آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 28 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بَشّارِبْن بُرْد، ابومُعاذ، ملقب به
مُرَعَّث (د ۱۶۷ یا ۱۶۸ق /
۷۸۳ یا ۷۸۴م)، شاعر بلندآوازه و نابینای
ایرانینژاد در عصر اول عباسی.
منابع كهن روایتهای
گوناگون درباره اصل و نسب وی نقل كردهاند. ابوالفرج اصفهانی
حدود ۲۵ تن از اجداد ایرانی وی را ذكر كرده، و
نسبش را به پادشاهان كیانی رسانده است (۳ /
۱۳۵؛ نیز نك : بشار، ۱ / ۱۰۱؛
صفدی، الوافی ...، ۱۰ / ۱۳۶). ظاهراً
این شجرهنامه را خود بشار برساخته است، چه، شاعران ایرانی
بسیاری را در این دوره میشناسیم (مثلاً نك :
ه د، ابن میاده) كه چون از هویت پدران ایرانی خود
آگاهی نداشتند، نسب خود را به شاهان ایران میرساندند تا
خود را از طعن و تحقیر عربهای نژادگرا مصون دارند (نك : گلدسیهر،«مطالعات.[۱]..»،
.(I / 148-149از اینرو، بشار نیز
در برخی ابیات كه البته نباید آنها را چندان جدی
گرفت، با افتخار بسیار خود را از نژاد خسروان دانسته، و نسب خود را گاه
به خسرو انوشیروان ساسانی و گاه بهگشتاسب كیانی،
حامی زردشت رسانده است (نك : ۱ / ۳۷۷، ۳
/ ۲۲۹- ۲۳۰؛ نیز نكـ: ابوالفرج،
همانجا). وی حتی در بیتی مادرش را از نسل قیصران
روم دانسته است (نك : ۱ / ۳۷۷، بیت ۷).
در هر حال، از مجموع روایاتی
كه صحتشان به هیچوجه قابل تأیید نیست، چنین
برمیآید كه جدش یرجوخ (خطیب، ۷ /
۱۱۲: برجوخ) اهل تُخارستان بود (بشار، ۳ /
۲۲۹، بیت ۳) كه در عصر امویان به اسارت
مُهَلَّب بن ابی صُفره والی خراسان
(۷۹-۸۱ ق / ۶۹۸
-۷۰۰م) درآمد و به عراق برده شد. پدرش بُرد غلام خیره
دختر ضَمْره قشیری همسر مهلب بود و در محلی نزدیك
بصره، معروف به خیرتان (منسوب به خیره) به بنایی
یا خشتمالی اشتغال داشت (ابوالفرج، ۳ /
۱۳۶، ۱۳۷، ۲۰۷؛
هوار،.(۶۷خیره نخست كنیزكی رومی به نام
غزاله را به همسری بُرد درآورد و سپس او را به بانویی از
بنی عُقیل به نام ام ظِباء همسر اوس بن ثعلبه از سپاهیان
بكر بن وائل در خراسان بخشید. آنگاه كه بشار از غزاله زاده شد، آن
بانو بُرد را آزاد كرد (ابوالفرج، ۳ / ۱۳۶،
۱۳۷؛ ضیف، ۲۰۱؛ ابن عاشور، ۷).
وابستگی بشار به قبایل
عرب نیز همچون نسب وی مبهم است. برخی او را از موالی
بنی عقیل و برخی دیگر از موالی بنی
سَدوس دانستهاند (ابن قتیبه، ۴۷۶؛ ابن معتز،
۲۴؛ ابوالفرج، ۳ / ۱۳۹؛ ابن ندیم،
۲۰۳)، اما او خود در ابیاتی وابستگیش را به
بنی عقیل از شاخههای قَیس عَیلان از اعراب
شمال تأیید كرده است (نكـ: ۱ / ۱۰۶؛ نیز
نكـ: جاحظ، الحیوان، ۷ / ۳۷؛ ابوالفرج، همانجا؛ كحاله،
۱ / ۸۰۱). از اینرو، برخی منابع به او
نسبت عُقیلی دادهاند (ابن خلكان، ۱ /
۲۷۱؛ ابن تغری بردی، ۲ / ۵۳؛
بغدادی، عبدالقادر، ۳ / ۲۳۰).
بشار در حدود سال ۹۶ق /
۷۱۵م در بصره به دنیا آمد (ابوالفرج، ۳ /
۱۳۶، ۱۴۲؛ ابن خلكان،۱ /
۲۷۲؛ صفدی، الوافی، ۱۰ /
۱۳۶)، و چنانكه خود تصریح كرده است، نابینا
زاده شد (نكـ: ۴ / ۱۳۶). چشمان نابینای او
برجسته، گوشتآلود و پوشیده از پردهای سرخ رنگ بود و چهرهای
آبلهگون و زشت داشت (ابوالفرج، ۳ / ۱۴۱؛ ابن خلكان،
صفدی، همانجاها). نابینایی و زشترویی از یك
سو، و فقر و تنگدستی خانواده و احساس حقارت از سابقه بردگی از
سوی دیگر، آثار روانی شگرفی در او به جای
گذاشت كه در تكوین شخصیت وی بسیار مؤثر بود.
بشار دوران كودكی را در بیكسی
و دربهدری میان اعراب بنی عقیل سپری كرد و
چون گوشوارهای به گوش داشت (و یا چون شعری برای
جوانی گوشوارهدار سروده بود، و یا به سبب پوشیدن لباسی
خاص)، به مُرَعَّث (= گوشوارهدار، رِعاث = گوشواره) ملقب شد (ابن قتیبه،
همانجا؛ ابوالفرج، ۳ / ۱۳۹-۱۴۰؛ سیدمرتضی،
۱ / ۱۴۰؛ خطیب، ۷ / ۱۱۳؛
بستانی، ۳۱؛ قس: ابن ندیم، ۱۸۱).
بشار در ابیاتی به لقب خود اشاره كرده است (نكـ: ۱ /
۱۶۹، ۲ / ۱۲۷). به هر حال، در بادیه
بصره زبان عربی فصیح و بلیغ را آموخت و به گفته خود در
دامن ۸۰ تن از بزرگان قبیله بنی عقیل كه به
فصاحت و بلاغت شهرت داشتند، بالید و زبان خود را كمال بخشید
(ابوالفرج، ۳ / ۱۵۰). بشار از نوجوانی در مجالس
شعر و ادب كه در مساجد بصره و نیز در مِربَد تشكیل میشد،
آمد و شد داشت و در همین مجالس علاوه بر شاعران برجسته، با فقیهان
و متكلمان بزرگی چون واصل بن عطا آشنا شد و از آنان فقه، علوم قرآنی
و كلام آموخت (نك : ابن معتز، ۲۲؛ ابوالفرج، ۳ /
۲۰۳-۲۰۴؛ نیز نك : دنبالۀ مقاله).
بشار به روایت ابوعُبیده
مَعمَر بن مُثنّی، از ۱۰ سالگی شروع به سرودن شعر
كرد (ابوالفرج، ۳ / ۱۴۳-۱۴۴؛ خطیب،
همانجا؛ ضیف، ۲۰۲). هجا نخستین منبع الهام
شاعرانه اوست. ابیات هجوآمیز او از همان آغاز تلخ و گزنده بود. وی
از هتك حرمت و ریختن آبروی هیچكس باكی نداشت و
چون خشم مردم را برمیانگیخت، بارها طعم تلخ تازیانههای
پدر را چشید (خطیب، همانجا). ظاهراً در همین دوره، به گفته
خود، زبان به هجو جریر، شاعر نامدار عصر اموی گشود تا شاید
جریر او را پاسخی دهد و بدین طریق شهرتی به
دست آورد و خود را به دربار اموی نزدیك گرداند؛ اما جریر به
او و هجای او وقعی ننهاد (ابوالفرج، ۳ /
۱۴۳، ۱۴۵). وی به مدیحهسرایی
نیز روی آورد و نخستین مدایح خود را در
۱۲۶ق / ۷۴۴م به عبدالله بن عمر بن
عبدالعزیز والی عراق تقدیم كرد (نك : ۳ /
۱۷۲- ۱۷۸؛ ضیف، همانجا). از دیگر
ممدوحان وی در این دوره، یزید بن عمر بن هُبیره
و مروان آخرین خلیفه اموی را میتوان نام برد (بشار،
۱ / ۱۴۵-۱۵۶،
۳۰۵-۳۲۳؛ قس: ابوالفرج، ۳ /
۱۹۷- ۱۹۸،
۲۳۶-۲۳۷).
بشار علاوه بر مجالس شعر و ادب، در
مجالس بحث و جدل متكلمان بصره نیز شركت میكرد. در آغاز با
بزرگان معتزله بسیار دَمساز بود و چیزی نگذشت كه سخت شیفته
واصل بن عطا پیشوای معتزلیان بصره شد و در مدح او ابیات
فراوانی سرود (یاقوت، ۶ / ۲۷۹۳).
منابع كهن وی را در ردیف
واصل بن عطا و عبدالكریم ابن ابی العوجاء، از متكلمان آن
روزگار دانستهاند (ابوالفرج، ۳ / ۱۴۶؛ ابن نباته،
۳۰۰). ظاهراً دوستی وی با واصل بن عطا چندان
دوام نیافت و چون اندیشههای بشار به انحراف گرایید،
مورد خشم وی و دیگر فقها قرار گرفت، تا آنجا كه واصل بن عطا در
خطبهای او را به كفر و الحاد متهم كرد و مردم را به كشتن وی
برانگیخت. بشار نیز در ابیاتی به هجو او پرداخت
(مبرد، ۳ / ۱۱۱۱، ۱۱۱۳؛
ابن ندیم، ۲۰۲؛ سیدمرتضی، ۱ /
۱۳۹- ۱۴۰؛ حصری، ۱ /
۴۲۳؛ ابن مرتضی، ۳۰، ۳۱) و به
ناچار در ۱۲۷ق / ۷۴۵م بصره را ترك كرد و
به حَرّان نزد سلیمان بن هشام رفت و مدایحی به او تقدیم
داشت (نك : ۱ / ۲۹۱-۳۰۳؛ ابوالفرج،
۳ / ۲۱۷- ۲۱۸؛ گابریلی،۱۵۲
)؛ اما چون از او نیز طرفی برنبست، در هجوش ابیاتی
سرود (ابوالفرج، ۳ / ۲۱۸-۲۱۹؛ بستانی،
۳۳) و به عراق رفت و از صلات یزید ابن عمر بن هبیره
والی عراق بهرهمند گردید.
بشار تا سقوط دولت اموی
(۱۳۲ق / ۷۵۰م) در كوفه ماند و آنگاه به
بصره بازگشت. با اینكه واصل بن عطا وفات یافته بود، جانشینش،
عمرو ابن عبید دست از بشار برنداشت و او را دوباره مجبور به ترك بصره
كرد (ابوالفرج، ۳ / ۲۱۹؛ گابریلی،۱۵۴
-۱۵۲ ؛ بستانی، ۳۳-۳۴). بشار در
۱۴۵ق / ۷۶۲م، پس از مرگ عمرو بن عبید،
به بصره بازگشت و به ستایش والیان و حاكمان عباسی از
جمله سَلْم بن قتیبۀ باهِلی، داوود بن یزید، عُقْبه بن سلم اَزْدی
و فرزندش نافع پرداخت (نك : ۱ /
۱۰۷-۱۱۳،
۱۳۴-۱۴۴، ۲ /
۲۱۸-۲۴۲؛ نیز جاحظ، البیان ...،
۱ / ۲۵؛ ابن معتز، ۲۵- ۲۶؛ ابن قتیبه،
۴۷۷؛ خطیب، ۷ / ۱۱۶).
به هر حال، او در دوران خلافت
ابوالعباس سفاح نتوانست به دربار خلافت راه یابد. گفتهاند: چون
ابراهیم بن عبدالله (هـ م) در آغاز خلافت منصور عباسی قیام
كرد، بشار در مدح ابراهیم قصیدهای سرود و او را به كشتن
خلیفه تشویق كرد؛ اما چون منصور قیام وی را سركوب
كرد و او را كشت، بشار آن مدیحه را با زیركی به نام منصور
كرد (نك : ۴ / ۱۶۹-۱۷۴؛ ابوالفرج،
۳ / ۱۵۶- ۱۵۸،
۲۱۳-۲۱۴) و همین قصیده سبب
راهیابی شاعر به دربار منصور شد. بیشك خلیفه از اصل
قصیده اطلاع نیافته بود وگرنه وی را همچون شاعر همروزگارش
سُدیف بن میمون كه پایمردی و شجاعت ابراهیم
بن عبدالله و یارانش را ستوده بود، زنده به گور میكرد (نك :
ابن عبدربه، ۵ / ۸۷ - ۸۸). به هر حال، بشار در
دربار منصور مقام و منزلت والایی نیافت و در منابع كهن
بجز یكی دو روایت از روابط او با این خلیفه (نك:
ابوالفرج، ۳ / ۱۷۸-۱۷۹) سخنی
نرفته، و نیز در دیوانش قصیدهای مستقل به او اختصاص
نیافته است (قس: ²EI،كه ظاهراً منصور را با مهدی عباسی
خلط كرده است). گویا در همین زمان بود كه به موصل نزد خالد بن
برمك عامل منصور عباسی رفت و مدیحهای به او تقدیم
كرد و صریحاً از او پاداش خواست (ازدی،
۲۲۸-۲۲۹).
چون مهدی عباسی در
۱۵۸ق / ۷۷۵م به خلافت رسید، بشار
كه در اوج شهرت بود، یزیدبن مَزید شیبانی از
فرماندهان سپاه را واسطه قرار داد تا او را به دربار خلافت رهنمون شود، اما
چون یزید از خلق و خوی وی به خوبی آگاه بود،
از این كار سرباز زد و بشار كملطفی وی را با ابیاتی
هجوآمیز پاسخ داد. شاعر سرانجام با وساطت روح بن حاتم مهلبی به
دربار خلافت راه یافت و چون به مدح خلیفه پرداخت، پاداشهای
بسیار گرفت و نزد او مقام و منزلتی والا یافت (ابوالفرج،
۳ / ۲۳۱). حاضر جوابی، شوخ طبعی، بذلهگویی
و صدای خوش وی سبب شد كه به مجالس خصوصی خلیفه نیز
راه یابد و گفتهاند كه خلیفه بدون حضور او در مجالس عیش
و عشرت حاضر نمی شد. منابع كهن روایتها و داستانهای بسیاری
درباره همنشینی وی با مهدی عباسی نقل كردهاند
(ابن معتز، ۲۱، ۲۳-۲۴؛ ابوالفرج، ۳ /
۱۵۹، ۲۳۰-۲۳۱).
روابط صمیمانه شاعر و خلیفه
چندان دوام نیافت؛ زیرا وی علاوه بر متهم بودن به داشتن
عقاید كفرآمیز و افكار شعوبی (نك : دنبالۀ مقاله)،
بسیار هتاك و بیبندوبار بود. بیپروا زبان به هجو نزدیكان
خلیفه میگشود و برای زنان غزلهای گستاخانه میسرود.
به گفته منابع و نیز به استناد ابیاتی از خود او (نك :
۱ / ۲۷۷، ۲ / ۱۱۰)، خلیفه
بارها وی را از وصف زنان به شیوه متداول در تشبیب منع
كرده بود؛ اما وی بیاعتنا به خواسته خلیفه همچنان در
اشعارش به غزلسرایی و وصف زیباییهای زنان میپرداخت
(نیز نك : ابوالفرج، ۳ / ۲۱۲،
۲۳۹، ۲۴۰-۲۴۲)، تا اینكه
خلیفه از او روی برتافت و به مرگ تهدیدش كرد و چون یعقوب
بن داوود به وزارت رسید، بشار كوشید با وساطت وی دوباره
خلیفه را بر سر مهر آورد. اما یعقوب به او وقعی ننهاد و چون
بشار در هجوش ابیاتی سخت گزنده گفت (نك : ۳ /
۹۳-۹۴؛ ابوالفرج، ۳ / ۲۴۳،
۲۴۵-۲۴۶)، وی درصدد انتقام برآمد و
نزد خلیفه از او سعایت كرد و ابیاتی زشت در هجو خلیفه
به او نسبت داد و به روایتی، كسانی را اجیر كرد تا
نزد خلیفه به زندقه و كفر وی شهادت دادند كه خلیفه سخت
برآشفت و بیدرنگ فرمان قتل او را صادر كرد. گفتهاند كه وی را
چندان تازیانه زدند تا جان باخت، آنگاه جسدش را به دجله افكندند
(ابن قتیبه، ۴۷۹؛ ابن معتز، ۲۱،
۲۴- ۲۵؛ ابوالفرج، ۳ / ۲۴۳-
۲۴۸؛ سیدمرتضی، ۱ / ۱۴۱).
در روایتی دیگر، سیبویه نحوی معروف نیز
در این ماجرا مداخله داشته است؛ بدینگونه كه چون بشار در حلقه
درس یونس نحوی ابیات زشت در هجو یعقوب بن داوود
خواند، سیبویه خبر آن را به خلیفه رساند و خلیفه نیز
برآشفت و دستور داد او را بكشند (نك : ابوالعلاء،
۴۲۹-۴۳۰؛ صفدی، نكت...،
۱۲۵؛ قس: ابن قتیبه، همانجا؛ مبرد، ۳ /
۱۱۱۱؛ طبری، ۸ / ۱۸۱؛ابن
خلكان، ۱ / ۲۷۳؛صفدی، الوافی،
۱۰ / ۱۴۰).
منابع كهن دربارۀ تاریخ
وفات او میان سالهای ۱۶۷ و
۱۶۸ق اختلاف نظر دارند (خطیب، ۷ /
۱۱۸؛ ابن خلكان، همانجا؛ ذهبی، ۷ /
۲۵). به گفتۀ ابوالفرج اصفهانی چون مردم خبر مرگ او را شنیدند، به یكدیگر
تبریك گفتند، زیرا هیچكس نبود كه از نیش زبان او در
امان مانده باشد. تندخوییها و بدزبانیها و نیز تبلیغات
سوء دشمنانش از او شخصیتی هراسانگیز ساخته بود، چنانكه بر
سر جنازهاش كسی جز یكی از كنیزانش حاضر نشد (ابوالفرج،
۳ / ۲۴۸؛ صفدی، همانجا). به روایتی
پس از مرگ بشار در خانهاش نوشتهای یافتند كه دوستیش را
نسبت به پیامبر(ص) و نزدیكان وی اثبات میكرد و چون
خلیفه مهدی آن را خواند، از كشتن او سخت اندوهگین و پشیمان
شد و با خشم، زبان به نفرین یعقوب بن داوود عامل قتل وی
گشود (ابوالفرج، ۳ / ۲۴۹).
عقاید دینی و كلامی
در منابع كهن روایتهای بسیار
دربارۀ اعتقادات دینی و كلامی بشار آمده است. ابن ندیم
او را در زمره كسانی آورده كه به ظاهر مسلمان و در باطن زندیق
بودهاند (ص ۴۰۱). بیشتر منابع كهن بهویژه
جاحظ ( البیان، ۱ / ۱۶، ۲۴) و مبرد (۳
/ ۱۱۱۱-۱۱۱۲) به صراحت او را
ثنوی، زندیق و به استناد ابیات منسوب به وی درباره
برتری آتش بر خاك (الارض مُظلِمةٌ و النار مُشرِقه / و النار معبودةٌ
مُذ كانت النار) از طرفداران ابلیس دانستهاند (نیز نك : ابوالفرج،
۳ / ۱۴۵؛ ثعالبی، ثمار ...،
۱۷۶؛ سید مرتضی، ۱ / ۱۳۸؛
صفدی، همان، ۱۰ / ۱۳۸). عبدالقاهر بغدادی
(ص ۵۴) و صفدی ( نكت، ۱۲۷) او را از اصحاب
فرقه كاملیه (پیروان شخصی به نام ابوكامل) دانستهاند كه
معتقد به رجعت و تناسخ پس از مرگ بوده، و صحابه را به سبب ترك بیعت
علی(ع)، و متقابلاً آن حضرت را به سبب ترك طلب حق خویش كافر
میپنداشتهاند (نیز نك : جاحظ، همان، ۱ / ۱۶؛
ابوالفرج، همانجا؛ شهرستانی، ۲ / ۱۱-۱۲؛
پلا، ۲۴۱، ۲۴۳؛ گابریلی، .(154
برخی دیگر به استناد ابیاتی كه بشار دربارۀ قیامت
گفته است، او را موحد و مؤمن خواندهاند (ابن قتیبه،
۴۷۶؛ ابن معتز، ۲۴).
البته اتهام زندقه كه در روزگار
بشار بسیار شایع بود، از مهمترین و خطرناكترین
ابزارها برای راندن و قتل مخالفان به شمار میرفت و خلفای
عباسی بسیاری از مخالفان خود را به همین اتهام از میان
برداشتند (ابن عاشور، ۱۶- ۱۸؛ نیز نكـ: ادامۀ مقاله).
در آن زمان، علاوه بر بشار، شاعران دیگری هم متهم به زندقه
بودند كه برخی از آنها به همین اتهام كشته شدند (ثعالبی،
همانجا؛ خطیب، ۷ / ۱۱۹؛ ابن عاشور،
۱۸). زندقه كه نخست درباره مانویت به كار میرفت،
اندك اندك بر آیین زردشت و نیز دیگر ادیان كهن،
و آنگاه بر هرگونه آزاداندیشی اطلاق گردید (تابان،
۴۶۲؛ هوار،68-62 ؛ وایدا،ff. 173)و چون در عراق آن روزگار این
آیینها رواج داشته (پلا،
۲۹۶-۲۹۷)، بیشك بشار با آنها به خوبی
آشنا بوده است؛ اما صرف آشنایی و حتی معاشرت با كسانی
كه بر آن آیین بودهاند، نمیتواند دلیل بر مانوی
یا زردشتی بودن وی باشد. به هر حال، به استثنای
ابن مقفع، بشار در میان معاصرانش بیش از هر كس دیگر متهم
به زندقه بود (وایدا، 198 ؛ گابریلی، .(155-156
ابیاتی كه برخی
منابع (نك : صفدی، الوافی، ۱۰ /
۱۳۸) در مدح ابلیس و برتری آتش بر خاك به او
نسبت دادهاند (ابلیس خیرٌ من ابیكم آدم / فتنبّهوا یا
معشرالفُجّار / ابلیس من نار و آدم طینه / و الارض لاتسمو سُمُوّ
النار)، بیتردید یا ساخته دست دشمنان اوست كه خواستهاند
كفر و الحاد او را اثبات كنند و حكم قتل او را از خلیفه بگیرند و یا
ساخته راویان در سدههای بعدی است؛ زیرا این
ابیات اولاً در دیوان او نیامده است و در دیگر اشعار
او نیز هیچ اشارهای كه بیانگر چنین اعتقاداتی
باشد، وجود ندارد؛ ثانیاً بشار حتی اگر چنین اعتقاداتی
نیز داشت، زیركتر از آن بود كه آشكارا و بیپروا آن را فریاد
زند، زیرا او مرگ دوستانش صالح ابن عبدالقدوس و عبدالكریم ابن
ابی العوجاء را كه به اتهام انحراف از دین در كوفه بر دار آویخته
شدند (نكـ: ابوالفرج، ۳ / ۱۴۷)، به چشم دیده، و
حتی پس از قتل ابن ابی العوجاء در ابیاتی او را
سرزنش كرده بود كه «چرا اسلام را به كفر فروختی؟ و ای كاش میدانستم
بامداد آن روز كه طناب دار به گردنت آویختند، بر دین حنیف
بودی یا در زمره زندیقان» (نكـ: ۴ /
۱۱۱). این ابیات قبل از هر چیز بیانگر
مصلحتاندیشی بشار است. وی در این ابیات با
ادعای دینداری و دفاع از اسلام، زندقه را دست كم در
ظاهر و به قصد تبرئه خود نفی میكند و چنین فردی بسیار
بعید مینماید كه آنگونه به دفاع ستایشآمیز از
ابلیس و یا اظهار عقاید زردشتی ــ كه درواقع اعتراف
به كفر و الحاد است ــ بپردازد. به علاوه، درباره شاعری مانند بشار
هرگز نباید در پی یافتن قالبی دینی برای
اندیشهها و تفكرات او بود. تقریباً همه كسانی كه در این
دوره به كفر و الحاد و زندقه معروف شدند، آزاداندیشانی بودند كه
مسلمانی آنان رنگ باخته بود و بیشتر تحت تأثیر اندیشههای
ایرانی قرار داشتند؛ غالباً اندیشمند، فرهیخته و اهل
شعر و ادب بودند و محافل و مجالسی خاص داشتند كه در آن از شعر و ادب و
فرهنگ آزادانه سخن میگفتند (درباره مجالس بشار با ابن مقفع، نك : خطیب،
۷ / ۱۱۷). آنان اندیشههای شعوبی
داشتند، به نژاد خود افتخار میكردند و ایرانیان را برتر از
عربها میشمردند؛ گاه نیز دولتمردان عرب را به باد تمسخر میگرفتند
و بشار در رأس همه آنان قرار داشت (ابن حجر، ۲ / ۱۵؛ حجاب،
۲۷۸؛ نیز نك : ویت،86؛ گلدسیهر، «مطالعات»،I / 148-150
، «تاریخ[۲]...»، .(۷۵ از سوی دیگر، همه ایشان
به بیبندوباری، عشرتطلبی، باده نوشی، زنبارگی
و بیاعتنایی به شعائر دینی متهم بودند و منبع
فساد و اغتشاش به حساب میآمدند. شگفت آنكه بیشتر روایتهایی
كه درباره فساد اخلاقی و صفات منفی اینان در منابع آمده،
یا از راویانی گمنام (و احتمالاً ساختگی) و یا
از قول هواداران برتری نژاد عرب بر عجم نقل شده است (به عنوان مثال،
نك : ابوالفرج، ۳ / ۲۰۱-۲۰۲،
۲۱۱، ۲۳۷- ۲۳۸،
۲۴۴، ۶ / ۲۴۲). به هر حال، این
اتهامات بهترین بهانه برای تعقیب و آزار این
آزاداندیشان بود (نك : جاحظ، الحیوان، ۴ /
۴۴۷- ۴۴۸؛ سیدمرتضی، ۱ /
۸۸ -۸۹)؛ بهویژه در روزگار خلافت مهدی
عباسی در پی برخی اغتشاشها، آزار و شكنجه آنان شدت یافت.
اینان پس از دستگیری اگر توبه میكردند، آزاد میشدند
وگرنه آنان را سر میبریدند و یا به دار میآویختند.
بشار نیز كه به گفته منابع در رأس شعوبیان و زنادقه قرار داشت،
سرنوشتی جز این نیافت (وایدا، 184 ؛ نیكلسن،
374-373 ؛ قس: گلدسیهر، همانجا).
بیشتر نویسندگان معاصر كوشیدهاند
از مجموع گزارشهای درست یا نادرست، چنین نتیجه بگیرند
كه بشار همچون دیگر موالی طعم تحقیر را به خصوص در دورۀ اموی
چشیده بود و نسبت به عربها كینهای عمیق به دل
داشت. از اینرو، با توجه به دگرگونیهای اجتماعی در
عصر عباسی، فرصتی مناسب یافت تا انتقام تلخكامیها و
غرور جریحهدار شده خود و دیگر هموطنانش را با سرودن اشعاری
در ذم و نكوهش عربها بگیرد. وی از یك سو به تحقیر و
تمسخر آنان میپرداخت و از سوی دیگر فضایل ایرانیان
را برمیشمرد و به ایرانی بودن خود افتخار میكرد (نك
: ۱ / ۳۷۷-۳۸۰، ۳ /
۲۲۹-۲۳۲؛ ابوالفرج، ۳ /
۱۳۸-۱۳۹). از روایتی كه در
اغانی (همو، ۳ / ۲۰۳) آمده است، چنین برمیآید
كه او موالی ایرانی را بر ضد عربها تحریك میكرد
و از آنان میخواست كه ملیت خود را حفظ كنند و از خدمت به قبایل
عرب و پیوستگی با آنها سرباز زنند. در روایت دیگری
آمده است كه چون مردی عرب به او گفت «موالی را با شعر چه
كار؟»، بشار برآشفت و در ابیاتی با برشمردن برخی آداب و
عادات عربها چون «شكار موش»، «آب نوشیدن با سگان در یك ظرف»،
«شكار خارپشت به جای شكار دُراج» و «بزچرانی»، آنها را به باد
تمسخر گرفت (نك : ۳ / ۲۳۱-۲۳۲؛
ابوالفرج، ۳ / ۱۶۶-۱۶۷؛ حجاب،
۲۷۹-۲۸۰).
وی قصاید و اشعار فراوانی
در مدح ایرانیان و برتری عجم بر عرب داشته كه اغلب آنها
همچون دیگر روایتهای شعوبی از بین رفته است
(همانجا) و تنها ابیاتی از آنها در منابع كهن آمده است. نبیه
حجاب این ابیات را یكجا در كتاب مظاهر الشعوبیة گرد آورده
است (ص ۲۷۹-۲۸۴).
شعر
بشار به گفتۀ خود
۱۲ هزار قصیده (نك : ابوالفرج، ۳ /
۱۴۴؛ حصری، ۱ / ۴۲۲)، و به روایت
ابوعبیده ۱۳ هزار بیت خوب داشته كه در میان
شاعران جاهلی و اسلامی بیسابقه بوده است (خطیب،
۷ / ۱۱۶). اگر این ادعا درست باشد، باید پذیرفت
كه بیشتر اشعار او از میان رفته است.
بشار بزرگترین نمایندۀ مكتب
نوخاستگان (مُحْدَثون) در شعر عرب به شمار میآید (ابن قتیبه،
۴۷۷؛ ثعالبی، خاص ...، ۱۰۷؛ ابن رشیق،
۱ / ۱۳۱؛ ابوعبید، ۱ /
۱۹۶). در اشعار او همچون سرودههای نمایندۀ دیگر
این مكتب، یعنی ابونواس گرایش به دور شدن از سنتهای
موروثی كهن به چشم میخورد. با اینكه بخش اعظم اشعار وی
و بهویژه قصایدی كه در عصر اموی سروده، به شیوۀ سنتی
و تقلیدی است (نك : ۱ /
۲۹۱-۳۰۳، ۲ / ۵۷-
۵۸، جم )، اما با توجه به دگرگونیهای سیاسی،
اجتماعی و دینی در جامعۀ آن روز و نیز
نیازها و دلبستگیهای تازه كه در همۀ سطوح رنگی
نو به خود گرفته بود، توانست با كنار گذاشتن سبك كهن شعر عرب و شیوۀ سنتی
قصیده كه با گریه بر اطلال آغاز میشد، از دایرۀ تقلید
كوركورانه پای بیرون نهد و با روی آوردن به مضامین
و شیوههای نو، و انتخاب اوزان سبك، اشعار و بهویژه غزلیات
خود را با مقتضیات روز هماهنگ سازد و طرحی نو در شعر عرب در افكند
(برای مثال، نك : ۱ /
۳۵۵-۳۵۷،
۳۸۰-۳۸۲؛ نیز گیب،
.(۶۰-۶۱ از اینرو، در منابع كهن از او بهعنوان پیشوای
نوخاستگان یاد شده است (ابن معتز، ۲۴؛ ثعالبی، ابن
رشیق، همانجاها؛ ابن خلكان، ۱ / ۲۷۲؛ صفدی،
نكت، ۱۲۷).
نوآوریهای بشار بیشتر
در غزلیات او به چشم میخورد. وی غزلیات بسیار
دربارۀ زنانی سروده است (نك : ۱ / ۱۶۵-
۱۶۶، ۱۸۴، ۱۸۹،
۱۹۲، جم ) كه احتمالاً همه آنها معشوقههایی خیالی
و پرورده ذهن شاعر بودهاند. منابع كهن داستانهای عاشقانهای دربارۀ او و
این زنان نقل كردهاند (نك : ابوالفرج، ۳ /
۱۵۵، ۱۷۱-۱۷۲،
۱۷۷) كه همه از نوع داستانهای تكراری است كه
راویان دربارۀ همۀ شاعران غزلسرا ساختهاند. گفتهاند: نخستین معشوق وی كنیزی
آوازهخوان به نام فاطمه بود كه شاعر نابینا با شنیدن آوازش
دلباختۀ او شد و اشعار فراوان دربارۀ او سرود (نك : ۲ /
۲۶۱-۲۶۷؛ ابوالفرج، ۳ /
۱۷۱-۱۷۲). اما بانوی اصلی غزلیات
شاعر زنی به نام عَبده یا عُبَیده است كه بشار زیباترین
اشعار خود را به او تقدیم كرده است (نك : ۱ /
۱۶۳-۱۶۴،
۱۹۴-۱۹۷، جم ؛ نیز نك : ابوالفرج،
۶ / ۲۴۱-۲۵۳، كه بخش مستقلی
از اغانی را به اخبار وی و عبده اختصاص داده است؛ رُمن،.(۳۲۵-۳۳۶
بشار در این غزلیات با استفاده از طبعی روان و ذوقی
لطیف و به كارگیری مضامین نو و معانی تازه كه
به غزل پاك و آرمانی بسیار نزدیك است، سبك جدیدی
از شعر عاشقانه را پایهریزی كرد كه موجب شد محققان از او
به عنوان بنیانگذار شعر عاشقانه در عراق یاد كنند
(واده، ۲۴۱،
۲۴۹). غزلیات وی حجم بسیاری از دیوان
او را تشكیل میدهند. موسیقیدانان برای قطعاتی
از این اشعار آهنگ ساخته بودند و آنها را به آواز میخواندند
(نكـ: ابوالفرج، ۳ / ۲۵۰، جمـ).
مدح و هجا
بشار در میان بدویان با شیوههای
شعر قدیم و سبكهای شاعرانه به خوبی آشنا شده بود و بهتر از
هر شاعر دیگری میتوانست آنها را تقلید كند (نك : همو،
۳ / ۱۵۰). از همینرو، مدایح بشار بیشتر
در اوزان طویل با الفاظ و عبارتهای استوار سروده شدهاند و اغلب
آنها به شیوۀ كهن و مطابق با سلیقۀ ممدوحان، با نسیب و تغزل
آغاز میشوند و برخلاف غزلیاتش، در آنها نوآوری و ابتكار
كمتر به چشم میخورد (نكـ: بشار، ۱ /
۲۹۱-۳۰۳). او از مدایح خود تنها برای
كسب پاداش استفاده میكرد و با صراحت از ممدوحان خود جایزه میخواست
(نكـ: ۱ / ۲۳۸-۲۳۹،
۳۳۸-۳۳۹؛ نیز جهشیاری،
۲۰۴- ۲۰۵، ابیاتی كه در مدح
خالدبن برمك گفته است) و چنانچه به خواستۀ خود نمیرسید،
بیدرنگ هجویهای میساخت و ممدوح را به رسوایی
میكشید (ابوالفرج، ۳ /
۲۰۲-۲۰۳؛ نیز بشار، ۳ /
۱۲۷-۱۲۹، ابیاتی كه در هجو
عباس بن محمد برادر خلیفه منصور عباسی گفته است).
مدایح بشار كه گاه تلویحاً
با تهدید درآمیخته است، به هیچ روی برخاسته از
عواطف و احساسات درونی او نیست و شگفت آنكه خود او با صراحت به
دروغ بودن ستایشهایش دربارۀ ممدوحان و بهویژه مدایحش
دربارۀ مهدی عباسی اعتراف دارد و آنها را وسیلهای
برای رسیدن به خواستههای مادی میداند
(ابوالفرج، ۳ / ۲۱۶). علاوه بر مهدی كه بیشترین
مدایح بشار دربارۀ اوست (نك : ۱ / ۲۷۵- ۲۷۸،
جمـ، نیز۲ / ۸۳-۹۰)،یكی از كسانی
كه شاعر او را بسیار ستوده،روحبنحاتم است كه به روایتی
سبب راه یافتن وی به دربار مهدی شد. در دیوان بشار
۵ قصیده طولانی در مدح وی آمده است (نك : ۱ /
۳۳۲- ۳۴۸، ۲ / ۲۴۲-
۲۵۶، ۳ / ۵۰-۵۶).
از میان مضامین شعری،
هجا با روحیۀ سركش او سازگاری بیشتری داشت. از اینرو،
بخش عظیمی از اشعار وی به هجو اختصاص دارد. وی ــ
چنانكه خود میگوید ــ به خوبی دریافته بود كه برای
دستیابی به پاداشهای كلان، هجو تلخ و گزنده بسیار
مؤثرتر از مدایح دلنشین است (نك : ابوالفرج، ۳ /
۲۰۷). وی در سرودن اشعار هجوآمیز بسیار
هتاك و گستاخ بود و در این عرصه هیچكس به پای او نمیرسید.
به گفتۀ منابع، تنها حریف وی در این میان
ابوالشمقمق شاعر همروزگارش بود كه به گستاخی و هرزهگویی
شهرت داشت (نك : ه د، ۵ / ۵۹۹) و گفتهاند كه بشار
تنها از او بیم داشت و از اینرو، هر سال مبلغی زر برایش
میفرستاد تا از گزند هجای او در امان باشد (ابوالفرج، ۳ /
۱۹۴- ۱۹۵؛ صفدی، الوافی،
۱۰ / ۱۴۰، نكت، ۱۲۶).
یكی از كسانی كه
بسیار هدف هجوهای او قرار گرفته است، حَمّاد عَجرَد شاعر و ندیم
خاص منصور عباسی و حاجب مهدی عباسی بود كه میان وی
و بشار بارها اشعاری هجوآمیز مبادله شده است (نك : عباسی،
۱ / ۲۹۸-۳۰۰). بشار چنان كینهای
از او به دل داشت كه به روایتی هزار بیت در هجو او سرود
و زشتترین و تلخترین هجوهای خود را به او اختصاص داد (نك
: ۱ / ۳۶۹-۳۷۱، ۲ /
۲۱۰-۲۱۳؛ ابوالفرج، ۳ /
۲۲۳، ۲۳۹، جم ؛ عباسی، ۱ /
۲۹۷). حماد نیز به تلافی آن، ابیاتی
كفرآمیز به بشار نسبت داد تا بیدینی و الحاد او را
ثابت كند (صفدی، الوافی، همانجا). بشار علاوه بر اینها، در
هجو یعقوب بن داوود، ابوهشام باهلی و سیبویه نیز
اشعاری دارد (نك : ۱ /
۱۶۱-۱۶۳، ۲ /
۴۶-۴۹، ۳۲۱- ۳۲۵؛
ابوالفرج، ۳ / ۲۱۰؛ مرزبانی،
۲۲۴). وی علاوه بر سیبویه با دیگر
نحویان همروزگارش از جمله یونس نحوی و اخفش نیز
دشمنی داشت و انتقادات آنان را برنمیتافت (نكـ: ابوالفرج،
۳ / ۲۱۱). به روایت ابوحاتم سجستانی، چون
اخفش از برخی ابیات بشار انتقاد كرد، وی برآشفت و او را
تهدید به هجو كرد. اخفش از ترس آبرویش گریست و دوستانش را
واسطه قرار داد تا از هجو او دست بر دارد و چون بشار چنین كرد، از آن
پس اخفش در كتابهایش به اشعار وی استشهاد میكرد (ابوالفرج،
۳ / ۲۰۹-۲۱۰).
بزرگانی چون جاحظ (نك : البیان،
۱ / ۵۰)، ابوحاتم سجستانی، ابوتَمّام و اصمعی
اشعار بشار را ستودهاند (ابوالفرج، ۳ /
۱۵۰-۱۵۱؛ خطیب، ۷ /
۱۱۶-۱۱۷؛ ذهبی، ۷ /
۲۴؛ ابن كثیر، ۱۰ / ۱۵۳) و برخی
او را با شاعران برجستۀ عصر جاهلی همچون امرؤالقیس، اعشێ و نابغۀ ذُبیانی
همطراز دانستهاند (نك : ابن رشیق، ۱ / ۱۳۱؛
ابوالفرج، ۳ / ۲۴۹). ثعالبی او را از عجایب
روزگار شمرده، و از اینكه شاعری نابینا در وصف به جایی
رسیده است كه بینایان از آن عاجزند، اظهار شگفتی
كرده است ( ثمار، ۲۲۴). با این حال، اسحاق موصلی
اشعار وی را مورد انتقاد قرار داده، و او را به سرقت شعر متهم كرده
است (نك : خطیب، ۷ / ۱۱۴-
۱۱۵). از میان محققان معاصر، طه حسین بر آن
است كه قدما دربارۀ اشعار بشار اغراق كردهاند و شعر او سزاوار آنهمه ستایش نیست
و سیبویه و اخفش نیز نه به سبب استواری اشعار، كه
از بیم هجاهایش به ابیاتی از او استناد كردهاند
(۲ / ۱۹۵-۱۹۷).
بشار با برخی از مشاهیر همروزگارش
همچون ابن مقفع، ابوعبیده معمر بن مثنى، عقبة بن رُؤبه و ابوالعتاهیه
روابطی صمیمانه داشته، و در منابع روایتهایی
دربارۀ مجالس شعر و ادب آنان نقل شده است (خطیب، ۷ /
۱۱۷؛ ابوعبید، ۱ / ۱۹۷؛ یاقوت،
۳ / ۱۴۱۴).
سلیمان بن مسلم بن ولید
و سلم بن عمرو بن حماد، معروف به سَلم الخاسِر از شاعران مشهور این
عصر و نیز خلف احمر و خلف بن ابی عمرو بن علاء از راویان و
شاگردان بشار بودند و اشعارش را روایت میكردند (نك : ابوالفرج،
۳ / ۱۹۰، ۱۹۹؛ یاقوت، ۳ /
۱۳۸۲، ۱۴۰۲-
۱۴۰۳). با این حال، به گفتۀ ابن ندیم
(ص ۱۸۱) هیچكس اقدام به جمعآوری و تدوین
همه اشعار او نكرده است و آنان كه درصدد این كار بودهاند، تنها به
برگزیدههایی از اشعار او بسنده كردهاند. از جمله، ابوبكر
محمد و برادرش ابوعثمان سعید، معروف به «الخالدیان» اثری
به نام المختار من شعر بشار داشتهاند كه بخشی از آن با عنوان
مختارالمختار من شعر بشار به كوشش كرنكو و عبدالعزیز میمنی
و با شرح و تعلیق محمد بدرالدین علوی هندی در قاهره
(۱۳۵۳ق) به چاپ رسیده است. همچنین
محمدصادق عفیفی بخشی از اشعار او را در كتاب بشاربن برد دراسة
و شعر در بیروت (۱۴۰۳ق /
۱۹۸۳م) منتشر كرده است. ابن عاشور براساس نسخهای
منحصر به فرد، دیوان بشار را از قافیه «الف» تا بخشی از قافیۀ «را»
كه شامل ۲۵۵ قطعه و قصیده است، در ۴ جلد (جلد
۴ ملحقات) منتشر كرده است.
EI² ; Gabrieli, F., «Appunti su Bassar
b. Burd» , Bulletin of the School of Oriental Studies, London, ۱۹۳۷-۱۹۳۹, vol. IX; Gibb, H. A. R.,
Arabic Literature, Oxford, ۱۹۶۳; Goldziher, I., Muslim Studies, tr., C. R. Barber
and S. M. Stern, London, ۱۹۶۷; id, A Short History of Classical Arabic
Literature, tr., J. Desomogyi, Hildesheim, ۱۹۶۶; Huart, Cl., Litterature arabe, Paris, ۱۹۲۰; Nicholson, R. A., A
Literary History of the Arabs, Cambridge,_ ۱۹۵۶; Roman, A., «Un Poete et sa dame: Bassar et Abda»
, Revue des etudes islamiques, Paris, ۱۹۶۹, vol. XXXVII; Vajda, G., «Les Zindiqs en pays
d'Islam au debut de la periode abbaside» , RSO, ۱۹۳۸, vol. XVII; Wiet, G., Introduction a la
litterature arabe, Paris, ۱۹۶۶.