responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 52

ابوالمطرف

نویسنده (ها) : مهران ارزنده

آخرین بروز رسانی : سه شنبه 16 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبوالْمُطَرِّف، احمد بن عبدالله بن عَمیرۀ مخزومی (۵۸۲- ۶۵۸ ق / ۱۱۸۶-۱۲۶۰ م)، ادیب، كاتب، فقیه و شاعر عصر موحدون در اندلس و مغرب. آنچه اكنون مایۀ اعتبار اوست، گذشته از ارزش ادبی آثار وی كه چندان متمایز از آثار نویسندگان بزرگ اندلس نیست، همانا آگاهیهای تاریخی سودمندی است كه وی ضمن رسایل رسمی و غیررسمی خود، دربارۀ جنبه‌های گوناگون حیات سیاسی و اجتماعی اندلس، در عصر انحطاط و از هم‌پاشیدگی آن و نیز مغرب به دست داده است؛ به‌ویژه كه بخشی از رسایل او مربوط به دورۀ حكومت فرمانروایانی است كه پس از سقوط موحدون در اندلس سر برآوردند (عصر سوم ملوك ‌الطوایف) و در كتابهای تاریخ، آگاهیهای چندانی از حكومت آنان در دست نیست.

نام نیای ابوالمطرف را برخی عُمَیرِه نوشته‌اند كه درست نمی‌نماید (نك‌ : بن‌ شریفه، ۳۳). نسب او به بنی‌مخزوم، تیره‌ای از قریش، می‌رسید و با آنكه برخی معاصران وی ــ شاید از سر رشك و بدخواهی ــ در تبار او تردید كرده‌اند و حتی به تحقیر او را به خاندانی یهودی منتسب ساخته‌اند (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۵۰- ۱۵۱؛ ابن‌خطیب، الاحاطة، ۱ / ۱۷۹)، شهرت مخزومی او و كثرت روایتهایی كه در این‌باره در دست است، دست كم نشان می‌دهد كه معـاصرانش او را مخزونی و قریشـی می‌شمرده‌اند (نك‌ : ابن ابار، ۱۶۳؛ ابن خلیل، ۴۹؛ مقری، ازهار، ۳ / ۲۱۸، نفح، ۶ / ۲۹۰؛ بن‌ شریفه، ۳۵- ۳۹). ابوالمطرف و خاندانش اهل شقر[۱] در جنوب بلنسیه بودند (ابن‌ابار، همانجا؛ بلفیقی، ۱۹۷؛ ابن‌سعید، ۲ / ۳۶۳؛ ابن خلیل، ۴۲)، اما در اینكه وی در شقر زاده شده، یا در بلنسیه، میان برخی منابع اختلاف است (نك‌ : ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۸۰؛ غبرینی، ۲۹۸، ۳۰۰-۳۰۱؛ ابن‌حجر، ۱ / ۲۰۳؛ مقری، همان، ۱ / ۲۹۷، ۲۹۹). حتی برخی شقر را با شَقوره[۲]، از توابع جیان، خلط كرده و ابومطرف را شقوری‌ الاصل خوانده‌اند (نك‌ : ابن خطیب، همانجا؛ ابن قاضی، ۱۴۵؛ قس: سیوطی، ۱ / ۳۱۹؛ ابن‌شریفه، ۴۳-۴۶).

پدر وی ظاهراً از زمرۀ عالمان بوده و در شرق اندلس آوازه‌ای داشته است (همو، ۵۱-۵۲). اشارۀ ابن‌ابار به شهرت بنی‌عمیره در شقر نیز مؤید این نكته است (همانجا). با اینهمه ابن خطیب كه ظاهراً روایت ابن عبدالملك را دربارۀ مشكوك‌ بودن نسب ابوالمطرف در نظر داشته، خاندان او را از اصالت بی‌بهره دانسته است (همانجا). به هر روی، ابوالمطرف مقدمات علوم را در شقر فراگرفت و سپس راهی بلنسیه شد تا دانش خویش را نزد استادان آن شهر كمال بخشد (بن شریفه، ۶۶-۶۷). وی خود در اجازه‌ای كه در اواخر عمر به یكی از شاگردان خویش در افریقیه داده، تنی چند از مشایخ بزرگ خود و آثاری را كه نزد آنان خوانده، برشمرده و نكته‌هایی نیز از زندگانی و احوال آنان بازگو كرده است. نخستین و مشهورترین آنان ابوالربیع كلاعی است كه دیر زمانی با ابوالمطرف دوستی و مصاحبت داشت و او را ادب و حدیث آموخت (همو، ۶۷- ۶۸؛ ابن عبدالملك، ۱(۱) / ۱۵۱؛ ابن‌خطیب، همان، ۱ / ۱۸۰). ابوالمطرف با ابوالربیع نه تنها پیوند علمی و ادبی داشته، بلكه از هم‌رزمان او نیز بوده است، زیرا در آن زمان، نبرد با مسیحیان كه پیوسته در حال پیشروی و گسترش قلمرو خود در اندلس بودند، فزونی می‌یافت و ابوالمطرف كه ظاهراً خود بارها همراه ابوالربیع در جنگ با مسیحیان شركت كرده بود، چگونگی كشته‌ شدن استاد نامدار خود را در نبرد مشهور انیشه (۶۳۴ ق) شرح داده است (بن شریفه، ۶۸-۷۰؛ ابن عبدالمنعم، ۴۱-۴۲). از دیگر مشایخ او در بلنسیه از ابوالحسن احمد بن واجب قیسی، ابوالخطاب احمد بن واجب و ابوعبدالله محمد بن نوح غافقی می‌توان نام برد كه وی در زمانهای مختلف نزد آنان فقه و حدیث خواند و اجازۀ روایت نیز از ایشان گرفت (بن شریفه، ۷۰-۷۱، ۷۳-۷۴؛ ابن‌ عبدالملك، همانجا).

وی به شهرهای دیگر اندلس نیز سفر كرد: در شاطبه نزد ابوعمر احمد ابن عات شاطبی (نك‌ : ﻫ د، ابن عات) مجموعه‌های بزرگ حدیث را خواند. ابن ‌عات نیز همچون ابوالربیع كلاعی ــ گرچه سالها پیش از او ــ در نبرد مشهور عقاب كه میان مسلمانان و مسیحیان درگرفت، كشته شد (۶۰۹ ق) و ابوالمطرف در اجازۀ مزبور از شهامت استاد خود در مقابله با خصم یاد كرده است (بن‌ شریفه، ۷۱-۷۲؛ ابن‌عبدالملك، ابن‌خطیب، همانجاها). در دانیـه نزد ابومحمد عبدالله ابن حوط الله انصاری (نك‌ : ﻫ د، ابن حوط الله) شماری از كتابهای مشهور فقه و حدیث و ادب را خواند (بن شریفه، ۷۲-۷۳؛ ابن عبدالملك، ابن‌خطیب، همانجاها). یك‌بار نیز او را در اشلبیه و در محضر ابوعلی شلوبینی می‌بینیم كه از بزرگ‌ترین نحویان اندلس بود (بن شریفه، ۷۴-۷۵؛ بلفیقی، ۱۹۷؛ ابن عبدالملك، ابن خطیب، همانجاها). ابوالفتوح نصر بن ابی الفرج حصری نیز یكی دیگر از استادان ابوالمطرف است كه به وی اجازۀ روایت داده است (ابن‌عبدالملك، همانجا؛ ابن‌خطیب، الاحاطة، ۱ / ۱۸۱).

آموخته‌های ابوالمطرف، چنانكه ابن ‌عبدالملك اشاره كرده است (۱(۱) / ۱۵۲) و از تخصص علمی استادان او نیز برمی‌آید، ابتدا بیشتر در قلمرو علوم نقلی بود؛ اما بعدها،به‌ویژه پس از سفر به مرسیه و مصاحبت طولانی با ابوبكر عزیز بن خطاب، عالم و والی نامدار مرسیه، در علومی چون اصول فقه، كلام، منطق، فلسفه و طب نیز تبحر یافت (بن‌ شریفه، ۷۵-۸۰؛ ابن عبدالملك، ۱(۱)۱۵۱؛ ابن‌خطیب، همانجا). دانش گستردۀ او را هم از آثار متنوعی كه وی مطالعه و تدریس می‌كرد و هم از شمار كثیر شاگردان و راویان او می‌توان دریافت (نك‌ : بن ‌شریفه، ۱۷۰-۱۷۳).

با آنكه تاریخ دقیق سفرهای ابوالمطرف و مدت اقامت و دانش‌اندوزی او در شهرهای مذكور دانسته نیست، از قراین چنین پیداست كه دست‌كم ۲دهه از عمر وی در این كار سپری شده است. اما این سالها یكسره به تحصیل دانش نگذشت. درواقع ابوالمطرف كه به روایتی، سخت دلبستۀ جاه و مال بود، از همان آغاز اندیشۀ راه‌یابی به دربار امیران و بزرگان را در سرمی‌پروراند (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۸- ۱۷۹؛ بن ‌شریفه، ۸۵). به همین سبب، بسیار زود در سلك كاتبان درآمد و تمامی سالهای عمر وی از آن پس، چنانكه خواهیم دید، در كار كتابت و قضا در شهرهای اندلس و مغرب گذشت.

آغاز كار كتابت او را بن شریفه، با توجه به برخی نشانه‌ها، میان سالهای ۶۰۷ و ۶۰۸ ق نوشته است (ص ۸۵-۸۷). وی نخست در بلنسیه كاتب بارگاه امیر عبدالله بن ابی حفص شد (ابن‌خلیل، ۴۲)، سپس به اشبیلیه رفت. ابن‌ابار (ﻫ‌ م) دوست و شاگرد وی، به حضور او در یكی از گردشگاههای اشبیلیه در ۶۱۷ ق اشاره كرده و اشعاری نیز در ستایش آن شهر از او نقل كرده است (بلفیقی، ۱۹۷- ۱۹۹). مصاحبت ابوالمطرف با ابوعلی شلوبینی هم كه ذكر آن رفت، بی‌شك در همین دوره رخ داده است؛ چه تا آنجا كه می‌دانیم، وی سفر دیگری به اشبیلیه نكرده است، سپس به بلنسیه بازگشت. در ۶۲۰ ق او را در آن شهر و در بارگاه ابوزید پسر ابوعبدالله بن ابی حفص، می‌یابیم (ابن خلیل، همانجا؛ بن شریفه، ۹۰).

از نوشته‌های ابوالمطرف در آن دوره اكنون ۳ رساله در دست است كه وی به نام ابوزید و خطاب به مستنصر و مأمون، خلفای موحدی، نوشته است. از خلال این رساله‌ها كه موضوعهایی چون كشمكش با مسیحیان و بیعت‌نامۀ ابوزید و مردم بلنسیه با مأمون را در برمی‌گیرد، می‌توان به جنبه‌هایی از اوضاع سیاسی آن زمان، به‌ویژه به وضع دولتهای مسیحی و مسلمان اندلس و مناسبات میان آنها، پی برد (همو، ۹۰-۹۴). در ۶۲۶ ق و پس از خروج مأمون از اندلس، زَیان بن مَرَدنیش بر ابوزید شورید و او را از بلنسیه راند. ابوالمطرف نیز به خدمت زیان درآمد و به نگارش رسایل و فتح نامه‌های او پرداخت (ابن‌سعید، ۲ / ۳۶۳؛ ابن‌خلیل، ابن‌خطیب، همانجاها؛ بن ‌شریفه، ۹۴-۹۵). از نوشته‌های او در این دوره نیز ۳ رساله و یك صلح‌نامه در دست است كه موضوع همۀ آنها مناسبات زیان با حكومتهای مسیحی اندلس است (همو، ۹۵)، اما گویا امیر جدید چندان توجهی به شعر و ادب نداشته و دست كم ابوالمطرف چندان مهری از او ندیده است (مثلاً، نك‌ : ابن سعید، ۲ / ۳۶۳-۳۶۴)؛ چه می‌بینیم كه وی در شعری از تنگ‌نظری امیر شكوه می‌كند و او را به بی‌توجهی به وضع سپاهیان و كاتبان متهم می‌سازد (صفدی، ۷ / ۱۳۴؛ مقری، نفح، ۱ / ۳۰۰). عاقبت نیز به همین سبب، یا شاید به علل سیاسی در ۶۲۸ ق بلنسیه را ترك گفت (صفدی، ۷ / ۱۳۴-۱۳۵؛ مقری، همان، ۱ / ۳۰۰-۳۰۱؛ بن شریفه، ۹۶-۹۷) و راهی زادگاهش شقر گردید. مدت اقامت او در شقر نیز به كتابت در بارگاه ابوعبدالله محمد بن مردنیش گذشت. بیعت نامه‌ای كه وی در ۶۲۹ ق از جانب امیر و مردم شقر خطاب به ابوعبدالله محمد بن هود (نك‌ : ﻫ د، بنی‌هود) در تأیید ولایتعهدی فرزند او ابوبكر محمد نوشته، اكنون در دست است (همو، ۹۷- ۹۸). اندكی بعد او را در شاطبه و در منصب قضا می‌یابیم (نك‌ : مقری، ازهار، ۳ / ۲۱۸- ۲۱۹). از چگونگی انتصاب او به این مقام اطلاعی در دست نیست، اما تاریخ آن قاعدتاً میان سالهای ۶۲۹ و ۶۳۱ ق باید باشد (قس: بن شریفه، ۹۹).

رسایل و عقدنامه‌هایی از دورۀ اقامت او در شاطبه در دست است كه از جملۀ آنها می‌توان از بیعت‌نامۀ مردم شاطبه با مستنصر، خلیفۀ عباسی و هم‌پیمانان اندلسی او، ابن‌هود و پسرش یاد كرد كه به امر ابن‌هود نوشته شد و نیز رسایلی كه وی خطاب به استادش، ابن‌خطاب، والی ابن هود در مرسیه، نوشته است. جنگ و كشمكش با مسیحیان نیز همچنان یكی از موضوعهایی است كه در رسایل او، به‌ویژه خطاب به ابن خطاب، به میان می‌آید (قلقشندی، ۷ / ۹۴- ۹۹، ۹ / ۳۰۱- ۳۰۸؛ بن شریفه، ۱۰۳-۱۰۴).

دورۀ اقامت او در شاطبه كه خود به نیكی از آن یاد می‌كند (همانجا)، در ۶۳۳ ق پایان گرفت و او به مرسیه رفت (همانجا). سالهای اقامت او در مرسیه نیز كه با شكستها و از هم پاشیدگی روزافزون دولتهای اسلامی اندلس همزمان بود، همچنان به كتابت و گاه مأموریتهای سیاسی در نواحی شرق اندلس گذشت. رسایل و نامه‌های او در این دوره گذشته از چند و چون فعالیتهای وی، جلوه‌هایی از نابسامانی اوضاع سیاسی و اجتماعی اندلس را در آن سالها آشكار می‌سازد. فعالیتهای گستردۀ او در این سالها از نگارش بیعت‌نامه‌های امیران تا سفرهای سیاسی و رسیدگی به شكایتهای مردم در شهرهای مختلف شرق اندلس را دربرمی‌گرفت (نك‌ : همو، ۱۰۴-۱۱۳). تا ۶۳۵ ق كه ابن‌هود درگذشت، ابوالمطرف، هم در خدمت او بود و هم در خدمت ابن‌خطاب (نك‌ : همو، ۱۰۵- ۱۱۰)، اما با مرگ ابن‌هود، ابن‌خطاب بر فرزند و جانشین وی شورید و در مرسیه علم استقلال برافراشت (۶۳۶ ق) و این بار نیز ابوالمطرف بود كه بیعت‌نامۀ او را نوشت (ابن‌خلیل، ۴۲، ۱۴۶؛ ابن‌خطیب، اعمال، ۲۷۴-۲۷۵؛ بن ‌شریفه، ۱۱۰-۱۱۱)، اما امارت ابن خطاب هم دیری نپایید. ناتوانی او در ادارۀ امور به چیرگی زیان بن مردنیش بر مرسیه و اسارت و سپس قتل ابن‌خطاب انجامید (ابن‌خلیل، ۱۴۶). ابوالمطرف كه اندكی پیش بیعت‌نامۀ او را نوشته بود، اكنون از خطاهای او سخن گفت و شوربختی استاد خویش را حاصل خودكامگی و بدكنشی او دانست (ابن‌خلیل، ۴۵).

ابوالمطرف بار دیگر به خدمت زیان بن مردنیش درآمد و بیعت‌نامۀ مردم مرسیه و نواحی شرقی اندلس را با او كه به نام ابوزكریای حفصی، حكمران تونس، فرمان می‌راند، نوشت (بن شریفه، ۱۱۲). دورۀ خدمت ابوالمطرف در بارگاه زیان هم چندان به درازا نكشید و او كه ظاهراً از بهبود اوضاع در شرق اندلس نومید شده بود، راه غرناطه را در پیش گرفت. شرح این سفر در رساله‌ای مذكور است كه وی خطاب به یكی از دوستانش نوشته و در آن از مراحل سفر، شهرهایی كه در آنها توقف كرده و خطرهایی كه با آنها مواجه شده، یاد كرده است (همو، ۱۱۳-۱۱۵). آنچه از دورۀ كوتاه اقامت ابوالمطرف در غرناطه می‌دانیم، روابط و مكاتبه‌های دوستانۀ او با برخی مشایخ و كاتبان بزرگ آن شهر است (همو، ۱۱۵). روشن نیست كه آیا غرناطه در اصل مقصد ابوالمطرف بود، یا منزلگاهی موقت برای سفری بزرگ‌تر به‌شمار می‌آمد كه وی در جست‌وجوی محیطی آسوده‌تر و درباری پررونق‌تر بدان دست زد و تا پایان زندگانی وی ادامه یافت.

سفر ابوالمطرف با گذشتن از دریا و ورود به مغرب آغاز شد. در آغاز سال ۶۳۷ ق او را در سبته می‌یابیم كه در آن هنگام پناهگاه مهاجران و پناهندگان اندلسی شده بود. منابع به دو تن از شاگردان او در سبته اشاره كرده‌اند (ابن‌خطیب، الاحاطة، ۱ / ۳۳۵؛ بن شریفه، ۱۱۹). وی سپس برای پیوستن به رشید، خلیفۀ موحدی در رباط الفتح و ظاهراً برای یافتن سرپناهی برای خیل مهاجران اندلسی در مغرب از راه دریا رهسپار آن شهر شد (همو، ۱۱۹- ۱۲۰) و سپس در جمع ملتزمان خلیفه به مراكش، پایتخت خلافت رفت (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۵۶، ۱۷۷). رساله‌ای كه وی به فرمان خلیفه دربارۀ این سفر نوشته، وصف كاملی است از موكب خلیفه و آرایش سپاه موحدون و مراحل و چگونگی سفر و از جمله چگونگی استقبال مردم پایتخت از خلیفه (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۵۶- ۱۵۷؛ بن شریفه، ۱۲۰-۱۲۱).

شهرت ادبی ابوالمطرف و نگارش رساله‌های ادیبانه كه ابن عبدالملك به نمونۀ دیگری از آنها اشاره كرده (۱(۱) / ۱۷۶)، سبب شد كه وی نزد خلیفه منزلتی بیابد و به مقام دبیری بارگاه او منصوب گردد (ابن‌خلیل، ۴۲؛ ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۷؛ ابن‌خطیب، همان، ۱ / ۱۸۱؛ بن‌ شریفه، همانجا). در یكی از رسایل مهم ابوالمطرف در این دوره كه ارزش تاریخی فراوان دارد، از ایجاد جامعۀ مهاجران اندلسی كه پس از سقوط شهرهایشان در شرق اندلس، به مغرب پناه برده بودند، سخن رفته است. برطبق این رساله، مهاجرنشین مزبور كه ظاهراً نخستین جامعۀ پناهندگان اندلسی در مغرب بوده است، در ۶۳۷ ق به كوشش ابوعلی حسن بن خلاص، والی سبته و به فرمان رشید در رباط الفتح ایجاد گردید و ساكنان آن از همۀ حقوق مدنی و سیاسی مردم مغرب برخوردار گردیدند (همو، ۱۲۲-۱۲۳). كتابت ابوالمطرف در بارگاه خلیفه چندان نپایید و خلیفه كه گویا به سببی از وی ناخشنود شده بود، او را از سمت دبیری بركنار كرد و به مقام قضا در هیلانه منصوب ساخت (ابن‌عبدالملك، همانجا؛ قس: ابن‌خطیب، الاحاطة، همانجا، كه نام این شهر ملیانه آمده و بی‌شك تصحیف است). از نامه‌هایی كه در این‌باره میان ابوالمطرف و برخی دوستانش رد و بدل شده، چنین برمی‌آید كه بركناری او با رقابتها و دشمنیهای برخی درباریان ارتباط داشته است (نك‌ : ابن‌عبدالملك، ۵(۱) / ۳۶۱-۳۶۴؛ مقری، نفح، ۱ / ۲۹۵؛ بن شریفه، ۱۲۳-۱۲۵). به هر روی، چندی بعد ابوالمطرف با پایمردی برخی نزدیكان خلیفه كه با وی دوستی داشتند، در حدود سال ۶۳۹ ق به قضای رباط و سلا كه مقامی مهم بود، منصوب گردید (ابن‌خلیل، همانجا؛ ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۷؛ غبرینی، ۲۹۸؛ ابن‌خطیب، همانجا؛ بن‌ شریفه، ۱۲۵). این دوره از فعالیت ابوالمطرف، به‌رغم نگرانی او از اوضاع اندلس، با آسودگی و كامرانی گذشت، چنانكه وی حتی در برخی نامه‌ها، دوستان و آشنایان اندلسی خود را تشویق به مهاجرت به مغرب می‌كرد (همو، ۱۲۵-۱۲۷). كار كتابت و رساله‌نویسی او نیز در این مدت فزونی گرفت، تا آنجا كه به گفتۀ خود وی اوراقی كه برای نوشتن اندوخته بود، به پایان رسید و او دست به دامان دوستی در شاطبه شد (همو، ۱۲۸). بجز نامه‌های دوستانه، رساله‌ای رسمی نیز از این دوره در دست است كه مربوط به بیعت امیر تلمسان با رشید است (همو، ۱۲۸- ۱۲۹).

چون رشید در ۶۴۰ ق درگذشت و برادرش معتضد به خلافت رسید، ابوالمطرف را به‌رغم پاره‌ای مخالفتها در منصب خویش ابقاء كرد (ابن‌عبدالملك، ابن‌خطیب، همانجاها؛ بن شریفه، ۱۳۰). ابوالمطرف خود در اشعاری به این مخالفتها اشاره كرده و از ابوزكریا بن عطوش، وزیر معتضد كه حامی او بود، ستایش كرده اسـت (نك‌ : همانجا). ناخشنودی وی از بدگوییهای دشمنان و حسدورزیهای برخی كاتبان در پاره‌ای رسایل او نیز آشكار است. به علاوه، از همین رسائل چنین برمی‌آید كه نافرمانی و سركشی اهالی اسلاو رفتار خصمانۀ آنان با مهاجران اندلسی كه در آن سامان بیگانه انگاشته می‌شدند، بر ابوالمطرف كه خود هم قاضی بود و هم اهل اندلس، گران می‌آمده است (همو، ۱۳۰-۱۳۲). نگرانیهای ابوالمطرف ظاهراً چندان واهی نبوده، زیرا چندی بعد به عللی كه بر ما پوشیده است، مقام او تنزل یافت و به قضا در مكناسه محدود گردید (ابن‌خلیل، ابن‌عبدالملك، غبرینی، ابن خطیب، همانجاها؛ بن شریفه، ۱۳۲). آثار آزردگی از این وضع در پاره‌ای نوشته‌های وی آشكار است (بن شریفه، ۱۳۲-۱۳۳). به همین سبب هنگامی كه یكی از اشراف مكناسه، به نام ابوالحسن علی بن عافیه، در ۶۴۳ ق بر حكومت موحدون شورید و خود را تابع ابوزكریای حفصی، فرمانروای تونس، خواند، ابوالمطرف بود كه به عنوان قاضی شهر، بیعت‌نامۀ او و مردم مكناسه را با امیر حفصی و ولیعهدش، ابویحیی، نوشت (ابوعذاری، ۳ / ۳۷۳- ۳۷۸؛ ابن‌خلدون، ۷(۲) / ۳۵۳؛ بن شریفه، ۱۲۳-۱۳۴) و چون شورش به شكست انجامید، وی ضمن رسایلی از وحشت ناشی از این رویداد سخن گفت و خلیفۀ موحدی و سپاهیانش را كه مكناسه را به محاصره درآورده بودند، با تعابیری گزنده به باد سرزنش گرفت (همو، ۱۳۵).

وی ظاهراً تا مدتی پس از آن رویداد نیز در مكناسه باقی ماند، گرچه معلوم نیست كه پس از آن بیعت‌نامه همچنان منصب دیوانی داشته است یا نه. وی در مدت اقامت در مكناسه گاه به فاس نیز سفر می‌كرد و در آن شهر به تدریس می‌پرداخت تا از این راه، چنانكه خود گفته، اندكی بیاساید و از سختی رنجهای خویش بكاهد (ابن‌قاضی، ۱۴۵؛ بن شریفه، ۱۳۶-۱۳۷).

ابوالمطرف كه گویا از همان زمان خروج از اندلس، اندیشۀ سفر به تونس را در سر می‌پروراند (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۹) و در پاره‌ای اشعارش نیز فرمانروایان حفصی آن را مدح گفته بود (ابن‌ خلیل، ۴۹؛ بن شریفه، ۱۳۵-۱۳۶، ۱۴۱-۱۴۲)، اكنون در انتظار فرصتی برای گسستن از موحدون و پیوستن به حفصیان بود. قتل معتضد در ۶۴۶ ق این فرصت را فراهم آورد و او مكناسه را به قصد سبته ترك گفت تا از آنجا راهی تونس گردد (ابن‌عبدالملك، ابن‌ خطیب، همانجاها). وی در رسایلی از مخاطرات سفر به سبته و نیز لطف و محبت ابن‌خلاص، والی آن شهر، سخن گفته است (ابن ‌عبدالملك، همانجا؛ ابن‌خطیب، الاحاطة، ۱ / ۱۸۱-۱۸۲، ۱۸۵؛ بن شریفه، ۱۳۷- ۱۳۸).

دلبستگی ابوالمطرف به قلمرو حفصیان در اشعاری جلوه‌گر است كه وی در آنها از بارگاه ایشان همچون كعبۀ آمال خود یاد كرده است. در رساله‌ای خطاب به ابوزكریای حفصی كه ظاهراً بلندترین رسالۀ موجود اوست و ارزش تاریخی نیز دارد، وی هم در مدح ابوزكریا و خاندانش قلم‌فرسایی كرده و هم چیره‌دستی خود را در فن سخنوری و صنعت‌پردازی به مخدوم آیندۀ خویش نشان داده است (ابن ‌عبدالملك، همانجا؛ بن ‌شریفه، ۱۴۳-۱۴۵، ۱۷۱). این كوششهای ابوالمطرف البته بی‌تأثیر نبود و سبب شد كه ابوزكریا وی را به دربار خویش فراخواند و او در ۶۴۶ ق، پس از اندكی تأخیر كه ظاهراً ناشی از سختی و ناامنی سفر در دریا بود، با یكی از كشتیهای متعلق به ناوگان حفصی از سبته راهی بجایه شد (ابن‌خلیل، ۴۲؛ ابن‌عبدالملك، همانجا؛ ابن ‌خطیب، همان، ۱ / ۱۸۲؛ بن شریفه، ۱۴۲-۱۴۳، ۱۴۵). شرح این سفر را نیز ابوالمطرف به شیوۀ همیشگی خود در رساله‌ای فنی و ادیبانه نوشته و همراه مدیحه‌هایی تقدیم ابویحیی حفصی، ولیعهد ابوزكریا و والی بجایه، كرده است (ابن عبدالملك، همانجا؛ بن ‌شریفه، ۱۴۵-۱۴۷).

وی پس از رسیدن به بجایه در انتظار باریابی به حضور ابوزكریا ماند، اما اقامت وی در آن شهر به درازا كشید؛ چه، ظاهراً ابوزكریا سرگرم تدارك لشكركشی به مغرب بود، اما در این میان ابویحیی درگذشت (۶۴۷ ق) و اندوه ناشی از مرگ او ابوزكریا را از لشكركشی بازداشت. ابوالمطرف كه فرصتی به دست آورده بود، در حومۀ قسنطینه، به حضور او رسید. حاصل این سفر و دیدار با امیر نیز رساله‌ای است ادیبانه كه در آن وی مشاهدات خود از سفر و قرارگاه ابوزكریا را به رشتۀ تحریر درآورده و افزون بر آن، وصفی از قسنطینه و آثار كهن آن نیز به دست داده است (همو، ۱۴۷- ۱۴۸). ابوزكریا پس از وفات پسرش دیری نزیست و پس از درگذشت او در ۶۴۷ ق، بیعت‌نامۀ مردم بجایه با جانشین وی ابوعبدالله مستنصر را ابوالمطرف نوشت (همو، ۱۴۸). او در مدت اقامت در بجایه از زندگانی آسوده‌ای كه دولت حفصی برایش فراهم آورده بود، برخوردار شد (همو، ۱۴۷) و گذشته از فعالیت دیوانی به تدریس نیز می‌پرداخت (غبرینی، ۲۹۹، ۳۰۱؛ بن شریفه، ۱۴۸-۱۵۰). ابوالمطرف ظاهراً اندكی بعد به تونس فراخوانده شد. به گفتۀ عبدالملك، وی در این میان چندی با زاهدان و پارسایان همنشین بوده است (همانجا؛ نیز ابن‌فرحون، ۲۰۶؛ ابن‌خطیب، همانجا).

در ۶۴۸ ق، ابوالمطرف را در شهرهای قابس و اُرْیُس در منصب قضا می‌یابیم (ابن ‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۹-۱۸۰؛ غبرینی، ۲۹۸، ۳۰۱؛ ابن‌ خطیب، همانجا؛ بن‌ شریفه، ۱۵۰-۱۵۳). نوشته‌های او دربارۀ ‌این دو شهر، همچون دیگر نوشته‌های وی با بیانی متصنع آگاهیهایی از اوضاع طبیعی یا اجتماعی اقامتگاههای او به دست می‌دهد (تجانی، ۹۰-۹۱؛ ابن ‌عبدالمنعم، ۴۵۲؛ بن ‌شریفه، ۱۵۲-۱۵۳). به روایتی، وی چندی نیز قاضی قسنطینه بوده (غبرینی، ۲۹۸)، اما خبری از این انتصاب و تاریخ آن در رسایل او و مآخذ دیگر نیامده است. چندی نگذشت كه مستنصر او را به دربار خود در تونس فراخواند و از مقربان خویش ساخت، تا آنجا كه وی اختیار بسیاری از امور دربار را در دست گرفت (ابن‌خلیل، همانجا؛ ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۸۰؛ غبرینی، ۳۰۱؛ مقری، نفح، ۱ / ۲۹۸- ۲۹۹). این امر را ابن‌عبدالملك مایۀ بدگمانی و ناخشنودی مستنصر دانسته و سپس از قول مستنصر می‌گوید: «وی دنیای ما را تباه كرد و ما دین او را» (همانجا؛ نیز نك‌ : ابن خطیب، الاحاطة، ۱ / ۱۸۲؛ قس: ابن‌خلیل، همانجا) و دانسته نیست كه روایت ابن‌عبدالملك تا چه اندازه بازگوكنندۀ واقعیت تاریخی است و تا چه اندازه دیدگاههای مخالفان ابوالمطرف را نشان می‌دهد (نك‌ : بن ‌شریفه، ۱۵۳-۱۵۴).

دورۀ اقامت ابوالمطرف در تونس كه آخرین مرحلۀ زندگانی اوست، یك دهه طول كشید و در آسایش گذشت (ابن‌ خلیل، همانجا؛ بن‌ شریفه، ۱۵۴-۱۵۵). در همین دوره بود كه دوست وی ابن‌ابار، به خشم مستنصر گرفتار آمد و چنانكه از رسایل ابوالمطرف برمی‌آید، وی كوشید دوست خود را از مهلكه برهاند و تا اندازه‌ای نیز در این امر كامیاب شد (غبرینی، ۲۹۹-۳۰۰؛ بن‌ شریفه، ۱۵۵)؛ گرچه در روایتی مشكوك ابوالمطرف خود متهم به ضدیت با ابن‌ابار شده و او را در ماجرای قتل وی شریك دانسته‌اند (همو، ۱۵۵-۱۵۶).

از نوشته‌ها و رسایل او در این سالها جز چند قطعه به نظم و نثر در دست نیست، اما می‌دانیم كه وی در این مدت به تدریس نیز می‌پرداخته و ظاهراً برخی از كتابهای خود را در این سالها تألیف كرده است (همو، ۱۵۶-۱۵۷؛ نیز نك‌ : آثار). ابن عبدالملك در روایتی به تغییر حال و آشفتگی ابوالمطرف در پایان عمر اشاره كرده (همانجا)، اما این روایت نیز همچون روایتی كه پیش‌تر ذكر آن رفت مبهم و درخور تأمل است (نك‌ : بن شریفه، ۱۵۷). غالب منابع وفات ابوالمطرف را در ۶۵۸ ق در تونس نوشته‌اند (ابن عبدالملك، همانجا؛ غبرینی، ۳۰۱؛ ابن فرحون، ۲۰۷؛ ابن حجر، ۱ / ۲۰۳؛ بن‌ شریفه، ۱۵۷- ۱۵۸).

در بررسی شرح حال ابوالمطرف و آنچه از رفتار و كردار وی نقل شده، نشانه‌هایی می‌توان یافت كه برای پی‌بردن به جنبه‌هایی از منش و شخصیت او و همتایانش سودمند است. دلبستگی ابوالمطرف به مناصب دیوانی و دولتی كه او را به قلمروهای متفاوت و دربارهای گوناگون كشانید، در عین حال با نوعی زیركی و انعطاف‌پذیری همراه بود كه مانع گرفتار شدن او در ورطه‌های سهمناكی می‌شد كه برخی از همكاران او، از جمله دوستش ابن‌بار، را به كام مرگ كشانید؛ به‌ویژه كه آوازۀ علمی و دیوانی ابوالمطرف، هم او را سخت مطلوب دربار امیران ساخته بود (ابن‌خلیل، ۴۲؛ غرینی، ۲۹۸) و هم چنانكه دیدیم، دسیسه‌ها و دشمنیهایی را بر ضد او برمی‌انگیخت. این ویژگیهای وی البته با اوضاع سیاسی آن عصر كه هوسهای فرمانروایان و گردبادهای سیاسی بر آن حاكم بود، سازگاری داشت و درواقع می‌توان گفت كه فرصت‌طلبی و عافیت‌جویی طبقه‌ای از ادیبان و كاتبان درباری كه ابوالمطرف نمونۀ شاخص آن است، نه صرفاً خصوصیتی اخلاقی، بلكه پدیده‌ای اجتماعی بود كه با ساختار سیاسی و شیوۀ حكومت در آن عصر پوند داشت. با اینهمه، علایق او را نمی‌توان یكسره در جاه و مقام خلاصه كرد. آنچه در رسایل غیررسمی او می‌بینیم، چهرۀ مردی است كه پیوندهای اجتماعی و علایق خانوادگی را سخت ارج می‌نهد و مشغله‌های دیوانی مانع توجه او به مسائل و نیازهای مردم نیست (قس: ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۹). شكست مسلمانان و تباهی اندلس و تیره‌دوزی هموطنان او نیز در برانگیختن احساسها و شور وطن‌دوستی او سخت مؤثر بود. درواقع بخش بزرگی از اخوانیات او نامه‌هایی است كه وی در رسیدگی به امور نیازمندان، خواه آشنا و خواه بیگانه و درخواست كمك برای آنان، در آن عصر پریشانی، نوشته است و از خلال آنها و نیز اشعار او می‌توان عواطف انسانی و دلبستگیهای میهنی او را بازشناخت (نك‌ : بن شریفه، ۱۶۵-۱۶۷، ۱۹۱-۲۰۱).

مایۀ اصلی شهرت ابوالمطرف در ادب عرب، نثر فنی و متصنع اوست كه در رسایل دیوانی و اخوانی وی جلوه‌گر است (دربارۀ این رسایل، نك‌ : آثار). سنگینی و تصنع نثر او كه همۀ ویژگیهای نثر فنی عصر موحدون را داراست، از همان آغاز مایۀ اعجاب و ستایش ادیبان مغرب و اندلس بوده و سبب شده كه او را با مشاهیری چون بدیع‌الزمان همدانی و عمادالدین اصفهانی مقایسه كنند (ابن ‌سعید، ۲ / ۳۶۳-۳۶۴؛ ابن‌خلیل، همانجا؛ ابن‌ عبدالملك، ۱(۱) / ۱۵۲، ۱۷۷، ۵(۱) / ۳۵۵؛ ابن‌خطیب، الاحاطة، ۱ / ۱۸۰؛ بن‌شریفه، ۲۵۳-۲۵۴). آنچه در نثر او جلوۀ چشمگیر دارد، تكلف و افراط در كاربرد صنایع بدیعی، از قبیل جناس و طباق و مقابله است و میل به اطناب و طولانی‌ كردن بندهای سجع و التزام به حرف واحد در آنها و گاه در همۀ كلمه‌ها (ابن ‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۶، ۵(۱) / ۳۴۸، ۳۵۰؛ بن ‌شریفه، ۲۱۸- ۲۱۹) و خلاصه هر آنچه سخن را در عین آراستگی، از روانی و شادابی دور می‌كند و همواره در دوره‌های انحطاط جایگزین خلاقیت اندیشه گردیده است. یكی از مظاهر این پدیده را در صبغۀ علمی و دینی متون ادبی می‌توان دید. بسیاری از ادیبان و كاتبان سده‌های متأخر اندلس در عین حال فقیه و محدث نیز بودند و دانش فقهی و دینی آنان در آثار ادبی ایشان جلوه‌گر شده است. ابوالمطرف نیز از این قاعده مستثنی نیست. رسائل او آكنده از اشاره‌ها، اقتباسها و اصطلاحهای خاص فقهی و منطقی و جز آن است (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۵۲؛ ابن خطیب، همانجا؛ بن شریفه، ۱۸۰-۱۸۱، ۲۱۹) و به همین سبب شیوۀ نگارش او را آمیزه‌ای از شیوه‌های نگارش ادیبان و عالمان دانسته‌اند (غبرینی، ۳۰۰-۳۰۱).

شعر ابوالمطرف به اهمیت نثر او نیست و از همان آغاز آن را در مرتبه‌ای نازل‌تر از نثر وی جای داده‌اند (ابن ‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۷؛ ابن‌خطیب، همانجا). او نیز همچون غالب شاعرانی كه حرفۀ اصلیشان دبیری بوده، بیشتر نظم‌پرداز و صنعت‌گر است، تا شاعر. علاقه به صنایع ادبی و آرایشهای لفظی و درآمیختن شعر با اصطلاحهای علمی و فقهی كه در نثر او دیده می‌شود، شعر او را نیز دچار تكلّف ساخته و حتی گاهی كار به جایی رسیده كه برای فهم پاره‌ای از اشعار پیچیدۀ او، قدما ناگزیر از شرح و تفسیر آنها شد‌ه‌اند (بن‌ شریفه، ۲۴۱). با این حال همۀ اشعار او چنین نیست و مثلاً برخی سروده‌های حكمت‌آمیز وی از سادگی و روانی بسیاری برخوردار است (همو، ۲۴۱-۲۴۲). قصیده‌ها و قطعه‌هایی كه از او برجای مانده‌، اندک نیست و غالب موضوعهای شعر عرب همچون مدح، رثا، وصف، غزل و اخوانیات را در برمی‌گیرد، اما در این میان مدح و رثا و اخوانیات غالب است. در میان مدیحه‌های موجود او كه تقریباً همگی در مغرب و افریقیه سروده شده، گاه قصیده‌های بلندی نیز شامل حدود ۷۰ بیت دیده می‌شود كه در مدح فرمانروایان حفصی است. این مدیحه‌ها و نیز سایر اشعار او همه به سبك كهن سروده شده و در ساختمان و مضمون آنها كمتر ابداعی به كار رفته است. ابوالمطرف را در زمرۀ موشح‌سرایان نیز آورده‌اند (ابن‌خلیل، ۴۵)، اما موشحی از او به دست نیامده است. وی ظاهراً دیوانی نداشته و عمدۀ اشعارش در رسایل وی پراكنده است. برخی از آنها را نیز منابع مختلف نقل كرده‌اند. بن‌ شریفه در بحث از شعر ابوالمطرف بخش درخور توجهی از سروده‌های او را گرد آورده است (ص ۲۲۳-۲۴۷).

آثـار

آثار ابوالمطرف به شعر و ادب محدود نمی‌شود و او در زمینۀ تاریخ و كلام و اخلاق نیز تألیفاتی دارد. آثار تاریخی و كلامی وی اكنون در دست نیست و دیگر آثار او نیز هنوز به چاپ نرسیده است. آثار شناخته شدۀ ابوالمطرف اینهاست:

۱. التنبیهات علی ما فی البیان من التمویهات، در علم بلاغت. این كتاب كه احتمالاً در مدت اقامت مؤلف در افریقیه نوشته شده، ردیه‌ای است بر كتاب التبیان فی علم‌البیان ابن زملكانی كه آن نیز اقتباسی است از دلائل الاعجاز عبدالقاهر جرجانی. مؤلف در این كتاب سخنان ابن‌زملكانی را تلخیص و سپس نقد می‌كند، اما بیشتر به جزئیات و شواهد می‌پردازد. شیوۀ بیان و نقد او گاه ریشخندآمیز و برتری‌جویانه است و از لابه‌لای سخنان وی می‌توان گرایشی به آراء بلاغی یونانیان دید (همو، ۲۶۰- ۲۶۸). نسخه‌ای از این اثر در كتابخانۀ اسكوریال موجود است (ESC2، شم‌ 115).

۲. تعلیقاتی بر المعالم فخر رازی (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۶؛ غبرینی، ۳۰۱؛ ابن‌خطیب، الاحاطة، ۱ / ۱۸۴؛ ابن‌فرحون، ۲۰۷). این كتاب كه آن هم ظاهراً در مدت اقامت مؤلف در افریقیه نوشته شده بوده، شامل انتقادهای او از آراء كلامی فخر رازی بوده است و اكنون در دست نیست (بن ‌شریفه، ۲۹۷- ۲۹۸).

۳. خلاصه‌ای از ثورة المریدین ابن‌صاحب الصلاة (ابن‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۷؛ ابن‌ خطیب، همانجا)، در شرح قیام ابن قسی (ﻫ م) و پیروانش در غرب اندلس.

هیچ‌یك از دو كتاب اخیر اكنون در دست نیست.

۴. رسائل، شامل همۀ ‌نوشته‌های دیوانی و اخوانی ابوالمطرف كه بخش درخور توجهی از اشعار او را نیز در برمی‌گیرد. نوشته‌های دیوانی وی خود مشتمل بر دهها رساله و چندین بیعت‌نامه و فرمان و عهدنامه است كه وی از جانب شاهان و امیران اندلس و مغرب و افریقیه یا خطاب به آنان نوشته است. اخوانیات او نیز شامل نامه‌ها و رسایل بی‌شماری است كه وی خطاب به دوستان و همتایانش كه اغلب از مشاهیر علم و ادب بودند، نوشته است. موضوع این رسایل، وصایت، سپاسگزاری، تهنیت، تسلیت، عتاب، شكایت، هجو، وصف (به‌ویژه وصف سفر) و نیز لغز است (بن ‌شریفه، ۱۸۳- ۲۱۸). ابوالمطرف خود ظاهراً تمایلی به گردآوری و حفظ این رسایل نداشته، اما دوستداران او از همان آغاز مجموعه‌هایی از رسایل او و همكارانش را فراهم آورده بودند كه برخی از آنها به شرق نیز رسیده بود (مثلاً قلقشندی چند رسالۀ دیوانی و اخوانی او را در صبح الاعشی آورده است، نك‌ : ۶ / ۵۳۴-۵۳۵، ۷ / ۳۷- ۳۸، ۹۴- ۹۹، ۱۱۰-۱۱۱، ۱۱۶-۱۱۷ به بعد؛ دربارۀ مجموعه‌های فوق، نك‌ : بن ‌شریفه، ۲۵۵-۲۵۷). در سدۀ ۸ ق، ابوعبدالله محمد بن هانی سبتی به جمع‌آوری رسایل ابوالمطرف پرداخت و مجموعه‌ای از آنها در ۲ جلد به نام بغیة المستطرف و غنیة المتطرف من كلام امام الكتابة ابن عمیرة ابی المطرف فراهم آورد (ابن‌خطیب، همانجا؛ مقری، نفح، ۸ / ۳۹۲؛ بن‌ شریفه، ۲۵۷). رسایلی كه اكنون از ابوالمطرف در دست است، ظاهراً بخشی از همین كتاب بوده است. اكنون ۲ مجموعه از این رسایل در كتابخانۀ عمومی رباط نگهداری می‌شود. مجموعۀ دیگری از آنها نیز ضمن مجموعۀ نسخه‌های خطی فرانسیسكو كودرا در كتابخانۀ آكادمی سلطنتی تاریخ در مادرید به ثبت رسیده، اما گویا بعداً مفقود شده است (همو، ۲۵۷- ۲۵۹).

۵. كتابی دربارۀ سقوط میورقه و چیرگی مسیحیان بر آنجا (ابن ‌عبدالملك، ۱(۱) / ۱۷۶؛ ابن‌خطیب، ابن‌فرحون، همانجاها؛ ابن قاضی، ۱۴۶). این كتاب كه به گفتۀ ابن عبدالملك، به سبك الفتح القسی عمادالدین اصفهانی نوشته شده بوده (همانجا)، اكنون در دست نیست، اما فقره‌ای كه مقری از آن نقل كرده (همان، ۶ / ۲۵۹-۲۶۱)، حاكی از آگاهی دقیق مؤلف از جزئیات این رویداد است (نك‌ : بن ‌شریفه، ۲۸۷-۲۹۲). بدین سبب برخی گمان كرده‌اند كه ابوالمطرف در زمان سقوط میورقه خود در آنجا بوده است (سیسالم، ۴۹۶؛ EI2, III / 704).

ابوالمطرف مواعظی نیز دارد كه به شیوۀ مواعظ ابن جوزی نوشته شده است (ابن عبدالملك، ۱(۱) / ۱۶۹-۱۷۰) و به درستی روشن نیست كه آیا خود در اصل مجموعه‌ای مستقل بوده، یا بخشی از رسایل او را تشكیل می‌داده است. تصنع این مواعظ و تمثیلهایی كه در پاره‌ای از آنها به كار رفته، نشان می‌دهد كه این شیوه بیش از آنكه زاییدۀ گرایشهای زاهدانۀ كاتبانی چون ابوالمطرف بوده باشد، حاصل ضرورتهای مقام دبیری و فن كتابت بوده است (نك‌ : بن ‌شریفه، ۳۰۲، ۳۰۴). بخشی از این مواعظ در الذیل ابن عبدالملك (۱(۱) / ۱۶۹-۱۷۳) و بخشی نیز در رسایل مؤلف (بن ‌شریفه، ۳۰۱-۳۰۴) آمده است.

برخی منابع متأخر و معاصر كتاب دیگری به نام التنبیه علی المغالطة و التمویه را نیز كه نسخه‌ای از آن در كتابخانۀ اسكوریال موجود است، اثر ابوالمطرف دانسته‌اند (بغدادی، ایضاح، ۱ / ۳۲۶، هدیه، ۱ / ۹۶؛ زیدان، ۳ / ۶؛ زركلی، ۱ / ۱۵۹؛ بستانی، ۳ / ۴۰۲؛ قس: درنبورگ كه كتاب را ردیه‌ای بر ابوالمطرف دانسته‌است، ESC2, I / 182-183)، اما این كتاب بی‌شك تألیف ابوالمطرف نیست، چه از مضمون آن چنین برمی‌آید كه قریب ۲ سده پیش از وفـات ابوالمطرف تألیف شده است (بن‌ شریفه، ۲۶۹-۲۸۴؛ نك‌ : آنتونیا، GAL, I / 381; 271-276).

مآخذ

ابن ابار، محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام ابی علی الصدفی، به كوشش فرانسیسكو كودرا، مادرید، ۱۸۸۵ م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دكن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ ق؛ ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، ۱۳۷۵ ق / ۱۹۵۵ م؛ همو، اعمال الاعلام، به كوشش لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۵۶ م؛ ابن‌خلدون، العبر؛ ابن خلیل، محمد، اختصار القدح المعلی لابن سعید، به كوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، ۱۹۵۹ م؛ ابن‌ سعید، علی، المغرب فی حلی‌المغرب، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۵ م؛ ابن ‌عبدالملك، محمد، الذیل والتكملة، ج ۱، به كوشش محمد بن شریفه، ج ۵، به كوشش احسان عباس، بیروت، دارالثقافة؛ ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۰ م؛ ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به كوشش هویسی میراندا، تطوان، ۱۹۶۰ م؛ ابن فرحون، ابراهیم، الدیباج المذهب، به كوشش محمد احمدی ابوالنور، قاهره، ۱۹۷۴ م؛ ابن قاضی مكناسی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، ۱۹۷۳ م؛ بستانی؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛ بلفیقی، ابراهیم، المقتضب من كتاب تحفة القادم ابن ابار، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ بن ‌شریفه، محمد، ابوالمطرف، حیاته و آثاره، رباط، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۶ م؛ تجانی، عبدالله، رحلة، تونس، ۱۳۷۷ ق / ۱۹۵۸ م؛ زركلی، اعلام؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۷ م؛ سیسالم، عصام سالم، جزر الاندلس المنسیة، بیروت، ۱۹۸۴ م؛ سیوطی، بغیةالوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛ صفدی، خلیل، الوافی‌بالوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۹ ق / ۱۹۶۹ م؛ غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، به كوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۶۹ م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ ق؛ مقری، احمد، ازهار الریاض، به كوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۸ ق / ۱۹۳۹ م؛ همو، نفح الطیب، به كوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ نیز:

Antuna, Melchor M., «Notas sobre dos MSS. Escurialenses mal catalogados», Al-Andalus, Madrid / Granada, 1941, vol. VI; EI2; ESC2; GAL.

مهران ارزنده

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 52
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست