آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَبوعُبیده، مَعمر بن مثنی
(۱۱۴- ح ۲۱۰ ق / ۷۳۲-
۸۲۵ م)، راوی و لغتشناس بزرگ اوایل عصر عباسی.
بررسی منابع
از زندگی ابوعبیده به رغم
شهرت بسیارش آگاهی اندكی در دست است و منابع كهن در این
باره به اطلاعاتی مختصر بسنده كردهاند. نحستین كسانی كه از
ابوعبیده نامی به میان آوردهاند، مانند اخفش، ابن سلام، خلیفة
بن خیاط و جاحظ، همه از معاصران وی و اغلب شاگرد او بودهاند. اینان
در میان روایات متعددی كه نقل كردهاند، تنها به ذكر نسب، قبیله
و مذهب او پرداختهاند. در سدۀ ۳ ق، ابن قتیبه شرح حال مختصری از او به دست داده
است. دیگر نویسندگان این دوره همچون ابن هشام، بلاذری،
نبرد، تغلب و طبری، جز اطلاعاتی مختصر به دست ندادهاند و تنها به نقل
بخشهایی از آثار و روایات وی پرداختهاند. از نویسندگان
سدۀ ۴ ق، مسعودی در مروج الذهب ضمن اشاره به سال وفات ابوعبیده
و گرایش وی به شعوبیگری و ارتباطش با برخی از
معاصران خود از جمله ابونواس، اخبار بسیاری دربارۀ
پادشاهان ساسانی از قول او نقل كرده است. ابوطیب لغوی (د
۳۵۱ ق) نخستین كسی است كه روایات مختلف دربارۀ ابوعبیده
را گردآوری كرده و شرح حال مستقل و نسبتاً كاملی از وی تدارك دیده
است. در اواسط سدۀ ۴ ق سیرافی و زبیدی به روایاتی
دربارۀ او اشاره كردهاند كه در منابع متقدم نیامده است. در همین
روزگار، ابن ندیم ضمن نقل روایاتی دربارۀ ابوعبیده
از جمله اشاره به سال تولد او، فهرست مستقلی از آثارش به دست داده است. در
سدۀ ۵ ق، خطیب بغدادی با توجه به روایات پراكندهای
كه در منابع كهن آمده، شرح حال نسبتاً مفصلی از او را فراهم آورده است. از این
پس، همۀ آنچه در منابعی چون معجم الادباء، انباه الرواة و وفیات الاعیان
آمده، از چند نكته فراتر نمیرود: ولادت و مرگ ابوعبیده، بحث دربارۀ شعوبیگری
و خارجی بودن وی، داوریهای مخالف و موافق او دربارۀ همروزگارانش
و خلاصه آثار او. بیشتر این اطلاعات نیز از طریق
شاگردانش، به ویژه ابوحاتم سجستانی و اثرم انتشار یافته است.
زندگی
اصل و نسب ابوعبیده، به درستی
روشن نیست، اما در اینكه نیای وی ایرانی
و از یهودیان باجروان (در بینالنهرین) بوده تقریباً
تردیدی نیست. خود در روایتی به یهودی
بودن اجدادش اشاره كرده است (نک : ابوالفرج، ۱۸ /
۱۸۹؛ سیرافی، ۶۸؛ ابن ندیم،
۵۹؛ ابن خلكان، ۵ / ۲۴۳؛ قس: سزگین،
۹، كه گفتۀ ابوعبیده را بیاهمیت شمرده و بر آن است كه بعدها
دشمنان وی به استناد همین روایت او را یهودی خواندهاند).
جدّ وی به دست عبیدالله بن
معمر تیمی از نوادگان ابوبكر اسلام آورد (ابوالفرج، ۲۰ /
۷۷؛ سیرافی، ۶۷- ۶۸). از همین
رو ابوعبیده را از موالی تیم بن مره (تیرهای از قریش)
شمردهاند (ابن قتیبه، المعارف، ۵۴۳؛ زبیدی،؛
یغموری، ۱۰۹). به گفتهای وی به
«سُبّخت» كه گاه در منابع به «سخت» و «نسخت» تصحیف شده، ملقب بوده است (نک
: ابن ندیم، همانجا؛ ابوالفرج، ۱۸ / ۱۸۹؛ قفطی،
۳ / ۲۸۵؛ سیوطی، المزهر، ۲ /
۴۲۸). اما به نظر میرسد سبخت در اصل همان سیبخت
(به یای مجهول) باشد كه در پهلوی مركب از دو كلمۀ سی
(سه) و بخت (بُختن: رستگار كردن) است و بر تثلیث مسیحیت، یا
بر ۳ اصل زردشتی دلالت داشته است (نک : یوستی، 293)، با
این حال ابوالفرج (همانجا)، آن را نامی یهودی میداند
كه دشمنان ابوعبیده برای اشاره به دین اجدادش بر وی نهادهاند.
از این رو وب این لقب را نمیپسندید.
در تاریخ ولادت ابوعبیده
اختلاف است، ابن ندیم (همانجا) آن را ۱۱۴ ق و یغموری
(همانجا)، ۱۱۲ ق نوشته است. برخی نیز
۱۱۰ ق را ترجیح دادهاند (نک : یاقوت، ادبا،
۱۹ / ۱۶۰؛ قفطی، ۳ /
۲۸۳؛ ابن خلكان، ۵ / ۲۴۲). با توجه به
اینكه فرزندان عبیدالله بن معمر در آن روزگار بر بصره حكم میراندهاند،
میتوان پنداشت ابوعبیده كه از موالی آنان بوده، در بصره به دنیا
آمده و در همانجا پرورش یافته است (نیز نك : ابن اثیر،
۱۴۲؛ عیثمین، ۱۹- ۲۰؛
بستانی، ۲ / ۱۵۵). بصره در آن روزگار از پررونقترین
مراكز علم و ادب به شمار میرفت و مشهورترین دانشمندان عصر در آنجا
گرد آمده بودند (نک : پلا، ۱۷۱-۱۹۰). از این
رو، تردیدی نیست كه ابوعبیده در بصره تحصیلات خود
را آغاز كرده است، به ویژه كه اغلب استادانش، چنانكه خواهیم دید،
بصری بودهاند. در منابع كهن از كسان بسیاری به عنوان شیخ
یا استاد ابوعبیده یاد شده است و همچنین كسانی كه وی
از آنان روایت شنیده، بسیار متعددند. از مشهورترین
استادان وی ابوعمرو بن علا، مؤسس مكتب نحوی بصره، یونس بن حبیب،
رؤبة بن عجاج، ابویعقوب ثقفی، اخفش اكبر، قتادة بن عامه و هشام بن
عروه را میتوان نام برد (ابن سلام، ۴۰؛ جاحظ، الحیوان،
۷ / ۵۹؛ طبری، ۵ / ۳۲۶؛ یزیدی،
۸۰؛ خطیب، ۱۳ /
۲۵۲-۲۵۳؛ ابن انباری، ۲۸؛
ابن درید، ۳ / ۳۵؛ ابن خلكان، ۴ /
۸۵). از دیگر استادان وی كه در خور توجه است، مردی
است به نام عمر كه احتمالاً ایرانی بوده و اطلاعات بسیار گستردهای
دربارۀ تاریخ ایران قبل از اسلام داشته است و به همین سبب او
را عمر كسری نامیدهاند (مسعودی، مروج، ۱ /
۱۴۶). او احتمالاً همان عمر بن فرخان است كه ابن ندیم (ص
۳۰۵) او را از مترجمان آثار پهلوی به عربی دانسته
است. ابوعبیده بر اساس روایاتی كه از این شخص شنیده
بود، كتاب اخبار الفرس را تدوین كرد. این اثر یكی از مآخذ
عمدۀ مسعودی در نقل و شرح اخبار پادشاهان ایران قبل از اسلام بوده
است (مروج، ۱ / ۱۴۶، ۲۵۸-
۲۵۹، ۲۷۸- ۲۷۹؛ نیز
نك : ابوالفرج، ۱۷ / ۳۱۸- ۳۱۹).
ابوعبیده پس از آنكه در مكتب
برجستهترین دانشمندان روزگار خود در علوم گوناگون شعر و لغت و انساب و
اخبار مهـارت یافت، مجالس درس خود را در بصره تشكیل داد (نک :
ابواحمد ۱ / ۱۰۷). شاگردان بیشماری به حلقۀ درس
او روی آوردهاند كه نام بیش از ۶۰ تن از آنان در منابع
آمده است. از مشهورترین شاگردان او جاحظ، ابونواس، ابن مناذر، ابن سلام جمحی،
خلیفة بن خیاط، ابوحاتم سجستانی، ابوعثمان مازنی، اثرم،
ابن اعرابی، ابن هشام، ابن سعد، ابن شبّه، ابن حبیب، ابن نطاح، ابن سكیت
و ابوعبید قاسم بن سلام را میتوان نام برد (ابنسلام،
۳۹؛ خلیفه، ۱ / ۵؛ ابنقتیبه، عیون،
۲ / ۶۹؛ بلاذری، انساب، ۱ / ۲۰۹؛
مبرد، ۱ / ۱۵۲، ۱۸۲؛ ابنمعتز،
۱۲۰؛ ابنهشام، ۱ / ۹، ۴۹،
۲۱۲؛ طبری، ۵ / ۳۲۶، ۶ /
۲۴۸؛ ابنانباری، ۴۹؛ یاقوت، همان،
۱۶ / ۷۴، ۱۸ / ۱۱۳؛
ابوالفرج، ۱۸ / ۲۰؛ ابن ندیم، ۷۸؛ ابن
خلكان، ۶ / ۳۹۵).
به گزارش خطیب بغدادی
(۱۳ / ۲۵۳-۲۵۴)، ابوعبیده
در ۱۸۸ ق به دعوت فضل بن ربیع، وزیر هارون الرشید،
به بغداد رفت. ظاهراً این نخستین سفر وی به بغداد نبوده است.
دست كم دو روایت در دست است كه اگر درست باشند، حكایت از آن دارند كه
او پیش از وزارت فضل بن ربیع برای راه یافتن به دربار
هارون الرشید به دو تن از وزیران برمكی، جعفر بن یحیی
(مق ۱۸۷ ق) و فضل بن یحیی، متوسل شده بوده
است: یكی روایت ابوحاتم سجستانی است كه میگوید
ابوعبیده نزد جعفر بن یحیی برمكی رفت، اما جعفر او
را شایستۀ ورود به بارگاه خلیفه ندید (نك : زبیدی،
همانجا) و دیگری روایتی است كه میگوید ابوعبیده
و اصمعی به حضور هارون الرشید رسیدند، اما خلیفه، اصمعی
را برای مجالست ترجیح داد. در این روایت به مناظرهای
كوتاه بین ابوعبیده و فضل بن یحیی دربارۀ
شاعران نوخاسته اشاره رفته است (سیرافی، ۷۰؛ یغموری،
۱۱۶).
به هرحال ابوعبیده پس از
۱۸۸ ق رسماً در زمرۀ ندیمان هارون الرشید
درآمد. به روایتی، ابونواس و اسحاق موصلی با نفوذی كه در
دربار داشتند، چندان به تمجید و ستایش از ابوعبیده پرداختندكه
خلیفه مصمم شد ابوعبیده را به دربار فراخواند و او را جایگزین
اصمعی كند. وی در آغاز به شایستگی از ابوعبیده
استقبال نكرد، اما چون مقام علمی او را دریافت به او پاداش فراوان بخشید
(ابن قتیبه، همان، ۲ / ۱۳۰؛ یاقوت، همان،
۱۹ / ۱۵۷؛ ابن خلكان، ۵ /
۲۳۵؛ بیانی، ۲ / ۱۵). و گویند
او را به استادی خود برگزید و برخی آثارش را از وی
فراگرفت (خطیب، ۱۳ / ۲۵۲). ابوعبیده در
طی این مدت، مجالس درسی در بغداد تشكیل داد و افزون بر
تدریس به تألیف نیز پرداخت (ذهبی، ۹ /
۴۴۶). مدت اقامت وی در بغداد به درستی روشن نیست،
اما احتمالاً وی تا پایان خلافت هارون (۱۹۳ ق) در
آنجا به سر برده است. ابوعبیده سفری نیز به فارس كرده كه به
درستی معلوم نیست در چه زمانی بوده است. تنها گفتهاند به قصد دیدار
با موسی بن عبدالرحمن هلالی روانۀ آن دیار
شد و از پاداشهای وی برخوردار گردید (زبیدی،
همانجا؛ قفطی، ۳ / ۲۸۴).
در تارریخ مرگ ابوعبیده
اختلاف نظر فراوان است، اما در اینكه وی عمر طولانی یافته،
تردیدی نیست (یمانی، ۳۵۱). ابن
قتیبه نخستین كسی است كه به تاریخ وفات او اشاره كرده و
آن را ۲۱۰ یا ۲۱۱ ق نوشته است (
المعارف، همانجا). مسعودی ۲۱۱ ق را ترجیح داده
(مروج، ۳ / ۴۴۹)، سیرافی (ص ۷۱)
و زبیدی (همانجا) نیز آن را ۲۰۸ یا
۲۰۹ ق گفتهاند، اما خطیب بغدادی (۱۳ /
۲۵۸) تاریخ وفات او را ۲۱۳ ق و در
۹۸ سالگی وی نوشته است. در چگونگی مرگ او نیز
چند روایت تردیدآمیز در دست است. در یكی از آنها،
از زبیر بن بكار نقل شده كه ابوعبیده به دست محمد بن قاسم بن سهل
نوشجانی مسموم شده است (نک : ابوالفرج، ۴ / ۱۰؛ یغموری،
۱۲۴؛ بستانی، همانجا). در گزارش دیگری نیز
ابوعبیده در بستر بیماری، خود تلویحاً به این امر
اشاره كرده است (یغموری، همانجا). به استناد این دو روایت،
منابع متأخرتر (نک : خطیب، ۱۳ / ۲۵۷؛ ابن
شاكر، ۷ / ۲۹۰) در كشته شدن ابوعبیده به دست نوشجانی
تردید نكردهاند. البته آنچه درستی این دو روایت را مورد
تردید قرار میدهد، این است كه در منابع نزدیك به روزگار
ابوعبیده هیچ اشارهای به این ماجرا نشده و تنها از نیمۀ اول
سدۀ ۴ ق ذكر آن در منابع دیده میشود. به علاوه روایت
نخست را زبیر بن بكار از قول خود نوشجانی نقل میكند و اگر وی
به راستی قاتل ابوعبیده بوده، آیا خود اینگونه بدان
اعتراف میكرد؟ روایت مسعودی نیز كه گفته است، هیچ
كس حاضر به شركت در تشییع جنازۀ ابوعبیده نشد و مردی
از مصریان را اجرتی دادند تا او را به خاك سپارد (مروج، همانجا)،
چندان پذیرفتنی نیست.
شعوبیگری
از آغاز خلافت عباسیان كه ایرانیان
سررشتۀ بسیاری از امور دولت را در دست گرفتند، تبلیغات شعوبیه
نیز كه زمزمۀ آن از نیمۀ دوم سدۀ اول ق شروع شده بود (عطوان، ۱۴۹)، شدت بیشتری
یافت و در سدۀ ۳ ق به اوج خود رسید (امین، ۱ / ۶۳)
و به تدریج كتابهای بسیاری توسط شعوبیانی كه
بیشتر مولازادگانی غیرعرب و به ویژه ایرانیتبار
بودند، در تحقیر و مذمت عربها نوشته شد. به عنوان مثال علان شعوبی، نویسندۀ ایرانی
همروزگار ابوعبیده، حدود ۴۵ كتاب در «مثالب» قبایل عرب
نوشته بوده است (نک : ابنندیم، ۱۱۸). از سوی دیگر،
برخی هواداران نژاد عرب، مانند جاحظ و ابن قتیبه، نیز در ردّ
آثار شعوبیان و دفاع از مفاخر عرب دست به تألیف كتابهایی
زدند. ابوعبیده نیز در این میان با تألیف كتابهایی
دربارۀ عیبها و عاغدات ناپسند (مثالب) برخی قبایل عرب، مانند
لصوص العرب، ادعیاء العرب و مثالب باهلة و آثاری در ستایش از ایرانیان،
مانند فضایل الفرس و اخبار الفرس (ابن ندیم، ۵۹)، پا به میدان
كشمكشهای شعوبی و ضد شعوبی نهاد. جاحظ نخستین كسی
است كه اورا از مخالفان نژاد عرب معرفی میكند و میگوید:
در شگفتم از كسی (ابوعبیده) كه خود را مسلمان میداند و با اینكه
در قرآن به صراحت آمده كه از قوم ثمود (كه مورد غضب خداوند قرار گرفتند) كسی
باقی نمانده (اشاره به آیۀ «وَثَمودَ فَما اَبْقی»،
نجم / ۵۳ / ۵۱)، بر آن است كه بقایای قوم
ثمود در بین عربها پراكندهاند. جاحظ این گفتۀ ابوعبیده
را جز از روی سوء نیت و بدگمانی نسبت به عربها نمیبیند
(نک : البیان، ۱ / ۱۶۴-۱۶۵).
جالب توجه است كه با اینكه جاحظ نخستین كسی است كه لفظ شعوبیه
را به كار برده (نک : همایی، ۷۷؛ امین، ۱ /
۵۷)، ابوعبیده را صریحاً شعوبی نخوانده است. پس از
جاحظ، ابن قتیبه ( المعارف، همانجا) از ابوعبیده به عنوان دشمن عربها یاد
كرده و در رسالۀ «الرد علی الشعوبیة» (ص
۲۷۰-۲۷۱) سخت بر وی تاخته و او را در
ذكر معایب و زشتیهای نژاد عرب از همۀ دشمنان شعوبی
عربها كه به نظر وی، سرسختترینشان فرومایهترین ایشانند،
حریصتر خوانده است. با اینكه ابن قتیبه خود میگوید
از نقل طعنههای ابوعبیده خودداری كرده تا مبادا آنها را جاویدان
سازد، باز به نقل روایاتی از وی پرداخته كه در آنها افتخارات
عربها سخت مورد طعن و ریشخند قرار گرفته است(نک : همان،
۲۷۱- ۲۷۴). پس از جاحظ و ابن قتیبه، دیگر
نویسندگان كهن نیز به شعوبی بودن ابوعبیده اشاره كردهاند
(نک : ابوالفرج، ۲۰ / ۷۷؛ تنوخی، ۱۳ /
۲۹۱؛ مسعودی، همانجا؛ ابوطیب، ۴۵؛ نووی،
۱(۲) / ۲۶۰؛ قس: قفطی، ۳ /
۲۸۰، كه شعوبی بودن وی را با تردید مطرح
ساخته است) وحتی گفتهاند كه وی چنان تعصبی نسبت به ایرانیان
داشت كه حتی افسانههای كهن عربی را برگرفته از داستانهای
ایران باستان میدانست (سیوطی، المزهر، ۲ /
۵۰۵؛ گلدسیهر، I / 182). با اینهمه آثاری
نیز در فضایل عربها با نامهای مناقب قریش و فضائلها،
مقاتل فرسان العرب، مآثر العرب و مآثر غطفان به وی نسبت دادهاند (نک :
مسعودی، التنبیه، ۹۰، ۱۸۰؛ ابن ندیم،
همانجا). از همین رو، منابع معاصر دربارۀ شعوبی
بودن وی آراء متفاوتی اظهار داشتهاند. در بین مستشرقان، گلدسیهر
او را شعوبی محض میداند و در این باره به تفصیل بحث كرده
است (I / 179-186). هوار (ص 141) و پلا (ص ۱۹۶،
۳۰۱) نیز به راه گلدسیهر رفتهاند، اما گیب
(نک : EI2) معتقد است كه، به رغم گفتههای گلدسیهر، دلیلی
بر شعوبی بودن ابوعبیده در دست نیست و او با نوشتن مثالب و خوار
شمردن بزرگان عرب و به ویژه مهلبیها فقط حربهای مؤثر به دست
شعوبیان داده تا در مبارزات ضدعربی خود از آن استفاده كنند و همین
امر باعث شده كه مخالفان شعوبیه او را به هتك حرمت عرب متهم سازند. از میان
نویسندگان معاصر عرب نیز برخی معتقدند كه وی علاوه بر
آثاری كه در مثالب تازیان نوشته، مانند همۀ شعوبیان
سعی كرده تا در شرح امثال و اشعار، با كمك گرفتن از داستانهای جعلی
و روایتهای ساختگی، مفاخر عربها را واژگونه نشان دهد و این
امر برای عربها بسی خطرناكتر از جنگ رو در رو بوده است (امین،
۱ / ۷۰). برخی دیگر نیز شعوبی بودن وی
را به شدت انكار كرده، آن را تهمتی از جانب دشمنان وی دانستهاند (بیاتی،
۲ / ۱۲-۱۶).
افزون بر آنچه گفته شد، نشانههای
دیگری نیز در دست است كه با توجه به آنها نمیتوان عقیدۀ نویسندگان
كهن عرب را چندان بیاعتبار دانست: راه یافتن ابوعبیده به دربار
هارونالرشید در زمان نفوذ برمكیان و كسب محبوبیت و شهرت در
روزگار وزارت فضل بن ربیع وزیر ایرانی هارون الرشید،
دورانی كه دربار خلیفه محل تجمع شعوبیانی چون هیثم
بن عدی و ابونواس بود؛ اختلاف و كشمش شدید وی با طرفداران متعصب
برتری نژاد عرب بر عجم به ویژه اصمعی و نیز دوستی
پایدار وی با آزاداندیشان متهم به شعوبیگری چون
اسحاق بن ابراهیم موصلی و ابونواس كه راه را برای ورود وی
به دربار هموار ساختند.
مذهب
دربارۀ مذهب ابوعبیده
در منابع كهن اختلاف است. برخی او را از اباضیان و برخی دیگر
از صفریان دانستهاند، اما هیچ كدام در خارجی بودن وی تردید
نكردهاند. جاحظ (همان، ۱ / ۲۷۳)، ابن قتیبه (
المعارف، همانجا) و مسعودی (مروج، همانجا) به خارجی بودن او اشاره
كردهاند. به گفتۀ گلدسیهر (I / 181)، مقصود آنان از خارجی بودن، همانا شعوبیگری
است. جاحظ شعوبی دیگری، یعنی عیثم بن عدی
را نیز خارجی خوانده است (نک : همان، ۱ /
۲۷۴). این امر گفتۀ گلدسیهر را تأیید
میكند، اما این نكته را نباید از یاد برد كه جاحظ در الحیوان
(۳ / ۴۰۲) به صراحت ابوعبیده را از خوارج صفری
دانسته است. ابوحاتم سجستانی نیز وی را از صفریان شمرده،
میگوید: «ابوعبیده تمایل بسیاری به من داشت،
چون مرا از خوارج سجستان میپنداشت» (نک : ابوطیب، همانجا). به گفتۀ یغموری
(ص ۱۰۹-۱۱۰)، ابوعبیده نخست صفری
مذهب بود، اما چون با برخی عقاید صفریان مخالف بود، از آنان
كناره گرفت. قفطی نیز داستانی در تأیید خارجی
بودن وی نقل كرده است (۳ / ۲۸۱؛ قس: سیوطی،
همان، ۲ / ۴۰۷)، اما ابن خلكان صحت این روایت
را مورد تردید قرار داده است (۵ / ۲۴۱). برخی
نیز او را قدری مذهب و متمایل به معتزلیان دانستهاند (نک
: زبیدی، ۱۷۵، ۱۷۷) و احتمالاً
دو عامل باعث این داوری شده است: یكی وجوه اشتراكی
كه بین عقاید اباضیان و معتزله وجود دارد (نک : بغدادی،
۱۲۵) و دیگری ستایشهای وی از برخی
بزرگان معتزله از جمله نظام (نک : ابن مرتضی، ۵۰). از میان
منابع معاصر، تنها گلدسیهر (همانجا) خارجی بودن ابوعبیده را نیذیرفته
است، اما دیگران این امر را مسلم شمردهانـد (نک : هوار، همانجا؛
پلا، ۲۸۹-۲۹۰؛ ایرانیكا). به
علاوه ابوعبیده كتابی با عنوان خوارج البحرین و الیمامة
نوشته بوده (نک : ابنندیم، همانجا) كه خود میتواند دلیل دیگری
بر خارجی بودن وی باشد.
روایت
ابوعبیده را باید به حق از
پیشگامان نهضت گردآوری تدوین اشعار و اخبار عرب دانست كه از نیمۀ دوم
سدۀ ۲ ق آغاز شد و تا اواخر سدۀ ۳ ق در شهرهای بصره،
كوفه و بغداد ادامه داشت. با ظهور او و اصمعی كه هر دو از شاگردان ابوعمرو
بن علا و از استادان مكتب بصره بودند (سیوطی، همان، ۲ /
۴۰۱)، روایت شعر و اخبار و نوادر عرب به دوران تازهای
گام نهاد. اینان به دو كار بزرگ دشوار دست زدند؛ اولاً برای محفوظ
ماندن این ذخایر علمی و ادبی از خطر نابودی و تحریفات
بیشتر در پی نگارش و تدوین آنها برآمدند. از این دوران به
بعد اندك اندك روایت شفاهی جای خود را به روایت كتبی
داد و مجموعههای عظیمی از شعر و ادب و تاریخ عرب گردآوری
شد. با نگاهی به الفهرست ابن ندیم (ص ۵۹-۶۰)
جایگاه ابوعبیده در این زمینه به خوبی روشن میشود.
وی حدود ۲۰۰ كتاب در زمینههای مختلف تاریخ،
لغت، انساب، امثال و اخبار و نوادر به رشتۀ تحریر در آورد و این
افزون بر روایات شفاهی است كه به شاگردانش املا كرده است. گویند
وی ۰۰۰‘۱۴ مثل را تنها برای جعفر بن سلیمان
روایت كرده است (نک : قفطی، ۳ / ۲۸۴). ثانیاً
آنان به بررسی دقیق روایات پرداختند وكوشیدند روایات
سره را از ناسره باز شناسند (جاحظ، البیان، ۳ /
۲۱۷؛ بلاشر، ۱۸۴-۱۸۶).
ابوعبیده برای این كار راه بادیه را در پیش گرفت، یا
با بدویانی كه به شهرها میآمدند، به مشورت پرداخت تا آنچه را
شنیده بود، با استفاده از دانش آنان اصلاح كند (نک : ابوعبیده،
النقائض، ۱ / ۳۰-۳۱، ۴۸۷؛ ابوزید
قرشی، ۵۵؛ ابوالفرج، ۱۷ / ۲۲۸؛ سیوطی،
همان، ۱ / ۱۷۵، ۲ / ۵۰۸).
به روایتی، وی دربارۀ قطعه
شعری كه از حماد شنیده بود، نخست با ۵ بدوی مشورت كرد و
سپس رأی به جعلی بودن آن داد (نک : سیوطی، هان، ۱
/ ۱۸۰؛ بلاشر، ۱۹۳). همچنین از بین
اشعار و قطعات بیشماری كه به امرؤالقیس نسبت میدادند،
جز حدود ۲۰ قطعه و قصیده بقیه را جعلی خواند (نک :
سیوطی، همان، ۲ / ۴۸۶-۴۸۷)،
در روزگار ابوعبیده گویی به تدریج نوعی تخصص و تقسیم
كار بین راویان به وجود آمد (بلاشر، ۱۷۲). ابوعبیده
بیشتر به جمعآوری و تدوین روایات مربوط به لغت، انساب،
امثال و رخدادهای تاریخی پرداخت و اصمعی بیشتر به
شعر و نحو روی آورد (نک : زبیدی، ۱۷۱). تلاش
ابوعبیده در این زمینه راه را برای تألیف كتابهای
جامعی در زمینههای مختلف علوم قرآنی، لغت، اخبار و انساب
هموار ساخت و تأثیر تألیفات ادبی و تاریخی وی
در آثار نویسندگان سدههای ۳ و ۴ ق به وضوح آشكار است. از
بین این نویسندگان به ویژه اینان را میتوان
نام برد: اخفش در معانی القرآن (نك : ۱ / ۳۰۵؛ نیز
نك : زبیدی، ۷۳)، جاحظ در البیان (۱ /
۴۷، ۳ / ۲۳۶، جم ) و الحیوان
(۱ / ۵۲، ۱۴۶، جم )، ابن هشام در السیرة
النبویة (۱ / ۹، ۴۹، ۲۱۲، جم
)، ابن عبدالبر در الانباه علی قبائل الرواة (۱۵،
۱۶، جم )، بلاذری در انسابالاشراف (۴(۲) /
۱۰۱-۱۰۳، جم ) و فتوح البلدان (ص
۲۶۳، ۲۷۱، ۲۷۴، جم )،
مبرد در الكامل (۱ / ۳۲، ۱۱۰، جم )، ابن
عبدربه در العقد الفرید (۱ / ۱۴۰،
۳۱۹، جم ) و ابوالفرج اصفهانی در الاغانی
(۱ / ۴، ۱۰، جم ). در بین نویسندگان این
دوره، طبری بیش از همه در تاریخ خود آثار وی را سند قرار
داده است (نک : ۲ / ۱۹۳، ۲۰۶، جم ).
استفادۀ وی از روایات و كتابهای ابوعبیده به ویژه
ایام العرب، اخبار بنی یشكر، جفرة خالد و خراسان به اندازهای
است كه میتوان بخش اعظم این كتابها را در تاریخ طبری باز
یافت (نک : ۵ / ۵۱۴-۵۲۱،
۶ / ۲۴۸، ۳۷۹، ۳۹۰-۳۹۱،
۵۰۸، ۵۱۶، ۵۵۵، ۷ /
۴۳-۴۵، ۱۳۰-۱۳۴).
كتاب ایام العرب وی امروزه از همین طریق بازسازی و
منتشر شده است (نک : بخش آثار در همین مقاله).
ابوعبیده راوی حادیث
نبوی نیز بوده و از محدثان بزرگی چون هشام بن عروه روایت
كرده است (قفطی، ۳ / ۲۷۷؛ خطیب،
۱۳ / ۲۵۲، ۲۵۳). وی در
آغاز كتاب الخیل (ص ۴-۱۰)، احادیث بسیاری
از پیامبر (ص) نقل كرده است. به علاوه كتابی به نام غریب الحدیث
تألیف كرده كه اگر چه اكنون در دست نیست، بخشهایی از آن
را میتوان در غریب الحدیث شاگردش ابوعبید قاسم بن سلام
(نک : ۱ / ۱۴، ۱۵، ۱۶، جم ) و دیگر
كتابهایی كه در سدههای بعد به این نام نوشته شده، بازیافت
(نک : ابراهیم حربی، ۱ / ۴، ۲۴، جم ؛ نیز
نك : خطابی، ۱ / ۴۹، جم ). با این حال، معلوم نیست
چرا ذهبی (۹ / ۴۴۵) وی را از راویان حدیث
به شمار نیاورده است. ابوعبیده نخستین خطبۀ حضرت علی
(ع) پس از خلافت و روایاتی از امام سجاد (ع) را نیز نقل كرده
است (نک : جاحظ، البیان، ۲ / ۳۸- ۳۹؛ مفید،
۱۲۸؛ ذهبی، ۴ / ۳۹۶؛ نیز
نك : خویی، ۱۸ / ۲۶۸). اعتماد محدثان
و نویسندگان به روایات و آثار ابوعبیده اعتمادی تقریباً
مطلق است و بیشتر منابع او را ثقه دانستهاند (نک : ابن حبان، ۹ /
۱۹۶؛ خطیب، ۱۳ / ۲۵۷؛ ابن
حجر، تقریب، ۲ / ۲۶۶، تهذیب، ۱۰
/ ۲۴۸؛ سیوطی، همان، ۲ /
۴۰۴).
لغت
از اوایل سدۀ ۲ ق در
دو مكتب ببصره و كوفه دانشمندانی ظهور كردندكه در عرصۀ لغت شهرت
فراوان یافتند و تألیفاتشان دست مایۀ اصلی
فرهنگنویسان در سدههای بعد شد (یوسف، ۵۸-
۵۹). ابوعبیده یكی از مشهورترین آنان است. وی
رسالههای لغوی تك موضوعی فراوانی تألیف كرد كه از
جملۀ آنها الخیل، الابل، البكرة، البازی، الحمام، الحیات،
الزرع، الرحل، الرج، السرج، اللجام، القوس، السیف و الدلو را میتوان
نام برد (نک : ابن ندیم، ۵۹). اینكه گفتهاند وی
فقط ۵۰ كتاب با عنوان الخیل تألیف كرده (نک : ابن انباری،
۸۱)، گرچه بسیار مبالغهآمیز است، اما از وسعت دامنۀ
معلومات وی در این زمینه حكایت میكند. بسیاری
از این رسالهها لغت نامۀ تك موضوعی كوچكی را تشكیل میداده كه واژگان آن
را ابوعبیده از زبان بدویان شنیده بوده است. پیشینیان
به آثار لغوی وی توجه فراوان داشتهاند، چنانكه افزون بر لغتنویسانی
چون ابنسكیت (۱۱، ۱۴، ۳۰، جم )، ابن
فارس (مجمل، ۱ / ۷۷، ۷۸، جم )، زمخشری
(۲ / ۲۳۱، ۲۳۲) و ابن منظور (۱ /
۲۹، ۳۷، جم )، محدثان و مفسران بزرگی چون بخاری
(۵ / ۷۷، ۶ / ۱۸۳)، خطابی
(۱ / ۵۵۶)، ابوعبید قاسم بن سلام (۱ /
۱۴، ۱۵، جم ) و ابن حجر ( فتح، ۱۳ /
۴۶۰-۴۶۱، جم ) نیز در تفسیر و
توضیح واژگان دشوار از آثار او بهرۀ بسیار جسته و در وی
به چشم حجتی در خور اعتماد نگریستهاند (نیز نك : ابن عماد،
۲ / ۲۴).
آراء ابوعبید دربارۀ واژههای
«معرب» در خور توجه است. وی وجود واژگان غیر عربی را در قرآن
انكار كرده، میگوید: «كسی كه جز این گوید، سخنی
به گزاف گفته است» (نک : ابن فارس، صاحبی، ۴۳؛ سیوطی،
همان، ۱ / ۲۶۶). همچنین دربارۀ واژگان فارسی
از قبیل استبرق، دست، دشت و سخت كه وارد زبان عربی شده، معتقد است كه
گرچه اصل این كلمات فارسی است، تازیان آنها را به واژگان عربی
مبدل ساختهاند كه گاه در لفظ مشترك و در معنا با اصل خود اختلاف دارند (نک : ابنقتیبه،
ادب، ۴۹۵-۴۹۶؛ سیوطی، همان،
۱ / ۲۶۶، ۲۶۹). برخی (بیاتی،
۲ / ۱۴) همین نظریۀ وی را
دلیلی بر شعوبی نبودن وی دانستهاند.
نحو
برخی ابوعبیده را از نحویان
بزرگ شمرده واو را در طبقۀ اصمعی و ابوزید انصاری نهادهاند (سیرافی،
۵۱-۵۲، ۶۷- ۷۱). وی نحو را
در مكتب اخفش و یونس نحوی آموخته بود (ابن سلام، ۴۰؛ زبیدی،
۵۱؛ ابن انباری، ۲۸) و كتابی نیز در
نحو به نام اعراب القرآن نوشته بوده است (ابن ندیم، ۶۰). به
علاوه مجازالقرآن وی نیز بیشتر جنبۀ نحوی
دارد (نک : دنبالۀ مقاله). با این حال، درخور توجه است كه وی از نخستین
كسانی است كه در مقابل نحویان و قواعد نحوی بغرنجی كه به
دست هم روزگارانش پایهریزی شده بود، بانگ اعتراض برآورد. او نه
تنها به قواعد نحوی مكتبهای بصره وكوفه اعتنا نمیكرد، نحویان
را دروغگو نیز میخواند (نک : سیوطی، همان، ۲ /
۳۸۰) و معتقد بود كه باید از قواعد نحوی دست و پاگیر
پرهیز كرد (نک : قفطی، ۳ / ۲۸۳؛ نووی،
۱(۲) / ۲۶۰؛ قس: سیوطی، همان، ۲
/ ۴۰۳). از همین رو، با اینكه در روزگار وی بزرگترین
اثر نحوی یعنی الكتاب به دست دانشمند هم وطنش سیبویه
نوشته شده بود، در هیچ یك از منابع كوچكترین اشارهای به
روابط وی با سیبویه و یا استاد او خلیل بن احمد
نشده است. ابوعبیده در مسائل نحوی شیوهای مستقل داشته و
در شرح آیات و اشعار بیشتر بر ذوق و دانش لغوی خود متكی
بوده است. از همین رو آنان كه آراء وی را درنمییافتند،
به ویژه پس از تألیف كتاب المجاز، او را به ناآگاهی در مسائل
نحوی و علوم قرآنی متهم كردند و گفتند كه وی در تفسیر
قرآن مرتكب اشتباه شده و آیات را به رأی خود تفسیر كرده است (نک
: زبیدی، ۱۷۶-۱۷۷؛ ابوطیب،
۴۴؛ ذهبی، ۹ / ۴۴۷: قس: سزگین،
۱۵).
ابوعبیده در نقد اشعار نیز
تبحر داشت و در روزگار خود از منتقدان شعر شمرده میشد (نک : ابن رشیق،
۱ / ۷۶؛ قفطی، ۳ / ۲۸۴). گرچه
آراء او در این زمینه چندان عمیق و موشكافانه نیست و از
حدود عبارات رایجی چون «هو اشعر من ... » و «هذا الشعر افضل من ... »
در نمیگذرد، باز از این جهت كه از مایههای آغازین
نقد شعر به شمار میرود، حائز اهمیت فراوان است. ابوعبیده خود نیز
اندك اشعاری سروده است (نک : خطیب، ۱۳ /
۲۵۶). برخی شعر او را ضعیف و سست خواندهاند (قفطی،
۳ / ۲۸۲؛ سیوطی، بغیة، ۲ /
۲۹۵) و برخی نیز گفتهاند در سرودن اشعار وزن و
عروض را رعایت نمیكرده است (نک : زبیدی،
۱۷۵؛ ابوطیب، همانجا). ابواحمد عسكری نیز بخشی
را به تصحیفات وی اختصاص داده است (۱ / ۱۰۲-
۱۰۹).
مقام علمی
گستردگی معلومات ابوعبیده
در زمینههای مختلف مورد تأیید همگان و حتی خردهگیران
وی بوده است. جاحظ ( البیان، ۱ /
۲۷۳-۲۷۴) او را آگاهترین دانشمند عصر
خود دانسته است. ابوطیب لغوی (همانجا) و ی را در انساب و اخبار
و نوادر عرب برتر از ابوصمعی و ابوزید انصاری نهاده است (نیز
نك : یغموری، ۱۰۵). ابونواس دربارۀ وی
میگوید: «اگر او را فرصت دهند، اساطیر الاولین و الآخرین
را برخواند» (نک : ابن قتیبه، عیون، ۲ /
۱۳۰؛ ابن عبدربه، ۶ / ۳۸۱). حتی
برخی كوفیان از جمله فرّاء وی را آگاهترین مردم به شعر و
لغت دانسته و كثرت محفوظاتش را ستودهاند (نک : سیوطی، المزهر،
۲ / ۴۰۳-۴۰۴). البته آراء نویسندگان
كهن دربارۀ او منحصر به ستایش نیست. برخی او را در جنبههای
فنی شعر عرب فروتر از رقیبش اصمعی دانستهاند و چه بسا این
داوری به سبب ضعف بیان ابوعبیده و قدرت سخنوری اصمعی
كه در برخی منابع بدان اشاره شده (سیرافی، ۷۰؛ زبیدی،
۱۷۱)، بوده باشد، چه در زمان حیات آن دو مشهور بود كه
طالب علمی كه در مجلس درس اصمعی حاضر شود، در بازار گوهرفروشان، خزف
خرد و آنكه در درس ابوعبیده شركت كند، در بازار خزففروشان، گوهر یابد
(نک : خطیب، همانجا).
آثـار
ابوعبیده بیش از
۲۰۰ اثر در زمینههای مختلف تألیف كرده (یاقوت،
ادبا، ۱۹ / ۱۶۲) كه اینك جز شماری اندك
از آنها در دست نیست.
الف ـ چاپی
۱. الایام، شرح وقایع
و جنگهای تاریخی قبایل عرب قبل از اسلام است كه مشتمل بر
شرح ۲۰۰‘۱ یوم بوده است (نک : بیاتی،
۲ / ۸- ۹). اصل این كتاب از بین رفته، اما قطعههای
بسیاری از آن در منابع مختلف از جمله در النقائض خود وی (نک :
۱ / ۴۵۲- ۴۵۳، جم )، تاریخ طبری
(۲ / ۱۹۳، ۲۰۶، جم ) و الكامل ابن اثیر
(۱ / ۵۹۶- ۵۹۸،
۶۰۰-۶۰۱، جم ) پراكنده است. این قطعهها
را عادل جاسم بیاتی گردآوری كرده و با نام ایام العرب قبل
الاسلام در بیروت (۱۴۰۷ ق /
۱۹۸۷ م) به چاپ رسانیده است.
۲. تسمیة ازواج النبی.
مؤلف در این كتاب به ذكر نامها و مشخصات زنان و فرزندان پیامبر (ص)
پرداخته است. این اثر نخستین بار به كوشش ناصر صلاوی در بصره
(۱۹۶۸ م) به چاپ رسیده و بار دیگر نهاد موسی
آن را در مجلة معهد المخطوطات در قاهره (۱۳۸۷ ق /
۱۹۶۷ م) منتشر ساخته است.
۳. الخیل، رسالهای
است لغوی به روایت ابوحاتم سجستانی كه مؤلف در آن با استناد به
اشعار كهن عرب به شرح اعضا، نامها و صفات مختلف اسب از جمله نژاد، رنگ و چگونگی
راه رفتن و دویدن آن پرداخته است. یكی از ویژگیهای
این اثر نسبت به كتابهای دیگری كه در این باره تألیف
شده، این است كه ابوعبیده بخش پایانی كتاب را به اشعاری
كه شاعران كهن دربارۀ اسب سرودهاند، اختصاص داده است (نك : ص
۱۳۶-۱۷۳). به گفتۀ ابوحاتم، این
اثر همان كتاب صفة الخیل عبدالغفار خُزاعی است كه ابوعبیده
مباحثی بدان افزوده است (نک : ابنسیده، ۲ / ۳۶).
این كتاب در حیدرآباد دكن (۱۳۵۸ ق) چاپ شده
است.
۴. الدیباج، نخستین
اثر است كه دربارۀ برجستهترین شاعران، سواراكاران دلاور، بخشندگان و فاداران قبایل
عرب در جاهلیت و اسلام نوشته شده است (نک : یغموری،
۱۰۹). ابوعبیده در تدوین این رساله، با عنایت
به روش معمول در عكاظ، ۳ تن از مشهورترین افراد هر گروه را برگزیده
و اخبار و روایات مربوط به آنان را گردآوری كرده است.این اثر
مورد توجه بسیار نویسندگان كهن بوده (نک : مسعودی، التنبیه،
۲۰۹) و از نخستین كتابهایی است كه در اندلس
شهرت یافته است (نک : ابن خیر، ۳۶۱). ابوعبیده
كتاب دیگری نیز به نام الدیباجة نوشته بوده است. برخی
به اشتباه این دو اثر را یكی پنداشتهاند (هارون، ۲ /
۳۴۲)، حال آنكه الدیباجة مانند الخیل اثر دیگری
دربارۀ اسب بوده است (نک : بطلیوسی، ۱۳۸). الدیباج
به كوشش عبدالله بن سلیمان جربوع و عبدالرحمن بن سلیمان عیثمین
در قاهره (۱۴۱۱ ق / ۱۹۱ م) به چاپ رسیده
است.
۵. العققة و البررة، رسالهای
است دربارۀ دو دسته از تازیان، یكی آنان كه نافرمانی پیشه
ساخته، پدر و مادر و قبیلۀ خود را ترك كردهاند و دیگر آنان كه در حق پدر و مادر خود نیكویی
روا داشتهاند. مؤلف ۱۷ تن از اینگونه افراد را با ذكر مشخصات و
گزیدهای از اشعارشان برشمرده، اما تنها دو مورد از آنان را در دستۀ دوم
جای داده است. ازهمینرو، به عقیدۀ برخی
معاصران، مراد از تألیف این رساله تحقیر و مذمت عربها بوده است
(هارون، ۲ / ۳۳۱). این اثر به كوشش عبدالسلام هارون
در نوادر المخطوطات در قاهره (۱۳۷۳ ق /
۱۹۵۴ م) به چاپ رسیده است.
۶. مجاز القرآن. ابن ندیم،
۴ كتاب دربارۀ قرآن با نامهای مجاز القرآن، غریب القرآن، اعراب القرآن و
معانی القرآن به ابوعبیده نسبت داده است (ص ۵۹،
۶۰). برخی منابع كهن مجاز القرآن و غریب القرآن را یك
اثر دانستهاند (زبیدی، ۱۷۶؛ ابن اخیر،
۱۳۴) و به گمان برخی از معاصران، هر ۴ كتاب یك
اثر بیش نبوده است (سزگین، ۱۸). ابوعبیده در این
كتاب به شرح و توضیح آیات قرآن برحسب ترتیب سورهها پرداخته
است. از همین رو، میتوان آن را كتابی در تفسیر قرآن شمرد
كه شیوۀ بهتر فهمیدن آیات را معرفی كرده است (هارون، ۲ /
۳۳۲؛ آل یاسین، ۱۰۸-
۱۰۹). برخی نیز از این جهت كه مؤلف در آن به
شرح واژگانی پرداخته كه در غیر معانی اصلی خود به كار
رفتهاند، آن را نخستین اثر در علم بیان میدانند (بستانی،
۲ / ۱۵۶). گرچه مسلم است كه مراد ابوعبیده از تألیف
آن، نگارش اثری در علم بیان نموده است. مجاز القرآن از پرجنجالترین
آثار ابوعبیده به شمار میرود كه پس از تألیف تا مدتها مورد بحث
بوده و اظهارات متفاوتی دربارۀ آن شده است. نخستین بانگ اعتراض از جانب دانشمندان همروزگارش
فراء، اصمعی و ابوعمر جرمی برخاست. آنان معتقد بودند كه ابوعبیده
قرآن را به دلخواه خود و برخلاف اقوال نحویان و فقیهان تفسیر
كرده اسـت (نک : زبیدی،
۱۷۶-۱۷۷؛ خطیب، ۱۳ /
۲۵۵). حتی شاگردش ابوحاتم سجستانی نیز سخت با
خواندن این كتاب و انتشار آن مخالف بود (زبیدی،
۱۷۶). برخی این كتاب را نخستین اثری میدانند
كه در آن واژگان غریب و ناآشنای قرآن با شرح و تفسیر گردآمده
است (ابن خیر، ابن اثیر، همانجاها). البته میدانیم كه
قبل از وی ابان بن تغلب (د۱۴۱ ق) كتابهایی در
این زمینه با نامهای الغریب فی القران و معانی
القرآن تألیف كرده بوده است (نک : ه د، ابان بن تغلب). این اثر
راهگشای بسیاری از دانشمندان به ویژه لغویان و
مفسران در سدههای بعد گردید. از آن جمله است ابن قتیبه در تفسیر
غریب القرآن (نک : ص ۲۵-۲۶، ۳۳، جم
)، ابوعلی فارسی در الحجة، ابن نحاس در معانی القرآن (نک : سزگین،
۱۷) و ابن درید در جمهرة اللغة (۳ /
۳۴-۳۵). این كتاب به كوشش فؤاد سزگین در
قاهره (۱۳۷۴-۱۳۸۱ ق) به چاپ رسیده
است.
۷. النقائض (یا نقائض جریر
والفرزدق)، اثر است به روایت ابن حبیب و سكری. از آغاز و انجام
كتاب چنین برمیآید كه متعلق به ابوعبیده است، اما برخی
از معاصران انتساب آن را به ابوعبیده مردود دانستهاند (نک : بیاتی،
۲ / ۳۲). مؤلف در این اثر با مهارتی خاص اشعاری
(۱۱۳ قطعه) از جریر و فرزدق را مورد نقد و بررسی
قرار داده است. این اثر به كوشش بوان[۱] در لیدن
(۱۹۰۵-۱۹۱۲ م) به چاپ رسیده
است و سپس در قاهره (۱۳۵۳ ق) تجدید چاپ شده است.
ب. خطی
۱. اعراب القرآن. نسخهای
از آن در رامپور نگهداری میشود (نک : تذكرة، ۱۴)؛
۲. مقاتل الفرسان. قسمتهایی از این كتاب در موزۀ بریتانیا
نگهداری میشود (نک : كرنكو، ۱۷۹)؛ ۳.
المحاضرات و المحاورات. نسخهای از آن در كتابخانۀ شیخ
الاسلام حجاز موجود است (نک : تذكرۀ، ۱۲۱).
ج ـ آثار یافت نشده
ابوعبیده افزون بر آنچه یاد
شد، آثار بسیار دیگری نیز تألیف كرده بوده كه به
برخی از آنها اشاره میكنیم: الف ـ دربارۀ قبایل
عرب: ۱. الاوس و الخزرج، ۲. ایادی الازد یا ایادالازد،
۳. ایام بنی مازن و اخبارهم، ۴. ایام بنی یشكر،
۵. مناقب باهله، ۶. بیوتات العرب، ۷. الحُمس من قریش،
۸. خبر ابنی بغیض، ۹. خبر عبدالقیس،
۱۰. مغارات قیس و الیمن؛ ب ـ در تاریخ: ۱.
اخبارالحجاج، ۲. البصرة، ۳. الجمل و صفین، ۴. خراسان،
۵. كتاب السواد و فتحه، ۶. فتوح ارمینیة، ۷. فتوح
الاهواز، ۸. قصة الكعبة، ۹. مرج راهط، ۱۰. مسعود بن عمرو
و مقتله، ۱۱. مقتل عثمان؛ ج ـ در لغت: ۱. اسماء الخیل،
۲. الاضداد، ۳. الجمع و التثنیة، ۴. الزوائد، ۵.
الشوارد، ۶. العقاب، ۷. فَعَلَ و اَفْعَلَ، ۸. اللغات، ۹.
ما تلحن فیه العامة (ابن ندیم، همانجا؛ یاقوت، ادبا،
۱۶۰-۱۶۲؛ قفطی، ۳ /
۲۸۵-۲۸۷؛ ابن خلكان، ۵ /
۲۳۸- ۲۳۹).
وی كتابی نیز به نام
الآبار نوشته بوده كه یاقوت در معجم البلدان از آن بهرۀ بسیار
برده است (۱ / ۵۳۰، جم ). یكی دیگر
از آثار یافت نشدۀ وی كه مورد استفادۀ بسیار نویسندگان كهن قرار گرفته، كتاب الامثال اوست. این
كتاب یكی از مآخذ عمدۀ ابوعبید قاسم بن سلام در تألیف كتاب الامثال بوده اسـت (نک
: زلهایم، ۱۰۰،
۱۰۳-۱۰۵). یك نسخه از كتابی به
نام الامثال دركتابخانۀ مجلس موجود است كه برخی آن را اشتباهاً به ابوعبید نسبت دادهاند
(نک : شورا، ۴ / ۳۶۵-۳۸۶)، حال آنكه این
كتاب همان الامثال ابوعبید قاسم بن سلام است (برای بقیۀ آثار
وی، نك : حلاوی، ۲۵۵-۲۶۰).
مآخذ
آل یاسین، محمد حسین،
الدراسات اللغویة عندالعرب، بیروت، ۱۴۰۰ ق /
۱۹۸۰ م؛ ابراهیم حربی، غریبالحدیث،
به كوشش سلیمان بن ابراهیم، مكه، ۱۴۰۵ ق /
۱۹۸۵ م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن انباری،عبدالرحمن
بن محمد، نزهة الالباء، به كوشش ابراهیم سامرائی، بغداد،
۱۹۵۹ م؛ ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دكن،
۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ابن حجر عسقلانی،
احمد بن علی، تقریب التهذیب، به كوشش عبدالوهاب عبداللطیف،
بیروت، ۱۳۹۵ ق / ۱۹۷۵ م؛
همو، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دكن،
۱۳۲۷ ق؛ همو، فتح الباری، بیروت،
۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛ ابن خلكان، وفیات؛
ابنخیر، محمد، فهرسة، به كوشش ف. كودرا و ر. تاراگو، بغداد،
۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۳ م؛ ابن درید،
محمد بن حسن، جمهرة اللغة، حیدرآباد دكن، ۱۳۴۵ ق؛
ابن رشیق، حسن، العمدة، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید،
بیروت، ۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛
ابن سكیت، یعقوب بن اسحاق، اصلاح المنطق، به كوشش احمد محمد شاكر و
عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۷۵ ق /
۱۹۵۶ م؛ ابن سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، به
كوشش یوزف هل، بیروت، ۱۴۰۲ ق /
۱۹۸۲ م؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل،
المخصص، بولاق، ۱۳۱۶ ق؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عیون
التواریخ، نسخۀ خطی كتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم ۲۹۲۲؛ ابن عبدالبر، یوسف
بن عبدالله، الانباه علی قبائل الرواة، به كوشش ابراهیم ابیاری،
بیروت، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛
ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران،
بیروت، ۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۲ م؛
ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره،
۱۳۵۰ ق؛ ابن فارس، احمد، الصاحبی، به كوشش احمد
صقر، قاهره، ۱۹۷۷ م؛ همو، مجمل اللغة، به كوشش زهیر
عبدالمحسن سلطان، بیروت، ۱۴۰۶ ق /
۱۹۸۶ م؛ ابنقتیبه، عبدالله بن مسلم، ادب الكاتب،
به كوشش محمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ ق /
۱۹۸۶ م؛ همو، تفسیر غریب القرآن، به كوشش
احمد صقر، بیروت، ۱۳۹۸ ق /
۱۹۷۸ م؛ همو، «الرد علی الشعوبیة او كتاب
العرب»، رسائل البلغاء، به كوشش محمد كردعلی، قاهره،
۱۳۳۱ ق / ۱۹۱۳ م؛ همو، عیون
الخبار، بیروت، ۱۳۴۳ ق /
۱۹۲۵ م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره،
۱۹۶۰ م؛ ابن مرتضی، احمد بن یحیی،
طبقات المعتزلة، به كوشش دیوالد ویلتسر، بیروت،
۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۱ م؛ ابن معتز،
عبدالله، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره،
۱۳۷۵ ق / ۱۹۵۶ م؛ ابن منظور،
لسان؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة،
به كوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره،
۱۳۷۵ ق / ۱۹۵۵ م؛ ابواحمد عسكری،
حسن بن عبدالله، شرح مایقع فیه التصحیف و التحریف، به
كوشش محمد یوسف و احمد راتب نفاخ، دمشق، ۱۴۰۱ ق /
۱۹۸۱ م؛ ابوزید قرشی، محمد بن ابیالخطاب،
جمهرة اشعار العرب، بیروت، دار صادر؛ ابوطیب لغوی، عبدالواحد بن
علی، مراتبالنحویین، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۳۷۵ ق / ۱۹۵۵ م؛ ابوعبید
قاسم بن سلام، غریب الحدیث، بیروت،
۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ ابوعبیده
معمر بن مثنی، الخیل، حیدرآباد دكن،
۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۱ م؛ همو، النقائض،
به كوشش بوان، لیدن،
۱۹۰۵-۱۹۱۲ م؛ ابوالفرج اصفهانی،
الاغانی، قاهره، دارالكتب؛ اخفش، سعید بن مسعده، معانی القرآن،
به كوشش عبدالامیر، محمد امین الورد، بیروت،
۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛ ازهری،
محمد بن احمد، تهذیب اللغة، به كوشش عبدالسلام محمد هارون و محمدعلی
نجار، قاهره، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛
امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، ۱۳۵۱ ق /
۱۹۳۳ م؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، «صحیح»،
الكتب السنة، استانبول، ۱۴۰۱ ق /
۱۹۸۱ م؛ بستانی، بطرس، ادباءالعرب، بیروت،
۱۹۳۴ م؛ بطلیوسی، عبدالله بن محمد، الاقتضاب،
بیروت، ۱۹۷۳ م؛ بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر،
الفرق بین الفرق، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید،
قاهره، مطبعة المدنی؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب
الاشراف، ج ۱، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره،
۱۹۵۹ م؛ همو، همان، ج ۴، به كوشش ماكسن شلوسینگر،
بیتالمقدس، ۱۹۳۸ م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش
رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ ق /
۱۹۷۸ م؛ بلاشر، رژیس، تاریخ ادبیات عرب،
ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ بیاتی،
عادل جاسم، مقدمه بر الایام ابوعبیده، بیروت،
۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷ م؛ پلا، شارل،
الجاحظ، ترجمۀ ابراهیم كیلانی، دمشق، ۱۴۰۶ ق
/ ۱۹۸۵ م؛ تذكرة النوادر عن المخطوطات العربیة، حیدرآباد
دكن، ۱۳۵۰ ق؛ تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضرة
و اخبار المذاكرة، به كوشش عبودشالجی، بیروت،
۱۳۹۲ ق / ۱۹۷۲ م؛ جاحظ، عمرو بن
بحر، البیان والتبیین، به كوشش حسن سندوبی، قاهره،
۱۳۵۱ ق / ۱۹۳۲ م؛ همو، الحیوان،
به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ ق /
۱۹۶۹ م؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، به
كوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، ۱۳۷۵ ق /
۱۹۵۶ م؛ حلاوی، ناصر، «مؤلفات ابی عبیدة»،
المورد، بغداد، ۱۹۷۴ م، ج ۳، شم ۴؛ خطابی،
حمد بن محمد، غریبالحدیث، به كوشش عبدالكریم ابراهیم
عزباوی، مكه، ۱۴۰۲ ق /
۱۹۸۲ م؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ
بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق؛ خلیفة بن خیاط،
الطبقات، به كوشش سهیل زكار، دمشق، ۱۹۶۶ م؛ خویی،ابوالقاسم،
معجم رجال الحدیث، بیروت، ۱۴۰۳ ق /
۱۹۸۳ م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام
النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت،
۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ زبیدی،
محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، به كوشش محمد
ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۷۳ م؛ زلهایم،
رودلف، الامثال العربیة القدیمة، ترجمۀ رمضان
عبدالتواب، بیروت، ۱۴۰۴ ق /
۱۹۸۴ م؛ زمخشری، محمود بن عمر، المستقصی فی
امثال العرب، بیروت، ۱۳۷۹ ق /
۱۹۷۷ م؛ سزگین، فؤاد، مقدمه بر مجاز القرآن ابوعبیده،
بیروت، ۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛ سیرافی،
حسن بن عبدالله، اخبار النحویین البصریین، به كوشش فریتس
كرنكو، بیروت، ۱۹۳۶ م؛ سیوطی، بغیة
الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،
۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۵ م؛ همو، المزهر،
به كوشش محمد احمد جادالمولی و دیگران، بیروت،
۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ شورا، خطی؛
طبری، تاریخ؛ عطوان، حسین، الزندقة و الشعوبیة فی
العصر العباسی الاول، بیروت، ۱۹۸۴ م؛ عیثمین،
عبدالرحمن بن سلیمان، مقدمه بر الدیباج ابوعبیده، قاهره،
۱۴۱۱ ق / ۱۹۹۱ م؛ قرآن مجید؛
قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۳۷۴ ق / ۱۹۵۵ م؛ كرنكو،
فریتس، ذیل بر الخیل (نک : هم ، ابوعبیده)؛ مبرد، محمد
بن یزید، الكامل، به كوشش محمد احمد دالی، بیروت،
۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ مسعودی،
علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، به كوشش عبدالله اسماعیل
صاوی، بغداد، ۱۳۵۷ ق /
۱۹۳۸ م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر،
قم، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ مفید،
محمد بن محمد، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتی، نووی، یحیی
بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة المنیریة؛
هارون، عبدالسلام، مقدمه بر «العققة و البررة»، ابوعبیده، نوادر المخطوطات،
قاهره، ۱۳۷۴ ق / ۱۹۵۴ م؛ همایی،
جلالالدین، شعوبیه، اصفهان، ۱۳۶۳ ش؛ یاقوت،
ادبا؛ همو، بلدان؛ یزیدی، محمد بن مبارك، الامالی، بیروت،
۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ یغموری،
یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس مرزبانی، به كوشش رودلف زلهایم،
بیروت، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛ یمانی،
عبدالباقی بن عبدالمجید، اشارةالتعیین، به كوشش عبدالمجید
دیاب، ریاض، ۱۴۰۶ ق /
۱۹۸۶ م؛ یوسف، س. م.، «دستور زبان و فرهنگنویسی»،
ترجمۀ علی محمد حقشناس، تاریخ فلسفه در اسلام، به كوشش میان
محمد شریف، تهران، ۱۳۶۷ ش، ج ۳؛ نیز:
EI2; Goldziher, I., Muslim Studies,
London, 1889-1890; Huart, Cl., Littérature arabe, Paris, 1923; Iranica; Justi,
F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963.