responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 595

ابوحُيان توحُيدُي

نوُيسنده (ها) : علُيرضا ذکاوتُي قراگزلو

آخرُين بروز رسانُي : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تارُيخچه مقاله

اَبوحَُيّانِ توحُيدُي، علُي بن محمدبن عباس (ح ۳۱۰- ح ۴۱۴ ق / ۹۲۲-۱۰۲۳ م)، ادُيب و فُيلسوف. براساس قراُينُي که از نوشته‌هاُي وُي به دست مُي‌آُيد، او را متولد دهۀ دوم سدۀ ۴ ق و ترجُيحاً ۳۱۰ ق مُي‌دانند (ُياقوت، ۱۵ / ۲۰؛ ابراهُيم، ۱۶-۱۷؛ محُيُي‌الدُين، ۱۰؛ قزوُينُي، ۲ / ۱۶۷). زادگاه او را شُيراز، نُيشابور و ُيا اواسط ُياد کرده‌اند (نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۵؛ صفدُي، ۲۲ / ۳۹؛ سبکُي، ۴ / ۲).

ُياقوت که کامل‌ترُين شرح احوال ابوحُيان را آورده، او را «شُيرازُي‌الاصل» (همانجا) و ابن دمُياطُي اصل وُي را از نُيشابور و بغدادُيش مُي‌داند (ص ۱۹۶). همُين اختلاف در زادگاه، سبب اُيجاد مباحث مختلفُي در توجُيه اُيرانُي و ُيا عرب بودن وُي در مُيان معاصران شده است (ابراهُيم، ۱۳-۱۶؛ کردعلُي، ۲ / ۴۹۸؛ محُيُي‌الدُين، ۱۴- ۱۹). لقب «توحُيدُي» ممکن است چنانکه در بادُي نظر پنداشته مُي‌شود و ذهبُي نُيز بر آن تصرُيح دارد (سُير، ۱۷ / ۱۲۱)، بدان جهت باشد که ابوحُيان صوفُي ُيا معتزلُي و اهل توحُيد بوده است، اما ابن خلکان با قُيدِ «مُي‌گوُيند» آورده است که پدرش فروشندۀ نوعُي خرما موسوم به «توحُيد» بوده است (۵ / ۱۱۳؛ اسنوُي، ۱ / ۳۰۲).

ابوحُيان در خانواده‌اُي تنگدست و گمنام به دنُيا آمد و به زودُي پدر و مادر خود را از دست داد و با سرپرستُي عموُيش که با او بدرفتارُي مُي‌کرد، بزرگ شد (ابوحُيان، البصائر، ۲ / ۴۷۵). اطلاع مشروحُي از جوانُي ابوحُيان در دست نُيست، حتُي ُياقوت از اُينکه در کتب تراجم به شرح حال وُي توجهُي نشده است، تعجب مُي‌کند (۱۵ / ۶). او علوم مختلف ادب، فقه، کلام و فلسفه را نزد علماُي برجستۀ زمان فرا گرفت. در فاصلۀ ۳۴۸- ۳۶۸ ق او را نزد ابوسعُيد سُيرافُي عالم، ادُيب و فقُيه نامُي مُي‌ُيابُيم. ابوحُيان علوم قرآنُي، نحو، فقه، بلاغت، کلام، عروض و قافُيه را از او آموخت و چه بسا گراُيش به تصوف هم به تلقُين وُي در ابوحُيان اُيجاد شده باشد (ابوحُيان، همان، ۱ / ۳۸، جم‌ ؛ نک‌ : ابراهُيم، ۳۰). همچنُين نحو و کلام را نزد رمانُي (د ۳۸۴ ق) فرا گرفت (صفدُي، همانجا).

از دُيگر استادان ابوحُيان مُي‌توان به ابوبکر قفال شاشُي فقُيه شافعُي، قاضُي ابوالفرج نهروانُي و جز آنان اشاره کرد (نک‌ : ذهبُي، همان، ۱۷ / ۱۲۲؛ سبکُي، همانجا؛ ابن‌حجر، ۶ / ۳۷۰). ابوحامد مرورودُي نُيز از استادان اوست که به نظر مُي‌رسد ابوحُيان فقه شافعُي را نزد وُي فرا گرفته باشد. ابوحُيان بسُيارُي از نظرُيات ابوحامد به خصوص آراء فقهُي وُي را در جاُي جاُي کتاب البصائر بُيان کرده است، اما نکتۀ جالب آنکه محتملاً ابوحُيان هرگاه نخواسته مطلبُي را از جانب خود بگوُيد، از زبان او بازگو کرده است (نک‌ : ابن ابُي الحدُيد، ۱۰ / ۲۸۶، ۱۱ / ۱۱۸؛ نُيز نک‌ : آثار وُي در همُين مقاله).

ابوحُيان علوم عقلُي از فلسفۀ الهُي و طبُيعُي، منطق، تصوف و اخلاق را نزد ُيحُيُي بن عدُي و ابوسلُيمان سجستانُي فرا گرفت. از منابع چنُين بر مُي‌آُيد که وُي در کودکُي به بغداد آمد و در آنجا به کار استنساخ کتاب پرداخت. ظاهراً روحُيۀ گوشه‌گُير و عافُيت‌طلب ابوحُيان، چنانکه خود مُي‌گوُيد ( الامتاع، ۱ / ۱۰۴)، مانع از آن بود تا برخُي مشاغل را که گه‌گاه بدو پُيشنهاد مُي‌شد، بپذُيرد (براُي نمونه: نک‌ : همان، ۱ / ۵۲-۵۳، ۳ / ۲۲۷)؛ احتمالاً جهت کسب روزُي بُيشتر و شغلُي آسان‌تر به دربار مهلبُي وزُير معزالدوله (د ۳۵۲ ق) پُيوست، اما از گزارش ابن فارس چنُين برمُي‌آُيد که مهلبُي به سبب اعتقادات ابوحُيان او را طرد و از بغداد بُيرون کرده است (ذهبُي، مُيزان، ۴ / ۵۱۸؛ صفدُي، همانجا؛ نُيز نک‌ : کرمر، 214). وُي ناچار در حدود ۳۵۰ ق براُي رسُيدن به دستگاه ابوالفضل ابن عمُيد، آهنگ رُي کرد. در ۳۵۸ و ۳۶۰ ق او را در همانجا مُي‌ُيابُيم (نک‌ : ابوحُيان، مثالب، ۷، ۹۰، ۱۳۷)، اما با ابن عمُيد نساخت و به بغداد بازگشت و از ۳۶۱ تا ۳۶۳ ق در بغداد نزد ُيحُيُي بن عدُي و ابوحامد مرورودُي به شاگردُي پرداخت (همان، ۱۵۱، ۳۱۳-۳۱۴؛ همو، المقابسات، ۱۰۴)، چند گاهُي نُيز در دستگاه ابوالفتح ابن عمُيد در رفت و آمد بود (نک‌ : همو، مثالب، ۳۲۷-۳۳۲، ۳۳۶، المقابسات، ۲۲۷)، اما ظاهراً او نُيز نتوانست ابوحُيان را از خود راضُي گرداند و عاقبت در ۳۶۷ ق به امُيد عطاُي صاحب بن عباد رهسپار رُي شد و ۳ سال در دستگاه وُي به سر برد (همان، ۲۰۷)، اما اخلاقش با اُين وزُير نُيز سازگار نشد. او بعدها در کتاب مثالب الوزُيرُين که در هجو ابن عمُيد و صاحب بن عباد نوشته، اعتراف مُي‌کند که همانند اُين دو مرد در دربار آل بوُيه وجود نداشته است (ص ۳۶۰).

اختلاف سلُيقۀ ابوحُيان و صاحب بن عباد ظاهراً بدان علت بود که ابوحُيان انتظار توجهُي خاص از او داشت (همان، ۳۲۵)، اما صاحب از آغاز ورود ابوحُيان ظاهراً به سبب مدح ابن عمُيد، کُينۀ او را در دل گرفت و نُيز از اُينکه ابوحُيان گه‌گاه در مجالس وُي تبحر و قدرت ادبُي خود را به رخ مُي‌کشُيد (همان، ۱۵۰- ۱۵۱؛ نُيز ُياقوت، ۱۵ / ۲۶-۲۷)، از او چندان دلخوش نبود، لذا براُي تحقُير وُي او را در جرگۀ نساخان خوُيش قرار داد، در حالُي که ابوحُيان مدعُي بود، تنها براُي رهاُيُي از اُين حرفه بغداد را ترک گفته است (ابوحُيان، همان، ۲۰۳، ۳۲۵-۳۲۷). در هر صورت صاحب بن عباد هُيچ‌گاه در او به چشم ُيک ادُيب ننگرُيست، به‌وُيژه که نثر ابوحُيان (نک‌ : دنبالۀ مقاله) با نثر صاحب و کاتبان دستگاه وُي که به پُيروُي از نثر ابن عمُيد از سدۀ ۳ ق به‌طور روزافزون به سمت نوعُي تکلف و تصنع مُي‌رفت، تفاوت فاحش داشت. به هر روُي حساسُيت طبع ابوحُيان سبب گردُيد تا پس از ۳ سال (۳۷۰ ق)، صاحب را بدون آنکه حتُي دُينارُي از او درُيافت کرده باشد، رها ساخته، بدون توشه به بغداد باز گردد (همان، ۲۰۷، ۳۲۵؛ ُياقوت، ۱۵ / ۳۲-۳۳). پس از بازگشت ابتدا به وساطت ابوالوفاُي بوزجانُي که در مدت اقامت در دستگاه ابن‌عمُيد (۳۶۰ ق) در ارجان با او آشنا شده بود (ابوحُيان، همان، ۱۳۷- ۱۳۸، نُيز نک‌ : الامتاع، ۱ / ۴)، کارُي جزئُي در بُيمارستان عضدُي بغداد ُيافت (همان، ۱ / ۱۹)، سپس توسط همو و زُيد بن رفاعه به ابن سعدان معرفُي شد (نک‌ : همان، ۱ / ۴-۵، ۲ / ۳-۴).

ابوحُيان در ۳۷۱ ق به درخواست ابن سعدان اقدام به تألُيف کتاب الصداقه و الصدُيق (نک‌ : ص ۹-۱۰) کرد. پس از آنکه در ۳۷۳ ق صمصام‌الدولۀ بوُيه‌اُي، ابن سعدان را به وزارت برگزُيد، ابوحُيان به عنوان ندُيم وارد دستگاه او شد و شبها در مباحث مختلف فلسفه، اخلاق و ادب با وُي به گفت‌وگو مُي‌نشست که حاصل آن به صورت کتاب الامتاع و المؤانسة بر جاُي مانده است (نک‌ : آثار؛ نُيز نک‌ : ﻫ د، ابن سعدان). از آنجا که در منابع از اُين وزُير گاه با عنوان ابن سعدان و گاه با عنوان ابوعبداللّه عارض (رودراورُي، ۴۰) نام برده شده است، برخُي به اشتباه او را دو تن پنداشته‌اند (نک‌ : EI1). ظاهراً در همُين دوران بود که ابوحُيان در مجالس ابوسلُيمان سجستانُي نُيز شرکت مُي‌کرد و همچون سخنگوُي وُي، آراء او را در مجالس ابن سعدان عرضه مُي‌داشت (نک‌ : الامتاع، جم‌ )، اما اُين دوران خوش چندان نپاُيُيد و با عزل و قتل ابن سعدان در ۳۷۵ ق (نک‌ : رودراورُي، ۱۰۶-۱۰۷) اوحُيان بزرگ‌ترُين حامُي خوُيش را از دست داد. از آن پس اطلاع چندانُي از زندگُي او در دست نُيست. به نظر مُي‌رسد که در تنگدستُي و از ترس ابوالقاسم عبدالعزُيز بن ُيوسف وزُير، در اختفا روزگار مُي‌گذرانده است، با اُين حال محتملاً تاحدود ۳۹۱ ق، سال درگذشت استادش ابوسلُيمان، در بغداد بوده است.

در حقُيقت پس از ۳۷۵ تا ۴۰۰ ق که نامه‌اُي در جواب قاضُي ابوسهل از او بر جاُي مانده (نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۲۶)، خبرُي از او در دست نُيست. ظاهراً در سالهاُي واپسُين زندگُي، مأُيوس از دربارهاُي رُي و بغداد و به دور از هُياهوُي سُياست، باتوجه به روحُيۀ انزوا طلب و گراُيشهاُي متصوفانه‌اش به سلک صوفُيان درآمد و در شُيراز به بحث، درس و تألُيف کتاب همّت گماشت. بسُيارُي از کتابهاُي ابوحُيان همچون المقابسات، الاشارات الالهُية و رسالة فُي العلوم مربوط به همُين دوره از زندگانُي اوست؛ همچنُين کتاب المحاضرات را در ۳۸۲ ق براُي ابوالقاسم مدلجُي وزُير صمصام‌الدوله در شُيراز تألُيف نمود (نک‌ : آثار). اُين آثار که با دُيگر آثار او تفاوت کلُي دارد، حاکُي از روحُيۀ او در اُين دوران است، چنانکه الاشارات الالهُية که احتمالاً در حدود ۴۰۰ ق تألُيف شده، کتابُي است عرفانُي و سرشار از خلجانات روحُي و شکنجۀ قلبُي و درواقع نجواگرُي انسانُي است که درد مُي‌کشد. در همُين اوان است که از روُي ُيأس و ناامُيدُي و به علت مهجور ماندن کتابهاُيش در ۲۰ سال گذشته و نُيز از ترس آنکه پس از درگذشت او قدر نوشته‌هاُيش را ندانند، تمامُي آثارش را به آتش کشُيد (نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۱۶-۲۶).

ابوحُيان تنها در آخرُين روزهاُي زندگُي که تقرُيباً دچار فالج کامل شده بود، به نوعُي آرامش رسُيد و در آخرُين لحظات حُيات سربلند کرد و خطاب به حاضران که خدا را به ُيادش مُي‌آوردند، گفت: «مگر خُيال مُي‌کنُيد مرا نزدُيک شرطه ُيا سپاهُي مُي‌برند؟ نه من نزد پروردگار آمرزگارم مُي‌روم» (ابن حجر، همانجا). در ضبط تارُيخ وفات ابوحُيان نُيز مُيان مورخان اختلاف است. برخُي درگذشت او را ۴۰۰ ق ذکر کرده‌اند. ذهبُي اُين سال را که او در شُيراز تدرُيس مُي‌کرده، اواخر عمر وُي مُي‌داند (سُير، ۱۷ / ۱۲۲)، اما بر طبق گزارش دُيگر، ابواسحاق شُيرازُي در حدود ۴۱۰ ق در شُيراز از او استماع کرده است (ابن حجر، ۶ / ۳۲۷؛ نُيـز نک‌ : ه‌ د، ابواسحاق شُيرازُي). جنُيد شُيرازُي (ص ۵۴) وفات او را در ۴۱۴ ق ذکر مُي‌کند. ۴۰۴ ق هم که زرکوب شُيرازُي ثبت کرده (ص ۱۴۹)، احتمالاً تصحُيفُي از همان ۴۱۴ ق است. پس از مرگ، او را در کنار ابن خفُيف (ه‌ م) به خاک سپردند (جنُيد، همانجا).

نکتۀ مبهم دُيگرُي که در زندگُي ابوحُيان به چشم مُي‌خورد، رابطۀ او باعُياران و متکدُيان حرفه‌اُي، معروف به بنُي ساسان، نک‌ : بدُيع الزمان، ۱۰۶-۱۱۰؛ حرُيرُي، ۵۶۹-۵۸۲؛ ثعالبُي، ۳ / ۳۵۴- ۳۷۳، قصُيدۀ ساسانُيۀ ابودلف خزرجُي) است (نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۵). قطعاً اُين انتساب ُيا مربوط به فاصلۀ مُيان ترک مهلبُي تا شروع ارتباط با ابن عمُيد است که ظاهراً از ترس مهلبُي پنهان بوده و ُيا مربوط به بعد از درگذشت ابوسلُيمان سجستانُي است که البته احتمال اخُير به جهت کهنسالُي و ناتوانُي مزاجُي ابوحُيان بعُيد است.

غالب منابع وُي را صوفُي خوانده و از تأله و سلوک عرفانُي او ُياد کرده‌اند (همانجا؛ ُيمانُي، ۲۲۶؛ سبکُي، ۴ / ۲؛ جنُيد، ۵۳). به نظر مُي‌رسد که شاگردُي نزد ابوسعُيد سُيرافُي و جعفر خلدُي، نخستُين انگُيزه‌هاُي گراُيش به تصوف را در او پدُيد آورده باشد (سُيوطُي، ۲ / ۱۹۱؛ ابراهُيم، ۳۰). به هر روُي با مشاُيخ بزرگ زمان مجالست کرد و در جاُي جاُي آثارش از زبان آنان سخن گفت (نک‌ : جنُيد، همانجا). با اُين حال گراُيش صوفُيانۀ ابوحُيان بُيشتر شخصُي و فلسفُي و اخلاقُي است و به قول ذهبُي همچون فلاسفۀ صوفُي مشرب خود را اهل وحدت و توحُيد مُي‌نامد (همان، ۱۷ / ۱۲۱). اعتقاد به وحدت وجود و غلو در حق پُيامبر (ص) و اولُيا و نظربازُي ... که صوفُيان افراطُي بدان گراُيش دارند، مورد انکار ابوحُيان است (نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۱۸؛ ابوحُيان، البصائر، جم‌ ).

به گزارش جنُيد، ابوحُيان درگُيرُيهاُيُي نُيز با برخُي از متصوفۀ شُيراز همچون شُيخ الشُيوخ ابوالحسُين داشته است (ص ۵۴) که علت آن روشن نُيست. برخُي غزالُي را در تصوف پُيرو روش ابوحُيان انگاشته‌اند (ابن‌تُيمُيه، ۵ / ۱۱۷). در مقابل تمامُي رواُيتهاُيُي که حاکُي از تأله و سلوک اوست، پاره‌اُي رواُيتها نُيز ابوحُيان را به الحاد متصف کرده است. بُيشتر اُين رواُيات از اُين فارس، ابوالفاء ابن عقُيل و ابن جوزُي نقل شده است. ابن جوزُي ابوحُيان را در کنار ابوالعلاء معرُي و ابن راوندُي به عنوان ۳ زندُيق در مُيان مسلمانان معرفُي مُي‌کند و او را بدتر از ۲ نفر دُيگر مُي‌داند (نک‌ : ابن‌جوزُي، ۸ / ۱۸۵؛ ابن‌تُيمُيه، ۵ / ۱۱۸؛ ذهبُي، همان، ۱۷ / ۱۱۹- ۱۲۰، مُيزان، ۴ / ۵۱۸- ۵۱۹)، اما حقُيقت آن است که در مُيان آثار موجود او چُيزُي که دلالت بر اُين معنُي نماُيد، مشاهده نمُي‌شود (سبکُي، ۴ / ۳) و شاُيد بتوان علل تمامُي اُين اتهامات را چنُين خلاصه کرد: زودرنجُي و نازک‌طبعُي و درگُيرُي وُي با بزرگانُي چون ابن عمُيد و صاحب بن عباد که قطعاً طرفداران فراوان داشته‌اند (براُي نمونه نباُيد فراموش کرد که ابن فارس از طرفداران و حواشُي صاحب بن عباد بوده است)، نُيز خصومت وُي با متکلمان (نک‌ : دنبالۀ مقاله) و تعرض به ارباب مذاهب، همچنُين برخُي سخنان آزادمنشانه که بر زبان وُي مُي‌رفت، افکار عمومُي را برمُي‌انگُيخته و موجب تکفُير وُي مُي‌شده است، به‌وُيژه که دربارۀ راوُيان اُين رواُيات به اُين نکات باُيد توجه داشت: در رواُيت ابن فارس مواردُي وجود دارد که سخنان او را ضعُيف و مغشوش مُي‌کند؛ ابن عقُيل نُيز از تعصبات ضدمتصوفه به دور نبود، تا آنجا که ابن جوزُي بسُيارُي از مطالب کتابهاُي المنتظم و تلبُيس ابلُيس را تحت تأثُير افکار اُين استاد خود نگاشته است (نک‌ : محُيُي‌الدُين، ۶۰-۶۶) و سبکُي علت حملۀ ذهبُي به ابوحُيان را نُيز کنُيۀ وُي نسبت به متصوفه مُي‌داند (۴ / ۲). درحقُيقت فشار زندگُي چه بسا او را نُيز چون ابن راوندُي درواقع به اعتراض بر نظام اجتماعُي (نه نظام خلقت) واداشته و دشمنانش دانسته ُيا ندانسته انتقاد او را به سوءاعتقاد تعبُير کرده‌اند، چنانکه وُي در مسألۀ ۸۸ الهوامل و الشوامل از ابوعلُي مسکوُيه مُي‌پرسد: «چرا کم خردان برخوردارند و هنروران ناکامُياب؟» (ص ۲۱۲-۲۱۴).

شاُيد بتوان گفت سرگذشت ابوحُيان، تراژدُي دانشمند گرسنه و نابغۀ محروم و اندُيشمند ناسازگار با جامعۀ نادرست و ستمکار و پرجهالت است. آنچه از منابع برمُي‌آُيد، اُين است که نه تنها ابوحُيان ملحد نُيست، بلکه بسُيارُي از منابع او را در زمرۀ فقهاُي شافعُي قرار داده‌اند (نک‌ : نووُي، ۱(۲) / ۲۲۳؛ سبکُي، همانجا؛ اسنوُي، ۱ / ۳۰۱؛ حسُينُي، ۱۱۴).

او فقه شافعُي را نزد کسانُي چون ابوحامد مرورودُي و ابوبکر شاشُي فرا گرفت و چنانکه گفته شد، فقُيه بزرگ شافعُي ُيعنُي ابواسحاق شُيرازُي از وُي استماع کرد. حتُي ظاهراً او به عنوان ُيک فقُيه داراُي آرائُي منحصر نُيز بوده است (نووُي، همانجا؛ ذهبُي، سُير، ۱۷ / ۱۲۲؛ سبکُي، ۴ / ۳). گرچه ابن نجار او را صحُيح الاعتقاد مُي‌خواند (ذهبُي، همانجا) و در وصفُي اغراق‌آمُيز حتُي او را «شدُيدالدُيانة» نُيز معرفُي مُي‌کند (جنُيد، ۵۳)، اما در جاُي جاُي آثار وُي مطالبُي خلاف اُين سخنان بُيان شده که آثار تحرُيف و جعل پُيداست (نک‌ : ابن حجر، ۶ / ۳۷۱؛ محُيُي‌الدُين، ۸۴- ۱۱۹). ظاهراً ابوحُيان مدتُي نُيز برخوردهاُيُي با شُيعُيان داشته است (نک‌ : ذهبُي، همان، ۱۷ / ۱۲۳)، اما اُين مخالفت بعدها تعدُيل ُيافت، تا آنجا که همانند بسُيارُي از معتزله براُي حضرت علُي (ع) بُين صحابه مقام خاصُي قائل شده (نک‌ : البصائر، ۱ / ۲۰۴) و به کرات از آن امام و دُيگر ائمۀ اطهار و نُيز بزرگان شُيعه چون شُيخ مفُيد، شرُيف رضُي و سُيدمرتضُي رواُيت کرده است (نک‌ : الامتاع، ۱ / ۱۴۱، جم‌ ، البصائر، جم‌ ). ابوحُيان همچنُين پدُيد آمدن غُلات را واکنش وجود خوارج مُي‌داند (همان، ۴ / ۲۸۵).

بسُيارُي از منابع صرُيحاً او را معتزلُي خوانده‌اند (ُياقوت، ۱۵ / ۵؛ بلبع، ۲۸۰-۲۸۲) و ُياقوت از او با عنوان «محقق الکلام و متکلم المحققُين» ُياد مُي‌کند (همانجا)، اما در حقُيقت ابوحُيان هُيچ‌گاه با متکلمان همراه نبود و پوُيسته اُيشان را به استهزا مُي‌گرفت. وُي راه فُيلسوفان را مُي‌پُيمود که حرکت آزادانۀ عقل را براُي ُيافتن پاسخ پرسشها برمُي‌گزُينند (نک‌ : البصائر، الامتاع، جم‌ )، تا آنجا که او را «فُيلسوف التساؤل» لقب دادند (ابراهُيم، ۱۵۱-۱۷۳). او با فرود آوردن فلسفه به سطح فهم خوانندگان آثار ادبُي کوشُيد تا فکر آنان را بالا برد و از تکرار مکررات و اوهام و خرافات برهاند و با القاُي حُيرت و دهشت علمُي، مستعدترُين آنان را به سمت تحصُيل جدُي حکمت و دانش سوق دهد (همو، ۱۶۲). چنانکه گذشت وُي علوم عقلُي را نزد ُيحُيُي بن عدُي و ابوسلُيمان سجستانُي فرا گرفته است، اُين دو حکُيم در حقُيقت فاصلۀ بُين فارابُي و ابن‌سُينا را پر مُي‌کنند. مخصوصاً حوزۀ نوافلاطونُي ابوسلُيمان که ابوحُيان به‌وُيژه در کتاب المقابسات سخنگوُي آن است، جوّ فلسفُي سدۀ ۴ ق را در نُيمۀ دوم آن به خوبُي نشان مُي‌دهد.

 

خصوصُيات آثار ابوحُيان

شاُيد ابوحُيان را بتوان به معنُي واقعُي کلمه ادُيب نام داد، ادُيبُي که از هر فنُي بهره‌اُي ُيافته است. ابوحُيان را در نحو و لغت ستوده‌اند (ُيمانُي، همانجا؛ ابن دمُياطُي، ۱۹۶). او فلسفه و کلام و منطق را به خوبُي مُي‌دانسته و بر فقه و اصول تصوف نُيز آگاهُي داشته است. معلومات وسُيع وُي، گذشته از بهره‌اُي که از استادان برده، از طرُيق مطالعه و نُيز رونوُيسُي کتابها که شغل اصلُي و بوده، حاصل آمده است. ابوحُيان در مُيان شُيوه‌هاُي مرسوم نگارش، شُيوۀ پُيشواُي خود جاحظ را که سخت شُيفتۀ او بود، دنبال مُي‌کرد (ُياقوت، همانجا)، تا بدان حد که «جاحظ ثانُيش» خواندند و حتُي برخُي در مقام اغراق او را برتر از جاحظ شمردند (نک‌ : امُين، «ح»).

آثار ابوحُيان همچون آثار پُيشُينُيان چون عُيون الاخبار ابن قتُيبه، البُيان و التبُيُين جاحظ و العقد الفرُيد ابن عبدربه مشحون از رواُيت و نقل در موضوعات مختلف فقه و فلسفه، عروض، قافُيه، تارُيخ، کلام، اخلاق، لغت، نحو و ادب است که صفت فصاحت و شُيوۀ خطابه بر آنها غالب است و در بسُيارُي موارد حالت پرسش و پاسخ به خود گرفته است. تناسب بُين لفظ و معنُي، وصل و فصل درست جمله‌ها، سلاست انشا، سهولت و بُي‌تکلفُي و استفاده از قلمش را به قلم جاحظ نزدُيک مُي‌گرداند (نک‌ : برژه، 188-195).

به گفتۀ ُياقوت (۱۵ / ۵-۶)، ابوحُيان طبعُي تند داشت و طعن مردم از وُيژگُيهاُي بارز آثار اوست. وُي حتُي بسُيارُي از استادان خود از جمله ابوعلُي مسکوُيه را مورد انتقاداتُي گزنده قرار داده است ( الامتاع، ۱ / ۳۵-۳۶). با اُين حال اوصافُي که ابوحُيان از اطرافُيانش در جاُي جاُي آثارش به دست داده، چه از لحاظ ادبُي و چه از دُيدگاه انتقادُي قابل تأمل است. از دُيگر وُيژگُيهاُي آثار ابوحُيان روح ناامُيد و مأُيوس اوست. وُي در نوشته‌هاُيش پُيوسته زبان به شکاُيت مُي‌گشاُيد و بر آلام خود مُي‌گرُيد. ابوحُيان ظاهراً تنها نوُيسندۀ اسلامُي است که از خودکشُي بحث کرده است (نک‌ : المقابسات، ۱۹۶)، اما بارزترُين وُيژگُي آثار وُي آمُيختگُي ادب و فلسفه در آنهاست که از خصوصُيات شُيوۀ فلسفُي ابوسلُيمان است. تمامُي اُين اوصاف نثرُي پدُيد مُي‌آورد که سبب مُي‌گردد نگارنده‌اش حتُي به عنوان بهترُين نثرنوُيس عرب معرفُي گردد (نک‌ : متز، ۱ / ۲۸۳).

آثـار

به واقع نمُي‌دانُيم پس از آنکه ابوحُيان کتابهاُيش را سوزاند، چه مقدار از آنها به کلُي از مُيان رفت. آنچه تاکنون به دست ما رسُيده، عناوُين چندُي است که ُياقوت (۱۵ / ۷- ۸) و چند منبع دُيگر نام مُي‌برند که به شرح آنها مُي‌پردازُيم:

 

الف ـ چاپُي

۱. الاشارات الالهُية. اُين کتاب تنها اثرُي است که از آثار ابوحُيان در تصوف بر جا مانده و شامل ۵۴ رساله در مواعظ و ادعُيۀ صوفُيه است. از فقراتُي از کتاب چنُين استنباط مُي‌شود که ابوحُيان اُين اثر را در دوران کهنسالُي تألُيف کرده است (ابراهُيم، ۱۰۰، ۱۰۱). ابوحُيان در اُين اثر به بسُيارُي از اصطلاحات مرسوم بُين متصوفان اشاره کرده است. زکرُيا ابراهُيم به تأثرات ابوحُيان از مزامُير داوود (ع) و تعلُيمات عُيسُي مسُيح (ع) نُيز در اُين کتاب اشاره دارد (ص ۱۰۱-۱۰۲). بخش اول اُين اثر به کوشش عبدالرحمن بدوُي در قاهره (۱۹۵۰ م) به چاپ رسُيده است. ظاهراً قسمتهاُيُي از الاشارات الالهُية که ابن ابُي الحدُيد در شرح نهج‌البلاغة (۱۱ / ۲۶۹- ۲۷۸) نقل کرده، از جزء دوم کتاب است که مفقود شده است (نک‌ : بدوُي، ۲۸). چاپ جدُيدترُي نُيز از کتاب الاشارات الالهُية به کوشش وداد القاضُي در دست است که بخشهاُي چاپ نشده‌اُي از کتاب را در بر دارد.

۲. الامتاع و المؤانسة. اُين کتاب شرح مجالس ابوحُيان با ابن سعدان وزُير است که بر سُياق داستانهاُي هزار و ُيک شب، در ۴۰ شب ترتُيب ُيافته است. بدُين‌سان که وزُير مسأله‌اُي مطرح مُي‌کرد و ابوحُيان با خاطرُي آسوده به آن پاسخ مُي‌گفت ( الامتاع، ۱ / ۱۹). موضوعات اُين مجالس را مطالب گوناگونُي دربارۀ فلسفه، اخلاق، کلام، شرُيعت، تصوف، ادب و حساب تشکُيل مُي‌دهد و اگرچه از جنگهاُي ادبُي ابوحُيان است، اما مسائل فلسفُي متعددُي در جاُي جاُي کتاب بُيان شده است. هر مجلس با شعرُي ُيا لطُيفه‌اُي با عنوان «ملحة الوداع» ُيا «خاتمة المجلس» پاُيان مُي‌پذُيرد. نوع مطالب، بُيانگر چگونگُي محافل اشرافُي ـ فرهنگُي آن روزگار است، اما در عُين حال جوش و خروش جامعه نُيز در اُين کتا منعکس شده است (همان، ۲ / ۲۶، ۳ / ۸۵- ۸۸) و ابوحُيان در اُين موارد دقُيقاً نوُيسنده‌اُي مردمُي است. از دُيگر فواُيد کتاب، اطلاعُي است که دربارۀ نوُيسندگان رسائل اخوان الصفا، به دست مُي‌دهد (همان، ۲ / ۴-۶). زکُي مبارک احتمال داده که ابوحُيان خود از اُين جماعت بوده است (۲ / ۱۴۳). در حقُيقت همدلُي و نزدُيکُي افق فکرُي ابوحُيان با اخوان الصفاء لااقل در مرحله‌اُي از زمان قابل قبول است و مشابهت او با اخوان الصفاء کم نُيست (نک‌ : ابوحُيان، همان، ۲ / ۱۵۷-۱۶۰، مباحثه‌اُي ما بُين ُيک ُيهودُي و ُيک مجوسُي از قول علُي بن هارون زنجانُي؛ قس: رسائل اخوان الصفاء، ۱ / ۳۰۸ به بعد؛ براُي برخُي دُيگر مشابهتها، نک‌ : ذکاوتُي، ۴۹). ُيکُي دُيگر از نکات برجستۀ کتاب الامتاع مباحثۀ ابوسعُيد سُيرافُي با متُي بن ُيونس در مقاُيسه مُيان نحو و منطق است (نک‌ : ۱ / ۱۰۷- ۱۲۹). به درستُي مشخص نُيست که آنچه در کتاب آمده، عُين مذاکرات مجالس شبانه با ابن سعدان است و ُيا ابوحُيان هنگام گردآورُي در آن دخل و تصرف نموده است. اُين اثر پس از ۳۷۳ ق تألُيف شده است و چنانکه از مقدمۀ ابوحُيان بر کتاب بر مُي‌آُيد، وُي آن را به درخواست ابوالفاء بوزجانُي گرد آورد (همان، ۱ / ۲-۳، ۱۲، ۱۳، ۵۰، ۵۱). اُين اثر که از جامع‌ترُين آثار ابوحُيان است، در قاهره و به کوشش احمد امُين و احمد زُين در ۳ مجلد (۱۹۳۹-۱۹۴۴ م) به چاپ رسُيده است.

۳. الرسالة البغدادُية، به کوشش عبود شالجُي در بُيروت (۱۹۸۰ م) به چاپ رسُيده است.

۴. البصائر و الذخائر. اُين کتاب به گفتۀ مؤلف در بُين سالهاُي ۳۵۰-۳۶۵ ق تألُيف شده است (نک‌ : ۱ / ۳)، اگرچه ذکر برخُي حوادث تارُيخُي همچون وفات ابوالقاسم دارکُي (۳۷۵ ق) گوُياُي آن است که مؤلف در سالهاُي بعد نُيز تصرفاتُي در کتاب کرده است. منابع اُين کتاب عبارت است از قرآن مجُيد، سنت و عقل و تجربه (۱ / ۷- ۸). ماُيۀ اصلُي اُين اثر، ُيادداشتهاُيُي است که ابوحُيان هنگام استنساخ براُي خود بر مُي‌داشته است و از منابع اصلُي کتاب خود آثارُي چون النوادر ابن اعرابُي، الکامل مبرد، عُيون الاخبار ابن قتُيبه، مجالسات ثعلب، المنظوء و المنثور ابن ابُي طاهر و غُيره را بر مُي‌شمارد (۱ / ۴-۶). روش کتاب، همان روش جاحظ در البُيان است که موضوعات مختلف به‌طور پراکنده و بدون نظمُي خاص در کنار ُيکدُيگر قرار گرفته‌اند. گرچه اُين اثر بر نقل و رواُيت استوار است، اما نقل او با نقد همراه است و گاه پرسشهاُي تفکرانگُيز به مُيان مُي‌آورد. ابوحُيان در اُين اثر اطلاعات سودمندُي هم دربارۀ فرق مختلف کلامُي همچون امامُيه و نُيز صوفُيه ورده که مغتنم است. ابوحُيان ضمن بُيان مطالب گاه از حدود ادب و اخلاق فراتر مُي‌رود و مسائلُي رکُيک و سخُيف بُيان مُي‌دارد (نک‌ : ابراهُيم، ۲۱۵-۲۲۶). کتاب که در ۱۰ جزء نگارش ُيافته، مفصل‌ترُين اثر ابوحُيان است. البصائر ُيک‌بار توسط احمد امُين و احمد صقر در قاهره (۱۹۵۳ م) و مجدداً به کوشش ابراهُيم کُيلانُي (۱۹۶۴-۱۹۶۶ م) در ۴ مجلد در دمشق به چاپ رسُيده است.

۵. حکاُية ابُي‌القاسم البغدادُي. اُين کتاب را نخستُين‌بار آدام متز چاپ کرده و نام مؤلف آن را ابومطهر ازدُي (ﻫ م) ذکر نموده است، اما مصطفُي جواد در مقاله‌اُي که با عنوان «حکاُية ابُي‌القاسم البغدادُي هل هُي لابُي حُيان التوحُيدُي» در ۱۹۶۴ م در مجلۀ الاستاذ به چاپ رساند، کوشش کرد تا باتوجه به مشترکات اُين اثر و الامتاع و المؤانسة، آن را به ابوحُيان نسبت دهد (نک‌ : طه، ۱۵)، علاوه بر اُين نکات مشترک، توجه ابوحُيان به اصطلاحات و دشنامهاُي اوباش و عوام در البصائر و الذخائر (۱ / ۱۲۸) مُي‌تواند مؤُيد نظر مصطفُي جواد باشد.

۶. «رسالة الحُياة» گفتارُي است در بُيان معانُي دهگانۀ حُيات که به گفتۀ او کنه معناُي نهم و دهم ُيعنُي کاربرد کلمۀ حُيات دربارۀ ملائکه و کاربرد کلمۀ حُي دربارۀ خدا براُي بشر معلوم نُيست (ص ۵۴-۵۵، ۶۲). اُين رساله درحقُيقت مجموعه‌اُي است از نظرُيات فلاسفه و متفکران دربارۀ زندگُي پس از مرگ، همچنُين گزُيده‌هاُيُي از آراء فلاسفۀ ُيونان چون فُيثاغورس و سقراط و افلاطون را دربارۀ حُيات و مرگ در بر مُي‌گُيرد. از عبارتهاُي پاُيانُي رساله چنُين بر مُي‌آُيد که ابوحُيان آن را در واپسُين سالهاُي زندگُي و احتمالاً پس از ۳۹۰ ق تألُيف کرده است. در اُين رساله ابوحُيان آورده است که «فقُيران بدبخت محروم و سزاوار ترحم بر اثر حسرتُي گلوگُير و سوزُي همُيشگُي و نُيازُي رسواکننده و اندوهُي مداوم و ملالُي چُيره، آرزومند مرگند» (ص ۷۳-۷۴). آُيا نوُيسنده در اُين عبارات حالات روحُي خود را تصوُير نکرده است؟ اُين رساله توسط ابراهُيم کُيلانُي در بُيروت (۱۹۵۱ م) ضمن ثلاث رسائل و بار دُيگر به کوشش همو در مجموعۀ رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي به چاپ رسُيد. همچنُين کلوداودبر[۱] آن را به زبان فرانسه ترجمه و با توضُيحاتُي در دمشق (۱۹۶۴ م) به چاپ رسانُيده است.

۷. «رسالة السقُيفة»، مطالب اُين رساله که نشان دهندۀ منازعات اهل سنت و شُيعه در روزگار آل بوُيه است، بر زبان ابوبکر، عمر، ابوعبُيده و حضرت علُي (ع) جارُي شده است. ابن ابُي الحدُيد که اُين رساله را ضمن شرح نهج‌البلاغة (۱۰ / ۲۷۱- ۲۸۵) نقل کرده است، به‌طور مشروح به بحث در محتواُي رساله پرداختۀ خود ابوحُيان است و او اُين رساله را نُيز مانند موارد مشابه دُيگر از زبان ابوحامد مرورودُي بُيان کرده است (نک‌ : همو، ۱۰ / ۲۸۵-۲۸۷). ظاهراً در سالهاُي بعد ابوحُيان خود تصرُيح کرده که اُين رساله را در مقابله با «رافضه» بر ساخته است (ذهبُي، سُير، ۱۷ / ۱۲۲-۱۲۳). علاوه بر ابن ابُي الحدُيد منابع دُيگر از جمله قلقشندُي نُيز اُين رساله را نقل کرده‌اند (۱ / ۲۳۷-۲۴۷). رساله ُيک‌بار در ثلاث رسائل و بار دُيگر در مجموعۀ رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي به چاپ رسُيده است.

۸. الصداقة و الصدُيق. ابوحُيان تألُيف اُين کتاب را در حدود ۳۷۱ ق و به درخواست ابن‌سعدان آغاز کرد، اما با شروع وزارت ابن سعدان و اشتغال وُي بدُين امر، رساله ناتمام باقُي ماند تا اُينکه در ۴۰۰ ق آن را به اتمام رسانُيد. کتاب مجموعه‌اُي از سخنان منثور و منظوم پُيشُينُيان و متأخران در باب دوست و دوستُي است. او نه تنها زُيباترُين سخنان علما و ادباُي پس از اسلام و پُيش از آن را جمع آورده، بلکه از نقل سخنان علماُي ُيونان و فارس و... نُيز غافل نبوده است. گرچه بُين آغاز تا اتمام رساله ۳۰ سال فاصله افتاده است، اما در تمامُي اُين مدت روحُيۀ ابوحُيان، روحُيۀ فردُي ناامُيد، مأُيوس و دل‌شکسته از مردم روزگار است که نشان از رنج دائمُي او در طول حُيات دارد (نک‌ : ص ۹-۱۰، ۴۷۵؛ محُيُي‌الدُين، ۲۰۰-۲۰۳). خلاصۀ نظر ابوحُيان در دوستُي اُين است که جز مُيان دُين‌داران حقُيقُي، دوستُي راستُين بعُيد و ُيا بسُيار نادر است. اُين کتاب بارها از جمله در قاهره (۱۹۷۲ م) و به کوشش علُي متولُي صلاح به چاپ رسُيده است.

۹. «رسالة فُي العلوم». ابوحُيان اُين اثر را در پاسخ کسُي که گفته بود «منطق راهُي در فقه ندارد و فلسفه ربطُي به دُين ندارد و حکمت را اثرُي در احکام نُيست» (ص ۲) نگاشته است. اُين اثر به همراه ترجمۀ فرانسه آن در ۱۹۶۴ م توسط مارک برژه و قبل از آن در قسطنطنُيه (۱۳۰۱ ق) به همراه رسالة الصداقة و الصدُيق به چاپ رسُيده است. ابوحُيان در اُين رساله به دفاع از علم پرداخته، سعُي به ارائۀ تعرُيف علوم مختلف از فقه، کلام، نحو، بلاغت و تصوف مُي‌کند.

۱۰. «رسالة فُي علم الکتابة». در منابع از اُين اثر ذکرُي به مُيان نُيامده و تنها در متن آن از ابوحُيان به عنوان مؤلف نام برده شده است. با اُينهمه قراُين موجود در متن رساله صحت انتساب آن را به وُي تأُيُيد مُي‌کند. اُين رساله که نتُيجۀ سالها کار نسخه‌نگارُي ابوحُيان است، از نخستُين آثارُي است که در

زمُينۀ انواع خط، قلم و کتابت عربُي به رشتۀ تحرُير درآمده است. اُين رساله ُيک‌بار توسط روزنتال همراه با ترجمۀ انگلُيسُي در ۱۹۴۸ م و مجدداً به وسُيلۀ ابراهُيم کُيلانُي در ثلاث رسائل (ص ۲۷- ۴۹) و نُيز در رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي به چاپ رسُيده است. همچنُين ترجمۀ فارسُي رساله در شمارۀ ۳۴ مجلۀ مشکوة (۱۳۷۱ ش) چاپ شده است.

۱۱. مثالب الوزُيرُين ُيا اخلاق الوزُيرُين، کتابُي است که ابوحُيان در مقابله با کج‌رفتارُيهاُي ابن عمُيد و صاحب بن عباد، در هجو اُين دو وزُير نگاشته است. او با مهارت تمام به رُيشخند خصوصُيات جسمُي و روحُي آن دو پرداخته و به‌وُيژه از ابن عباد انتقام گرفته است. قدرت ابوحُيان در وصف و ترسُيم به خوبُي در اُين کتاب هوُيداست. برخُي از متأخران، نگارش چنُين کتابُي را با طبع عرفانُي ُيک صوفُي سازگار ندانسته و بر او خرده گرفته‌اند (نک‌ : جبرُي، ۱۳۹). در مُيان پُيشُينُيان اعتقاد بر اُين بوده که اُين اثر شوم است و حتُي داشتن آن بدبختُي مُي‌آورد (نک‌ : ابن خلکان، ۵ / ۱۱۳). بعُيد نُيست که چنُين باورُي از جانب طرفداران صاحب بن عباد براُي منع مردم از خواندن اُين کتاب شاُيع شده باشد. اُين اثر ُيک‌بار در ۱۹۶۱ م به کوشش ابراهُيم کُيلانُي در دمشق و بار دُيگر در همانجا (۱۹۶۵ م) به کوشش محمد تاوُيت طنجُي به چاپ رسُيده است. از جهت نثر و تواناُيُيهاُي ادبُي اُين کتاب را بهترُين اثر ابوحُيان مُي‌توان محسوب داشت.

۱۲. المقابسات. ابوحُيان اُين اثر را در فاصلۀ سالهاُي ۳۶۰ تا ۳۹۰ ق جمع‌آورُي کرده است (نک‌ : ص ۱۰۴، ۲۱۹). اُين کتاب شامل ۱۰۶ مجلس از نوع محافل فلسفُي سدۀ ۴ ق است که با حضور فُيلسوفانُي چون ابوسلُيمان سجستانُي (براُي اطلاع از آراء ابوسلُيمان، نک‌ : جدعان، 67-95) و ابوالفتح نوشجانُي، غلام زحل و جز آنان تشکُيل مُي‌شد. اُين اثر از آن روُي که اطلاعات منحصر و جالبُي دربارۀ فلاسفۀ نُيمۀ دوم سدۀ ۴ ق که بُيشتر منابع از آن غفلت کرده‌اند، به دست مُي‌دهد، از جهت تارُيخ فلسفه قابل توجه و حائز اهمُيت است. نکتۀ قابل بررسُي در المقابسات آن است که معلوم نُيست آُيا ابوحُيان در نقل اُين مجالس امانتدار بوده و ُيا اُينکه بعضُي مذاکرات و مباحث اُين کتاب را به ابتکار خود نگاشته است. با اُينهمه وُي نماُيندۀ صادقُي از حال و هواُي محافل فلسفُي آن روزگار است. در اُين کتاب، ابوحُيان همچون افلاطون که محاورت سقراط را (ُيا به عبارت بهتر محاوراتُي از قول سقراط را) به قلم آورده، خواننده را با نظرُيات گوناگون دربارۀ ُيک مسأله آشنا مُي‌کند و در بُيشتر موارد ــ بدون آنکه خود داورُي کند و رأُيُي خاص را برگزُيند ــ امر انتخاب را به عهدۀ خواننده مُي‌گذارد.

ابوحُيان با چُيرگُي و تواناُيُي، پُيچُيده‌ترُين مسائل فلسفُي کتاب را در پوششُي از الفاظ زُيبا و عبارات ادبُي بُيان نموده است و اگر در الامتاع آنجا که به ادب مشغول است، از فلسفه نُيز غافل نُيست، در المقابسات که به فلسفه مُي‌پردازد، از بُيان الفاظ ادبُي دور نمانده است و از همُين جاست که ُياقوت از او با عبارت «ادُيب الفلاسفة و فُيلسوف الادباء» ُياد کرده است (۱۵ / ۵). دربارۀ المقابسات مطالعات زُيادُي از سوُي محققان غربُي و اسلامُي صورت گرفته، ولُي هنوز زمُينه‌هاُي بکر تحقُيقُي دربارۀ اُين کتاب فراوان است (نک‌ : حسُين، ۴-۴۷). چاپهاُي متعددُي از کتاب صورت گرفته که از آن جمله است چاپ سندوبُي (قاهره، ۱۳۴۷ ق / ۱۹۲۹ م) و چاپ محمد توفُيق حسُين (بغداد، ۱۹۷۰ م).

۱۳. الهوامل و الشوامل. تألُيف اُين کتاب مربوط به اُيامُي است که ابوحُيان در رُي و در دربار ابن عمُيد به سر مُي‌برده است. کتاب مشتمل بر پرسشها (الهوامل) و پاسخهاُيُي (الشوامل) است که مُيان ابوحُيان و ابوعلُي مسکوُيه فُيلسوف و مورخ مشهور و کتابدار ابن عمُيد مبادله شده است. کتاب از جهت پرسشهاُي ابوحُيان که اشتغالات ذهنُي او را نشان مُي‌دهد، حائز اهمُيت است. پرسشهاُي ابوحُيان جنبۀ استهزا و به دشوارُي افکندن حرُيف ندارد، بلکه فُي‌الواقع براُي آموختن است. ابوحُيان در اُين پرسشها گوُيُي به صداُي بلند مُي‌اندُيشد، نظُير همُين سؤالات را بعدها در حوزۀ ابوسلُيمان نُيز مطرح ساخت. گرچه ابوحُيان در الامتاع و الموانسة با لحنُي استهزاآمُيز از ابوعلُي مسکوُيه نام مُي‌برد (۱ / ۱۳۶) و او را به سبب پرداختن به کُيمُيا سرزنش مُي‌کند، اما از لحن سؤالها چنُين بر مُي‌آُيد که هنگام طرح آنها به ابوعلُي به دُيدۀ استاد خود مُي‌نگرُيسته است (نک‌ : ﻫ د، ابوعلُي مسکوُيه). ۱۷۵ پرسش در اُين کتاب آمده است که مسائل گوناگون فلسفُي، علمُي، اجتماعُي، روانُي و ... را در بر مُي‌گُيرد. اُين کتاب در ۱۹۵۱ م به کوشش احمد امُين و احمد صقر به چاپ رسُيده است.

رسائل ابوحُيان را ابراهُيم کُيلانُي ضمن مجموعه‌اُي با عنوان رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي از منابع مختلف جمع‌آورُي کرده و به چاپ رسانده است، اُين رسائل علاوه بر رساله‌هاُي «السقُيفة»، «فُي علم الکتابة»، «الحُياة» و «فُي العلوم» که پُيش از اُين بدانها اشاره شد، عبارتند از: «رسالة الُي ابُي الفتح بن العمُيد»؛ «رسالة الُي ابُي الوفاء المهندسُي البوزجانُي»؛ «رسالة الُي الوزُير ابُي عبداللـه العارض» و «رسالة الُي القاضُي ابُي سهل علُي بن محمد».

 

ب ـ خطُي

۱. الحج العقلُي اذاضاق الفضاء عن الحج الشرعُي. چنانکه گذشت در برخُي از منابع، ابوحُيان به الحاد متصف شده است و از آنجا که در بُين دُيگر آثار وُي مطلبُي که مؤُيد اُين اتهام باشد، ُيافت نشده، جمعُي وجود اُين کتاب را تأُيُيدُي بر اُين مدعا دانسته‌اند. خوانسارُي که خود کتاب را ندُيده، آن را مشابه آنچه حسُين بن منصور حلاج در نوشته‌هاُيش از آن به عنوان «حج فقرا» تعبُير کرده، مُي‌داند (۸ / ۹۳-۹۴)، اما ابوحُيان در ۳۵۳ ق خود به حج رفته ( الامتاع، ۲ / ۱۵۵) و به گفتۀ جنُيد شُيرازُي او مدتُي مجاور بُيت‌الله بوده است (ص ۵۳). غالباً منابع به وجود نسخه‌اُي از اُين کتاب اشارتُي ندارند و آن را در شمار کتاهاُي از دست رفتۀ ابوحُيان معرفُي مُي‌کنند. اما محمد کردعلُي از کتابُي با نام الحجُيج تألُيف توحُيدُي در مجموعۀ کتب ابوحُيان نام مُي‌برد که نسخه‌اُي از آن در لنُينگراد موجود است (۲ / ۴۹۹) و زکرُيا ابراهُيم نُيز گرچه خود نسخه را ندُيده، اما آن را همان الحج العقلُي معرفُي مُي‌کند (ص ۱۱۲-۱۱۳).

۲. الردّ علُي ابن جنُي فُي شعر المتنبُي. نسخه‌اُي از اُين کتاب در حلب نگهدارُي مُي‌شود (GAS, II / 493).

۳. سُيد نُيز به نسخه‌اُي تحت عنوان رسالة فُي التشوُيق الُي الحُياة الدائمة و البقاء السرمد اشاره دارد (۱ / ۳۸۳).

 

آثار ُيافت نشده

براُي ابوحُيان کتابهاُي دُيگرُي نُيز ذکر کرده‌اند که امروزه نشانُي از آنها در دست نُيست (براُي نام اُين کتابها، نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۷- ۸؛ حاجُي خلُيفه، ۱ / ۱۴۰؛ بغدادُي، ۱ / ۶۸۵؛ ابوحُيان، المقابسات، ۲۲۷). ازجملۀ اُين کتابهاست: ۱. الرسالة فُي اخبار الصوفُية (نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۸) که به نظر مُي‌رسد در طبقات اهل تصوف تألُيف شده باشد؛ ۲. تقرُيظ الجاحظ. ابوحُيان که سخت شُيفتۀ جاحظ بوده و در شُيوۀ نگارش او را سرمشق خود قرار داده است، با زُيباترُين و شُيواترُين عبارات وُي را ستوده است. هر چند اُين رساله را در دست ندارُيم، اما ُياقوت که خود از شُيفتگان جاحظ و ابوحُيان است. پاره‌هاُي مفصلُي از کتاب را ذُيل احوال جاحظ، ابوسعُيد سُيرافُي و احمد بن داوود دُينورُي نقل کرده است (۳ / ۲۷- ۲۹، ۸ / ۱۵۰-۱۵۱)؛ ۳. الزلفُي (ُيا الزلفة). اُين کتاب نُيز مورد استفادۀ مؤلفان دُيگر قرار گرفته است (جهت نمونه، نک‌ : رودراورُي، ۷۵-۷۷؛ نُيز نک‌ : ابراهُيم، ۱۱۳)؛ ۴. المحاضرات و المناظرات. اُين کتاب در سالهاُي ۳۸۲-۳۸۳ ق براُي ابوالقاسم مدلجُي وزُير صمصام‌الدوله در شُيراز تألُيف شده و چنانکه از عنوان آن برمُي‌آُيد، مجموعه‌اُي از مباحث ادبُي و لغوُي را در بر مُي‌گرفته است (همانجا).

 

مآخذ

ابرهُيم، زکرُيا، ابوحُيان التوحُيدُي ادُيب الفلاسفة و ... ، قاهره، ۱۹۷۴ م؛ ابن ابُي الحدُيد، عبدالحمُيد بن هبة الله، شرح نهج‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهُيم، قاهره، ۱۳۸۶ ق / ۱۹۶۷ م؛ ابن‌تُيمُيه، احمد، مجموعة فتاوُي، بُيروت، ۱۴۰۰ ق؛ ابن جوزُي، عبدالرحمن بن علُي، المنتظم، حُيدرآباد دکن، ۱۳۵۸ ق؛ ابن حجر عسقلانُي، احمد بن علُي، لسان المُيزان، حُيدرآباد دکن، ۱۳۳۱ ق؛ ابن خلکان، وفُيات؛ ابن دمُياطُي، احمد بن اُيبک، المستفاد من ذُيل تارُيخ بغداد، به کوشش قُيصر ابوفرح، بُيروت، ۱۳۹۹ ق / ۱۹۷۸ م؛ ابوحُيان توحُيدُي؛ الاشارات الالهُية، به کوشش عبدالرحمن بدوُي، بُيروت، ۱۹۸۱ م؛ همو، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امُين و احمد زُين، قاهره، ۱۹۳۹-۱۹۴۴ م؛ همو، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهُيم کُيلانُي، دمشق، ۱۹۶۴ م؛ همو، «رسالة الحُياة»، «رسالة فُي علم الکتابة»، ثلاث رسائل لابُي حُيان، به کوشش ابراهُيم کُيلانُي، دمشق، ۱۹۵۱ م؛ همو، «رسالة فُي العلوم»، به کوشش مارک برژه، «بولتن مطالعات شرقُي[۲]» (مل‌ )؛ همو، الصداقة و الصدُيق، به کوشش علُي متولُي صلاح، قاهره، ۱۹۷۲ م؛ همو، منالب الوزُيرُين، به کوش ابراهُيم کُيلانُي. دمشق، ۱۹۶۱ م؛ همو، المقابسات، به کوشش محمد توفُيق حسُين، بغداد، ۱۹۷۰ م؛ همو، الهو امل و الشوامل، به کوشش احمد امُين و احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۰ ق / ۱۹۵۱ م؛ اسنوُي، عبدالرحُيم، طبقات الشافعُية، به کوشش عبدالله جبورُي، بغداد، ۱۳۹۰ ق / ۱۹۷۰ م؛ امُين، احمد، مقدمه بر البصائر و الذخائر، قاهره، ۱۳۷۳ ق / ۱۹۵۳ م؛ بدوُي، عبدالرحمن، مقدمه بر الاشارات (نک‌ : هم‌ ؛ ابوحُيان)؛ بدُيع‌الزمان، مقامات، شرح محمد محُيُي‌الدُين عبدالحمُيد، بُيروت، دارالکتب؛ بغدادُي، هدُيه؛ بلبع، عبدالحکُيم، ادب المعتزلة، قاهره، ۱۹۵۹ م؛ ثعالبُي، عبدالملک بن محمد، ُيتُيمة الدهر، به کوشش محُيُي‌الدُين عبدالحمُيد، بُيروت، دارالفکر؛ جبرُي، شفُيق، «ابوحُيان التوحُيدُي للدکتور ابراهُيم الکُيلانُي»، مجلة المجمع العلمُي العربُي، دمشق، ۱۳۷۰ ق / ۱۹۵۱ م؛ شم‌ ‌۲۶؛ جنُيد، ابوالقاسم، شدالازار، به کوشش محمد قزوُينُي، تهران، ۱۳۲۸ ش؛ حاجُي خلُيفه، کشف؛ حرُيرُي، قاسم بن علُي، مقامات، بُيروت، دارالتراث؛ حسُين، محمد توفُيق، مقدمه بر المقابسات (نک‌ : هم‌ ، ابوحُيان)؛ حسُينُي، ابوبکر بن هداُية اللـه، طبقات الشافعُية، به کوشش عادل نوُيهض، بُيروت، ۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۲ م؛ خوانسارُي، محمدباقر، روضات الجنات، قم، ۱۳۸۲ ق؛ ذهبُي، محمد بن احمد، سُير اعلام النبلاء، به کوشش شعُيب ارنؤوط، بُيروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ همو، مُيزان الاعتدال، به کوشش علُي محمد بجاوُي، قاهره، ۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۳ م؛ ذکاوتُي قراگزلو، علُيرضا، «کتاب مقابسات»، نشر دانش، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ شم‌ ‌۸(۳)؛ رسائل اخوان الصفا، بُيروت، دارصادر؛ رودراورُي، محمد بن حسُين، «ذُيل تجارب الامم»، همراه کتاب تجارب الامم ابوعلُي مسکوُيه، به کوشش ف. آمد رز، قاهره، ۱۳۳۴ ق / ۱۹۱۶ م؛ زرکوب شُيرازُي، احمد بن ابُي الخُير، شُيرازنامه، به کوشش اسماعُيل واعظ جوادُي، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ سبکُي، عبدالوهاب بن علُي، طبقات الشافعُية الکبرُي، بُيروت، دارالمعرفة؛ سُيد، خطُي؛ سُيوطُي، بغُية الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهُيم، قاهره، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۵ م؛ صفدُي، خلُيل بن اُيبک، الوافُي بالوفُيات، به کوشش رمزُي بعلبلکُي، بُيروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۳ م؛ طه، عبدالواحد ذنون، «مجتمع بغداد من خلال حکاُية ابُي‌القاسم البغدادُي»، المورد، بغداد، ۱۹۷۴ م؛ شم‌ ‌۳(۴)؛ قزوُينُي، محمد، بُيست مقالۀ قزوُينُي، تهران، ۱۳۳۲ ش؛ قلقشندُي، احمد بن علُي، صبح الاعشُي، قاهره، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۳ م؛ کردعلُي، محمد، امراء البُيان، قاهره، ۱۳۶۷ ق / ۱۹۴۸ م؛ مبارک، زکُي، النثر الفنُي فُي القرن الرابع، بُيروت، ۱۹۳۱ م؛ متز، آدام، تمدن اسلامُي در قرن چهارم، ترجمۀ علُيرضا ذکاوتُي قراگزلو، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ محُيُي‌الدُين، عبدالرزاق، ابوحُيان التوحُيدُي، قاهره، ۱۹۴۹ م؛ نووُي، ُيحُيُي بن شرف، تهذُيب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة المنُيرُية؛ ُياقوت، ادبا؛ ُيمانُي، عبدالباقُي بن عبدالمجُيد، اشارة التعُيُين، به کوشش عبدالمجُيد دُياب، رُياض، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ نُيز:

 

Bergé, M., «Al-Taw

 

آثـار

به واقع نمُي‌دانُيم پس از آنکه ابوحُيان کتابهاُيش را سوزاند، چه مقدار از آنها به کلُي از مُيان رفت. آنچه تاکنون به دست ما رسُيده، عناوُين چندُي است که ُياقوت (۱۵ / ۷- ۸) و چند منبع دُيگر نام مُي‌برند که به شرح آنها مُي‌پردازُيم:

 

الف ـ چاپُي

۱. الاشارات الالهُية. اُين کتاب تنها اثرُي است که از آثار ابوحُيان در تصوف بر جا مانده و شامل ۵۴ رساله در مواعظ و ادعُيۀ صوفُيه است. از فقراتُي از کتاب چنُين استنباط مُي‌شود که ابوحُيان اُين اثر را در دوران کهنسالُي تألُيف کرده است (ابراهُيم، ۱۰۰، ۱۰۱). ابوحُيان در اُين اثر به بسُيارُي از اصطلاحات مرسوم بُين متصوفان اشاره کرده است. زکرُيا ابراهُيم به تأثرات ابوحُيان از مزامُير داوود (ع) و تعلُيمات عُيسُي مسُيح (ع) نُيز در اُين کتاب اشاره دارد (ص ۱۰۱-۱۰۲). بخش اول اُين اثر به کوشش عبدالرحمن بدوُي در قاهره (۱۹۵۰ م) به چاپ رسُيده است. ظاهراً قسمتهاُيُي از الاشارات الالهُية که ابن ابُي الحدُيد در شرح نهج‌البلاغة (۱۱ / ۲۶۹- ۲۷۸) نقل کرده، از جزء دوم کتاب است که مفقود شده است (نک‌ : بدوُي، ۲۸). چاپ جدُيدترُي نُيز از کتاب الاشارات الالهُية به کوشش وداد القاضُي در دست است که بخشهاُي چاپ نشده‌اُي از کتاب را در بر دارد.

۲. الامتاع و المؤانسة. اُين کتاب شرح مجالس ابوحُيان با ابن سعدان وزُير است که بر سُياق داستانهاُي هزار و ُيک شب، در ۴۰ شب ترتُيب ُيافته است. بدُين‌سان که وزُير مسأله‌اُي مطرح مُي‌کرد و ابوحُيان با خاطرُي آسوده به آن پاسخ مُي‌گفت ( الامتاع، ۱ / ۱۹). موضوعات اُين مجالس را مطالب گوناگونُي دربارۀ فلسفه، اخلاق، کلام، شرُيعت، تصوف، ادب و حساب تشکُيل مُي‌دهد و اگرچه از جنگهاُي ادبُي ابوحُيان است، اما مسائل فلسفُي متعددُي در جاُي جاُي کتاب بُيان شده است. هر مجلس با شعرُي ُيا لطُيفه‌اُي با عنوان «ملحة الوداع» ُيا «خاتمة المجلس» پاُيان مُي‌پذُيرد. نوع مطالب، بُيانگر چگونگُي محافل اشرافُي ـ فرهنگُي آن روزگار است، اما در عُين حال جوش و خروش جامعه نُيز در اُين کتا منعکس شده است (همان، ۲ / ۲۶، ۳ / ۸۵- ۸۸) و ابوحُيان در اُين موارد دقُيقاً نوُيسنده‌اُي مردمُي است. از دُيگر فواُيد کتاب، اطلاعُي است که دربارۀ نوُيسندگان رسائل اخوان الصفا، به دست مُي‌دهد (همان، ۲ / ۴-۶). زکُي مبارک احتمال داده که ابوحُيان خود از اُين جماعت بوده است (۲ / ۱۴۳). در حقُيقت همدلُي و نزدُيکُي افق فکرُي ابوحُيان با اخوان الصفاء لااقل در مرحله‌اُي از زمان قابل قبول است و مشابهت او با اخوان الصفاء کم نُيست (نک‌ : ابوحُيان، همان، ۲ / ۱۵۷-۱۶۰، مباحثه‌اُي ما بُين ُيک ُيهودُي و ُيک مجوسُي از قول علُي بن هارون زنجانُي؛ قس: رسائل اخوان الصفاء، ۱ / ۳۰۸ به بعد؛ براُي برخُي دُيگر مشابهتها، نک‌ : ذکاوتُي، ۴۹). ُيکُي دُيگر از نکات برجستۀ کتاب الامتاع مباحثۀ ابوسعُيد سُيرافُي با متُي بن ُيونس در مقاُيسه مُيان نحو و منطق است (نک‌ : ۱ / ۱۰۷- ۱۲۹). به درستُي مشخص نُيست که آنچه در کتاب آمده، عُين مذاکرات مجالس شبانه با ابن سعدان است و ُيا ابوحُيان هنگام گردآورُي در آن دخل و تصرف نموده است. اُين اثر پس از ۳۷۳ ق تألُيف شده است و چنانکه از مقدمۀ ابوحُيان بر کتاب بر مُي‌آُيد، وُي آن را به درخواست ابوالفاء بوزجانُي گرد آورد (همان، ۱ / ۲-۳، ۱۲، ۱۳، ۵۰، ۵۱). اُين اثر که از جامع‌ترُين آثار ابوحُيان است، در قاهره و به کوشش احمد امُين و احمد زُين در ۳ مجلد (۱۹۳۹-۱۹۴۴ م) به چاپ رسُيده است.

۳. الرسالة البغدادُية، به کوشش عبود شالجُي در بُيروت (۱۹۸۰ م) به چاپ رسُيده است.

۴. البصائر و الذخائر. اُين کتاب به گفتۀ مؤلف در بُين سالهاُي ۳۵۰-۳۶۵ ق تألُيف شده است (نک‌ : ۱ / ۳)، اگرچه ذکر برخُي حوادث تارُيخُي همچون وفات ابوالقاسم دارکُي (۳۷۵ ق) گوُياُي آن است که مؤلف در سالهاُي بعد نُيز تصرفاتُي در کتاب کرده است. منابع اُين کتاب عبارت است از قرآن مجُيد، سنت و عقل و تجربه (۱ / ۷- ۸). ماُيۀ اصلُي اُين اثر، ُيادداشتهاُيُي است که ابوحُيان هنگام استنساخ براُي خود بر مُي‌داشته است و از منابع اصلُي کتاب خود آثارُي چون النوادر ابن اعرابُي، الکامل مبرد، عُيون الاخبار ابن قتُيبه، مجالسات ثعلب، المنظوء و المنثور ابن ابُي طاهر و غُيره را بر مُي‌شمارد (۱ / ۴-۶). روش کتاب، همان روش جاحظ در البُيان است که موضوعات مختلف به‌طور پراکنده و بدون نظمُي خاص در کنار ُيکدُيگر قرار گرفته‌اند. گرچه اُين اثر بر نقل و رواُيت استوار است، اما نقل او با نقد همراه است و گاه پرسشهاُي تفکرانگُيز به مُيان مُي‌آورد. ابوحُيان در اُين اثر اطلاعات سودمندُي هم دربارۀ فرق مختلف کلامُي همچون امامُيه و نُيز صوفُيه ورده که مغتنم است. ابوحُيان ضمن بُيان مطالب گاه از حدود ادب و اخلاق فراتر مُي‌رود و مسائلُي رکُيک و سخُيف بُيان مُي‌دارد (نک‌ : ابراهُيم، ۲۱۵-۲۲۶). کتاب که در ۱۰ جزء نگارش ُيافته، مفصل‌ترُين اثر ابوحُيان است. البصائر ُيک‌بار توسط احمد امُين و احمد صقر در قاهره (۱۹۵۳ م) و مجدداً به کوشش ابراهُيم کُيلانُي (۱۹۶۴-۱۹۶۶ م) در ۴ مجلد در دمشق به چاپ رسُيده است.

۵. حکاُية ابُي‌القاسم البغدادُي. اُين کتاب را نخستُين‌بار آدام متز چاپ کرده و نام مؤلف آن را ابومطهر ازدُي (ﻫ م) ذکر نموده است، اما مصطفُي جواد در مقاله‌اُي که با عنوان «حکاُية ابُي‌القاسم البغدادُي هل هُي لابُي حُيان التوحُيدُي» در ۱۹۶۴ م در مجلۀ الاستاذ به چاپ رساند، کوشش کرد تا باتوجه به مشترکات اُين اثر و الامتاع و المؤانسة، آن را به ابوحُيان نسبت دهد (نک‌ : طه، ۱۵)، علاوه بر اُين نکات مشترک، توجه ابوحُيان به اصطلاحات و دشنامهاُي اوباش و عوام در البصائر و الذخائر (۱ / ۱۲۸) مُي‌تواند مؤُيد نظر مصطفُي جواد باشد.

۶. «رسالة الحُياة» گفتارُي است در بُيان معانُي دهگانۀ حُيات که به گفتۀ او کنه معناُي نهم و دهم ُيعنُي کاربرد کلمۀ حُيات دربارۀ ملائکه و کاربرد کلمۀ حُي دربارۀ خدا براُي بشر معلوم نُيست (ص ۵۴-۵۵، ۶۲). اُين رساله درحقُيقت مجموعه‌اُي است از نظرُيات فلاسفه و متفکران دربارۀ زندگُي پس از مرگ، همچنُين گزُيده‌هاُيُي از آراء فلاسفۀ ُيونان چون فُيثاغورس و سقراط و افلاطون را دربارۀ حُيات و مرگ در بر مُي‌گُيرد. از عبارتهاُي پاُيانُي رساله چنُين بر مُي‌آُيد که ابوحُيان آن را در واپسُين سالهاُي زندگُي و احتمالاً پس از ۳۹۰ ق تألُيف کرده است. در اُين رساله ابوحُيان آورده است که «فقُيران بدبخت محروم و سزاوار ترحم بر اثر حسرتُي گلوگُير و سوزُي همُيشگُي و نُيازُي رسواکننده و اندوهُي مداوم و ملالُي چُيره، آرزومند مرگند» (ص ۷۳-۷۴). آُيا نوُيسنده در اُين عبارات حالات روحُي خود را تصوُير نکرده است؟ اُين رساله توسط ابراهُيم کُيلانُي در بُيروت (۱۹۵۱ م) ضمن ثلاث رسائل و بار دُيگر به کوشش همو در مجموعۀ رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي به چاپ رسُيد. همچنُين کلوداودبر[۳] آن را به زبان فرانسه ترجمه و با توضُيحاتُي در دمشق (۱۹۶۴ م) به چاپ رسانُيده است.

۷. «رسالة السقُيفة»، مطالب اُين رساله که نشان دهندۀ منازعات اهل سنت و شُيعه در روزگار آل بوُيه است، بر زبان ابوبکر، عمر، ابوعبُيده و حضرت علُي (ع) جارُي شده است. ابن ابُي الحدُيد که اُين رساله را ضمن شرح نهج‌البلاغة (۱۰ / ۲۷۱- ۲۸۵) نقل کرده است، به‌طور مشروح به بحث در محتواُي رساله پرداختۀ خود ابوحُيان است و او اُين رساله را نُيز مانند موارد مشابه دُيگر از زبان ابوحامد مرورودُي بُيان کرده است (نک‌ : همو، ۱۰ / ۲۸۵-۲۸۷). ظاهراً در سالهاُي بعد ابوحُيان خود تصرُيح کرده که اُين رساله را در مقابله با «رافضه» بر ساخته است (ذهبُي، سُير، ۱۷ / ۱۲۲-۱۲۳). علاوه بر ابن ابُي الحدُيد منابع دُيگر از جمله قلقشندُي نُيز اُين رساله را نقل کرده‌اند (۱ / ۲۳۷-۲۴۷). رساله ُيک‌بار در ثلاث رسائل و بار دُيگر در مجموعۀ رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي به چاپ رسُيده است.

۸. الصداقة و الصدُيق. ابوحُيان تألُيف اُين کتاب را در حدود ۳۷۱ ق و به درخواست ابن‌سعدان آغاز کرد، اما با شروع وزارت ابن سعدان و اشتغال وُي بدُين امر، رساله ناتمام باقُي ماند تا اُينکه در ۴۰۰ ق آن را به اتمام رسانُيد. کتاب مجموعه‌اُي از سخنان منثور و منظوم پُيشُينُيان و متأخران در باب دوست و دوستُي است. او نه تنها زُيباترُين سخنان علما و ادباُي پس از اسلام و پُيش از آن را جمع آورده، بلکه از نقل سخنان علماُي ُيونان و فارس و... نُيز غافل نبوده است. گرچه بُين آغاز تا اتمام رساله ۳۰ سال فاصله افتاده است، اما در تمامُي اُين مدت روحُيۀ ابوحُيان، روحُيۀ فردُي ناامُيد، مأُيوس و دل‌شکسته از مردم روزگار است که نشان از رنج دائمُي او در طول حُيات دارد (نک‌ : ص ۹-۱۰، ۴۷۵؛ محُيُي‌الدُين، ۲۰۰-۲۰۳). خلاصۀ نظر ابوحُيان در دوستُي اُين است که جز مُيان دُين‌داران حقُيقُي، دوستُي راستُين بعُيد و ُيا بسُيار نادر است. اُين کتاب بارها از جمله در قاهره (۱۹۷۲ م) و به کوشش علُي متولُي صلاح به چاپ رسُيده است.

۹. «رسالة فُي العلوم». ابوحُيان اُين اثر را در پاسخ کسُي که گفته بود «منطق راهُي در فقه ندارد و فلسفه ربطُي به دُين ندارد و حکمت را اثرُي در احکام نُيست» (ص ۲) نگاشته است. اُين اثر به همراه ترجمۀ فرانسه آن در ۱۹۶۴ م توسط مارک برژه و قبل از آن در قسطنطنُيه (۱۳۰۱ ق) به همراه رسالة الصداقة و الصدُيق به چاپ رسُيده است. ابوحُيان در اُين رساله به دفاع از علم پرداخته، سعُي به ارائۀ تعرُيف علوم مختلف از فقه، کلام، نحو، بلاغت و تصوف مُي‌کند.

۱۰. «رسالة فُي علم الکتابة». در منابع از اُين اثر ذکرُي به مُيان نُيامده و تنها در متن آن از ابوحُيان به عنوان مؤلف نام برده شده است. با اُينهمه قراُين موجود در متن رساله صحت انتساب آن را به وُي تأُيُيد مُي‌کند. اُين رساله که نتُيجۀ سالها کار نسخه‌نگارُي ابوحُيان است، از نخستُين آثارُي است که در

زمُينۀ انواع خط، قلم و کتابت عربُي به رشتۀ تحرُير درآمده است. اُين رساله ُيک‌بار توسط روزنتال همراه با ترجمۀ انگلُيسُي در ۱۹۴۸ م و مجدداً به وسُيلۀ ابراهُيم کُيلانُي در ثلاث رسائل (ص ۲۷- ۴۹) و نُيز در رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي به چاپ رسُيده است. همچنُين ترجمۀ فارسُي رساله در شمارۀ ۳۴ مجلۀ مشکوة (۱۳۷۱ ش) چاپ شده است.

۱۱. مثالب الوزُيرُين ُيا اخلاق الوزُيرُين، کتابُي است که ابوحُيان در مقابله با کج‌رفتارُيهاُي ابن عمُيد و صاحب بن عباد، در هجو اُين دو وزُير نگاشته است. او با مهارت تمام به رُيشخند خصوصُيات جسمُي و روحُي آن دو پرداخته و به‌وُيژه از ابن عباد انتقام گرفته است. قدرت ابوحُيان در وصف و ترسُيم به خوبُي در اُين کتاب هوُيداست. برخُي از متأخران، نگارش چنُين کتابُي را با طبع عرفانُي ُيک صوفُي سازگار ندانسته و بر او خرده گرفته‌اند (نک‌ : جبرُي، ۱۳۹). در مُيان پُيشُينُيان اعتقاد بر اُين بوده که اُين اثر شوم است و حتُي داشتن آن بدبختُي مُي‌آورد (نک‌ : ابن خلکان، ۵ / ۱۱۳). بعُيد نُيست که چنُين باورُي از جانب طرفداران صاحب بن عباد براُي منع مردم از خواندن اُين کتاب شاُيع شده باشد. اُين اثر ُيک‌بار در ۱۹۶۱ م به کوشش ابراهُيم کُيلانُي در دمشق و بار دُيگر در همانجا (۱۹۶۵ م) به کوشش محمد تاوُيت طنجُي به چاپ رسُيده است. از جهت نثر و تواناُيُيهاُي ادبُي اُين کتاب را بهترُين اثر ابوحُيان مُي‌توان محسوب داشت.

۱۲. المقابسات. ابوحُيان اُين اثر را در فاصلۀ سالهاُي ۳۶۰ تا ۳۹۰ ق جمع‌آورُي کرده است (نک‌ : ص ۱۰۴، ۲۱۹). اُين کتاب شامل ۱۰۶ مجلس از نوع محافل فلسفُي سدۀ ۴ ق است که با حضور فُيلسوفانُي چون ابوسلُيمان سجستانُي (براُي اطلاع از آراء ابوسلُيمان، نک‌ : جدعان، 67-95) و ابوالفتح نوشجانُي، غلام زحل و جز آنان تشکُيل مُي‌شد. اُين اثر از آن روُي که اطلاعات منحصر و جالبُي دربارۀ فلاسفۀ نُيمۀ دوم سدۀ ۴ ق که بُيشتر منابع از آن غفلت کرده‌اند، به دست مُي‌دهد، از جهت تارُيخ فلسفه قابل توجه و حائز اهمُيت است. نکتۀ قابل بررسُي در المقابسات آن است که معلوم نُيست آُيا ابوحُيان در نقل اُين مجالس امانتدار بوده و ُيا اُينکه بعضُي مذاکرات و مباحث اُين کتاب را به ابتکار خود نگاشته است. با اُينهمه وُي نماُيندۀ صادقُي از حال و هواُي محافل فلسفُي آن روزگار است. در اُين کتاب، ابوحُيان همچون افلاطون که محاورت سقراط را (ُيا به عبارت بهتر محاوراتُي از قول سقراط را) به قلم آورده، خواننده را با نظرُيات گوناگون دربارۀ ُيک مسأله آشنا مُي‌کند و در بُيشتر موارد ــ بدون آنکه خود داورُي کند و رأُيُي خاص را برگزُيند ــ امر انتخاب را به عهدۀ خواننده مُي‌گذارد.

ابوحُيان با چُيرگُي و تواناُيُي، پُيچُيده‌ترُين مسائل فلسفُي کتاب را در پوششُي از الفاظ زُيبا و عبارات ادبُي بُيان نموده است و اگر در الامتاع آنجا که به ادب مشغول است، از فلسفه نُيز غافل نُيست، در المقابسات که به فلسفه مُي‌پردازد، از بُيان الفاظ ادبُي دور نمانده است و از همُين جاست که ُياقوت از او با عبارت «ادُيب الفلاسفة و فُيلسوف الادباء» ُياد کرده است (۱۵ / ۵). دربارۀ المقابسات مطالعات زُيادُي از سوُي محققان غربُي و اسلامُي صورت گرفته، ولُي هنوز زمُينه‌هاُي بکر تحقُيقُي دربارۀ اُين کتاب فراوان است (نک‌ : حسُين، ۴-۴۷). چاپهاُي متعددُي از کتاب صورت گرفته که از آن جمله است چاپ سندوبُي (قاهره، ۱۳۴۷ ق / ۱۹۲۹ م) و چاپ محمد توفُيق حسُين (بغداد، ۱۹۷۰ م).

۱۳. الهوامل و الشوامل. تألُيف اُين کتاب مربوط به اُيامُي است که ابوحُيان در رُي و در دربار ابن عمُيد به سر مُي‌برده است. کتاب مشتمل بر پرسشها (الهوامل) و پاسخهاُيُي (الشوامل) است که مُيان ابوحُيان و ابوعلُي مسکوُيه فُيلسوف و مورخ مشهور و کتابدار ابن عمُيد مبادله شده است. کتاب از جهت پرسشهاُي ابوحُيان که اشتغالات ذهنُي او را نشان مُي‌دهد، حائز اهمُيت است. پرسشهاُي ابوحُيان جنبۀ استهزا و به دشوارُي افکندن حرُيف ندارد، بلکه فُي‌الواقع براُي آموختن است. ابوحُيان در اُين پرسشها گوُيُي به صداُي بلند مُي‌اندُيشد، نظُير همُين سؤالات را بعدها در حوزۀ ابوسلُيمان نُيز مطرح ساخت. گرچه ابوحُيان در الامتاع و الموانسة با لحنُي استهزاآمُيز از ابوعلُي مسکوُيه نام مُي‌برد (۱ / ۱۳۶) و او را به سبب پرداختن به کُيمُيا سرزنش مُي‌کند، اما از لحن سؤالها چنُين بر مُي‌آُيد که هنگام طرح آنها به ابوعلُي به دُيدۀ استاد خود مُي‌نگرُيسته است (نک‌ : ﻫ د، ابوعلُي مسکوُيه). ۱۷۵ پرسش در اُين کتاب آمده است که مسائل گوناگون فلسفُي، علمُي، اجتماعُي، روانُي و ... را در بر مُي‌گُيرد. اُين کتاب در ۱۹۵۱ م به کوشش احمد امُين و احمد صقر به چاپ رسُيده است.

رسائل ابوحُيان را ابراهُيم کُيلانُي ضمن مجموعه‌اُي با عنوان رسائل ابُي حُيان التوحُيدُي از منابع مختلف جمع‌آورُي کرده و به چاپ رسانده است، اُين رسائل علاوه بر رساله‌هاُي «السقُيفة»، «فُي علم الکتابة»، «الحُياة» و «فُي العلوم» که پُيش از اُين بدانها اشاره شد، عبارتند از: «رسالة الُي ابُي الفتح بن العمُيد»؛ «رسالة الُي ابُي الوفاء المهندسُي البوزجانُي»؛ «رسالة الُي الوزُير ابُي عبداللـه العارض» و «رسالة الُي القاضُي ابُي سهل علُي بن محمد».

 

ب ـ خطُي

۱. الحج العقلُي اذاضاق الفضاء عن الحج الشرعُي. چنانکه گذشت در برخُي از منابع، ابوحُيان به الحاد متصف شده است و از آنجا که در بُين دُيگر آثار وُي مطلبُي که مؤُيد اُين اتهام باشد، ُيافت نشده، جمعُي وجود اُين کتاب را تأُيُيدُي بر اُين مدعا دانسته‌اند. خوانسارُي که خود کتاب را ندُيده، آن را مشابه آنچه حسُين بن منصور حلاج در نوشته‌هاُيش از آن به عنوان «حج فقرا» تعبُير کرده، مُي‌داند (۸ / ۹۳-۹۴)، اما ابوحُيان در ۳۵۳ ق خود به حج رفته ( الامتاع، ۲ / ۱۵۵) و به گفتۀ جنُيد شُيرازُي او مدتُي مجاور بُيت‌الله بوده است (ص ۵۳). غالباً منابع به وجود نسخه‌اُي از اُين کتاب اشارتُي ندارند و آن را در شمار کتاهاُي از دست رفتۀ ابوحُيان معرفُي مُي‌کنند. اما محمد کردعلُي از کتابُي با نام الحجُيج تألُيف توحُيدُي در مجموعۀ کتب ابوحُيان نام مُي‌برد که نسخه‌اُي از آن در لنُينگراد موجود است (۲ / ۴۹۹) و زکرُيا ابراهُيم نُيز گرچه خود نسخه را ندُيده، اما آن را همان الحج العقلُي معرفُي مُي‌کند (ص ۱۱۲-۱۱۳).

۲. الردّ علُي ابن جنُي فُي شعر المتنبُي. نسخه‌اُي از اُين کتاب در حلب نگهدارُي مُي‌شود (GAS, II / 493).

۳. سُيد نُيز به نسخه‌اُي تحت عنوان رسالة فُي التشوُيق الُي الحُياة الدائمة و البقاء السرمد اشاره دارد (۱ / ۳۸۳).

 

آثار ُيافت نشده

براُي ابوحُيان کتابهاُي دُيگرُي نُيز ذکر کرده‌اند که امروزه نشانُي از آنها در دست نُيست (براُي نام اُين کتابها، نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۷- ۸؛ حاجُي خلُيفه، ۱ / ۱۴۰؛ بغدادُي، ۱ / ۶۸۵؛ ابوحُيان، المقابسات، ۲۲۷). ازجملۀ اُين کتابهاست: ۱. الرسالة فُي اخبار الصوفُية (نک‌ : ُياقوت، ۱۵ / ۸) که به نظر مُي‌رسد در طبقات اهل تصوف تألُيف شده باشد؛ ۲. تقرُيظ الجاحظ. ابوحُيان که سخت شُيفتۀ جاحظ بوده و در شُيوۀ نگارش او را سرمشق خود قرار داده است، با زُيباترُين و شُيواترُين عبارات وُي را ستوده است. هر چند اُين رساله را در دست ندارُيم، اما ُياقوت که خود از شُيفتگان جاحظ و ابوحُيان است. پاره‌هاُي مفصلُي از کتاب را ذُيل احوال جاحظ، ابوسعُيد سُيرافُي و احمد بن داوود دُينورُي نقل کرده است (۳ / ۲۷- ۲۹، ۸ / ۱۵۰-۱۵۱)؛ ۳. الزلفُي (ُيا الزلفة). اُين کتاب نُيز مورد استفادۀ مؤلفان دُيگر قرار گرفته است (جهت نمونه، نک‌ : رودراورُي، ۷۵-۷۷؛ نُيز نک‌ : ابراهُيم، ۱۱۳)؛ ۴. المحاضرات و المناظرات. اُين کتاب در سالهاُي ۳۸۲-۳۸۳ ق براُي ابوالقاسم مدلجُي وزُير صمصام‌الدوله در شُيراز تألُيف شده و چنانکه از عنوان آن برمُي‌آُيد، مجموعه‌اُي از مباحث ادبُي و لغوُي را در بر مُي‌گرفته است (همانجا).

 

مآخذ

ابرهُيم، زکرُيا، ابوحُيان التوحُيدُي ادُيب الفلاسفة و ... ، قاهره، ۱۹۷۴ م؛ ابن ابُي الحدُيد، عبدالحمُيد بن هبة الله، شرح نهج‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهُيم، قاهره، ۱۳۸۶ ق / ۱۹۶۷ م؛ ابن‌تُيمُيه، احمد، مجموعة فتاوُي، بُيروت، ۱۴۰۰ ق؛ ابن جوزُي، عبدالرحمن بن علُي، المنتظم، حُيدرآباد دکن، ۱۳۵۸ ق؛ ابن حجر عسقلانُي، احمد بن علُي، لسان المُيزان، حُيدرآباد دکن، ۱۳۳۱ ق؛ ابن خلکان، وفُيات؛ ابن دمُياطُي، احمد بن اُيبک، المستفاد من ذُيل تارُيخ بغداد، به کوشش قُيصر ابوفرح، بُيروت، ۱۳۹۹ ق / ۱۹۷۸ م؛ ابوحُيان توحُيدُي؛ الاشارات الالهُية، به کوشش عبدالرحمن بدوُي، بُيروت، ۱۹۸۱ م؛ همو، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امُين و احمد زُين، قاهره، ۱۹۳۹-۱۹۴۴ م؛ همو، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهُيم کُيلانُي، دمشق، ۱۹۶۴ م؛ همو، «رسالة الحُياة»، «رسالة فُي علم الکتابة»، ثلاث رسائل لابُي حُيان، به کوشش ابراهُيم کُيلانُي، دمشق، ۱۹۵۱ م؛ همو، «رسالة فُي العلوم»، به کوشش مارک برژه، «بولتن مطالعات شرقُي[۴]» (مل‌ )؛ همو، الصداقة و الصدُيق، به کوشش علُي متولُي صلاح، قاهره، ۱۹۷۲ م؛ همو، منالب الوزُيرُين، به کوش ابراهُيم کُيلانُي. دمشق، ۱۹۶۱ م؛ همو، المقابسات، به کوشش محمد توفُيق حسُين، بغداد، ۱۹۷۰ م؛ همو، الهو امل و الشوامل، به کوشش احمد امُين و احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۰ ق / ۱۹۵۱ م؛ اسنوُي، عبدالرحُيم، طبقات الشافعُية، به کوشش عبدالله جبورُي، بغداد، ۱۳۹۰ ق / ۱۹۷۰ م؛ امُين، احمد، مقدمه بر البصائر و الذخائر، قاهره، ۱۳۷۳ ق / ۱۹۵۳ م؛ بدوُي، عبدالرحمن، مقدمه بر الاشارات (نک‌ : هم‌ ؛ ابوحُيان)؛ بدُيع‌الزمان، مقامات، شرح محمد محُيُي‌الدُين عبدالحمُيد، بُيروت، دارالکتب؛ بغدادُي، هدُيه؛ بلبع، عبدالحکُيم، ادب المعتزلة، قاهره، ۱۹۵۹ م؛ ثعالبُي، عبدالملک بن محمد، ُيتُيمة الدهر، به کوشش محُيُي‌الدُين عبدالحمُيد، بُيروت، دارالفکر؛ جبرُي، شفُيق، «ابوحُيان التوحُيدُي للدکتور ابراهُيم الکُيلانُي»، مجلة المجمع العلمُي العربُي، دمشق، ۱۳۷۰ ق / ۱۹۵۱ م؛ شم‌ ‌۲۶؛ جنُيد، ابوالقاسم، شدالازار، به کوشش محمد قزوُينُي، تهران، ۱۳۲۸ ش؛ حاجُي خلُيفه، کشف؛ حرُيرُي، قاسم بن علُي، مقامات، بُيروت، دارالتراث؛ حسُين، محمد توفُيق، مقدمه بر المقابسات (نک‌ : هم‌ ، ابوحُيان)؛ حسُينُي، ابوبکر بن هداُية اللـه، طبقات الشافعُية، به کوشش عادل نوُيهض، بُيروت، ۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۲ م؛ خوانسارُي، محمدباقر، روضات الجنات، قم، ۱۳۸۲ ق؛ ذهبُي، محمد بن احمد، سُير اعلام النبلاء، به کوشش شعُيب ارنؤوط، بُيروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ همو، مُيزان الاعتدال، به کوشش علُي محمد بجاوُي، قاهره، ۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۳ م؛ ذکاوتُي قراگزلو، علُيرضا، «کتاب مقابسات»، نشر دانش، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ شم‌ ‌۸(۳)؛ رسائل اخوان الصفا، بُيروت، دارصادر؛ رودراورُي، محمد بن حسُين، «ذُيل تجارب الامم»، همراه کتاب تجارب الامم ابوعلُي مسکوُيه، به کوشش ف. آمد رز، قاهره، ۱۳۳۴ ق / ۱۹۱۶ م؛ زرکوب شُيرازُي، احمد بن ابُي الخُير، شُيرازنامه، به کوشش اسماعُيل واعظ جوادُي، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ سبکُي، عبدالوهاب بن علُي، طبقات الشافعُية الکبرُي، بُيروت، دارالمعرفة؛ سُيد، خطُي؛ سُيوطُي، بغُية الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهُيم، قاهره، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۵ م؛ صفدُي، خلُيل بن اُيبک، الوافُي بالوفُيات، به کوشش رمزُي بعلبلکُي، بُيروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۳ م؛ طه، عبدالواحد ذنون، «مجتمع بغداد من خلال حکاُية ابُي‌القاسم البغدادُي»، المورد، بغداد، ۱۹۷۴ م؛ شم‌ ‌۳(۴)؛ قزوُينُي، محمد، بُيست مقالۀ قزوُينُي، تهران، ۱۳۳۲ ش؛ قلقشندُي، احمد بن علُي، صبح الاعشُي، قاهره، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۳ م؛ کردعلُي، محمد، امراء البُيان، قاهره، ۱۳۶۷ ق / ۱۹۴۸ م؛ مبارک، زکُي، النثر الفنُي فُي القرن الرابع، بُيروت، ۱۹۳۱ م؛ متز، آدام، تمدن اسلامُي در قرن چهارم، ترجمۀ علُيرضا ذکاوتُي قراگزلو، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ محُيُي‌الدُين، عبدالرزاق، ابوحُيان التوحُيدُي، قاهره، ۱۹۴۹ م؛ نووُي، ُيحُيُي بن شرف، تهذُيب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة المنُيرُية؛ ُياقوت، ادبا؛ ُيمانُي، عبدالباقُي بن عبدالمجُيد، اشارة التعُيُين، به کوشش عبدالمجُيد دُياب، رُياض، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ نُيز:

 

Bergé, M., «Al-Tawḥīdī et Al-Ğāḥiẓ», Arabica, Leiden, 1965, vol. XII; Bulletin d’études orientales, Damas, 1964, vol. XVIII; EI1; GAS; Jadaane, F., «La Philosophie de Sijistānī», Studia islamica, Paris, 1971, vol. XXXIII; Kraemer, J., Humanism in the Renaissance of Islam, Leiden, 1986.

 

علُيرضا ذکاوتُي قراگزلو

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 595
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست