responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 305

ازری

نویسنده (ها) : ایران ناز کاشیان

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اُزْری، از خاندانهای اهل علم و ادب و ثروتمند عراقی که اعضای آن در ۳ سدۀ اخیر در بغداد نامی پرآوازه داشتند. این خاندان خود را از نسل عبدالصمد بن علی ازری بغدادی تمیمی می‌دانند (مظفر، ۵).

سابقۀ ۳۰۰ سالۀ این خاندان را از وقف نامه‌ای که به «وقف‌نامۀ بیت ازری» مشهور است، می‌توان باز شناخت (نک‌ : شکر، ۱۸، حاشیۀ ۱۰، که تاریخ وقف را ۱۱۵۹ق یاد کرده است؛ نیز مدرس، ۱/ ۱۱۱، که آن را ۱۱۴۹ق دانسته است). حاج محمد ازری در آن وقف املاک بسیاری را برای فرزندان خویش اختصاص داده بود (همانجا).

نسبت «ازری» ایشان، چنانکه در منابع آمده، به سبب اشتغال نیای بزرگ آنان به تجارت اُزر، نوعی پارچۀ بافته شده از پشم و پنبه، بوده است (شُبّر، ۶/ ۲۹) و یا به تعبیری دیگر، نوعی پوشاک شبیه چادر که در آن روزگار تا پایان حکومت عثمانی، زنان استفاده می‌کرده‌اند (شکر، ۱۸، حاشیۀ ۹).

در میان اعضای این خاندان، دو تن از دیگران مشهورترند:

 

۱. شیخ کاظم (یا محمدکاظم)

فرزند حاج محمدبن مراد (۱۱۴۳- جمادی‌الاول ۱۲۱۱ق/ ۱۷۳۰- نوامبر ۱۷۹۶)، معروف به ملاکاظم، شاعر مدیحه‌سرای شیعی. وی در محلۀ رأس القریۀ بغداد به دنیا آمد (همو، ۱۸؛ نیز نک‌ : مظفر، همانجا؛ عزاوی، ۲/ ۲۹۳؛ دیوان بیگی، ۱/ ۱۲۲). گویند در کودکی، به علتی که بر ما پوشیده است، قادر به راه رفتن نبود، اما پس از ۷ سالگی سلامت خود را بازیافت (شکر، ۱۹؛ امین، محسن، ۹/ ۱۱). به رسم زمان به تحصیل پرداخت. ابتدا در بغداد و سپس در نجف (مظفر، ۱۱) ادبیات عرب و فقه و اصول را نزد دانشمندان زمان خویش آموخت (شکر، ۲۱؛ امین، محسن، همانجا)، اما از آنجا که میل وافری به ادبیات، به ویژه شعر داشت، از مدرسه کناره گرفت و پیش از ۲۰ سالگی به سرودن شعر پرداخت (شکر، همانجا). با وجود این، منابع از عمق آگاهی وی از تاریخ، تفسیر، حدیث و فلسفه سخن گفته‌اند (همو، ۲۱-۲۵؛ امین، محسن، همانجا).

۱۷ ساله بود که حج گزارد، گویند در وصف «حج» خویش قصیده‌ای سرود. به گفتۀ شکر (ص ۲۶، حاشیۀ ۳۶) این قصیده در دیوان وی موجود نیست.

ازری جوان، ظاهراً هیچ‌گاه پیشۀ خانوادگی خویش را اختیار نکرد و با آنکه پدرش، املاک بسیاری بر جای نهاده بود (مدرس، همانجا؛ شکر، ۱۸)، از ثروت و دارایی بهره‌ای نداشت (مظفر، ۱۲-۱۳). با این حال، این جوان اشرافی و شاعرپیشه، همچون جوانان بغداد، ظاهر خویش را می‌آراست: ریش را می‌تراشید و سبلت خود را بر می‌تافت (همو، ۶) و کفش یمنی قرمز می‌پوشید (شکر، ۲۰-۲۱) و همواره سلاحی (نک‌ : دیوان بیگی، ۱/ ۱۲۳: خنجری) در میان داشت (قمی، الفوائد...، ۳۶۵). اما نه تنها اهل دین بر این تربیت یافتۀ نجف خرده نمی‌گرفتند، بلکه او را برای اختیار چنین هیأتی معذور نیز می‌داشتند، چه وی در راه «عقیده» به دفاع و مبارزه می‌پرداخت و معتقد بود که در این لباس بهتر می‌تواند معاندان را گوشمال دهد (مظفر، همانجا؛ دیوان بیگی، ۱/ ۱۲۲-۱۲۳). ازری چنان در باب عقاید شیعی خویش تعصب می‌ورزید که گویند اگر کسی سخنی مخالف ابراز می‌داشت، وی فوراً دست به سلاح می‌برد و قصد جانش می‌کرد (همانجا). از این‌رو، برخی گویند وی از بیم دشمنان همواره مسلح بود (امین، محسن، همانجا). با اینهمه، با دانشمندان برجسته‌ای همچون سیدمهدی بحرالعلوم (همانجا) و شیخ جعفر کاشف الغطا (شکر، ۲۵-۲۶) دوستی و پیوند داشت. گویند در مجلس سید بحرالعلوم حاضر می‌شد و سید او را بسیار احترام می‌کرد (معلم، ۱/ ۳۹۶). قمی پا از این فراتر نهاده، می‌گوید ازری نزد بحرالعلوم، به منزلۀ هشام بن حکم نزد امام صادق(ع) بود (همانجا)، چه وی در زمانی که تقیه در میان مردم رایج شده بود، با صراحت و قاطعیتی که خاص وی بود، با دشمنان به مناظره می‌پرداخت (همانجا؛ نیز نک‌ : دیوان بیگی، ۱/ ۱۲۳: در باب حضور وی در محل اجتماع اراذل و اوباش بغداد و خواندن اشعار خود). شاید بتوان گفت، صلابت و قدرت ظاهری، انتساب به قبیله‌ای کهن و دوستی با امیران آل شاوی نیز از عواملی بود که وی را در محیط بغداد از دیگران متمایز می‌ساخت (مظفر، ۶-۷).

ازری با خاندانهای سرشناسی چون آل شاوی، آل حیدری، آل فخری، آل جلیلی، آل عبدالسلام و دیگران پیوند داشت (شکر، همانجا). البته در میان ایشان، دوستی و پیوند او با سلیمان پاشاکبیر (حک‌ ۱۱۹۴-۱۲۱۷ق) و نیز امیران آل شاوی به ویژه حاج سلیمان، بسیار عمیق و مستحکم بود (همو، ۲۵، ۲۶، ۴۶؛ مظفر، ۷). در سبب این دوستی گفته‌اند که شیخ کاظم، در پی نزاع با یکی از جوانان بغداد، به قتل متهم شد و به سلیمان شاوی و پدرش عبدالله پناه برد و از آن زمان به بعد، همواره ملازم آنان بود (آل طعمه، ۱-۲)؛ اما این سخن بدون سند را هیچ‌یک از مدارک تأیید نکرده‌اند.

ازری شعر خویش را وسیلۀ کسب روزی قرار داده بود (مظفر، ۱۳). چنانکه خود می‌گوید: سوار بر مرکب خیال، آهنگ بزرگان نموده، بیابانها را در می‌نوردید تا از باران لطف ممدوح برخوردار گردد (نک‌ : دیوان، ۳۹۲) و آنگاه که مورد عنایت ممدوح قرار نمی‌گرفت، زبان به هجئ می‌گشود (همان، ۴۷۵؛ نیز نک‌ : کرکوش، ۲/ ۱۳۱). نگاهی اجمالی به دیوان او، شاعر نیازمندی را به خاطر می‌آورد که درهای «روزی» را در برابر خویش بسته یافته، چشم به عطای ممدوح می‌دوزد. شاید همین تنگدستی، وی را بر آن داشت که در پی بخت و اقبال رهسپار گردد (مظفر، ۱۳)، با اینهمه، چنان متکی به خویش است که خود را در شعر «صاحب معجزات» می‌انگارد (نک‌ : دیوان، ۱۰۹). ممدوحان وی، همه از بزرگان و امیران عراق بودند (نک‌ : شکر، ۴۶). قصایدی که وی در مدح سلیمان پاشا کبیر، در مدت ۲۳ سال ولایت وی بر عراق سروده، خود تاریخی منظوم است (نک‌ : دیوان، ۶۸-۷۳، ۲۸۹-۲۹۲، ۴۲۲-۴۲۴، ۴۲۵-۴۲۷). خاندان شاوی نیز همه از ممدوحان وی بودند، چنانکه ۱۸ قصیده در مدح سلیمان شاوی، ۵ قصیده در مدح پدرش عبدالله شاوی و قصایدی در مدح برادران و پسرش سروده است (همان، ۵۴۱-۵۴۸، فهرست؛ شکر، همانجا). البته در این میان، مدح اهل بیت نبوت (دیوان، ۳۳۱-۳۳۲)، به خصوص مدح حضرت امیر(ع) و شفاعت‌خواهی از او برای دفع وبا از بغداد (همان، ۱۷۸-۱۸۲)، نیز رثای امام حسین(ع) (همان، ۲۹۶-۳۰۳، ۴۳۱-۴۳۷، ۴۶۵-۴۶۸) نیز جایگاهی ویژه دارد.

در اثنای اختلافات و کشاکشهای عصر پاشاها، زندگی ازری یا زندگی بزرگان عراق پیوندی استوار یافته بود؛ به گونه‌ای که تا پایان عمر از خدمتشان سر بر نتافت (شکر، همانجا). قصیده‌ای که وی در ۱۲۰۶ق به مناسبت پیروزی سلیمان پاشا در برابر عشایر «ملیه» و «یزیدیه» سروده (نک‌ : همان، ۴۲۵-۴۲۷)، و نیز مدح سلیمان بیک شاوی در عید قربان ۱۲۰۳ق (همان، ۴۲۸-۴۳۰) خود اسناد معتبری دربارۀ زندگی آن امیران است.

در منابع، تاریخ مرگ وی را سالهای ۱۲۱۲ و ۱۲۱۳ق نیز یاد کرده‌اند (نک‌ : شکر، ۲۷). حرزالدین (۱/ ۱۳۸) گوید که وی در کرخ بغداد درگذشت و در کاظمیه (کاظمین) در مقبره‌ای که خاص این خاندان بود، به خاک سپرده شد (نیز نک‌ : شکر، همانجا). از وی ظاهراً جز یک دختر، فرزندی بر جای نماند (همو، ۲۷-۲۸).

ازری شهرت خویش را بیشتر مدیون قصیدۀ هائیه است. گرچه عزاوی (۲/ ۲۹۵) در صحت انتساب این قصیده به او تردید کرده است، با اینهمه، منابع به اتفاق برآنند که ازری این قصیده را که افزون بر هزار بیت بوده، خود به سبب بیم از دشمنان در طوماری نوشته بوده است (آقابزرگ، الذریعه، ۴/ ۱۳؛ مظفر، ۱۴-۱۵). پس از مرگ وی این اشعار به دست سیدصدرالدین عاملی رسید (مدرس، ۱/ ۱۱۰) و در آن هنگام، تقریباً نیمی از اشعار از میان رفته بود. در حال حاضر شمار این ابیات ۵۸۷ است.

در حقیقت «الفیۀ» ازری نامۀ دین است. شاعر خود کوشیده است در ضمن ابیات، رأی و نظر امامیه را در باب نبوت و امامت تبیین نماید و با طرح مباحث کلامی در این قصیده «امامت» را با ادله و براهین قاطع به ثبوت رساند (مظفر، همانجا). گویا وی این قصیده را به توصیۀ سیدمهدی بحرالعلوم سروده بوده است (دیوان بیگی، ۱/ ۱۲۳). قصیده با مطلعی شکوهمند آغاز می‌گردد، سپس به مدح پیامبر اکرم(ص)، و آنگاه به موضوع اصلی که همانا مناقب حضرت امیر(ع) است، می‌رسد (نک‌ : الازریة...، ۱۱۵-۱۴۴؛ امین، حسن، دائرةالمعارف...، ۱/ ۵۹). شاعر در این قصیده، حجاب «تقیه» را دریده است؛ چنانکه برخی معاندان از آن با عنوان «کفریه» (به جای اُزریه) یاد کرده‌اند (نک‌ : حرزالدین، ۲/ ۱۶۲). این قصیده چندان اعتبار داشت که گویند صاحب جواهر آرزو داشت که آن را در نامۀ اعمال او نویسند و جواهر الکلامِ او را در نامۀ اعمال ازری (قمی، الکنى...، ۲/ ۲۳)؛ قمی نیز منتخبی از ابیات آن را در مفاتیح الجنان (ص ۵۹۳-۵۹۵) در کنار ادعیۀ معصومین(ع) قرار داده است.

قصیدۀ هائیه که به «الفیه»، «ازریه» (مظفر، ۱۴) و «شمسیه» (دیوان بیگی، همانجا) نیز شهرت یافته، در حقیقت یادآور دو فن است: یکی ملحمه (حماسه‌سرایی) (نک‌ : عاصی، ۱۶۹-۱۷۰) و دیگر فنی معروف به «بند» که بیشتر در خدمت امور دینی و مجالس ذکر بوده است (نک‌ : دجیلی، «ت»). در این قصیده حماسۀ دلاوری و پایداری و پیروزیِ بزرگ مردانِ تاریخ به شیوۀ داستان منظوم بیان گردیده است. شاید بتوان اینگونه ادعا کرد که ازری با این قصیده، در دورۀ معاصر ادب عربی، مکتبی پدید آورد که مورد تقلید شاعران پس از او قرار گرفت (شکر، ۳۰؛ دجیلی، همانجا).

این قصیده ظاهراً نخستین‌بار به طور مستقل در نجف (۱۳۴۱ق) در ۱۴۳ صفحه چاپ سنگی شده است (مشار، ۷۰۹). نیز با عنوان «شمسیه» همراه با القصائد السبع العلویات در بمبئی (۱۳۳۲ق) به چاپ رسیده است. همچنین مشار (ص ۵۶۴، ۷۰۷) ضمن معرفی شرح معلقات سبع به قصیده‌ای ازری که در مدح ائمه(ع) سروده شده، اشاره می‌کند که احتمالاً همین قصیده است. به گفتۀ آقابزرگ (الذریعة، ۱۷/ ۱۳۵-۱۳۶) این قصیده با عنوان، قِران الشعر الاکبر و فرقان الفصل الازهر در بمبئی (۱۳۰۰ق) به چاپ رسیده است.

پس از انتشار «ازریه»، شیخ جابر کاظمی (د ۱۳۱۳ق) به تخمیس آن پرداخت (مظفر، ۱۷) که الدرر اللئالی نامیده شد (آقابزرگ، همان، ۴/ ۱۳-۱۴). گویند شیخ جابر پس از آن به پریشانی حواس دچار شد و این به سبب نفرین ازری بود که گفت: هرکس قصد تضمین این قصیده کند، بدین بلا مبتلا شود (نک‌ : دیوان بیگی، ۱/ ۱۲۳، ۳/ ۱۵۶۷). این قصیده همراه با تخمیس آن در ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م در بیروت با مقدمۀ محمدرضا مظفر به چاپ رسیده است. در فهرست مشار (ص ۳۵۴) صورت کامل این نام الدرر اللئالی الی تخمیس محمدکاظم الازری ضبط شده که در تهران (۱۳۰۲ق، نیز ۱۳۵۱ق) چاپ شده است.

از جمله کسانی که به شرح این قصیده پرداخته‌اند، می‌توان از شیخ علی مطیری معروف به ابن نبعه نام برد، اما ظاهراً این شرح از میان رفته است (خاقانی، شعراء الحلة، ۴/ ۵۳). ابوالمحاسن محمدبن عبدالوهاب همدانی نیز در ۱۲۷۵ق شرح دیگری برآن نوشت (نک‌ : نجف، ۱/ ۴۷، حاشیۀ ۲). اما در رد و نقد این قصیده نیز رساله‌ای انتشار یافته است، چنانکه گذشت عزاوی (۲/ ۲۹۵) به صراحت، نسبت این قصیده را به ازری رد کرده، گوید که به دنبال انتشار این قصیده و تخمیس آن، محمود ملاح، رساله‌ای در نقد آن در بغداد (۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲م) با عنوان الرزیة فی القصیدة الازریة به چاپ رساند.

ظاهراً شاعر هیچ‌گاه به گردآوری دیوان خویش همت نگماشت. آقابزرگ مجموعه‌ای از قصاید ازری را که «هائیه» نیز ضمیمه آن بوده، در کتابخانۀ محمدعلی سبزواری (نک‌ : همان، ۹/ ۶۹، نیز نک‌ : ۶/ ۴۰۱) به خط شیخ رضا بن محمد مرندی دیده بوده است. این مجموعه ظاهراً غیر از مجموعه‌ای است که سیدمحمد رشیدبن سیدداوود سعدی در اختیار داشته، و در ۱۳۲۰ق در بمبئی چاپ کرده است. سعدی در مقدمۀ دیوان گوید: «چون دیوانِ یگانۀ روزگار و خورشیدِ زمان شیخ کاظم ازری مداحِ حضرت امیر(ع)... را مشاهده کردم، سخت به چاپ آن مایل شدم» (نک‌ : شکر، ۴۵). البته دیوان ازری پیش از این تاریخ نیز، در تهران، (۱۳۰۱ق) چاپ سنگی شده است (نک‌ : GAL, S, II/ 784).

از آنجا که دیوان چاپ بمبئی از انبوه از انبوه قصاید منسوب به ازری، آکنده بود، شاکر هادی شکر به پیرایش و چاپ مجدد آن اقدام کرد و کار خود را بر ۹ نسخۀ خطی استوار ساخت. وی در تصحیح دیوان سعی بسیار کرده است تا آنچه از اشعار دیگر شاعران به وی منسوب شده، از دیوان بزداید (ص ۳۷، ۴۲-۴۴). ابتدا این دیوان در شماره‌های گوناگون مجلۀ المورد، در بغداد (۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵م) به چاپ رسید. شاکر هادی شکر در ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م بار دیگر دیوان ازری را با توجه به توجه به نسخۀ دانشگاه پرینستون، با مقدمه و حواشی به چاپ رساند.

 

۲. شیخ محمدرضا

فرزند حاج محمدبن مراد (د ۱۲۴۰ق/ ۱۸۲۵م)، ادیب و شاعر توانا و مداح اهل بیت(ع). تولد وی را سال ۱۱۶۲ق دانسته‌اند (امین، محسن، ۹/ ۲۸۳؛ شبر، ۶/ ۲۶۳؛ نیز نک‌ : آقابزرگ، طبقات، قرن ۱۳، ۲(۲)/ ۵۶۷؛ قس: امینی، ۲۹۳). در هیچ‌یک از منابع به دوران کودکی و نوجوانی وی اشاره‌ای نشده است. تنها خلیلی (هکذا...، ۶/ ۱۰) گوید: در نجف به تحصیل پرداخت و محسن امین (همانجا) اشاره می‌کند که وی علوم عربی را نزد برادر بزرگش شیخ یوسف و دیگر دانشمندان عصر آموخت.

علاقۀ وافر وی به ادبیات، به ویژه شعر، چنان بود که قصاید بلند شاعران عرب را با اشتیاقی تمام به خاطر می‌سپرد؛ چنانکه گویند معلقات سبع و نیز بسیاری از اشعار و خطبه‌های جاهلی را از برداشت (شبر، همانجا).

در وصف او گفته‌اند که جوانمردی زورمند و چالاک بود و چندان ادب و فروتنی داشت که هیچ‌گاه در حیات برادر خود شیخ کاظم، فضل و ادب خویش آشکار نکرد. گواه این مدعا، تاریخ اشعار اوست که بیشتر پس از مرگ برادر سروده شده‌اند (امین، محسن، همانجا). برخی او را از برادرش شیخ کاظم برتر می‌شمرده‌اند (نک‌ : آقابزرگ، همانجا). شاید بتوان گفت که حضور وی در محافل ادبی از عوامل مهم این تفوق و برتری بود. یکی از این مجالس که هر هفته روز پنجشنبه تشکیل می‌شد و بعدها به «معرکة الخمیس» شهرت یافت، محفل ادیبانه‌ای بود که بزرگانی همچون سیدمهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف الغطا و جز آنان در آن شرکت می‌جستند. این گروه را عقیده بر آن بود که «دین» تنها به کمک «ادب» مفهوم تواند بود (خاقانی، شعراء الغری، ۱۰/ ۲۳۶-۲۳۷).

عمدۀ اشعار وی، قصایدی است در مدح و رثا. برخی از این قصاید چنان ترتیب یافته است که عدد ابجدی هر مصراع، ماده تاریخ آن باشد (آقابزرگ، همانجا). این ویژگی بارز، گرچه ظاهراً چندان فایده‌ای ندارد، اما نمایانگر توانایی شاعر در ترکیب حروف و کلمات است (امین، محسن، همانجا). دیوان وی (آقابزرگ، الذریعة، ۹(۱)/ ۶۹: دیوان الازری الصغیر) ظاهراً هنوز به چاپ نرسیده است (نک‌ : امینی، همانجا) و محسن امین آن را حدود ۵۰۰‘۱ بیت پیش نمی‌داند (همانجا).

وی شهرت خویش را بیشتر مرهون قصیده‌ای است که در باب فاجعۀ حملۀ وهابیان به کربلا (۱۲۱۶ق) سروده است. امینی بخشی از این قصیده را از دیوان وی برگزیده، و در شهداء الفضیلة (ص ۲۹۳-۲۹۶) به چاپ رسانیده است. همچنین هنگامی که ابن سعود وهابی نامه‌ای در باب همین فاجعه خطاب به شیخ جعفر کاشف الغطا می‌نگارد و از وی می‌خواهد تا با تمام اهل عراق به دعوت وهابیه، پاسخ مثبت دهد، از ری ردیه‌ای کوبنده می‌سراید (نک‌ : امین، محسن، ۹/ ۲۸۵-۲۸۶؛ امینی، ۲۹۶-۳۰۲) و رثاگوی کشته‌شدگان آن فاجعه می‌گردد (همو، ۳۰۲-۳۰۳).

از دیگر مدایح و مراثی وی می‌توان از رثای سیدمرتضى، پدر سید مهدی بحرالعلوم (امین، محسن، ۹/ ۲۸۴)، مدح سیدمهدی بحرالعلوم (همو، ۹/ ۲۸۳)، رثای سیدجواد عاملی، صاحب مفتاح الکرامه (همو، ۹/ ۲۸۶-۱۸۷)، ستایش حضرت ابوالفضل العباس(ع) (شبر، ۶/ ۲۶۳-۲۶۵)، رثای امام حسین(ع) (همو، ۶/ ۲۶۰) و اهل بیت(ع) (همو، ۶/ ۲۶۶؛ نقشبندی، ۵۶۳) نام برد. محسن امین ۷ قصیده به شیوۀ معلقات سبع به وی نسبت داده است (۹/ ۲۸۶) که ظاهراً در رثای امام حسین(ع) سروده شده است (قس: آقابزرگ، طبقات، همانجا). نیز وی دعای مشهور «حدیث کساء» را به نظم کشیده است (همانجا).

شیخ محمدرضا در ۸۰ سالگی در کاظمین (نک‌ : کحاله، ۹/ ۳۱۳، که بغداد آورده است) درگذشت و همانجا در کنار دو برادرش شیخ یوسف و شیخ کاظم ازری، در سردابی که معروف به آرامگاه سیدمرتضى علم الهدى است، مدفون شد (مدرس، ۷/ ۴۳۴).

از دیگر افراد این خاندان می‌توان از شیخ راضی ازری (آقابزرگ، همان، ۲(۲)/ ۵۳۲-۵۳۳)، شیخ مسعود ازری (همو، الذریعة، ۹(۱) / ۷۰)، شیخ مهدی ازری (حرزالدین، ۳/ ۱۰۹) و شیخ یوسف ازری (همو، ۳/ ۲۹۵-۲۹۶) نام برد.

افزون بر افراد این خاندان، یکی دیگر از رجال سیاسی و اهل ادب بغداد با عنوان ازری معروف است که شرح احوال او نیز در اینجا می‌آید:

 

عبدالحسین ازری

فرزند یوسف بن محمدبن محمود حضیری تمیمی (۱۲۹۸- ربیع‌الآخر ۱۳۷۴ق/ ۱۸۸۱- دسامبر ۱۹۵۴م)، نویسنده، شاعر، سیاستمدار و روزنامه‌نگار عراقی. وی نسب خویش را به خاندانی از قبیلۀ بنی تمیم برمی‌کشد (خلیلی، مقدمه، ۱۱). در باب نسبتِ «ازری» وی برخی به خطا وی را نیز از خاندان شیخ کاظم ازری پنداشته‌اند (نک‌ : امین، محسن، ۷/ ۴۴۰؛ بطی، ۲/ ۵۱؛ داغر، ۴/ ۵۷) و سبب این خلط را ازدواج دختر شیخ محمدرضا ازری با یکی از حضریها دانسته‌اند. پس از این وصلت، نسبت ازری بر این خاندان نیز اطلاق شد (خلیلی، هکذا، ۶/ ۱۴، مقدمه، همانجا، موسوعة...، ۳/ ۷۹). شبر (۱۰/ ۸۲) این سبب را نیز انکار کرده، و از قول عبدالحسین ازری آورده است که لقب «ازری» تنها به سبب خرید و فروش ازر (نک‌ : آغاز مقاله) بوده است (نیز نک‌ : زرکلی، ۳/ ۲۷۸).

عبدالحسین ازری در بغداد به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، به رسم زمان، پیشۀ پدر اختیار کرد و در حجرۀ وی به کار پرداخت (آقابزرگ، طبقات، قرن ۱۴، ۱(۳)/ ۱۰۸۸). گرایش وی به دانشمندانی که با پدر دوستی داشتند، او را از پیشۀ تجارت دور ساخت (همانجا). از این‌رو در محضر استادان بغداد همچون شیخ شکر بغدادی، ادب و علوم دینی آموخت (بطی، همانجا). گویند کمتر از ۱۵ سال داشت که شعر می‌سرود (آقابزرگ، داغر، همانجاها). شاید بتوان شعر پرشوری را که وی در ۱۹۰۷م به مناسبت افتتاح مدرسۀ جعفریه سرود، آغاز شهرت شاعری وی دانست (خلیلی، مقدمه، ۱۲؛ نیز نک‌ : ازری، عبدالحسین، ۱۵۵-۱۵۶). بعدها این شهرت با برپایی جشن «سوق عکاظ» در بغداد (۱۹۲۲م) که به ریاست ملک فیصل اول، شاه عراق، برپا شده بود، به اوج خود رسید؛ زیرا توانست یکی از جوایز برتر این جشن را با قرائت شعر «الوطن» به خود اختصاص دهد (خلیلی، همان، ۱۳؛ ازری، عبدالحسین، ۸۹-۹۱).

عصری که وی در آن می‌زیست، به آشوب و انقلاب آکنده بود: عراق، زیر سلطۀ امپراتوری عثمانی بود؛ فساد دستگاه اداری چنان بود که والیان حکم ولایات را خریداری می‌کردند، امنیت مفهومی در جامعه نداشت و قبایل عراقی درگیر جنگهای داخلی بودند (خلیلی، هکذا، ۶/ ۱۷) و سرانجام جنگ جهانی اول فقر و پریشانی را به اوج رسانید. در چنین احوالی بود که ازری با اعتقادی راسخ، روزنامه و روزنامه‌نگاری را بهترین حربه برای رویارویی با سلطۀ بیگانگان انگاشت (خلیلی، داغر، همانجاها). نخستین تلاش وی انتشار روزنامۀ ادبی ـ سیاسی الروضة بود که شمارۀ اول آن در ۲۲ حزیران (ژوئن) ۱۹۰۹م در بغداد منتشر شد، اما کمتر از یک سال نپایید و به دستور حکومت وقت تعطیل شد (حسنی، ۱/ ۶۳؛ آقابزرگ، همانجا). وی در ۱۹۱۰م روزنامۀ مصباح الشرق را در جهت خدمت به نهضت رهایی عراق، جایگزین الروضه ساخت، اما این روزنامه نیز به همان سرنوشت دچار شد (حسنی، ۱/ ۶۶؛ فیاض، ۹۸). ابراهیم در کشاف... از دو عنوان روزنامۀ دیگر به مسئولیت عبدالحسین ازری نام می‌برد که در دیگر منابع نیامده است (نک‌ : ص ۱۹، ۱۳۸): یکی روزنامۀ آخرت است که نخستین شمارۀ آن در ۳ نیسان (آوریل) ۱۹۱۰م به دو زبان عربی و فارسی انتشار می‌یافت و مدیریت آن را محمدتقی یزدی برعهده داشت. نسخه‌ای از شمارۀ اول آن در کتابخانۀ فرهنگستان علمی عراق موجود است. دو دیگر روزنامۀ سیاسی الفرات که در ۱۳ نیسان (آوریل) ۱۹۱۰م منتشر شده است، اما ظاهراً این دو روزنامه نیز مدت طولانی دوام نیاوردند.

عبدالحسین ازری در همان سال، پیش از آنکه به تأسیس روزنامۀ دیگری بپردازد، مدیریت مجلۀ العلم را که صاحب امتیاز آن سید هبأالدین شهرستانی بود، برعهده گرفت. نخستین شمارۀ این ماهنامه در ربیع‌الاول ۱۳۲۸ در بغداد به چاپ رسید، اما شماره‌های بعدی آن در نجف چاپ شد. پس از انتشار ۹ شماره از سال دوم، به سبب مسافرت شهرستانی برای گزاردن حج و سپس شروع جنگ جهانی، نشر آن به تعویق افتاد و سپس تعطیل شد (حسنی، ۱/ ۳۰). نسخه‌هایی از برخی شماره‌های این مجله در کتابخانه‌های عراق موجود است (نک‌ : ابراهیم، ۲۹۲).

در ۱۹۱۱م روزنامه‌های مصباح و سپس مصباح الاغر را منتشر ساخت (آقابزرگ، طبقات، قرن ۱۴، ۱(۳)/ ۱۰۸۹). روزنامۀ اخیر تا پیش از جنگ جهانی اول نیز منتشر می‌شد، اما با شروع جنگ، به دستور حکام عثمانی، تمامی روزنامه‌ها در بغداد و بصره توقیف، و چاپخانۀ آنها مصادره شد. ازری نیز از جمله کسانی بود که بازداشت و به خاک عثمانی تبعید شدند (داغر، همانجا؛ فیاض، ۹۹؛ حسنی، ۱/ ۷۰). دوران تبعید وی را دو سال یاد کرده‌اند (خلیلی، هکذا، ۶/ ۱۸). عبدالحسین ازری در قصیده‌ای که در تبعیدگاه (قیصریه) سروده، از رنج و اندوه دوری بغداد سخت نالیده است (ص ۲۰۰-۲۰۱). وی در این مدت، زبان فرانسه را نیک آموخت (خلیلی، همانجا) و پس از آن، چون به عراق بازگشت، میهن را در اشغال سپاه انگلیس یافت (داغر، ۴/ ۵۸؛ نیز نک‌ : لوتسکی، ۵۷۸). در ۱۹۱۷م با روزنامۀ العرب به همکاری پرداخت. روزنامۀ سیاسی العرب، تنها روزنامۀ رسمیِ معتبری بود که از سوی قوای اشغالگر انگلیس در بغداد منتشر می‌شد. مقالاتی که در این روزنامه به چاپ می‌رسید، به قلم گروهی از نویسندگان عرب از جمله عبدالحسین ازری بود. سرپرستی این گروه را انستاس ماری کرملی بر عهده داشت. این نویسندگان از بیم تهمتِ همکاری با بیگانگان اشغالگر، مقالات خود را با نام مستعار امضا می‌کردند (حسنی، ۱/ ۷۵).

دانسته نیست که ازری، همکاری خود را از چه هنگام با احزاب سیاسی وقت آغاز کرده است، اما می‌دانیم که وی به حزب ائتلاف پیوسته بوده است (عزالدین، ۳۱) و این حزب، همان است که در آن زمان، به سبب معارضه با حزب اتحاد و ترقی (ه‌ م) شهرت یافته بود (داغر، ۴/ ۵۷). همچنین هنگامی که حزب «اللامرکزیة العربی» در بیروت به فعالیت پرداخت، وی به شاخۀ عراق آن پیوست و روزنامۀ مصباح الاغر را پایگاه تبلیغ و دعوت آن قرار داد (همو، ۴/ ۵۷-۵۸؛ نیز نک‌ : خلیلی، هکذا، ۶/ ۱۷). این روزنامه، چنانکه گفته شد از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۴م فعالیت داشت.

ازری به دنبال شکل‌گیری انقلاب ۱۹۲۰م در عراق به صف انقلابیون پیوست (نک‌ : داغر، همانجا) و با سرودن اشعار ملی ـ میهنی انقلاب را یاری کرد. از جمله اشعار انقلابی و شورانگیز وی، ابیاتی است که در رثای شیخ محمدتقی شیرازی (د ۱۳۳۸ق/ ۱۹۲۰م) سروده، و در ضمن آن سیاست بریتانیا را مورد نکوهش قرار داده است (نک‌ : ص ۲۹۱-۲۹۲؛ کمال‌الدین، ۳۳۰-۳۳۱). به گفتۀ زرکلی (۳/ ۲۷۸)، وی پس از آن از عراق به جزیرۀ هنگام تبعید شد. مدت اسارت وی در این محل روشن نیست و هیچ‌یک از منابع نیز به این نکته اشاره نکرده‌اند. سالهای پس از ۱۹۲۰م، ازری مدیریت شرکت راه‌آهن شهریِ بغداد ـ کاظیمن را برعهده گرفت (خلیلی، همان، ۶/ ۱۹، مقدمه، ۱۵). البته حسن امین (الموسوعة...، ۴/ ۱۵۴) اشاره می‌کند که وی پس از روی کار آمدن حکومت ملی عراق به نمایندگی مردم در مجلس انتخاب شد؛ اما دیگر منابع چنین مطلبی را تأیید نکرده‌اند.

به هر روی، عشق به روزنامه و روزنامه‌نگاری، وی را برآن داشت تا بار دیگر به انتشار مجله‌ای با عنوان الاصلاح دست زند. نخستین شمارۀ آن در محرم ۱۳۴۳/ آب (اوت) ۱۹۲۴ منتشر شد، اما به رغم استقبال مردم، بیشتر از ۴ شماره انتشار نیافت (ابراهیم، ۲۰۴؛ قس: حسنی، ۱/ ۴۵). از ۱۹۲۴م به بعد، وی در عرصۀ سیاست چندان فعالیتی نداشت و از این پس بیشتر نویسنده و شاعری فرهیخته بود، تا فردی انقلابی و پرشور.

شخصیت ازری از میان برگ برگ دیوان وی آشکار است: شعر او با اینکه آینۀ تمام‌نمایِ درد و رنجی است که عراق در آن برهه از تاریخ بر دوش می‌کشید، رنگ و بوی جهانی نیز دارد. شاعر از غم قتل عام «دیر یاسین» می‌سوزد و ناله می‌کند (ص ۱۲۱-۱۲۲) و در جشن افتتاح «مدرسۀ تفیّض» اشک شوق جاری می‌سازد (ص ۱۷۴-۱۷۵)؛ وطن را می‌ستاید (ص ۸۹-۹۱) و از سقوط هواپیمای هموطنش می‌گدازد (ص ۵۸-۵۹)؛ به انتقاد از کسانی می‌پردازد که بدون لیاقت و کفایت عهده‌دار امور گردیده‌اند (ص ۲۷-۲۹)؛ در غربت به یاد زادگاهش می‌گرید (ص ۲۰۰-۲۰۱)؛ در مسألۀ کشف حجاب همچون مؤمنی معتقد و متعهد می‌خروشد و زنان را با حفظ حجاب، به دانش‌اندوزی سفارش می‌کند (ص ۳۰-۳۱؛ بطی، ۲/ ۵۵-۵۶؛ عزالدین، ۲۱۶)؛ بزرگان و اندیشمندان را مرثیه می‌گوید (مثلاً نک‌ : ص ۲۸۵: رثای تاگور شاعر بزرگ هند، نیز ص ۲۹۴: رثای محسن امین)؛ اما کسی جز رسول اکرم(ص) و خاندان عصمت و طهارت(ع) را نمی‌ستاید (نک‌ : ص ۳۱۷-۳۲۲، ۳۲۳-۳۲۶: باب مدایح).

این ادیب فرزانه در ۷۴ سالگی در بغداد چشم از جهان فرو بست. پیکرش از بغداد به نجف اشرف منتقل، و در وادی السلام مدفون شد (آقابزرگ، طبقات، قرن ۱۴، ۱(۳)/ ۱۰۹۰). پس از اعلام مرگ وی، خبرگزاریهای عراق از او با عنوان یکی از پیشگامان تحقق حاکمیت ملی یاد کرده‌اند. در آن هنگام دو پسر او، عبدالکریم و عبدالامیر ازری از وزرای وقت عراق به شمار می‌آمدند (زرکلی، ۳/ ۲۷۹).

 

آثار چاپی

۱. البوران، مجموعۀ داستان که به گفتۀ آقابزرگ (الذریعة، ۳/ ۱۵۵، طبقات، همانجا) به چاپ رسیده است.

۲. دیوان. عبدالحسین ازری تا زنده بود، موفق به چاپ دیوان خود نشد، اما پس از مرگ وی، فرزندانش به چاپ آن اقدام کردند (خلیلی، هکذا، ۶/ ۲۴-۲۶). نیز این اثر به کوشش مکی سیدجاسم و شاکر هادی شکر، در بیروت به چاپ رسیده است. علی شرقی دربارۀ ازری و دیوان او، و نیز جعفر خلیلی دربارۀ شخصیت ازری و اشعارش مقدمه‌ای بر آن نگاشته‌اند.

دیوان به ۵ باب تقسیم شده است: باب اول، قصاید اجتماعی؛ باب دوم، رباعیها و قطعات؛ باب سوم، مرثیه‌ها؛ باب چهارم، مدیحه و مرثیۀ خاندان عصمت(ع) و باب پنجم، نسیب و غزل.

۳. قصر التاج، مجموعۀ پژوهشهای تاریخی اوست که به طور مرتب در مجلۀ المنبر العام از شمارۀ دوم سال اول در ۱۹۲۵م به چاپ رسیده است (احمد، ۱۷۱).

 

آثار خطی

دیگر آثار ازری که همچنان به صورت خطی بر جای مانده، اینهاست: ۱. بطل الحلة، روایت گونه‌ای است از فجایعی که در حله رخ داده است (آقابزرگ، الذریعة، ۳/ ۱۲۸-۱۲۹؛ زرکلی، همانجا)؛ ۲. تاریخ العراق قدیماً و حدیثاً، در دو مجلد (آقابزرگ، همان، ۳/ ۲۶۴-۲۶۵)؛ ۳. مجموعة الازری، شامل مقالات سیاسی، اجتماعی و اخلاقی او (زرکلی، همانجا).

 

مآخذ

آقابزرگ، الذریعة؛ همو، طبقات اعلام الشیعة، مشهد، ۱۴۰۴ق؛ آل طعمه، عدنان، «الازری شاعر بغداد المعلى»، الاعتصام، دمشق، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۴م، س ۴، شم‌ ۳۹-۴۰؛ ابراهیم، زاهده، کشاف بالجرائد و المجلات العراقیة، بغداد، ۱۹۷۶م؛ احمد، عبدالله، فهرست القصة العراقیة، بغداد، ۱۹۷۳م؛ ازری، عبدالحسین، دیوان، به کوشش مکی سیدجاسم و شاکر هادی شکر، بیروت، مؤسسة النعمان؛ ازری، کاظم، الازریة فی مدح النبی و الوصی و الآرال(ص)، به کوشش محمدرضا مظفر، بیروت، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م؛ همو، دیوان، به کوشش شاکر هادی شکر، بیروت/ کویت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م؛ امین، حسن، دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م؛ همو، الموسوعة الاسلامیة، بیروت، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ امینی، عبدالحسین، شهداء الفضیلة، قم، ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶م؛ بطی، رفائیل، الادب العصری فی العراق العربی، مصر، ۱۳۴۲ق/ ۱۹۲۳م؛ حرزالدین، محمد، معارف الرجال، قم، ۱۴۰۵ق؛ حسنی، عبدالرزاق، تاریخ الصحافة العراقیة، صیدا، ۱۳۹۱ق/ ۱۹۷۱م؛ خاقانی، علی، شعراء الحلة، نجف، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۲م؛ همو، شعراء الغری، نجف، ۱۳۷۶ق/ ۱۹۵۶م؛ خلیلی، جعفر، مقدمه بر دیوان عبدالحسین ازری (هم‌)؛ همو، هکذا عرفتهم، قم، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م؛ داغر، یوسف، مصادر الدراسة الادبیة، بیروت، ۱۹۸۳م؛ دجیلی، عبدالکریم، البند فی الادب العربی، بغداد، ۱۳۷۸ق/ ۱۹۵۹م؛ دیوان بیگی، احمد، حدیقة الشعراء، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ زرکلی، اعلام؛ شُبّر، جواد، ادب الطف، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م؛ شکر، شاکرهادی، مقدمه و حاشیه بر دیوان کاظم ازری (هم‌)؛ عاصی، میشال، الفن و الادب، بیروت، ۱۹۸۰م؛ عزاوی، عباس، تاریخ الادب العربی فی العراق، بغداد، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲م؛ عزالدین، یوسف، الشعر العراقی الحدیث، قاهره، دارالمعارف؛ فیاض، عبدالله، الثورة العراقیة الکبرى، بغداد، ۱۹۷۵م؛ قمی، عباس، الفوائد الرضویة، تهران، ۱۳۲۷ش؛ همو، الکنى و الالقاب، تهران، ۱۳۹۷ق؛ همو، مفاتیح الجنان، ترجمۀ الٰهی قمشه‌ای، تهران، ۱۳۸۳ق/ ۱۳۴۲ش؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، ۱۳۷۶ق/ ۱۹۵۷م؛ کرکوش حلی، یوسف، تاریخ الحلة، نجف، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۵م؛ کمال‌الدین، محمدعلی، الثورة العراقیة الکبرى، بغداد، ۱۳۹۱ق/ ۱۹۷۱م؛ لوتسکی، ولادیمیر، تاریخ عرب در قرون جدید، ترجمۀ پرویز بابایی، تهران، ۱۳۵۶ش؛ مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، ۱۳۶۹ش؛ مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی عربی، تهران، ۱۳۴۴ش؛ مظفر، محمدرضا، مقدمه بر الازریة (نک‌ : هم‌ ، ازری، کاظم)؛ معلم حبیب‌آبادی، محمدعلی، مکارم الآثار، اصفهان، ۱۳۷۰ش؛ نجف، محمدمهدی، فهرست مخطوطات مکتبة الامام الحکیم العامة، نجف، ۱۳۸۹ق؛ نقشبندی، اسامه ناصر و ظمیاء محمدعباس، مخطوطات الادب فی المتحف العراقی، کویت، ۱۹۸۵م؛ نیز:

 

GAL, S.

ایران‌ناز کاشیان

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 305
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست