responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 357

خالد کاتب


نویسنده (ها) :
علیرضا باقر
آخرین بروز رسانی :
شنبه 7 دی 1398
تاریخچه مقاله

خالِدِ کاتِب، ابوالهیثم خالد بن یزید تمیمی، اگرچه در بغداد بالید و زیست، اما در بیشتر منابع با نسبت خراسانی شناسانده شده است (ابوالفرج، 20/ 274؛ خطیب، 8/ 308؛ ابن‌جوزی، 12/ 176). بـرخی نام پدر خالد را زید نوشتـه‌اند (نک‌ : ثعالبی، 115؛ یاقوت، 11/ 47) که به نظر می‌رسد خطا و تصحیف باشد. نسب خالد را تنها تا پدرش ذکر کرده‌اند و از این‌رو، نمی‌دانیم که اصالتاً عرب و تمیمی بوده است و یا اینکه از موالی تمیم بوده، تباری خراسانی داشته است. اما از منابع چنین درمی‌یابیم که از خراسان برخاسته و از نوجوانی ساکن بغداد شده است. منابع موجود از سال ولادتش هم سخنی نگفته‌اند. البته مرگ خالد در سال 262 ق/ 876 م (ابن‌تغری بردی، 3/ 36) یا 269 ق/ 882 م (یاقوت، 11/ 52) و یا حدود 270 ق (ابن‌شاکر، 1/ 402) نوشته شده است و از آنجا کـه او در سن پیـری و فرتوتی (نک‌ : خالد، 384- 385)، از دنیا رفته است (خطیب، همانجا؛ ابن‌حجه، 94)، می‌توان با تکیه بر بعضی قرائن ازجمله دیدارهای وی با برخی خلفا و بزرگان آن روزگار، ولادتش را حداکثر در حدود سال 160 ق/ 777 م و حداقل در حدود سال 190 ق/ 806 م گمان‌ زد.
از خانواده و دوران کودکی خالد هیچ آگاهی نداریم، اما چنین می‌نماید که او در خانواده‌ای ناشناخته پرورش یافت (سامرایی، 33-34). از این‌رو، زندگی‌نامه نویسان هیچ اشاره‌ای به اساتید و مشایخ او نکرده‌اند و از پیشینۀ علمی و ادبی‌اش چیزی ننوشته‌اند. خالد افزون بر کتابت که اطلاعات ادبی گسترده‌ای را طلب می‌کرد، از نوجوانی شعر می‌سرود (ابن‌طرارا، 2/ 176-177؛ ابن‌عدیم، 7/ 3201؛ ابن‌واصل، 2(2)/ 2125) و چنین پیدا ست که شعرش از همان اوان بر سر زبانها افتاد و او را پرآوازه کرد. آوازه‌خوانان بغداد، اشعار خالد را که عموماً قطعات و ابیاتی عاشقانه و لطیف بود، در مجالس بزم خلفا و امرا مـی‌خواندند (بـرای نمونه، نک‌ : ابوالفرج، 20/ 287، 22/ 208-212، 23/ 81 -83؛ شابشتی، 19؛ ابن‌خلکان، 2/ 235) و همین امر سبب شد که او مشهور شود و به محضر ایشان راه یابد. کهن‌ترین خبری که از زندگی خالد کاتب در دست است و البته نمی‌توان به درستی آن یقین داشت، گویای آن است که کنیزکی آوازه‌خوان در محضر خلیفه هارون‌الرشید (د 193 ق/ 809 م) شعری از خالد خواند و خلیفه که شیفتۀ این شعر شده بود، در پی شاعرِ آن فرستاد و او را به حضور خود پذیرفت (مسعودی، 3/ 369-370). اگر درستی این خبر را بپذیریم، در این صورت باید ولادت خالد را در حدود سالهای 160 تا 170 ق بدانیم. البته در اینکه خالد کاتب در شمار اطرافیان برادر هارون‌الرشید، ابراهیم بن مهدی (د 224 ق/ 839 م)، بوده است، هیچ تردیدی نیست. ابراهیم که خود اهل شعر و ادب و موسیقی بود، به شاعران و هنرمندان توجهی ویژه داشت و پیوسته با گشاده‌دستیهای خویش آنان را می‌نواخت (خطیب، 6 / 142؛ نیز نک‌ : ه‌ د، ابراهیم بن مهدی).
در سال 202 ق/ 817 م که مأمون در بغداد از مقامش خلع شد، ابراهیم بن مهدی برای مدتی نزدیک به دو سال بر کرسی خلافت نشست و سپس از سوی مأمون برکنار گردید و البته مورد بخشش قرار گرفت (خطیب، 6/ 140-141). خالد کاتب چه پیش از خلافت ابراهیم و چه پس از آن با او رابطه‌ای صمیمانه و نزدیک داشت و همواره به محضرش می‌رفت و پاداشهایی کلان از او می‌گرفت (برای نمونه، نک‌ : تنوخی، 4/ 8- 9؛ حصری، المصون ... ، 144-145). برکناری ابراهیم بن مهدی از مقام خلافت نیز سبب نشد که خالد از اکرام بزرگان محروم بماند؛ چه مأمون عباسی (د 218 ق/ 833 م) خود برای قطعه شعری از سروده‌های خالد که یک آوازه‌خوان در مجلس بزمی برایش خواند، 5 هزار درهم به او بخشید (ابوالفرج، 22/ 212-213). تا این زمان هیچ خبری که نشان دهد خالد به پیشۀ کتابت اشتغال داشته است، در دست نیست و نخستین خبر در این‌باره، نشان می‌دهد که او در سپاه سردار مأمون عباسی، علی بن هشام مروزی، در شمار دبیران «اعطا» دیوان (مسئولان ثبت و ضبط پرداختیهای حکومت به سربازان) بود. علی بن هشام در سال 210 ق برای سرکوب سرکشانی که در شهر قم از پرداخت مالیات خودداری کرده بودند، راهی آن سامان شد (بلاذری، 2/ 386؛ طبری، 7/ 184). وی در راه آگاهی یافت که خالد اهل شعر و شاعری است و بدین ترتیب، وی را از ندیمان خویش ساخت که این همراهی تا هنگام کشته‌شدن علی بن هشام (217 ق/ 832 م) ادامه یافت (ابوالفرج، 20/ 274).
پس از علی بن هشام، خالد کاتب به فضل بن مروان بردانی (د 250 ق/ 864 م) پیوست. فضل که در زمان مأمون عباسی کاتب معتصم بود، پس از به خلافت رسیدن معتصم (رمضان 218 ق)، وزیر وی شد و ریاست همۀ دواوین را برعهده گرفت (ابن‌عساکر، 48/ 370؛ ابن‌خلکان، 4/ 45). خالد در این دوران نیز در شمار کاتبان بود و در سال 219 ق که معتصم ساختن شهر سامراء را آغاز نمود (ابن‌عساکر، 48/ 371)، قطعه شعری دربارۀ این شهر نوبنیاد سرود (نک‌ : خالد، 533) که به عنوان نخستین سروده در وصف این شهر، مورد توجه فضل بن مروان قرار گرفت. فضل بن مروان، خالد را به خلیفه معتصم معرفی نمود و خلیفه نیز شعر او را بـه فال نیک گرفته، 5 هزار درهم به او پاداش داد (ابوالفرج، 20/ 275). فضل بن مروان در سال 221 ق از سوی معتصم، برکنار و تبعید شد و جای خود را به وزیر محمد بن عبدالملک زیات داد (ابن ـ خلکان، 4/ 46). خالد هم به پیرامونیان این ‌وزیر جدید و ادب‌پرور پیوست و گویا تا سال 233 ق/ 848 م که محمد بن عبدالملک به فرمان خلیفه متوکل زیر شکنجه کشته شد (خطیب، 3/ 144- 146)، همچنان به عنوان کاتب به او خدمت می‌کرد. در بعضی منابع آمده است که محمد بن عبدالملک، خالد را در یکی از دژهای مرزی دمشق به دبیری دیوان «اعطا» گماشته بود (ابوالفرج، 20/ 274؛ یاقوت، 11/ 48؛ ابن‌عدیم، 7/ 3198؛ انطاکی، 282).
ماندن در منصب کتابت برای مدتی چنین طولانی، نشان می‌دهد که خالد، کاتبی توانا و چیره و کارگزاری‌ دانا و گزیده بوده است (سامرایی، 37)؛ هرچند که پس از این نیز دیگر خبری دربارۀ کتابت خالد نقل نشده است، اما اخبار زندگی‌اش نشان می‌دهد که او گاهی در کنار علی بن معتصم (د 254 ق/ 868 م) و نیز در حاشیۀ دربار خلیفه متوکل عباسی (د 247 ق) بوده است (ابوالفرج، 20/ 287). چنین می‌نماید که خالد کاتب تا روزگار خلافت معتمد عباسی (256 تا 279 ق) زنده بوده است، اما از اخبارش با متوکل که می‌گذریم، از روابط وی با خلفا و امرای پسین خبری در دست نداریم. از بعضی گزارشها چنین برمی‌آید که خالد مانند بسیاری از همگنان شاعر خویش به میکده‌های بغداد ازجمله دیر سمالو رفت وآمد داشت (شابشتی، 15؛ حصری، زهر ... ، 2/ 745) و افزون بر میگساری و نوشخواری، مبالغ هنگفتی را به پای امردانی می‌ریخت که با آنان مراوده داشت (یاقوت، همانجا؛ ابن‌واصل، 2 (2)/ 2126-2127). گویا همین امر سبب شد تا تنگدستی به او روی آورده، روزهایی را بی‌قوت و غذا سپری کند چندان‌که نهایت آرزویش ظرفی عدسی و چغندر می‌شد (تنوخی، همانجا؛ صفدی، 13/ 281-282) و یا برای گذران زندگی دست به دامان ناآشنایان می‌گشت (خطیب، 8 / 313).
اما خاموشی ومهجوری خالد کاتب پس از دوران متوکل را می‌توان از نتایج بیماری وی دانست. همۀ منابع تاریخی به بیماری روانی و اختلال حواس او در اواخر عمرش اشاره کرده‌اند و گفته‌اند که وی گاهی سوار بر اسب چوبین در کوچه‌های بغداد و سامراء می‌گشت و کودکان دوره‌اش کرده، «یا خالد» و «یا بارد» را دم می‌گرفتند و او ناگزیر برای پراکندنشان، با سنگ و کلوخ به آنان حمله‌ور می‌شد (ابن‌معتز، 405؛ تنوخی، 4/ 62 -63؛ ابوالفرج، 20/ 274؛ ابن‌جوزی، 12/ 176). البته از بعضی منابع چنین برمی‌آید که این جنون، ادواری بوده و تابستانها گریبان‌گیر شاعر نگون‌بخت می‌شده است (انطاکی، همانجا). اینکه عامل بیماری روانی وی چه بوده است، دقیقاً روشن نیست. به نظر برخی، سبب جنون او عشق به یک جاریه‌ای از اعیان بغداد بود (ابوالفرج، یاقوت، همانجاها). در روایتی دیگر، این کنیزک زیبارو اهل آذربایجان بوده است (انطاکی، همانجا). البته این گزارش که گویای حضور خالد در منطقۀ آذربایجان است، با سخن هیچ یک از تاریخ‌نگاران تأیید نمی‌شود و دور نیست که انطاکی، خالد بن یزید کاتب را با سردار همنام و هم‌روزگارش، خالد بن یزید بن مزید (د 230 ق/ 845 م) که ممدوح ابوتمام بود و زمانی از سوی خلیفۀ عباسی به آذربایجان و ارمنستان فرستاده شد (ابن‌خلکان، 6 / 341-342)، اشتباه گرفته باشد. به هر حال این احتمال نیز وجود دارد که آنچه دربارۀ سبب روان‌پریشی خالد گفته شده است، همه داستان‌پردازی‌ راویان و زندگی‌نامه‌نویسان بوده، عامل اصلی بیماری شاعر، کهولت سن، ضعف جسمانی و افراط وی در میگساری و خوشگذرانی باشد (سامرایی، 48). جالب اینکه او در همین دوران بیماری نیز شعر می‌سرود و گاهی حتى شعر دیگران را نقد می‌کرد و از اینکه دیگران وی را دیوانه می‌دانند، در شگفت می‌شد و آزرده خاطر می‌گشت (برای نمونه، نک‌ : تنوخی، همانجا؛ خطیب، 8/ 309-310).
خالد کاتب از آغاز با محافل ادبی روزگار خویش ارتباط داشت. آورده‌اند که او در نوجوانی در مجلسی نزد ابن اعرابی ادیب (د 231 ق) شعر خواند و ابن‌اعرابی در وصفش گفت که تو بسیار زیرکی و از آنچه درباره‌ات گفته‌اند بسی بالاتر (ابن‌طرارا، همانجا). خالد با برخی شاعران و ادیبان روزگار خود دوستی داشت؛ احمد بن عبدالسلام رصافی که از وی بزرگ‌تر بود، دعبل خزاعی (د 246 ق/ 860 م) و عبی بن جهم (249 ق/ 863 م) از آن جمله بودند (ابوالفرج، 20/ 279؛ سامرایی، 41-42).
نکتۀ قابل توجه این است که در طیف دوستان خالد، از شیعۀ تندرو تا ناصبی متعصب دیده می‌شود و از این‌رو، مذهب خالد را به درستی نمی‌توان تشخیص داد؛ به‌ویژه که از سروده‌های وی نیز چیزی در این باره فهمیده نمی‌شود. از دوستان خالد که بگذریم، رابطه‌اش با شماری از شاعران تیره بود و یا با آنان مهاجات داشت. در بعضی منابع آمده است که خالد در محضر متوکل عباسی و به درخواست او، مروان بن ابی جنوب (د 240 ق)، نوۀ مروان بن ابی‌حفصه را هجو گفت (ابوالفرج، 23/ 208-210). خالد با شاعر بزرگ، ابوتمام طائی هم ماجراهایی داشت. ابوتمام در آغاز، شیفتۀ شعری از خالد دربارۀ درازی شب و بی‌خوابی عاشق بود و آن را بر شعر امرؤالقیس، بشار و نابغه در این زمینه برتر می‌دانست. او هنگامی که در کوی باب‌الطاق بغداد، این شعر را از زبان خالد شنید، به احترام از استر خویش پیاده شد و آن را به خالد پیشکش کرد (خطیب، 8/ 308؛ ابن‌جوزی، 12/ 178- 179). اما شعر خالد در وصف امردی عبدالله نام که از قضا محبوب ابوتمام هم بود، پیوند ایشان را از هم گسست و سبب گشت که ابوتمام در بیتی، شعر خالد را سراسر گزافه‌گویی و خود او را «بارد» و خُنک معرفی کند و خالد نیز در برابر، خطاب به امردان عشرتکده‌های بغداد، چند بیت گزنده در هجو ابوتمام بسراید (ابوالفرج، 20/ 280؛ یاقوت، 48- 49). در دیوان خالد چند قطعه‌ای نیز در هجو شاعری به نام حلبی دیده می‌شود (ص 510 -511، 520 -521، 530 -531).
خالد جدا از شاعران و ادیبان، با شماری از هنرمندان خنیاگر و موسیقی‌دان روزگار نیز رابطه داشت که احمد بن صدقه (د ح 210 ق/ 825 م)، مخارق (د 231 ق/ 846 م)، ابوحشیشۀ تنبوری (د ح 250 ق/ 864 م) و جحظۀ برمکی ( د 324 ق/ 936 م) از آن جمله بودند (ابوالفرج، 20/ 275، 278، 286، 23/ 75؛ ابن‌خلکان، 2/ 234- 235). خالد به پیشنهاد احمد بن صدقه که پیشوای تنبوریان زمانه بود، غزلی سرود و احمد برای آن سروده، آهنگی ساخت تا در محضر خلیفه مأمون عباسی بخواند و در برابر، نیمی از پاداش خود را به وی دهد (همانجا). شاید بتوان کار این دو را از نخستین نمونه‌های همکاری هنری هدفمند و برنامه‌ریزی شدۀ شاعران و موسیقی‌دانان در تاریخ ادبیات و هنر مسلمانان دانست که در نوع خود شایان توجه می‌نماید.
شعر خالد کاتب لطیف و زیبا ست و بزرگان بسیاری آن را تأیید کرده‌اند ابن‌معتز (د 296 ق/ 909 م) که خود در دورۀ عباسی از سرآمدان شعر لطیف و غزل ظریف بود، بر این باور بود که کسی در رقت و لطافت شعر، به پای خالد نمی‌رسد (ص 405)؛ ثعلب شعر خالد را می‌ستود و مبرد نیز آن را بزرگ می‌داشت (ابن‌حجه، 93، 95). جالب اینکه خود خالد هم به خوبی از ظرافت شعرش آگاه بود و هنگامی که جحظۀ برمکی از وی پرسید که جایگاه خویش را در میان شاعران چگونه می‌بینی؟ پاسخ داد که شعر من از همۀ شاعران رقیق‌تر و لطیف‌تر است (حصری، زهر، 2/ 975). اما توان شاعری وی در سرودن قطعاتی تا 4 بیت خلاصه می‌شد و چون قصایدی طولانی می‌سرود، از رونق و زیبایی شعرش آشکارا کاسته می‌شد (شابشتی، 15). دعبل نیز با شنیدن چکامۀ بلندی از خالد به درستی به اوگوشزد کرد که بهتر است به سوی شعر بلند نرود تا شعرش به سستی نگراید (ابوالفرج، 20/ 276).
گفتنی است که آوازۀ خالد کاتب به عنوان سرایندۀ مقطعات، در زمان حیاتش به دوستداران شعر و ادب رسیده بود (حصری، همان، 2/ 745). دیوان او نیز گذشته از چند مورد، سراسر از قطعاتی کوتاه و بیشتر تا 4 بیت تشکیل شده است. پیش از این گفتیم که بسیاری از آوازه‌خوانان آن روزگار شعرهای خالد را در محافل بزم و شادی می‌خواندند و او خود با برخی موسیقی‌دانان همکاری هنری داشت. این نیز روشن است که برای اجرای آوازی با شعر عاشقانه و همراه با موسیقی، قطعات چند بیتی به کار می‌آید و نه چکامه‌های بلند. با چنین مقدماتی، دلیل شکوفایی ذوق خالد در سرایش این گونه از شعر نمایان می‌گردد. افزون بر این، قطعه‌سرایی در آن روزگار رواج داشت و شاعرانی مانند ابن‌معتز نیز به آن شهرت داشتند (سامرایی، 72).
اما دربارۀ فنون و اغراض شعری خالد کاتب باید گفت که غزل چنان بر شعرش سایه افکنده است که برخی هنر شعری او را تنها در غزل‌سرایی منحصر دانسته‌اند (برای نمونـه، نک‌ : شابشتی، همانجا). او از نوجوانی تا پایان عمر، شعر عاشقانه می‌سرود و اعتراف می‌کرد که من سوز درون خود را می‌سرایم و اهل مدح و هجو نیستم (همو، 16؛ ابن‌عدیم، 7/ 3201). البته نمونه‌هایی از مدح و هجو نیز در دیوان او دیده می‌شود که انگشت‌شمار است. از این‌رو، می‌توان او را در جملۀ آن شاعران دورۀ عباسی نهاد که شعر خویش را به تکسّب و گدایی پاداش نیالوده‌اند (اشتر، 121). افزون بر این احتمال دارد که شاعر خود می‌دانسته است که در سرودن شعر بلند ناتوان است و از این‌رو با رندی و زیرکی از گام نهادن در قلمرو اغراضی که ابیاتی پرشمار می‌خواهد، سر برتافته است. اما پرسش بنیادین این است که آیا او حقیقتاً تا این اندازه که در شعرش نشان می‌دهد عاشق و شیدا بوده است؟ مصحح دیوان خالد بر این باور است که او دلباختۀ دختر یا کنیزکی از یک خانوادۀ توانگر بغدادی بوده است و سپس کوشیده است تا بسیاری از ویژگیهای این دلباختگی را از لابه‌لای سروده‌های شاعر بیرون بکشد (سامرایی، 84 -114). اما برخی ضمن مقایسۀ خالد کاتب با شاعر نامور فرانسوی، آلفرد دو موسه چنین نتیجه گرفته‌اند که اشک و آه و سوز و گداز پراکنده در شعر خالد بر خلاف دوموسه، نشانۀ دلباختگی و عشق حقیقی وی نیست و نباید الفاظ آتشین شعرش را با اطمینان، بازتاب واقعی سوز درونی‌اش دانست (منجد، 1538- 1539). خالد حقیقتاً عاشق باشد یا نه، شعر و غزلش پاک و پیراسته از پرد‌ه‌دری است و ابیاتش روان، قابل فهم، تهی از پیچیدگی و سرشار از واژگان گزیده است. او برخلاف شاعرانی مانند ابوتمام، بحتری و ابن‌معتز که هم‌روزگارش بودند، در بهره‌گیری از آرایه‌های بدیعی زیاده‌روی نکرده است و با میانه‌روی و استفادۀ بجا از این آرایه‌ها به لطافت شعر خویش افزوده است.
شعر خالد راویان بسیار داشت و کسانی مانند جحظۀ برمکی، ابوعلی مفضل بن فضل، حمزة بن ابی‌سلاله، ابوالعباس ثعلب، محمدبن طلاس، احمدبن صدقه، میمون بن حماد، محمد بن قاسم انباری، عبدالرحمان بن مظفر انباری، احمد بن نصر بصلانی، ابوالعباس خطیب، ابن‌فرات و ابوالمثنى از آن جمله بودند (خطیب، 8 / 310؛ ابن‌عدیم، 7/ 3198؛ سامرایی، 54 - 55). آن‌گونه که از گزارش ابن‌ندیم برمی‌آید، دیوان خالد را صولی در 200 برگه و به شکل الفبایی گرد آورده بود (ص 190) که با این حساب حدود 000‘ 8 بیت داشته است. اما نسخه‌ای که مصحح دیوان خالد در دست داشت، بیش از 327‘ 2 بیت ندارد (سامرایی، 56). این نشان می‌دهد که بخش قابل توجهی از شعر خالد از میان رفته است که بسیاری از آن احتمالاً به دوران روان‌پریشی وی مربوط می‌شود؛ به ویژه که برخی گزارشها گویای آن است که شاعر در این زمان تـوان حفظ شعرهـایش را نـداشت (بـرای نمونـه، نک‌ : ابوالفـرج، 20/ 282- 283) و طبعاً دیگران نیز چندان اهمیتی به او و شعرش نمی‌دادند.
دربارۀ نثر خالد کاتب نیز باید گفت که کتابت وی پیشه‌ای اداری و نه ادبی بوده است و از این‌رو، هیچ رساله و نثر ادبی از وی بر جای نمانده است.
دیوان خالد کاتب نخستین بار در 1981 م با تصحیح و تحقیق عالمانۀ یونس احمد سامرایی در بغداد منتشر شد و پس از این، در 2006 م چاپ دیگری از این دیوان، در دمشق و به کوشش کارین صادر عرضه گردید.

مآخذ

ابن‌تغری بردی، النجوم، قاهره، 1351 ق/ 1932 م؛
ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛
ابن‌حجه حموی، ابوبکر، ثمرات الاوراق، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1971 م؛
ابن‌خلکان، وفیات؛
ابن‌شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973 م؛
ابن‌طرارا، معافی، الجلیس الصالح الکافی، به کوشش محمد مرسی خولی، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛
ابن‌عدیم، عمر، بغیة‌الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1409 ق/ 1988 م؛
ابن‌عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1415 ق؛
ابن‌معتز، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، مصر، 1956 م؛
ابن‌ندیم، الفهرست؛
ابن‌واصل، محمد، تجرید الاغانی، به کوشش طه حسین و ابراهیم ابیاری، قاهره، 1379 ق/ 1959 م؛
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، مؤسسة مصریة؛
اشتر، صالح، «خالد بن یزید الکاتب صورة رائعة للشاعر العباسی»، مجلة المعرفة، فوریۀ 1965 م، شم‌ 46؛
انطاکی، داوود، تزیین الاسواق بتفصیل اشواق العشاق، به کوشش ایمن عبدالجابر بحیری، قاهره، 1422 ق/ 2002 م؛
بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، 1957 م؛
تنوخی، مُحَسَّن، نشوار المحاضرة، به کوشش عبود شالچی، بیروت، 1392 ق/ 1972 م؛
ثعالبی، عبدالملک، خاص الخاص، به کوشش حسن امین، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛
حصری، ابراهیم، زهر الآداب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1372 ق/ 1953 م؛
همو، همان، به کوشش زکی مبارک، دارالجیل؛
همو، المصون فی سر الهوی المکنون، به کوشش عبدالواحد شعلان، بیروت، 1989 م؛
خالد کاتب، دیوان، به کوشش یونس احمد، بغداد، 1401 ق/ 1981 م؛
خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1417 ق/ 1997 م؛
سامرایی، یونس، مقدمه بر دیوان خالد الکاتب (ه‌م‌ ، خالد کاتب)؛
شابشتی، علی، الدیارات، به کوشش کورکیس عواد، بغداد، 1386 ق/ 1966 م؛
صفدی، الوافی بالوفیات، به کوشش احمد الارناؤوط و ترکی مصطفى، بیروت، 1420 ق/ 2000 م؛
طبری، تاریخ، لیدن، 1879 م؛
مسعودی، علی، مروج الذهب، قم، 1363 ش؛
منجد، صلاح الدین، «بین موسیة و خالـد الکاتب»، مجلـة الرسالة، ذیحجۀ 1360 ق، شم‌ 442؛
یاقوت، ادبا.

علیرضا باقر

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 357
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست