responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 491

ابونظاره


نویسنده (ها) :
مهدی ظرافتکار
آخرین بروز رسانی :
یکشنبه 21 اردیبهشت 1399
تاریخچه مقاله

اَبونَظّاره، یعقوب بن رافائل صَنوع یا ژاک (جیمز) سانوا (4 ذیحجۀ 1255- 18 شوال 1330 ق / 8 فوریۀ 1840-30 سپتامبر 1912 م)، روزنامه‌نگار یهودی، منتقد سیاسی ـ اجتماعی، نمایشنامه ـ نویس، نویسنده، مدرس، از پیشروان شیوۀ طنز و فکاهی در روزنامه‌های مصر و بنیادگذار و صاحب امتیاز روزنامۀ معروف ابونظّاره. نام همین روزنامه است که بعدها بر خود او نیز اطلاق شد. وی در قاهره زاده شد (طرازی، 2 / 283؛ بستانی، 5 / 155). پدرش از خاندانی یهودی (ﻧﻜ : طرازی، همانجا) و ایتالیایی (عوض، 1 / 268) بود که به مصر مهاجرت کرد و در قاهره زنی یهودی به نام ساره را به همسری گرفت (همانجا). او در دربار نزد شاهزاده احمدیکن خواهرزادۀ محمدعلی پاشا (ﺣﻜ 1220-1264 ق / 1805- 1848 م) گویا به عنوان مشاور به خدمت مشغول بود (همو، 1 / 271). در خاطرات او آمده است که مادرش به سبب نذری که کرده بود، هنگام تولد او را به آیین اسلام مشرف گردانید (ﻧﻜ : همو، 1 / 270)، اما می‌دانیم که پیوسته یهودی باقی ماند.
ابونظاره از کودکی به آموختن تورات پرداخت. آنگاه انجیل و قرآن را فرا گرفت (طرازی، همانجا). دربارۀ هوش و حافظۀ این کودک یهودی گویند که در 9 سالگی به 3 زبان عربی، ایتالیایی و فرانسوی شعر می‌گفت و در 12سالگی قرآن را به عربی و تورات را به عبری و انجیل را به انگلیسی می‌خواند. همچنین ترکی را که زبان رسمی اداری بود، در خانه آموخته بود. در 12 سالگی به هزینۀ شاهزاده یکن برای تحصیل همراه گروهی به ایتالیا فرستاده شد (عوض، 1 / 271-273). وی از 1852 تا 1855 در لیورنو به تحصیل پرداخت (طرازی، عوض، همانجاها؛ جودائیکا، ذیل صنوع).
ابونظاره بی‌گمان از جنبشهای آزادی خواهانۀ ایتالیاییها و به خصوص انجمنهای سری چون «فراماسونی» و «ایتالیای جوان» سخت تأثیر پذیرفت. در اوایل حکومت محمد سعید پاشا (ﺣﻜ 1854-1863 م) به مصر بازگشت، اما نخست مرگ شاهزاده یکن، حامی وی و سپس مرگ پدر، موجب پریشانی احوال او گردید، چندانکه برای گذران زندگی به تدریس زبانهای خارجی به فرزندان درباریان و اعیان پرداخت (طرازی، همانجا). وی 8 سال را بدین گونه طی کرد تا 1863 م که خدیو اسماعیل (ﺣﻜ 1863- 1879 م) بر تخت حکومت نشست. در همین سال وی به استادی مدرسۀ «مهندس خانه» برگزیده شد و 6 سال در آنجا به کار پرداخت. این دوره در زندگی وی دوره‌ای بسیار با اهمیت است، زیرا در اثنای آن احوال توانست با بسیاری از جوانان، خاصه دانشجویان مهندسی، علوم نظامی، حقوق و مدیریت آشنا شود و روح ملیت‌گرایی، عشق به آزادی و حقوق اجتماعی و فردی را در دل آنان زنده کند (عوض، 1 / 274-275).
پس از آن اندک اندک به نویسندگی روی آورد و کار را با نمایشنامه‌نویسی آغاز کرد. در 1870 م با پشتیبانی و تشویق خدیو اسماعیل نخستین تماشاخانۀ عربی را در قاهره بنیاد نهاد (طرازی، بستانی، همانجاها)، اما ابونظاره اندک اندک به طرح اصول دموکراسی نوپای غرب در نمایشنامه‌های خویش پرداخت و این امر البته با سیاست سلطان دست نشانده مستبد سازگار نبود. به این جهت خدیو و درباریان از حمایت او دست کشیدند و سرانجام در 1872 م فعالیتهای هنری او متوقف شد (عوض، 1 / 281-282؛ جودائیکا)، اما او تا آن هنگام موفق شده بود 32 نمایشنامه روی صحنه بیاورد (طرازی، همانجا؛ هیورث ـ دن، 309-310). ابونظاره البته بیکار ننشست و در همان سالی که کارهای نمایشی او متوقف شد، انجمنهایی علمی با نامهای «محفل التقدم» و «جمعیة محبی العلم» بنیاد نهاد و خود ریاست آنها را برعهده گرفت (طرازی، 2 / 283؛ سرکیس، 1 / 349). عوض می‌گوید: این انجمنها سری بود و هدف از ایجاد آنها نشر فرهنگ معاصر و ایجاد آگاهی در مسائل اجتماعی و سیاسی میان جوانان، بدون توجه به دین وقومیت آنان بوده است. همو می‌افزاید: بیشتر اعضای این محافل را دانشجویان، افسران، کشیشان و خاخامهای یهودی تشکیل می‌دادند و در آن سخنرانیهایی دربارۀ تاریخ، سیاست، ادبیات و فرهنگ ایراد می‌شد. سخنرانیها بیشتر دربارۀ تاریخ فرانسه به ویژه انقلاب آن کشور و نیز تاریخ ایتالیا به ویژه جنبش وحدت ایتالیا و مبارزۀ ماتسینی و گاریبالدی بود (1 / 286). خدیو اسماعیل نسبت به محافل نوبنیاد او نیز بدگمان شد و او را واداشت تا آن فعالیتها را متوقف کند (همو، 1 / 287). پس از آن ابونظاره به لژهای فراماسونی پیوست و به عضویت لژ «نجمة (کوکب) الشرق» درآمد (همو، 1 / 289؛ نیز ﻧﻜ : شلش، 224).
ابونظاره بیین سالهای 1874-1875 م برای دوربودن از خشم خدیو، سفری فرهنگی به ایتالیا کرد و در آنجا مجدداً به بررسی احوال سیاسی و اخلاق مردم آن کشور پرداخت. پیشرفتهای اروپا او را چنان به شوق آورده بود که کوشید کشورش مصر را نیز از آن پیشرفتها برخوردار گرداند (طرازی، همانجا). پس از بازگشت به مصر، میان او و خدیو اسماعیل میانجیگری کردند و او دوباره به دربار رفت (عوض، 1 / 287)، اما همین که دید خدیو و دیگر بزرگان حکومت همچنان نسبت به اقتصاد مصر و حقوق مردم و آزادی آنها بی‌اعتنایند، دوباره زبان به انتقاد گشود و دستگاه خدیوی و فساد درباریان را محکوم کرد (همو، 1 / 294).
گام بعدی وی انتشار روزنامه‌ای با همکاری جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده بود که هم عنوان «ابونظاره» را برای وی به ارمغان آورد و هم اعتبار و شهرتی فراگیر (طرازی، همانجا؛ نیز ﻧﻜ : عوض، 1 / 295). این دو دانشمند سیاستمدار، بدون توجه به مذهب وی، او را به حلقۀ الازهر درآوردند و به راه سیاست و ادب هدایت کردند و چون مردی شوخ و طنزپرداز بود، او را تشویق به انتشار مطالب فکاهی نمودند (مشیری، ﺷﻤ 73، ص 17). البته این 3 نفر می‌خواستند با انتشار این روزنامه، از اقدامات خدیو اسماعیل به زبان طنز انتقاد کنند (هیورث ـ دن، 310؛ طرازی، 3 / 8).
چگونگی انتخاب نام برای روزنامه نیز داستان جالبی دارد: گویا کسی یعقوب را که عینک سبز یا آبی به چشم می‌زد، در خیابان «ابونظارة الزرقاء» می‌خواند، او نیز همان را به عنوان نام روزنامه برمی‌گزیند (همو، 3 / 8- 9؛ سرکیس، 1 / 350). درهرحال نخستین شمارۀ روزنامه، در 21 مارس 1877 (طرازی، همانجا)، یا 5 آوریل همان سال (بستانی، 5 / 155) انتشار یافت. در این روزنامه نخستین بار، زبان عامیانۀ فلاحان مصر به کار گرفته شده است (EI2؛ طرازی، 2 / 284؛ هیورث ـ دن، همانجا) که البته با حکایات و نکته‌های طنزآمیز سازگاری بیشتری دارد. پیداست که آماج تیرهای گزنده و هجاآمیز روزنامه، در درجۀ اول اعمال حکومت و خدیو مصر بود (بستانی، همانجا؛ جودائیکا). این انتقادات چندان ادامه یافت که خدیو اسماعیل دیگر تاب نیاورد و فرمان تعطیل روزنامه را که تازه به پانزدهمین شماره رسیده بود، صادر کرد و پس از چندی از کنسول ایتالیا خواست تا ابونظاره را که هنوز به آن دولت وابستگی داشت، از مصر بیرون کند (طرازی، همانجا). عاقبت ابونظاره در 22 ژوئن 1878 از مصر اخراج شد و از طریق اسکندریه با کشتی به بندر مارسی در فرانسه رفت (عوض، 1 / 298) و هزاران تن از مردم وی را تا بندر بدرقه کردند (طرازی، 2 / 284؛ نیز ﻧﻜ : عوض، همانجا). در فرانسه، چندی به آموزش نقاشی، حساب و زبان عربی پرداخت، اما دیری نپایید که روزنامه‌ای با عنوان رحلة ابی نظارة زرقاء که در اصل ادامۀ انتشار همان روزنامۀ ابونظارة الزرقاء بود، منتشر ساخت و مجدداً به اسماعیل و سیاستهای او تاخت (همانجاها). این بار وی در روزنامه‌نگاری عرب کاریکاتور را نیز نخستین‌بار چاشنی طنز روزنامه کرد (عوض، 1 / 301). اسماعیل فرمان داد تا نسخه‌های رحلة را در مصر جمع‌آوری کنند و مطالعۀ آن را ممنوع کرد (طرازی، همانجا). ممانعت اسماعیل از ورود این روزنامه به مصر و تحریم آن، ابونظاره را وادار کرد تا مخفیانه نسخه‌های روزنامه‌اش را به مصر بفرستد (جودائیکا؛ عوض، 1 / 229). بدین‌سان روزنامۀ ابونظاره به دشواری و در شماری اندک، همچنان به دست هواخواهان بی‌شمارش می‌رسید (هیورث ـ دن، همانجا).
ابونظاره در خلال سالهای 1879 تا 1885 م با تغییر عنوان روزنامه به النظارات المصریة، ابوصفارة، ابوزمارة، الحاوی و الوطنی المصری توانست آراء و اندیشه‌های خود را منتشر سازد، اما از 1885 م تا پایان انتشار یعنی 31 دسامبر 1910 دوباره ابونظاره خوانده شد (طرازی، 2 / 286). به هرحال اسماعیل در 24 ژوئن 1879 برکنار و در 26 ژوئن همان سال توفیق به جای او تعیین شد (عمون، 221). ابونظاره به توفیق نیز ــ که انگلیسیها در به حکومت رسیدن او دست داشتند ــ بدگمان بود (عوض، 1 / 86-87) و شاهزاده حلیم فرزند محمدعلی را برای جانشینی اسماعیل شایسته‌تر می‌دانست (شلش، 224؛ عوض، 1 / 307- 308). ابونظاره پس از تصرف مصر به دست انگلیسیها در 1882 م و سرکوب قیام احمد عرابی پاشا (ﻧﻜ : عمون، 223-225) که همواره مورد حمایت وی بود (شلش، 81؛ عوض، 1 / 306)، خدیو توفیق را مسئول پیروزی انگلیسیها در تلّ کبیر قلمداد کرد (همو، 1 / 307). از این هنگام به بعد عمدۀ حملات ابونظاره متوجه انگلستان شد (جودائیکا).
جمال‌الدین اسدآبادی پس از تبعید شدن از مصر (ﻧﻜ : نراقی، 1 / 200-205). در زمستان 1883 م به پاریس رفت. ابونظاره خبر ورود جمال‌الدین را به پاریس منتشر نمود و ضمناً اعلان کرد که وی پس از این با روزنامۀ ابونظاره همکاری خواهد داشت (عوض، 1 / 175). به دنبال این همکاری، ابونظاره و سیدجمال‌الدین متهم شدند که نمایندگان سیاسی انگلستان را در قاهره مرعوب ساخته و حکمرانان مصر را تهدید به قتل کرده‌اند. ادوارد مالت نمایندۀ سیاسی انگلستان در قاهره در نامه‌ای به تاریخ 22 مۀ 1883 خطاب به وزیر امور خارجۀ کشورش خبر از ارسال نامه‌های تهدیدآمیز خطاب به سر اولین وود و خود وی از جانب جمعیتی با عنوان «المرابطة الوطنیة المصریة» (اتحادیۀ میهن پرستان مصر) می‌دهد (ﻧﻜ : مشیری، ﺷﻤ 83، ص 18). در بخشی از نامه آمده است: نظیر این نامه‌ها برای شریف پاشا [رئیس هیأت ناظران] و خدیو مصر [توفیق] نیز ارسال شده است و در آنها آنان را به ترور نیز تهدید کرده‌اند. از قرار معلوم این اوراق از فرانسه می‌رسد و بعید نیست که آن نامه‌ها به وسیلۀ یک نفر افغانی به نام جمال‌الدین نوشته شده باشد. جمال‌الدین با شخصی که خود را سانوا معرفی کرده و ناشر یک روزنامۀ عربی در پاریس به نام ابونظاره است، رابطه دارد. دو شماره از ابونظاره برای ملاحظۀ جناب عالی به پیوست تقدیم می‌گردد (همانجا).
ابونظاره در آغاز امیدوار بود که حضور انگلیسیها در کشورش چندان به طول نینجامید، لیکن پس از آنکه دریافت آنان آهنگ ماندن دارند، تلاش کرد قضیۀ مصر را بین‌المللی کند و انگلیسیها را به کمک معارضانشان و به خصوص فرانسه و عثمانی، از مصر بیرون راند (عوض، 1 / 309؛ جودائیکا). او در 6 ژوئن 1891 به استانبول رفت تا با سلطان عبدالحمید گفت وگو کند (عوض، 1 / 312). این سفر موجب شد که وی اندک اندک حکم سفیر میان فرانسه و عثمانی را پیدا کند، چه در همین دیدار حامل درود عبدالحمید به کارنو رئیس جمهور فرانسه بود و در 1899 م نیز واسطۀ دوستی میان عبدالحمید و لوبه رئیس جمهور دیگر فرانسه شد (طرازی، 2 / 286). در 1901 م در پی سفر خدیو عباس دوم (ﺣﻜ 1892-1914 م) به فرانسه، ابونظاره با وی دیدار کرد. خدیو به او وعده داد که اگر به مصر باز گردد، از آزادی کامل برخوردار خواهد بود، اما ابونظاره بازگشت خود را به آزادی مصر از چنگ انگلستان منوط گردانید (همو، 2 / 284- 285). امیدی که ابونظاره به فرانسه بسته بود، در 1904 م به باد رفت، چه در آن سال انگلستان و فرانسه به توافق رسیدند که فرانسه مانع کار انگلستان در مصر نشود و انگلستان نیز تغییری در حالت سیاسی کشور ندهد و خواسته‌های فرانسه را در مغرب اقصى تأیید کند (ﻧﻜ : عمون، 228). ابونظاره که ناامید شده بود، از این پس فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشت (جودائیکا) و عباس پاشا نیز در پی سفری دیگر به اروپا، فرمان عفو ابونظاره را صادر کرد (عوض، 1 / 314).
در 1905 م به مناسبت پنجاهمین سال فعالیتهای ادبی ـ آموزشی ابونظاره، مراسم بزرگداشتی برایش برپا کردند (طرازی، 2 / 285) و او اولین روزنامه‌نگار عرب بود که در حیات خود به این افتخار نایل می‌شد (همانجا). در پی اعلان مشروطیت و پذیرش قانون اساسی در عثمانی (1908 م)، ابونظاره برای شرکت در جشنهای میهنی ترکان، به استانبول سفر کرد و در بازگشت به پاریس اندک اندک بینایی خود را از دست داد. وی در 31 دسامبر 1910 آخرین شمارۀ جریدۀ ابونظاره را که 34 سال دوام داشت، منتشر کرد و خود دو سال بعد در پاریس درگذشت.
دین یهود، عشق به زبان عربی، آشنایی و تمایل به اسلام، میهن‌پرستی و گرایش گاه به گاه به جانب غرب و ترکیه، همه و همه از ابونظاره شخصیتی بس پیچیده ساخته، چنانکه بحثها و تحلیلهای گوناگون دربارۀ او، هنوز به نتایج قاطعی نرسیده است. غرب‌گرایی، میهن‌پرستی و اسلام دوستی او گاه چندان شدید است که دیگر جایی برای گرایش به آیین یهود باقی نمی‌گذارد. حمایت او از جنبش میهنی مصر و قیام عرابی پاشا نشان از دلبستگی او به مصر و مواضع او در جانبداری از اسلام که خود آن را دین بخشایش می‌دانست (عوض، 1 / 315)، حاکی از علاقۀ او به دین اسلام است. شلش می‌گوید: یعقوب صنوع از یهودیانی بود که از حیث عقیده و تعلق به همکیشان، جدا از دیگر یهودیان بود (ص 172). البته وی وابستگی خود را به کلی با اقلیت یهودی قطع نکرد (عوض، همانجا)، چه می‌دانیم که در پاریس با شماری از خانواده‌های یهودی همچنان رابطه داشت (ﻧﻜ : همو، 1 / 270-271).
این احوال، البته عقاید ضد و نقیض بسیاری برانگیخته است. در مورد میهن‌پرستی به مواضع او اعتراضاتی شده است. مثلاً کسانی که به خلافت واحد، یا وحدت کشورهای اسلامی ایمان نداشتند، معتقدند که منطق اسماعیل، به رغم برخی اشتباهات به مفهوم میهن‌پرستی نزدیک‌تر بود (همو، 1 / 297). زیرا او برای کسب استقلال از باب عالی تلاش می‌کرد و به این منظور جراید و افکار عمومی مصر را بر ضد عثمانی و خروج از اطاعت سلطان آن برمی‌انگیخت (همو، 1 / 100). دلیل دیگر آنان مخالفت اسماعیل با نظارت بیگانگان در ادارۀ مالیۀ مصر (ﻧﻜ : عمون، 221) و موافقت ابونظاره با این اقدام بود (عوض، 1 / 296-297). آنان به ابونظاره خرده می‌گرفتند که چرا در نوشته‌هایش از ناظران بیگانه چهره‌ای نیک، مهربان و علاقه‌مند به منافع مردم می‌سازد، حال آنکه اسماعیل با کارشکنی می‌خواست زمینۀ نظارت آنان را در ادارات سیاسی کشور از بین ببرد (همو، 1 / 297). از طرف دیگر دیدگاه ابونظاره با دیگر میهن‌پرستان مصری همچون عبدالله ندیم صاحب جریدۀ اللطائف متفاوت بود، ابونظاره موضع کسانی را که به زعم او نابخردانه مردم را برضد بیگانگان می‌شورانند، انتقاد می‌کرد و می‌پنداشت که ایجاد حس نفرت، باید تنها متوجه دشمنان گردد، نه همۀ بیگانگان (همو، 1 / 303). این طرز تفکر، البته نشانۀ تمایل او به فرانسه و دشمنی با انگلستان بود (ﻧﻜ : عنایت، 42).
در مواضع ابونظاره در قبال اسلام و انقلابیون مسلمان نیز نکاتی وجود دارد که درخور تأمل است. در مقالۀ هیورث ـ دن آمده است که این یهودی (ابونظاره) به طرز شگفت‌آوری تلاش می‌کرد تا اقدامات شورشیان مسلمان را سازماندهی کند. وی در شورش عرابی در مصر و مهدی در سودان و جنبش «ترکیۀ جوان» دست داشت (ص 310). همو در جای دیگر می‌گوید جریدۀ ابونظاره که در تمام جهان اسلام توزیع می‌شد، به صورت سخنگوی میهن‌پرستان مصری و اتحاد اسلامی (پان اسلامیسم) درآمد و همۀ انقلابیون مسلمان را گرد هم آورد (همانجا). اگر این سخن درست باشد، ناچار این سؤال پیش می‌آید که چگونه مردی یهودی می‌تواند در جهت پان اسلامیسم و گردآوری انقلابیون مسلمان تلاش کند؟ تنها پاسخی که در برابر این سؤال به ذهن می‌رسد، اتفاق نظر وی با انقلابیون مسلمان به رهبری سیدجمال‌الدین در دشمنی با انگلستان است. به احتمال بسیار، حمایت وی از شورش عرابی بیشتر ناشی از احساسات میهن پرستانۀ او بود، گرچه حمایت از عرابی که مخالفت شدید با حاکمیت ترکان در مصر داشت (ﻧﻜ : عمون، 223-224)، باز خود با مناسبات دوستانۀ ابونظاره با عبدالحمید سازگار نبود (ﻧﻜ : آغاز مقاله) و نیز حمایت وی را از شورش مهدی در سودان (هیورث ـ دن، همانجا) تنها، دشمنی با انگلستان توجیه می‌کند، چه آن دولت درصدد سرکوب مهدی بود (ﻧﻜ : عمون، 225- 228).جانبداری او از جنبش ترکیۀ جوان (1907 م) نیز که طغیانی برضد عبدالحمید محسوب می‌شد (عوض، 1 / 315)، شگفتی دیگری است، چه همانگونه که پیش از این آمد، بین او و عبدالحمید رابطه‌ای دوستانه برقرار بود. گرچه این جنبش در دایرۀ جنبشهای اسلامی به سختی می‌گنجید، زیرا جنبۀ قومی آن بر جنبۀ اسلامیش می‌چربید (عنایت، «سیزده»).
در مورد شورش عرابی پاشا نیز آرائی ابراز شده که بسیار بدبینانه است، اما از یک سو ضدیت عرابی با ترکان عثمانی و حمایت ابونظاره از او و یهودی بودن ابونظاره و تمایلات بسیار او به فرانسه از سوی دیگر، درخور تأمل است. شناوی متفکر مصری می‌گوید که شورش عرابی تدبیر صهیونیستها و غربیان بود. صهیونیستها در آن هنگام با همکاری بریتانیا و فرانسه در اندیشۀ ایجاد میهنی برای خود در فلسطین بودند. رسیدن به این مقصود نیز مستلزم فروپاشی عثمانی بود. وی معتقد است که هدف از برانگیختن شورش عرابی جدا ساختن مصر از دولت عثمانی بود، امری که با شورش شریف حسین در 1916 م ادامه یافت و منجر به سقوط دولت عثمانی و برپایی حکومت اسرائیل شد (ص 24). در مقابل این نظر، شلش مدعی است که ابونظاره کمترین تعصب و تمایلی نسبت به آرمانهای صهیونیسم نداشت، زیرا او تنها در اواخر عمر به سوی صهیونیسم گرایید (ص 172). اگر سخن شلش را درست بپنداریم، ابونظاره از مظنّۀ اتهام خارج می‌شود، چه آغاز قیام عرابی در 1881 م بود (ﻧﻜ : عمون، 223).
دربارۀ منبعی که ابونظاره از آن طریق هزینۀ انتشار جرایدش را تأمین می‌کرده است، نظر واحدی وجود ندارد. عوض به نقل از میلو صنوع دختر ابونظاره می‌گوید که وی از دولت عثمانی ماهانه مقداری کمک مالی دریافت می‌کرد (1 / 301). این امر لااقل در شورش عرابی، بنا به دلیلهایی که پیش از این آمد، محال به نظر می‌رسد. همو مدعی است که از جانب حلیم پیوسته اموالی به سوی ابونظاره سرازیر می‌شد (1 / 195)، در نامۀ محرمانۀ شمارۀ 601 مورخ 11 سپتامبر 1883 از پلاتکت سفیر انگلستان در پاریس به گرانویل وزیر امور خارجۀ انگلستان در لندن چنین آمده است: «چون بعید نیست که بر اثر پیشرفت نفوذ سیاسی انگلستان و مداخلۀ آنان در کارها، فلاحین مصر از شر قرض‌دهندگان و بهرۀ سنگینی نزول خواران رهایی یابند ... ، تصور می‌رود سانوا به وسیلۀ برخی از کلیمیان مصری که منافع نامرئیشان به خطر افتاده است، از نظر مالی و مادی حمایت می‌شود» (مشیری، ﺷﻤ 87، ص 18).
به گفتۀ طرازی وی در خطابه سخت زبردست بود و با فصاحت زبان و قدرت استدلالش غربیان را شگفت زده می‌کرد. همو می‌گوید که ابونظاره در زبان فرانسه شیوۀ نثر مسجع را ابداع کرد و در مقالات و سخنرانیهای بسیاری به کار برد. بخشی از این آثار در مجموعه‌ای به نام «قانون اساسی عثمانی و قهرمانان آن» گرد آمده است (2 / 285). علاوه بر این مقالات بسیاری به همین شیوه در جراید فرانسوی نیز مانند روزنامه‌های لوتان، لوماتن و لوفیگارو منتشر کرده است (همو، 2 / 284؛ بستانی، 5 / 156).

آثـار

از روزنامۀ معروف ابونظاره، 15 شماره به صورت چاپ سنگی در مصر و بقیۀ شماره‌ها در پاریس به دو زبان فرانسه و عربی منتشر شد. از دیگر آثار وی مجلۀ التودّد، جریدۀ المصنف و نیز جریدۀ الثرثارة المصریة است که به 8 زبان منتشر می‌شد (همانجاها). آخرین جریدۀ وی «جهان اسلام» نام داشت که به زبان فرانسه منتشر می‌شد (عوض، 1 / 299؛ بستانی، همانجا). افزون بر این جراید چند تصنیف نیز از او بر جای مانده است: محامد الفرنسیس و وصف باریس، پاریس، 1890 م؛ رحلة ابی نظارة، که سفرنامۀ او به استانبول در ماه ذیقعدۀ 1308 / ژوئن 1891 است، چاپ سنگی، 1309 ق / 1892 م همراه با ترجمۀ فرانسوی؛ البدائع المعرضیة بباریس البهیة، دربارۀ وصف احوال فرانسه و وصف پاریس، چاپ سنگی، پاریس، 1899 م؛ الأخوات اللاتینیات، نثر و نظمی است به چندین زبان که آن را به لوبه رئیس جمهور فرانسه اهدا کرد، پاریس، 1905 م؛ حسن الاشارة فی مسامرات ابی نظارة، شرحی است دربارۀ فرانسه و تاریخ آن، قاهره، 1328 ق / 1910 م.
چندتایی از نمایشنامه‌هایش نیز چاپ شده است: از آن جمله است، السلاسل المحطّمة، پاریس، 1911 م؛ مولییر مصر و مایقاسیه، داستانی است فکاهی دربارۀ مشکلات ابونظاره در تأسیس تماشاخانه در مصر که نخست به کوشش فیلیپ طرازی در بیروت (1912 م) چاپ شد و بار دیگر در مجموعۀ نمایشنامه‌های برگزیدۀ ابونظاره به کوشش محمد یوسف نجم در بیروت (1963 م) به چاپ رسید. دیگر نمایشنامه‌های او که در همین مجموعه آمده، اینهاست: بورصة مصر، کمدی؛ العلیل، کمدی؛ السواح والحمار، گفت و گویی کوتاه؛ ابوریدة البربری یا ابوریدة و کعب الخیر، کمدی؛ الصداقة، کمدی؛ الامیرة الاسکندرانیة؛ الضرتین، کمدی. از دیگر نمایشنامه‌های او می‌توان به فاطمه، به زبان ایتالیایی؛ الوطن و الحریة؛ غزوة راس تور؛ زوجة الأب؛ غندور مصر؛ زبیدة؛ آنسة علی الموضة؛ اشاره کرد (ﻧﻜ : همانجا).

مآخذ

بستانی؛
سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات، قاهره، 1346 ق / 1928 م؛
شلش، علی، الیهود و الماسون فی مصر، قاهره، 1407 ق / 1986 م؛
شناوی، فهمی، «السلطان عبدالحمید مظلوم»، العالم، اکتبر 1984 (1405 ق)، ﺷﻤ 34؛
طرازی، فیلیپ، تاریخ الصحافة العربیة، بیروت، 1913-1914 م؛
عمون، هنداسکندر، تاریخ مصر، قاهره، 1341 ق / 1923 م؛
عنایت، حمید، سیری در اندیشۀ سیاسی عرب، تهران، 1358 ش؛
عوض، لویس، تاریخ الفکر المصری الحدیث من عصر اسماعیل الى ثورة 1919، قاهره، 1406 ق / 1986 م؛
مشیری، علی، «سید جمال‌الدین»، خواندنیها، تهران، 1343 ش، س 24، ﺷﻤ 83 و 87؛
نراقی فرخ‌زاد، غلامحسین، مردان نامی شرق در دو قرن اخیر، بیروت، 1929 م؛
نیز:

EI2;
Heyworth-Dunne, J., «Society and Politics in Modern Egyption Literature», Middle East Journal, Washington, 1948, vol. II, no.1;
Judaica.

مهدی ظرافتکار

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 491
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست