responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 548

ابن نباته، ابوبکر

نوُيسنده (ها) : محمدرضا ناجُي

آخرُين بروز رسانُي : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تارُيخچه مقاله

اِبْنِ نُباته، ابوبکر جمال‌الدُين محمد بن محمد فارقُي حذاقُي (جذامُي) مصرُي (۶۸۶-۷ صفر ۷۶۸ ق / ۱۲۸۷-۱۳ اکتبر ۱۳۶۶ م)، ادُيب، شاعر و نوُيسندۀ مشهور عصر ممالُيک. منابع کهن چون صفدُي، ابن‌حجه و ابن‌حجر نسبتاً به تفصُيل دربارۀ او سخن گفته‌اند، اما مُي‌دانُيم که اُينگونه شروح احوال، محقق معاصر را قانع نمُي‌کند و پُيوسته در پُي ُيافتن نکات اساسُي‌تر در آثار شخصُيت مورد نظر است. اُين کار دربارۀ ابن‌نباته توسط عمر موسُي پاشا جامۀ عمل پوشُيد؛ به اُين جهت است که ما اساس کار خود را در اُين مقاله، بر تحقُيقات وُي نهاده‌اُيم.

بُيشتر منابع از جمله فُيروزآبادُي ( قاموس، ۱ / ۱۵۹)، ابن‌تغرُي بردُي ( النجوم، ۱۱ / ۹۵)، نباته، نام ُيکُي از نُياکان دور وُي را به ضمّ نون درست‌تر و معمول‌تر شمرده‌اند، ولُي زبُيدُي ( تاج‌العروس، ۱ / ۵۹۰) آن را به فتح نون ضبط کرده است. بنابر تصرُيح غالب منابع کهن، ابن‌نباته لقب جمال‌الدُين داشت، اما برخُي او را شهاب‌الدُين (ابن‌بطوطه، ۷۲) خوانده‌اند. کنُيۀ مشهور او ابوبکر است (ابن‌حجر، ۵ / ۴۸۵) و جز آن به ابوالفضائل (ذهبُي، ۲ / ۲۷۸) و ابوالفتح (ابن‌حجر، همانجا) و ابوعبداللّه (سلامُي، ۲ / ۳۱۲؛ ابن‌حجه، خزانة، ۲۹۰) نُيز مکنُّي بوده است. نسبت فارقُي اشاره به مَُيّافارقُين، زادگاه نُياُي بزرگ او، عبدالرحُيم ‌بن نباته (نک‌ : ﻫ د، ابن‌نباته، عبدالرحُيم) دارد (پاشا، ۱۱۷).

مهم‌ترُين نوشته‌اُي که بر پاُيۀ آن مُي‌توان خطوط کلُي شخصُيت ابن‌نباته را ترسُيم کرد، متن اجازه‌نامه‌اُي است که وُي در آغاز شعبان ۷۲۹ به درخواست صفدُي براُيش نوشته است (صفدُي، ۱ / ۳۱۲- ۳۱۹؛ نُيز نک‌ : ابن‌حجه، همان، ۲۸۹-۲۹۳؛ ابن‌تغرُي بردُي، المنهل، ۵ / ۲۴۴-۲۵۴). به تصرُيح خود ابن‌نباته در اُين اجازه‌نامه (صفدُي، ۱ / ۳۱۷) و به نقل اکثر مورخان معاصر او (ذهبُي، همانجا؛ صفدُي، ۱ / ۳۱۲؛ سبکُي، ۹ / ۲۷۳)، وُي در ۶۸۶ ق در زقاق القنادُيل، از محله‌هاُي اعُيان‌نشُين فسطاط مصر، دُيده به جهان گشود و در همانجا پرورش ُيافت.

پدرش که خود محدث و شاعر و عهده‌دار برخُي مشاغل دُيوانُي بود (ابن‌حجر، ۵ / ۴۳۷)، به ترتُيب وُي همت گماشت و او همراه پدر به حلقۀ مشاُيخُي چون ابن‌خطُيب المزة، عبدالرحُيم بن دمُيرُي و ابن‌دقُيق العُيد راه ُيافت (همو، ۵ / ۴۸۵-۴۸۶) و از مشاهُيرُي چون ابوالهُيجاء غازُي حلاوُي، ابونصر عبدالعزُيزبن ابُي‌الفرج حصرُي، احمد بن اسحاق همدانُي ابرقوهُي (صفدُي، ۱ / ۳۱۷) و جد خود شرف‌الدُين محمد (ابن‌حجر، ۵ / ۴۸۵) حدُيث شنُيد. او گذشته از حدُيث، کتب مشهور ادبُي را نُيز فرا گرفت (صفدُي، ۱ / ۳۱۸) و در اُين زمُينه از استادانُي چون علاءالدُين [علُي بن محمد] بن عبدالظاهر (همو، ۱ / ۳۱۲)، عبداللّه‌ بن عبدالظاهر، محمد بن ابراهُيم بن نحاس نحوُي، امُير شمس‌الدُين محمد بن اسماعُيل تُيتُي آمدُي، علم‌الدُين‌ بن سلطان الضرُير، بهاءالدُين محمد معروف به ابن‌مفسر، نصُيرالدُين مناوُي، سراج‌الدُين عمر وراق مصرُي (همو، ۱ / ۳۱۷- ۳۱۹)، معزالدُين محمود بن حماد حموُي (همو، ۹ / ۱۷۶-۱۷۷؛ ابن‌حجر، ۱ / ۴۴۳) رواُيت کرد. در مصر و دُيگر شهرها از استادان بسُيارُي اجازۀ رواُيت گرفت (صفدُي، ۱ / ۳۱۷)، اما از تارُيخ اُين اجازه‌ها و ُيا نخستُين آنها چُيزُي در دست نُيست. تنها در اُين مُيان از اجازه‌هاُي عزالدُين ابوالعز عبدالعزُيز بن عبدالمنعم حرانُي، فخر ابن‌بخارُي، زُينب دختر مکُي، ابن‌مجاور و ابن‌زُين ُياد شده است (ابن‌حجر، ۵ / ۴۸۶)، اما در برخُي از اُين اجازه‌ها نُيز جاُي تأمل است، مثلاً ابوالعز ظاهراً در همان سالُي که وُي متولد شده، درگذشته است (نک‌ : ُيونُينُي، ۴ / ۳۲۸).

چنُين پُيداست که ابن‌نباته از همان نوجوانُي به ادب ماُيل‌تر بود و در اُين راه چندان کوشُيد تا از همگنان پُيشُي گرفت (صفدُي، ۱ / ۳۱۲؛ ابن‌حجر، همانجا). اُين گراُيش نخستُين‌بار در دُيدار با ابن‌دقُيق العُيد و پُيش از ۷۰۰ ق در او پُيدا شد (نک‌ : همانجا). عاملُي (۱ / ۴۲۹) از پاره‌اُي اشعار که مُيان ابن‌نباته و ابن‌دقُيق العبد مبادله شده، ُياد کرده است.

ابن‌نباته از همان آغاز در مصر به مدح بزرگان پرداخت. خاندان فضل‌اللّه عمرُي را که در دُيوانهاُي سلاطُين مصر و شام منصبهاُي مهم داشتند، مدح گفت (نک‌ : دُيوان، ۳۴، ۳۶۵). از جمله دو قصُيده در مدح بدرالدُين بن فضل‌الله (نک‌ : همان، ۲۱۱-۲۱۲، ۳۶۵-۳۶۶)، ُيک قطعۀ ۶ بُيتُي به هنگام بُيمارُي او (همان، ۲۳۴-۲۳۵) و ُيک قصُيده در رثاُي او سروده است (همان، ۴۶۰-۴۶۱؛ نُيز نک‌ : پاشا، ۱۴۰). از دُيگر ممدوحان وُي علاءالدُين علُي‌ بن احمد ابن‌اثُير منشُي مخصوص (کاتب‌السر) سلطان الناصر را مُي‌توان نام برد (ابن‌نباته، همان، ۲۱۲-۲۱۶).

ابن‌نباته در حدود سال ۷۱۵ ق (صفدُي، همانجا) به شام سفر کرد (قس: ابن‌حجر، همانجا، که ۷۱۶ ق آورده است) و در دمشق رحل اقامت افکند. از اُين تارُيخ، فصل مهمُي از زندگُي ابن‌نباته آغاز مُي‌شود که نزدُيک نُيم ‌قرن به درازا مُي‌انجامد (همانجا). وُي شاُيد در جست‌وجوُي زندگُي فراخ‌تر به شام مهاجرت کرده باشد، زُيرا چنانکه اشاره خواهد شد، بارها در اشعارش از تنگدستُي نالُيده است. با اُينهمه بعُيد نُيست که عوامل سُياسُي نُيز در اُين کار دخُيل بوده باشد، چه مُي‌دانُيم که او با سلطان الناصر محمد، سر سازش نداشت و در سراسر اُين مدت، به شهادت دُيوانش، حتُي ُيک مدُيحه براُي او نسرود. افزون بر اُين، بسا که ابن‌نباته با ابوالفداء که در همان سال به قاهره آمده بود، به طرُيقُي آشناُيُي ُيافته و مقدمات اُين سفر فراهم شده باشد (پاشا، ۱۴۹-۱۵۱). به هر تقدُير، وُي در آنجا به پدرش که پُيش از اُين به دمشق رفته و عهده‌دار دارالحدُيث نورُيه شده بود، پُيوست و پدر، هر آنچه را کسب مُي‌کرد، هزُينۀ فرزندان جمال‌الدُين مُي‌کرد (صفدُي، ۱ / ۲۷۰-۲۷۱؛ ابن‌حجر، ۵ / ۴۳۷)، اما جمال‌الدُين نُيز خود بُيکار ننشست و در پُي کسب مال، به مدح بزرگان دمشق پرداخت (صفدُي، ۱ / ۳۱۲). بدُين سان، ملاحظه مُي‌شود که شاعر، نخست در دمشق مسکن گزُيد و از آنجا به حماه و حلب و طرابلس و دُيگر شهرها در آمدوشد بود (نک‌ : همو، ۱ / ۳۱۲، ۹ / ۱۷۴؛ ابن‌حجر، ۵ / ۴۸۶).

وُي هر ساله در سفر به حماه، نزد الملک‌المؤُيد ابوالفداء امُير اُيوبُي، بار مُي‌ُيافت و مداُيحُي نُيکو در ستاُيش او مُي‌ساخت (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۲۹۴، بُيت ۲۱، جم‌ : صفدُي، ۱ / ۳۱۲؛ ابن‌حجر، همانجا). ازاُين‌رو ابوالفداء، جز آنچه به هنگام بارُيابُي بدو مُي‌بخشُيد، سالانه ۶۰۰ درهم نُيز براُي او مقرر داشت (صفدُي، ۹ / ۱۷۴؛ ابن‌شاکر، ۱ / ۱۸۴؛ نُيز نک‌ : ابن‌حجر، ۱ / ۴۴۴؛ قس: ابن‌حجه، ثمرات، ۱۲۴)، از آن پس حدود ۳ ُيا ۴ سال در حماه اقامت گزُيد و در شمار شاعران بارگاه ابوالفداء درآمد (صفدُي، ۹ / ۱۷۶؛ ابن‌تغرُي بردُي، همان، ۲ / ۴۰۱؛ پاشا، ۱۵۲-۱۵۳). بررسُي ژرف‌تر در اشعار و آثار ابن‌نباته چنُين مُي‌نماُياند که علاوه بر «قصاُيد مؤُيدُيه» که به بُيش از ۴۲ قطعه و قصُيده مُي‌رسد، تألُيفات او همگُي به خواست ابوالفداء به رشتۀ نگارش درآمده است (همو، ۱۵۲). شاعر در حماه خوش‌ترُين اُيام زندگُي را گذراند، چندانکه عاقبت حماه را «قاهرۀ» خوُيش خواند (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۱۳۱، ۱۸۴، ۱۸۷، ۱۹۴، جم‌ ؛ قس: پاشا، ۱۵۳). ازجملۀ مشاهُير اُين دوره که ابن‌نباته با آنان رابطه‌اُي داشته، مُي‌توان شهاب‌الدُين محمودبن سلُيمان (د ۷۲۵ ق) کاتب دُيوان انشاء دمشق و ابن‌صصرُي احمد بن محمد را نام برد (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۳۶۳-۳۶۴، ۵۰۸؛ پاشا، ۱۶۵-۱۶۶، ۱۷۵-۱۷۶).

جلال‌الدُين محمدبن عبدالرحمن قزوُينُي (د ۷۳۹ ق) نُيز که خطُيب جامع دمشق و عهده‌دار قضا بود، از ممدوحان اُين دوره از زندگُي شاعر است. ابن‌نباته در مدح او چند قصُيده (همان، ۱۹۸- ۱۹۹، ۴۳۲-۴۳۳، جم‌ ) و در سوگش مرثُيه‌اُي ساخت (همان، ۴۰۴-۴۰۵). در همُين دوره، شاعر براُي دُيدار ابن‌زملکانُي (د ۷۲۷ ق) که در حلب عهده‌دار قضا شده بود، آهنگ آن دُيار کرد و قصاُيدُي در مدح وُي سرود (ابن‌بطوطه، همانجا؛ ابن‌نباته، همان، ۶۷-۷۱، ۷۶، ۲۹۷- ۲۹۹، ۵۰۵-۵۰۶). ابن‌بطوطه بخشُي از قصُيدۀ همزُيه‌اُي را که او در بُيش از ۵۰ بُيت در مدح ابن‌زملکانُي سروده، آورده است (ص ۷۲-۷۳)، اما اُين قصُيده در دُيوان او نُيامده است. در پُي آن، روابط شاعر با اُين زملکانُي چندان استحکام ُيافت که حسادت عده‌اُي را برانگُيخت (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۵۰۶؛ پاشا، ۱۷۳).

با مرگ ابوالفداء (۷۳۲ ق)، بُيم آن مُي‌رفت که اُين دوران پرشکوه به سرآُيد، ازاُين‌رو شاعر، در مرثُيه‌اُي که در سوگ امُير سرود، سخت بنالُيد (ابن‌نباته، همان، ۵۷۰-۵۷۳). پس از آنکه الملک‌ الافضل ناصرالدُين محمد (حک‌ ‌۷۳۲-۷۴۲ ق) به جاُي پدر نشست، ابن‌نباته نزد او شتافت و در قصُيده‌اُي مشهور (نک‌ : همان، ۴۲۹-۴۳۰)، حکومت او را تهنُيت و مرگ پدر را تعزُيت گفت و در اثناُي آن، آساُيش خوُيش را در پناه پدر، به ُياد پسر انداخت تا شاُيد امُير با او عناُيتُي کند. افضل نُيز رسم پدر را فراموش نکرد و بفرمود مقررُي سالانۀ شاعر را بپردازند (صفدُي، ۱ / ۳۱۲). اُين قصُيده، از آنجا که ُيک بُيت مدح و ُيک بُيت رثاست، سخت موجب شگفتُي ابن‌حجه شده است ( خزانة، ۱۱).

شاعر در قصاُيدُي که در اُين دوران در مدح افضل پرداخته، از خاندان اُيوبُي که بر برکتشان، شهرت ُيافته، به نُيکُي ُياد کرده است (نک‌ : همان، ۳۳۸-۳۴۰)، اما با زهدگراُيُي امُير جوان (نک‌ : ابن‌ وردُي، ۲ / ۴۷۳) و بُي‌توجهُي او نسبت به شعر و شعرا، آرامش و آساُيش او مختل شد (صفدُي، ۲ / ۲۲۵). شاعر در قطعه‌اُي که ظاهراً در همُين اُيام خطاب به ُيکُي از وزُيران سروده، از قطع مقررُي خوُيش زبان به گلاُيه گشوده است (همان، ۵۴) و در قصُيده‌اُي از غم غربت و تهُيدستُي و گرسنگُي خوُيش نالُيده (همان، ۵۶۳-۵۶۴) و نُيز در بُيمارُي کنُيزش قصُيده‌اُي پردرد سروده است (همان، ۴۹۱؛ پاشا، ۱۹۵)، اما شاعر، حتُي زمانُي که افضل از ملک خوُيش عزل و به دمشق منتقل شد و حکومت اُيوبُيان بر حماه به پاُيان رسُيد، باز از مدح امُير درُيغ نکرد (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۵۴۳-۵۴۴؛ پاشا، ۱۹۶-۱۹۷) و در پُي مرگ او (۷۴۲ ق) نُيز چکامه‌اُي اندوهناک سرود (همان، ۹۹-۱۰۰).

پس از آن ابن‌نباته حماه را ترک گفت و در دمشق اقامت گزُيد و از مردم کناره گرفت (صفدُي، ۱ / ۳۱۲). وُي ظاهراً در همان زمانُي که افضل، زهد پُيشه کرده و او از مقررُي خود محروم شده بود، با وزُير امُين‌الدُين عبداللّه قبطُي که از ۷۳۳ ق در دمشق سمت نظارت دُيوان را عهده‌دار بود، پُيوندُي نزدُيک‌تر ُيافت (پاشا، ۱۹۸). در ۷۳۵ ق، چون وزُير آهنگ قدس کرد، از اندوه خاطر او در سوگ فرزندش عبدالرحُيم، آگاهُي ُيافت و وُي را به همراهُي در اُين سفر فراخواند (ابن‌حجه، ثمرات، ۳۵۸؛ پاشا، ۱۹۹). پس از آن، امُين‌الدُين او را مأمور نظارت بر کلُيساُي قُمامه در قدس ساخت تا هر ساله بدانجا سرکشُي کند (صفدُي، همانجا). خود او در ابُياتُي به اُين وظُيفه اشارت کرده (همان، ۴۶۵) و به پاس احسان وزُير، قصاُيدُي در مدح او پرداخته است (همان، ۳۹۵-۳۹۶). با اُينهمه اُين دوره نُيز دُيرُي نپاُيُيد و با قتل تنکز، ناُيب حکومت شام و قتل امُين‌الدُين (۷۴۱ ق) به فرمان سلطان الناصر محمد، خاتمه ُيافت (پاشا، ۲۰۱).

در قصاُيد اُين دوران که در مدح هر آشنا و بُيگانه پرداخته شده، پُيداست که شاعر در تکاپوُي معاش است: در مدُيحه‌اُي از مداُيح قاضُي دمشق، تقُي‌الدُين سبکُي، از تُيره روزُي خوُيش گله مُي‌کند (همان، ۸-۱۰، ۹۴، ۲۷۳-۲۷۵؛ پاشا، ۲۱۷-۲۱۸) و ُيا در دو قصُيده که در مدح محُيُي‌الدُين بن فضل‌اللّه کاتب السر سلطان الناصر محمد در قاهره سروده، به عرض حال خوُيش پرداخته و خواستار وظُيفه‌اُي در دُيوان مُي‌شود (همان، ۱۰۰-۱۰۲، ۵۶۴-۵۶۶؛ پاشا، ۲۰۴-۲۰۵). حتُي ُيک چند بُي‌آنکه حکمُي صادر شود، در دُيوان دمشق به کتابت پرداخته و گاه با قطعه‌هاُيُي دلنشُين از شهاب‌الدُين‌بن فضل‌اللّه تقاضاُي دست‌ُيابُي به منصب توقُيع‌نوُيسُي را داشته است (صفدُي، ۱ / ۳۳۰-۳۳۱). سرانجام اُين خواسته جامۀ عمل پوشُيد و در اواُيل ۷۴۳ ق به فرمان شهاب‌الدُين، رئُيس دُيوان انشاُي دمشق، بدُين سمت تعُيُين گردُيد (همو، ۱ / ۳۳۰؛ ابن‌حجر، ۵ / ۴۸۶). قلقشندُي نمونه‌هاُي فراوانُي از توقُيعهاُي او را که برخُي در همُين سال نوشته شده، آورده است (۱۲ / ۳۰۴-۳۰۵، جم‌ ).

با عزل شهاب‌الدُين و جانشُينُي و برادرش بدرالدُين در همان سال (۷۴۳ ق)، ابن‌نباته که از خطُي خوش برخوردار بود (صفدُي، ۱ / ۳۱۳؛ سبکُي، ۹ / ۲۰۱، ۲۷۳)، همچنان تا مدتُي بعد به کار دُيوانُي مشغول بود، تا اُينکه به گفتۀ مقرُيزُي (۲(۳) / ۶۷۱) در ۷۴۵ ق از منصب توقُيع‌نوُيسُي عزل شد و پس از چندُي دوباره اُين منصب را باز ُيافت. ابن‌وردُي (۲ / ۴۹۴)، ضمن رخدادهاُي ۷۴۸ ق از او در شمار توقُيع‌نگاران دمشق ُياد کرده است (قس: پاشا، ۲۰۷-۲۰۸). با اُين حال تارُيخ دقُيق عزل او و علت آن معلوم نُيست.

قصُيده‌اُي که شاعر به هنگام ورود علاءالدُين‌ بن فضل‌اللّه به دمشق، در مدح او سروده (همان، ۴۵۰-۴۵۲)، حکاُيت از اُين دارد که علاءالدُين نظارت بر کلُيساُي قمامه را دوباره برعهدۀ او گذارد، و همو وسُيلۀ بازگشت ابن‌نباته به دُيوان دمشق را فراهم ساخته است (نک‌ : همان، ۴۵۲؛ قس: پاشا، ۲۰۹-۲۱۰). از اُين پس تا هنگام مراجعت به مصر، از زندگُي شاعر اطلاع روشنُي در دست نُيست. آنچه در شعر او در اُين اُيام جلب توجه مُي‌کند، سخن از مصر و شوق دُيدار نُيل و اهرام و آرزوُي بازگشت بدانجاست و در قصاُيدُي که در همان اُيام به الناصر حسن سلطان مصر و کاتب السر او علاءالدُين‌ بن فضل‌اللّه تقدُيم مُي‌داشت، آن آرزو را ُياز مُي‌نمود (نک‌ : همان، ۱۵، ۲۶- ۲۸، ۳۱-۳۲، ۴۲، ۱۹۵- ۱۹۸، جم‌ ). ازاُين‌رو سلطان، در ربُيع‌الاول ۷۶۱ وُي را به مصر فراخواند و دستور داد اسباب سفر وُي نُيز فراهم آُيد و مقررُيهاُي معوقه بدو پرداخت شود. در قاهره، منصبُي در دُيوان انشاء به او واگذار شد، ولُي به علت ناتوانُي از حضور در محل کار معاف گردُيد (ابن‌حجر، ۵ / ۴۸۷). سلطان در همُين اُيام فرمان به جمع‌آورُي و استنساخ دُيوان او داد (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۵۱۹؛ پاشا، ۲۲۴). شاعر نُيز به پاس اُين عناُيات، مداُيحُي چند به سلطان تقدُيم کرد (نک‌ : همان، ۳۸۰-۳۸۲، ۴۹۱-۴۹۳، ۵۲۱، ۵۷۹-۵۸۲).

در پُي قتل سلطان الناصر حسن (۷۶۲ ق)، دوستُي ابن‌نباته با علاءالدُين بن فضل‌اللّه که گوُيا موجب شده بود زن و فرزند شاعر نُيز به او مُي‌پُيوندند (نک‌ : همان، ۲۲۷- ۲۲۸)، نزدُيک بود از دسُيسۀ بدخواهان به تُيرگُي گراُيد. چه، کسانُي که به فرمان علاءالدُين بودند، سعُي بر آن داشتن که شاعر را از مقررُي دُيوانُي محروم سازند. ابن‌نباته در قصُيده‌اُي که در شمار آخرُين اثار اوست، مُي‌کوشد خوُيش را از اتهام بدسگالان برهاند (همان، ۱۹۹-۲۰۲؛ پاشا، ۲۳۶-۲۳۷). به هر حال، ابن‌نباته واپسُين روزهاُي زندگُي را به پرُيشان حالُي سپرُي کرد (ابن‌حجر، همانجا) و سرانجام در بُيمارستان منصورُي قاهره درگذشت و در خارج باب‌النصر در قبرستان صوفُيه به خاک سپرده شد (سبکُي، ۹ / ۲۷۳؛ ابن‌کثُير، ۱۴ / ۳۳۷؛ سلامُي، ۲ / ۳۱۱-۳۱۲؛ بشتکُي، «د»).

 

شخصُيت ادبُي

شعر ابن‌نباته را همه ستوده و وُي را ادُيب عصر و پرچمدار شاعران زمان خوُيش (سبکُي، همانجا)، بل سرآمد شعراُي مشرق (ابن‌بطوطه، ۷۳) خوانده‌اند. ابن‌حجه با اعجاب از او ُياد کرده و گفته است که وُي با بُيان بدُيع و سحرگونۀ خوُيش از بزرگان پُيش از خود پُيشُي گرفته است (خزانة، ۲۹۳)؛ در مواردُي نُيز به مقاُيسۀ او با بزرگانُي چون متنبُي، ابوالعلاء معرُي، بحترُي، و ابونراس پرداخته است (نک‌ : همان، ۳۰، ۵۵، ۶۲). صفدُي نُيز که به نوعُي با او معارضه داشته است (نک‌ : ابن اُياس، ۱(۲) / ۶۲-۶۳)، مُي‌گوُيد: او در لطافت نظم، شُيرُينُي لفظ و زُيباُيُي معنا ُيگانه است (۱ / ۳۱۱-۳۱۲). ابننباته خود نُيز به هنر خوُيش مُي‌بالد، چنانکه گاه خوُيش را خداوندگار شعر (همان، ۴۸۹، بُيت ۱۸) و امُير شعرا (همان، ۴۹۸، بُيت ۷) مُي‌خواند و زمانُي نُيز خود را با بزرگانُي چون ابن‌عباد و ابن‌زُيدون (همان، ۵۰۵) برابر مُي‌نهد.

ابن‌نباته در نظم و نثر، سبک ادبُي قاضُي فاضل عبدالرحُيم ‌بن علُي (د ۵۹۶ ق) را که بر پاُيۀ صناُيع بدُيع به‌وُيژه «تورُيه» پُي‌رُيزُي شده بود (نک‌ : ابن‌حجه، همان، ۲۴۱)، پُيش گرفت و آن را به کمال رساند، به گونه‌اُي که ادُيبانُي چون صفدُي، ابن‌وردُي، برهان‌الدُين قُيراطُي، ابن‌صائغ و ابن ابُي حجله به تقلُيد از شُيوۀ او پرداختند (همان، ۳۰۳). البته وُي به تقلُيد صرف از قاضُي بسنده نکرد و خود راه اجتهاد و ابتکار را گشود (همان، ۲۹۳). ازاُين‌رو، از مُيان تمام فنون بدُيع، بُيان رمزآمُيز به‌وُيژه تورُيه، برجستگُي خـاصُي در شعـر ابن‌نبـاته دارد (نک‌ : ابن‌اُياس، ۱(۲) / ۶۲). او در تورُيه، به دور از ابهام و تکلف و تعقُيد لفظُي و معنوُي و در عُين «انسجام»، معنُي را به مخاطب مُي‌رساند و اُين نکته، تفاوت عمدۀ روش او با شُيوۀ راُيج در تورُيه است (نک‌ : پاشا، ۴۵۰). فن «استخدام» که بلُيغان به لحاظ دشوارُي و آمُيختگُي با تورُيه کمتر بدان پرداخته‌اند (ابن‌حجه، همان، ۵۴)، قسمت دُيگرُي از بُيان رمزآمُيز ابن‌نباته را تشکُيل مُي‌دهد و ابن‌حجه شواهدُي از آن را آورده است (همان، ۵۵). ابن‌نباته «اُيداع» را نُيز با تورُيه ُيا دُيگر فنون بدُيع درآمُيخته است (ابن‌حجه، همان، ۳۷۷- ۳۷۸). اُينگونه سخن‌آراُيُي بُيشتر در قطعه‌ها به چشم مُي‌خورد (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۵۶، ۱۱۰-۱۱۲، جم‌ ؛ پاشا، ۴۶۲). ازاُين‌رو، شعر ابن‌نباته به عنوان طلاُيه‌دار ُيکُي از مکتبهاُي مهم عصر خوُيش درخور بررسُي است.

بُيشتر شعر ابن‌نباته را مدح تشکُيل مُي‌دهد. وُي به حکم تقلُيد، مداُيح خود را غالباً با تغزل آغاز مُي‌کند ــ گاه نُيز برخلاف معمول آن را در پاُيان قصُيده مُي‌آورد ــ سپس به ستاُيش صفات ممدوح مُي‌پردازد و بُيشتر بزرگوارُي، شجاعت و دانش وُي را مُي‌ستاند (پاشا، ۴۲۳). از سوُيُي او دلبستۀ مجون است و در دُيوان خود قطعه‌هاُي فراوانُي مشحون از اندُيشۀ گناه‌آلود دارد و شاُيد به همُين دلُيل بوده است که گاه گاه به مدح رسول اکرم (ص) دست مُي‌زده تا خوُيش را از احساس گناه وارهاند (مبارک، ۲۴۲-۲۴۳؛ نُيز نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۱۸۳، بُيت ۸؛ ۳۷۲، بُيت ۱۵). اشعارُي که ابن‌نباته در مدح پُيامبر (ص) گفته، از ۶ قصُيده فراتر نمُي‌رود (پاشا، ۲۷۴؛ قس: مبارک، ۲۲۹) که برخُي از آنها را در معارضه با قصاُيد شعراُي معروفُي چون کعب‌ بن زهُير و حسان‌ بن ثابت سروده است، اما در آنها نوآورُي و معانُي تازه کمتر ُيافت مُي‌شود (نک‌ : مبارک، ۲۲۹-۲۴۳).

وُي علاوه بر قصاُيد انبوهُي که در مدح ابوالفداء و ملک افضل سرود و در ۲ دُيوان جداگانه گردآورد (نک‌ : آثار)، مداُيح بسُيارُي نُيز به دُيگر بزرگان روزگارش از جمله تاج‌الدُين سبکُي (ابن‌نباته، همان، ۱۴۱-۱۴۳، ۳۰۹، جم‌ ‌)، بهاءالدُين سبکُي (همان، ۱۵۹، ۲۸۸، ۴۴۶-۴۴۷)، جمال‌الدُين بن الشهاب محمود (همان، ۱۱-۱۲، ۱۰۸-۱۱۰، جم‌ )، ابن ابُي حجله (همان، ۲۲۷، ۳۰۴)، تاج‌الدُين ابن ‌الزُين خضر (همان، ۱۱۰-۱۱۲، ۱۵۴، جم‌ ) و جمال‌الدُين‌ بن رُيان (همان، ۱۱۲، ۳۹۸- ۳۹۹، جم‌ ) تقدُيم داشته است.

بخش دُيگر شعر ابن‌نباته مراثُي است. سوزناک‌ترُين مراثُي او، اشعارُي است که در مرگ نابهنگام فرزندان خوُيش سروده است. به گفتۀ صفدُي (۱ / ۳۱۲)، فرزندان او را در خردسالُي مرگ فرا مُي‌رسُيد و بدُين‌گونه ۱۶ فرزند را از دست داد. بُي‌شک اُين روُيدادها بر شخصُيت و شعر او تأثُيرُي اجتناب‌ناپذُير گذارده، آنچنانکه حتُي در قطعه‌اُي که احتمالاً ُيادگار واپسُين روزهاُي عمر اوست، از مرگ پدر و فرزندان خود سخن گفته است (ابن‌نباته، همان، ۳۲۰). همچنُين در حظُيرة ‌الانس، از مرگ فرزندش عبدالرحُيم که در آستانۀ سفر او به قدس درگذشت، ناله سر داده است (ابن‌حجه، ثمرات، ۳۶۰). اُينگونه مراثُي در دُيوان او سخت فراوان است (ابن‌نباته، همان، ۱۸، ۷۳-۷۴، ۱۵۶-۱۵۷، ۱۶۳، ۲۱۷-۲۲۰، ۳۴۷- ۳۴۸، ۴۸۰، ۵۱۶-۵۱۷، ۵۵۷- ۵۵۸؛ پاشا، ۲۹۲- ۲۹۹). شعرُي که در رثاُي ابوالفداء سروده، نُيز بسُيار سوزناک است (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۴۱۲، ۵۷۰-۵۷۳) و شاُيد گزاف نباشد اگر بگوُيُيم که رثاُي او در مرگ ملک افضل نُيز در واقع رثاُي ابوالفداء و همۀ اُيوبُيان است (پاشا، ۳۰۲-۳۰۳).

تغزلات ابن‌نباته را نُيز برخُي سرآمد شعر متأخران مُي‌دانند (شوکانُي، ۲ / ۲۵۳-۲۵۴). نمونۀ زُيبا و بلند تغزل او را در آغاز رائُيه‌اُي که در مدح پُيامبر (ص) پرداخته (ابن‌نباته، همان، ۱۸۰-۱۸۳)، مُي‌بُينُيم. اُين غزل در ۳۷ بُيت است و در مطلع آن بُيشتر همان معانُي و ترکُيبهاُي تقلُيدُي و تکرارُي پُيشُينُيان را به کار گرفته است (نک‌ : مبارک، ۲۳۲-۲۳۴). ابن‌نباته مطلع قصاُيدش را که در نسُيب و غزل سروده، در دُيوانُي گرد آورده است (نک‌ : آثار). افزون بر آن، قطعه‌هاُي ۲ و چند بُيتُي که بُيش از ُيک سوم دُيوان او را تشکُيل مُي‌دهد، بُيشتر مضامُين تغزلُي دارد (نک‌ : ابن نباته، همان، ۵۶، ۶۵، ۲۷۰، جم‌ ).

خمرُيات نُيز در دُيوان ابن‌نباته جاُيُي دارد. در مطلع تائُيه‌اُي که در مدح ابن‌زملکانُي سروده، خمرُيه‌اُي بلند آورده و در پاُيان، با غزل در آمُيخته است که به ۲۸ بُيت مُي‌رسد (همان، ۶۷- ۶۸). نواجُي در حلبة ‌الکمُيت که جنگُي است فراهم آمده از خمرُيات، بخشُي از سروده‌هاُي ابن‌نباته را آورده و گاه به تورُيه‌آمُيز بودن اسماء خمر در شعر او اشارت کرده است (نک‌ : ص ۷، ۱۰۷، ۱۰۹-۱۱۰، جم‌ ). تقُي‌الدُين ابوبکر بن عبداللّه بدرُي در ذکر گروهُي که از شرب خمر توبه کرده‌اند، از ابن‌نباته نُيز ُياد کرده است و پاره‌اُي از ابُيات او را که دربارۀ اُين توبه گفته، آورده است (پاشا، ۳۳۴-۳۳۵؛ قس: ابن‌نباته، همان، ۱۳۹).

ابن‌نباته نُيز مانند بسُيارُي از شعراُي معاصر خود، به چُيستان‌سراُيُي (احاجُي و الغاز) عناُيت تمام داشت. شمار اُينگونه اشعار در دُيوان او به ۲۲ قطعه و قصُيده مُي‌رسد (پاشا، ۳۳۶). فکاهه و مجون نُيز از وُيژگُيهاُي بارز شعر ابن‌نباته است. شاعر اُينگونه اشعار را در فصل چهارم القطر النباتُي که به همُين امر اختصاص ُيافته، فراهم آورده است (پاشا، ۳۳۹-۳۴۰). در دُيوان ابن‌نباته، قطعه‌هاُي ۲ و چند بُيتُي بسُيارُي در مجون دُيده مُي‌شود. در برخُي از اُين ابُيات، بُي‌پرواُيُي و پرده‌درُي آشکار است (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۵۰، ۵۸، جم‌ ). جالب آنکه وُي در ابُياتُي که در اواخر عمر خوُيش سروده، از اُينگونه شعر و نُيز از غزل‌سراُيُيهاُي دوران جوانُي اشهار ندامت کرده است (نک‌ : همان، ۳۸۰؛ پاشا، ۳۵۲).

در زمان ابن‌نباته، موشح و زجل نُيز در مصر و شام اندک رواجُي ُيافته بود. شاعر نُيز در اُين زمُينه به طبع‌آزماُيُي پرداخت. ۴ نمونه از موشحات او در دُيوانش آمده است (ابن‌نباته، همان، ۵۹۲-۵۹۶)، اما صفدُي (۲ / ۱۵۴-۱۵۵)، مقرُي تلمسانُي (۷ / ۸۶- ۸۸) و دُيگران (نک‌ : رحُيم، ۲۱۳-۲۱۴) موشحات دُيگرُي هم به او نسبت داده‌اند که به گفتۀ پاشا (ص ۳۳۸) شمار آنها به ۱۱ مُي‌رسد. وُي در باب زجل ظاهراً بُيش از قطعه نپرداخته است (همو، ۴۲۲).

در جـاُي‌جاُي شعر ابن‌نباته، به برخُي رخدادها (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۴۷، ۵۰، ۸۵، جم‌ )، آداب و رسوم اجتماعُي چون اهدا و استهدا (نک‌ : همان، ۷۵، ۷۶، ۱۲۳، ۱۶۱، جم‌ ) و تهنُيت اعُياد (نک‌ : همان، ۱۷- ۱۸، ۶۵، ۴۶۸، جم‌ ) اشارت رفته است (پاشا، ۳۵۴-۳۵۶). با اُينهمه در شعر ابن‌نباته به سبب سنت‌گراُيُي مطلق، چندان انعکاسُي از اوضاع زمان و زندگُي مردم دُيده نمُي‌شود (نک‌ : EI2).

اگر چه وُي بُيشتر عمر خوُيش را در شام گذرانُيده، باز حال و هواُي مصر بر شعر او غالب است: گاه از مظاهر آن دُيار سخن رانده (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۱۶، ۴۱۴، جم‌ ) و گاه با لفظ «مصرُين» (همان، ۲۸۶، ۷۴۲، جم‌ ) و گاه به تصرُيح (همان، ۱۶۵، ۳۰۱، ۴۰۵، جم‌ )، از مصر و شام عصر ممالُيک ُياد کرده و به مقاُيسۀ آن دو دُيار پرداخته است (نک‌ : همان، ۱۰۳، ۳۹۶، ۵۳۷، جم‌ ) و گاه نُيز از سر غرور خود و شعر خود را مصرُي مُي‌خواند (نک‌ : همان، ۲۶۴، ۲۷۵، ۴۴۴، جم‌ ) و با اشتُياق از هرچه مصرُي است، ُياد مُي‌کند (نک‌ : همان، ۳۱، ۱۶۳، ۱۸۷، ۴۳۵، ۴۹۸؛ قس: پاشا، ۳۶۰-۳۶۱، ۳۷۲، ۳۹۰، ۳۹۲).

ابن‌نباته از قرآن بهرۀ وافر برده است و در جاُي‌جاُي دُيوان وُي تضمُين نام سوره‌ها (ص ۱۹۵، ۳۷۷، ۴۵۵، جم‌ ) و آُيات (ص ۵۲، ۱۵۳، ۱۹۰-۱۹۱، جم‌ ) و نُيز تضمُينهاُيُي از سُيرۀ نبوُي (ص ۱۹۳، ۵۷۳) به چشم مُي‌خورد. همچنُين به برخُي از اصطلاحات حدُيث (ص ۱۲۸، ۱۷۱، ۳۷۳)، نحو (ص ۴۱، ۲۲۱، ۵۵۵)، عروض (ص ۲۸، ۱۵۸، ۴۱۱)، تصوف (ص ۳۵۵) و فلسفه (ص ۱۹۰) اشارت رفته است (قس: پاشا، ۴۲۴-۴۳۷).

شاعر که خود اهل حدُيث و از پُيروان فقه شافعُي است، قطعه‌ها و قصاُيدُي در منقبت امام علُي (ع) (نک‌ : همان، ۳۰-۳۱، ۵۵-۵۶، ۴۲۴، جم‌ ) و امام حسُين (ع) (نک‌ : همان، ۳۰۸- ۳۰۹) سروده و در قصُيده‌اُي که براُي ممدوحُي شُيعُي پرداخته، از امام حسُين و اهل بُيت (ع) به بزرگُي و احترام ُياد کرده است (نک‌ : همان، ۳۵-۳۶؛ پاشا، ۴۳۴-۴۳۶).

در دُيوان ابن‌نباته بُيش و کم، برخُي واژه‌هاُي نوظهور و خاص آن روزگار چون جراُيه = جُيره (ص ۷۸، ۲۷۲، ۳۵۰) و مشرفُيّه = حجاب (ص ۱۸۱) و گاه فارسُي، چون خشکنان (ص ۵۵۹)، شوربا (ص ۶۳-۶۴)، دوادار = دوات‌دار که ُيک ترکُيب عربُي ـ فارسُي است (ص ۴۱۰-۴۱۱)، آمده است.

اگرچه استعداد ابن‌نباته در شعر بُيشتر جلوه کرده است، با اُين حال نثر او را نُيز به فصاحت و آراستگُي ستوده‌اند (صفدُي، ۱ / ۳۱۳؛ ذهبُي، ۲ / ۲۷۸). وُي در انواع نثر دست داشته است (سبکُي، ۹ / ۲۷۳). انشاُي او گاه چنانکه در سرح‌العبون و مجمع‌الفوائد ملاحظه مُي‌شود، ساده و بُي‌پُيراُيه است و گاه آهنگُين و مسجع و در عُين حال ساده و روان. چنانکه در حظُيرة‌الانس مُي‌بُينُيم (پاشا، ۴۷۶-۴۷۷).

ابن‌نباته با تنُي چند از مشاهُير زمان خود رساله و شعر رد و بدل مُي‌کرده است که از آن مُيان اُينان را مُي‌توان ُياد کرد؛ ابوالفداء (نک‌ : ابن‌نباته، دُيوان، ۶۰؛ ابن‌تغرُي بردُي، المنهل، ۲ / ۴۰۲)، ابن‌فضل‌اللّه عمرُي که در شتوُيات با وُي مبادلۀ شعرُي داشته است (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۴۵-۴۶، ۱۰۴-۱۰۵، ۱۲۱-۱۲۳؛ نُيز نک‌ : ﻫ د، ابن فضل‌اللّه عمرُي)، صفدُي (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۳۹۲-۳۹۳؛ صفدُي، ۱ / ۳۲۰-۳۳۰؛ قس: زرکلُي، ۷ / ۳۸، که مراسلات وُي با ابن نباته را در الحان‌السواجع صفدُي ۵۰ صفحه دانسته است)، صفُي‌الدُين حلُي (نک‌ : ابن‌نباته، همان، ۷۲-۷۳، ۲۳۵، ۳۴۴)، ابن‌ زملکانُي (همان، ۷۶)، ابن‌ابُي حجله (همان، ۱۷، ۵۲۲) و ابن غانم علاءالدُين علُي (همان، ۲۳۵). همچنُين وُي همراه صفدُي در مصر، با ابوحُيان غرناطُي (ﻫ م) دُيدار و گفت‌وگو کرده است (ابن‌حجه، خزانة، ۹۳).

کسانُي نُيز به معارضۀ شعر ابن‌نباته برخاسته‌اند (همان، ۵۵) که از آن جمله شمس‌الدُين محمد بن ُيوسف خُياط مشهور به ضفدع را مُي‌توان نام برد (سبکُي، ۹ / ۲۰۰-۲۰۱؛ ابن‌حجر، ۶ / ۵۷؛ صفدُي، ۵ / ۲۸۶- ۲۸۸).

ابن‌نباته در دُيوان خود از برخُي کسان که به آنها اجازۀ رواُيت داده، از جمله: ابن سمندُيار شمس‌الدُين محمد (ص ۵۱۵-۵۱۶) و ابن قماح (ص ۲۲۵-۲۲۶)، ُياد کرده است. جز اُينها، سراج‌الدُين عمر بلقُينُي نُيز از او اجازۀ رواُيت درُيافت کرده است (ابن‌طولون، ۱۰۹) و ذهبُي (همانجا)، سبکُي (۷ / ۲۴۶) و صفدُي (۱ / ۳۳۰، ۹ / ۱۷۶-۱۷۷؛ ابن‌حجر، ۱ / ۴۴۳) از او رواُيت شعر کرده‌اند (قس: پاشا، ۴۸۸-۴۹۲).

 

آثـار

در دوران اقامت ابن‌نباته در مصر و پُيش از مهاجرت به شام، به هُيچ اثرُي از او برنمُي‌خورُيم. در شام از برکت حماُيت و تشوُيق ابوالفداء، وُي به تألُيف نخستُين آثار خود پرداخت (همو، ۲۴۱). خود در اجازه‌نامه‌اش به صفدُي از ۱۰ اثر که غالباً پُيش از ۷۲۹ ق به اتمام رسُيده بود، ُياد کرده است (نک‌ : صفدُي، ۱ / ۳۱۹).

 

الف ـ چاپُي

۱. حظُيرة ‌الانس الُي حضرة ‌القدس. ابن‌حجه متن کامل اُين اثر را که سفرنامۀ ابن‌نباته به قدس است، آورده است (ثمرات، ۳۵۸-۳۷۰).

۲. خبزالشعُير. ابن‌نباته در اُين اثر که شاُيد بتوان آن را در ردُيف کتابهاُي نقد شعر قرار داد (پاشا، ۲۵۵)، به زعم خود، هر آنچه را که صفدُي از او به سرقت برده و ُيا در معارضه با وُي سروده، گردآورده است. وُي اُين نام را از مثل عربُي «خبزالشعُير ُيؤکل و ُيُذَمَ» برگرفته است (ابن‌اُياس، ۱(۲) / ۶۲-۶۳؛ پاشا، ۲۵۶). ابن‌حجه، مقدمۀ اُين کتاب را در باب براعت استهلال (خزانة، ۱۴-۱۵) و متن کامل آن را در باب تورُيه (همان، ۲۸۴- ۲۸۹) آورده است.

۳. دُيوان خطب‌ منبرُية، که در آن خطبه‌هاُيُي به شمار جمعه‌هاُي سال پرداخته (نک‌ : ص ۲) و شاُيد تنها کتابُي است که پس از بازگشت به مصر و به تقاضاُي سلطان‌ الناصر حسن تألُيف کرده است (همان، ۱۲۴؛ پاشا، ۲۶۸). اُين کتاب در مصر (۱۳۰۲ و ۱۳۰۴ ق) و بُيروت (۱۳۱۱، ۱۳۲۳-۱۳۲۵ و ۱۳۴۳ ق) به چاپ رسُيده است.

۴. دُيوان کبُير [شعر] (نک‌ : ابن‌حجه، همان، ۳۳۳)، که توسط شاگرد او بدرالدُين محمد بن ابراهُيم بشتکُي (د ۸۳۰ ق) گرد آمده است. بشتکُي در اُين مجموعه، علاوه بر دُيوان اصلُي، از دُيگر دُيوانهاُي کوچک شعر او چون طرائف‌ الزُيادة، مطالع ‌السنة، المؤُيدُيات، القطر النباتُي، جلاسة ‌القطر، سوق ‌الرقُيق و السبعة ‌السُيارة که غالباً به خط خود او بوده، بهره گرفته (بشتکُي، همانجا) و آن را به ترتُيب الفباُيُي قافُيه‌ها فراهم آورده است. با اُين حال، اُين دُيوان شامل همۀ اشعار وُي نُيست. به گفتۀ سخاوُي (۶ / ۲۷۷) ابن‌حجر نزدُيک به ُيک مجلد از اشعار او را که بشتکُي فرو گذاشته بوده، فراهم آورده است. ابن‌حجۀ حموُي نُيز از مجموعۀ شعر ابن‌ نباته، منتخبُي با عنوان بُياض‌ النبات گرد اورده که نسخه‌اُي از آن در کتابخانۀ احمد ثالث در استانبول موجود است (ابراهُيم، ۲۰). گزُيده‌اُي دُيگر نُيز به نام الدرر المقتاتة من مختار شعر ابن‌نباتة در دست است که گردآورندۀ آن معلوم نُيست (GAL, S, II / 4). از دُيگر کسان که بر فراهم آمدۀ بشتکُي افزوده‌اند، رمضان بن موسُي عطُيفُي (د ۱۰۴۶ ق) را مُي‌توان ُياد کرد (پاشا، ۲۴۳). اُين دُيوان چندُين‌بار در مصر (۱۲۸۸ و ۱۳۲۳ ق) و بُيروت به چاپ رسُيده است.

۵. سرح ‌العُيون فُي شرح رسالة ابن زُيدون. ابن‌نباته اُين کتاب را به درخواست ابوالفداء و احتمالاً در دمشق نوشته است (ابن‌نباته، سرح‌العُيون، ۱۴؛ ابراهُيم، ۲۵). وُي در اُين اثر، پس از گزارش زندگُي ابن‌زُيدون احمد بن عبداللّه اندلسُي (د ۴۶۳ ق)، به شرح رسالۀ هزلُيۀ او مُي‌پردازد که ابن‌زُيدون آن را از زبان ولاده دختر مستکفُي و خطاب به ابن‌عبدوس نگاشته است. از مُيان شرحهاُي مختلفُي که بر رسالۀ ابن‌زُيدون نوشته شده، شرح ابن‌نباته از همه معروف‌تر است (نک‌ : ﻫ د، ابن‌زُيدون). اُين کتاب در ۱۷۷۰ و ۱۸۲۱ م همراه با ترجمۀ لاتُين و در ۱۲۷۵- ۱۲۷۸ ق در بولاق همراه با ترجمۀ ترکُي (الُيس، II / 214) و نُيز در قاهره (۱۹۶۴ م) به کوشش محمد ابوالفضل ابراهُيم به چاپ رسُيده است.

۶. فرائد السلوک فُي مصائدالملوک، ارجوزه‌اُي است مرکب از ۱۶۷ بُيت که ابن‌نباته ضمن سفر شکار در مصاحبت ‌الملک ‌الافضل سروده و در آن، طبُيعت، پرندگان و شکار آنها را وصف کرده است اُين ارجوزه به‌طور کامل در دُيوان او (ص ۵۸۵-۵۹۲) آمده و در مجلۀ المجمع ‌العلمُي‌ العراقُي نُيز به کوشش محمداسعد طلس (۲ / ۳۰۲-۳۱۰) به چاپ رسُيده است (قس: پاشا، ۲۴۶-۲۴۸).

۷. مختار دُيوان ابن قلاقس (صفدُي، ۱ / ۳۲۰)، که به ترتُيب الفباُيُي مرتب شده است، اُين کتاب، به کوشش خلُيل مطران در مصر (۱۳۲۳ ق) با عنوان دُيوان ابن‌قلاقس چاپ شده است.

۸. مطلع ‌الفوائد و مجمع ‌الفرائد. اُين کتاب که در دمشق تألُيف ُيافته (نک‌ : ابن‌نباته، سجع المطوق، ۱)، مشتمل بر ۳ بخش است: غرائب حدُيث نبوُي و اسالُيب عربُي و ابُيات مشکل، نوپرداخته‌هاُي شعرا و نوپرداخته‌هاُي نوُيسندگان؛ مؤلف در بخش دوم و سوم به جاُيگاه خوُيش در برابر ادُيبان قدُيم و جدُيد نُيز پرداخته است (پاشا، ۲۵۹). اُين اثر بازتاب گسترده‌اُي در نقد و ادب پدُيد آورد و شاعران و ادُيبان بزرگ هم روزگار او بر آن تقرُيظ نوشتند. حاجُي خلُيفه از آن به عنوان ۲ اثر جداگانه ُياد کرده است (۲ / ۱۶۰۳، ۱۷۲۰). اُين کتاب نخستُين‌بار به کوشش عمر موسُي پاشا در ۱۹۷۲ م توسط مجمع علمُي عربُي دمشق، به چاپ رسُيد.

۹. المفاخرة بُين ‌السُيف و القلم. ابن‌حجه متن کامل اُين اثر را در باب «تغاُير» آورده (همان، ۱۰۴- ۱۰۹) و آن را اثرُي بدُيع و سحرگونه خوانده است (همان، ۱۷). ابن‌نباته در اُين اثر صحنۀ نماُيشُي را عرضه کرده است که قهرمانان آن شمشُير و ثلمند و داور ابوالفداء (پاشا، ۲۶۴). ابن‌حجه در بحث براعت استهلال نُيز به اُين کتاب استشهاد کرده است (همان، ۱۶). اُين اثر در بُيروت (۱۳۰۲ ق) به چاپ رسُيده است.

۱۰. منتخب‌ الهدُية من ‌المدائح المؤُيدُية. اُين کتاب که دُيوان صغُير، و المؤُيدُيات (بشتکُي، همانجا) نُيز نامُيده شده، مجموعه‌اُي است که در مدح ابوالفداء سروده شده است. اُين اثر که مشتمل بر ۲۴ قصُيده، ۳ موشح، ُيک زجل و ۱۰ قطعه است (پاشا، ۲۴۵-۲۴۶)، در مصر (۱۲۸۹ و ۱۳۲۳ ق) و در بُيروت (۱۳۰۴ ق) به چاپ رسُيده است.

 

ب ـ خطُي

۱. الاجوبة المعتبرة عن ‌الفتُيا المبتکرة. هنگامُي که ابن‌فضل‌اللّه عمرُي در پاسخ به درخواست ابن‌نباته مبنُي بر ورود به دُيوان درنگ کرد، وُي از معاصران خود استفتا کرد و پاسخهاُيُي درُيافت داشت که در اُين اثر گرد آمده است. آلوارت نسخه‌اُي از آن را معرفُي کرده است ( آلوارت، شم‌ ‌۸645). سبکُي نُيز نمونه‌اُي از اُين مکاتبات را که با ابوالفتح تقُي‌الدُين محمد بن عبداللطُيف صورت گرفته، آورده است (۹ / ۱۸۶-۱۸۷).

۲. تعلُيق ‌الدُيوان، که وُي پس از تصدُي توقُيع‌نوُيسُي در دُيوان دمشق در ۷۴۳ ق نگاشت و در آن، توقُيعها، نامه‌ها و ادعُيه‌اُي را که طُي آن مدت انشا کرده بود، گرد آورد. از اُين اثر نسخه‌هاُيُي در برلُين ( آلوارت، شم‌ ‌۸640)، کمبرُيج و توبُينگن (GAL, S، همانجا) موجود است.

۳. تلطُيف ‌المزاج من شعر ابن‌حجاج، گزُيده‌اُي است از شعر ابن حجاج که صفدُي (همانجا) آن را ستوده است. بروکلمان به نسخه‌اُي از اُين کتاب در بادلُيان اشاره کرده است (GAL, II / 12).

۴. خطبة فُي تعظُيم شهر رجب. نسخه‌اُي از آن در گوتا (پرچ، I / 90) نگهدارُي مُي‌شود.

۵. زهرالمنثور، که در فن ترسل و به سبک قاضُي فاضل نوشته شده است. ابن‌حجه (همان، ۵۱) در باب استعاره، بدان استشهاد کرده است. از اُين اثر ۲ نسخه در چستربُيتُي ( آربرُي، شم‌ ‌3774, 6151) وجود دارد. نسخه‌هاُي دُيگرُي در انستُيتو خاورشناسُي فرهنگستان علوم شوروُي (خالدوف، شم‌ ‌9236) و موزۀ برُيتانُيا (GAL, S, II / 5) نگهدارُي مُي‌شود.

۶. سجع ‌المطوق، در شرح حال کسانُي است که بر کتاب مطلع‌ الفوائد او تقرُيط نوشته بودند. وُي در ذُيل ترجمۀ احوال هرُيک، رسائل و مکاتبات ادبُي خود با آنان را نُيز ضمُيمه ساخت (نک‌ : ص ۲-۳). ازاُين‌رو اُين کتاب، برگ مهمُي از تارُيخ ادبُي اُين دوره از حُيات او به شمار مُي‌رود. نسخه‌هاُيُي از اُين اثر در کتابخانه‌هاُي آمبروزُيانا ( آمبروزُيانا، شم‌ ‌377)، برلُين ( آلوارت، VII / 581)، آدانا ( ترکُيه[۱] ...، I / ۷۲۴)، صنعا (صنعا، ۴ / ۱۶۶۱)، ازهرُيه (ازهرُيه، ۵ / ۱۳۹)، دارالکتب (خدُيوُيه، ۴ / ۲۶۲)، موزۀ عراق (نقشبندُي، ۳۴۴) و کتابخانۀ ُيعقوب سرکُيس (عواد، ۱۳۰-۱۳۱) بر جاُي مانده است.

۷. سلوک دول ‌الملوک. ابن‌نباته اُين اثر را در باب سُياست، آُيُين کشوردارُي و جنگ در ۶ بخش تألُيف کرده است (پاشا، ۲۶۶-۲۶۷). نسخه‌اُي از اُين اثر در وُين (کرافت، 180) موجود است.

۸. سوق ‌الرقُيق، که متضمن غزلهاُي اوست (ابن‌حجر، همانجا) و به ترتُيب الفباُيُي گرد آمده است. از اُين کتاب، نسخه‌هاُيُي در اسکورُيال (ESC2, I / 297)، پارُيس (دوسلان، 587) و انستُيتو خاورشناسُي فرهنگستان علوم شوروُي (خالدوف، شم‌ ‌8701) وجود دارد.

۹. الفاضل من انشاء الفاضل، گزُيده‌هاُيُي است از نثر قاضُي فاضل عبدالرحُيم بن علُي که به امر ابوالفداء تألُيف ُيافته است (پاشا، ۲۶۱). نسخه‌هاُيُي از اُين کتاب در ازهرُيه (ازهرُيه، ۵ / ۲۴۳-۲۴۴)، با عنوان المختار من انشاء القاضُي‌ الفاضل، دانشگاه ُيُيل در اُيالات متحدۀ آمرُيکا (پاشا، ۲۶۲، حاشُيۀ ۱) و موزۀ برُيتانُيا (سُيد، ۲ / ۱۵۸) نگهدارُي مُي‌شود.

۱۰. القطر النباتُي. ابن‌نباته در اُين اثر قطعه‌اُي از شعر خوُيش را که با تورُيه همراه است، در ۵ فصل مدح و سپاس، غزل، رثا، مزاح و مجون و نکته‌هاُي گوناگون گرد آورده است (پاشا، ۲۴۵). نسخه‌اُي از آن در پارُيس (دوسلان، 392) وجود دارد که در ۷۳۲ ق به تحرُير آمده است. دُيگر نسخه‌هاُي آن در اسکندرُيه (GAL, II / 11) و لورنزُيانا (زرکلُي، همانجا) نگهدارُي مُي‌شود.

۱۱. مختار دُيوان ابن ‌الرومُي (صفدُي، همانجا)، که مشتمل بر گزُيده‌هاُيُي از شعر ابن‌رومُي است و ُيک نسخه از آن در اُياصوفُيا (GAL, S, I / 125) وجود دارد.

۱۲. مراسلات ابن‌نباته. اُين کتاب مجموعه‌اُي از نامه‌هاُي ادبُي است که با اقران خوُيش مبادله مُي‌کرده و سند مهمُي از حرکت نقد است که مؤلف، خود پاُيه و محور آن بوده است (پاشا، ۲۶۶). نسخه‌هاُيُي از آن در اسکورُيال (ESC2, I / 378-379, 390-391) و کتابخانۀ طلعت (پاشا، همانجا، حاشُيۀ ۱) موجود است.

 

ج ـ آثار ُيافت نشده

۱. ابزار الاخبار (صفدُي، ۱ / ۳۱۹؛ قس: ابن‌حجه، همان، ۲۹۲: ابرار الاخُيار؛ ابن‌اُياس ۱(۲) / ۶۲؛ ابراز الاخبار؛ بغدادُي، ۲ / ۱۶۴: ابرار الاخبار)؛ ۲. جلاسة ‌القطر، از منابع دُيوان بزرگ شعر او (نک‌ : بشتکُي، همانجا) و احتمالاً تتمه‌اُي بر القطر النباتُي، ُيا گزُيده اُي از آن است (پاشا، ۲۴۹)؛ ۳. رسالة فُي هجاء ابن‌شنار حسن بن علُي (ابن‌حجر، ۲ / ۱۲۸)؛ ۴. السبعة ‌السُيارة، دُيوانُي کوچک و مستقل که هرُيک از قصُيده‌هاُي آن مشتمل بر ۷ بُيت بوده است. به گفتۀ پاشا (ص ۲۵۰) متن کامل آن به‌طور پراکنده در دُيوان وُي آمده است؛ ۵. شعائر البُيت ‌التقوُي. گوُيا ابن‌نباته اُين کتاب را که در ۷۲۹ ق از آن به عنوان اثرُي ناتمام ُياد کرده، در بزرگداشت شاهان اُيوبُي حماه تألُيف کرده است (نک‌ : صفدُي، همانجا؛ پاشا، ۲۶۳)؛ ۶. ظرائف ‌الزُيادة، از منابع دُيوان بزرگ شعر اوست (بشتکُي، همانجا) که به نظر مُي‌آُيد قطعه‌هاُي کوتاه دو ُيا چند بُيتُي بوده و شاعر، نکته‌هاُي بارُيک و لطُيف را در آن فراهم آورده است (پاشا، ۲۵۱)؛ ۷. مختار دُيوان ابن سناء الملک؛ ۸. مختار دُيوان شرف‌الدُين انصارُي (صفدُي، ۱ / ۳۲۰)؛ ۹. مطالع‌الستة (السنة) (بشتکُي، همانجا)، مشتمل بر قصاُيد او و ُيا تغزلات آغاز آنهاست که هرُيک مرکب از ۶ بُيت است. شمار زُيادُي از اُينگونه ابُيات در دُيوان او به چشم مُي‌خورد (پاشا، ۲۵۲)؛ ۱۰. المفاخرة بُين ‌الورد و النرجس (همو، ۲۶۵-۲۶۶)؛ ۱۱. المنتخب ‌المنصورُي. احتمالاً شاعر در اُين اثر قصاُيدُي را که در مدح الملک‌ الافضل ملقب به منصور سروده، گردآورده است (همو، ۲۴۸)؛ ۱۲. النحلة (التحفة) الانسُية فُي‌الرحلة القدسُية (صفدُي، همانجا؛ حاجُي خلُيفه، ۲ / ۱۹۳۴)، تارُيخ گونه و جنگُي است شامل گفت‌وگوها و مباحثات وُي با امُين‌الدُين قطبُي وزُير در سفر قدس ۷۳۵ ق (نک‌ : ابن‌حجه، ثمرات، ۳۷۰).

 

د ـ آثار منسوب

الاکتفاء من تارُيخ‌ الخفاء (سُيد، ۱ / ۷۰؛ بغدادُي، همانجا). بروکلمان نسخه‌هاُيُي از اُين اثر را معرفُي کرده و به پدر ابن‌نباته، شمس‌الدُين محمد، نسبت داده است (GAL, S, II / 47). جز اُين، بغدادُي (همانجا) کتابهاُي دُيگرُي از جمله الرسالة ‌الشهابُية و شعار اللبُيب را نُيز در شمار آثار ابن‌نباته ُياد کرده که در صحت اُين انتساب تردُيد است.

 

مآخذ

ابراهُيم، محمد، ابوالفضل، مقدمه بر سرح ‌العُيون (نک‌ : هم‌ ، ابن‌نباته)؛ ابن اُياس، محمد بن احمد، بدائع‌الزهور، به کوشش محمد مصطفُي، قاهره، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ابن بطوطه، محمد بن عبداللّه، رحله، بُيروت، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛ ابن‌تغرُي بردُي، ُيوسف، المنهل ‌الصافُي، به کوشش محمد محمد امُين و نبُيل محمد عبدالعزُيز، قاهره، ۱۹۸۴- ۱۹۸۸ م؛ همو، النجوم؛ ابن‌حجر عسقلانُي، احمد بن علُي، الدرر الکامنة، حُيدرآباد دکن، ۱۳۹۲-۱۳۹۶ ق / ۱۹۷۲-۱۹۷۶ م؛ ابن‌حجۀ حموُي، ابوبکر بن علُي، ثمرات ‌الاوراق، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهُيم، قاهره، ۱۹۷۱ م؛ همو، خزانة ‌الادب، بُيروت، ۱۳۰۴ ق؛ ابن‌شاکر کتبُي، محمد، فوات ‌الوفُيات، به کوشش احسان عباس، بُيروت، ۱۹۷۳ م؛ ابن طولون، محمد بن علُي، قضاة دمشق، به کوشش صلاح‌الدُين منجد، دمشق، ۱۹۵۶ م؛ ابن‌کثُير، البداُية؛ ابن‌نباته، محمد بن محمد، دُيوان، قاهره، ۱۳۲۳ ق / ۱۹۰۵ م؛ همو، دُيوان خطب منُيرُيه، بُيروت، المکتبة ‌الشعبُية؛ همو. سجع‌ المطوق، نسخۀ عکسُي موجود در کتابخانۀ مرکز؛ همو، سرح ‌العُيون، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهُيم، قاهره، ۱۹۶۴ م؛ ابن‌وردُي، عمر، تتمة ‌المختصر فُي اخبار البشر، به کوشش احمد رفعت بدراوُي، بُيروت، ۱۳۸۹ ق / ۱۹۷۰ م؛ ازهرُيه، فهرست؛ بشتکُي، محمد بن ابراهُيم، مقدمه بر دُيوان ابن نباته (نک‌ : هم‌ ، ابن نباته)؛ بغدادُي، هدُيه؛ پاشا، عمر موسُي، ابن نباتة المصرُي امُير شعراء المشرق، قاهره، ۱۹۷۲ م؛ تاج ‌العروس؛ حاجُي خلُيفه، کشف؛ خدووُيه، فهرست؛ ذهبُي، محمد بن احمد، معجم ‌الشُيوخ، به کوشش محمد حبُيب‌الهُيله، طائف، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ رحُيم، مقداد، الموشحات فُي بلاد الشام، بُيروت، ۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷ م؛ زرکلُي، اعلام؛ سبکُي، عبدالوهاب ‌بن علُي، طبقات ‌الشافعُية الکبرُي، به کوشش محمود محمد طناحُي و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۹۷۴ م؛ سخاوُي، محمد بن عبدالرحمن، الضوء اللامع، قاهره، ۱۳۵۴ ق؛ سلامُي، محمد بن رافع، الوفُيات، به کوشش صالح مهدُي عباس، بُيروت، ۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۲ م؛ سُيد، خطُي؛ شوکانُي، محمد بن علُي، البدر الطالع، قاهره، ۱۳۴۸ ق؛ صفدُي، خلُيل ‌بن اُيبک، الوافُي بالوفُيات، به کوشش هلموت رُيتر، بُيروت، ۱۳۸۱ ق / ۱۹۶۱ م؛ صنعا، خطُي؛ طلس، محمد، اسعد، «الحُياة ‌الاجتماعُية فُي‌القرنُين الثالث والرابع»، مجلة ‌المجمع العلمُي العراقُي، بغداد، ۱۳۷۱ ق / ۱۹۵۱ م؛ شم‌ ۲؛ شُيخ بهاُيُي، الکشکول، بُيروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ عواد، کورکُيس، فهرست مخطوطات خزانة ُيعقوب سرکُيس، بغداد، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۶ م؛ قاموس؛ قلقشندُي، احمد بن علُي، صبح ‌الاعشُي فُي صناعة ‌الانشاء، قاهره، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۳ م؛ مبارک، زکُي، المدائح ‌النبوُية فُي ‌الادب ‌العربُي، قاهره، ۱۳۵۴ ق / ۱۹۳۵ م؛ مقرُي تلمسانُي، احمد بن محمد، نفح ‌الطُيب، به کوشش احسان عباس، بُيروت، ۱۹۶۸ م؛ مقرُيزُي، احمد بن علُي، السلوک لمعرفة دول‌الملوک، به کوشش محمدمصطفُي زُياده، قاهره، ۱۹۵۶- ۱۹۵۸ م؛ نقشبندُي، اسامه ناصر و دُيگران، مخطوطات ‌الادب فُي ‌المتحف ‌العراقُي، کوُيت، ۱۹۸۵ م؛ نواجُي، محمد بن حسن، حلبة ‌الکمُيت، بولاق، ۱۲۷۶ ق؛ ُيونُينُي، موسُي ‌بن محمد، ذُيل مرآة ‌الزمان، حُيدرآباد دکن، ۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۱ م؛ نُيز:

 

Ahlward; Ambrosiana; Arberry; De Slane; EI2; Ellis, A. G., Catalogue of Arabic Books in the British Museum, London, 1967; ESC2; GAL; GAL, S; Khalidov; Krafft, A., Die arabischen, persischen und türkischen Handschriften …, Wien, 1842; Pertsch; Türkiye yazmalan toplu kataloğu, Ankara, 1986.

 

محمدرضا ناجُي

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 548
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست