آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله
حَماسه، در ادبیات فارسی،
سرودهها و نوشتههای رزمی و پهلوانی خصوصاً در بیان
افتخارات اقوام گوناگون ایرانی. واژۀ «حماسه» از ریشۀ عربی
«حَمَسَ» به معنای «شدّت و حدّت در کار» وضع شده (زوزنی، ۱/
۲۹۹)، و در ادب عرب، این اصطلاح مختص قطعات شعری به
ویژه قصایدی است که در بیان مفاخرات قبیلهای
سروده میشده است (صفا، ۱۶). اصولاً آثار حماسی
[۱]در میان ملتهایی به وجود آمده است که علاوه بر داشتن
تاریخی کهن، بر ملیت و تمامیت مرزهای خود، آگاهی
داشته (مثل یونانیان و ایرانیان)، و برای حفظ آن در
مقابل بیگانگان تلاش میکردهاند؛ از همینرو ست که در میان
اعراب به علت زندگی قبیلهای، حماسههای ملی پدید
نیامده است (همو، ۱۶- ۱۸؛ نیز نک : شفیعی،
۱۸۷- ۱۸۸).
انواع حماسه
آثار حماسی را میتوان از
دو نظرگاه تقسیم کرد:
۱. از لحاظ قدمت
آثار حماسی را معمولاً به دو نوع
طبیعی (سنّتی یا ملی) و ادبی (مصنوع یا
ثانویه) تقسیم میکنند. در آثار حماسیِ طبیعی،
شاعر یا نویسنده، صرفاً یک راوی نابغه است که نخستین
بارقههای مظاهر تمدن، امیدها و نگرانیها، جنگها، پهلوانیها
و فداکاریهای آغازین یک ملت را که معمولاً به صورت روایات
شفاهی به وی رسیده است، با شیوهای دلپذیر
برای آیندگان توصیف و تدوین میکند؛ همچون شاهنامۀ فردوسی
در ادب فارسی؛ اما حماسههای ادبی یا ثانویه به
آثاری اطلاق میشود که خالق آن با آگاهی از ویژگیهای
آثار حماسی طبیعی، خود دست به خلق و ابداع میزند و
معمولاً موضوعی تاریخی یا داستانی را به اثری
حماسی بدل میسازد، آثاری چون ظفرنامۀ حمدالله مستوفی
(د ۷۵۰ ق/ ۱۳۴۹ م) یا شهنشاهنامۀ صبا
(د سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م) و یا در دوران جدید، آثار
حماسی معروف به حماسۀ دفاع مقدس؛ همچنین آثار حماسی سینمایی و
همانندان آنها از این گونهاند (قس: صفا، ۵ - ۶؛ نیز شمیسا،
انواع ... ، ۶۶ - ۶۸).
۲. از لحاظ موضوع
براساس موضوع و مضمون، آثار حماسی
را میتوان به حماسههای پهلوانی، اساطیری، تاریخی،
دینی، عرفانی، عاشقانه، تمثیلی، طنزی و فکاهی
تقسیم کرد که هرکدام نیز با توجه به اشارات و تلمیحات بهکاررفته
در آن، میتـواند جنبۀ قومی و محلی مثـل حماسههای قـوم بلـوچ (نک : جهاندیده،
سراسر اثر)؛ ملی، مانند شاهنامۀ فردوسی؛ یا جهانی
همانند بهشت گمشده اثر جان میلتن (سدۀ ۱۷ م/ ۱۱
ق) داشته باشد (سراسر کتاب).
منشأ حماسه در ایران
بدون تردید ایرانیان
باستان دارای اشکالی از آثار و اشعار حماسی بودهاند که امروزه
باقی نمانده است. نخستین قطعات مکتوب حماسی اقوام ایرانی
را در اوستا (از ح ۱۰۰۰ قم) و گاهی ماجرای
شخصیتهای اساطیری و حماسی مشترک میان نیاکان
اقوام آریایی ــ هنـد و ایرانی ــ را علاوه بر
اوستا در متون کهن هندی بهویژه در ریگ ودا (ح
۱۲۰۰ قم) نیز مشاهده میکنیم (نک :
جلالی، ۲ بب )؛ شخصیتهایی مانند تَخمه اوروپه
[۲]در اوستا (یشتها، رامیشت، ۱۴۷:۲)
که همان تهمورث در شاهنامه است؛ یا یمه [۳]در ریگودا (ص
۲۶۰) مطابق با ییمه [۴]در اوستا (یسنا،
هوم یشت، ۱۶۰)، که در شاهنامه به صورت جَم (= جمشید)
آمده است.
در آثار مورخان کهن یونانی
نظیر هرودت (سدۀ ۵ قم) دربارۀ کورش (سدۀ ۶ قم) روایاتی نقل شده است که بیشباهت به
ماجرای کیخسرو در شاهنامه نیست (نولدکه،
۱۶-۱۷). همچنین بهسبب ارتباط ارمنیان کهن با
ایرانیان، بهویژه از دوران هخامنشیان (سل
۵۵۰-۳۳۰ قم)، در ادبیات باستانی
ارمنی نیز بهجز آنچه موسى خورنی، تاریخنگار ارمنی
(سدۀ ۵ م) ذکر کرده، حماسههای ایرانی مثل داستان
«رستم زال» به طور مشخص آمده است (نک : صفا، ۴۰)؛ یا در زبان
سغدی میانه (از زبانهای ایرانی)، قطعاتی
پراکنده دربارۀ «رستم» به دست آمده که البته منظوم یا منثور بودن آن معلوم نشده
است (نک : ایرانیکا، VIII/ 474).
ظاهراً ایرانیان از دورۀ
هخامنشیان به بعد سالنامههایی را تدوین میکردهاند
که در زمان ساسانیان (سل ۲۲۴-۶۵۱ م) نیز
اغلب با عنوان «خداینامه» (= شاهنامه) حاوی نام و نشان و کردار شاهان
و پهلوانان افسانهای هندی و ایرانی است (کریستنسن،
۷۷- ۷۸؛ نیز نک : تفضلی،
۲۶۹-۲۷۴). کتب و رسالات زمان ساسانیان
از چنان شهرتی برخوردار بود که نام بسیاری از آهنگهای موسیقی
در آن دوران از نامهای شاهان و پهلوانان اساطیری حماسی
گرفته میشد؛ مانند «گنج کاووس»، «آیین جمشید»، «باغ سیاووشان»،
«کین ایرج» و ... (صفا، ۴۱). متون این حماسهها یا
دستکم آوازۀ آنها به اعراب جاهلی نیز رسیده بود؛ چنانکه ماجرای
نضر بن حارث در تاریخ اسلام مشهور است که سعی داشت با توسل به حماسههای
ایرانی نظیر «رستم و اسفندیار»، با آیات وحیشده
بر پیامبر اکرم (ص) مقابله کند (نک : میبدی، ۷/
۴۸۶).
آثار حماسی برجایمانده از
ایران پیش از اسلام
۱. بخشهایی حماسی
از اوستا مثل «مهر یشت» دربارۀ نبرد ایزدِ مهر (میثره، خدای نور) با یاوران شر
و دروغ (یشتها، مهریشت، کردۀ ۹).
۲. یادگار زریران
نخستین اثر حماسی مکتوب، روایی و منظوم (با وزن تکیهای
بدون قافیه)؛ اصل آن احتمالاً مربوط به دورۀ هخامنشیان
است، اما در دورۀ اشکانی (۲۵۰ قم-۲۲۴ م) و
ساسانی بهتدریج تغییراتی در آن راه یافته، و
متن امروزین آن، در سدۀ ۶ م، به زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه)
بر بنیاد متنی کهن تدوین یافته است. موضوع آن دربارۀ جنگ میان
ایرانیان و تورانیان بر سر آیین زردشت است (نک :
سراسر کتاب).
۳. کارنامۀ اردشیر
بابکان به خط و زبان پهلوی ساسانی (ح ۶۰۰ م) دربارۀ
پهلوانیهای افسانهوار اردشیر ساسانی، پسر بابک برای
رسیدن به پادشاهی (نک : سراسر کتاب).
آثار حماسی ایرانی
دورۀ اسلامی
بعد از ورود مسلمانان به ایران و
ارتباط اعراب با فرهنگ ایرانی، بهتدریج ترجمۀ متون
پهلوی بهویژه «خداینامه»ها به عربی با عناوینی
چون «سیر الملوک» یا «سیر ملوک العجم» شروع شد (نک : ابنندیم،
۴۴۶). کسانی چون ابنمقفع (ه م) در این کار پیشرو
بودند. همین ترجمهها به عربی و احتمالاً متن اصلی پهلوی
خداینامهها بود که از سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م به بعد اساس کار تدوینکنندگان ایرانی
آثار حماسی به نثر یا نظم فارسی دری قرارگرفت (تفضلی،
۲۷۴). کسانی چون مسعودی مروزی (سدههای
۳ و ۴ ق/ ۹ و ۱۰ م) که نخستین بار در نیمۀ آغازین
قرن ۴ ق، «شاهنامۀ» خود را در بحر عروضی هَزَجِ مُسَدَّسِ مَحذوف سرود؛ از این
«شاهنامه» جز چند بیت منقول در کتاب البدء والتاریخ نوشتۀ مقدسی
(سدۀ ۴ ق)، اثری بر جای نمانده است (صفا،
۱۶۰-۱۶۱).
همچنین ابوالمؤید بلخی
(ه م) نویسندۀ شاهنامهای مطول به نثر که از آن هم جز نقلقولهایی در
برخی کتب، مثل تاریخنامۀ طبری (نک : بلعمی،
۱/ ۹۳) یا تاریخ سیستان (ازجمله ص
۱۳، ۱۶، ۳۵) اثری در دست نیست.
دیگر ابوعلی بلخی (ه
م) که به تصریح ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه (ص
۱۴۱) شاهنامهای منثور داشته که از میان رفته است.
همچنین ابومنصور محمد بن عبدالرزاق (مق ۳۵۰ ق، نک : ه
م)، سپهسالار خراسان در دولت سامانی، در فرمانی به فضلای زمان
خود دستور گردآوری شاهنامهای منثور داد که مشهور به شاهنامۀ
ابومنصوری است. از این اثر نیز تنها مقدمۀ آن به قلم
ابومنصور مَعمَری (۴ ق، نک : ه م)، وزیر و پیشکار
عبدالرزاق باقی است (قزوینی، ۲/ ۱۲-
۲۶؛ نیز نک : بیرونی، ۱۵۸). در
همین زمان، دقیقی به امر نوح سامانی (سدۀ
۴ ق) به نظم شاهنامه قیام کرد؛ اما بعد از سرایش حدود
۰۰۰‘ ۱ بیت، به دست غلام خویش کشته شد: « ...
به دست یکی بنده بر کشته شد» (فردوسی، ۱/ ۲۲؛
نیز نک : صفا، ۱۶۴). احتمالاً اگر فردوسی از سرِ
جوانمردی، این ۰۰۰‘۱ بیت را در شاهنامۀ خود
نمیگنجانید، آنها نیز، امروز در دست نبود (نک : ۶/
۶۵).
بنابراین، درواقع نخستین
اثر حماسی مدوّن مکتوب موجود در ادبیات فارسی دَری،
شاهنامۀ فردوسی است؛ به احتمال زیاد منحصربهفرد بودن شاهنامۀ فردوسی
در هنر، به لحاظ صورت و محتوا بود که ایرانیان را از استنساخ نسخههای
دیگر نویسندگان و شاعران متقدم بازداشت. بعد از فردوسی نیز
شاعران بسیاری ازجمله اسدی طوسی (سدۀ ۵ ق، نک
: ه م)، نظامی (سدۀ ۶ ق/ ۱۲ م) و ... کوشیدند تا گوشههایی
از حماسههای ایرانی را که در شاهنامۀ فردوسی
به زعم آنان مغفول مانده، یا فردوسی از آن به اشاره گذشتـهبود، بـه
نظم درآورنـد (نک : صفا، ۲۸۳ بب )، ولی هیچکدام
نتوانستند به جایگاه رفیع فردوسی دست یابند.
شایان ذکر است که اگرچه آثار حماسی
برجایمانده در ادب رایج فارسی، انواع مختلفی به نظم و
نثر و در قوالب گوناگون دارد، اما اغلب به صورت شعر بلندروایی، در
قالب مثنوی و بهویژه به وزن مُتَقارب مُثَمِّنِ مَحذوف (فَعولُن
فعولن فعولن فَعَل) سروده شدهاند (برای اطلاع بیشتر، نک : همو،
۲۸۳ بب ).
ادب حماسی، تعریف و ویژگیها
نوع ادب حماسی (در ایران و
جهان) غالباً دارای روایتی طولانی، با موضوعی جدی
و معمولاً به زبان شعر با سبک بیانی فخیم و والا ست؛ عموماً
ماجرای حماسه بر مدار قهرمانی بزرگ و گاهی ایزدواره دور میزند
که سرنوشت یک قوم، ملت یا حتى گاهی نژاد بشر به پیروزی
یا شکست او مرتبط است (ایبرمز، 49). در ادب حماسی، لزوماً باید
جنبههای ادبی ـ تخییلی و همچنین نگرش اساطیری
و نمادین، بر جنبههای تاریخی یا واقعی برتری
داشته باشد.
در اینجا از ۴ منظر، ویژگیهای
یک اثر ادبی حماسی مطرح خواهد شد؛ این مختصات تقریباً
در تمامی آثار حماسی جهان، کم و بیش مشترک است (برای
نمونه، نک : همانجا؛ کادن، 264-274؛ کمبل، سراسر کتاب):
الف ـ ویژگیهای خالق
حماسه
شاعران یا نویسندگان آثار
درجهیک ادب حماسی علاوه بر داشتن خصوصیات عمومی دیگر
هنرمندان، معمولاً ۴ ویژگی خاص دارند:
۱. فرهیختگی
عموماً از میان قشر نجیب،
اصیل و تحصیلکردۀ هر جامعه برخاستهاند و به جای داشتن غم نان و نام، درد حفظ هویت
و فرهنگ مرز و بوم خود را دارند؛ از این جهت است که اینان اغلب، جان و
مال خویشتن را بر سر آفرینش اثر خود فدا کردهاند؛ چنانکه در دورۀ غزنویان
(۳۴۴-۵۸۳ ق/ ۹۵۵-
۱۱۸۶ م) که شاعران، در ازای ۱۰ بیت
شعر مدحی، ۱۰۰ بَدره و بَرده مییافتند و
آلات سفره از طلا میساختند (نک : خاقانی، ۹۲۶)،
فردوسی در اواخر شاهنامه از تنگدستی، چنین شکوه میکند:
نماندم نمکسود و هیزم، نه جو / نه چیزی پدید است تا
جودرو ... (۷/ ۳۰۳، نیز نک : ۶/
۲۱۶).
۲. دلبستگی به شخصیتهای
حماسی
سرایندگان آثار حماسی عاشق
صادق ماجراها و شخصیتهای اثر خودند؛ بهطوری که برای مثال
میتوان گفت: فردوسی ۳۰ سال با رستم و دیگر شخصیتهای
شاهنامه زیست؛ در غم آنان گریست و در پیروزیهایشان
شاد شد و با مرگ هرکدام، یکی از عزیزان خود را از دست داد.
۳. صداقت در بیان
شاعران حماسی معمولاً صداقت و صمیمیت
ویژهای در بیان، و توجه خاصی به حفظ امانت در انتقال
داستانهایی که خوانده یا شنیدهاند، به مخاطب دارند؛ از این
جهت، سخن آنان بر دل مخاطب از هر قشر و در هر سنی مینشیند.
ب ـ ویژگیهای سبکی
ادب حماسی
۱. در آثار حماسی اصیل،
با سادگی و روانی زبان و محتوا روبهروییم؛ آنچه نظر
مخاطب را در اینگونه آثار جلب میکند، عظمت رویدادها و بزرگی
قهرمانان است، نه صنایع ادبی متکلفانه که به کار گرفته شود؛ تنها صنعتی
که شاعر بیش از حد بدان میپردازد، با توجه به نوع ادبی حماسه،
«اغراق و غلو» است که باید در حماسه لحاظ شود؛ چنانکه فیالمثل فردوسی
از زبان کاووس شاه در نامهای خطاب به رستم میگوید: ز گُرز تو
خورشید، گریان شود / ز تیغ تو ناهید، بریان شود ...
(۲/ ۱۹۵).
۲. با توجه به ویژگی
اصلی حماسه (نبرد)، شاعر سعی میکند، زبان اثر را نیز با
محتوای آن همراه کند؛ بدین جهت از حروف خشن و زنگدار (مثل: گ، د، ر،
خ و ... ) بهره میبرد و حتى از مشدد کردن حروف غیر مشدد برای
تأکید بر طنطنۀ کلام، خودداری نمیکند: خروش آمد از بارۀ هر دو
مرد / تو گفتی بدرّید دشت نبرد (همو، ۶/
۲۷۹).
۳. واژگان و اسامی نیز
به گونهای انتخاب یا آورده میشوند که صدا و بار معنایی
جدی و حماسی داشته باشند؛ برای مثال انتخاب «اَبا، اَبی،
اَبَر» به جای «با، بی، بر»، «آفریدون» به جای «فریدون»،
«کاموسِ کُشانی»، «گُردآفرید»، «گُرگِ سُتُرگ» و همانندان آنها.
۴. جملهها و سخنان در اثر حماسی،
فاخر، مؤدبانه و به دور از شوخی و هزل است تا بیانگر عظمت و اقتدار
شخصیتهای حماسی باشد: منم گفت با فَرَّهِ ایزدی/
هَمَم شهریاری، همم موبدی (همو، ۱/ ۳۹)؛ تو
پور گَوِ پیلتن، رستمی / ز دستان سامیّ و از نیرمی
/ / ازیرا سرت ز آسمان برتر است / که تُخم تو زان نامور گوهر است (همو،
۲/ ۱۷۸).
۵. در آثار حماسی معمولاً
داستانها، از میانه، یعنی از لحظۀ رویداد
حادثهای مهم، شروع میشود، مثل آغاز داستان «رستم و سهراب» یا
آغاز داستان «سیاوش».
۶. در نوع ادب حماسی، حماسهسرایان
(بهویژه در ادبیات لاتین) اغلب هنگام ورود به داستان، ابتدا با
بیان درونمایۀ اصلی آن، به ایزدبانوان الهامکنندۀ شعر، متوسل میشوند؛
با استمداد از الٰهه یا روح راهنما و طرح پرسشی حماسی از
وی، با شنیدن پاسخ، داستان را آغاز میکنند (ایبرمز، 55)؛
این خصیصه را در شاهنامه به گونۀ طرح مسائل هستیشناسانه،
پاسخ خود فردوسی بدان، آوردنِ براعت استهلال (ه م) و شنیدن داستان از
زبان بلبل، ماهروی سروبُن، موبد، دهقان و ... مشاهده میکنیم
(برای نمونه، نک : ۱/ ۱۶۹، ۳/ ۶،
۵/ ۶؛ نیز نک : شمیسا، انواع، ۶۹).
۷. اثر حماسی، جولانگاه، عینیت
و طبیعت است؛ یعنی شاعر به جای پرداختن به ذهنیات و
درون شخصیتها، توجه خود را به قدرت و عظمت فیزیکی
پهلوانان، سلاحهای آنان و همچنین مظاهر طبیعت از قبیل
آسمان، خورشید، کوهها، حیوانات، پرندگان، درختان و ... معطوف میکند.
۸. در اثر حماسی، بر خلاف
نوع غزل در ادب غنایی، شاعر میتواند از زندگی خود بگوید؛
در نتیجه میتوان سخن او را حمل بر واقعیت کرد؛ از این
جهت است که در قسمتهایی از شاهنامه که فردوسی از خود، معاصران و
اطرافیانش میگوید، میتوان به عنوان سند تاریخی
استفاده کرد (ازجمله، نک : ۳/ ۱۶۸، ۶/
۲۱۶، ۹/ ۳۸۱).
ج ـ ویژگیهای قهرمان
در ادب حماسی
ماجراهای حماسی، قطعاً بر
مدار پهلوانی قدرتمند و جنگجو دور میزند که جان خود را برای
نجات قوم یا ملت خویش یا حتى نژاد بشر از مشکلات و گرفتاریها
بر کف دست مینهد؛ در آثار حماسی، قهرمان کم و بیش دارای
این خصوصیات است:
۱. قهرمان، گاهی از ایزدان
است؛ همچون ایزدِ «مهر» در اوستا؛ گاهی قهرمان، تبار الٰهی
دارد؛ مثل آشیل، پهلوان یونانی (گریمال، ۱/ ۸
- ۹)؛ اما اغلب، قهرمان حماسه، پهلوانی است مورد توجه ایزد یا
ایزدان و معمولاً از عنایت و یاری الٰهی بهرهمند
میشود؛ چنانکه رستم برای ظفریافتن بر سهراب از خداوند مدد میجوید:
بخورد آب و روی و سر و تن بشست / به پیش جهان ـ آفرین شد نخست /
/ همیخواست پیروزی و دستگاه / نبود آگه از بخشش هور و ماه. یاری
«سیمرغ» که ظاهراً نمادی است از ایزد خورشید (= مهر) به
زال یا رستم نیز از همین گونه است (همو، ۶/
۲۹۴- ۲۹۹؛ نیز نک : شمیسا، طرح
... ، ۳۲-۳۴).
۲. برای قهرمان حماسه، حفظ
آبرو و مسئلۀ نام و ننگ، بسیار حائز اهمیت است؛ چنانکه حاضر است جان
بسپارد یا به دوزخ برود، اما نام خود را به ننگ نیالاید؛ در
داستان «رستم و اسفندیار»، سیمرغ به رستم هشدار میدهد که با
نپذیرفتن بندِ اسفندیار و کشتن وی، در هر دو جهان شوربخت خواهد
شد؛ اما رستم در پاسخ میگوید: به نام نکو گر بمیرم، روا ست /
مرا نام باید که تن، مرگ را ست (فردوسی، ۶/
۲۹۸).
۳. خصوصیات بدنی
قهرمان حماسه، فوق انسانی است؛ برای نمونه، ۱۰ دایه
به رستم نوزاد، شیر میدهند تا سیر شود (همو، ۱/
۲۴۱)؛ در بزرگسالی، یک وعده غذای رستم، گوری
بریان است (نک : همو، ۶/ ۲۳۹)؛ قامت رستم، نشسته،
از ایستادگان، بلندتر است (نک : همو، ۲/ ۲۱۳).
۴. قهرمانان حماسی، معمولاً
اسبی دارند که به نوعی همزاد آنان است؛ این دو، کاملاً همدلی
دارند و در شادی و غم شریکاند؛ هرگاه اسب پهلوان بمیرد یا
از وی دور شود، قهرمان، گویی نیمی از وجود خویش
را گم کرده است؛ برای نمونه میتوان در شاهنامه به «رخشِ» رستم اشاره کرد
یا هنگامی که سیاوش از مرگ خود آگاه میشود، به اسب خود،
«شبرنگ بهزاد» چنین میگوید: بیاورد شبرنگ بهزاد را / که
دریافتی روز کین، باد را / / خروشان سرش را به بر درگرفت / لگام
و فَسارش ز سر برگرفت / / به گوش اندرش گفت رازی دراز / که بیداردل
باش و با کس مساز ... (همو، ۳/ ۱۴۳).
۵. معمولاً قهرمان حماسه، برای
نشان دادن قدرت خود، در اثنای ماجراها، اژدهایی هول، حیوانی
عظیمالجثه، دیو یا ... را از بین میبرد؛ مثل رستم
که «دیو سپید» را کشت (همو، ۲/ ۱۰۷-
۱۰۸) یا گُشتاسب، برای اثبات قدرت خود در برابر قیصر
روم، گرگی سترگ را که رومیان از نابود ساختن آن عاجز بودند، از پای
درآورد (همو، ۶/ ۲۹-۳۳).
۶. قهرمان حماسه، همیشه و
در هر مرحله از زندگی خود، با یک ضد قهرمان [۱]روبهرو ست؛ برای
نمونه رستم در شاهنامه، با دشمنانی چون افراسیاب، کاموس کُشانی،
اشکبوس کشانی، خاقان چین و ... پیکار میکند.
۷. قهرمان به فراخور فضای
حماسه، گاهی برای نابودی ضد قهرمان دست به حیله میزند؛
چنانکه قارَن، پهلوان دربار منوچهر، با نیرنگ، توانست «دژِ اَلانان» را در
میان دریا (که حصار سلموتور، قاتلان ایرج بود) تصرف کرده، آن
را با خاک یکسان کند (همو، ۱/
۱۲۶-۱۲۷، نیز نک : ۲/
۲۳۴- ۲۳۵).
۸. قهرمان حماسه، به نوعی
در ناخودآگاه جمعی نوع بشر، حضور دارد؛ یعنی مخاطب یک اثر
حماسی، حضور و زندگی قهرمان را در عمق وجود خویش کاملاً احساس میکند؛
برای مثال، رستم آن چنان در ضمیر نهان ما جای گرفته که گویی
جزوی از خود ما ست؛ بدین جهت، این قهرمانان بسیار محبوباند؛
حتى خطا و لغزش آنان نمیتواند در مخاطب، ایجاد بیعلاقگی
یا نفرت کند؛ برای نمونه اگرچه رستم، به نوعی با خودخواهی
و نیرنگ، موفق به کشتن پسر خود سهراب میشود و به قول استادِ طوس: «دل
نازک از رستم آید به خشم» (۲/ ۲۵۰)، اما همچنان
محبوب قلوب مخاطبان باقی میماند.
۹. برخی از قهرمانان حماسی،
نظیر اسفندیار در شاهنامه از مزیت «رویینتنی»
برخوردارند؛ و به گونهای با کمک خدایان، آسیبناپذیر
گشتهاند؛ اما همیشه در اثر اشتباهی کوچک از جانب قهرمان، نقطهای
از وجود او، همچنان آسیبپذیر باقی میماند؛ چنانکه
اسفندیار، ظاهراً بهسبب بستن چشمان خود هنگام غوطه خوردن در آب مقدس، یا
به عللی دیگر، از رویین شدن چشمانش بینصیب
ماند (مجمل ... ، ۳۸؛ نیز نک : آموزگار، ۶۹).
۱۰. در تفکر اساطیری،
نام فرد، با وجود او پیوندی ناگسستنی دارد؛ به همین سبب
برای آسیب زدن به اشخاص، میتوان از اسم آنان، استفاده کرد؛ از
این روی، قهرمانان حماسه، از گفتن یا آشکار کردن نام خود در
برابر بیگانگان، اِبا دارند؛ برای نمونه هنگامی که رستم در «هفتخان»
با پهلوانِ دشمن به نام «اولاد» روبـهرو میشود، در برابر پرسش اولاد از
نامش، پاسخ میدهد که «نام من ابری است به زور هژبر» (فردوسی،
۲/ ۱۰۰-۱۰۱)؛ یا زمانی که
رستم در برابر پرسش اشکبوس کشانی از اسم او، خود را «مرگِ» وی، مینامد:
مرا مادرم، نام، «مرگِ» تو کرد / زمانه مرا پُتکِ تَرگِ تو کرد (همو، ۴/
۱۹۵).
۱۱. قهرمان حماسه، اغلب
ناچار است برای نجات پادشاه، غلبه بر دشمن، یا رسیدن به اهداف
خود، به سفرهای طولانی در فضایی گسترده و پر از مخاطرات
گام نهد؛ در این راه با مشکلات بسیاری دستوپنجه نرم میکند
و حتى گاه در آستانۀ مرگ قرار میگیرد؛ اما معمولاً با پیروزی از این
سفرها باز میگردد؛ مانند ماجرای هفتخان رستم برای رفتن به
مازندران و نجات کاووسشاه از چنگال دیو سپید (نک : همو، ۲/
۸۹). در این زمینه میتوان به هفتخان اسفندیار
نیز اشاره کرد (نک : همو، ۶ / ۱۶۶).
۱۲. قهرمان با توجه به فضای
حماسی (برخلاف ادب غنایی)، به عشق یا ابراز علاقۀ زنان یا
ایزدبانوان، بیاعتنا ست؛ بدین جهت، اغلب در حماسهها زناناند
که در طلب پهلوانان برمیآیند؛ مانند خواستگاری تهمینه از
رستم (همو، ۲/ ۱۷۴)؛ ولی پهلوان، به گونهای،
وابستگی طولانی به زنان را در تضاد با آرمانهای پهلوانی
خویش میداند؛ چنانکه رستم، بعد از پیدا شدن رخش، تهمینه
را در سمنگان رها میکند و به ایران باز میگردد (همو، ۲/
۱۷۷)؛ بیاعتنایی سیاوش با پاکدامنی
در برابر عشق شدید سودابه بـه وی نمونهای دیگر از ایـن
ویژگی است (نک : همو، ۳/ ۲۴-۲۵).
۱۳. از آنجا که قهرمانان
حماسی، ایزد، ایزدواره یا اَبَر انساناند، غالباً مرگ یا
شکست آنان در انظار مردم عادی اتفاق نمیافتد؛ معمولاً پهلوانان بزرگ
(بهویژه در تراژدی)، صحنۀ نبرد خود را دور از چشم سپاهیان
انتخاب میکنند و به مبارزه میپردازند؛ همانند رستم و سهراب (نک :
همو، ۲/ ۲۲۲). رستم و اسفندیار نیز برای
رویارویی، مکانی بلند و دور از دید لشکریان
را برمیگزینند (نک : همو، ۶/
۲۷۹-۲۸۱).
د. ویژگیهای ساختاری
داستانهای حماسی
داستانهای حماسی در جهان،
به لحاظ محتوا و ساختار، معمولاً کموبیش دارای ویژگیهایی
بدین شرحاند:
۱. در حماسهها (بهویژه از
نوع اساطیری) «هستی» به دو بخش خودی و بیگانه،
اهورایی و اهریمنی، خوب و بد، فاعل و منفعل و ... تقسیم
میشود؛ برای مثال در اساطیر شاهنامه، کشور خودی، ایران،
سرزمین نور، خوبی، نیروهای مردانه و با جنبۀ فاعلی
است؛ در برابر اَنیران (بیگانگان) که در نیمۀ تاریک،
منفی و مادینۀ جهان جای میگیرند؛ برای مثال اگر در شاهنامه،
«آتش»، «خورشید» و «شیر» به عنوان نیروهایی فاعلی
و مثبت، نماد کشور «ایران» باشد، به ترتیب «آب»، «ماه» و «گاو»،
عناصرِ مادینه و منفعل، نماد کشور دشمن، یعنی «توران» میشود
(نک : همو، ۲/ ۱۲۷، ۳/ ۱۳۲،
۵/ ۹۰).
از این جهت است که میبینیم
در اغلب نبردها، دشمنان، اهریمنی و ناجوانمردانه عمل میکنند؛ زیرا
در سویۀ تاریک جهان جای دارند؛ برای مثال ««شبیخون» میزنند؛
پیران، وزیر افراسیاب، به نستیهن چنین دستور میدهد:
به ایرانیان بر، شبیخون کنی/ زمین را به خون، رود جیحون
کنی (همو، ۵/ ۱۳۴)؛ در حالی که ایرانیان
معمولاً از چنین اعمالی پرهیز دارند؛ فریبرز، پهلوان و
شاهزادۀ ایرانی در پیامی به پیران میگوید:
کسی کو بلا جُست، گُرد آن بُوَد / شبیخون نه کردار مردان بود (همو،
۴/ ۹۱).
۲. با توجه به مورد قبل، اگر زنی
در حماسهها در جایگاه قهرمان قرار گیرد، مردانه عمل میکند؛ زیرا
چنانکه گفته آمد، این زن نیز، جزئی از سرزمین فاعل و نیروهای
مذکر (= ایران) است؛ حتى نام او، پهلوانی مذکر را فرایاد میآورد؛
نظیر «گُردآفرید» در داستان «رستم و سهراب» که اینگونه توصیف
میشود: زنی بود برسان گردی سوار / همیشه به جنگ اندرون
نامدار (نک : همو، ۲/ ۱۸۲-۱۸۴)؛ و یا
«بانو گشسب»، دختر رستم نیز که در منظومههای بهمننامه، بُرزونامه و
منظومهای به نام خود وی، بانوگشسبنامه، از پهلوانیهایش
بسیار یاد شده است. شاید هم از این جهت است که اغلب
ازدواجهای پهلوانان و پادشاهان ایرانی در اسطوره، با زنان کشور
بیگانه صورت میگیرد؛ چرا که بنابر ساختار اساطیری
حماسه، کشور بیگانه است که محل نیروهای آب، ماه، منفعل و زنانه
است (در اینباره، نک : شایگانفر، «چرا ... »،
۳۲۷).
۳. در حماسهها، گاهی اهریمن
(شیطان)، جادوگران یا دیوان در نقش ضدقهرمان ظاهر میشوند؛
برای مثال مداخلۀ ابلیس در پروردن ضحاک برای نابودی جمشید (نک :
فردوسی، ۱/ ۴۴)؛ یا ظاهرشدن اکوان دیو به شکل
گوری زرّین، و مقابلۀ او با رستم (همو، ۴/ ۳۰۱)؛ همچنین کمک زنی
جادوگر به سودابه برای از بین بردن سیاوش (همو، ۳/
۲۸-۳۱) از نمونههای حرکتهای ضد قهرمانانه در
شاهنامه است.
۴. در آثار حماسی، اغلب با
حیواناتی (واقعی یا اساطیری) روبهرو میشویم
که گاهی به قهرمان کمک میرسانند؛ مثل گاوی «بَرمایه»
نام، که فریدون نوزاد به جای مادر، از شیر آن تغذیه میکند
(همو، ۱/ ۵۷)؛ یا کمک سیمرغ به زال و خانوادۀ وی؛
همچنین غُرمی (میشی) که رستم را در هفتخان از تشنگی
نجات داد و به سوی آب هدایتش کرد (همو، ۲/ ۹۳)؛ و
گاهی نیز در برابر قهرمان قرار میگیرند؛ ازجمله سیمرغ
که در هفتخان اسفندیار، قصد نابودی وی را داشت (همو، ۶/
۱۸۱).
۵. پدیدههای طبیعی
مثل انواع گیاهان و درختان، دریاها و رودها، غارها، کوهها و ...
ازجمله عناصریاند که در حماسهها نقشهای خاصی مثل نجات قهرمان
از مرگ، درمان، آسیبرسانی و ... ایفا میکنند؛ و بههرحال،
نوعی خاصیت جادویی دارند؛ مثل چوب درخت «گز» که مرگ اسفندیار
بدان وابسته بود (همو، ۶ / ۲۹۸)؛ یا کوهِ «البرز»
که مأمن «سیمرغ» است و زال در آنجا پرورش مییابد (همو،
۱/ ۱۴۰).
کوهها، اغلب در رویکردی
مثبت، جایگاه ایزدان یاریرسان یا مردان مقدس
قلمداد میشوند؛ از این جهت است که فرانک نیز برای نجات
فریدون کودک از دست مأموران ضحاک، او را به مردی مقدس بر ستیغ
البرز میسپارد (همو، ۱/ ۵۹).
۶. در خواب دیدن رخدادها و
حوادث آینده، و همچنین پیشگویی موبدان، مردان مقدس،
خوابگزاران و منجمان از اجزاء همیشگی حماسهها هستند؛ چنانکه سیاوش،
مرگ خویش را در خواب میبیند (همو، ۳/
۱۳۹)؛ یا موبدان خوابگزار، رؤیای ضحاک را تعبیر
کرده، ظهور فریدون و شکست ضحاک را پیشگویی میکنند
(همو، ۱ / ۵۶)؛ در جایی دیگر، ستارهشناسان و
موبدان به خواست منوچهر شاه، دربارۀ ازدواج زال و رودابه پیشگویی کرده، از آیندۀ نیک
این وصلت و تولد رستم خبر میدهند (همو، ۱/
۲۱۷- ۲۱۸).
۷. در حماسهها بهویژه از
نوع اساطیری، اغلب اتفاقات، مکانها و شخصیتها، تحول یافتۀ افکار
و اسطورههای بسیار کهن نیاکان بدوی، بهویژه دربارۀ مبارزۀ نیروهای
طبیعتاند (نک : صفا، ۴۵۷- ۴۵۸)؛
بنابراین، تلاش برای یافتن ریشههای واقعی یا
تاریخی آنها، معمولاً بینتیجه خواهد بود؛ برای
مثال احتمالاً ماجرای «جمشید، ضحاک و فریدون» به شکل امروزی،
متحولشدۀ اسطورۀ بسیار کهن نبرد قوای طبیعت، نزد اقوام ابتدایی
آریایی بوده است؛ یعنی تابستان و خورشید (جمشید)
توسط زمستان (ضحاک) نابود میشود، زمستان با سرمای جانکاه، مردمان را به
کام مرگ میکشاند و با ظهور بهار (فریدون)، زمستان، اسیر و تضعیف
شده، آیین جمشید (تابستان)، از نو زنده میشود؛ نشانههای
چنین قدمتی را میتوان در شکل امروزین این اساطیر
بازیافت (نک : شایگانفر، نقد ... ،
۲۶۹-۲۸۷).
۸. توصیفات شورانگیز
از نبردهای تن به تن پهلوانان و رجزخوانیهای آنان، وصف بهکارگیری
انواع سلاحها، هیجان صحنهآراییهای هنرمندانۀ شاعر
از جنگهای بزرگ (که اغلب انگیزهای والا همچون حفظ مرز و بوم
دارند)، روبهرو شدن پهلوانان همدل و تهنیتگوییهای دلانگیز
آنان، جوانمردیها و آزادگیهایی که پهلوانان از خود (حتى
در برابر شاهان) نشان میدهند و ... همگی از آن جهت که برتر از زندگی
روزانه و معمولی ما ست، مخاطب را به نوعی مبهوت و شیفتۀ اثر
حماسی میکند.
در پایان توضیح دربارۀ دو
نوع از تقسیمات انواع حماسه، ضروری به نظر میرسد: حماسۀ عرفانی
و حماسۀ طنز و فکاهی.
حماسۀ عرفانی
در پیوند با ادب و آیینهای
بسیار کهن ایرانی ازجمله «آیین مهر»، میتوان
ساختار داستانها، قواعد و ماجراهای عرفانی را به نوعی تحول
ساختارهای حماسه بهشمار آورد؛ برای مثال «هفت مرحلۀ طریقت»
در عرفان، با «هفتخان» در آثار حماسی و «هفت زینه» (مرحله) در آیین
مهر، قابل سنجش است (کزازی، ۱۸۵). در ماجراهای حماسۀ عرفانی،
سالک به عنوان قهرمان، با ضدقهرمان (دیوِ نفس، دنیا، ابلیس و
... ) مبارزه میکند؛ طی سفری طولانی و مخاطرهآمیز
در جهان برون و درون، از هفتخان یا مرحلۀ بسیار
مشکل در جادۀ طریقت عبور میکند، از کمک خداوند یا پیر،
برخوردار گشته، اژدهای نفس را میکُشد و سرانجام، با پیروزی
و رسیدن به فناء فیالله به جاودانگی میرسد (نک : شمیسا،
انواع، ۱۳۱). میتوان از منطقالطیر عطار (سدههای
۶ و ۷ ق/ ۱۲ و ۱۳ م) به عنوان یکی
از آثار شاخص حماسۀ عرفانی ـ تمثیلی نام برد.
حماسۀ طنز و فکاهی
در این قبیل آثار که نقیضۀ حماسه
محسوب میشوند، سراینده یا نویسنده با حفظ ساختار حماسه،
رویدادهای بزرگ آن را به وقایع زندگی روزمره و حقیر
انسانی فرو میکاهد؛ قهرمان حماسۀ طنز، به
اصطلاح «پهلوان پنبهای» است که در توهمات خود با دشمنان خیالی
نبرد میکند و از این جهت فضاهایی خندهدار یا
طنزآلود برای سرگرمی مخاطب و همچنین نقد اجتماعی فراهم میشود؛
برای نمونه میتوان به مثنوی موش و گربۀ عبیدزاکانی
(۸ ق/ ۱۴ م) یا رمان داییجان ناپلئون اثر ایرج
پزشکزاد اشاره کرد (قس: همان، ۷۰).
مآخذ
آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری
ایران، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ ابنندیم، الفهرست،
ترجمۀ محمدرضا تجدد، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ بلعمی،
محمد، تاریخنامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۷۴ ش؛
بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، ترجمۀ اکبر
دانا سرشت، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ تاریخ سیستان، به
کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۴ ش؛ تفضلی،
احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله
آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ جلالی نائینی،
جلالالدین، مقدمه بر ریگ ودا (هم )؛ جهاندیده، عبدالغفور،
حماسهسرایی در بلوچستان، تهران، ۱۳۹۰ ش؛
خاقانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران،
۱۳۶۸ ش؛ ریگودا (گزیده)، ترجمۀ
محمدرضا جلالینائینی، تهران، ۱۳۷۲ ش؛
زوزنی، حسین، المصادر، به کوشش تقی بینش، مشهد،
۱۳۴۰ ش؛ شایگانفر، حمیدرضا، «چرا همسران
قهرمانان شاهنامه، اغلب غیر ایرانیاند؟»، فردوسیپژوهی،
به کوشش یاسر موحد فرد، تهران، ۱۳۹۰ ش، دفتر دوم؛
همو، نقد ادبی، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ شفیعیکدکنی،
محمدرضا، موسیقی شعر، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ شمیسا،
سیروس، انواع ادبی، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ همو، طرح
اصلی داستان رستم و اسفندیار، تهران، ۱۳۷۶ ش؛
صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش ی. ا.
برتلس، مسکو، ۱۹۶۶- ۱۹۶۸ م؛ قزوینی،
محمد، بیست مقاله، تهران، ۱۳۳۲ ش؛ کارنامۀ اردشیر
بابکان، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ کریستنسن،
آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی،
تهران، ۱۳۳۲ ش؛ کزازی، جلالالدین، از گونهای
دیگر، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ کمبل، جوزف، قهرمان هزار
چهره، ترجمۀ شادی خسروپناه، مشهد، ۱۳۹۲ ش؛ گریمال،
پیر، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمۀ احمد بهمنش،
تهران، ۱۳۶۷ ش؛ مجمل التواریخ والقصص، به کوشش
محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ ش؛ میبدی،
احمد، کشف الاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران،
۱۳۷۱ ش؛ میلتن، جان، بهشت گمشده، ترجمۀ شجاعالدین
شفا، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ نولدکه، تئودُر، حماسۀ ملی
ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ یادگار
زریران، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران،
۱۳۷۴ ش؛ یسنا، به کوشش ابراهیم پورداوود،
تهران، ۱۳۸۰ ش؛ یشتها، به کوشش همو، تهران،
۱۳۴۷، ۱۳۷۷ ش؛ نیز:
Abrams, M. H., A Glossary of Literary
Terms, New York etc., 1971; Cuddon, J. A., A Dictionary of Literary Terms,
Blackwell, 1998; Iranica.
حمیدرضا شایگانفر
حماسه (در ادبیات عرب)
حماسه در ادبیات عرب عنوان برخی
از منتخبات شعری است که در آنها اشعار بر اساس مضمون، ذوق و سلیقۀ
گردآورنده و ارزش ادبی طبقهبندی شدهاند.
اندیشۀ گردآوری
و ضبط آثار منظوم از دیر باز در میان اعراب وجود داشته است. به گزارش
ابنسلام، نعمان بن منذر (د ۶۰۲ م) دیوانی داشت که
در آن اشعار شاعران بزرگ و مدایحی را که برای او و خاندانش
سروده شده بودند، گرد آورده بود (ص ۱۰؛ نیز نک : سیوطی،
۱/ ۲۴۹؛ بلاشر،96-97). گرچه این گزارش موثق نیست
(نک : همانجا)، اما میتواند شروع خوبی برای بررسی تاریخی
منتخبات شعری باشد. حمّاد راویه (د ح ۱۵۵ ق/
۷۷۲ م) ۷ قصیدۀ طولانی
را گرد آورد که بعدها «معلقات» خوانده شد. پس از او کهنترین و مشهورترین
منتخب شعری متعلق به مُفضّل ضَبّی (د پس از ۱۶۳ ق/
۷۸۰ م) دانشمند کوفی است. وی بیش از
۲۰۰ قصیدۀ برگزیدۀ خود را بر اساس زمان مرتب کرد که مفضلیات یا کتاب الاختیارات
یا کتاب المختارات خوانده شد. اصمعی (د ۲۱۶ ق/
۸۳۱ م) زبانشناس بصری نیز مجموعهای کمحجمتر
فراهم آورد که اصمعیات نام دارد و مشتمل بر ۷۲ قطعه از شعر
شاعران پیش از اسلام و شاعران سدۀ ۱ ق/ ۷ م است. ابنسلام
(د ۲۳۱ یا ۲۳۲ ق/
۸۴۶ یا ۸۴۷ م) نیز کتابی
دارد با عنوان طبقات فحول الشعراء که بخشی از آن را به مرثیههای
مشهور اختصاص داده است. سرانجام در اواخر سدۀ ۳ و اوایل
سدۀ ۴ ق، ابوزید قُرَشی ۷ مجموعه از مجموعههای
شعری را در کتاب جمهرة اشعار العرب گردآوری کرد (معلقات، مجمهرات،
منتقیات، مُذهّبات، مراثی، مشوبات و مَلْحَمات). درکنار آثارِ یادشده
برخی نیز که معمولاً خود شاعر بودند، به گزینش اشعار شاعران
پرداختند و مجموعۀ خود را «حماسه» نامیدند. نخستینِ این گردآورندگان
ابوتمام (د ۲۳۱ ق/ ۸۴۶ م) شاعر پرآوازۀ عصر
عباسی است (نک : بلاشر، 151-152).
حماسه در لغت به معنای دلیری
و شجاعت است و در اصطلاح ادبی به قصایدی گفته میشود که
دلاوری و قهرمانی جنگجویان را در جنگ تصویر میکند.
این نمونه از شعر در سرودۀ شاعران عصر جاهلی و نیز عصر اسلامی جایگاهی
قابل توجه داشته، و از ابواب مهم شعری به شمار میرفته است؛ اما بعدها
مورد غفلت ناقدان واقع شد و آنان حماسه را در فهرست اغراض گوناگون شعری خود
قرار ندادند و بدان نپرداختند (نک : بدوی، اسس ... ،
۲۸۶-۲۸۷؛ محاسنی،
۳۱۷). اما ابوتمام نخستین و طولانیترین فصل
از ۱۱ فصلِ مجموعۀ بزرگ شعری خود را (مجموعاً ۸۸۱ قصیده) به
حماسه اختصاص داد که این عنوان بر کل کار او نیز اطلاق گردید.
بهدرستی روشن نیست که آیا این نامگذاری از سوی
خودِ ابوتمام صورت گرفته، یا بر اساس عرف رایج میان ادیبان،
حماسه نامیده شده است. برخی نیز بدون هیچگونه تردید
بر آناند که این نامگذاری از ابتکارات خود ابوتمام بوده است (مثلاً
نک : شکعه، ۴۹۰).
به گفتۀ مسعودی،
برخی حماسۀ ابوتمام را الخَبِیّة نامیدند (۷/
۱۶۶). بلاشر حماسه را خلاصۀ عنوان
پرمعناتر دیوان الحماسة دانسته است (ص 150؛ نیز نک : امین،
۱/ ۷؛ گیب، 24؛ GAS, II/ 66). الحماسة الکبرى نام دیگری
است که در برخی نسخ یافت میشود و در مقابل الحماسة الصغرى یا
الوحشیات (به کوشش عبدالعزیز میمنی در
۱۹۶۳ م در قاهره منتشر شد) یکی دیگر از
مجموعههای شعری ابوتمام قرار دارد که از نظر فصلبندی به
الحماسة الکبرى بسیار شبیه است (نک : دنبالۀ مقاله). بعدها
این نامگذاری توسط جمعکنندگان اشعار تقلید شد و عنوان «حماسه»
مدلول اشتقاقی خود را از دست داد و معادل شد با «مختارات» و گاه در مورد
مجموعههایی بهکار گرفته شد که دیگر با کار ابوتمام شباهت
چندانی نداشتند (GAS، همانجا؛ EI2).
ابوتمام در گلچین ادبی خود
از ۲۸۵ شاعر و البته بدون توجه به ترتیب زمانی نام
میبرد که بیشتر آنان مربوط به عصر جاهلی و اسلامیاند. وی
علاوه بر شعر شاعران جاهلی و اسلامی از سرودۀ شاعران عباسی
چون ابوعطای سِنْدی، مسلم بن ولید، ابـوالعتاهیه و منصور
نَمِری نیـز استفاده کـرد (مثلاً نک : مرزوقی، ۱/
۵۶، ۷۴، ۲/ ۹۴۲؛ کلاین
فرانک، III/ 153-154؛ بلاشر،151؛ قس: GAL, S, I/
40، که میگوید:
ابوتمام حماسۀ خود را به شاعران جاهلی و اسلامی محدود کرده است). ابوتمام بیشتر
به شاعران کمگوی (= مُقِلّون) و غالباً گمنام پرداخت، مانند قُرَیْط
بن انیف (که کتاب با ۸ بیت از سرودههای او آغاز میشود)،
و به شعر شاعران مشهور کمتر توجه داشت و مثلاً از لبید، دو بیت، از جریر
۳ بیت، از حسان ۳ بیت بیشتر نقل نکرده و دربارۀ
بزرگانی چون امرؤ القیس، اخطل و حطیئه به کلی خاموش مانده
است.
فصلهای حماسۀ ابوتمام به
ترتیب از این قرار است: ۱. الحماسة (۲۶۱ قصیده).
۲. المراثی (۱۲۹ قصیده). ۳. الادب
(۶۱ قصیده). ۴. النسیب (۱۳۹ قصیده).
۵. الهجاء (۷۹ قصیده). ۶. الاضیاف (= مهماننوازی،
۱۰۹ قصیده). ۷. المدح (۳۱ قصیده).
۸. الصفات (دو قصیده). ۹. السیر و النُعاس (= سفر و
استراحت، ۸ قصیده). ۱۰. المُلَح (= بذلهگوییها،
۳۴ قصیده). ۱۱. مذمة النساء (= نکوهش زنان،
۱۸ قصیده). در برخی نسخهها دو فصلِ اضیاف و مدح (یا
مدیح) در یک فصل نهاده شده است. در این میان بیشترین
ابیات مربوط به قبیلۀ طیء، یعنی قبیلۀ خود ابوتمام است.
پس از طیء، ابیات مربوط به دو قبیلۀ اسد (
۵۳ قصیده) و قبیلۀ ضبّه (۳۷ قصیده)
پرحجمترین بخشها ست (کلاین فرانک، III/ 150-151).
ابوتمام بر خلاف گردآورندگان مجموعههای
قبلی چون مفضل ضبّی در پی آن نبود که اشعار انتخاب شده را به
صورت کامل ارائه کند؛ در حقیقت او ابیاتی را برگزید که با
ذوق و سلیقۀ خود او در مورد شعر هماهنگ بود، بهگونهای که این گزینش
در بسیاری موارد به یک یا دو بیت از قصیدهای
محدود میگشت. فصل نخست کتاب الحماسه نشان میدهد که ابوتمام به اشعاری
که در خصوص جنگ سروده شده، علاقه داشته و کوشیده است بهترین آنها را
برگزیند.
تاریخ تألیف حماسۀ
ابوتمام چندان روشن نیست؛ به گزارش خطیب تبریزی، ابوتمام
برای مدح عبدالله بن طاهر وزیر مأمون به خراسان سفر کرد، هنگام بازگشت
به عراق درهمدان توقف کرد، ابوالوفاء بن سلمه از اعیان همدان که شخصی
ادیب و دوستدار کتاب بود، ابوتمام را به منزل خود برد و او را گرامی
داشت. بارش برف سنگین مانع از ادامۀ سفر ابوتمام گردید. اما او
از فرصت استفاده کرد و به پشتوانۀ کتابخانۀ ابوالوفا ۵ کتاب دربارۀ شعر نوشت که الحماسة و وحشیات
( الحماسة الصغرى) از جملۀ آنها ست. کتاب حماسه در کتابخانۀ خاندان ابوالوفا باقی ماند.
آنان آن کتاب را برای خود نگاه داشتند و به کمتر کسی نشان دادند
(۱/ ۴۰۳). شاید به همین سبب هیچیک
از معاصران ابوتمام از این اثر او یادی نکردهاند. بعدها شخصی
از مردم دینور به نام ابوالعواذل به همدان آمد، حماسه را به دست آورد و آن
را با خود به اصفهان برد. از اینجا ست که ادیبان با این اثر
آشنا میشوند (نک : حاجیخلیفه، ۱/
۶۹۱؛ کلاین فرانک، III/ 142؛ GAL,
S, I/ 39).
اما این گزارش چندان واقعی
به نظر نمیرسد و دشوار میتوان پذیرفت که ابوتمام در مدت اقامت
کوتاهش در همدان در فصل زمستان توانسته باشد ۵ اثر تألیف کند. با اینهمه،
باید گفت ماجرای تألیف الحماسه پیش از گزارش خطیب
تبریزی ناشناخته بود وگرنه مرزوقی بدان اشاره میکرد (GAS, II/ 66-67؛
کلاین فرانک، همانجا؛ نیز نک : نقشه، ۷۹).
کلاین فرانک در بخشی از
مقالۀ مفصل و ارزشمند خود به منابع ابوتمام در حماسه پرداخته و پس از بررسیای
نسبتاً دقیق به این نتیجه میرسد که ابوتمام بخشی
از شعرهای حماسه را مثلاً آنچه مربوط به جنگ داحِس و غَبْرا یا جنگ
بَسوس است، به صورت شفاهی در بصره و کوفه به دست آورده است. اما به هر حال،
او برای گردآوری مجموعۀ خود به متون نیاز داشته است و بصره و کوفه دو مرکز مهم شعر کلاسیک
به شمار میرفتهاند (III/ 152-153). ابناعرابی (د
۲۳۱ ق/ ۸۴۶ م) و ابن سکّیت (د
۲۴۴ ق/ ۸۵۸ م) در کوفه، و ابنحبیب در
بصره شعر شاعران بادیهنشین و شاعرانی چون فرزدق، جریر و
ذوالرمه را انتشار میدادند که اینها میتوانست منابع خوبی
برای ابوتمام باشد.
حماسۀ ابوتمام موفقیت
بسیار خوبی در حوزۀ ادبیات عرب در مقایسه با دیگر منتخبات شعری پیشرو
چون مفضلیات و اصمعیات کسب کرد. دلایل این موفقیت
را میتوان در تنوع و گستردگی موضوعات شعری و کوتاهی
قطعات انتخاب شده و سهولت نقل آنها در جوامع ادبی دانست (نک : کلاین
فرانک، III/ 155).
شمار بسیار متعدد و متنوع شرحهایی
که توسط شخصیتهایی نامدار در ادبیات عرب بر حماسۀ
ابوتمام نوشته شد، موفقیت آن را تأیید میکند. کهنترین
این شروح از آنِ ابو محمد قاسم بن محمد صبّاح اصفهانی (د
۲۸۶ یا ۲۸۷ ق) و ابوریاش احمد بن
ابراهیم قیسی (د ۳۳۹ ق/
۹۵۰ م) است؛ شرح ابوریاش الحماسة الریاشیة
نام دارد که ابوالعلاء معری بر آن شرحی با عنوان الریاش المصطنعی
نوشته است. سزگین احتمال داده است که ابوریاش همان ابودماش صاحب کتاب
الحماسه باشد (GAS, II/ 68؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). اما
غالب شرحهای حماسه از نیمۀ دوم سدۀ ۴ ق/
۱۰ م به بعد تدوین گردید. شرح مرزوقی (د
۴۲۱ ق/ ۱۰۳۰ م) و شرح خطیب تبریزی
(د ۵۰۲ ق/ ۱۱۰۸ م) مشهورترینِ این
شروح است. خطیب تبریزی در شرح خود به جنبههای لغوی
و دستوری اهتمام ورزید و مرزوقی بیشتر به جنبههای
ادبی و ذوقی پرداخت. مقدمۀ طولانی مرزوقی بر شرح
خود از دیدگاه نقد ادبی درخور توجه است. ابن جنی (د پیش
از ۳۹۲ ق/ ۱۰۰۲ م) نیز دو اثر
مهم دربارۀ حماسه تألیف کرده است، یکی التنبیه على شرح مشکل
ابیات الحماسة که درآن به تجزیه و تحلیل دستوری ابیات
حماسه میپردازد و دیگر کتاب المُبْهِج فی تفسیر اسماء
شعراء الحماسة است که تکمیلکنندۀ اثر قبلی او ست (برای
آگاهی از شرحهای حماسه، نک : حاجیخلیفه، ۱/
۶۹۱-۶۹۲؛ نقشه، ۲۲۹ بب ؛
کلاین فرانک، III/ 144-146؛ GAL, S, I/ 40; GAS, II/
68-72).
حماسه نخستینبار در
۱۲۸۶ ق/ ۱۸۶۹ م در بولاق به طبع
رسید. میان سالهای
۱۳۲۲-۱۳۳۵ ق چندبار در قاهره،
لکهنو (۱۲۹۳ ق)، بمبئی
(۱۲۹۹ ق)، بیروت (۱۳۰۶ ق)،
کلکته (۱۸۵۶ ق)، مسکو (۱۹۱۲ م)
به کوشش کریمسکی، و استانبول (۱۹۱۴ م) مجدداً
انتشار یافت. در ۱۸۲۸ م ویلهلم فرایتاک
با استفاده از شرح خطیب تبریزی حماسه را منتشر کرد.
۲۰ سال بعد همو حماسه را به لاتین ترجمه کرد و در
۱۸۴۶ م ترجمۀ آلمانی حماسه توسط فردریک
روکِرت منتشر شد.
پس از دو حماسۀ ابوتمام،
مجموعۀ شعری بُحتری (د ۲۸۴ ق/
۸۹۷ م)، شاعر همعصر وی تألیف دیگری
است که احتمالاً به تقلید از ابوتمام حماسه نام یافت. گرچه در مورد
عنوان اصلی کتاب تردید وجود دارد (نک : بدوی، البحتری،
44؛ GAS, II/ 73).
بحتری در اثر خود که آن را برای
فتح بن خاقان، وزیر متوکل (حک ۲۳۲-۲۴۷
ق/ ۸۴۷-۸۶۱ م) تألیف کرد، مفهوم حماسه
را تعدیل بخشید. حماسۀ بحتری محتوی قطعاتی بسیار کوتاه سرودۀ حدود
۶۰۰ شاعر است؛ اما برخلاف حماسۀ ابوتمام ذیل
شمار کمی سرفصل تقسیم نشده، بلکه ۱۷۴ فصل دارد که
بر اساس موضوع و مضمون و به شیوۀ کتابهای معانی (مانند
دیوان المعانی ابوهلال عسکری) طبقهبندی شده است؛ و هم از
اینرو ست که پلّا سهم این کتاب را در تکامل معناشناسی بسیار
جدی میداند (نک : EI2؛ کیلپتریک، 95؛ بلاشر، 151؛ بدوی،
همان، ۴۳-۴۴؛ نیز نک : شکعه،
۴۹۸-۵۰۰).
فصلهای حماسۀ بحتری
را میتوان در ۳ فصل کلی حماسه، ادب و رثا طبقهبندی کرد.
بحتری در این مجموعۀ شعری بیشترین توجه را برخلاف ابوتمام به ادب و اخلاق
داشته است. برخی مضامین نخستین فصلهای حماسۀ بحتری
از این قرار است: تحمیل کارهای دشوار بر نفس خویش به
هنگام جنگ (حمل النفس علی المکروه عند الحرب)، کشتار و نابودسازی
(الفَتْک)، غرور و عدم پذیرش ستم و خواری (الاَنَفَة و الامتناع من
الضَیْم و الخَسْف)، درآویختن با مرگ از ترس ننگ (رکوب الموت خشیةَ
العار)، نکوهش فرار از جنگ (ذمّ الفرار و التعییر به)، دلپذیر
دانستن مرگ هنگام جنگ (استطابة الموت عند الحرب).
میان حماسۀ ابوتمام و
حماسۀ بحتری در انتخاب شاعر یا شعر مشترکات زیادی وجود
دارد و اشعار هر دو مجموعه تقریباً از واژگان غریب تهیاند. با
اینهمه، حماسۀ بحتری به اندازۀ حماسۀ ابوتمام اقبال نیافت (بدوی، همان،
۴۳-۴۶؛ بحتری، ۹، ۱۱،
۲۰، ۲۵، ۳۷، ۳۹؛ بلاشر، نیز
GAS، همانجاها؛ نیز نک : شکعه،
۴۹۹-۵۰۴). حماسۀ بحتری
به کوشش لویس شیخو در ۱۹۱۰ م در بیروت
منتشر شد، سپس در ۱۹۲۹ م در قاهره و به کوشش کمال مصطفى
تجدید چاپ گشت.
پس از بحتری منابع نام چند تن دیگر
را آورده، و آنان را صاحب حماسه معرفی کردهاند که برخی از آنان به
ترتیب تاریخی عبارتاند از:
۱. ابودُماش (یا دِماس).
ابنندیم هیچگونه اطلاعی از وی به دست نمیدهد و
تنها به نام او و اینکه صاحب کتاب حماسه است، اشاره دارد (ص ۸۱؛
EI2).
۲. ابوالعباس محمد بن خلف بن
مرزبان الدُمَیْری (د ۳۰۹ ق/ ۹۲۱
م). گفتنی است که وی از مترجمان آثار فارسی به عربی بوده
است (ابنندیم، ۸۶؛ یاقوت، ۱۹/
۵۲).
۳. ابن فارس (د
۳۹۵ ق/ ۱۰۰۵ م)، زبانشناس معروف عرب
(ابنندیم، ۸۰). یاقوت (۴/ ۸۴) عنوان
مجموعۀ او را الحماسة المُحْدَثة آورده است.
۴. ابوهلال عسکری (د
۳۹۵ ق). او مؤلف الحماسة العسکریة است که ظاهراً موجود نیست.
حاجی خلیفه بدون ذکر مؤلف از این حماسه نام برده است (۱/
۶۹۳؛ GAS، همانجا).
۵. خالدیان (ه م)، دو
برادر، که هر دو از شاعران دربار سیفالدولۀ حمدانی
امیر حلب در قرن ۴ ق/ ۱۰ م بودند. عنوان گزیدههای
ایشان حماسة شعر المُحْدَثین است؛ به گفتۀ پلا عنوان یاد
شده بر تغییر تدریجی معنای کلمۀ حماسه
دلالت دارد (EI2؛ نیز یاقوت، ۱۱/ ۲۰۹؛
ابنندیم، ۱۶۹). دو برادر حماسۀ دیگری
با نام حماسة الخالدیین یا الاشباه و النظائر من اشعار المتقدمین
و الجاهلیة و المخضرمین تألیف کردهاند که مانند کتابهای
حماسه نیست و در آن به مقایسۀ شعر کلاسیک و نوخاسته
پرداخته شده است (GAS, II/ 76؛ نیز نک : نقشه، ۸۷؛ قس: احمد،
۱/ ۱۶، که میگوید کتاب الاشباه و النظائر به نام
حماسة شعر المحدثین و حماسة الخالدیین شهرت یافته است).
۶. ابومحمد عبدالله بن محمد عَبْد
لکانی زوزنی (د ۴۳۱ ق/
۱۰۴۰ م)، مربی امیرزادگان خراسان. مجموعۀ شعری
او حماسة الظرفاء من اشعار المحدثین والقُدماء نام دارد که به کوشش محمد
جبار مُعَیْبِد در ۱۹۷۱ م در بغداد منتشر شده است.
۷. اعلم شَنْتَمَری(د
۴۷۶ ق/ ۱۰۸۳ م)، که حماسۀ
ابوتمام را شرح کرده بود، خود یک حماسه تألیف کرد (GAS, II/ 74؛
قس: نقشه، ۸۹، که معتقد است آنچه به عنوان حماسۀ شنتمری
شناخته شده، همان حماسۀ ابوتمام است که بر اساس حروف هجا مرتب شده است).
۸. ابو العلاء معری (د
۴۹۹ ق/ ۱۱۰۶ م)، نیز حماسهای
به نام حماسة الراح دارد که حاجی خلیفه (همانجا) از آن نام میبرد
و میگوید: مجموعهای از سرودههای وی در نکوهش
شراب است.
۹. ابوالقاسم علی بن افلح
عَبْسی (د ۵۳۵ ق/ ۱۱۴۱ م). برخی
منابع او را صاحب حماسه دانستهاند (صفدی، ۱۱/
۲۹۳؛ فیروزآبادی، ۷۹).
۱۰. ابن شجری (د
۵۴۲ ق/ ۱۱۴۷ م). کتاب حماسۀ او
الحماسة الشجریة نام دارد و مؤلف در آن از حماسۀ ابوتمام
الگوبرداری کرده است. کرنکو آن را در ۱۳۴۵ ق در حیدرآباد
دکن منتشر کرد. این کتاب بار دیگر به کوشش عبدالمعین ملوحی
و اسماء حمصی در دمشق (۱۹۷۰ م) و علی محمد بجاوی
در قاهره (۱۹۷۴ م) به چاپ رسید. این حماسه گزیدههایی
از شعر شاعران جاهلی، صدر اسلام و عباسی را در بر دارد (برای
آگاهی بیشتر، نک : شکعه، ۵۱۸-
۵۲۸).
۱۱. ابوعامر محمد بن یحیی
بن خلیفۀ شاطبی اندلسی (د ۵۴۷ ق/
۱۱۵۲ م). از حماسۀ او اثری در دست نیست
(نک : احمد،۱/ ۸؛ کحاله، ۱۲/ ۱۱۰).
۱۲. علی بن حسن شُمَیم
حلّی (د ۶۰۱ ق/ ۱۲۰۵ م)، که
حماسهاش در ۱۴ فصل ترتیب یافته است (حاجی خلیفه،
۱/ ۶۹۲). به گزارش یاقوت، مؤلف گفته است: پیشینیان
و ازجمله ابوتمام سرودههای دیگران را گردآوری کردهاند؛ اما من
آنچه را خود سرودهام در کتاب حماسهام آوردهام؛ آنگاه به نکوهش ابوتمام پرداخته
است (۱۳/ ۵۳).
۱۳. ابوالعباس احمد بن
عبدالسلام جُراوی یا کورانی (د ۶۰۹ ق/
۱۲۱۲ م). ابن خلکان از حماسۀ او یاد
میکند و میگوید که مؤلف آن را صفوة الادب و دیوان العرب
نامیده است (۷/ ۱۳۶-۱۳۷). حماسۀ جراوی
با عنوان الحماسة المغربیة به کوشش محمد رضوان دایه و بر اساس تنها
نسخۀ خطی کامل این اثر که در کتابخانۀ سلطان محمد
فاتح در استانبول (شم ۰۷۹‘۴) نگهداری میشود،
در ۱۴۱۱ ق/ ۱۹۹۱ م در دمشق منتشر
شد (GAS, II/ 74-75؛ زرکلی، ۱/ ۱۵۰؛ قس:
GAL, S, I/ 41، که همین نسخه را با عنوان الحماسة المغربیة به یوسف
بن محمد بیّاسی >نک : دنباله مقاله< نسبت میدهد). این
حماسه که به تقلید از حماسۀ ابوتمام گردآوری شده، مشتمل بر ۹ باب است از این قرار:
المدح، الفخر، المراثی، النسیب، الاوصاف، الامثال و الحکم، المُلَح،
ذم النقائض، الزهد و المواعظ.
۱۴. ابوالحجّاج یوسف
بن محمد بن ابراهیم انصاری اندلسی بَیّاسی (د
۶۵۳ ق/ ۱۲۵۵ م). ابن خلکان حماسۀ او را
دیده و مقدمه و بخشهایی از آن را نقل کرده است (۷/
۲۳۹-۲۴۳). بیاسی مجموعۀ خود
را در تونس (۶۴۶ ق) تألیف، و آن را مانند حماسۀ
ابوتمام تنظیم کرده است. این حماسه دربرگیرندۀ گزیدهای
از سرودۀ شاعران پیش از اسلام، مخضرمین، شاعران عصر اسلامی و
شاعران نوپرداز در مشرق و مغرب است (حاجی خلیفه، نیز GAL, S،
همانجاها؛ EI2) .
۱۵. صدرالدین علی
بن ابوالفرج بصری (د ۶۵۹ ق/ ۱۲۴۹
م). عنوان مجموعۀ شعری او الحماسة البَصْریة است و آن را در
۶۴۷ ق تألیف، و به ملک ناصر صلاحالدین یوسف
امیر حلب اهدا کرده است. حماسۀ بصری گزینشی است از سرودههای شاعران عصر جاهلی
تا زمان خود مؤلف. تقسیمبندی بابها در این حماسه مانند حماسۀ
ابوتمام است، اما وی باب زهد را بدانها میافزاید که کوتاهترین
فصل آن است. در حماسۀ بصری باب نسیب مفصلترین باب را تشکیل میدهد.
این حماسه نخست به کوشش مختارالدین احمد در
۱۳۸۳ ق/ ۱۹۶۴ م (حیدرآباد
دکن) منتشر شد. سپس عادل سلیمان جمال در ۱۹۷۸ م
مجلد اول، و در ۱۹۸۷ م دومین مجلد آن را به چاپ
رسانید و در قاهره منتشر کرد.
۱۶. محمد بن عبدالرحمان بن
عبدالمجید عَبیدی یا عُبَیْدی (د پیش
از سدۀ ۸ ق/ ۱۴ م). حماسۀ او با عنوان
التذکرة السعدیة فی الاشعار العربیة و به شیوۀ حماسۀ
ابوتمام تألیف شده است. این حماسه نخست به کوشش عبدالله جبوری
در نجف (۱۹۷۲ م) منتشر شد. مآخذ اصلی عبیدی
در تألیف این حماسه مجموعههای ادبی ابوتمام، ابن فارس و
ابو هلال عسکری بوده است. حماسۀ عبیدی مشتمل بر
۱۴ باب است از این قرار: الحماسة و الافتخار، الادب و الحکم و
الامثال، النسیب، المدح و الاستجداء و الاستعطاف و التقاضی، المراثی،
الهجاء، الاخوانیات، التهانی، الاعتذار، الصفات، المعاتبات، الملح،
الاشیاء المتفرقة، و الدعاء (نک : احمد، ۱/ ۱۲).
۱۷. عباس بن علی بن یاسین
بغدادی نجفی (د پیش از سدۀ
۱۳ ق/ ۱۹ م). حماسۀ وی نیز به شیوۀ
ابوتمام تنظیم یافته است (GAS, II/ 75).
۱۸. ابوحُصَیْن محمد
بن علی اصفهانی دیمَرْتی(ابن ندیم،
۱۳۷).
۱۹. در سدۀ
۱۳ ق نیز عباس بن محمد قرشی (د
۱۲۹۹ ق/ ۱۸۸۲ م) حماسهای
تألیف کرد با عنوان حماسة القرشی که به کوشش خیرالدین
محمود قبلاوی در دمشق منتشر شد (برای آگاهی بیشتر از
حماسهها، نک : GAS, II/ 72-75؛ نقشه، ۸۷- ۸۹).
نقش کتابهای حماسه در حفظ سرودههای
شاعران گمنام در ادبیات عرب سخت درخور توجه است. از سوی دیگر این
مجموعههای ادبی ضمن اینکه مأخذی برای نشر دواوین
شاعران کهن به شمار میروند، میتوانند تا حدودی، ذوق ادبی
یک دوره را تصویر کنند. این نکته را نیز نباید
فراموش کرد که با آنکه کتابهای حماسه مانند دیگر جُنگهای ادبی
از مقدمههای تاریخی و شرح حال شاعران تهی است، اما بسیاری
از شارحان این حماسهها تا حدودی این کمبود را جبران کردهاند و
در شرحهای خود بر حماسه اطلاعاتی تاریخی دربارۀ
شاعرانی که شعر آنها را شرح میکنند، ارائه کردهاند که گرچه مختصر
است و نه چندان مستند، اما نباید آنها را خالی از فایده دانست
(نک : بلاشر، 151-152؛ EI2).
مآخذ
ابنخلکان، وفیات؛ ابنسلام،
محمد، طبقات الشعراء، لیدن، ۱۹۱۳ م؛ ابنندیم،
الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ،
۱۸۷۱ م؛ احمد، مختارالدین، مقدمه بر الحماسة البصریة،
حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ ق/
۱۹۶۴ م؛ امین، احمـد و عبـدالسلام هـارون، مقدمـه
بر شرح دیوان الحماسة (نک : هم ، مرزوقی)؛ بحتری، ولید،
کتاب الحماسة، به کوشش لویس شیخو، لایپزیگ،
۱۹۱۰ م؛ بدوی، احمد احمد، البحتری، بیروت،
دارالمعارف؛ همو، اسس النقد الادبی عند العرب، قاهره،
۱۹۶۴ م؛ حاجی خلیفه، کشف؛ خطیب تبریزی،
یحیى، شرح دیوان الحماسة، بیروت، عالم الکتب؛ زرکلی،
اعلام؛ سیوطی، المزهر، به کوشش محمد احمد جاد المولى بک و دیگران،
بیروت، ۱۹۸۶ م؛ شکعه، مصطفى، مناهج التألیف
عند العلماء العرب، بیروت، ۲۰۰۴ م؛ صفدی، خلیل،
الوافی بالوفیات، به کوشش شکری فیصل،
۱۴۰۱ ق/ ۱۹۸۱ م؛ فیروزآبادی،
محمد، البلغة فی تراجم ائمة النحو و اللغة، کویت،
۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م؛ کحاله، عمررضا،
معجم المؤلفین، بیروت، مکتبة المثنى؛ محاسنی، زکی، شعر
الحرب فی ادب العرب، قاهره، ۱۹۶۱ م؛ مرزوقی،
احمد، شرح دیوان الحماسة، به کوشش احمد امین و باسلام هارون، قاهره،
۱۳۷۱ ق/ ۱۹۵۱ م؛ مسعودی،
علی، مروج الذهب، به کوشش باربیه دومنار، پاریس،
۱۸۷۳ م؛ نقشه، حسین محمد، حماسة ابیتمام و
شروحها، قاهره، ۱۹۸۷ م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
Blachère, R., Histoire de la
littérature arabe, Paris, 1952; EI2; Klein-Frank, F., «The Ḥamāsa of Abū Tammām
(Part2)», Journal of Arabic Literature, Leiden, 1972; GAL, S; GAS; Gibb, H. A.
R., Arabic Literature An Introduction, Oxford, 1963; Kilpatrick, H.,
«Anthologies, Medieval», Encyclopedia of Arabic Literature, ed. J. S. Meisami
and P. Starkey, London/ New York, 1998, vol. I.