responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 740

اسامة بن منقذ

نویسنده (ها) : عنایت الله فاتحی نژاد

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اُسامَةِ بْنِ مُنْقِذ، ابوالمظفر مجدالدین اسامة بن مرشدبن علی... ابن منقذ شیزری کنانی (جمادب‌الآخر ۴۸۸- رمضان ۵۸۴/ ژوئن ۱۰۹۵- نوامبر ۱۱۸۸م)، امیر، ادیب و شاعر عصر فاطمی و ایوبی.

اسامه از یک سو جنگاور و شهسواری است که بیشتر عمر خود را در جنگ بر ضد صلیبیان گذرانده، و نامش به عنوان یکی از قهرمانان جنگهای صلیبی در کتابهای تاریخ ثبت شده، و از دیگرسو شاعر و ادیبی برجسته است که در شعر و ادب آوازه‌ای بلند یافته، و از او به عنوان یکی از شاعران و نویسندگان بزرگ سده‌های ۵ و ۶ق یادشده است. بجز آن، مورخی است که کتاب الاعتبار وی یکی از عمده‌ترین و مستندترین مآخذ تاریخی مصر و شام در روزگار فاطمیان و ایوبیان به شمار می‌آید. از این‌رو، شرح حال وی را هم در کتابهای تاریخی و هم در آثار شعر و ادب می‌توان یافت. از نخستین کسانی که به شرح حال وی پرداخته، و گوشه‌هایی از زندگی او را روشن ساخته‌اند، ابن عساکر، عمادالدین کاتب اصفهانی، یاقوت حموی، ابوشامه، و ابن خلکان و صفدی را می‌توان نام برد. اما عمده‌ترین آثاری که از لابه‌لای آنها می‌توان تصویر دقیقی از زندگی وی به دست داد، آثار خود اوست. از آن میان الاعتبار که درواقع شرح خاطرات اوست، ارزش و اهمیت بیشتری دارد.

اسامه در خاندانی جنگاور و نیز اهل علم و ادب در شیزر (یا سیزار در شمال حماه) به دنیا آمد و نسبت شیزری وی از همین‌جاست (ابن عدیم، ۳۹۹؛ یاقوت، ۵/ ۱۹۱). ابواسامه و ابوالحارث کنیه‌های دیگر اوست و بجز مجدالدین، به مؤیدالدوله نیز ملقب بوده است (همانجا؛ نعیمی، ۱/ ۳۸۴). منفذ نام نیای بزرگ اوست که برخی منابع نسبش را به یعرب بن قحطان رسانده‌اند (عمادالدین، ۱/ ۴۹۸؛ ابن عدیم، همانجا). خاندان منقذ از زمان صالح بن مرداس (حک‌ ۴۱۵-۴۲۰ق) حاکم حلب، بر نواحی اطراف شیزر تسلط یافتند، تا اینکه سدیدالملک علی بن مقلد، جد اسامه در ۴۷۴ق شیزر را که از حدود یک قرن پیش (۳۸۹ق) در دست رومیان بود، باز پس گرفت. از آن پس حکومت این خاندان بر شیزر تثبیت شد، تا سرانجام در ۴۹۱ق امارت آنجا به مرشدبن علی پدر اسامه رسید؛ اما وی به زودی کناره گرفت و برادرش ابوعساکر سلطان ابن علی را به جای خود گماشت (ابن اثیر، ۱۱/ ۲۱۹؛ ابوشامه، ۲/ ۱۱۱-۱۱۲؛ اسماعیل، ۳۲۵، ۳۲۷؛ حجازی، ۳۵-۳۶).

اسامه دوران کودکی را در زادگاه خود گذراند و فنون جنگاوری را فرا گرفت و در کنار آن به کسب دانش پرداخت. نخست در شیزر نزد پدر خود که شاعر و ادیبی برجسته بود، دانش آموخت و در همانجا از محضر کسانی چون ابوعبدالله محمدبن یوسف، ابوالحسن علی بن سالم سنبسی (در ۴۹۹ق) و فرزندش کامل و ابوعبدالله محمدبن شامخ بهره برد. سپس در مصر، میافارقین، حماه و دمشق دانش آموخت (نک‌ : منذری، ۱/ ۹۶؛ ابن عدیم، ۴۰۰، ۴۰۱؛ ذهبی، سیر...، ۲۱/ ۱۶۵). همچنین به گفتۀ خود ۱۰ سال نزد ابوعبدالله طلیطلی به فراگیری نحو پرداخت ( الاعتبار، ۲۰۸). وی از حافظه‌ای نیرومند برخوردار بود. قرآن را از حفظ داشت و به گفته‌ای ۲۰ هزار بیت شعر جاهلی ازبر می‌دانست (ابن تغری بردی، ۶/ ۱۰۷؛ نیز نک‌ : حجازی، ۴۸-۴۹) و چون در شعر و ادب و حدیث به مقام والایی رسید، جمعی از بزرگان آن روزگار در مجالس او حضور می‌یافتند که از مشهورترین آنان ابن عساکر، سمعانی، عمادالدین کاتب و حتیٰ صلاح‌الدین ایوبی را می‌توان نام برد (عمادالدین، ۱/ ۵۰۳؛ ذهبی، همان، ۲۱/ ۱۶۶؛ صفدی، ۸/ ۳۷۸؛ زبیدی، ۸۸).

آنچه بیشتر باعث شهرت اسامه شده، جنگاوری و سلحشوری اوست. در روزگار وی سرزمین شام دوران پرآشوبی را می‌گذراند. از یک سو صلیبیان و رومیان و از سوی دیگر اسماعیلیان و برخی قبایل شورشی پیوسته به شهرهای مختلف از جمله زادگاه وی شیزر حمله می‌کردند و اسامه از نوجوانی شاهد جنگهای بسیار بود. هنوز ۱۳ سال بیش نداشت که تانکرد [۱]حاکم انطاکیه در ۵۰۱ق قصد تصرف شیزر را کرد و این نخستین جنگی بود که اسامه در آن حضور داشت، اما ظاهراً هنوز توانایی لازم برای رویارویی با دشمن را نداشت (نک‌ : اسامه، همان، ۶۵-۶۶؛ حجازی، ۴۰-۴۱). از آن پس شیزر بارها مورد تهاجم صلیبیان و اسماعیلیان قرار گرفت و اسامه، چنانکه خود گوید، شاهد همۀ این جنگها بود و رشادتهای پدر و عمویش در دفاع از سرزمین خود، در تقویت روحیۀ دلاوری و جنگاوری او تأثیر بسزایی داشت (نک‌ : همان، ۵۰-۵۱، ۱۱۶-۱۱۷، ۱۶۲-۱۶۳). اسامه نخستین‌بار در ۵۱۳ق در جنگ با صلیبیان شرکت کرد و چنانکه خود می‌گوید، به همراه ۲۰ جنگجو توانست صلیبیان را در قلعۀ افامیه در شمال شیزر شکست دهد و آنان را وادار به فرار کند (همان، ۴۰-۴۱).

اسامه که اینک با فنون جنگاوری به خوبی آشنا شده بود، در تمام جنگهایی که در دفاع از قلعۀ شیزر و یا به منظور بیرون راندن صلیبیان از دمشق و کفرطاب و دیگر شهرها انجام گرفت، در کنار پدر و عمویش بود (نک‌ : همان، ۷۳-۷۶، ۹۰-۹۱، ۱۱۴-۱۱۵، ۱۵۱). به خصوص میان سالهای ۵۱۴-۵۲۳ق به عنوان سرداری مقتدر در نبردهای مختلفی شرکت جست و از خود شجاعت و لیاقت بسیار نشان داد. همین امر باعث شد که عمویش عزالدین وی را بیش از پیش قدر بداند و گاه فرماندهی سپاه را برعهدۀ او گذارد (همان، ۳۶، ۳۸، ۴۶، ۴۷، ۵۶-۵۸، جم‌ ). عزالدین علاوه بر دلاوری او، از نظریات هوشمندانه و حضور ذهن وی یاری می‌جست (همان، ۱۰۰-۱۰۱) و چون فرزندی نداشت، ظاهراً بر آن بود تا وی را جانشین خود سازد، اما طولی نکشید که صاحب فرزند شد و به تدریج روی از اسامه بگرداند، چندانکه در ۵۲۳ق اسامه به ناچار شیزر را به قصد موصل ترک کرد و به سپاه عمادالدین زنگی، اتابک موصل پیوست و نزدیک به ۸ سال در خدمت وی و وزیرش صلاح‌الدین محمدبن ایوب غسیانی به سر برد (نک‌ : همان، ۸۸-۸۹، ۹۷-۹۸، ۹۹، ۱۵۰، ۱۵۵-۱۵۷؛ نیز نک‌ : حتی، «د»).

اسامه پس از وفات پدر در ۵۳۱ق به شیزر بازگشت و تا سال بعد که یوحناکمننوس [۲](حک‌ ۵۱۲-۵۳۸ق/ ۱۱۱۸-۱۱۴۳م)، امپراتور روم شرقی، شیزر را به منجنیق بست، در آنجا بود (نک‌ : اسامه، همان، ۲، ۵۲-۵۳، ۱۱۳-۱۱۴)؛ تا اینکه به گفتۀ منابع، شجاعت بیش از حد وی، عمویش عزالدین را بیمناک ساخت و از ترس اینکه مبادا امارت را از چنگ او به در آورد. وی را به همراه خانواده‌اش از شیزر اخراج کرد (ابوعدیم، ۳۹۹-۴۰۰؛ ابن اثیر، ۱۱/ ۲۲۰). اسامه خود در داستانی به این امر اشاره کرده است (همان، ۱۲۵-۱۲۶).

اسامه در ۵۳۲ق به دمشق رفت و مورد احترام و استقبال معین‌الدین انر وزیر شهاب‌الدین محمود بوری (حک‌ ۵۲۸-۵۳۳ق) حاکم دمشق قرار گرفت و از ملازمان و هم‌رزمان او شد. وی به همراه معین‌الدین در جنگهای بسیاری شرکت کرد و چون شجاعت و جنگاوری بسیار از خود نشان داد. شهاب‌الدین هدایای فراوانی به او بخشید و او را از نزدیکان خود گردانید (نک‌ : اسامه، الاعتبار، ۴؛ ابن عساکر، ۲/ ۴۰۱؛ انسان العیون، ۸۲). اسامه در مدت اقامت در دمشق چندین بار به ریاست هیأتی از سوی معین‌الدین به اورشلیم رفت تا برای صلح با صلیبیان میانجی‌گری کند و یک بار نیز به اتفاق خود وی از اورشلیم و عکا دیدن کرد و مورد استقبال بسیار صلیبیان قرار گرفت (نک‌ : اسامه، همان، ۸۱-۸۲؛ مونس، ۱۶۶-۱۶۷؛ بستانی، ۱۱/ ۱۳۴؛ رانسیمان، ۲/ ۲۶۲-۲۶۴). اما سرانجام روابط وی با معین‌الدین به سردی گرایید و میان آن دو نامه‌ها و اشعاری سرزنش‌آمیز مبادله شد. به گزارش خود اسامه چون معین‌الدین به وی مأموریت داد تا افضل رضوان وزیر شورشی مصر را از رفتن به دمشق بازدارد، اسامه با وی هم دست شد و ظاهراً همین امر باعث تیرگی روابط وی با معین‌الدین و حاکم دمشق گردید و اسامه به ناچار در ۵۳۸ق به همراه دو برادرش ابوغیث و شرف‌الدین مرشد و نیز وزیر نظام‌الدین محسن بن حسین بن ابی مضاء دمشق را برای رفتن به مصر ترک کرد (اسامه، همان، ۳۰-۳۱؛ مقریزی، المقفیٰ...، ۲/ ۴۱؛ ابن شاکر، ۱۲/ ۳۸۵-۳۸۶). اسامه در اشعاری علت تیرگی روابط خود با معین‌الدین را دسیسۀ دشمنان و حسودان دانسته است (دیوان، ۱۹۶-۱۹۸).

اسامه در جمادی‌الآخر ۵۳۹ به مصر رسید و مورد توجه و احترام الحافظ لدین الله (د ۵۴۴ق) خلیفۀ فاطمی قرار گرفت (همو، الاعتبار، ۶). صفدی (۸/ ۳۷۸) و ابن خلکان (۱/ ۱۹۶) ورود وی را به مصر در زمان خلیفه الظافر (حک‌ ۵۴۴-۵۴۹ق) دانسته‌اند. اسامه پیش از رسیدن به مصر مدتی در حیفا بوده است (نک‌ : اسامه، همان، ۱۱۱).

با رفتن اسامه از دمشق خصومت میان وی و معین‌الدین پایان نیافت و به گفتۀ ابن شاکر (همانجا) چون اسامه کسانی را به دمشق فرستاد تا خانواده‌اش را به مصر آورند، صلیبیان به اشارۀ معین‌الدین راه را بر آنان بستند و همه را به اسارت گرفتند و سرانجام، الحافظ لدین الله با تهدید صلیبیان توانست آنان را آزاد سازد (همانجا). اسامه در این باره قصیده‌ای عتاب‌آمیز برای معین‌الدین فرستاد و مکاتبات شعری آن دو تا مدتها ادامه یافت (نک‌ : ابوشامه، ۲/ ۱۱۳؛ ابن شاکر، ۱۲/ ۳۸۶-۳۸۹).

در این روزگار حکومت مصر دچار بحرانهای شدیدی بود. از یک سو حملات صلیبیان و از دیگر سو اختلافات داخلی میان خلفا و وزرا، خلافت فاطمیان را به ورطۀ سقوط کشانده بود. چون خلیفه الحافظ لدین الله در ۵۴۴ق درگذشت و فرزندش الظافر به جای وی به خلافت رسید، ابوالحسن علی بن سلار حاکم اسکندریه سر به شورش نهاد و با سپاهیانش به قاهره آمد و «دارالوزاره» را گرفت و چون گروهی از امیران و بزرگان قاهره از جمله اسامه به وی پیوستند، الظافر به ناچار وی را به وزارت خویش برگماشت و به او لقب الملک العادل داد. ابن سلار، اسامه را احترام بسیار کرد و او را از خواص خود گردانید و در جنگ با صلیبیان از او بهرۀ فراوان برد (نک‌ : اسامه، همان، ۷-۸؛ ابن ظافر، ۱۰۲)، چنانکه در حدود سال ۵۴۶ق وی را با سپاهی نزد ملک عادل نورالدین زنگی فرستاد تا مانع پیش‌روی صلیبیان شود. اسامه در بصریٰ با نورالدین ملاقات کرد و از آنجا روانۀ عسقلان شد و راه را بر صلیبیان که قصد تصرف شهر را داشتند، بست و آنان را شکست داده، وادار به عقب‌نشینی کرد (اسامه، همان، ۱۰، ۱۴، ۱۵-۱۶؛ حجازی، ۴۵-۴۶؛ مونس، ۲۵۰-۲۵۲)؛ آنگاه روانۀ بیت جبریل شد و صلیبیان را از آنجا راند، اما در راه بازگشت در دام آنان افتاد و بسیاری از سپاهیانش را از دست داد. سپس به عسقلان رفت و ۴ ماه در آتجا ماند، تا اینکه به دستور ابن سلار به مصر بازگشت (اسامه، همان، ۱۶-۱۸).

اسامه از آن پس در کنار ابن سلار و نورالدین زنگی به مبارزه با صلیبیان ادامه داد. در ۵۴۷ق نورالدین با یاری وی دمشق را محاصره کرد و سپس برای مقابله با صلیبیان به داریا رفت (همو، لباب...، ۷۳؛ ابن جوزی، ۸(۱)/ ۲۰۹). در ۵۴۸ق ابن سلار ناپسری خود عباس بن تمیم و اسامه را برای دفاع از عسقلان روانه ساخت. عباس پس از بازگشت، ابن سلار را به قتل رساند. تقریباً همۀ مورخان اتفاق نظر دارند که عباس به تحریک اسامه درصدد قتل ابن سلار برآمد (ابن ظافر، ۱۰۲-۱۰۳؛ ابن طویر، ۶۰-۶۱؛ ابن خلکان، ۳/ ۴۱۸؛ ابن اثیر، ۱۱/ ۱۸۴؛ مقریزی، المقفیٰ، ۲/ ۴۱-۴۲)، اما اسامه خود برآن است که نصربن عباس به اشارۀ خلیفه الظافر ابن سلار را به قتل رساند ( الاعتبار، ۱۸). البته تردیدی نیست که خلیفه از ابن سلار که با زور به وزارت رسیده بود، دل‌خوشی نداشته است، چنانکه یک بار دیگر نیز در ۵۴۵ق قصد کشتن او را کرده بود (نک‌ : همان، ۹).

هنوز یک سال از ماجرای قتل ابن سلار نگذشته بود که عباس درصدد قتل خلیفه الظافر برآمد و در محرم ۵۴۹ وی را در خانۀ فرزند خود نصربن عباس به ضرب خنجر از پای درآورد. سپس برادرانش را متهم به قتل وی کرد و همه را کشت و الفائز فرزند ۵ سالۀ خلیفه را بر تخت نشاند. مورخان سدۀ ۷ق در این ماجرا نیز دست اسامه را در کار می‌بینند و معتقدند که وی عباس را وادار به قتل خلیفه کرده است (نک‌ : ابن ظافر، ۱۰۴-۱۰۵، ۱۰۸؛ ابن طویر، ۷۱-۷۲؛ ابن اثیر، ۱۱/ ۱۹۱-۱۹۲؛ قس: ابن میسر، ۲/ ۹۲-۹۳، که نصربن عباس را قاتل خلیفه می‌داند). به گفتۀ مقریزی پس از کشته شدن ابن سلار به دست عباس، امیران و بزرگان مصر که به دسیسۀ اسامه پی برده بودند، بر او خشم گرفتند و قصد جانش کردند و می‌پنداشتند که چون وی اهل شام است، دل در هوای بنی عباس دارد و اگر به حال خود رها شود، بسی فتنه برپا خواهد کرد. پس اسامه از بیم جان در پی قتل الظافر برآمد ( المقفیٰ، ۲/ ۴۲-۴۳، انعاظ...، ۱/ ۳۲۵-۳۲۶). در گزارش خود اسامه علت قتل الظافر به گونه‌ای دیگر آمده است. به گفتۀ وی خلیفه، نصر فرزند عباس را تحریک به قتل پدر کرد و او را وعدۀ وزارت داد و هدایای بسیار بدو بخشید و چون اسامه از این امر آگاه شد، نصر را برحذر داشت، تا اینکه پدر و پسر به یاری هم کمر به قتل خلیفه بستند (همان، ۱۹-۲۰).

پس از قتل الظافر، الفائز و زنان دربار پنهانی به طلایع بن رزیک حاکم اسیوط نامه نوشتند و از وی کمک خواستند. ابن رزیک با سپاهیانش به قاهره آمد و چون سپاه مصر به او پیوست، عباس و فرزندش نصر و اسامه از قاهره گریختند، اما در راه گرفتار صلیبیان شدند و عباس کشته شد و اسامه که زخمی شده بود، از چنگ آنان گریخت و به دمشق رفت (ابن ظافر، ۱۰۸-۱۰۹؛ ابن طویر، ۷۲-۷۳؛ ابن میسر، ۲/ ۹۴؛ مقریزی، المقفیٰ، ۲/ ۴۳). فرار اسامه از مصر که خود نیز مفصلاً آن را گزارش کرده است (همان، ۲۳)، می‌تواند تا حدی بیانگر دست داشتن وی در ماجرای قتل الظافر باشد.

اسامه به گفتۀ خود از زمان ورودش به مصر با طلایع بن رزیک پیوند دوستی داشت (همانجا) و اشعار و مکاتبات آن دو که حتیٰ پس از خروج اسامه از مصر نیز ادامه داشت، بیانگر دوستی استوار آن دو است (نک‌ : طلایع، ۵۹-۶۵، ۸۴-۸۷، جم‌ ). طلایع بن رزیک پیش از فرار اسامه از مصر از وی خواسته بود که در آنجا بماند و چون به شام رسید، طلایع در نامه‌ای به او پیشنهاد کرد که بازگردد و حکومت اسوان را بپذیرد؛ اما اسامه از بیم انتقام درباریان، از پذیرفتن آن پیشنهاد سرباز زد (اسامه، همان، ۲۳، ۳۴).

اسامه در عشق به نورالدین محمود زنگی پیوست و نورالدین کسانی را به مصر فرستاد، تا خانوادۀ وی را به شام آورند؛ اما در راه صلیبیان آنان را اسیر، و اموالشان را غارت کردند و کتابخانۀ ارزشمند اسامه را که به گفتۀ وی شامل ۴ هزار جلد کتاب نفیس بود، به غنیمت گرفتند (همان، ۳۴-۳۵). مورخان مسیحی بعدها در نوشتن تاریخ دولتهای اسلامی از این کتابخانه بهرۀ فراوان بردند (زکار، ۱/ ۹۳). اسامه نزدیک به ۱۰ سال در دربار نورالدین به سر برد و او را در جنگهای متعدد به خصوص در فلسطین و محاصرۀ قلعۀ حارم در ۵۵۷ق یاری بسیار کرد (ابن اثیر، ۱۱/ ۲۸۵؛ ابن شاکر، ۱۲/ ۳۸۹-۳۹۰؛ ابن جوزی، ۸(۱)/ ۲۴۱). اسامه در ۵۵۵ق حج گذارد. وی سرانجام در ۵۵۹ق دمشق را ترک کرد و به حصن کیفا در شمال عراق رفت و مورد استقبال حاکم آنجا فخرالدین قره ارسلان قرار گرفت (اسامه، الاعتبار، ۱۷۴، ۱۹۶-۱۹۷؛ عمادالدین، ۱/ ۴۹۹؛ EI1).

برخی از معاصران دربارۀ علت خروج وی از دمشق برآنند که چون اسامه برای بازپس گرفتن بیت‌المقدس بر اتحاد با فاطمیان اصرار می‌ورزید و نورالدین از آن سرباز می‌زد، دربار وی را ترک گفت (موسیٰ پاشا، ۲۷۷-۲۷۸). اسامه ۱۰ سال در حصن کیفا به تدریس و تألیف و شکار پرداخت و بیشتر آثار خود را در این زمان نوشت (اسامه، همان، ۱۹۶-۱۹۷؛ مقریزی، همان، ۲/ ۴۴؛ EI1). وی در این مدت به موصل و دیار بکر (در ۵۶۵ق) سفر کرد و با برخی شاعران و بزرگان آن دیار ملاقات کرد و نیز با آنکه حدود ۸۰ سال از عمرش می‌گذشت، از مبارزه برنداشت و به همراه فخرالدین حاکم کیفا در چندین جنگ با صلیبیان، از جمله حمله به آمِد شرکت داشت (اسامه، همان، ۷۱، ۸۳، لباب، ۳۶۲؛ ابن خلکان، ۱/ ۱۹۶؛ صفدی، ۸/ ۳۷۸؛ EI1).

اعران کهن استناد کرده، و به شیوۀ نقادان کهن معایب و محاسن هریک را برشمرده است. اسامه به گفتۀ خود در این کتاب از آثار ناقدان کهن چون ابن معتز، محمدبن حسن حاتمی، ابوهلال عسکری، قدامة بن جعفر و ابن رشیق قیروانی بهرۀ بسیار برده است (نک‌ : ص ۲۱-۲۲). این کتاب یک بار به کوشش احمد احمد بدوی و حامد عبدالمجید در قاهره (۱۹۵۴م) و بار دیگر به کوشش عبدالله علی مهنا در بیروت (۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م) به چاپ رسیده است.

۳. دیوان، به کوشش احمد احمد بدوی و حامد عبدالمجید یک بار در قاهره (۱۹۵۳م) و بار دیگر در بیروت (۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م) منتشر شده است.

۴. العصا، به کوشش عبدالسلام هارون در نوادر المخطوطات (قاهره، ۱۹۵۱م) و نیز به کوشش حسن عباس در اسکندریه (۱۹۷۷م) چاپ شده است.

۵. لباب الآدباب. این کتاب نمونۀ روشنی از نوع کتابهای «ادب» است که بدون نظم و ترتیب خاصی به فصلها و بابهای متعدد در موضوعات مختلف تقسیم شده است. بابهای نخست کتاب به موضوعاتی همچون سیاست، کرم، شجاعت و آداب اختصاص دارد که خود به ۱۵ فصل تقسیم شده است. مؤلف در آغاز هر باب یا فصل، نخست به آیاتی از قرآن کریم و احادیث نبوی استناد می‌کند و سپس به نقل حکایات و اشعاری دربارۀ هر موضوع می‌پردازد. بخش دیگر کتاب دربارۀ بلاغت است که در آن به موضوعاتی همچون محاسن شعر، تشبیه و انواع شعر (عتاب، مرثیه، تغزل و حکمت) اشاره دارد. بخش پایانی کتاب به سخنان و کلمات قصار حکیمان و بزرگانی چون ارسطو، افلاطون و فیثاغورس اختصاص یافته است. این کتاب مانند دیگر کتابهای مشابه ادب که «ایام العرب» و «ایام الفرس» را نیز در بر دارند، حکایاتی دربارۀ پادشاهان ایران چون انوشروان، اردشیر، بهرام گور و خسروپرویز نیز امپراتوران روم و حکام یمن نقل کرده است (نک‌ : ص ۵۲-۵۳، ۵۵، ۵۶، جم‌ ). همچنین روایاتی که در تاریخ اسلام و حوادث و وقایع صدر اسلام از قول مورخانی چون ابوالحسن مداینی در آن نقل شده است، خالی از فایده نیست. این اثر به کوشش احمدمحمد شاکر در قاهره (۱۳۵۴ق/ ۱۹۳۵م) منتشر شده است.

۶. المنازل و الدیار. این کتاب مجموعه‌ای است از اشعار شاعران کهن عرب در وصف اطلال و منازل متروک و شهرها و آبادیهایی که بر اثر جنگ یا حوادث طبیعی از قبیل زلزله و سیل ویران شده‌اند و نخستین‌بار به کوشش خالدوف در مسکو (۱۹۶۱م) و بار دیگر به کوشش مصطفیٰ حجازی در قاهره (۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م) منتشر شده است.

 

ب ـ خطی

۱. مختصر مناقب امیرالمؤمنین عمربن الخطاب، ۲. مختصر مناقب امیرالمؤمنین عمربن عبدالعزیز، این دو کتاب در دارالکتب مصر نگهداری می‌شود (نک‌ : حجازی، ۵۱).

 

ج ـ آثار یافت نشده

۱. اخبار البلدان (همو، ۵۲)؛ ۲. اخبار النساء (اسامه، المنازل...، ۱۶۶)؛ ۳. ازهار الانهار (حاجی خلیفه، ۱/ ۷۲)؛ ۴. التاریخ البدری (ذهبی، سیر، ۲۱/ ۱۶۶)؛ ۵. تاریخ القلاع و الحصون (حجازی، ۵۱)؛ ۶. التأسی و التسلی، که شامل آیات قرآن، احادیث نبوی و سخنان حکیمان و اشعار و اخبار بوده است (اسامه، لباب، ۲۹۴)؛ ۷. التجائر المریحة و المساعی المنجمة (حجازی، ۵۲)؛ ۸. ذیل یتیمة الدهر ثعالبی (یاقوت، ۵/ ۲۰۸)؛ ۹. ردع الظالم ورد المظالم (اسامه، همان، ۳۱۱)؛ ۱۰. الشیب و الشباب (یاقوت، همانجا)؛ ۱۱. فضائل الخلفاء الراشدین (اسامه، همان، ۱۷۳)؛ ۱۲. نصیحة الرعاة (حجازی، ۵۱)؛ ۱۳. النوم و الاحلام (اسامه، الاعتبار، ۱۸۶).

 

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/ ۱۹۵۱م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، به کوشش فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم و داوود، بغداد، ۱۳۹۷ق/ ۱۹۷۷م؛ ابن طویر، عبدالسلام، نزهة المقلتین، به کوشش ایمن فؤاد سید، بیروت، ۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م؛ ابن ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، قاهره، ۱۹۷۲م؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش عبدالقادر افندی بدران، دمشق، ۱۳۳۰ق؛ ابن میسر، محمد، اخبار مصر، به کوشش هانری ماسه، قاهره، ۱۹۱۹م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، عیون الروضتین فی اخبار الدولتین، قاهره، ۱۲۸۷ق؛ اسامة بن منقذ، الاعتبار، به کوشش فیلیپ حتی، پرینستون، ۱۹۳۰م؛ همو، البدیع فی البدیع، به کوشش عبدالله علی مهنا، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ همو، دیوان، به کوشش احمد احمد بروی و حامد عبدالمجید، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ همو، لباب الآداب، به کوشش احمدمحمد شاکر، قاهره، ۱۳۵۴ق/ ۱۹۳۵م؛ همو، المنازل و الدیار، به کوشش مصطفیٰ حجازی، قاهره، ۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م؛ اسماعیل، احمدعلی، تاریخ السلاجقة فی بلاد الشام، قاهره، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ انسان العیون، منسوب به ابن ابی عذیبه، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ دانشگاه بغداد، شم‌ ۲۴۸؛ بستانی؛ بنداری اصفهانی، فتح، سنا البرق الشامی، مختصر البرق الشامی عمادالدین کاتب، به کوشش رمضان ششن، بیروت، ۱۹۷۱م؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حتی، فیلیپ، مقدمه بر الاعتبار (نک‌ : هم‌ ، اسامه)؛ حجازی، مصطفیٰ، مقدمه بر المنازل و الدیار (نک‌ : هم‌ اسامه)؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشارعواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م؛ همو، العبر، به کوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م؛ رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمۀ منوچهر کاشف، تهران، ۱۳۶۰ش؛ زبیدی، مرتضیٰ، ترویج القلوب فی ذکر ملوک بنی ایوب، به کوشش صلاح‌الدین منجد، دمشق، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م؛ زکار، سهیل، الحروب الصلیبیة، دمشق، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۷م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش محمدیوسف نجم، ویسبادن، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م؛ ضیف، شوقی، الترجمة الشخصیة، قاهره، ۱۹۷۰م؛ طلایع بن رزیک، دیوان، به کوشش محمدهادی امینی، نجف، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴م؛ عباره، یحییٰ، مقدمه بر الاعلاق الخطیرۀ ابن شداد، دمشق، ۱۹۷۸م؛ عطاءالله، رشیدیوسف، تاریخ الآداب العربیة، به کوشش علی نجیب عطوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م؛ عمادالدین کاتب، محمد، خریدة القصر، به کوشش شکری فیصل، دمشق، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۵م؛ مقریزی، احمد، انعاظ الحنفاء، به کوشش جمال‌الدین شیال، قاهره، ۱۳۶۷ق/ ۱۹۴۸م؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، ۱۹۹۱م؛ منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م؛ موسیٰ پاشا، عمر، الادب فی بلاد الشام، بیروت/ دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م؛ مونس، حسین، نورالدین محمود، جده، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م؛ نعسانی، طاهر، «اسامة بن منقذ»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، ۱۹۳۰م، شم‌ ۱۰؛ نعیمی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، به کوشش جعفر حسنی، دمشق، ۱۳۶۷ق/ ۱۹۴۸م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:

 

EI1.

عنایت‌الله فاتحی‌نژاد

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 740
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست