responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 603

ابوالرقعمق


نویسنده (ها) :
آذرتاش آذرنوش
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَبوالرَّقَعْمَق، ابوحامد احمد بن محمد انطاكی (د 399 ق / 1009 م)،‌شاعر سدۀ 4 ق / 10 م. كلمۀ رقعمق ظاهراً هیچ معنایی ندارد و ابن خلكان (1 / 132) نیز چیزی در تفسیر آن نیافته است (قس: مدرس، 7 / 112) و گویا از باب تحقیر و استهزاء شاعر را بدان ملقب ساخته‌اند.
نخستین منبع ما، ثعالبی كه تقریباً با وی هم عصر بوده است، دربارۀ زندگی نامۀ او كاملاً خاموش است و تنها به ذكر اینكه وی یگانۀ زمان بوده و در هزل و جد و مدح شعر می‌سروده، بسنده می‌كند (1 / 269). ثعالبی 27 قطعۀ بزرگ، شامل 504 بیت از آثار او را برگزیده و در جنگ خود نهاده است. غیر از آنچه ثعالبی آورده و نیز دو قطعۀ دو بیتی كه در الوافی (صفدی، 8 / 144) و معاهد التنصیص (عباسی، 2 / 252، 255) آمده، دیگر هیچ اثر از او برجای نمانده است و منابع دیگر نیز همه از این دو كتاب اخذ كرده‌اند.
پس از ثعالبی، نخستین كسی كه به زندگانی شاعر اشارۀ مختصری كرده، ابن‌خلكان است كه حدود 250 سال بعد از ثعالبی درگذشته است. اما ابن‌خلكان (همانجا)، تاریخ مصر مختار مسبّحی را در دست داشته و از این كتاب، تاریخ مرگ شاعر را نقل كرده (قس: ذهبی، سیر، 17 / 77، العبر، 2 / 195؛ صفدی، همانجا؛ یافعی، 2 / 452) و سپس خود پنداشته كه مرگ او در مصر رخ داده است. احتمالاً اطلاعات دیگری هم كه ابن‌خلكان آورده و در تمام منابع تكرار شده، از همین كتاب اخذ شده است.
براساس این گزارش، می‌توان گمان برد كه وی در انطاكیه زاده شده و همانجا پرورش یافته است (نك‌ : ابن‌خلكان، 1 / 131-132)، اما نمی‌دانیم در چه زمان و چرا به مصر كوچیده است. نخستین ممدوح او المعزّ فاطمی است (نك‌ : همو، 1 / 132)، كه در 362 ق به قاهره وارد شده است (زامباور، 144). بنابراین می‌توان پنداشت كه شاعر، اندكی پس از این تاریخ به قاهره رفته و آنجا به دربار فاطمیان پیوسته است و پس از المعزّ دو خلیفۀ بعد از او، العزیز (د 386 ق) و الحاكم (د 411 ق) را مدح گفته، اما گویا ممدوح واقعی او، ابوجعفر یعقوب ابن‌كِلَّس (د380 ق) بوده كه دوبار وزارت العزیز را بر عهده داشته است.
با اینهمه در میان مدایح او كمتر از این كسان نام برده شده است. بر حسب گزارش ابن خلكان (همانجا) می‌دانیم كه نخستین قصیدۀ مذكور در یتیمة الدهر ثعالبی (1 / 269-270) كه معروف‌ترین شعر او نیز به شمار آمده، در مدح ابن كلس سروده شده است. در بائیه‌ای، نام تمیم (= المعزّ) آمده (همو، 1 / 283)، اما از رائیه‌ای (همو، 1 / 284) كه گویند در مدح الحاكم است (فروخ، 2 / 621) بخش مدیحه حذف گردیده است. در دیگر قصاید او، نام یا كنیۀ مختصر چند تن آمده كه احتمالاً از اعیان و فرماندهان مصر بوده‌اند (ثعالبی، 1 / 272، 287، 290، 293). جز این اطلاعی از احوال او نداریم، تنها شاید بتوان این نكته را نیز افزود كه وی بنابر یكی از قصایدش (همو، 1 / 293-294)، سفری به تنّیس (در مدیترانه) كرده و آنجا به یاد مصر (= قاهره) و خوشیهای آن شعر سروده است.
آنچه در شعر ابوالرقعمق به نحوی خاص نظرها را جلب می‌كند، آن است كه وی در زمینۀ معانی شعر، مكتبی برگزیده بود كه تنها در سدۀ 4 ق به اوج خود رسید و سپس به شدت فروكش كرد. این مكتب، همانا شیوۀ هرزه‌درایی و بی‌شرمی تند و اغراق‌آمیز در كلام است كه به «سُخْف» شهرت یافته است. سخف شعرای سدۀ 4 ق با آنچه از ابونواس و بشار و هم‌طرازان ایشان می‌شناسیم، چندان قابل مقایسه نیست. باده‌نوشی و مستی، زن بارگی و غلام‌بارگی، مجالس متعدد و وسیع فسق و فجور كه با زندگی روزمرۀ این شاعران عجین شده، مایۀ اصلی شعر سخف نیست و اتفاقاً دو شاعر سخیف سرای سدۀ 4 ق، ابن حجاج در شرق و ابوالرقعمق در غرب، هیچ كدام زندگی مادی خود را در این راه به تباهی نكشانده بودند. گویی آنچه در این مكتب مورد نظر است، آن غرایز و عادات طبیعی و دائمی انسانی است كه معمولاً آنها را از همدیگر، پنهان می‌دارند و از ذكر آنها احساس شرم می‌كنند.
ابن حجاج و ابوالرقعمق دریافته بودند كه اگر این معانی را در قالب شعر بریزند، از آنجا كه اینگونه گفتار چندان سابقه‌ای نداشته و به ابداع نكته‌گویی و لطیفه‌پردازی شبیه است، ناچار مورد توجه امیران در محافل شعر و آواز قرار می‌گیرد و چون امیری از این گفتار اظهار شادی و رضایت كند و شاعر را صله‌ای بخشد، ناچار همگان، به تقلید از او به اشعار آن شاعر تمایل پیدا می‌كنند.
ما اگر چه، ابن حجاج را در كنار ابوالرقعمق نهاده‌ایم، اما به هیچ‌وجه نمی‌توانیم این شاعر اندك مایۀ شامی را با «پیامبر سخف» هم‌طراز بدانیم. شعر ابوالرقعمق گاه از آن صداقت و آزادگی و جهشهای طبیعی بی‌بهره است و پنداری خواسته است به تقلید از ابن حجاج كه شعرش بی‌گمان در شام شهرتی فراوان داشته است، مكتبی خاص برای خود تدارك ببیند.
وی در درون قصاید، معمولاً سخیفه‌گویی را از مدح جدا نهاده است؛ بدین‌سان كه قصیده را به جای نسیب گذشتگان، با مسخرگی آغاز می‌كند و گاه نیز بخش بزرگی از قصیده را به همین معنی اختصاص می‌دهد و آنگاه با الفاظ و معانی معروف مدح، به ستایش ممدوح می‌پردازد و گویی سخت می‌كوشد كه این بخش از قصیده را از كلمات و مضامین ناشایست به دور نگه دارد (مثلاً نك‌ : ثعالبی، 1 / 270، 275-276،‌ 277).
اما او می‌داند كه همین «سخف» و «حُمق» است كه باعث اقبال مردمان و كسب شهرت و ثروت شده است و می‌پندارد كه این شیوه حتی از دینداری و پاكدامنی نیز برتر است (همو، 1 / 286)، ازاین‌رو پیوسته به ستایش «سخف» می‌پردازد (مثلاً همو، 1 / 287، 290، 294) و به شیوۀ ابونواس، گستاخانه تمایل خود را به این روش ابراز می‌دارد (همو، 1 / 274).
اینگونه معانی البته اوزانی سبك و كوتاه می‌طلبد و شاعر را گاه به استفاده از الفاظ عامیانه وا می‌دارد (مثلاًنك‌ : همو، 1 / 275: كشخان، نیز 1 / 284: طباهجه)؛ یك مصراع از قصیده‌ای، بیشتر از تقلید صدای گنجشك (صی صی صی) تركیب یافته است (همو، 1 / 281)؛ مصراع اول یك دو بیتی معروف، یك كلمۀ بی‌معنی است كه دوبار تكرار شده (صفدی، همانجا) و نیز قصیده‌ای را كه در مدح الحاكم سروده (ثعالبی، 1 / 283-284)، با مكاتبه میان «حصیر و سریر» آغاز كرده است و پس از نكته‌پردازی و شوخی و دعوت به هرزگی، به آن كسی كه «پیامبر در روز غدیر خم فضایلش را برشمرده» سوگندی می‌خورد كه الحاكم را در جهان نظیری نیست. این بیت نشان ن می‌دهد كه او یا شیعی مذهب بوده و یا برای خوش‌آمد خلیفۀ فاطمی، چنین سروده است.
با اینهمه، شاعرگویی برای اظهار اطلاع از آثار گذشتگان، گاه از اطلاع و دمن و ویرانۀ منزلگه یار سخن گفته (مثلاً همو، 1 / 285) و یا از معاشیق معروف عرب چون لیلى و سلمى و سعدى و هند نام برده است (همو، 1 / 280)؛ اما پیوسته، گویی به تقلید از ابونواس، این معانی را به مسخرگی درآمیخته است. شاید زیباترین و طبیعی‌ترین شعر او، قطعه‌ای مفصل، در وزنی كوتاه (بحر هزج) و الفاظی روان و مأنوس است كه بخش اعظم آن به شرح احوال خود او اختصاص یافته است. در این قطعه وی از تنگدستی خود و ستم روزگار می‌نالد و نمی‌داند چرا، با آنكه شعرش همه جا رواج یافته، باز در مصر مانده است، اما این شعر نیز به «سخف» و سپس به مدح می‌انجامد (همو، 1 / 276- 278).

مآخذ

ابن خلكان، وفیات؛
ثعالبی، عبدالملك بن محمد، یتیمة الدهر، به كوشش محمد اسماعیل صاوی، قاهره، 1352 ق / 1934 م؛
ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛
همو، العبر، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛
زامباور، ادوارد ریتر، نسب‌نامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمد جواد مشكور، تهران، 1356 ش؛
صفدی، خلیل بن ایبك، الوافی بالوفیات، ‌به كوشش محمد یوسف نجم، بیروت، 1391 ق / 1971 م؛
عباسی، عبدالرحیم بن احمد، معاهد التنصیص، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1367 ق / 1947 م؛
فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1981 م؛
مدرس، محمد علی، ریحانة الادب، تبریز، 1346 ش؛
یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، بیروت، 1390 ق / 1970 م.

آذرتاش آذرنوش

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 603
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست