responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 348

حماد راویه

نویسنده (ها) : عنایت الله فاتحی نژاد

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَمّادِ راویه، از راویان برجستۀ ایرانی‌تبار (د ح ۱۵۵ ق/ ۷۷۲ م). برخی از منابع نام پدرش را هرمز، و برخی دیگر شاپور (سابور) آورده‌اند (ابن‌قتیبه، المعارف، ۵۴۱؛ ابن‌ندیم، ۱۰۴؛ ابوالفرج، ۶/ ۷۹؛ ابن‌خلکان، ۲/ ۲۰۶) که خود دلیل بر ایرانی‌بودنِ او ست. با این حال، برای وی همچون دیگر موالی شجره‌نامه‌ای عربی برساخته، و از او با نام حماد بن مَیْسَرة بن مبارک بن عبید، و کنیۀ ابوالقاسم یاد کرده‌اند (یغموری، ۲۶۹؛ یاقوت، ۱۰/ ۲۵۸؛ ابن‌خلکان، همانجا؛ قس: ابن‌کثیر، ۱۰/ ۱۱۷). ظاهراً برای پدر حماد پس از مسلمان‌شدن نام عربی میسره و کنیۀ ابولیلى را برگزیدند و از همین‌رو، حماد را ابن ابی لیلى نیز گفته‌اند (ابوالفرج، ابن‌خلکان، ابن‌کثیر، همانجاها؛ ابن تغری بردی، ۲/ ۲۸). منابع کهن خاستگاه او را دیلم دانسته‌اند و به همین سبب، به او نسبت دیلمی داده‌اند (ابوطیب، ۷۳؛ یاقوت، ابن‌خلکان، همانجاها).

بنابر برخی روایتها پدر حماد به دست مکنف بن زید و یا برادرش عروة بن زیدالخیل اسیر شد و در زمرۀ موالی او درآمد (نک‌ : ابن‌قتیبه، همان، ۳۳۳؛ ابن‌ندیم، همانجا؛ قس: یغموری، همـانجا). در ایـن روایتها ــ بدون اشاره به زمان و مکان اسارت او ــ تنها دیلمی بودنش ذکر شده است؛ اما با توجه به برخی قراین، او باید در حدود سال ۲۰ ق/ ۶۴۱ م به هنگام فتح ری به اسارت درآمده باشد.

به گزارش بلاذری، عروة بن زید دو سال پس از جنگ قادسیه از سوی عمر مأمور فتح ری شد و آنجا را گشود و گروهی از دیلمیان را که به یاری اهالی ری برخاسته بـودند، بـه اسارت درآورد (۲/ ۳۸۹-۳۹۰؛ نیز نک‌ : رافعی، ۱/ ۴۶). احتمالاً پدر حماد در همین جنگ اسیر شده است. گفته‌اند که عروه شاپور را به دخترش لیلى بخشید و به گفته‌ای پدر حماد ۵۰ سال در خدمت وی بود (نک‌ : ابن‌ندیم، همانجا). پس از مرگ لیلى، عامر بن مطر شیبانی که نامش در زمرۀ تابعین آمده است، شاپور را خرید و پس از مدتی وی را آزاد کرد. از همین‌رو، برخی منابع حماد را از موالی بنی‌شیبان دانسته‌اند (ابن‌ندیم، ابوالفرج، همانجاها؛ ابن‌جوزی، ۸/ ۲۷۲). در روایتی حماد خود نیز گفته است که پدرش از اسیران سلمان بن ربیعه بوده، و سلمان وی را به بنی‌شیبان بخشیده، و از آن پس در زمرۀ موالی آنان درآمده است (ابوالفرج، همانجا). ربیعه و شیبان هردو از شاخه‌های قبیلۀ بزرگ بکر بن وائل به شمار می‌روند و به همین سبب نویسندگان سده‌های بعد وی را از موالی بکر بن وائل به‌شمار آورده‌اند (نک‌ : ذهبی، ۳۸۲؛ ابن‌خلکان، همانجا؛ صفدی، ۱۳/ ۱۳۸).

دربارۀ تاریخ ولادت و وفات حماد در منابع اختلاف است. ابن‌ندیم ولادت وی را در ۷۵ ق/ ۶۹۴ م یاد کرده است (همانجا)، و برخی منابع متأخر ۹۵ ق/ ۷۱۴ م دانسته‌اند (یاقوت، ۱۰/ ۲۶۶؛ ابن‌خلکان، ۲/ ۲۰۹؛ ذهبی، همانجا). این اختلاف به احتمال فراوان از لغزش ناسخان و تصحیف عدد سبعین (هفتاد) به تسعین (نود) ناشی شده، و نویسندگان سده‌های بعد را دچار اشتباه ساخته است. بنابر برخی قراین، روایت ابن‌ندیم که ولادتش را در ۷۵ ق دانسته، درست‌تر به نظر می‌رسد و روایت دوم با برخی گزارشها و روایاتی که دربارۀ زندگی حماد نقل شده، تناقض آشکار دارد؛ ازجمله اینکه به گفتۀ منابع، وی در مجالس شعر عمر بن ابی‌ربیعه (د ۹۳ ق/ ۷۱۲ م) حضور داشته (ابوالفرج، ۱۱/ ۱۷۲)، حال آنکه طبق روایت دوم حماد دو سال پس از مرگ وی به دنیا آمده است. همچنین براساس روایات متعدد، وی با خلیفه یزید بن عبدالملک (همو، ۶/ ۸۴-۸۶) و نیز با دو تن از شاعران معروف عصر اموی، یعنی اَحوَص و کُثَیّر عَزّه معاشرت داشته است (نک‌ : ابن‌قتیبه، الشعر ... ، ۳۱۶- ۳۱۸)؛ که هر ۳ در حدود سال ۱۰۵ ق/ ۷۲۳ م وفات یافته‌اند؛ و با توجه به روایت دوم، حماد در این هنگام ۱۰ سال بیشتر نداشته است.

دربارۀ تاریخ وفات وی نیز در منابع اختلافات و ابهاماتی وجود دارد. برخی درگذشت حماد را در ۱۶۴ ق/ ۷۸۱ م دانسته‌اند (ابن‌جوزی، همانجا)؛ اما بیشتر منابع وفات او را با اندکی اختلاف ۱۵۵ یا ۱۵۶ ق/ ۷۷۲ یا ۷۷۳ م ذکر کرده‌اند (نک‌ : ابن‌ندیم، ۱۰۴؛ ابن‌خلکان، همانجا؛ صفدی، ۱۳/ ۱۴۲). اما اگر روایاتی را که دربارۀ ملاقات وی با خلیفه مهدی عباسی (حک‌ ۱۵۸- ۱۶۹ ق) نقل شده است (ابوالفرج، ۶/ ۹۷)، درست بدانیم، باید پس از روی کار آمدنِ این خلیفه (۱۵۸ ق/ ۷۷۵ م) وفات یافته باشد. به روایتی ابن‌کناسه کـه گـردآورندۀ اخبـار حمـاد بوده (نک‌ : بلاشر، 117)، ابیاتی در رثای وی سروده است (نک‌ : ابن‌خلکان، ۲/ ۲۱۰).

انبوهی از روایتها و گزارشهای متعدد و گاه متناقض که دربارۀ حماد در منابع گرد آمده، زندگی و شخصیت وی را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است، چندان‌که به زحمت می‌توان براساس آنها تصویری درست و روشن از چهرۀ واقعی و شگفت وی به دست داد. او از یک سو بزرگ‌ترین راوی روزگار خود و نخستین کسی است که به گردآوری و تدوین اشعار کهن و به‌ویژه معلّقات همت گماشت و به سبب آگاهی گسترده‌اش در روایت شعر و ادب و اخبار و ایام‌العرب به راویه (صیغۀ مبالغۀ راوی) شهرت یافت و بزرگ‌ترین دانشمندان دو مکتب کوفه و بصره او را به استادی خود برگزیدند؛ و از سوی دیگر نمایشگر برخی پدیده‌های زشت و ناپسند اخلاقی و اجتماعی است که با میگساری و غلامبارگی و هرزگی روزگار را به عیش و عشرت می‌گذراند. این تصویر مبهم و مه‌آلود که منابع کهن از زندگی و شخصیت حماد ارائه کرده‌اند، پژوهشگران را در بررسی جوانب مختلف زندگی وی که در پاره‌ای موارد بی‌شباهت به ابونواس (ه‌ م) نیست، دچار سرگردانی کرده است.

از دوران کودکی و نوجوانی حماد اطلاعی در دست نیست. اما تردیدی نیست که وی در کوفه پرورش یافت و نزد استادان و دانشمندان آنجا به تحصیل علم پرداخت و از کسانی همچون سعید بن عمـرو بن سعید و سمـاک بن حـرب روایـت شنید (نک‌ : ابن‌قتیبه، الشعر، ۱۳۸؛ ابوالفرج، ۹/ ۹۸) و به زودی در زمرۀ بزرگ‌ترین راویان عصر خود درآمد (ابن‌کثیر، ۱۰/ ۱۱۷). در روایتی آمده است که ولید بن یزید از وی پرسید: چرا تو را راویه لقب داده‌اند. گفت: چون ۷۰۰ قصیده روایت می‌کنم که هرکدام با «بانت سُعاد» آغاز می‌شود (ابوالفرج، ۶/ ۱۰۱). در گزارشی دیگر آمده است که وی در پاسخ به همین سؤالِ ولید گفت: چون در ازای هریک از حروف الفبا ۱۰۰ قصیده از حفظ دارم؛ و چون ولید در این باره وی را آزمود، او ۹۰۰‘۲ قصیده از حفظ بر خواند (نک‌ : همو، ۶/ ۱۰۲؛ ابن‌خلکان، ۲/ ۲۰۶). این روایتها گرچه بسیار مبالغه‌آمیز است، حاکی از حافظۀ قوی و گستردگی دانش شعری او ست.

دربارۀ مقام علمی و دانش گستردۀ او روایتهای بسیار در منابع کهن گرد آمده است. مداینی وی را در اشعار، اخبار و ایام‌العرب، انساب، و لغت آگاه‌ترین فرد روزگار دانسته است (نک‌ : یاقوت، ۱۰/ ۲۵۸؛ ابن‌خلکان، همانجا؛ صفدی، ۱۳/ ۱۳۸). هیثم بن عدی راوی معاصر وی، حماد را داناترین فرد در کلام عرب دانسته است (ابوالفرج، ۶/ ۸۲). به گفتۀ ابوطیب لغوی، راویان هر دو مکتب کوفه و بصره به برتری مقام علمی او اذعان داشته، و از وی روایت شنیده‌اند (ص ۷۲). خَلَف احمر (د ح ۱۸۰ ق/ ۷۹۶ م) و اصمعی (د ۲۱۳ ق/ ۸۲۸ م) که هردو از بزرگ‌ترین راویان مکتب بصره به شمار می‌روند، نزد وی اخبار و اشعار کهن را آموخته، و از وی روایت کرده‌اند (سیوطی، ۲/ ۳۴۸). همچنین کسانی مانند اصمعی، اسحاق موصلی و فرزندش حماد، هیثم بن عدی، محمد بن عبدالرحمان بن سهیل و عبدالله بن اسماعیل جحدری نیز در زمرۀ راویان و شاگردان وی بوده‌اند و روایات حماد دربارۀ شاعران جاهلی و اشعار و اخبار کهن از طریق این راویان به‌ویژه هیثم بن عدی و حماد بن اسحاق موصلی به منابع کهن همچون اغانی ابوالفرج اصفهانی راه یافته است (نک‌ : ۲/ ۲۰۳، ۶/ ۶۷، ۷۹، ۸۳، ۸۴، ۸/ ۴۱۹، ۹/ ۹۸، ۲۹۵، جم‌ ).

 

روابط وی با درباریان

آگاهی گستردۀ وی دربارۀ اشعار و اخبار کهن سبب شد تا به دربار برخی از خلفا و امرا که شیفتۀ شعر و ادب بودند، راه یابد. از میان خلفای اموی، وی با هشام بن عبدالملک و جانشین وی ولید بن یزید بن عبدالملک روابط نزدیک‌تری داشته، و بارها از پاداشها و جوایز آنان برخوردار شده است (نک‌ : همو، ۱/ ۱۴۶، ۷/ ۶۷- ۶۸، ۷۹؛ یاقوت، ۱۰/ ۲۵۸- ۲۵۹). روایتهایی که دربارۀ حضور وی در دربار خلفای بنی امیه نقل شده، بیشتر شبیه به افسانه است و عموماً بر این اساس طرح‌ریزی شده است: خلیفه وی را با واسطۀ امیر کوفه که گاه از وی با نام یوسف بن عمر یاد شده، فرا می‌خواند و چون حماد راهی شام شده، به دربار خلافت راه می‌یابد، خلیفه دربارۀ بیت یا ابیاتی که شاعرش را نمی‌شناسد، از وی سؤال می‌کند و او که از عهدۀ پاسخ به‌خوبی برمی‌آید، با پاداشهای گران‌بها به عراق بازمی‌گردد (نک‌ : ابوالفرج، ۶/ ۸۸-۹۰، ۲۴/ ۱۹۵، نیز ۱۸۲-۱۸۳). گاه در مجالس و دیدارهایی که با خلفا داشته است، برخی از شاعران و آوازه‌خوانان همچون فرزدق، معبد، مالک و ابن‌عایشه نیز حضور داشته‌اند (همو، ۲/ ۲۰۳-۲۰۵، ۶/ ۸۰-۸۳، ۲۲/ ۱۰۶-۱۰۷).

برخی از این داستانها که معمولاً از اغانی سرچشمه گرفته، در سده‌های بعد شاخ‌وبرگ یافته، و با آب‌وتاب فراوان نقل شده است؛ از آن جمله روایتی است دربارۀ رفتن وی به دربار هشام که در منابع به شکلهای گوناگون تکرار شده است. در این روایت آمده است که حماد چون با یزید بن عبدالملک روابطی نزدیک داشت، پس از روی کار آمدن هشام، از بیم مجازات یک سال خانه‌نشین شد تا اینکه یوسف بن عمر والی کوفه از وی خواست تا برای دیدار با هشام رهسپار شام شود، و چون به حضور وی رسید، هشام بیتی برخواند و نام شاعرش را پرسید و حماد در پاسخ گفت: این بیت از آنِ عدی بن زید است. آن‌گاه خلیفه دو کنیز و بدره‌ای زر به او بخشید و او را راهی کوفه کرد (همو، ۶/ ۸۴-۸۶). این روایت در منابع بسیاری تکرار شده است (ابن‌حجه، ۷۰-۷۱) و چون برخی از راویان قصه‌پرداز بر آن بوده‌اند تا داستان را با میگساری و رقص و پایکوبی جذابیت بیشتر بخشند، جای هشام بن عبدالملک را با ولید بن یزید که به بی‌بندوباری و می‌خوارگی شهره بوده، عوض کرده‌اند (نک‌ : ابوالفرج، ۶/ / ۸۷؛ ابن‌عساکر، ۴/ ۴۳۱؛ ابن‌کثیر، همانجا). حدود دو سده بعد، این روایت چندسطری اغانی در برخی منابع همچون دُرّة الغَوّاص حریری به داستانی طولانی مبدل شده است (ص ۲۴۰-۲۴۳؛ نیز نک‌ : یاقوت، ۱۰/ ۲۶۰-۲۶۵).

با انقراض خلافت اموی و روی کار آمدن خلفای عباسی، ظاهراً بخت و اقبال از حماد راویه نیز همان‌گونه که خود در روایتی اعتراف کرده، برگشت. در این روایت آمده است که وی به همراه مطیع بن ایاس به دربار منصور عباسی رفت تا شاید دل او را به دست آورد؛ اما تلاشش بی‌نتیجه ماند و مورد بی‌اعتنایی و جفای خلیفه قرار گرفت (نک‌ : ابوالفرج، ۶/ ۹۱-۹۲؛ صفدی، ۱۳/ ۱۳۸- ۱۳۹). در روایتی نیز آمده است که در روزگار منصور عباسی گروهی از شاعران که شعرشان دیگر خریداری نداشت، در طلب معاش از بغداد مهاجرت کردند و حماد راویه نیز ازجملۀ آنان بود، که بغداد را به قصد کوفه ترک کرد (ابوالفرج، ۱۳/ ۳۲۵-۳۲۶). با این‌همه، دربارۀ روابط دوستانۀ حماد با جعفر فرزند خلیفه گزارشهایی در دست است (نک‌ : همو، ۶/ ۹۰-۹۱، ۹/ ۱۲۹-۱۳۰).

یکی دو گزارش نیز از روابط وی با خلیفه مهدی عباسی نقل شده است که در یکی از آنها حماد در حضور خلیفه اشعاری از اخطل در وصف مستی برمی‌خواند و از پاداش وی بهره‌مند می‌شود (نک‌ : همو، ۶/ ۹۷). در روایتی دیگر آمده است که روزی حماد در حضور مهدی ابیاتی از زهیر بن ابی سُلْمی (د ۶۰۹ م) برخواند و چون با اعتراض و انتقاد مُفَضَّل ضَبّی روبه‌رو شد، اعتراف کرد که این ابیات را خود به قصیدۀ زهیر افزوده است. آن‌گاه مهدی به ابطال روایات حماد و صحت روایات مفضل ضبی حکم داد (همو، ۶/ ۱۰۰-۱۰۱؛ ابن‌شجری، ۱/ ۴۴) و چنین پیدا ست که این روایت را بصریان برای برتری بخشیدن مفضل بر حماد ساخته‌اند.

 

تدوین روایات

حماد از پیشگامان نهضت تدوین و گردآوری اخبار و اشعار شفاهی به شمار می‌رود و به گفتۀ ابن‌سلّام وی نخستین کسی است که به گردآوری اشعار عربی همت گماشت (۱/ ۴۸؛ نیز نک‌ : صفدی، ۱۳/ ۱۳۸). می‌دانیم که اشعار، اخبار و انساب عربها و نیز روایتهای مربوط به جنگها و کشمکشهای قبیله‌ای از عصر جاهلی تا روزگار حماد همه به‌جز در مواردی اندک، به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل می‌شد و با گذشت زمان ارزش و اهمیت این روایات که ذخایر فرهنگی اعراب به شمار می‌رفت، بیشتر آشکار می‌شد؛ به‌ویژه که پس از اسلام با گسترش دامنۀ علوم و دانشهای دینی و ادبی، روایتهای شفاهی بی‌شماری در شعر و ادب، لغت، علوم قرآنی و حدیث بر روایات کهن افزوده شد و از هر سو شاخ و بال گستراند و روایت شفاهی پس از پیمودن مسیری پرفراز و نشیب، دیگر تحمل بر دوش‌کشیدن این بار سنگین و طاقت‌فرسا را نداشت. از این‌رو گروهی از راویان بزرگ این عصر که اغلب موالی ایرانی‌تبار بودند، در اندیشۀ جمع‌آوری و تدوین این روایتها برآمدند تا آنها را از خطر نابودی و یا تحریف بیشتر و آفاتی که سنت نقل شفاهی را تهدید می‌کرد، در امان نگه‌دارند. محققان معاصر عوامل متعددی را در تحقق اندیشۀ تدوین روایات مؤثر دانسته‌اند (نک‌ : بلاشر، 93-95).

اما یکی از عواملی که در این‌باره حائز اهمیت است، نقش ایرانیان و حضور آنان در جامعۀ علمی و فرهنگی آن روزگار است. ایرانیان ساکن شهرهای کوفه و بصره که تا اندازه‌ای با فرهنگ و تمدن کهن ایران آشنا بودند، چه‌بسا از تدوین روایتهای تاریخی و دینی ایرانیان در روزگار ساسانیان (نک‌ : زریاب، ۱۰۱؛ نیز ه‌ د، ۱۰/ ۵۵۷، ۵۶۲)، آگاهی داشتند و به همین سبب در آغاز عصر عباسی با روی کار آمدنِ خاندانهای ایرانی، این گروه از راویان ایرانی‌تبار فرصتی یافتند تا استعداد و نبوغ خود را با الهام از اندیشه‌های اجداد ایرانی خود در زمینۀ گردآوری و تدوین روایات به نمایش گذارند. به هر حال، از اواسط سدۀ ۲ ق/ ۸ م در شهرهای کوفه و بصره حرکتی علمی برای جمع‌آوری و تدوین اشعار و اخبار شفاهی آغاز شد و دو مکتب بصره و کوفه در روایت شکل گرفت که حماد در رأس مکتب کوفه، و ابوعمرو بن علاء در رأس مکتب بصره بود (ضیف، ۱۴۹-۱۵۰).

در پی این حرکت علمی، روایتهای مختلف در زمینه‌های شعر و ادب و خطبه‌های جاهلی، معلقات و دیوانهای شاعران جاهلی، اشعار و خطب دورۀ اسلامی، روایتهای تاریخی قبل از اسلام، غزوات پیامبر (ص)، اخبار فتوحات اسلامی، احادیث نبوی، روایتهای لغوی و به طور خلاصه آنچه دانش عربها و ذخایر فرهنگی آنان به شمار می‌رفت، همه جمع‌آوری و تدوین شد و راه را برای تألیف کتابهای جامعی در زمینه‌های گوناگون هموار ساخت و نویسندگان در سده‌های بعد با استفاده از آثار و روایتهای مدون و مکتوب، آثار ارزشمندی خلق کردند که پایه و اساس ادبیات کهن عرب به شمار می‌رود.

به گفتۀ منابع کهن، تدوین بخش عظیمی از اشعار جاهلی و به‌ویژه معلقات به همت حماد راویه انجام گرفت. وی نخستین کسی بود که قصاید معلقات را از میان قبایل مختلف جمع‌آوری کرد (نک‌ : یاقوت، ۱۰/ ۲۶۶؛ ابن‌خلکان، ۲/ ۲۰۶). علاوه بر این وی اشعار پراکندۀ بسیاری را که متعلق به شاعران دورۀ جاهلی و اسلامی بود، گرد آورد و پس از سامان بخشیدن به آنها برای هریک دیوانی مستقل تدارک دید. به گفتۀ اصمعی تمام اشعار امرؤالقیس را به‌جز اندکی که روایت ابوعمرو بن علاء است، حماد راویه گردآورده است (ابوطیب، ۷۲؛ سیوطی، ۲/ ۴۰۶؛ بلاشر، 106-107). با اینکه حماد با این کار بزرگ‌ترین خدمت را به حفظ آثار ادبی عربها کرد، اما بیش از همۀ راویان مورد ناسپاسی قرارگرفت و به جعل روایت و فساد اخلاقی و بی‌بندوباری، زندقه، غلامبارگی و حتى دزدی و حماقت (نک‌ : ابوالفرج، ۶/ ۸۳، ۹۰، ۹۶، ۱۰۲) متهم شد تا آنجا که تقریباً هیچ راوی دیگری را نمی‌شناسیم که به اندازۀ حماد به جعل و برساختن روایت و فساد و تباهی اخلاقی متهم باشد.

ابن‌سلام (د ۲۳۲ ق/ ۸۴۷ م) از نخستین کسانی است که حماد را به جعل روایت، دروغ‌پردازی و دخل و تصرف در اشعار شاعران متهم کرد و روایت شعری او را غیرقابل اعتماد دانست. وی برای اثبات دروغ‌پردازی حماد به چند روایت از یونس و ابوعبیده معمر بن مثنى استناد کرده است. این روایات بیانگر آن است که حماد اشعاری می‌سرود و آنها را به شاعران معروف نسبت می‌داد و گاه به میل خود سرودۀ شاعری را به نام شاعری دیگر منتشر می‌ساخت. چنان‌که یک بار ابیاتی از اعشى هَمْدان را گرفته، به نام طَرَفَة بن عبد بر عمر بن سعید املا کرد (۱/ ۴۸- ۴۹). در روایتی دیگر آمده است که طرماح قصیده‌ای در ۶۰ بیت نزد او برخواند و حماد فی‌البداهه ۲۰ بیت بدان افزود (ابن‌خلکان، ۲/ ۲۰۷؛ ابـن‌حجر، ۲/ ۴۲۸؛ بـرای نمونـه‌های دیگـر، نک‌ : ابوالفرج، ۲/ ۱۶۸- ۱۶۹، ۶/ ۹۷- ۹۸، ۱۴/ ۱۴۹؛ سیوطی، ۱/ ۱۷۶، ۲/ ۳۶۰).

تردیدی نیست که حماد ضمن گردآوری و تدوین اشعار جاهلی، ابیات ساختگی فراوانی نیز بدانها افزوده است، اما بی‌تردید گروهی از راویان و قصه‌پردازان دربارۀ حماد به علتهای گوناگون بیش از حد مبالغه و افراط کرده‌اند و بسیاری از روایتهایی که در آنها حماد به جعل روایت متهم شده نیز خود ساختگی است. بخشی از این اتهامات ناشی از اختلافات ریشه‌ای میان کوفیان و بصریان است، زیرا هواداران هر مکتب برآن بودند تا دانش خود را بیشتر و عمیق‌تر از دیگری نشان دهند. روایتهایی که از قول مفضل ضبی و ابوعبیده (هر دو از مکتب بصره) دربارۀ نقش حماد راویه در رواج روایات ساختگی و به فساد کشاندن شعر عرب در منابع نقل شده، نمونه‌ای از رقابتهای میان دو مکتب بصره و کوفه است. به روایت مفضل ضبی، حماد شعر عرب را چندان به فساد و تباهی کشانده کـه هیچ‌کس را یارای اصلاح و تهذیب آن نیست (نک‌ : ابوالفرج، ۶/ ۹۸- ۹۹؛ یاقوت، ۱۰/ ۲۶۵-۲۶۶).

از قول ابوعبیده نیز نقل شده که خلف احمر اشعار صحیح را از حماد راویه می‌گرفت و ابیات جعلی برایش روایت می‌کرد و حماد با نادانی آنها را به دواوین شعر عرب می‌افزود (ابوالفرج، ۶/ ۱۰۱-۱۰۲، نیز ۹۹-۱۰۰؛ سیوطی، ۲/ ۴۰۶: روایاتی از اصمعی، یونس و ابوحاتم سجستانی دربارۀ حماد و برتری دانش مفضل ضبی). گفته شده است که چون خلف احمر توبه کرد و دست از جعل حدیث بداشت، نزد کوفیان اعتراف کرد که اشعار ساختگی بسیاری برایشان روایت کرده است، اما آنان سخنش را باور نکردند و آن اشعار همچنان در دواوین ایشان باقی ماند (سیوطی، ۲/ ۴۰۳؛ صفدی، ۱۳/ ۳۵۵). به‌خوبی پیدا ست که این روایتها را هواداران مکتب بصره در جهت تضعیف راویان کوفه و غیرموثق جلوه‌دادن روایات شعری ایشان ساخته‌اند.

البته کشمکشها و رقابتهای سیاسی برای راهیابی به دربار خلفا نیز در رواج این اتهامات نقش بسزایی داشته است و گاه برخی راویان با متهم کردن رقیبان و متزلزل کردن موقعیت علمی آنان سعی کرده‌اند حریفان را از صحنه‌های سیاسی بیرون برانند و راه خود را برای نفوذ بیشتر در دربار خلافت هموار سازند. نمونه‌ای از این رقابتها را در داستان مفضل ضبی که در حضور خلیفه مهدی عباسی، حماد راویه را متهم به جعل اشعار کرده است، می‌توان یافت (نک‌ : ابوالفرج، ۶/ ۹۹-۱۰۱؛ ضیف، ۱۵۱-۱۵۲).

موضوع دیگری که بر این کشاکشها دامن می‌زد، تعارض میان دو نژاد عرب و ایرانی بود که می‌توان در حوزۀ «شعوبیه» مورد بررسی قرار داد؛ این اختلاف زمانی به اوج رسید که برخی از بصریان به‌ویژه اصمعی و مفضل به وی اتهام کفر و زندقه زدند.

حماد با کسانی همچون ابن‌مقفع، بشار بن برد، حماد عجرد، حماد بن زبرقان، والبة بن حباب، مطیع بن ایاس و ابوالعطاء سندی که همه به زندقه متهم بودند، روابط دوستانه و صمیمانه داشت (جاحظ، ۴/ ۴۴۷- ۴۴۸؛ ابوالفرج، ۶/ ۸۳، ۱۸/ ۱۰۶-۱۰۷؛ ابن‌جوزی، ۸/ ۲۷۳؛ ابن قتیبه، الشعر، ۴۸۲-۴۸۳).

رقیبان حماد برای مخدوش کردن چهرۀ وی از هیچ تلاشی حتى متهم کردن وی به دزدی نیز دریغ نکرده‌اند. در روایتی از قول ابن‌نطاح نقل شده که حماد در آغاز دزد بود و با راهزنان و صعالیک همنشینی داشت. شبی به خانه‌ای دستبرد زد و در آنجا اشعاری از انصار یافت و پس از خواندن آنها با شیفتگی در پی شعر و ادب و ایام‌العرب برآمد (ابوالفرج، ۶/ ۹۶-۹۷).

موضوع جعل اشعار و روایات در سده‌های ۲ و ۳ ق آفتی است که گریبان همۀ راویان را گرفته، و منحصر به گروه یا مکتب یا نژاد خاصی نبوده است. علاوه بر حماد کسانی چون ابوعمرو بن علا، خلف احمر، مفضل ضبی و اصمعی همه متهم به جعل روایت بوده‌اند و روایتهای ساختگی بسیاری به آنان نسبت داده شده است (نک‌ : حمزه، ۶۱-۶۲؛ امین، ۲/ ۳۰۰-۳۰۱؛ نیز ه‌ د، ۹/ ۲۶۸). اما چنین پیدا ست که به تدریج با بالا گرفتن اختلافات و تعصبات نژادی و در اوج کشمکشهای میان عربها و شعوبیان در دوره‌های بعد بیشترین حملات و انتقادات نصیب راویان ایرانی‌تبار و در رأس آنان حماد راویه شده است و نویسندگان در این باره راه اغراق و افراط پیش گرفته‌اند. این داوریهای مبالغه‌آمیز به نوشته‌های محققان معاصر نیز سرایت کرده است و گروهی بدون توجه به منشأ این اختلافات تمام روایات شعری را که امثال اصمعی و مفضل ضبی (عربهای اصیل) نقل کرده‌اند، صحیح و موثق، و آنچه را امثال حماد راویه و خلف احمر و ابوعبیده معمر بن مثنى و به‌طورکلی موالی ایرانی روایت کرده‌اند، همه را نادرست می‌شمارند (به عنوان نمونه، نک‌ : ضیف، ۱۵۳، ۱۵۶-۱۵۷، ۱۶۲؛ طه حسین، من تاریخ ... ، ۱/ ۱۷۷-۱۸۱، فی الشعر ... ، ۱۱۹-۱۲۰)؛ حال آنکه انبوهی از روایات مربوط به اشعار و اخبار و ایـام‌العرب و دواوین شاعـران ــ قبـل و بعـد از اسلام ــ را این راویان گردآوری و تدوین کرده‌اند و اگر همۀ آنها را نادرست و جعلی بخوانیم، لاجرم باید بخش عظیمی از تاریخ و ادبیات کهن عرب را نادیده بگیریم.

 

نقد شعر

حماد علاوه بر روایت، در نقد و ارزیابی اشعار نیز تبحر داشت و از پیشگامان نقد ادبی به شمار است. در روایتی از مروان بن ابی حفصه نقل شده که حماد در مجلس ولید حضور داشت و چون شاعری قصیده‌ای برمی‌خواند، او با تسلط کامل ابیات آن را یک به یک برای خلیفه نقادی می‌کرد و می‌گفت که این بیت یا مضمونش را از فلان شاعر گرفته است (ابوالفرج، ۴/ ۲۵۹، ۶/ ۸۰-۸۱). روایات بسیاری دربارۀ آراء نقدی وی و ارزیابی او از اشعار برخی شاعران جاهلی و اسلامی در منابع کهن گرد آمده است (نک‌ : ابن‌سلام، ۲/ ۶۶۸؛ صولی، ۱۷۴- ۱۷۵؛ ابوالفرج، ۸/ ۴۰، ۹/ ۱۲۹-۱۳۰، ۱۰/ ۲۸۹- ۲۹۹، ۱۸/ ۱۴، ۱۴۶).

گفته‌اند که حماد حافظ قرآن بوده، اما با همۀ فضل و دانش در قرائت قرآن ضعف داشته و در حضور عقبة بن سالم در حدود ۳۰ مورد، آیات را به تصحیف خوانده است (نک‌ : ابشیهی، ۱/ ۱۰۲؛ سیوطی، ۲/ ۴۰۶؛ ابن‌خلکان، ۲/ ۲۱۰؛ ابن‌منظور، ۷/ ۲۴۶-۲۴۷). برخی از محققان این‌گونه روایات را نیز ساختۀ رقیبان و دشمنان وی دانسته‌اند (نک‌ : علی، ۱۷/ ۳۱۳).

حماد با برخی از شاعران مشهور عصر اموی دیدارهایی داشته است (نک‌ : ابن‌قتیبه، الشعر، ۴۸۲-۴۸۳؛ ابن‌عبدربه، ۸/ ۱۵۱، ۱۶۸؛ ابوالفرج، ۶/ ۸۲، ۹۸، ۸/ ۴۰، ۹/ ۱۴۶، ۲۹۵، ۱۳/ ۳۲۲، ۳۴۷). بنابر برخی گزارشها، وی در مدینه کثّیر عزّة را ملاقات کرده و هدف خود را از سفرش بدانجا گردآوری اشعار وی و دیگر شاعران حجاز برشمرده است (همو، ۹/ ۲۹۵). ظاهراً وی پس از مدینه روانۀ مکه شده، و در آنجا به همراه احوص و نُصَیب در مجلس عمر بن ابی ربیعه شاعر غزل‌سرای عصر اموی حضور یافته است (نک‌ : ابوالفرج، ۱۱/ ۱۷۲-۱۷۴؛ تنوخی، ۱/ ۳۵۶-۳۶۰)، اما پیش از این دیدیم که این روایت نمی‌تواند درست باشد. در روایتی نیز به ملاقات وی با ابومسلم خراسانی و بهره‌مندی از پاداشهای او اشاره شده است (ابن عبد ربه، ۶/ ۱۵۷- ۱۵۸؛ ابوالفرج، ۷/ ۶۷- ۶۸).

 

مآخذ

ابشیهی، محمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، ۱۹۸۶ م؛ ابن تغری بردی، النجوم، قاهره، ۱۳۴۹ ق/ ۱۹۳۰ م؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲ ق/ ۱۹۹۲ م؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، بیروت، ۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م؛ ابن حجۀ حموی، ابوبکر، ثمرات الاوراق، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌سلام جمحی، محمد، طبقات فحول الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۴۰۰ ق/ ۱۹۸۰ م؛ ابن شجری، هبة الله، مختارات شعراء العرب، به کوشش علی‌محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ ق/ ۱۹۹۲ م؛ ابن‌عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش عبدالمجید ترحینی، بیروت، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۳ م؛ ابن‌عساکر، علی، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، به کوشش عبدالقادر بدران، بیروت، ۱۳۹۹ ق/ ۱۹۷۹ م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، لیدن، ۱۹۰۲ م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۳۸ ق/ ۱۹۶۹ م؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف؛ ابن‌منظور، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، به کوشش احمد راتب حموش و محمد ناجی عمر، دمشق، ۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۵ م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوطیب لغوی، عبدالواحد، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ ق/ ۱۹۵۵ م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش سمیر جابر، بیروت، ۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۶ م؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، بیروت، ۱۳۴۳ ق/ ۱۹۳۵ م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۷ م؛ تنوخی، محسن، الفرج بعد الشدة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۸ ق/ ۱۹۷۸ م؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ ق/ ۱۹۶۹ م؛ حریری، قاسم، درة الغواص، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار نهضة مصر للطبع والنشر؛ حمزۀ اصفهانی، التنبیه على حدوث التصحیف، به کوشش محمد اسعد طلس، دمشق، ۱۳۸۸ ق/ ۱۹۶۸ م؛ ذهبی، محمد، تاریخ‌الاسلام، حوادث ۱۴۱-۱۶۰ ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م؛ رافعی قزوینی، عبدالکریم، التدوین فی تاریخ قزوین، به کوشش عزیزالله عطاردی قوچانی، بیروت، ۱۹۸۷ م؛ زریاب، عباس، بزم‌آوردی دیگر، به کوشش صادق سجادی، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ سیوطی، المزهر، به کوشش محمد احمد جاد المولى و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد حجیری، ویسبادن، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ صولی، محمد، اخبار ابی تمام، به کوشش محمد عبده عزام و دیگران، بیروت، ۱۴۰۰ ق/ ۱۹۸۰ م؛ ضیف، شوقی، العصر الجاهلی، قاهره، ۱۹۶۰ م؛ طه حسین، فی الشعر الجاهلی، قاهره، ۱۳۴۴ ق/ ۱۹۲۶ م؛ همو، من تاریخ الادب عربی، بیروت، ۱۹۸۸ م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۴۲۲ ق/ ۲۰۰۱ م؛ یاقوت، ادبا؛ یغموری، یوسف، نورالقبس المختصر من المقتبس مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ ق/ ۱۹۶۴ م؛ نیز:

 

Blachere, R., Histoire de la littérature arabe, Paris, 1966.

عنایت‌الله فاتحی‌نژاد

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 348
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست