responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 676

برجمی


نویسنده (ها) :
آذرتاش آذرنوش - رضوان مساح
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بُرْجُمی، خاندانی عرب از بنی تمیم، به روایت کلبی اینان چند عشیره از فرزندان تمیم بودند که رو به نابودی نهاده بودند؛ یکی از ایشان از دیگران خواست که چون انگشتان دست (براجم) گرد هم آیند، تا نیرو یابند. چون گرد آمدند، براجم خوانده شدند (ص 194؛ نیز نک‌: سمعانی، 2/136؛ ابن اثیر، 1/107؛ اشرف، 15، 60). نام بسیاری از برجمیها، از آغاز اسلام تا قرن 3ق/9م به مناسبتهای مختلف در منابع دیده می‌شود. از این میان، 3 تن شهرت بیشتری یافته‌اند که بر حسب زمان، نقل می‌شود:

1. ضابئ بن حارث (د پیش از 35ق/665م)

نزاعی که ضابئ با خلیفه عثمان داشت، موجب شهرت او و چند قطعه شعری که از وی بازمانده، گردیده است. این ماجرا را ابوعبیده مَعْمَر بن مُثَنّیٰ (د 210ق/825م) در اواخر قرن 2ق، نخستین‌بار و با تفضیل بسیار روایت کرد (1/220-229). پس از اندکی، ماجرای قتل فرزندش عُمَیر به دست حجاجِ بن یوسف در کتابها ثبت شد و با ماجرای پدرش پیوند خورد. از همان آغاز قصیده‌ای از ضابئ را اصمعی (د 216ق/831م) در جُنگ خود نهاد. در قرن 3ق، ماجرای وی و نیز قطعات و ابیاتی از او در کتابها منتشر شد. روایات مربوط به ضابئی را ابن شبه (د 262ق/876م) به تفصیل، و سپس ابن قتیبه، طبری، ابوالفرج اصفهانی و در زمانهای متأخرتر، ابن خلکان، صفدی، عبدالرحیم عباسی، عبدالقادر بغدادی و دیگران تکرار کرده‌اند. اساس این روایات پیوسته یکی است و تنها در جزئیات تفاوت دارند.
ماجرا با سگی شکاری به نام قُرحان آغاز می‌شود که ضابئ برجمی از طایفۀ بنی عبدالله بن هوذه به عاریت گرفته بود و از بازپس دادن آن سرباز می‌زد. چون آن قوم سگ خود را به زور باز ستاندند، برجمی شعری در هجای ایشان سرود (نک‌: همو، 1/220). شکایت آن موجب شد که عثمان او را به مدینه فراخواند و به زندان اندازد. از زندان بود که قطعۀ بائیه خود را (6 بیت، نک‌: همانجا) سرود، بنا به روایت ابو عبیده، وی به فرمان عثمان دو بار گرفتار شد. نخست در قبیلۀ جرول (بنی نهشل) و سپس در زندان مدینه.
حادثۀ بسیار پر معنایی که در این هنگام رخ داد، آن بود که ضابئ برجمی در اندیشۀ قتل عثمان برآمد. پیداست که این ماجرا باید انگیزه‌ای سیاسی ـ قبیله‌ای داشته باشد، زیرا زندان و جریمه‌ای ناچیز نمی‌باید شاعر را به قتل خلیفۀ اسلام برانگیخته باشد؛ به خصوص که می‌دانیم طبری به جای بنی عبدالله، «قومی از انصار» آورده است (4/402). نیز می‌دانیم هنگامی که خانۀ عثمان به محاصره درآمد و انصار برای دفاع از او پا پیش نهادند (نک‌: ه‌ د، انصار)، وی کاردی تدارک دیده بود و موازی ساق پا، یا زیر کفش پنهان کرده بود تا همینکه عثمان به بازدید از زندانیان می‌آید، به او حمله آورد. اما توطئه فاش شد، یا عثمان خود به فراست قصد او را دریافت. آنگاه ضابئ را تازیانه زدند و به زندان بازگرداندند (ابو عبیده، 2/221؛ نیز نک‌: ابن شبه، 1024-1025؛ ابن قتیبه، الشعر...، 202-204؛ مرصفی، 4/90؛ بلاذری، 5/84-85؛ ابو هلال، 2/65؛ طبری، همانجا؛ صفدی، 16/349؛ ابن‌حجر، 2/276). ظاهراً عثمان دربارۀ او با دیگران مشاوره کرد و گروهی به قتل او نظر دادند (ابن شبه، 1025)، اما به نوشتۀ همۀ منابع، او را به زندان بازگرداندند تا همانجا درگذشت. البته شاعر اطمینان داشت که به دست عثمان کشته خواهد شد. قطعه شعری 13 بیتی که در زندان سروده، و گویا از شهرتی نیز برخوردار بوده است، سراسر شامل بیم از قتل نابهنگام است. شگفت‌ترین بیت این قطعه بیت پنجم آن است که شاعر در آن، به اقدام گستاخانۀ خویش اشاره می‌کند و از اینکه نتوانسته عثمان را به قتل رساند، تأسف می‌خورد (نک‌: ابو عبیده، 1/221؛ بیشتر منابع این قطعه یا بخشی از آن را نقل کرده‌اند)؛ پس شاید زخمناکی و چرکینی اندام که به مرگش انجامید (همانجا)، در این ماجرا بی‌تأثیر نبوده باشد. عمر ابن شبه (همانجا) یک روایت دیگر هم بر این داستان افزوده که در منابع بعدی نیز تکرار شده است. گویند او با مرکب خود موجب مرگ کودکی شد، به همین سبب به زندان عثمان افتاد و بائیۀ معروف خود را در آنجا سرود (قس: ابن‌سلام، 172). ابن قطعه، یکی از اشعار برگزیدۀ اصمعی نیز بوده است (نک‌: ص 213) و ظاهراً وی نخستین کسی است که تنها قصیدۀ بازمانده از او را برای ما حفظ کرده است (ص 206-211). این قصیده 39 بیتی بر خلاف دیگر بازمانده از او هیچ رابطه‌ای با ماجراهای زندگی او ندارد و ساختار، واژگان و حال و هوای جاهلی بر آن حکم فرماست. سرآغاز آن، تغزل معروف جاهلی (نسیب) و گریه بر ویرانه‌های منزلگه یار است. آنگاه وصف بیابان، حیوانات (به‌خصوص گاو وحشی) و نیز ناقۀ شاعر و خلاصه وصف دلاوریهای خود او در جنگ به دنبال می‌آید. برخی از ابیات همین قصیده شواهد شعری شده‌اند (مثلاً ابن‌قتیبه، کتاب المعانی...، 735، 755، 763؛ ابن‌داوود، 210؛ 7/316، 9/153). ابن‌ندیم اشاره می‌کند که مدائنی کتابی با عنوان خبر ضابئ بن الحارث البرجمی تألیف کرده بوده است (ص 115).
فرزند ضابئ برجمی که عمیر نام داشت، فدای گستاخیهای پدر شد و نامش به عنوان اولین کسی که حجاج در عراق به قتل رسانید (ابوهلال، همانجا)، ماندگار گشت. حجاج در آغاز کار (ح 75ق/694م)، به جمع‌آوری سپاهی پرداخت که می‌بایست در جنگ با ازرقیان به یاری مهلب می‌رفت. عمیر که در آن هنگام کهنسال بود، از رفتن عذر خواست؛ اما همینکه هویت او را بر حجاج آشکار ساختند، بازش طلبید؛ هم اشعار پدر را دربارۀ عثمان به یادش آورد و هم اشاره شد که خود وی نیز هنگامی که به نزدیک جسد عثمان شده بود، به انتقام خون پدر، چنان اندام او را به لگد کوفت که دنده‌هایش شکست. آنگاه حجاج فرمان داد بی‌درنگ گردن عمیر را زدند (ابن شبه، 1027؛ ابن قتیبه، الشعر، 204؛ بلاذری، 5/84؛ مرصفی، 4/77-78؛ ابوهلال، 2/67-68؛ طبری، 6/204—207، 208؛ ابن‌عبدربه، 5/279؛ ابوالفرج، 14/244-245).
در روایت ابوالفرج اصفهانی آمده است که پس از قتل عمیر، مردم و به خصوص قبیلۀ برجمی دست به آشووب زدند (همانجا).

مآخذ

در پایان مقاله.

آذرتاش آذرنوش

2. یحیی بن زیاد بن ابی حزابه (د ح 170ق/786م)

شاعر آغاز عصر عباسی (بلاذری، 3/254؛
طبری، 8/11؛
قس: مرزبانی، 498؛
به تقلید از او، زرکلی، 8/145؛
نیز صولی، 309، که ابی جرایه و ابی جراده آورده‌اند). تنها می‌دانیم که او با عیسی بن موسى برادرزادۀ سفاح و ولی‌عهد منصور رابطه داشت؛
چون عیسى از خلع خویشتن و قبول ولایت‌عهدی مهدی سرباز زد، به وی شراب زهرآلود دادند و چون عیسى از مرگ رهایی یافت، برجمی 5 بیت در این باب سرود (بلاذری، همانجا؛
صولی، 309-310؛
مرزبانی، همانجا). همین ابیات که نام ابن ابی حزابه را ماندگار کرده است.

3. ابو شبل عاصم (عُصم یا عصمة) بن وهب

شاعر هرزه‌گوی عهد عباسی، الاغانی کامل‌ترین منبعی است که روایات و اخبار مربوط به او را نقل کرده، اما از جزئیات زندگی او چیزی به دست نداده است (ابو الفرج، 14/196-197). دیگر منابع نیز تنها به ذکر اشعاری پراکنده از وی اکتفا کرده‌اند. او در تاریخی که هیچ معلوم نیست، ظاهراً در کوفه به دنیا آمده و در بصره ادب آموخت. به همین سبب او را گاه کوفی (ابن معتز، 380) و گاه بصری (مرزبانی، 123؛
تنوخی، 5/57) خوانده‌اند. وی هنوز نوجوان بود که شعر خود را بر مازنی عرضه کرد، اما سخت با اعتراض وی مواجه شد (ابو الفرج، همانجا). ابو شبل بعدها از راه مدح و هجا روزگار می‌گذرانید، وی مردی هرزه درا، عیاش و شراب‌خواره بود و طبعی لطیف داشت (همو، 14/193؛
شابشتی، 51). او در زمان متوکل (حک‌ 232-247ق/847-861م) راهی سامرا شد و او را به قصیده‌ای مدح گفت و چنان در خلیفه تأثیر گذاشت که به ازای هر بیت هزار درهم صله ستاند. همین قصیده را بعدها احمد بن مکی به آواز برای متوکل خواند و او نیز 20 هزار درهم پاداش گرفت (ابوالفرج، 14/193-194؛
نویری، 4/63). وی یک‌بار نیز در مجلسی عبیدالله بن یحیی بن خاقان حضور داشت و چون سخن از بخشندگی برمکیان رفت، وی در دو بیت زیبا عبیدالله را از برمکیان ارجمندتر خواند و 5 هزار درهم، یک اسب و لگام و خلعت گرفت (ابو الفرج، 14/198-199).
بسیاری از حکایتهای مربوط به ابوشبل را محمد پسر مرزبان بن فیروزان نقل کرده است. همو اشاره می‌کند که شاعر نزد پدر او گاه نوادر خود را برای شادی او نقل می‌کرده است (مثلاً نک‌: ابن‌معتز، 380؛
ابوالفرج، 14/197-198؛
نویری، 4/65). ابوشبل با محمود ورّاق نیز دوستی بسیار داشت و یار شراب‌خواریها و هرزه‌دراییهای او بود (ابن معتز، 380؛
ابو الفرج، 14/197-198؛
شابشتی، همانجا).
وی همچنان که شیوۀ اهل مجون بود، از اینکه ممدوحان خود را به‌سبب اندک کدورت، به سختی هجا گوید، ابایی نداشت؛
مثلاً چون پنداشت که مالک بن طوق صلۀ کافی به او نداده، در شعری او را به ناسزا گرفت، بعدها مالک امیر اهواز شد و او را به حضور خواند و سرزنش کرد. شاعر نیز که دانست در مقدار صله اشتباه کرده، پوزش خواست. نکتۀ جالب توجه در این حکایت آن است که امیر قدرتمند، نه‌تنها چندان دلگیر نشده بود، که حتیٰ شاعر را وعده کرد تا آخر عمر هرچه خواهد، او را خواهد بخشید (ابن‌معتز، 381؛
ابو الفرج، 14/194-195؛
نویری، 4/63-64).
کسان دیگری که ابوشبل آنان را هجو گفته است، اینانند، 3 بیت در هجو هبةالله بن ابراهیم (ابو الفرج، 14/198)، 2 بیت در هجو کنیز هاشم ضریر نحوی (همو، 14/202؛
شابشتی، 52)، 5 بیت در هجو محمد بن حمّاد (ابو الفرج، 14/204)، 6 بیت در هجو ابو عمر و شیبانی (یاقوت، 6/80-81)، 5 بیت در هجو غلام بن یحیی بن خاقان به نام نسیم (ابو الفرج، 14/203).
گویند که وی عمر بسیار کرد (مرزبانی، همانجا). ابوعمر احمد بن منجم 5 بیت دربارۀ فرو ریختن دندانهای وی سروده، ابوشبل نیز در 4 بیت به پیری خود و دوری جستن خوب رویان از وی اشاره کرده است (ورشاء، 150؛
ابوالفرج، 14/200-201؛
ابن‌شجری، 243؛
برای دیگر اشعار او، نک‌: صولی 254؛
ابو الفرج، 14/194-195، 198، 201-209؛
مرزبانی، تنوخی، همانجاها؛
شابشتی، 50؛
ثعالبی، 314؛
نویری، 4/64). مجموعۀ ابیاتی که از او باقی مانده 145 بیت است.
اشعار او، همه قطعاتی است که وزنهای کوتاه و سبک دارد و در مناسبتهای گوناگون ــ تقریباً همیشه در فضای هجا و مجون و مسخرگی ــ سروده شده است. برخی از آنها مانند شعر بسیاری از شاعران آن عصر، سخت شرم‌آور است. این مجموعۀ شعر، البته بهرۀ چندانی از هنر شاعری ندارد، اما به‌سبب سادگی زبان و روح زندگی که در مضامین آنها پدیدار است، از لطف و گاه فواید جامعه شناختی تهی نیست؛
مثلاً در قطعه‌ای که در سوگ طبیبی کم خرد سروده، او و داروهای او را به ریشخند می‌گیرد و خواننده را با گوشه‌هایی از زندگی درونی عراق در آن روزگار آشنا می‌کند (ابو الفرج، 14/195). در این میان، دو قطعۀ نسبتاً مفصل به راستی چشمگیر است: یکی قصیدۀ 51 بیتی در رثای چراغی است که قوچی به شاخ خود شکسته است (همو، 14/204-208) و دیگری در 23 بیت در رثای کاغذی که کسی از وی دزدیده بود (همو، 14/209-210).

مآخذ

ابن اثیر، علی، اللباب، قاهره، 1357ق؛
ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، بیروت، دارالکتب العلمیه؛
ابن داوود، محمد، الزهرة (النصف الاول)، به کوشش نیکل، بیروت، 1351ق/1932م؛
ابن سلام جمحی، محمد، طبقات (فحول) الشعراء، به کوشش محمود محمدشاکر، قاهره، 1394ق/1974م؛
ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به کوشش فهیم شلتوت، قم، دارالفکر؛
ابن شجری، هبةالله، الحماسة، حیدرآباد دکن، 1345ق؛
ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش عبدالمجید ترحینی، بیروت، 1404ق/1983م؛
ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، لیدن، 1902م؛
همو، کتاب المعانی الکبیر، حیدرآباد دکن، 1949م؛
ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار فراج، قاهره، 1375ق/1956م؛
ابن منظور، لسان؛
ابن ندیم، الفهرست؛
ابو عبیده، معمر، النقائض (نقائض جریر و فرزدق)، به کوشش بوان، لیدن، 1908م؛
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛
ابوهلال عسکری، حسن، الاوائل، به کوشش محمد مصری و ولید قصاب، دمشق، 1975م؛
اشرف رسولی، عمر، طرفة الاصحاب، به کوشش سترستن، بیروت، دارصادر؛
اصمعی، عبدالملک، الاصمعیات، به کوشش احمد محمد شاکر و عبدالسلام هارون، قاهره، دارالمعارف؛
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398ق/1978م؛
تنوخی، محسن، الفرج بعدالشدة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، دارصادر؛
ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384ق/1965م؛
زرکلی، اعلام؛
سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان یمانی، حیدرآباد دکن، 1383ق/ 1963م؛
شابشتی، علی، الدیارات، به کوشش کورکیس عواد، بغداد، 1386ق/ 1966م؛
صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش وداد قاضی، ویسبادن، 1402ق/ 1982م؛
صولی، محمد، الاوراق، اشعار اولاد الخلفاء، به کوشش هیورث دن، قاهره، 1355ش/1936م؛
طبری، تاریخ؛
کلبی، هشام، جمهرةالنسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق/1986م؛
مرزبانی، محمد، معجم الشعراء، به کوشش ف.کرنکو، قاهره، 1354ق؛
مرصفی، سید، رغبةالآمل، تهران، 1970م؛
نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة و ارشاد القومی؛
وشاء محمد، الموشیٰ، بیروت، 1385ق/1965م؛
یاقوت، ادبا.

رضوان مساح

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 676
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست