۀ اسلامی دربارۀ چیزهایی که دبیران را از دانستن آنها چاره نیست، آثار بسیاری نوشته شده بود. احتمالاً کهن‌ترین اثر ازاین‌نوع، جوامع العلوم ابن‌فریغون (نیمۀ نخست سدۀ ۴ق) است که بررسی سرفصلهای آن قصد مؤلف برای نگارش کتابی برای راهنمایی دبیران و دیوان‌سالاران را آشکار می‌سازد. این سنت بعدها با نگارش آثاری چون صبح الاعشى به جایی رسید که قلقشندی دربارۀ ۱۲ گوهری که دبیران باید بشناسند، به تفصیل سخن گفت (۲ / ۹۷- ۱۱۸). چهارمقالۀ نظامی، گرچه ازاین‌حیث در نهایت اختصار است، اما افزون بر دربر داشتن شرایط ۳ گروه دیگر (شاعران، منجمان و پزشکان)، در میان آثار فارسی شاید تنها اثر ازاین‌دست نباشد، اما بی‌گمان نخستین آنها ست. این اثر نوعی طبقه‌بندی بسیار مقدماتی علوم را نیز دربردارد (ص ۱۱، ۵۴-۵۵، ۶۸- ۶۹) و از آن مهم‌تر نظامی در هر مقاله آثاری را که در روزگار وی در هریک از این ۴ رشته درخور توجه، و در زمرۀ آثار آموزشی، مرجع یا دست‌نامه‌ها بوده‌اند، یک‌یک بر‌شمرده است. به‌طورمثال در مورد رشتۀ پزشکی تأکید می‌کند که باید آثار مختصری چون فصول بقراط و مسائل حنین ... و آثار متوسط‌الحجمی چون منصوری رازی، هدایة المتعلمین اخوینی بخاری و الاغراض الطبیۀ سید اسماعیل جرجانی و ... را نزد «استادی مشفق» بخواند و سپس به‌وقت فراغت آثار مفصلی چون صدباب ابوسهل مسیحی، قانون ابن‌سینا یا ذخیرۀ خوارزمشاهی را مطالعه کند و بعدها نیز همواره از آثار مختصر استادان مجرب مانند تحفة‌الملوک رازی، خفی علایی و یادگار سید اسماعیل جرجانی و ... «یکی پیوسته با خویشتن دارد ... زیرا که بر حافظه اعتمادی نیست»(ص۷۰-۷۲).

از‌ سخن وی می‌توان دریافت که در روزگار وی آثار پزشکی فارسی ( هدایة المتعلمین، اغراض الطبیه و ذخیرۀ خوارزمشاهی)، در سطوح مختلف آموزشی (مقدماتی و پیشرفته) و مطالعات پس از دوران آموزش، و نیز به‌عنوان دست‌نامه ( خفی علایی و یادگار جرجانی) جای خود را در میان دانشجویان و پزشکان باز کرده بوده‌اند.

سابقۀ توجه دانشوران دورۀ اسلامی به طبقه‌بندی علوم در دورۀ اسلامی نیز به سدۀ ۳ق باز می‌گردد که فارابی در احصاء العلوم (ص۴۳-۴۴، جم‌ )، و نیز یعقوبی به‌طور ضمنی در آغاز تاریخ خود به آنها پرداختند. بعدها کسانی چون ابن‌اکفانی در ارشاد القاصد الى اسنی المقاصد (که ذیل هر علم آثار آن رشته را در ۳ دستۀ مختصر، متوسط و مفصل معرفی می‌کند، مثلاً ص ۴۷، دربارۀ پزشکی)، طاش کوپری زاده در مفتاح السعادة، و حاجی‌خلیفه در کشف الظنون (مثلاً ۴ / ۱۲۵-۱۳۰، ذیل علم‌الطب) ضمن توجه به طبقه‌بندی علوم، آثار مهمی را که در هریک از این رشته‌ها نوشته شده بود، معرفی کردند. ازاین‌حیث چهارمقاله به‌رغم‌آنکه در نهایت اختصار به این کار پرداخته، اما از نظر زمانی بر همۀ این آثار مقدم است. در همۀ آثار یادشده، راهنمایی دانشجویان به‌سوی مطالعۀ آثار مناسب یکی از اهداف اصلی مؤلفان بوده است (مثلاً فارابی، ۴۴؛ نیز ابن‌اکفانی، ۱۳، که عنوان اثرش، ارشاد القاصد الى اسنی المقاصد بر این هدف تأکید دارد؛ دربارۀ دو سنت یاد شده، نیز نک‌ : کرامتی، «تأثیر ... »، ۴)، هدفی که نظامی نیز بر آن تأکید کرده است (ص ۸۸).

نظامی دست‌کم براساس حکایاتی که خود آورده، در دو زمینۀ پزشکی و نجوم، دستی بر آتش داشته است. وی در آخرین حکایت مقالۀ چهارم افزون‌بر تأکید بر تبحر خود در «نجوم و طب و ترسل»، به یکی از درمانهای موفقیت‌آمیز خود اشاره کرده است (ص۸۷- ۸۸). اما از سراسر این کتاب و به‌ویژه از مقالۀ سوم می‌توان دریافت که همواره مقصود وی از علم نجوم در واقع احکام نجوم، یا اخترشماری بوده است و نه نجوم تعلیمی یا اخترشناسی. در‌ اصل همۀ حکایتهای مقالۀ سوم، در باب پیشگوییهای درست برخی منجمان و از جمله خود نظامی است(ص۵۵-۶۷) و در مقالۀ چهارم نیز هنگامی که در مقام ستایش از ابوریحان بیرونی او را «در نجوم به‌جای ابومعشر و احمد‌ بن عبدالجلیل» می‌شمارد(ص۷۶)، بی‌گمان احکام نجوم را درنظر داشته است. اگرچه در یک موضع جمله‌ای حاکی از بی‌اعتمادی به احکام نجوم می‌آورد(ص۶۴، سطر ۵-۶)، اما در موارد دیگر اعتقاد راسخ خود را به اخترشماری اظهار می‌کند (مثلاً ص۶۲، سطر ۲۰-۲۱) و در آخرین حکایت مقالۀ سوم بر سبیل تفاخر از درستی یکی از پیش‌بینیهای خود یاد می‌کند (ص۶۵-۶۷).

حکایت گریز ابوسهل مسیحی و ابن‌سینا و راه گم‌کردن آنان، در چهارمقاله، هرچند چنان‌که گفته شد از نظر تاریخی درست نیست، اما در آن موضع که به نقل از ابوسهل آمده است که «من خود همی ‌دانم که از این سفر جان نبرم که تسییر من در این دو روز به عیوق می‌رسد و او قاطع است»، نشانۀ تسلط نظامی عروضی بر این فن و اصطلاحات آن است. پژوهشگرانی که به چهارمقاله پرداخته‌اند، عبارت «قاطع است» را به‌معنی رایج خود یعنی: «در آن شکی نیست» تلقی کرده‌اند و به‌همین مناسبت کمترین توضیحی دربارۀ آن نداده‌اند، درحالی‌که در‌اینجا نظامی به‌روش «تسییر» که یکی از روشهای مشهور در احکام نجوم برای پیش‌بینی وقایع بوده است و نیز اصطلاح «قاطع» در این‌روش اشاره دارد. درواقع دراین‌جا ابوسهل با استخراج طالع هنگام خروجشان از گرگانج، با استفاده از «تسییر» (برای تفصیل این روش، نک‌ : ذیل) درمی‌یابد که «قاطع» (یعنی نقطه‌ای که بر‌اساس آن باید حکم نجومی بشود) ستارۀ عیوق (ستارۀ آلفای ارابه‌ران، ششمین ستارۀ درخشان آسمان شب) بوده است و این ستاره که در امثال عرب کنایه از راه بسیار دور است، در برخی ابیات درکنار مضمون تشنگی آمده است. همچنان که محتشم کاشانی در ترجیع‌بند مشهور خود دربارۀ واقعۀ کربلا، به همین شهرت عیوق اشاره دارد: زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد / فریاد العطش ز بیابان کربلا (۱ / ۴۶۱، بیت ۱۴). در نتیجه براساس این روایت ابوسهل درمی‌یابد که از تشنگی جان خواهد باخت.

 

مآخذ

ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق / ۱۸۸۲م؛ ابن‌اکفانی، محمد، ارشاد القاصد الى اسنی المقاصد، به کوشش یان یوست ویتکام، لیدن، ۱۹۸۹م؛ ابوسهل مسیحی، « اصناف العلوم الحکمیـة»، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تحقیقات اسلامی، تهران ۱۳۷۰ ش، شم‌ ۱‌، ۲؛ بیرونی، ابوریحان، القانون المسعودی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳-۱۳۷۵ق / ۱۹۵۴-۱۹۵۶م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی‌اکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۰ش؛ بیهقی، علی، تتمة صوان الحکمة، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۵۱ق؛ حاجی‌خلیفه، کشف‌الظنون، بـه کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۴۵م؛ ششن، ‌رمضان، نـوادر المخطوطات العربی‌ـة فی مکتبات ترکیا، بیروت، ۱۴۰۰ق / ۱۹۸۰ م؛ شهرزوری، محمد، نزهة الارواح، به کوشش خورشید احمد، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق / ۱۹۷۶م؛ فارابی، احصاء العلوم، به کوشش عثمان امین، قاهره، ۱۹۴۹م؛ قزوینی، محمد، مقدمه بر چهارمقاله (نک‌ : هم‌ ، نظامی عروضی)؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، ۱۹۲۰م؛ کرامتی، یونس، ابوریحان بیرونی: آزادمرد و اندیشمند، تهران، ۱۳۸۵ش؛ همو، «تأثیر دیدگاههای فارابی بر طبقه‌بندی علوم در اروپای سده‌های میانه»، کتاب ماه فلسفه، تهران، ۱۳۸۷ش، س۲، شم‌ ۱۷؛ محتشم کاشانی، «دیوان شیبیه»، هفت‌دیوان، به کوشش عبدالحسین نوایی و مهدی صدری، تهران، ۱۳۸۰ش، ج۱؛ مهدوی، یحیى، فهرست نسخه‌های مصنفات ابن‌سینا، تهران، ۱۳۳۳ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۷ق / ۱۹۰۹م؛ نیز:

 

Ahlwardt ; GAS.

 

یونس کرامتی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 516
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست