responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 618

ابوالشیص


نویسنده (ها) :
آذرتاش آذرنوش
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَبوالشّیص، ابوجعفر محمد بن عبدالله بن رزین خزاعی (د 196 ق / 812 م)، شاعر نخستین دورۀ عباسی. ابوالشیص در تابناك‌ترین دوران شعر عرب می‌زیست. همۀ منابعی كه از او نام برده‌اند، در وی به چشم اعتبار نگریسته و شعرش را ارج نهاده‌اند. با اینهمه، اخبار او اندك است و دیوانش هم از میان رفته است.
ابوالشیص پسر عم دِعْبل بن علی بن رزین خزاعی است (ابن قتیبه، 2 / 721؛ ابن معتز، 72؛ ابن ندیم، 183). در روایت ابوالفرج اصفهانی (16 / 400) نام وی «محمد بن رزین» آمده كه به نظر می‌رسد نام عبدالله از قلم افتاده است، زیرا ابوالفرج خود اضافه می‌كند كه او «پسر عم دعبل» است. احتمالاً همین افتادگی موجب شده است كه در بسیاری از منابع، نام و نسب او را به شكلهای گوناگون بنویسند: مثلاً ابن حزم (ص 241) او را محمد بن علی و پسر عم دعبل بن علی خوانده و نویری (3 / 89) او را محمد بن رزین و عم دعبل پنداشته است (نیز نك‌ : خطیب، 5 / 401؛ رقیق، 107). لفظ ابوالشیص نیز لقبی است كه بر شاعر اطلاق كرده‌اند و شیص، به قول ابوعبید (1 / 506) به معنی خرمای پست است.
بسیاری از افراد خاندان ابوالشیص شاعر بوده‌اند، چندانكه ابن ندیم (همانجا) و ابن‌رشیق (2 / 307) آن خاندان را در شمار «بیوتات الشعر» نهاده‌اند. از جملۀ آنان می‌توان داوود بن رزین، علی بن رزین، رزین بن علی، علی بن علی بن رزین (نك‌ : جبوری، 13) و به خصوص عبدالله پسر ابوالشیص را نام برد. دانسته نیست كه ابوالشیص كجا زاده شد و كجا رشد یافت. ابوعبید (همانجا) او را از شاعران پیشتاز كوفه دانسته، اما این روایت از آنجا كه منحصر به فرد و نسبتاً متأخر است، چندان مورد اعتماد نمی‌تواند باشد.
شناخت ما از او از بغداد آغاز می‌شود كه شاعر دیگر نامی كسب كرده و در دربار رشید به مداحی مشغول است (ابن قتیبه، همانجا؛ ابن معتز، 74). بنابراین او باید چند سالی پیش از 193 ق (سال مرگ هارون الرشید) به دربار او رفته باشد. احتمالاً شاعر نه دیر زمانی در دربار بوده و نه رابطۀ چندان استواری با هارون داشته است، زیرا در مجموعۀ آثاری كه از وی به جای مانده، تنها دو قطعۀ كوتاه از مدایحی كه برای هارون الرشید سروده، به دست آمده است (ابوالشیص، 29، 92). یكی از آن دو، ستایش خلیفه به سبب پیروزی بر نقفور، امپراتور بیزانس است. هارون دوبار، یكی در 187 ق و دیگر بار، در 190 ق بر این امپراتور چیره شده و احتمالاً قصیدۀ شاعر، در نوبت دوم سروده شده است. در كنار این دو مدیحه، دو مرثیۀ بسیار كوتاه، اما سخت زیبا و مشهور نیز در مرگ هارون سروده: یكی از آنها (ص 84) كه گویا از همان آغاز، دو بیت بیشتر نبوده، در كتب تاریخ و ادب بسیار مشهور است، زیرا شاعر در آن، هارون را به خورشیدی تشبیه می‌كند كه در خاور، غروب كرده است. در قطعۀ دوم كه 4 بیت است (ص 68- 69)، چشم را در مرگ هارون می‌گریاند و لب را به خنده برخلافت امین می‌گشاید. با اینهمه به نظر می‌آید كه شاعر در دربار امین هم چندان مورد توجه قرار نگرفته، زیرا هیچ كس از رابطۀ این دو سخن نگفته است.
جهشیاری (ص 122) از قول ابوالشیص قطعه شعری نقل كرده، گوید: چون مهدی در 166 ق، وزیر خود یعقوب بن داوود را عزل كرد، شاعر به دفاع از یعقوب برخاست (نیز نك‌ : ابوالشیص، 55)، اما این امر بسیار بعید می‌نماید، زیرا غریب است كه شاعر، حدود 20 سال پیش از آنكه مداح هارون گردد، به دستگاه خلافت بار یافته و اینگونه از یعقوب مخلوع دفاع كرده باشد. در هر حال، گویی زندگی، پس از مرگ هارون بر شاعر سخت گردید، زیرا او بغداد و بغدادیان را به باد ناسزا می‌گیرد (ص 40، 56).
زندگی واقعی شاعر در بغداد، آن بود كه در كنار دیگر شاعران و در مجالس شعر و شراب می‌گذشت، اما از این مجالس نیز، در حقیقت یك حكایت بیش موجود نیست كه به چند گونه نقل شده است: ابن معتز (ص 72-74) به حضور او در مجلس باده‌نوشی، همراه بزرگانی چون ابونواس، دعبل و مسلم بن ولید اشاره می‌كند (نیز نك‌ : ابن‌عبدربه، 5 / 374-375؛ ابوالفرج، 16 / 401- 403). در این مجلس ابونواس از او خواست شعری بخواند. او قصیدۀ «وقف الهوی ... » را خواند. ابوالفرج همین حكایت را با اندكی تفاوت از قول برادر دعبل آورده است، در پایان آن، ابوالشیص به شیوۀ كار خود كه عبارت از گزینش بهترین ابیات و فرو نهادن ابیات سست است، اشاره می‌كند (ابوالفرج، 16 / 403- 404). همین جاست كه ابونواس او را بهترین شاعر می‌شمارد (همو، 16 / 404).
شاعر، عاقبت ترجیح داد كه اجتماع پرشور بغداد را ترك گفته، در شهر رقّه، به خدمت عقبة بن اشعث درآید. عقبه مردی بخشنده بود و به شاعر نیز عنایت خاص می‌ورزید، چندانكه او را از دیگر كسان بی‌نیاز ساخت (ابن‌معتز، 74؛ ابوالفرج، 16 / 400، 407). با اینكه ابوالفرج (16 / 400) می‌گوید: بیشتر شعر او در مدح عقبه است، ولی از این مدایح، تنها یك قصیدۀ 27 بیتی در دست است (ابوالشیص، 75- 79). او خود گوید كه چون قصیده را بر عقبه خواند، به ازای هر بیت، 000‘1 درهم جایزه ستاند (نك‌ : ابوالفرج، 16 / 401). اینك اگر فرض كنیم كه ابوالشیص بی‌درنگ پس از مرگ هارون به رقه رفته، ناچار بیش از 3 سال نمی‌توانسته در آن دیار باقی مانده باشد. زیرا مرگ او نیز در همان شهر رخ داد.
در این میان چند روایت دیگر نیز دربارۀ او نقل شده است كه روشن نیست به كدام دوره از زندگی وی مربوط می‌شود:
قطعه‌ای كوتاه در مدح محمد بن یزید بن مزید ــ كه در 186 ق، یك سال بر ارمنستان حكم رانده ــ سروده (ابوالشیص، 89) كه مشخص نیست كی و كجا بوده است؛ دوستی به نام محمد بن اسحاق را كه به مقامی رسیده بود. عتاب كرده است (همو، 86؛ ابوالفرج، 16 / 406)؛ احمد نامی از خاندان بزرگ ابوالنجم شعری برای او می‌خواند (ابن ندیم، 164)؛ نیز بر ابودلف عجلی كه با خادم خویش شطرنج می‌باخت وارد شد، خادم را وصف كرد و 000‘10 درهم صله گرفت (ابوالفرج، 16 / 404-405؛ ابوالشیص، 63).
اما حدیث عشق نیز در زندگی او فراوان است، چندانكه وشاء (ص 133) او را در شمار عشاق بزرگ نام برده و امامه را معشوق او خوانده است، اما این سخن شاید اندكی اغراق‌آمیز باشد. از داستانهای عاشقانۀ او تنها دو حكایت نقل شده است (ابوالفرج، 16 / 405-406؛ ابوالشیص، 42، 67). در این حكایات، چیزی كه شایستۀ عشاق دلسوخته باشد، موجود نیست. در دیوان شاعر نیز به جز قصیدۀ «وقف الهوی» هرچه در باب غزل آمده، قافیه‌پردازی است و از سوز و گدازی عمیق در دل نشان ندارد. به‌هرروی زندگی شاعر، از آن هرزه‌گردیهایی كه دربارۀ یارانش ابونواس و مسلم نقل كرده‌اند، تهی است، اما حكایت مرگ او (ابن معتز، ‌همانجا؛ ابوالفرج، 16 / 407)، این مزیت را نیز از شاعر می‌ستاند، هرچند كه این حكایت بیشتر به افسانه شبیه است تا به واقعیت.
ابوالشیص را، از آنجا كه پسر عم شاعر بزرگ شیعه، دعبل بوده و اعضای خاندانش، تا آنجا كه می‌دانیم، به تشیع گرایش داشته‌اند و نامهای بزرگان این مذهب را بر خود می‌نهاده‌اند، باید در شمار شیعیان نهاد. در كتابهای متأخر امامیه نیز او را شیعی خوانده‌اند (امین، 9 / 390؛ آقابزرگ، 9(1)41-42). امین از قول ابن ندیم می‌افزاید كه وی شیعی بوده و در 196 ق شهید شده است، اما این روایت در چاپهای الفهرست یافت نشد. علاوه بر این، در هیچ یك از منابع و نیز در اشعار ابوالشیص ــ جز مدح ملكی از بنی هاشم (ص 110) ــ اشارات روشنی به مذهب او نرفته است. شاید همین امر موجب شده است كه ابن‌فضل‌الله عمری (14 / 322) ادعا كند كه وی، برخلاف ابن عم خود دعبل، «مذهب رفض» نبوده و عموزادگی دو تن، دلیل بر آن نیست كه هر دو بر یك آیین باشند.
منابع كهن، ابوالشیص را به رغم اندكی آثار، در «طبقۀ» بهترین شاعران عرب قرار داده‌اند. ابن رشیق (1 / 101) او را در صف ابونواس، مسلم، رقاشی، ابان لاحقی و دعبل نشانده است. اما همگان معتقدند كه هم‌نشینی با این بزرگان، نه تنها شاعر را سودی نیاورد كه موجب گمنامی وی نیز شد (مثلاً نك‌ : ابوالفرج، 16 / 400؛ ابوعبید 1 / 506-507). با اینهمه، ابن معتز در او به چشم اعجاب می‌نگریسته و انبوهی از اشعار او را كه وی نادره‌های زمان می‌پندارد، در طبقات خود نقل كرده است (ص 75-87). ابوالفرج (همانجا) و خطیب بغدادی (5 / 401) نیز به اعجاب ابن معتز اشاره می‌كنند، اما ابوالفرج با نظر او كه شاعر را روان گوی‌ترین شاعران پنداشته است، موافق نیست و می‌گوید كه در دیوان او، چیزی از او صافی كه ابن معتز ذكر كرده است، یافت نمی‌شود، هرچند كه او شاعری بدی نیست (همانجا).
چند قطعه از اشعار او به راستی مشهورند و اعجاب همگان را برانگیخته‌اند، اما هیچ كدام به پای قصیدۀ معروف «وقف الهوی ... » نمی‌رسد (ابوالشیص، 101-102، 4 بیت). ابن داوود (ص 20) چنان شیفتۀ آن است كه می‌گوید: اگر ابوالشیص در همۀ زندگی جز این 4 بیت نسروده بود، اعتبار شاعری او را بسنده بود (نك‌ : ابوعبید، 1 / 507). ابوهلال عسكری (ص 129) نیز آن را عالی‌ترین نمونۀ جانفشانی در راه عشق می‌پندارد، اما ابوعبید (همانجا) از قول ابوالفرج نقل می‌كند كه شاعری به نام علی بن عبدالله (از نوادگان جعفر ابن ابی طالب) این شعر را از آن خویش می‌دانسته است. ابوعبید سخن او را تأیید كرده، اضافه می‌نماید كه این شعر در دیوان شاعر نیامده و كسی هم آن را به نام او نقل نكرده (همانجا)، اما او گویا الشعر و الشعراء ابن قتیبه (2 / 722) و الاوراق صولی (ص 81-82) را ندیده بوده است. ابوالفرج نیز، یكبار (16 / 402) آن را به نام ابوالشیص و بار دیگر (22 / 224-225) به نام علی بن عبدالله ثبت كرده است.
شعر بسیار مشهور دیگر او، شعری است كه در آن، نه «غراب البین» كه شتر را عامل جدایی میان عاشق و معشوق می‌داند (ص 95-96). این شعر را جاحظ نیز در المحاسن خویش (ص 55-56) آورده است.
از این دو قطعۀ كوتاه كه بگذریم، قصیدۀ معروف او «اشاقك ... » است كه در خلال آن نحوۀ برداشت شاعر از ساختمان قصیده آشكار می‌شود: شعر با شرح عشق، سیاهی شب، كلاغ جدایی افكن آغاز می‌شود، آنگاه به یار سفر كرده و گذشت روزگار اشاره می‌رود، سپس غم پیری و باز درد جدایی بیان می‌گردد. از بیت 14 به بعد، از دختر شوی ناكردۀ رز سخن می‌رود كه نه دست باده خواران به او رسیده و نه پای كسی در چرخشتش فرو كوفته ... ، اما این دوشیزه را خورشید در دورن خمره‌ها گلگون ساخته است. سرانجام مهر از سر آن خمره برمی‌گیرند و ساقی، آن دوشیزه راكه اینك عجوزی كهنسال، اما مشك‌آمیز شده است، به دست باده‌خواران می‌دهد (ص 105-110). این شعر از آن روی بیشتر توجه ما را جلب می‌كند كه منوچهری قصیده‌ای در همان وزن و قافیه سروده و در پایان آن، از شاعر نام برده:

بر آن وزن این شعر گفتم كه گفته ست ابوالشیص اعرابی باستانی

و سپس بیت اول آن را در آخر قصیده نهاده است (ص 116- 120). اما مضامین این قصیده را باید در دیگر اشعار منوچهری یافت: غراب بین، بر اشتر استوار نشستن، قطع بادیه به سوی ممدوح، وصف بیابان و مركب و از همه مهم‌تر دختر رز، در جای دیوان او پراكنده است. البته می‌دانیم كه همۀ این معانی، به استثنای «دختر رز»، میان همۀ شاعران عرب، چه كهن و چه نوخاسته چون ابوالشیص، سخت معروف است و منوچهری نیز از همۀ آنها اطلاع داشته است، اما به گمان ما، حال و هوای اشعار او بیشتر آثار ابوالشیص را تداعی می‌كند.

دیوان

اشعار ابوالشیص را ظاهراً صولی، در 150 ورقه گردآوری كرده بود است (ابن ندیم، 183). اما گویی این دیوان رواجی نیافت، هر چند ابوالفرج (نك‌ : 16 / 400) به یقین نسخه‌ای از آن در دست داشته، باز كمتر كسی به آن اشاره كرده است. شاید به همین جهت باشد كه بسیاری از اشعار او ــ حتی مشهورترین شعرش ــ را به دیگران نیز نسبت داده‌اند، یا روایات مربوط به دیگران را، دربارۀ او آورده‌اند (مثلاً شعر ابوالشمقمق در موصل، نك‌ : ابن اثیر، 6 / 197؛ قس: فون و گرونباوم، 147).
در 1387 ق / 1967 م، عبدالله جبوری به جمع‌آوری آثار او پرداخت و 61 قطعه و قصیده را به نام اشعار ابوالشیص الخزاعی در بغداد منتشر ساخت. وی در 1984 م یافته‌های تازه‌تر خود و نیز اشعاری را كه انتساب آنها به ابوالشیص مسلم نیست، به چاپ نخست افزود و در بیروت منتشر گردانید. قصیدۀ معروف «یتیمه» یا «دعدیه» كه جامع دیوان به او نسبت داده (نك‌ : ص 117-145) به ظن قوی از آن او نیست (نیز نك‌ : GAS, II / 532-533).
چنانكه پیش از این اشاره شد، پسر شاعر، عبدالله نیز نامش در میان شاعران، یاد شده است و حتی ابن ندیم گوید كه او را دیوانی شامل 70 ورقه بوده است (همانجا)، اما شاید شهرت او بیشتر از آن جهت باشد كه وی، شعری در رثای ابوتمام سروده كه صولی در اخبار ابی تمام خود نقل كرده است (ص 278- 279). اهمیت دیگر او در آن است كه به قول ابوالفرج (همانجا) اشعار پدر را برای گردآورندۀ دیوان نقل می‌كرده است. نیز گویند كه او در رثای حضرت محمد بن علی بن موسی الرضا (ع) ابیاتی سروده (نك‌ : خطیب، 10 / 64). وی با همۀ گمنامی، بخت آن را یافته كه در طبقات ابن معتز (ص 364-365) صاحب شرح حالی گردد، اما در همین شرح حال نیز دیده می‌شود كه مردم، برخلاف ادعای خود او، در وی به عنوان شاعری بزرگ نمی‌نگریسته‌اند.

مآخذ

آقا بزرگ، الذریعة؛
ابن اثیر، الكامل؛
ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛
ابن داوود، محمد بن ابی سلیمان، الزهرة، به كوشش لویس نیكل و ابراهیم عبدالفتاح طوقان، بیروت، 1351 ق / 1932 م؛
ابن رشیق، حسن، العمدة، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1972 م؛
ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛
ابن فضل‌الله عمری، احمد بن یحیی، مسالك الابصار فی ممالك الامصار، به كوشش فؤاد سزگین، فرانكفورت، 1048 ق / 1988 م؛
ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، اشعر و الشعراء، بیروت، 1964 م؛
ابن‌معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛
ابن ندیم، الفهرست؛
ابوالشیص، محمد بن عبدالله، دیوان، به كوشش عبدالله جبوری، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛
ابوعبید بكری، عبدالله بن عبدالزیز، سمط اللآلی، به كوشش عبدالعزیز المیمنی، حیدرآباد دكن، 1356 ق / 1936 م؛
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش علی سباعی و دیگران، قاهره، دارالكتب؛
ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، الصناعتین، به كوشش علی محمد یجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، صیدا / بیروت، منشورات المكتبة العصریة؛
امین محسن، اعیان الشیعة، به كوشش حسن امین، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛
جاحظ، عمرو بن بحر، المحاسن و الاضداد، بیروت، دارمكتبة العرفان؛
جبوری، عبدالله، مقدمه بر دیوان (نك‌ : هم‌ ، ابوالشیص)؛
جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء والكتاب، به كوشش عبدالحمید احمد حنفی، قاهره، 1357 ق / 1938 م؛
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ، بغداد، قاهره، 1349 ق؛
رقیق الندیم، ابراهیم، قطب السرور، به كوشش احمد جندی، دمشق، 1969 م؛
صولی، محمد بن یحیی، الاوراق، به كوشش ج. هیورث ـ دن، قاهره، 1355 ق / 1936 م؛
همو، اخبار ابی تمام، به كوشش خلیل محمود عساكر و دیگران، بیروت، المكتب التجاری، فون گرونباوم، گوستاو، شعراء عباسیون، ترجمۀ محمد یوسف نجم، بیروت، 1959 م؛
منوچهری دامغانی، دیوان، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛
نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقاقة والارشاد القومی؛
وشاء، محمد بن احمد، الظرف و الظرفاء، به كوشش فهمی سعد، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛
نیز:

GAS.

آذرتاش آذرنوش

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 618
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست