responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 773

حطیئه

نویسنده (ها) : عنایت الله فاتحی نژاد

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حُطَیْئه، جَرول بن اَوس بن مالک (د ح ۵۰ ق/ ۶۷۰ م)، شاعر هجویه‌سرای دورۀ جاهلی و اسلامی.

حطیئه به معنی «کوتوله و کوتاه قد» (نک‌ : ابن‌منظور، ذیل حطأ)، لقبی ظاهراً تحقیرآمیز است که به این شاعر داده‌اند (ابوالفرج، ۲/ ۱۵۷؛ صفدی، ۱۱/ ۷۰؛ سیوطی، المزهر، ۲/ ۴۳۳؛ ضیف، ۹۵). وجوه دیگری نیز دربارۀ ملقب شدن وی به حطیئه در منابع آمده است که از لحاظ رکاکت درخور ذکر نیست (نک‌ : ابوالفرج، همانجا؛ بغدادی، ۲/ ۴۰۶). وی دختری به نام مُلَیکه داشته است و شاید به همین سبب، کنیه‌اش را ابوملیکه گفته‌اند (ابن‌قتیبه، الشعر ... ، ۱۸۰؛ مبرد، ۲/ ۱۸۵؛ ابن‌کثیر، ۸/ ۷۹؛ صفدی، ۱۱/ ۶۹). ابوالفرج اصفهانی در شجره‌نامه‌ای طولانی، نسب وی را به قَیْس بن عَیْلان بن مُضَر بن نِزار رسانده است (همانجا).

دربارۀ ولادت حطیئه آگاهی درستی در دست نیست و تنها از میان برخی گزارشها حدود ولادت او را می‌توان تخمین زد؛ به روایتی، حطیئه به همراه اوس بن حارثه و حاتم طایی و بشر بن ابی‌خازم در دربار نعمان بن منذر شهریار حیره (د ۶۰۲ م) حضور داشته است (مبرد، ۱/ ۲۳۱-۲۳۲؛ ابن‌اثیر، ۱/ ۶۲۶-۶۲۷). اگر حطیئه در این هنگام ۲۰ساله بوده، می‌توان پنداشت که در حدود ۵۸۰ م به دنیا آمده بوده است (نک‌ : بستانی، الحطیئة ... ، ۵۱۷ - ۵۱۸؛ برای روایتهای دیگر در این باره، نک‌ : GAS, II/ 236; EI2).

منابع دربارۀ نام مادرش ضرّاء که از کنیزان اوس بن مالک بن جُؤَیَّة از قبیلۀ بنی عَبْس بوده، اتفاق‌نظر دارند (نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۵۹؛ بلاذری، ۴/ ۲۶۲)؛ اما در مورد پدرش، از آغاز شک و تردیدهایی وجود داشته است (ابوالفرج، ۲/ ۱۵۸؛ بغدادی، ۲/ ۴۰۷). خود وی گفته است که فرزند عمرو بن علقمه، از بنی حارث بن سدوس است (ابوالفرج، ۲/ ۱۵۷). اما ظاهراً منابع کهن این ادعای وی را جدی نگرفته‌اند و روایتی را که در آن مادرش، وی را فرزند اوس بن مالک دانسته است، ترجیح داده‌اند (نک‌ : همو، ۲/ ۱۵۹-۱۶۰).

در مورد وابستگی و انتساب وی به قبایل نیز منابع دچار تردید و اختلاف نظر فراوان شده‌اند. ابن‌سلام به استناد بیتی از خود وی، او را از قبیلۀ بنی ذهل بن ثعلبه می‌داند؛ اما تأکید دارد که وی در میان آنان پرورش نیافته است (۱/ ۱۲۰). البته باید توجه داشت که حطیئه به امید صله‌های کلان، خود را خویشاوند و هم‌قبیلۀ ممدوح معرفی می‌کرده است و چون قبیله‌ای انتظارات او را برآورده می‌کرد، خود را از آن قبیله می‌شمرد و اگر مورد ناسپاسی قرار می‌گرفت، از آن روی برمی‌تافت و سراغ قبیله‌ای دیگر می‌رفت. مثلاً می‌دانیم که در کوفه، خود را خویشاوند بنی عوف بن عمرو شمرد و از آنان تقاضای یاری کرد (ابوالفرج، ۲/ ۱۵۸؛ قس: حطیئه، شرح ... ، ۱۹۱: قَومی بنو عمرو بن عوف ... ؛ صفدی، ۱۱/ ۷۰؛ بغدادی، ۲/ ۴۰۷- ۴۰۸). بنابراین، به ادعاهای حطیئه در مورد نسبش، نباید چندان اعتنا کرد.

آگاهی ما از نخستین بخش زندگی این شاعر مخضرم (جاهلی ـ اسلامی)، منحصر به چند روایت کوتاه و گاه مبهم دربارۀ شرکت وی در برخی جنگها، و نیز همنشینی او با برخی سران قبایل و ابیاتی است که در مدح آنان سروده است. از مجموع این گزارشها، ۳ روایت دربارۀ برخورداری وی از حمایت سران و بزرگان برخی قبایل وجود دارد که نشان می‌دهد آنان بهترین خریداران شعرش بوده‌اند و به هنگام بروز اختلافات و کشمکشهای قبیله‌ای، از اشعار او به عنوان ابزاری برای بزرگ‌نمایی افتخارات و بالا بردن شأن و منزلت خود (مفاخر)، و تحقیر حریفان و دشمنان (مثالب) استفاده می‌کرده‌اند؛ حطیئه نیز ــ که ذوق شاعرانۀ خود را وسیلۀ امرارمعاش قرار داده بود ــ با اندک پاداشی به خدمت قبایل درمی‌آمد و به آسانی تن به خواسته‌های آنان می‌داد. ظاهراً ارتباط وی با عُیَینة بن حِصن فَزاری و طَریف بن دَفّاع بن قتاده که برخی منابع بدان اشاره کرده‌اند (ابن‌سلام، ۱/ ۱۱۲؛ ابن‌شجری، ۵۳۷؛ نیز نک‌ : حطیئه، همان، ۱۴۷- ۱۴۹، ۱۶۶-۱۶۷، ۱۷۶، ۱۸۳)، از همین قبیل است. از روایت ابن‌سلام و ابیاتی که وی از حطیئه در دفاع از عیینه نقل کرده است، چنین برمی‌آید که عیینة بن حصن در گیرودار اختلافاتش با زَبّان بن سیّار فزاری، از اشعار حطیئه برای غلبه بر رقیب خود استفاده می‌کرده است (۱/ ۱۱۲-۱۱۳؛ نیز نک‌ : ضیف، ۹۶-۹۷).

دومین روایت از ارتباط حطیئه با اوس بن حارثه، رئیس قبیلۀ طئ حکایت دارد که بنا به این گزارش، حطیئه چندی در خدمت وی گذراند و در مقابل مدایح ستایش‌آمیز، از پاداشهای او بهره‌مند شد و دشمنان و رقیبان ممدوح را که با تطمیع وی، بر آن بودند تا او را به هجو اوس و قبیله‌اش وادار کنند، ناکام گـذاشت (نک‌ : حطیئـه، روایـت ... ، ۲۹۵-۲۹۷؛ مبـرد، ۱/ ۱۳۱-۱۳۲؛ ابن‌اثیر، ۱/ ۶۲۶-۶۲۷).

روایت سوم بیانگر آن است که حطیئه اندکی پیش از ظهور اسلام، چندگاهی در خدمت عَلقمة بن عُلاثه از بزرگان قبیلۀ بنی عامر بن صعصعه سپری کرده است . علقمه مدتها با عامربن طُفیل (د ۱۱ ق/ ۶۳۲ م)، از شاعران و جنگجویان معروف دورۀ جاهلی در جنگ و کشمکش بود و حطیئه در گیرودار این اختلافات، به دفاع از علقمه برخاست و اشعار بسیاری در مدح وی و نکوهش عامر بن طفیل سرود. از سوی دیگر، اعشى و لبید از شاعران مشهور جاهلی در جبهۀ مخالف وی با اشعار خود از عامر بن طفیل حمایت می‌کردند (نک‌ : حطیئه، همان، ۳۳-۴۴، ۲۸۷- ۲۸۹؛ ابن‌سلام، ۱/ ۱۱۱-۱۱۲؛ بلاذری، ۳/ ۲۸۷؛ ابن‌شجری، ۵۴۸؛ طه حسین، ۲۹۴).

علقمة بن علاثة بن عوف در فتح مکه اسلام آورد؛ اما در روزگار خلافت ابوبکر، مرتد شد و چون دوباره به اسلام گروید، خلیفه عمر بن خطّاب او را بر حوران ــ از نواحی شام ــ گماشت. به گفته‌ای، حطیئه برای پیوستن به او رهسپار حوران شد، اما پیش از رسیدن بدانجا، علقمه درگذشت. حطیئه ابیاتی در رثای وی سرود و ضمن ابراز حزن و اندوه فراوان، بزرگواریها و کرم و بخشش او و خـاندانش را مـورد ستـایش بسیار قرار داد (نک‌ : همـان، ۲۲۹- ۲۳۸؛ ابن‌حـزم، ۲۸۴؛ ابـن‌خلکـان، ۵/ ۱۹۲؛ ابـن‌کثیـر، ۷/ ۱۴۲).

یکی دو روایت نیز دربارۀ روابط حطیئه با چند تن از بزرگان و شاعران معروف عصر جاهلی، و نیز حضور او در برخی جنگهای قبیله‌ای، در منابع نقل شده است. بنابراین روایتها، وی ظاهراً در جنگهای میان دوقبیلۀ عَبْس و طئ، به همراه عنترة ابن شداد، قیس بن زهیر و ربیع بن زیاد حضور داشته است (ابوالفرج، ۸/ ۲۴۴، ۱۷/ ۳۶۶). همچنین در جنگ میان بنی عبس و بنی رِیاح، سپاهیان عبسی را یاری می‌کرده است که به گفتۀ بلاذری چون افراد قبیلۀ عبس رو به هزیمت نهادند، وی از معرکه گریخت (۴/ ۱۲۱؛ نیز نک‌ : حطیئه، همان، ۲۶۹-۲۷۱). از ابیاتی که در دیوان شاعر (شرح، ۱۸۷- ۱۸۸) آمده، چنین برمی‌آید که او در جنگ قرابین از سلسله نبـردهای معـروف بـه داحس و غبـراء ــ که از طولانی‌ترین و معروف‌ترین جنگهای قبیله‌ای در دورۀ جاهلی است ــ شرکت داشته، و در ابیاتی به ستایش بنی حابس و نکـوهش بـدر بن عمـرو فـزاری پـرداخته است (نیز نک‌ : ابن‌اثیر، ۱/ ۵۶۶- ۵۶۹). به روایتی، حطیئه در یکی از جنگهای بنی عبس، به اسارت زید بن مهلهل بن یزید معروف به زیدالخیل درآمد و پس از آزادی، ابیاتی در ستایش زید سرود که دو قطعه از آن (در ۸ بیت) در دیوان او گرد آمده است (نک‌ : روایت، ۲۶۸- ۲۶۹، ۳۰۲-۳۰۳؛ نیز ابوالفرج، ۱۷/ ۲۵۷- ۲۵۸).

از میان شاعران جاهلی، حطیئه با زهیر بن ابی سلمی رابطه‌ای صمیمانه‌تر داشت و راوی اشعار وی بود. پس از زهیر، ارتباط شاعر با خانوادۀ زهیر گسسته نشد و روایاتی دربارۀ معاشرت او با کعب بن زهیر در منابع نقل شده است (ابن‌سلام، ۱/ ۱۰۴-۱۰۵؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۶۵؛ ابن‌شجری، ۵۴۴).

دربارۀ زمان اسلام آوردن حطیئه نیز اختلاف‌نظر وجود دارد؛ ابن‌حجر وی را جزو اصحاب پیامبر (ص) به شمار آورده است (۱/ ۶۳؛ نیز نک‌ : بغدادی، ۲/ ۴۰۸)؛ اما ابن‌قتیبه برآن است که وی پس از رحلت آن حضرت، به اسلام گرویده است ( الشعر، ۱۸۰-۱۸۱؛ نیز نک‌ : ابن‌جوزی، ۴/ ۱۲۶). با این حال، همۀ منابع اتفاق‌نظر دارند که وی پس از رحلت پیامبر (ص) مرتد شد و در ماجرای رِدّه، به صف مخالفان ابوبکر پیوست (ابوالفرج، ۲/ ۱۵۷؛ ابن‌خلکان، ابن‌حجر، بغدادی، همانجاها). حطیئه در ابیاتی که در حمایت از اهل ردّه و تحریک مشرکان سروده، مخالفت خود را آشکارا با ابوبکر اعلام داشته است (نک‌ : روایت، ۱۹۳-۱۹۶؛ مبرد، ۱/ ۳۹۲-۳۹۳؛ ابوالفرج، همانجا؛ صفدی، ۱۱/ ۷۰؛ قس: طبری، ۲/ ۱۲۳، که این ابیات را از سروده‌های برادر وی دانسته است).

حطیئه در جریان جنگهای ردّه از دو قبیلۀ بنی عبس و بنی بکر ــ که هردو مرتد شده بودند ــ حمایت می‌کرد. این دو قبیله پس از اعلام ارتداد، در ابرق از نواحی ربذه، منزل گزیدند و گروهی از دیگر قبایل به آنان پیوستند، ابوبکر آنان را در هم شکست و حطیئه در ۱۱ ق/ ۶۳۲ م به اسارت درآمد (همو، ۲/ ۱۲۳-۱۲۴؛ مقدسی، ۵/ ۱۵۷؛ نهشلی، ۲۱۶؛ نیز EI1; GAS, II/ 236). وی گویا پس از آن، به همراه گروهی از اهل ردّه دوباره اسلام آورد (ابن‌حجر، بغدادی، همانجاها)، و در اوایل خلافت عمر و آغاز فتوحات، سپاهیان اسلام را در جنگ با ایرانیان یاری می‌کرد. به گزارش منابع، حطیئه در ۱۴ ق/ ۶۳۵ م در جنگ ارماث و نیز نبرد قادسیه به همراه چند تن از دیگر شاعران همچون عبدة بن طیب و اوس بن مَغراء، سپاهیان سعد بن ابی وقاص را همراهی می‌کرد و با اشعار خود روحیۀ دلاوری و جنگاوری را در آنان برمی‌انگیخت (طبری، ۲/ ۲۶۷- ۲۶۸؛ ابن‌اثیر، ۲/ ۴۷۰؛ نیز: نک‌ : بستانی، الحطیئة، ۵۲۲). بنا به روایتی دیگر، وی در ۲۳ ق در فتح بیروذ، از نواحی اهواز، نیز حضور داشته است (طبری، ۲/ ۴۰۲-۴۰۳؛ ابن‌اثیر، ۳/ ۴۷) .

حطیئه چندین‌بار با خلیفه عمر ملاقات داشته، و مدایحی نیز به وی تقدیم کرده است (نک‌ : حطیئه، شرح، ۶۷، ۲۳۲؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۶۶؛ ابن‌عبدالبر، ۲/ ۵۶۲).

یکی از مهم‌ترین وقایع دوران زندگی حطیئه رویارویی وی با زِبْرِقان بن بَدر بوده که در منابع کهن انعکاس گسترده‌ای یافته است. به روایتی، حطیئه در روزگار خلافت عمر زندگی چندان خوشی نداشت و در تنگدستی به سر می‌برد. از این‌رو، سران برخی قبایل گاه چندی او را به خدمت می‌گرفتند و در مقابل انعام و پاداش، از او اشعاری در مفاخر خود و مثالب دشمن می‌طلبیدند؛ چنان‌که زبرقان بن بدر از کارگزاران عمر، وی را تحت حمایت خود قرار داد و حطیئه چندگاهی را نزد خانواده و قبیلۀ وی گذراند. از سوی دیگر، بَغیض بن عامر بن شَمّاس از قبیلۀ بنی اَنْف النّاقه که با زبرقان خصومت دیرینه داشت، حطیئه را با تطمیع نزد خود کشاند و او را اطعام و اکرام کرد. به گزارش منابع، رقابت میان این دو تن بر سر جذب حطیئه به خود چندان شدید بود که چون حطیئه با ترک زبرقان به بنی شماس پیوست، نزدیک بود میان دو قبیله جنگ درگیرد. حطیئه چندی نزد بنی شماس در آسایش سپری کرد و مدایحی به آنان تقدیم داشت (نک‌ : شرح، ۱۹-۲۵، ۳۰، ۳۱). آنان به فرزندان «اَنْف النّاقه» که لقبی تحقیرآمیز بود، شهرت داشتند و به گفتۀ منابع، از این لقب سخت‌گریزان بودند، اما حطیئه با سرودن ابیاتی که به زودی بر سر زبانها افتاد، از انف الناقه، لقبی آبرومند و افتخارآمیز ساخت (نک‌ : همان، ۱۱- ۱۸؛ نهشلی، ۱۴۹)، و از آن پس، بنی‌شماس با افتخار بسیار خود را «بنی انف الناقه» می‌نامیدند (ابوالفرج، ۲/ ۱۷۹-۱۸۴؛ بلاذری، ۴/ ۱۹۰؛ ابن‌حزم، ۲۱۹-۲۲۰؛ بغدادی، ۳/ ۲۸۸؛ علی، ۹/ ۱۱۳). آنان همچنین از زبان زهرآگین حطیئه به عنوان سلاحی بر ضد رقیبان خود، و به‌ویژه زبرقان بن بدر استفاده کردند. به روایتی، آنان از شاعر خواستند تا زبرقان و قبیله‌اش را هجو کند، وی پس از مدتی اعراض، زبان به هجو زبرقان گشود و او را تحقیر بسیار کرد (نک‌ : روایت، ۴۴-۵۳؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۸۴-۱۸۵). زبرقان شکایت نزد عمر برد و خلیفه، حسان بن ثابت را حکم قرارداد و چون حسان ابیات وی را بسیار توهین‌آمیز خواند، عمر بر آن شد تا زبان شاعر را ببرد؛ اما چون وی عهد کرد که از آن پس کسی را هجو نکند و حیثیت مسلمانی را برباد ندهد، خلیفه منصرف شد و او را به زندان افکند. اما طولی نکشید که با سرودن ابیاتی، دل خلیفه را به رحم آورد و از زندان رهایی یافت (همان، ۱۹۱-۱۹۲؛ ابن‌سلام، ۱/ ۱۱۴-۱۱۷؛ ابن‌قتیبه، الشعر، ۱۸۶؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۸۵- ۱۸۸، ۱۹۴-۱۹۵؛ بغدادی، ۳/ ۲۹۰-۲۹۱). به روایتی، وی با شفاعت عمرو بن عاص یا عبدالرحمان بن عوف، از زندان آزاد شد و عمر پس از آزادی وی، ۰۰۰‘ ۳ درهم به او بخشید تا از آن پس دست از هجو بدارد (جاحظ، الحیوان، ۱/ ۳۷۱؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۸۹-۱۹۰؛ ابوهلال، ۱/ ۴۴؛ حصری، ۳۲۲).

در گزارشی دیگر آمده است که چون خلیفه از وی خواست دست از هجو بدارد و دیگر شعر نسراید، گفت: من از این راه امرارمعاش می‌کنم و اگر از هجو دست بدارم، هر آینه فرزندانم از گرسنگی تلف می‌شوند (نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۸۶-۱۸۷؛ ابن‌حزم، ۱۵۸؛ بلاذری، ۴/ ۲۵۹؛ ابن‌جوزی، ۴/ ۱۲۹؛ صفدی، ۱۱/ ۷۳-۷۴). ابن‌عباس، صحابی پیامبر (ص) نیز وی را از هجو کردن برحذر می‌داشت و به روایتی، او را سوگند داد که جز در ستایش خوبی و نیکی افراد، شعر نسراید (ابوالفرج، ۲/ ۱۹۲-۱۹۳)؛ اما وی به‌رغم سفارش ابن‌عباس و عهدی که با عمر بسته بود، هیچ‌گاه نتوانست از هجوسرایی دست بدارد و پس از درگذشت عمر، همچنان به شیوۀ خود ادامه داد و یک‌بار چون عبیدالله، فرزند عمر، عهد وی با خلیفه را به او یادآور شد، گفت: اگر خلیفه زنده بود، زبان به هجو کسی نمی‌گشودم (نک‌ : همو، ۲/ ۱۸۹).

حطیئه در روزگار خلافت عثمان عازم عراق شد و در کوفه به خدمت ولید بن عُقْبه، والی آنجا، رسید و مدایحی به او تقدیم داشت و از پاداشهای وی برخوردار گردید (حطیئه، روایت، ۱۳۱-۱۳۶؛ بلاذری، ۳/ ۲۵۳؛ ضیف، ۹۸). اما همین‌که ولید به اتهام شراب‌خواری و سبک شمردن نماز، مورد مؤاخذه قرار گرفت، حطیئه از نخستین کسانی بود که در محضر عثمان، برضد وی شهادت داد (همان، ۲۵۸-۲۶۰؛ ابن‌عبدربه، ۴/ ۳۰۷- ۳۰۸؛ بلاذری، ۵/ ۱۳۵-۱۳۶؛ ابن‌عبدالبر، ۴/ ۱۵۵۴-۱۵۵۵) و سپس اشعاری در هجو او سرود و میگساری وی را بسیار نکوهش کرد (نک‌ : شرح، ۱۸۱؛ مسعودی، ۱/ ۳۰۶؛ مقدسی، ۵/ ۲۰۱). پس از ولید، سعید بن عاص والی کوفه شد و حطیئه بی‌درنگ نزد وی شتافت و زبان به ستایش او گشود (نک‌ : روایت، ۱۶۶-۱۷۲؛ ابوالفرج، ۱۷/ ۲۲۵).

تاریخ وفات حطیئه نیز مانند بسیاری از جوانب زندگی او، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. کهن‌ترین منابع همچون ابن‌سلام و ابن‌قتیبه اشاره‌ای به تاریخ وفات وی نکرده‌اند؛ اما نام وی را در زمرۀ کسانی که عمری دراز داشته‌اند (= معمّرین)، ثبت کرده‌اند (نک‌ : ابن‌سلام، ۱/ ۱۱۰). شرح حال نویسان سده‌های بعد که گویا جز حدس و گمان مستندی نداشته‌اند، تاریخ وفاتش را با اختلاف فـراوان، ۳۰ ق (نک‌ : ابـن‌شـاکـر، ۱/ ۲۷۹؛ نیـز نک‌ : GAL, I/ 36؛ بلاشر، 327)، ۳۵ ق و ۵۹ ق دانسته‌اند (ابن‌کثیر، ۷/ ۱۷۶، ۸/ ۷۹؛ ابن‌جوزی، ۴/ ۱۲۶؛ سیوطی، تاریخ ... ، ۱۸۳؛ ابوالفدا، ۱۸۷)؛ برخی محققان معاصر نیز درگذشت وی را حدود ۴۵ ق/ ۶۶۵ م ذکر کرده‌اند (زرکلی، ۲/ ۱۱۸؛ کحاله، ۳/ ۱۲۹). اما بنا به برخی شواهد، وی تا سالها پس از این تاریخ هنوز زنده بوده است. به روایتی، وی با سعید بن عاص ــ که پیش‌تر نیز به هنگام حکمرانی بر کـوفه از پـاداشهایش بـرخوردار شده بود ــ در روزگار خلافت معـاویه ارتبـاط داشته، و مدایحی به وی تقدیم کرده است (نک‌ : حطیئه، همان، ۲۰۳-۲۰۵، ۲۰۶- ۲۰۸؛ بلاذری، ۲/ ۲۳۳؛ ابن‌حجر، ۱/ ۶۳-۶۴). سعید بن عاص از ۴۹ تا ۵۴ ق، پس از مروان بن حکم از سوی معاویه، والی مدینه بود (بستانی، الحطیئة، ۵۱۷). همچنین در گزارشی دیگر آمده است که چون فرزدق در ۵۰ ق/ ۶۷۰ م در روزگار معاویه از چنگ زیاد بن ابیه گریخت و به سعید بن عاص، والی مدینه پناه برد، در مجلسی با حضور سعید بن عاص با حطیئه ملاقات کرد (ابن‌سلام، ۲/ ۳۰۴، ۳۲۱-۳۲۲؛ طبری، ۳/ ۲۱۵؛ نهشلی، ۲۱۸؛ یاقوت، ۹/ ۲۹۷- ۲۹۸؛ نیز EI2; GAS, II/ 236). اگر این روایتها درست باشد، حطیئه باید دست‌کم تا حدود سال ۵۰ ق/ ۶۷۰ م زندگی کرده باشد که با توجه به سال تقریبی ولادت وی یعنی ۵۸۰ م، او حدود ۹۰ سال عمر کرده است.

داستانهای طنزآمیزی که دربارۀ واپسین لحظات زندگی حطیئه و آخرین سفارشهای او به اطرافیانش در منابع گرد آمده، از نوع حکایات ظرفا و اهل «مجون» است. به روایتی، وی وصیت کرد که پس از مرگ، همۀ دارایی‌اش میان دختران و پسرانش به طور مساوی تقسیم شود و چون به او گفتند که خداوند چنین مقرر نکرده است، گفت: من چنین مقرر می‌کنم. چون نظرش را دربارۀ یتیمان پرسیدند، گفت: اموالشان را بخورید و با مادرانشان درآمیزید. گدایان را نیز سفارش به سماجت و اصرار می‌کند وگدایی را تجارتی سودمند می‌داند که هرگز در آن ضرری نیست و سرانجام به اطرافیان سفارش کرد تا او را بر استری نشانند و به حال خود رها کنند تا در بستر نمیرد که به تعبیر وی «سخاوتمندان در بستر نمی‌میرند» و او سوار بر استر و در حالی‌که ابیاتی در نکوهش خود برمی‌خواند، جان سپرد (ابن‌قتیبه، عیون ... ، ۲/ ۵۸؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۹۵-۱۹۷؛ صفدی، ۱۱/ ۷۳-۷۴؛ ابن‌شاکر، ۱/ ۲۷۹).

 

تصویری که منابع از حطیئه به دست داده‌اند، معرف شخصیتی است بی‌اصل و نسب و وابسته به طبقه‌ای فرودست که در خردسالی، مادرش او را به حال خود رها کرده، و نزد دیگری به زنی رفته است و به سبب مجهول بودن پدر و بدنامی مادر، طعم تلخ انواع محرومیتها و حقارتها را چشیده است. از سوی دیگر، نه او را فضلیتی است تا نسب پست خود را با آن بپوشاند و نه شجاعتی تا همچون عنترة بن شداد، خود را در دل بزرگان قبیله‌اش جای دهد و کسی او را به فرزندی بپذیرد (نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۵۷- ۱۵۹، ۱۶۳؛ ضیف، ۹۵-۹۶؛ بستانی، «شخصیة ... »، ۷۵۱-۷۵۲). بنابراین، این محرومیتها و تلخ‌کامیها و امیال سرکوفتۀ وی و نیز برخی معایب ظاهری همچون زشت‌رویی و قد و قوارۀ ناهنجار که بارها به همین سبب تحقیر شده است (ابن‌سلام، همانجا؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۵۰، ۱۶۵)، منشأ عقده‌های روانی بسیاری در او گردید و سرانجام تأثیر نامطلوبی در تکوین شخصیت وی برجا گذاشت. از این‌رو، در منابع کهن روایتها و گزارشهای فراوانی دربارۀ صفات منفی و ناهنجاریهای اخلاقی او، همچون بی‌بندوباری، فساد اخلاقی، شرارت، فرومایگی، بخل، گستاخی و هتاکی گرد آمده است.

اصمعی در روایتی، او را بدزبان و هتاک، رذل و پست، طمّاع و شرور، زشت‌روی و بدقیافه، بی‌اصل و نسب و فاسدالدین می‌خواند و با این حال، شعرش را عـاری از عیب می‌شمارد (نک‌ : همو، ۲/ ۱۶۳؛ ابن‌شاکر، ۱/ ۲۷۷؛ صفدی، ۱۱/ ۷۰-۷۱). از ابوعبیده نیز روایاتی شبیه به این نقل شده است؛ افزون بر این، وی حطیئه را در زمرۀ بخیل‌ترین افراد و در ردیف ابوالاسود دوئلی، حمید الارقط و خـالد بن صفـوان به شمـار آورده است (نک‌ : ابوالفرج، همانجا؛ یاقوت، ۱۱/ ۱۳-۱۴؛ صفدی، ۱۱/ ۷۴). دربارۀ بخل‌ورزی وی نیـز داستـانهای بسیاری در منابع نقل شده است (نک‌ : مبـرد، ۱/ ۲۲۸؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۷۱-۱۷۵).

منابع کهن، حطیئه را از مشهورترین شاعرانی دانسته‌اند که شعر را وسیلۀ امرارمعاش خود قرار داده بود و چون از پاداشهای ممدوحی برخوردار می‌شد، بی‌درنگ سراغ دشمنان وی می‌رفت و به مدح آنان و هجو ممدوح پیشین می‌پرداخت و از این طریق ثروت بسیاری اندوخت (بستانی، همان، ۹۶-۹۷). از میان شاعران مخضرم شاید هیچ‌کس به اندازۀ وی از راه شعر به مال و ثروت نرسیده باشد. تفاوت حطیئه با دیگر شاعران متکسّب در آن بود که ممدوحان بیش از آنکه انتظار ستایش و مدیحه‌سرایی از او داشته باشند، نگران آبرو و حیثیت خود بودند و بیشتر او را با پاداشهای گرانبها می‌نواختند تا از شر هجوهای تلخ و گزنده‌اش در امان باشند. چه، او را زبانی زهرآگین بود که با چند بیت هجوآمیز آبرو و حیثیت فرد یا قبیله‌ای را برباد می‌داد. هیچ‌کس از شر زبانش در امان نبود و حتى پدر و مادر خود را از هجو معاف نمی‌داشت (ابوهلال، ۱/ ۴۳-۴۴؛ ابن‌شاکر، ۱/ ۲۷۶). از این‌رو، چون به مجلسی وارد می‌شد، همۀ اعیان و اشراف برای درامان ماندن از نیش هجوهایش، با احتیاط کامل و احترام و اکرام بسیار با او رفتار می‌کردند. به روایتی، وی در مجلسی عتیبة بن نهاس عجلی را ملاقات کرد و از اوکمکی طلبید، اما عتیبه که او را نمی‌شناخت، به خواسته‌اش وقعی ننهاد و چون حطیئه از مجلس بیرون رفت، اطرافیان، وی را گفتند این حطیئه بود و با این کار هم ما و هم خود را گرفتار شر کردی. عتیبه سراسیمه دستور داد او را با احترام بازگردانند. آن‌گاه به وکیلش دستور داد تا با وی به بازار رود و هرآنچه خواست، برایش بخرد (حطیئه، شرح، ۱۹۴؛ ابن‌قتیبه، الشعر، ۱۸۲-۱۸۳؛ ابن‌عبدربه، ۱/ ۲۸۳-۲۸۴؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۶۷- ۱۶۸؛ علی، ۹/ ۱۰۷).

حطیئه گاه سرزده به همراه خانواده‌اش بر قبیله‌ای وارد می‌شد و افراد آن قبیله از بیم زبان زهرآگینش ناچار بودند به بهترین نحو از وی پذیرایی کنند و وسایل آسایش او را فراهم سازند. به گزارش ابوالفرج اصفهانی، حطیئه یک‌بار به هنگام قحط‌سالی، بر بنی مُقلّد بن یَربوع وارد شد. بزرگان قبیله به گرمی از وی استقبال کردند و برای مصون ماندن از هجوهای وی، خواسته‌هایش را جویا شدند و چون آنها را برشمرد، به ناچار مطابق میلش رفتار کردند و تا پایان قحط‌سالی از او و خانواده‌اش پذیرایی کردند؛ آن‌گاه وی با ابیاتی آنان را مدح، و بـا خشنـودی آنجـا را ترک کرد (۲/ ۱۷۸- ۱۷۹؛ نیز نک‌ : حطیئه، روایت، ۱۹۰؛ بلاذری، ۴/ ۱۴۹-۱۵۰). در روایتی دیگر آمده است که وی یک‌بار به مدینه رفت و بزرگان قریش برای جلب خشنودی او پیشاپیش هدایایی برایش فرستادند، با این حال، ایشان را از هجو معاف نداشت (ابن‌سلام، ۱/ ۱۱۳-۱۱۴؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۶۴؛ صفدی، ۱۱/ ۷۰؛ ابن‌شاکر، ۱/ ۲۷۷).

حطیئه به‌جز هجو، در مضامین مدح و فخر نیز اشعار فراوان دارد؛ اما همۀ شهرت وی به اشعار هجوآمیزی است که حجم نسبتاً زیادی از دیوان او را تشکیل می‌دهد. وی افزون بر زبرقان بن بدر و سران برخی قبایل ــ که پیش‌تر گفته شد ــ در هجو بنی بجاد از قبیلۀ عبس (بلاذری، ۴/ ۲۶۳)، عیینه و خارجه فرزندان حصن بن حذیفه، بنی مازن بن فزاره نیز ابیاتی سروده است (حطیئه، همان، ۲۰۸- ۲۰۹، ۳۱۲؛ ابوالفرج، ۲/ ۹۹-۱۰۴).

وی در اشعار هجوآمیز خود، برخلاف شاعران هجویه‌سرای دورۀ عباسی، هرگز پا از حریم عفت بیرون نمی‌نهد و کار را به هرزه‌گویی و پرده‌دری نمی‌کشاند و از به‌کار بردن الفاظ زشت و شرم‌آگین پرهیز می‌کند. از این‌رو، گفته‌اند که هجوهای وی بیشتر به سرزنش و نکوهش شبیه‌اند (ضیف، ۹۷- ۹۸؛ عبدالجلیل، ۶۱-۶۲؛ قس: جبوری، ۳۵۷- ۳۵۸). هنر شاعر در آن است که بی‌آنکه زبان به فحش و ناسزا گشاید، حساس‌ترین نقطه‌ضعفهای مخالفان را نشانه می‌رود و هنرمندانه و با زبان توانمند شاعرانه، صفات پسندیده همچون شجاعت، بخشندگی و میهمان‌نوازی را از رقیبان سلب می‌کند و با کنایه و تمسخر هر آنچه نکوهیده و ناپسند است، همچون ترس و بزدلی، و بخل و خساست، همه را یکجـا نثـار مخـالفـان می‌کنـد (نک‌ : ابن‌سـلام، ۱/ ۱۱۵؛ بستـانـی، «شخصیة»، ۷۵۸- ۷۵۹؛ طه حسین، ۲۹۵). چنان‌که ابیات هجوآمیز وی دربارۀ زبرقان بن بدر که نویسندگان کهن، آن را گزنده‌ترین هجو به شمار آورده‌اند، به همین شیوه سروده شده‌اند (حطیئه، همان، ۴۴-۵۰؛ بلاذری، ۴/ ۱۸۶؛ ابن‌عبدربه، ۲/ ۳۲۴؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۷۹-۱۸۲).

وی در هجوسرایی چندان حریص بود که اگر کسی را برای ناسزاگویی و دشنام نمی‌یافت، زبان به هجو زن، فرزند، نزدیکان و حتى شخص خـود می‌گشـود (نک‌ : حصری، ۳۲۲-۳۲۳؛ ابـوهلال، همانجا؛ ابن‌شاکر، ۱/ ۲۷۶؛ بغدادی، ۲/ ۴۰۹-۴۱۰؛ ابن‌جوزی، ۴/ ۱۲۶). چنان‌که گفته‌اند یکبار وی عکس رخ خود را در حوض یا چاه آبی دید و بی‌درنگ زشت‌رویی خود را مورد نکوهش قرار داد (ابوالفرج، ۲/ ۱۶۳-۱۶۴؛ حصری، ۳۲۱؛ صفدی، ۱۱/ ۷۰).

بخش قابل توجهی از دیوان شاعر نیز به مدایح او اختصاص یافته است و ممدوحان وی بیشتر از طبقۀ حاکمان، امیران و سران قبـایل‌اند و از میـان آنـان سعید بن عـاص (نک‌ : حطیئه، روایـت، ۲۰۶- ۲۰۸)، خارجة بن حصن (همان، ۲۱۰-۲۱۱)، شَبَث بن حوط از بنی یربوع (همان، ۲۲۱-۲۲۴) و حارث بن عبد یَغُوث (همان، ۲۳۹-۲۴۵) را می‌توان نام برد. وی مرثیه‌هایی نیز سروده است و ۳ قصیده در رثای عمر بن خطاب (همان، ۲۹۸)، عَلقَمة بن عُلاثه (همان، ۲۲۹- ۲۳۸) و علقمة بن هَوذه از بنی قُرَیع (همان، ۱۹۸- ۱۹۹) در دیوان او گرد آمده است.

حطیئه معروف‌ترین راوی اشعار زهیر بن ابی سُلمی است و از او تأثیر فراوان پذیرفته است و به گفتۀ منابع، همچون زهیر در بازبینی و اصلاح اشعارش وسواس بسیار داشت؛ چنان‌که به روایتی معروف، گاه یک‌سال کامل را به اصلاح و پیرایش سروده‌هایش اختصاص می‌داد و سپس آنها را به دست راویان می‌سپرد. در نظر او «بهترین شعر، شعر یک‌سالۀ (= حَولیّ) پیراسته و صیقل یافته است». از این‌رو، وی به شاعر «حولیّات» یا سروده‌های یک‌ساله معروف شده است (جاحظ، البیان ... ، ۲/ ۱۳؛ ابن‌قتیبه، الشعر، ۱۷؛ ضیف، ۹۸).

نویسندگان کهن، او را پس از زهیر بن ابی‌سلمی، از برجسته‌ترین شاعران (= فحول الشعراء) دانسته‌اند (ابوالفرج، ۲/ ۱۵۷، ۱۶۵؛ ابن‌حجر، ۲/ ۶۳؛ صفدی، ابن‌شاکر، همانجاها). برخی نیز گمان کرده‌اند که وی جنی در اختیار داشته که اشعارش را به او القا می‌کرده است (نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۷۰).

با اینکه حطیئه بخش بزرگی از زندگی‌اش را در دورۀ اسلامی گذرانده است، به‌جز در مواردی اندک، نشانه‌های بسیاری از تأثیر اسلام و آموزه‌های دینی در اشعار وی به چشم نمی‌خورد و سروده‌هایش بیشتر رنگ و بوی جاهلی دارد و حتى بسیاری از قصایدی که در دورۀ اسلامی سروده، به شیوۀ جاهلیان با ذکر «اَطلال» آغاز می‌شود (نک‌ : حطیئه، همان، ۲۵۴، ۲۸۰). شاید به همین سبب، ابن‌سلام در طبقات فحول الشعراء، وی را در طبقۀ دوم شاعران جاهلی قرار داده است (۱/ ۹۷).

بـرخی از اشعـار او حکم ضرب‌المثل یـافته‌اند (نک‌ : میـدانی، ۱/ ۲۶، ۲۷۳). به‌خصوص، بیت معروف «مَنْ یَفعلِ الخیرَ لایَعْدَمْ جَوازیَه» بسیار مورد توجه قدما قرار گرفته است و گفته‌اند که وی آن را از تـورات اقتبـاس کـرده است (نک‌ : جاحظ، البخلاء، ۱۶۵؛ ابن‌قتیبه، عیون، ۱/ ۳۴۰؛ ابن‌عبدربه، ۲/ ۲۲۷؛ ابوالفرج، ۲/ ۱۷۳-۱۷۵؛ ابن‌حجر، ۱/ ۶۳).

از میان معاصران، شوقی ضیف با استناد به ابیاتی (با قافیۀ «د») که در آن تقوای خداوند را بهترین توشۀ آخرت دانسته (نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۷۵)، برآن است که راویان کهن دربارۀ بی‌دینی وی مبالغۀ بسیار کرده‌اند و این‌گونه ابیات را بیانگر تأثیرپذیری او از تعالیم دینی اسلام شمرده است (۹۹-۱۰۰؛ نیز نک‌ : طه حسین، ۲۹۷). البته گفتنی است که انتساب این ابیات به حطیئه محل تردید است، زیرا اولاً این ابیات در دیوان وی نیامده است و محقق دیوان ــ نعمان محمد امین طه ــ آن را از منابع دیگر گرفته، و ضمیمۀ اشعار حطیئه کرده است (نک‌ : حطیئه، روایت، ۳۲۰-۳۲۱)؛ ثانیاً این ابیات در دیوان عبدالله بن مخارق، معروف به نابغۀ شیبانی (د ۱۲۵ ق/ ۷۴۳ م) از شاعران اواخر عصر اموی، ضمن قصیده‌ای در ۷۰ بیت آمده است و برخی منابع نیز به صراحت سرایندۀ آن را نابغۀ شیبانی دانسته‌اند (نک‌ : بحتری، ۱۷۶).

برخی اشعار وی، به‌خصوص اشعاری که در دورۀ اسلامی و در ماجرای فتوحات سروده، از جنبۀ تاریخی حائز اهمیت‌اند. وی در ابیاتی که به مناسبت فتح قادسیه سروده (همان، ۲۳-۲۴)، ضمن وصف دلاوریهای سپاهیان سعد بن ابی وقاص، به کشته شدن هرمزان، سردار ایرانی به دست عبیدالله بن عمر اشاره دارد.

برخی اظهارنظرهای او دربارۀ شاعران و سروده‌های آنان که در منابع به طور پراکنده نقل شده‌اند (نک‌ : ابن قتیبه، الشعر، ۶۱، ۱۲۱-۱۲۲؛ ابن‌عبدربه، ۵/ ۲۷۱؛ ابن‌شاکر، ۱/ ۲۷۸)، از نخستین نمونه‌های نقد ادبی به شمار می‌آیند (نک‌ : سیوطی، المزهر، ۲/ ۴۸۱).

سروده‌های وی مورد توجه موسیقی‌دانان و خنیاگران سده‌های نخست قرار گرفته است و کسانی چون ابراهیم موصلی بر روی ابیاتی از آن آهنگ ساخته، و آوازه‌خوانان معروفی چون ابن‌محرز و ابن‌سریج آنها را به آواز می‌خوانده‌اند (نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۹۸، ۲۰۱).

حماد بن اسحاق موصلی کتابی به نام اخبار الحطیئة داشته که به دست ما نرسیده است (نک‌ : ابن‌ندیم، ۱۵۸) و ابوالفرج اصفهانی از آن بهرۀ بسیار برده است (نک‌ : ۲/ ۱۷۷).

اشعار حطیئه همچون سروده‌های دیگر شاعران جاهلی و صدر اسلام تا سده‌های ۲ و ۳ ق به صورت شفاهی نقل می‌شد و راویان معروفی چون اصمعی، ابوعمرو شیبانی، طوسی، ابوحاتم سجستانی، ابن‌سکیت و سکری به گردآوری و تدوین اشعار وی همت گماشتند (ابن‌ندیم، ۱۷۸). ابوالفرج اصفهانی در شرح حال حطیئه، از روایات این راویان بسیار سود جسته است (نک‌ : ۲/ ۱۵۸، ۱۷۲، ۱۸۰، جم‌ ). اصمعی که اشعار حطیئه را نزد ابوعمرو ابن علاء فرا گرفته بود (نک‌ : سیوطی، المزهر، ۲/ ۳۰۴)، گفته است: در یک شب ۴۰ قصیده از وی را نوشته است (نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۷۴). روایات ابوحاتم سجستانی ظاهراً از صحت و اعتبار بیشتری برخوردار بوده است و به گفتۀ سزگین دیوانی که ابوعلی قالی در ۳۳۰ ق/ ۹۴۲ م با خود به اندلس برده، احتمالاً به روایت سجستانی بوده است (نک‌ : GAS, II/ 237؛ به نقل از ابن‌ندیم، ۱۵۷). ابن‌درید نیز در تدوین اشعار و اخبار حطیئه سهم بسزایی داشته، و ابوالفرج اصفهانی بـه روایـات وی بسیـار استناد کرده است (نک‌ : ۲/ ۱۵۰، ۱۵۱، ۱۵۵، جم‌ ).

از میان روایات متعدد دیوان وی، تنها دو روایت سکری و ابن‌سکیت به دست ما رسیده است و دیوان وی بر اساس این دو روایت بارها منتشر شده است. از کهن‌ترین این چاپها، به چاپ استانبول (۱۸۹۰ م)، چاپ گلدسیهر در لایپزیگ (۱۸۹۳ م)، و نیز چاپ احمد بن امین شنقیطی در قاهره (۱۸۹۳ م) می‌توان اشاره کرد. همچنین نعمان محمد امین طه دیوان وی را بر اساس روایت و شرح ابن‌سکیت در ۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م در قاهره منتشر کرده است. این چاپ شامل ۳ بخش است: بخش نخست که بیشترین حجم دیوان را تشکیل می‌دهد (از صفحۀ ۵ تا ۲۴۷) مشتمل بر ۵۲ قطعه و قصیده است که ابن‌سکیت با دقت و وسواس خاص به شرح واژگان دشوار هر بیت پرداخته، و با ذکر توضیحات و شواهد فراوان، جای هیچ ابهامی باقی نگذاشته است. بخش دوم، شامل ابیات و قصایدی است که توسط راوی دیگری که نامش ذکر نشده، گردآوری و به نسخۀ دیوان ملحق شده است. ابیاتی که در این بخش آمده ــ برخلاف شیوۀ ابن‌سکیت ــ از هرگونه شرح و توضیح تهی است و تنها برخی واژگان به اختصار شرح شده است. بخش سوم، شامل ابیات و قطعاتی است که در نسخه‌های خطی دیوان وجود نداشته، و محقق دیوان آنها را از لابه‌لای کتابها و منابع مختلف گردآوری کرده، و به دیوان حطیئه افزوده است.

همچنین دیوان حطیئه به روایت ابن‌سکیت، به کوشش مفید محمد قمیحه در بیروت (۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۳ م)، و نیز به کوشش حنا نصر حتی در بیروت (۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۵ م) به چاپ رسیده است.

 

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۵ م؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، کلکته، ۱۸۵۳م؛ ابن‌حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌سلام جمحی، محمد، طبقات فحول الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، مطبعة المدنی؛ ابن‌شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳ م؛ ابن‌شجری، هبةالله، مختارات شعراء العرب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ ق/ ۱۹۹۲ م؛ ابن‌عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، مطبعة نهضة مصر؛ ابن‌عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۹۶۲ م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۲ م؛ همو، عیون الاخبار، قاهره، ۱۳۴۳ ق/ ۱۹۲۵ م؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة؛ به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۴ م؛ ابن‌منظور، لسان؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابوهلال عسکری، حسن، الاوائل، طنطا، ۱۴۰۸ ق؛ بحتری، ولید، الحماسة، بیروت، ۱۹۱۰ م؛ بستانی، فؤاد افرام، الحطیئة، منتخبات شعریة، بیروت، ۱۹۵۰ م؛ همو، «شخصیة الحطیئة الادبیة»، المشرق، بیروت، ۱۹۳۰ م، س ۲۸؛ بغدادی، عبدالقادر، خزانة الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، مکتبة خانجی؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمود فردوس عظم، دمشق، ۱۹۹۸ م؛ جاحظ، عمرو، البخلاء، به کوشش طه حاجری، قاهره، دارالمعارف؛ همو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۵ م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ ق/ ۱۹۶۹ م؛ جبوری، یحیى، الشعر الجاهلی، بیروت، ۱۴۰۲ ق/ ۱۹۸۴ م؛ حصری، ابراهیم، جمع الجواهر، به‌کوشش رحاب خضر عکاوی، بیروت، ۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۳ م؛ حطیئه، جرول، دیوان، روایت ابن‌سکیت، به کوشش نعمان محمدامین طه، قاهره، ۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م؛ همو، همان، شرح سکری، بیروت، ۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۵ م؛ زرکلی، اعلام؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم شماعی رفاعی و محمد عثمانی، بیروت، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م؛ همو، المزهر، به کوشش محمد احمد جادالمولى بک و دیگران، دار احیاء الکتب العربیه؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به‌کوشش شکری فیصل، ویسبادن، ۱۴۰۱ ق/ ۱۹۸۱ م؛ ضیف، شوقی، العصر الاسلامی، قاهره، دارالمعارف؛ طبری، تاریخ، بیروت، ۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۲ م؛ طه حسین، فی الادب الجاهلی، قاهره، دارالمعارف؛ عبدالجلیل، ج. م.، تاریخ ادبیات عرب، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ علی، جواد، المفصل فی تـاریخ العـرب قبل الاسلام، بیـروت، ۱۹۷۰ م؛ کحـاله، عمررضا، معجم المؤلفین، دار احیاء التراث العربی؛ مبرد، محمد، الکامل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و شحاته، قاهره، مکتبة نهضت مصر؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به‌کوشش یوسف اسعد داغر، قم، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ مقدسی، احمد، البدء و التاریخ، پاریس، ۱۹۱۶ م؛ میدانی، احمد، مجمع الامثال، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه؛ نهشلی، عبدالکریم، الممتع فی صنعة الشعر، به کوشش عباس عبد السائر، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:

 

Blachère, R., Histoire de la littérature arabe, Paris, 1964; EI1; EI2; GAL; GAS.

عنایت‌الله فاتحی‌نژاد

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 773
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست