responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 285

بیان

نویسنده (ها) : اصغر دادبه - بابک فرزانه

آخرین بروز رسانی : یکشنبه 18 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

 

بَیان‌، در لغت‌ به‌ معنی‌ روشنی‌ و وضوح‌، و در اصطلاحْ اصول‌ و قواعدی‌ است‌ كه‌ به‌ وسیلۀ آنها چگونگیِ ارائۀ یك‌ معنا به‌ شیوه‌های‌ مختلف‌ شناخته‌ می‌شود، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ هریك‌ از آن‌ شیوه‌ها در وضوحِ دلالت‌ عقلی‌ بر آن‌ معنا با یكدیگر متفاوت‌اند. واژۀ بیان‌ مترادف‌ با بلاغت‌ به‌ كار رفته‌، و همۀ فنون‌ بلاغت‌ بیان‌ نیز نامیده‌ شده‌ است‌. برخی‌ نیز تنها دو علمِ بیان‌ و بدیع‌ را بیان‌ خوانده‌اند (خطیب‌، ۸۳؛ نیز نک‌ : ابن‌ وهب‌، ۱۲۹؛ ابن‌ اثیر، ۱ /۱۰۵؛ ه‌ د، بلاغت‌).

دانشمندان‌ علم‌ بلاغت‌ غالباً اصطلاحات‌ این‌ علم‌ را به‌ صورت‌ عام‌ به‌ كار می‌برده‌اند. دانش‌ بیان‌ در مفهوم‌ِ عام‌ خود پس‌ از نحو و لغت‌ در اوایل‌ سدۀ ۲ق‌ /۸م‌ تولد یافت‌، مسیر پرسنگلاخِ تكامل‌ و پیشرفت‌ را پیمود و با تأثیرپذیری‌ از فلسفه‌ و بیان‌ یونانی‌ در سدۀ ۵ ق‌ /۱۱ م‌ به‌ كمال‌ خود دست‌ یافت‌ و سرانجام‌ در سدۀ ۷ق‌ / ۱۳ م‌ توسط سكاكی‌ (د ۶۲۶ق‌ / ۱۲۲۹م‌) به‌ ۳ شاخۀ معانی‌، بیان‌ و بدیع‌ تقسیم‌ شد (نک‌ : همانجا؛ طبانه‌، علم‌ ... ، ۱۲ بب‌ ).

از مهم‌ترین‌ موضوعاتی‌ كه‌ برای‌ نخستین‌بار در پژوهشهای‌ قرآنی‌ مورد توجه‌ بلاغت‌ و بیان‌ قرار گرفت‌، مجاز بود و از كهن‌ترین‌ كتابهای‌ بلاغی ‌در این ‌زمینه ‌كتاب‌ مجاز القرآن‌ ابوعبیده‌ معمر بن‌ مثنى (د ح‌ ۲۱۰ ق‌/۸۲۵ م‌) است‌ و به‌ همین‌ سبب‌، برخی‌ وی‌ را واضع‌ علم‌ بیان‌ دانسته‌اند (هاشمی‌، ۲۴۵؛ نیز نک‌ : ه‌ د، بلاغت‌). پس‌ از مجاز القرآن‌ ابوعبیده‌، كهن‌ترین‌ اثری‌ كه‌ به‌ علم‌ بیان‌ پرداخته‌، البیان‌ والتبیین‌ جاحظ است‌. بیان‌ از نظر جاحظ دلالت‌ آشكار بر معنای‌ پنهان‌ است‌ (۱/۷۵). از دیدگاه‌ وی‌ هر دلالتی‌ بر معنا بیان‌ است‌. جاحظ انواع‌ دلالت‌ یا بیان‌ را چنین‌ بر می‌شمرد: ۱. دلالت‌ با لفظ؛ ۲. دلالت‌ به‌ وسیلۀ اشاره‌ (با دست‌، سر، چشم‌ و جز آنها)؛ ۳. دلالت‌ با خط؛ ۴. دلالت‌ با عُقَد (= نشانه‌ها، آیات‌)، ضبط این‌ واژه‌ به‌ صورت‌ عَقد درست‌ نیست‌ (EI۲, I/۱۱۱۵)؛ ۵. دلالت‌ نِصْبه‌ (= وضعیت‌، حالت‌). جاحظ می‌گوید: بیان‌ اسمی‌ است‌ جامع‌ و فراگیر كه‌ از چهرۀ معنی‌ پرده‌ بر می‌دارد و شنونده‌ را به‌ حقیقت‌ آن‌ می‌رساند (۱ /۷۶).

بی‌تردید عقیدۀ شعوبیان‌ مبنی‌ بر اینكه‌ عربها هیچ‌گونه‌ برتری‌ نسبت‌ به‌ سایر امتها ندارند، مهم‌ترین‌ انگیزۀ جاحظ در نگارش‌ البیان‌ والتبیین‌ است‌ (نک‌ : طبانه‌، البیان‌ ... ، ۶۳). وی‌ با بهره‌گیری‌ از اطلاعات‌ گستردۀ خود و با تعصب‌ می‌كوشد اصالت‌ بیان‌ عربی‌ را اثبات‌ كند (همان‌، ۶۵-۶۶). بنابراین‌ ــ و با چشم‌پوشی‌ از اثر ابوعبیده‌ ــ جاحظ نخستین‌ كسی‌ است‌ كه‌ در زمینۀ بیان‌ دست‌ به‌ تألیف‌ زده‌ است‌. وی‌ در البیان‌ والتبیین‌ بخشی‌ را با عنوان‌ باب‌ البیان‌ گشوده‌، و در آن‌ سخنانی‌ دربارۀ بیان‌ و اهمیت‌ آن‌ برای‌ انسان‌ آورده‌ است‌ (۱ /۷۵-۸۷).

پس‌ از جاحظ دانشمندان‌ بسیاری‌ به‌ موضوع‌ ادب‌، بیان‌ و بلاغت‌ پرداختند. در سدۀ ۳ق‌ /۹م‌ ابن‌ قتیبه‌ (د ۲۷۶ق‌ /۸۸۹م‌)، مبرد (د ۲۸۵ ق‌ / ۸۹۸ م‌)، ثعلب‌ (د ۲۹۱ ق‌ /۹۰۴ م‌) و عبدالله‌ ابن‌ معتز (د ۲۹۶ق‌ /۹۰۸م‌) آثار ارزشمندی‌ در زمینۀ بیان‌ به‌ مفهوم‌ عام‌ آن‌ تألیف‌ كردند. به‌ عنوان‌ نمونه‌ ثعلب‌ در كتاب‌ خود قواعدالشعر به‌ موضوع‌ تشبیه‌ و استعاره‌ كه‌ امروزه‌ از موضوعات‌ علم‌ بیان‌ است‌، اشاره‌ می‌كند و آنها را از فنون‌ شعر برمی‌شمرد (ص‌ ۳۱، ۴۷) و ابن‌ قتیبه‌ در كتاب‌ تأویل‌ مشكل‌ القرآن‌ وجوه‌ بیانی‌ قرآن‌ را مورد بررسی‌ قرار می‌دهد (مثلاً نک‌ : ص‌ ۲۰-۲۱) و مبرد نیز در كتاب‌ الكامل‌ به‌ تفصیل‌ به‌ موضوع‌ تشبیه‌ می‌پردازد (۳ /۳۲ بب‌ ).

اسحاق‌ بن‌ ابراهیم‌ ابن‌وهب‌ (اوایل‌ سدۀ ۴ق‌ /۱۰م‌) با تأثیرپذیری‌ از البیان‌ والتبیین‌ جاحظ كتاب‌ البرهان‌ فی‌ وجوه‌ البیان‌ را تألیف‌ كرد. این‌ كتاب‌ كه‌ نخست‌ در ۱۳۴۹ق‌ /۱۹۳۰م‌ چاپ‌ شده‌ بود، در ۱۳۵۷ق‌ /۱۹۳۸م‌ به‌ كوشش‌ طه‌ حسین‌ و عبدالحمید عبادی‌ با نام‌ نقدالنثر اثر قدامة بن‌ جعفر منتشر شد. جالب‌ آنكه‌ طه‌ حسین‌ در سخنرانی‌، و سپس‌ در مقدمۀ خود بر كتاب‌ می‌نویسد كه‌ انتساب‌ آن‌ را به‌ قدامه‌ باور ندارد، برخلاف‌ عبادی‌ كه‌ بر این‌ انتساب‌ اصرار می‌ورزد، اما آخرین‌ چاپ‌ كتاب‌ آشكارا نشان‌ داد كه‌ مؤلف‌، همانا اسحاق‌ ابن‌ وهب‌ (ه‌ م) است‌. طه‌ حسین‌ در مقدمۀ خود با عنوان «تمهید من‌ البیان‌ العربی‌ من‌ الجاحظ الى‌ عبدالقاهر» كوشیده‌ است‌ تأثیر فلسفه‌ و بیان‌ یونانی‌ را در بیان‌ عربی‌ تبیین‌ كند.

ابن‌ وهب‌ اثر خود را فصل‌بندی‌ و طبقه‌بندی‌ موضعی‌ كرده‌، اما در «اصطلاح‌شناسیِ» علم‌ بیان‌، سلیقۀ خاص‌ خود را داشته‌ است‌. به‌ گمان‌ او، بیان‌ بر ۴ اصل‌ استوار است‌: ۱. اعتبار برابر با «نِصبه‌» نزد جاحظ و مشتمل‌ بر ظاهر و باطن‌؛ ۲. اعتقاد، مشتمل‌ بر حق‌، مشتبه‌ و باطل‌؛ ۳. عبارت‌ برابر با «لفظ» نزد جاحظ، كه‌ مفصل‌ترین‌ مبحث‌ و شامل‌ بر اقسام‌ متعدد چون‌ خبر، تشبیه‌، استعاره‌ و ... است‌؛ ۴. كتاب‌ برابر با «خط» نزد جاحظ. او در این‌ قسمت‌ به‌ موضوعات‌ بسیار سودمندی‌ دربارۀ نگارش‌ پرداخته‌ است‌ كه‌ غالباً با موضوعات‌ بیان‌ هم‌ رابطۀ مستقیمی‌ ندارد (ص‌ ۵۶-۵۷).

ابن‌ وهب‌ البیان‌ جاحظ را با دقت‌ مورد بررسی‌ قرار داده‌، و برخی‌ موارد آن‌ را نقادی‌ كرده‌ است‌ (نک‌ : طبانه‌، همان‌، ۸۴).

البرهان‌ را ــ پس‌ از البیان‌ جاحظ ــ می‌توان‌ نخستین‌ كوشش‌ علمی‌ برای‌ بررسی‌ ادب‌ و انواع‌ و فنون‌ آن‌ دانست‌. ابن‌ وهب‌ در این‌ كتاب‌ به‌ برخی‌ ویژگیهای‌ عبارت‌ چون‌ تشبیه‌، لحن‌، رمز، وحی‌، استعاره‌، امثال‌، لغز، حذف‌، مبالغه‌، فصل‌ و وصل‌، تقدیم‌ و تأخیر و جز آنها اشاره‌ می‌كند (نک‌ : ص‌ ۱۰۱، ۱۰۷، ۱۰۹، جم‌ ؛ طبانه‌، همان‌، ۸۱-۸۴).

در سدۀ ۴ق‌ /۱۰م‌ بیان‌ تكامل‌ یافت‌ و گستردگی‌ آن‌ كم‌رنگ‌تر شد و قوانینِ بلاغت‌ با نقد درآمیخت‌ و از این‌ رهگذر آثار ارزشمندی‌ پدید آمد (نک‌ : همانجا). از مهم‌ترین‌ مسائل‌ بیانی‌ِ مطرح‌ شده‌ در این‌ آثار تشبیه‌ و استعاره‌ و انواع‌ و ابزارهای‌ آن‌ است‌. با این‌ همه‌، این‌ كتابها بسیاری‌ از مسائل‌ بلاغی‌ را كه‌ امروزه‌ دیگر در علم‌ بیان‌ جای‌ نمی‌گیرند ــ چون‌ تجنیس‌، مطابقه‌، تصحیف‌، تقسیم‌ و ... ــ در بر دارند (مثلاً نک‌ : آمدی‌، ۲۲۷، ۲۴۷، ۲۵۴؛ جرجانی‌، علی‌، ۳۴، ۴۱، ۴۴، ۴۶).

رمانی‌ (د ۳۸۴ق‌ /۹۹۴م‌) در اثر خود النكت‌ فی‌ اعجاز القرآن‌ حسن‌ بیان‌ را از اقسام‌ بلاغت‌ می‌داند و بیان‌ را این‌ گونه‌ تعریف‌ می‌كند: «الاحضار لمایظهر به‌ تمیزالشی‌ء من‌ غیره‌ فی‌ الادراك‌» و آن‌ را به‌ ۴ بخش‌ تقسیم‌ می‌نماید: كلام‌، حال‌، اشاره‌ و علامت‌ (نک‌ : طبانه‌، همان‌، ۴۱-۴۲). ابن‌فارس (د ۳۹۵ق‌ /۱۰۰۵م‌) در الصاحبی‌ كه‌ در زمینۀ زبان‌شناسی‌ عربی‌ (فقه‌ اللغه‌) نوشته‌، به‌ برخی‌ موضوعات‌ علم‌ بیان‌ اشاره‌ كرده‌ است‌؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ بابی‌ با عنوان «مراتب‌ الكلام‌ فی‌ وضوحه‌ و اشكاله‌» گشوده‌ (ص‌ ۷۴) كه‌ از جمله‌ بحثهای‌ بیانی‌ است‌ و دلالت‌ بر دقتِ نظر و میزان‌ شناخت‌ نویسنده‌ از دلالتهای‌ گوناگونِ واژه‌ها و تفاوت‌ میان‌ آنها دارد. وی‌ همچنین‌ به‌ مباحثی‌ چون‌ حقیقت‌، مجاز، تشبیه‌ و استعاره‌ اشاره‌ می‌كند (ص‌ ۱۹۶-۲۰۱).

كتاب‌ ابن‌ رشیق‌ (د ۴۵۶ ق‌ /۱۰۶۴ م) با عنوان‌ العمدة فی‌ محاسن‌ الشعر و آدابه‌ یكی‌ از آثار مهم‌ بلاغی‌ به‌ شمار می‌رود. این‌ كتاب‌ به‌ شعر و محاسن‌ آن‌ پرداخته‌ است‌ و دو فصل‌ مستقل‌ در بلاغت‌ و بیان‌ دارد. با مطالعۀ این‌ دو فصل‌ در می‌یابیم‌ كه‌ وی‌ بلاغت‌ را با بیان‌ مترادف‌ می‌دانسته‌ است‌. ابن‌ رشیق‌ در باب‌ بیان‌ آن‌ را به‌ نقل‌ از رمانی «احضار المعنی‌ للنفس‌ بسرعة ادراك‌» تعریف‌ می‌كند و به‌ توضیح‌ بیان‌ موجز (ایجاز) می‌پردازد و آیۀ شریفۀ «وَ لَكُمْ فی‌ القِصاصِ حیاةٌ» (بقره‌ /۲ /۱۷۹) را برای‌ آن‌ نمونه‌ می‌آورد (۱ /۲۴۱، ۲۴۲، ۲۵۴، ۲۵۵). وی‌ در كتاب خود برای‌ مباحث‌ استعاره‌ و تشبیه‌ بابهای‌ مستقل‌ گشوده‌ است‌ (۱ /۲۶۸ بب‌ ، ۲۸۶ بب‌ ).

اثر ابن‌ سنان‌ خفاجی‌ (د ۴۶۶ ق‌ /۱۰۷۴ م‌) سرالفصاحه‌ در سدۀ ۵ق‌ /۱۱م‌ از جمله‌ آثار مهم‌ بیانی‌ است‌. به‌ عقیدۀ وی‌ فصاحت‌ در علوم‌ ادبی‌ سخت‌ تأثیرگذار است‌. وی‌ یكی‌ از ۱۱ فصل‌ كتاب‌ خود را به‌ فصاحت‌ اختصاص‌ داده‌، و در آن‌ به‌ وجه‌ تمایز میان‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ پرداخته‌ است‌ (ص‌ ۵۹، ۶۰).

در سدۀ ۵ق‌ /۱۱م‌ ابن‌ ناقیای‌ بغدادی‌ (د ۴۸۵ق‌ /۱۰۹۲م‌) كتابی‌ نگاشت‌ و در آن‌ به‌ تشبیهات‌ قرآن‌ پرداخت‌ و آن‌ را الجمان‌ فی‌ تشبیهات‌ القرآن‌ نامید. وی‌ در مقدمۀ كتاب‌ خود به‌ تعریف‌ تشبیه‌ و ابزارهای‌ آن‌ می‌پردازد، سپس‌ كتاب‌ را با تشبیهات‌ وارد شده‌ در سورۀ بقره‌ می‌آغازد (ص‌ ۶۳، ۶۴).

در همین‌ سده‌ شایسته‌ است‌ به‌ دو اثر مهم‌ عبدالقاهر جرجانی‌ به‌ نامهای‌ دلائل‌ الاعجاز و اسرارالبلاغه‌ اشاره‌ كنیم‌ (نک‌ : ه‌ د، بلاغت‌). در دو اثر یاد شده‌ واژه‌های‌ بلاغت‌، فصاحت‌ و بیان‌ تقریباً به‌ یك‌ معنی‌ به‌ كار رفته‌ است‌، زیرا ــ چنان‌كه‌ در دلائل‌ الاعجاز آمده‌ ــ همۀ آنها ابزارهایی‌ است‌ كه‌ به‌ وسیلۀ آنها سخنگویان‌ در سخن‌ بر یكدیگر برتری‌ می‌یابند (نک‌ : ص‌ ۴۶). بنابراین‌، برخلاف‌ آنچه‌ برخی‌ از معاصران‌ پنداشته‌اند (نک‌ : رضا، «ز»)، عبدالقاهر نیز در جهت‌ تقسیم‌بندی‌ِ بلاغت‌ به‌ معانی‌ و بیان‌ كوششی‌ نكرده‌ است‌ و كتاب‌ اسرارالبلاغۀ او با مباحثی‌ چون‌ تجنیس‌، جناس‌ و سجع‌ آغاز شده‌ كه‌ از موضوعات‌ علم‌ بدیع‌ است‌ (نک‌ : طبانه‌، البیان‌، ۱۶۲؛ ه‌ د، بلاغت‌). با این‌ همه‌، دو اثرِ یاد شده‌ ملاك‌ و محور بسیاری‌ از آثار بلاغی‌ِ پس‌ از خود قرار گرفت‌. ابن‌ ابی‌ اصبع‌(د۶۵۴ق‌/۱۲۵۶م‌) در كتاب‌ بدیع‌ القرآن‌ كه‌ در زمرۀ پژوهشهای‌ قرآنی‌ در علم‌ بیان‌ است‌، به‌ ۱۰۰ فن‌ از فنون‌ بلاغی‌ اشاره‌ كرده‌ كه‌ تشبیه‌ و حسن‌ البیان‌ از جملۀ آنهاست‌. وی‌ حسن‌ بیان‌ را تولید معنی‌ به‌ بهترین‌ و روشن‌ترین‌ شكل‌ و ارائۀ آن‌ به‌ مخاطب‌ می‌داند (ص‌ ۵۸، ۲۰۴).

درخور یادآوری‌ است‌ كه‌ اندیشۀ اعجاز قرآن‌ و تبیین‌ آن‌ همواره‌ در اذهان‌ پژوهشگران‌ بیان‌ بوده‌، و قرآن‌ كریم‌ نمونۀ والای‌ بیان‌ به‌ شمار می‌رفته‌ است‌؛ از این‌رو، كمتر اثری‌ را در علم‌ بیان‌ می‌یابیم‌ كه‌ از اشاره‌ به‌ قرآن‌ و نظم‌ آن‌ تهی‌ باشد و باید گفت‌: پژوهشهای‌ قرآنی‌ در رشد تحقیقات‌ بیانی‌ سخت‌ تأثیر داشته‌ است‌ (طبانه‌، همان‌، ۴۷-۵۰، ۵۶).

در اواخر سدۀ ۶ و اوایل‌ سدۀ ۷ ق‌ ابن‌ اثیر كتاب‌ ارزشمند المثل‌ السائر فی‌ ادب‌ الكاتب‌ والشاعر را تألیف‌ كرد. وی‌ در مقدمۀ این‌ كتاب‌ اهمیت‌ علم‌ بیان‌ را شرح‌ داده‌، و جایگاه‌ آن‌ را در خلق‌ آثار منظوم‌ و منثور مانند اصول‌ فقه‌ برای‌ احكام‌ فقهی‌ دانسته‌ است‌. كتاب‌ ابن‌ اثیر مشتمل‌ بر یك‌ مقدمه‌ در علم‌ بیان‌، و دو مقاله‌ در فروع‌ این‌ علم‌ است‌ كه‌ عبارتند از صنایع‌ لفظی‌ و صنایع‌ معنوی‌. گفتنی‌ است‌ كه‌ ظهور ابن‌ اثیر در عرصۀ ادب‌ البته‌ در زمانی‌ بوده‌ است‌ كه‌ دیگر مباحث‌ بیانی‌ از پختگی‌ و تكامل‌ نسبی‌ برخوردار شده‌ بوده‌اند، اما واژۀ بیان‌ هنوز به‌ معنای‌ اختصاصی‌ و نهایی‌ خود دست‌ نیافته‌ بوده‌ است‌. ابن‌ اثیر موضوع‌ علم‌ بیان‌ را فصاحت‌ و بلاغت‌ دانسته‌، و آن‌ را «صناعت‌ تألیف‌ كلام‌ منثور یا منظوم‌» تعریف‌ كرده‌ است‌. وی‌ مباحث‌ بیانی‌ را برخاسته‌ از ذوق‌ و عقل‌ می‌داند و معتقد است‌ كه‌ این‌ علم‌ چون‌ نحو و لغت‌ از راه‌ استقرا و تقلید حاصل‌ نمی‌شود (۱ /۳۵-۴۰؛ نیز نک‌ : طبانه‌، همان‌، ۲۰۵-۲۰۶). ابن‌ اثیر اظهار می‌دارد كه‌ همۀ آثار بیانی‌ پیشینیان‌ را مطالعه‌ كرده‌ است‌ و از آن‌ همه‌ تنها موازنۀ آمدی‌ و سرالفصاحۀ ابن‌ سنان‌ خفاجی‌ را سودمند می‌داند (۱ /۳۵- ۳۶).

در سدۀ ۷ ق‌/۱۳ م‌ ابویعقوب‌ یوسف‌ بن‌ ابی‌ بكر سكاكی‌

(د ۶۲۶ق‌/ ۱۲۲۹م‌) كتاب‌ مفتاح‌ العلوم‌ را كه‌ از برجسته‌ترین‌ آثار او به‌ شمار می‌رود، نگاشت‌. وی‌ كتاب‌ خود را به‌ ۳ بخش‌ اصلیِ صرف‌، نحو و معانی‌ و بیان‌ تقسیم‌ كرد و علم‌ بدیع‌ را تابع‌ آنها قرار داد. شهرت‌ سكاكی‌ و كتابش‌ وابسته‌ به‌ همین‌ بخش‌ سوم‌ است‌. سكاكی‌ برخلاف‌ دانشمندان‌ پیش‌ از خود كه‌ از جهت‌ زیبایی‌ شناختی‌ به‌ این‌ دانش‌ نگریسته‌اند، با همان‌ نگاهی‌ كه‌ به‌ علومِ صرف‌، نحو و منطق‌ داشته‌، به‌ علم‌ بیان‌ پرداخته‌ است‌ (نک‌ : ضیف‌، ۲۸۷ بب‌ ). او در تعریف‌ علم‌ بیان‌ و بسیاری‌ از مباحث‌ دیگر از كتاب‌ نهایةالایجاز فی‌ درایة الاعجاز اثر فخرالدین‌ رازی‌ بهره‌ جسته‌ است‌. گفتنی‌ است‌ كه‌ برخی‌ تقسیم‌بندیهای‌ گسترده‌ و پیچیده‌ در این‌ كتاب‌ سبب‌ از میان‌ رفتن‌ زیباییِ موضوع‌ مورد بحث‌ شده‌ است‌ (مثلاً نک‌ : ص‌ ۳۳۲- ۳۵۵). اثر سكاكی‌ را می‌توان‌ صورت‌ نهاییِ علوم‌ بلاغت‌ دانست‌ و نویسندگان‌ معاصرِ او یا كسانی‌ كه‌ بعدها به‌ تألیف‌ در زمینۀ بلاغت‌ دست‌ زدند، تقسیم‌بندی‌ وی‌ را ملاك‌ آثار خود قرار دادند.

عمده‌ترین‌ مباحثی‌ كه‌ در علم‌ بیان‌ بدانها اشاره‌ می‌شود، و سكاكی‌ نیز به‌ آنها پرداخته‌ (ص‌ ۳۲۹ بب‌ )، تشبیه‌، مجاز، استعاره‌ و كنایه‌ است‌:

تشبیه‌ بیان‌ مشاركت‌ یك‌ یا چند چیز با یك‌ یا چند چیز دیگر در صفت‌ یا صفات‌ متعددی‌ است‌ به‌ منظوری‌ خاص‌. تشبیه‌ اركانی‌ دارد كه‌ عبارت‌ است‌ از مشبه‌،مشبهٌ‌به‌،ادات‌ تشبیه‌ و وجه‌شبه‌. تشبیه‌ به‌ مرسل‌، مؤكد، مجمل‌، مفصل‌ و بلیغ‌ تقسیم‌ می‌گردد. هرچه‌ زاویۀ میان‌ مشبه‌ و مشبهٌ‌به‌ بازتر باشد و ذهن‌ برای‌ یافتنِ صفت‌ مشترك‌ بررسی‌ بیشتری‌ كند، تشبیه‌ از دیدگاه‌ دانشمندان‌ بلاغت‌ بلیغ‌تر خواهد بود (نک‌ : ه‌ د، تشبیه‌).

مجاز بر دو نوع‌ است‌: مجاز لغوی‌ و مجاز عقلی‌. مجاز لغوی‌ آن‌ است‌ كه‌ در غیرمعنای‌ حقیقی‌ خود به‌ كار رفته‌ باشد. البته‌ در اینجا قرینه‌ای‌ وجود دارد (اصطلاحاً: قرینۀ صارفه‌) كه‌ شنونده‌ را از معنای‌ حقیقی‌ باز می‌دارد و به‌ معنای‌ غیرحقیقی‌ رهنمون‌ می‌شود. علاوه‌ بر قرینه‌ در مجاز وجود یك‌ مناسبت‌ و پیوستگی‌ (علاقه‌) میان‌ دو معنای‌ حقیقی‌ و مجازی‌ ضرورت‌ دارد. مجاز عقلی‌ نیز یك‌ رابطۀ اسنادی‌ غیرحقیقی‌ را گویند كه‌ توسط یك‌ قرینه‌ شناخته‌ می‌شود (سكاكی‌، ۳۵۷، ۳۶۲، ۳۹۳؛ نیز نک‌ : ه‌ د، مجاز).

استعاره‌ مجازی‌ است‌ كه‌ مناسبت‌ و پیوستگی‌ میان‌ معنای‌ اصلی‌ و غیراصلی‌ در آن‌ مشابهت‌ باشد. بنابراین‌، استعاره‌ نوعی‌ مجاز لغوی‌ بر مبنای‌ تشبیه‌ است‌ كه‌ یكی‌ از دو طرف‌ تشبیه‌ (مشبه‌ یا مشبهٌ‌به‌)، ابزار تشبیه‌، و وجه‌ شبه‌ در آن‌ حذف‌ شده‌، و علاقۀ آن‌ پیوسته‌ مشابهت‌ باشد. در این‌ اسلوبِ بیانی‌ مشبه‌ مستعارٌله‌، مشبهٌ‌به‌ مستعارٌمنه‌ و وجه‌ شبه‌ جامع‌ نامیده‌ شده‌ است‌. به‌ عنوان‌ نمونه‌ هنگامی‌ كه‌ می‌گوییم‌: رأیت‌ بحراً یخطب‌، واژۀ بحر در معنای‌ اصلی‌ِ خود به‌ كار نرفته‌ است‌. علاقه‌ گستردگی‌ دانش‌ خطیب‌ و پهناوری‌ دریا و قرینه‌ نیز واژۀ یخطب‌ است‌. خطیب‌ مستعارٌله‌ و بحر مستعارٌمنه‌ است‌. استعاره‌ انواع‌ گوناگونی‌ دارد كه‌ عبارت‌ است‌ از تصریحیه‌، مكنیه‌، اصلیه‌، تبعیه‌، مرشحه‌، مجرده‌، مطلقه‌ و تمثیلیه‌ (سكاكی‌، ۳۶۹-۳۷۴؛ نیز نک‌ : ذیل‌، استعاره‌). این‌ نكته‌ گفتنی‌ است‌ كه‌ اگر در مجاز علاقۀ مشابهت‌ نباشد، مجاز را مرسل‌ می‌نامند، مانند به‌ كار بردن‌ واژه‌های «ید» و «ایدی‌» به‌ معنای‌ نعمت‌ به‌ این‌ اعتبار كه‌ عموماً صدور نعمت‌ با دست‌ صورت‌ می‌پذیرد (طبانه‌، علم‌، ۱۵۲-۱۵۳).

كنایه‌ نیز لفظی‌ است‌ كه‌ به‌ بیان‌ در می‌آید، اما معنی‌ اصلی‌ آن‌ موردنظر نیست‌، بلكه‌ مراد لازمۀ معنای‌ آن‌ است‌، اما معنای‌ اصلی‌ را نیز می‌توان‌ اراده‌ كرد و تفاوتش‌ با مجاز در همین‌ نكته‌ است‌؛ چه‌، در مجاز ارادۀ معنای‌ اصلی‌ جایز نیست‌ (سكاكی‌، ۳۵۹، ۴۰۲)، مانند اینكه‌ به‌ شخصی‌ بگوییم‌: كثیرالرماد و مرادمان‌ بخشندگی‌ او باشد.

پژوهشهای‌ بلاغی‌ با سكاكی‌ پایان‌ می‌پذیرد و به‌ شرح‌ و تلخیص‌ محدود می‌گردد. برخی‌ از مهم‌ترین‌ آنها از این‌ قرار است‌: ۱. المصباح‌ فی‌ علوم‌ المعانی‌ و البیان‌ والبدیع‌، اثر بدرالدین‌ بن‌ مالك‌ (د ۶۸۶ق‌/۱۲۸۷م‌)، كه‌ در حقیقت ‌تلخیص ‌بخش‌ سوم‌ كتاب‌ مفتاح‌ است‌. ۲. تلخیص‌ المفتاح‌ خطیب‌ قزوینی‌ (د ۷۳۹ق‌/۱۳۳۸م‌)، این‌ اثر كه‌ خلاصه‌ای‌ دقیق‌ و روشن‌ از المفتاح‌ است‌، اقبال‌ خوبی‌ یافت‌ و شروح‌ متعددی‌ بر آن‌ نگاشته‌ شد؛ كهن‌ترین‌ این‌ شرحها عروس‌ الافراح‌ فی‌ شرح‌ تلخیص‌ المفتاح‌ اثر سبكی‌ (د ۷۷۳ ق‌/ ۱۳۷۱ م‌) است‌. تفتازانی‌ (د ۷۹۱ ق‌/ ۱۳۸۹ م‌) نیز دو شرح‌ بر این‌ كتاب‌ نوشت‌: یكی‌ طولانی‌ كه‌ مطول‌ خوانده‌ شد و دیگری‌ كوتاه‌ كه‌ مختصر نام‌ گرفت‌ (ضیف‌، ۳۱۵، ۳۳۵، ۳۵۲، ۳۵۵). شرحهای‌ تفتازانی‌ بر تلخیص‌ در زمرۀ مهم‌ترین‌ شروح‌ قرار دارد و در بیشتر مجامع‌ علمی‌ به‌ عنوان‌ كتاب‌ درسی‌ برگزیده‌ می‌شود.

 

مآخذ

آمدی‌، حسن‌، الموازنة، به‌ كوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ۱۳۶۳ق‌ / ۱۹۴۴ م‌؛ ابن‌ ابی‌ اصبع‌، عبدالعظیم‌، بدیع‌ القرآن‌، به‌ كوشش‌ حفنی‌ محمد شرف‌، قاهره‌، دارالنهضه‌؛ ابن‌ اثیر، نصرالله‌، المثل‌ السائر، به‌ كوشش‌ احمد حوفی‌ و بدوی‌ طبانه‌، قاهره‌، ۱۳۷۹ ق‌ / ۱۹۵۹ م‌؛ ابن‌ رشیق‌، حسن‌، العمدة، به‌ كوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۴۰۱ ق‌ /۱۹۸۱ م‌؛ ابن‌ سنان‌ خفاجی‌، عبدالله‌، سرالفصاحة، به‌ كوشش‌ عبدالمتعال‌ صعیدی‌، قاهره‌، ۱۳۷۲ ق‌ /۱۹۵۳ م‌؛ ابن‌ فارس‌، احمد، الصاحبی‌، به‌ كوشش‌ مصطفى شویمی‌، بیروت‌، ۱۳۸۲ق‌ /۱۹۶۳م‌؛ ابن‌ قتیبه‌، عبدالله‌، تأویل‌ مشكل‌ القرآن‌، به‌ كوشش‌ احمد صقر، قاهره‌، ۱۳۹۳ق‌ /۱۹۷۳م‌؛ ابن‌ ناقیا، عبدالله‌، الجمان‌ فی‌ تشبیهات‌ القرآن‌، به‌ كوشش‌ مصطفى صافی‌ جوینی‌، اسكندریه‌، المعارف‌؛ ابن‌ وهب‌، اسحاق‌، البرهان‌ فی‌ وجوه‌ البیان‌، به‌ كوشش‌ حفنی‌ محمد شرف‌، قاهره‌، ۱۳۸۹ق‌ /۱۹۶۹م‌؛ ثعلب‌، احمد، قواعد الشعر، به‌ كوشش‌ محمد عبدالمنعم‌ خفاجی‌، قاهره‌، ۱۳۶۷ق‌ / ۱۹۴۸م‌؛ جاحظ، عمرو، البیان‌ و التبیین‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۳۶۷ق‌ /۱۹۴۸م‌؛ جرجانی‌، عبدالقاهر، دلائل‌ الاعجاز، به‌ كوشش‌ محمد رشید رضا، بیروت‌، ۱۴۱۵ق‌ /۱۹۹۴م‌؛ جرجانی‌، علی‌، الوساطة بین‌ المتنبی‌ و خصومه‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌ و علی‌ محمد بجاوی‌، بیروت‌، ۱۳۸۶ق‌ /۱۹۶۶م‌؛ خطیب‌ قزوینی‌، محمد، الایضاح‌ فی‌ علوم‌ البلاغة، به‌ كوشش‌ محمد عبدالمنعم‌ خفاجی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌ /۱۹۸۵م‌؛ رضا، محمد رشید، مقدمه‌ بر اسرارالبلاغۀ عبدالقاهر جرجانی‌، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌ /۱۹۸۸م‌؛ سكاكی‌، یوسف‌، مفتاح‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ نعیم‌ زرزور، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌ /۱۹۸۳م‌؛ ضیف‌، شوقی‌، البلاغة، تطور و تاریخ‌، قاهره‌، ۱۹۶۵ م‌؛ طبانه‌، بدوی‌، البیان‌ العربی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ ق‌ /۱۹۸۶ م‌؛ همو، علم‌ البیان‌، بیروت‌، دارالثقافه‌؛ قرآن‌ كریم‌؛مبرد، محمد، الكامل‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، ۱۳۷۶ ق‌؛ هاشمی‌، احمد، جواهرالبلاغة، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌؛ نیز: EI۲.

 

بابك‌ فرزانه

بیان‌ در زبان‌ و ادب‌ فارسی‌

بیان‌ یكی‌ از علوم‌ بلاغی‌ است‌ كه‌ همراه‌ با معانی‌، بدیع‌ و عروض‌ و قافیه‌ مجموعۀ علوم‌ بلاغی‌ را در زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ تشكیل‌ می‌دهد و در تحقق‌ بلاغت‌ (ه‌ م) كلام‌ و متكلم‌ مؤثر می‌افتد. بیان‌ را همچون‌ دیگر دانشها می‌توان‌ از دو دیدگاه‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار داد: دیدگاه‌ موضوعی‌ و دیدگاه‌ تاریخی‌:

 

۱. دیدگاه‌ موضوعی

بیان‌ دانشی‌ است‌ كه‌ در آن‌، واژه‌ها و جمله‌های‌ هنری‌ (مجازی‌، شاعرانه‌ و هنرمندانه‌) و مقدمات‌ مربوط بدانها مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار می‌گیرد، چنان‌ كه‌ به‌ كاربردن «نرگس‌» در معنای «چشم‌» در مصراع «نرگسش‌ عربده‌ جوی‌ و لبش‌ افسوس‌ كنان‌» (حافظ، غزل‌ ۲۲)؛ «سر» در معنای «موی‌ سر» در مصراع «سپید شد چو درخت‌ شكوفه‌ دار سرم‌» (جامی‌، ۱ /۸۶)؛ «دیده‌ دریا كردن‌» به‌ معنی «بسیار گریستن‌» در مصراع «دیده‌ دریا كنم‌ و صبر به‌ صحرا فكنم‌» (حافظ، غزل‌ ۳۴۰) و «دست‌ كفچه‌ كردن‌» به‌ معنی‌ دست‌ به‌ سؤال‌ گشودن‌ و گدایی‌ كردن‌ در بیت «دست‌ كفچه‌ مكن‌ به‌ پیش‌ فلك‌ /كه‌ فلك‌ كاسه‌ای‌ است‌ خاك‌ انبار» (خاقانی‌، ۱۹۹؛ نیز نک‌ : معزی‌، ۲۰۴)، نمونه‌هایی‌ است‌ از كاربرد واژه‌ها و جمله‌ها در معنای‌ هنری‌ آنها.

تعریف‌ سنتی‌ دانش‌ بیان‌، یعنی «ادای‌ مقصود واحد به‌ طُرُق‌ مختلف‌» (به‌ عنوان‌ نمونه‌، نک‌ : سكاكی‌، ۱۶۲؛ خطیب‌، ۲۱۵؛ تفتازانی‌، المطول‌، ۳۰۰، شرح‌ ... ، ۱۲۸؛ آملی‌، ۱ /۹۱) كه‌ همانا آوردن‌ چند عبارت‌ است‌ كه‌ بر یك‌ معنی‌ دلالت‌ دارند (مازندرانی‌، ۲۴۳)، یا بیانهای‌ گوناگونِ هنریِ موضوعاتی‌ متعارف‌ و معمولی‌ به‌ شمار می‌آیند (شمیسا، بیان‌، ۲۱) و نیز با تعریف «كاربرد واژه‌ها و جمله‌ها در معنای‌ هنری‌ آنها» كه‌ بیانگر هدف‌ این‌ دانش‌ نیز هست‌، ملازمه‌ دارد؛ زیرا این‌ گونه‌ كاربرد موجب‌ می‌شود تا «ادای‌ مقصود واحد به‌ طرق‌ مختلف‌» تحقق‌ یابد، چنان‌ كه‌ مراد از تمام‌ این‌ جمله‌ها و مصراعها: «سحر چون‌ خسروخاور عَلَم‌ بر كوهساران‌ زد» (حافظ، غزل‌ ۱۴۹)؛ «صبح‌ از حمایل‌ِ فلك‌ آهیخت‌ خنجرش‌» (خاقانی‌، ۲۱۵)؛ «گویی‌ كه‌ دوست‌ قُرطۀ شَعر كبود خویش‌ /تا جایگاه‌ ناف‌ به‌ عمدا فرودرید» (نک‌ : كسایی‌، ۸۱)؛ «آفاق‌ ردای‌ روز بر تن‌ كرد» (اخوان‌ ثالث‌، «دوزخ‌ ... »، ۳۷؛ نیز نک‌ : شمیسا، بیان‌ و معانی‌، ۱۴-۱۵)، فرا رسیدن‌ روز و پایان‌ گرفتن‌ شب‌ است‌.

 

مسائل‌ علم‌ بیان

اگر لفظ را از آن‌ جهت‌ كه‌ قابلیت‌ كاربرد هنری‌ (مجازی‌) دارد و مقصود واحد را به‌ طرق‌ مختلف‌ بیان‌ می‌كند، موضوع‌ دانش‌ بیان‌ به‌ شمار آوریم‌، «طرق‌ مختلف‌» یا «گونه‌های‌ كاربرد هنری‌» الفاظ، مسائل‌ دانش‌ بیان‌ محسوب‌ می‌شوند. در كتب‌ بیان‌ سنتی‌ از ۴ طریق‌، یا ۴ گونه‌ كاربرد هنری‌ (= مجازی‌) الفاظ، سخن‌ در میان‌ است‌ و لاجرم‌ ۴ مسئله‌ در دانش‌ بیان‌ چشمگیر خواهد بود: تشبیه‌، استعاره‌، مجاز و كنایه‌، و این‌ ازآن‌روست‌ كه‌ انتقال‌ لفظ از حوزۀ زبان‌ (= ما وُضِع‌ لَه‌) به‌ حوزۀ هنر شعر (مجاز غیرما وُضِعَ لَه‌) بر بنیاد دو گونه‌ پیوند كه‌ اصطلاحاً از آن‌ به «علاقه‌» (ه‌ م) ــ علاقۀ مشابهت‌ و غیرمشابهت‌ ــ تعبیر می‌شود، استوار است‌. در علاقۀ مشابهت‌، نقش‌ خیال‌ و در علاقۀ غیر مشابهت‌، نقش‌ واقعیت‌ جدی‌تر است‌. از علاقۀ مشابهت‌، استعاره‌ به‌ بار می‌آید و از علاقه‌های‌ غیر مشابهت‌، مجاز (ه‌ م) و كنایه‌ (ه‌ م) (به‌ عنوان‌ نمونه‌، نک‌ : سكاكی‌، ۳۳۰-۳۳۱؛ خطیب‌، ۲۱۶؛ تقوی‌، ۱۴۲-۱۴۴). سراج‌الدین‌ علی‌ آرزو در توجیه‌ و حصر مسائل‌ دانش‌ بیان‌ به‌ مسائل‌ چهار گانه‌ مذكور می‌گوید: آدمی‌ مایل‌ به‌ محاكات‌ است‌ و محاكات‌ به‌ دو طریق‌ صورت‌ می‌گیرد: تشبیه‌ و تبدیل‌، و تبدیل‌ كه‌ همانا نمودن‌ چیزی‌ است‌ به‌ صورت‌ چیزی‌ دیگر، به‌ شیوۀ مجاز و كنایه‌ و استعاره‌ پدیدار می‌گردد (ص‌ ۵۲). در كتب‌ بلاغی‌ كه‌ به‌ زبان‌ عربی‌ نوشته‌ شده‌، از روزگار سكاكی‌ (۵۵۵-۶۲۶ق‌) تا كنون‌ و در كتب‌ بلاغی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ كه‌ براساس‌ طرح‌ و طبقه‌بندی‌ كتب‌ بلاغی‌ عربی‌، تدوین‌ گردیده‌، مسائل‌ بیانی‌ تا روزگار ما به‌ همین‌ چهار مسئله‌ ــ تشبیه‌، استعاره‌، مجاز و كنایه‌ ــ محدود بوده‌ است‌ (نک‌ : تفتازانی‌، المطول‌، ۳۰۹-۳۱۰، شرح‌، ۱۳۲؛تقوی‌، همانجا).

امروزه‌ بر اثر جست‌وجوگریها و نظریه‌پردازیهای‌ جدید در بلاغت‌ كه‌ از دانشهای‌ گوناگون‌ از جمله‌ نقد ادبی‌ و زبان‌شناسی‌ بهره‌ می‌گیرد، روشن‌ شده‌ است‌ كه‌ ارتباط دوسویه‌ بین‌ مشبه‌ و مشبهٌ‌به‌، بدان‌ سان‌ كه‌ در استعاره‌ می‌شناسیم‌، به‌ پایان‌ نمی‌رسد؛ بلكه‌ شكلهای‌ دیگری‌ از این‌ ارتباط دوسویه‌ در كار است‌ كه‌ از دید نظریه‌پردازان‌ قدیم‌ بلاغی‌ پنهان‌ مانده‌، و حداكثر به‌ گونه‌ای‌ مبهم‌ به‌ استعاره‌ و كنایه‌ محدود شده‌ است‌. گسترش‌ و تبیین‌ این‌ ارتباط دوسویه‌ موجب‌ شد تا در جنب‌ استعاره‌، بدان‌ سان‌ كه‌ شمیسا تصریح‌ كرده‌ است‌، به‌ شماری‌ از صنایع «استعاره‌ گونه‌» دست‌ یابیم‌، مانند نماد (ه‌ م) یارمز، یامظهر (سمبل‌)؛ تمثیل‌ (ه‌ م)؛ اسطوره‌ و كهن‌ الگو (صورت‌ نوعی‌، سنخهای‌ باستانی‌، صور ازلی‌، صور اساطیری‌، نمونه‌های‌ ازلی‌). بدین‌سان‌، مسائل‌ دانش‌ بیان‌ از ۴ مسئله‌ به‌ ۸ مسئله‌ افزایش‌ می‌یابد: تشبیه‌، استعاره‌، استعاره‌ گونه‌ها (= نماد، تمثیل‌، اسطوره‌، كهن‌ الگو) مجاز و كنایه‌ (نک‌ : همان‌، ۷۵- ۸۹، بیان‌، ۲۰-۲۱).

 

۲. دیدگاه‌ تاریخی‌

از دو سدۀ خاموشی‌ یا دو قرن‌ سكوت‌ (سده‌های‌ ۱ و ۲ق‌) كه‌ ایران‌ از نظر سیاسی‌ و اداری‌ زیر سلطۀ اعراب‌ بود، زبان‌ پارسی‌ چندان‌ مجال‌ ظهور و بروز نداشت‌ و طبعاً نظم‌ و نثری‌ نیز پدید نیامد (نک‌ : زرین‌كوب‌، ۲۰-۲۱، ۱۲۰-

۱۲۱). گر چه‌ در این‌ دو سده‌، مهم‌ترین‌ رویداد فرهنگی‌، یعنی‌ انتقال‌ فرهنگ‌ ایران‌ به‌ عالم‌ اسلام‌ روی‌ داد (نک‌ : محمدی‌، ۱ /۶-۴۵)، اما به‌ سبب‌ فقدان‌ ادبیات‌ فارسی‌ (نظم‌ و نثر)، تدوین‌ دانشهای‌ ادبی‌ از جمله‌ علوم‌ بلاغی‌، به‌ طور عام‌ و دانش‌ بیان‌، به‌ طور خاص‌، حدود یك‌ قرن‌ و نیم‌ دیرتر از تدوین‌ این‌ علوم‌ به‌ زبان‌ عربی‌ ــ كه‌ البته‌ به‌ همت‌ ایرانیان‌ صورت‌ گرفت‌، یا دست‌ كم‌ ایرانیان‌ در پدیدآوردن‌ آن‌، نقش‌ بنیادی‌ داشتند (نک‌ : صادقیان‌، ۱۱۵-۱۲۵) ــ صورت‌ پذیرفت‌؛ چرا كه‌ كتاب‌ البدیع‌ ابن‌معتز (د ۲۹۶ق‌ / ۹۰۸م‌) به‌ تصریح‌ خود او در ۲۷۴ق‌ نوشته‌ شد (ص‌ ۵۸) و نخستین‌ اثر بلاغی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، یعنی‌ كتاب‌ ترجمان‌البلاغه‌ تألیف‌ محمد بن‌ عمر رادویانی‌ (د ۴۷۵ق‌ /۱۰۸۲م‌) در نیمۀ دوم‌ سدۀ ۵ ق‌ پدید آمد. لازمۀ این‌ امر و به‌ طور كلی‌، لازمۀ ظهور ادبیات‌ و دیگر دانشها، تحقق‌ استقلال‌ سیاسی‌ و استقرار حكومتهای‌ ملی‌ بود كه‌ از ۲۰۶ق‌ آغاز شد (نک‌ : اقبال‌، تاریخ‌ ... ، ۱۰۲).

در پی‌ تشكیل‌ حكومتهای‌ ملی‌ و به‌ دنبال‌ این‌ سخن‌ تاریخی‌ یعقوب‌ لیث‌ خطاب‌ به‌ شاعری‌ كه‌ او را در یك‌ شعر عربی‌ ستوده‌ بود: «چیزی‌ كه‌ من‌ اندر نیابم‌، چرا باید گفت‌» ( تاریخ‌ ... ، ۲۰۹)، نهال‌ شعر فارسی‌ پاگرفت‌ و به‌ سرعت‌ بالید و روبه‌رشد نهاد. به‌ دنبال‌ ظهور و رشد شعر فارسی‌ از سدۀ ۴ق‌، به‌ صورت‌ طبیعی‌ صنایع‌ ادبی‌ وارد شعر شد و از همان‌ زمان‌، مؤلفان‌ فارسی‌ دست‌ به‌ كار شدند (همایی‌، معانی‌ ... ، ۱۶) و به‌ نظریه‌پردازیهای‌ ادبی‌ و تنظیم‌ صنایع‌ شعری‌ پرداختند و بدین‌ ترتیب‌ آثاری‌ پدید آمد كه‌ نه‌ تمامی‌ آنها (نک‌ : ه‌ د، بلاغت‌)، بلكه‌ برخی‌ از آنها از جمله‌ ترجمان‌ البلاغه‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌ است‌. آثاری‌ كه‌ در زمینۀ صنایع‌ شعری‌ و نقد ادبی‌، به‌ زبان‌ فارسی‌ پدید آمده‌، به‌ ویژه‌ آثاری‌ كه‌ در ارتباط با دانش‌ بیان‌ تدوین‌ شده‌ است‌، حاصل‌ تلاشهایی‌ است‌ كه‌ به‌ طور كلی‌، به‌ دو دوره‌ قابل‌ تقسیم‌ است‌: دورۀ نخست‌ یا «دورۀ آمیختگی‌ و وابستگی‌» و دورۀ دوم‌ یا «دورۀ جدایی‌ و استقلال‌»:

 

الف‌ ـ دورۀ آمیختگی‌ و وابستگی‌

در این‌ دوره‌ مسائل‌ دانش‌ بیان‌، یعنی‌ تشبیه‌، مجاز، استعاره‌، كنایه‌ و غالباً دو مقولۀ تشبیه‌ و استعاره‌، همراه‌ با دیگر صنایع‌ شعری‌ (= صنایع‌ بدیعی‌) مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار می‌گیرد. این‌ دوره‌ را می‌توان‌ به‌ دو عصر تقسیم‌ كرد و بر آن‌ دو، نام‌ عصر متقدمان‌ و عصر متأخران‌ نهاد:

۱. عصر متقدمان‌ كه‌ از زمان‌ تألیف‌ ترجمان‌ البلاغه‌، آغاز می‌شود و با تألیف‌ حدائق‌ السحر، نوشتۀ رشید وطواط (د ۵۷۳ق‌/ ۱۱۷۷م‌) ادامه‌ می‌یابد و با نوشته‌ شدن‌ المعجم‌ تألیف‌ شمس‌ قیس‌ رازی‌ (سدۀ ۷ق‌) به‌ پایان‌ می‌رسد. گر چه‌ برخی‌ از محققان‌، حدائق‌ السحر را دارای‌ اهمیتی‌ خاص‌ می‌دانند و آثاری‌ را كه‌ پس‌ از آن‌ تألیف‌ شده‌ است‌، تقلیدی‌ از این‌ كتاب‌ می‌شمارند (نک‌ : اقبال‌، مقدمه‌ ... ، «سو ـ سط»)، اما در واقع‌ حدائق‌ السحر تحریری‌ است‌ كامل‌ و منقح‌ از ترجمان‌ البلاغه‌ كه‌ هر چند به‌ نظر رشید وطواط «ابیات‌ شواهد آن‌ كتاب‌ بس‌ ناخوش‌» است‌ و «از انواع‌ زلل‌ و اصناف‌ خلل‌ خالی‌» نیست‌ (ص‌ ۱)، اما به‌ هر حال‌ اساس‌ كار او در تألیف‌ حدائق‌ السحر بوده‌ است‌. نویسندگان‌ این‌ عصر یعنی‌ رادویانی‌، رشید وطواط و شمس‌ قیس‌ رازی‌ در جهت‌ تبیین‌ و استقلال‌ بلاغت‌ در زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ به‌ طور عام‌، و تبیین‌ و استقلال‌ صنایع‌ بیانی‌ و بدیعی‌ به‌ طور خاص‌ می‌كوشند. آنان‌ گر چه‌ از لفظ بدیع‌ در نام‌گذاری‌ آثار خود بهره‌ نمی‌گیرند، اما محتوای‌ آثار آنها كه‌ نخست‌ مشتمل‌ است‌ بر صنایع‌ بدیعی‌ (= آرایه‌های‌ لفظی‌ و معنوی‌) و سپس‌ بر برخی‌ از صنایع‌ بیانی‌ (= تشبیه‌ و استعاره‌) ــ كه‌ در طبقه‌بندیهای‌ سنجیده‌تر بعدی‌ جزو صنایع‌ بدیع‌ معنوی‌ (نک‌ : گركانی‌، ۱۲۷ بب‌ ؛ همایی‌، فنون‌ ... ، ۲/۲۲۵-۲۵۶) شمرده ‌می‌شود ــ نشان ‌می‌دهد كه‌ پدیدآورندگان‌ این‌ آثار از یك‌ سو تحت‌ تأثیر پردازندگان‌ كتب‌ بدیع‌ در زبان‌ و ادب‌ عربی‌ بوده‌اند و از سوی‌ دیگر می‌كوشیده‌اند تا آثاری‌ مستقل‌ و در خـور زبـان‌ و ادب‌ فـارسی‌ پدید آورنـد (اقبال‌، «نط ـ نی‌»). همچنین‌ به‌ نظر همایی‌ ( معانی‌، ۲۱) این‌ امر، معلول‌ طرز تلقی‌ و نگرش‌ ادبای‌ فارسی‌ زبان‌ نیز بوده‌ است‌ كه‌ به‌ این‌ گونه‌ مباحث‌ از نظر آرایش‌ كلام‌ می‌نگریستند و جملۀ مباحث‌ را جزو فن‌ بدیع‌ (= دانش‌ آرایش‌ كلام‌) قرار می‌دادند.

در آثار سه‌گانۀ عصر متقدمان‌ ( ترجمان ‌البلاغه‌، حدائق‌السحر و المعجم‌ )از ۴ مقولۀ دانش‌ بیان‌، تشبیه‌ و استعاره‌ آن‌ هم‌ به‌ صورت‌ ابتدایی‌ و مقدماتی‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌: نخست‌، تشبیه‌ كه‌ در ترجمان‌ البلاغه‌ به‌ ۵ گونه‌: تشبیه‌ مَكنی‌ (= كنایت‌)، مرجوع‌ عنه‌ (= تفضیل‌)، شرطی‌ (= مشروط)، معكوس‌ (= عكس‌) و مزدوج‌ (= تسویه‌) (رادویانی‌، ۴۹-۵۳) تقسیم‌ شده‌ است‌ و در حدائق‌ السحر و المعجم‌ تشبیه‌ مطلق‌ یا صریح‌، و تشبیه‌ مضمر یا اضمار به‌ این‌ ۵ گونه‌ افزوده‌ شده‌، و شمار تشبیهات‌ در این‌ دو كتاب‌ به‌ ۷ رسیده‌ است‌ (رشید وطواط، ۴۲-۵۰؛ شمس‌ قیس‌، ۳۴۵-۳۵۵)؛ دوم‌، استعاره‌، بدون‌ مشخص‌ كردن‌ نوع‌ آن‌ یعنی‌ مَكنیه‌ (= بالكنایه‌) و مصرَّحه‌ (= مُحققَّه‌). هر ۳ اثر، تعریفی‌ كه‌ از استعاره‌ به‌ دست‌ داده‌اند، تعریف‌ استعارۀ مصرحه‌ است‌ و شواهدی‌ كه‌ آورده‌اند، شواهدی‌ از استعارۀ مكنیه‌ (نک‌ : رادویانی‌، ۴۰-۴۳؛ رشید وطواط، ۲۸-۳۰؛ شمس‌ قیس‌، ۳۶۵- ۳۶۸) است‌ و این‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ از استعاره‌ تفسیر و تلقی‌ خاصی‌ داشته‌اند و صنعتی‌ را كه‌ اهل‌ بیان‌ در كتابهای‌ عربی‌ و فارسی‌ استعارۀ مصرحه‌ یعنی‌ ذكر مشبهٌ‌به‌ (= مستعارٌ منه‌) و ارادۀ مشبه‌ (= مستعارٌله‌)، خوانده‌اند، تحت‌ عنوان‌ تشبیه‌ كنایت‌ آورده‌اند (همو، ۳۵۱؛ رشید وطواط، ۴۵-۴۶؛ رادویانی‌، ۴۹). در این‌ كتابها از دو مقولۀ دیگر بیان‌، یعنی‌ مجاز مرسل‌ و كنایه‌ سخنی‌ در میان‌ نیست‌.

۲. عصر متأخران ‌و معاصران ‌كه‌ بر طبق‌ طبقه‌بندی ‌ما، پس ‌از روزگار شمس‌ قیس‌، یعنی‌ از سدۀ ۸ق‌ آغاز می‌شود و از جهتی‌ تا روزگار شمس‌ العلمای‌ گركانی‌ (۱۲۲۲-۱۳۰۵ش‌) نویسندۀ ابدع‌ البدایع‌ و از جهتی‌ دیگر تا روزگار ما، با تألیف‌ آثاری‌ چون‌ فنون‌ بلاغت‌ و صناعات‌ ادبی‌، نوشتۀ جلال‌ الدین‌ همایی‌ و زیب‌ سخن‌ یا علم‌ بدیع‌ پارسی‌، فراهم‌ آوردۀ محمود نشاط ادامه‌ یافته‌ است‌. آثار پدیده‌ آمده‌ در این‌ عصر را می‌توان‌ به‌ دو بخش‌ تقسیم‌ كرد:

 

یكم‌، آثار قدمایی

و آن‌ آثاری‌ است‌ كاملاً به‌ سبك‌ و سیاق‌ آثار قدما یا سخت‌ نزدیك‌ بدانها كه‌ از سدۀ ۸ق‌ تا اواخر دوران‌ قاجاریه‌ (اواخر سدۀ ۱۳ق‌/۱۹م‌) پدید آمده‌ است‌. در این‌ آثار كه‌ از جملۀ آنها حقایق‌الحدائق‌ از رامی ‌تبریزی‌ (سدۀ ۸ق‌)؛ دقایق ‌الشعر از تاج ‌الحلاوی‌ (سدۀ ۸ ق‌)؛ معیار جمالی‌ از شمس‌الدین‌ فخری‌ اصفهانی‌ (سدۀ ۸ق‌) كه‌ مشتمل‌ بر عروض‌، قافیه‌، صنایع‌ و لغت‌ است‌؛ بدایع‌ الافكار از واعظ كاشفی‌ (د ۹۰۶ یا ۹۱۰ق‌) تا مدارج‌ البلاغه‌ از رضا قلی‌ هدایت‌ (۱۲۱۵- ۱۲۸۸ق‌)، و نیز آثاری‌ دیگر از این‌ دست‌ (نک‌ : كزازی‌، ۵۱-۶۴) كه‌ بیشتر بر پایۀ حدائق‌ السحر و ترجمان‌ البلاغه‌ نوشته‌ شده‌اند. در این‌ آثار نیز به‌ دو مسئلۀ بیانی‌، یعنی‌ استعاره‌ و تشبیه‌، آن‌ هم‌ تقریباً به‌ همان‌ صورت‌ كه‌ در آثار متقدمان‌ از آن‌ سخن‌ رفته‌، پرداخته‌ شده‌ است‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌، نک‌ : رامی‌، ۳۴-۳۶، ۶۰-۶۶؛ تاج‌ الحلاوی‌، ۳۲-۴۰، ۴۷- ۴۸؛ كاشفی‌، ۱۰۴- ۱۰۹؛ هدایت‌، ۱۱-۱۴، ۵۲- ۷۸)؛ با این‌ تفاوت‌ كه‌ در برخی‌ از آثار مثل‌ بدایع‌ الافكار (كاشفی‌، ۱۰۶-۱۰۹)، شمار تشبیهات‌ به‌ ۹ قسم‌ رسیده‌، و در بسیاری‌ از آثار از جمله‌ حقایق‌ الحدائق‌، بدایع‌ الافكار و مدارج‌ البلاغه‌، شواهد ــ جز در موارد بسیار نادر كه‌ به‌ عربی‌ است‌ ‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌، نک‌ : هدایت‌، ۱۱۶، ۱۶۰) ــ جمله‌، به‌ زبان‌ فارسی‌ است‌.

 

دوم‌، آثار میانه‌ و جدید

و آن‌ آثاری‌ است‌ كه‌ نویسندگان‌ آنها به‌ مباحث‌ و مسائل‌ دانش‌ بیان‌ توجه‌ داشته‌اند و برخلاف‌ نویسندگان‌ پیشین‌ كه‌ تنها به‌ استعاره‌ و تشبیه‌ پرداخته‌اند، مسائل‌ ۴ گانۀ دانش‌ بیان‌ را مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار داده‌، و یادآور شده‌اند كه‌ این‌ مسائل‌ (تشبیه‌، استعاره‌، مجاز و كنایه‌) مسائل‌ علم‌ بیان‌ است‌، اما از آن‌ جهت‌ كه‌ از جملۀ صنایع‌ و از فنون‌ بلاغت‌ به‌ شمار می‌آیند، دانشمندان‌ دانش‌ بدیع‌ نیز ذكر آنها را لازم‌ شمرده‌اند (نشاط، ۱ /۳۰۷؛ نیز نک‌ : گركانی‌، ۳۰۸).

در میان‌ آثاری‌ كه‌ از آنها به‌ آثار میانه‌ و جدید تعبیر كردیم‌، ۴ اثر بیشتر مورد توجه‌ واقع‌ شده‌اند: درۀ نجفی‌، تألیف‌ نجفقلی‌ میرزا معزی‌ (آقاسردار) در عروض‌ و بدیع‌ و قافیه‌ كه‌ در ۱۳۳۰ق‌/ ۱۹۱۲ م‌ نوشته‌ شده‌ است‌، و ابدع‌ البدایع‌، تألیف‌ شمس‌ العلمای‌ گركانی‌ كه‌ آن‌ را مفصل‌ترین‌ و آخرین‌ تألیف‌ معتبر فارسی‌ در فن‌ بدیع‌ (اخوان‌ ثالث‌، «آیات‌ ... »، ۱۵۷) خوانده‌اند. این‌ دو كتاب‌ به‌ سبب‌ آنكه‌ از یك‌ سو به‌ شیوۀ كتب‌ قدمایی‌ پرداخته‌ شده‌ است‌، و از سویی‌ دیگر دارای‌ ویژگیهای‌ تازه‌ای‌ است‌، می‌توان‌ آن‌ دو را دارای‌ حالتی‌ میانۀ كتب‌ قدمایی‌ و كتب‌ جدید دانست‌.

دو اثر دیگر كه‌ می‌توان‌ آنها را جدید خواند: فنون‌ بلاغت‌ و صناعات‌ ادبی‌ از جلال‌الدین‌ همایی‌ (۱۲۷۸-۱۳۵۹ش‌)، و زیب‌ سخن‌ از محمود نشاط (۱۲۹۹-۱۳۸۳ ش‌) است‌. صنایع‌ در كتاب‌ زیب‌ سخن‌ همانند كتب‌ بدیعی‌ پیشین‌، با ترتیب‌ الفبایی‌ تنظیم‌ گردیده‌ (نک‌ : نشاط، ۱ / ۱۹۹-۲۰۵)، و فنون‌ بلاغت‌ به‌ صورت‌ موضوعی‌ تألیف‌ شده‌، و مشتمل‌ است‌ بر پیش‌گفتار در مباحث‌ فصاحت‌ و بلاغت‌، صنایع‌ لفظی‌ بدیع‌، انواع‌ شعر فارسی‌، صنایع‌ معنوی‌ بدیع‌ و سرقات‌ ادبی‌ (همایی‌، فنون‌، فهرست‌ كتاب‌). نگاه‌ هر دو مؤلف‌ به‌ مسائل‌، بالنسبه‌ تازگی‌ دارد و گسترش‌ كمی‌ و كیفی‌ می‌یابد. در این‌ آثار، گذشته‌ از پرداختن‌ به‌ مسائل‌ ۴ گانۀ بیان‌، یعنی‌ تشبیه‌، استعاره‌، مجاز و كنایه‌ كه‌ در كتب‌ دورۀ میانه‌، به‌ اختصار، و در كتب‌ جدید، با تفصیلی‌ نسبی‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌، تفسیرِ به‌ دست‌ داده‌ شده‌ از استعاره‌، برخلاف‌ سایر آثار دورۀ «وابستگی‌ و آمیختگی‌»، تفسیری‌ است‌ كه‌ در آثار دورۀ «جدایی‌ و استقلال‌» از استعاره‌ به‌ دست‌ می‌دهند؛ حتى در آثار دورۀ جدید، طبقه‌بندیهای‌ استعاره‌، به‌ ویژه‌ طبقه‌بندی‌ استعاره‌ به‌ مكنیه‌ و مصرحه‌، با آثار دورۀ «جدایـی‌ و استقلال‌» هـم‌خوانـی‌ دارد (نک‌ : معزی‌، ۱۸۰-۱۸۴، ۲۰۳-۲۰۴، ۲۱۱-۲۱۲؛ گركانی‌، ۵۶- ۵۸، ۱۲۷- ۱۳۸، ۲۹۹-۳۰۰، ۳۰۸-۳۱۱؛ همایی‌، همان‌، ۲۲۵-۲۵۶؛ نشاط، ۱ /۳۰۶-۳۲۶).

 

ب‌ ـ دورۀ جدایی‌ و استقلال‌

مراد از جدایی‌ و استقلال‌، جدایی‌ مسائل‌ بیانی‌ از سایر مسائل‌ بلاغی‌، و مستقل‌ دانستن‌ دانشی‌ است‌ كه‌ خود تعریف‌، موضوع‌ و مسائل‌ معلوم‌ و مشخصی‌ دارد. علوم‌ بلاغی‌ پیش‌ از تفكیك‌ از یكدیگر و استقلال‌ یافتن‌، غالباً تحت‌ عنوان‌ بدیع‌ مورد بحث‌ قرار می‌گرفت‌ و بدیع‌ دارای‌ معنای‌ عام‌ و گسترده‌ای‌ بود كه‌ جملۀ علوم‌ بلاغی‌ را شامل‌ می‌شد. كار استقلال‌ بخشیدن‌ به‌ علوم‌ بلاغی‌ در زبان‌ و ادبیات‌ عربی‌ از سوی‌ عبدالقاهر جرجانی‌ (د ۴۷۱ یا ۴۷۴ ق‌)، نویسندۀ اسرار البلاغه‌ و دلائل‌ الاعجاز آغاز شد (همایی‌، معانی‌، ۱۵؛ نیز نک‌ : جرجانی‌، ۳۳۴-۳۳۶) و با كوشش‌ ابویعقوب‌ یوسف‌ خوارزمی‌، مشهور به‌ سكاكی‌ (۵۵۵-۶۲۶ ق‌) در كتاب‌ مفتاح‌ العلوم‌ به‌ كمال‌ رسید و دانشهای‌ بلاغی‌ آشكارا به‌ معانی‌ و بیان‌ و بدیع‌ (بدیع‌ معنوی‌ و بدیع‌ لفظی‌) تقسیم‌ شد (نک‌ : سكاكی‌، ۶۱۲ - ۶۱۵) و بدین‌ سان‌ دانش‌ بیان‌ نیز مستقل‌ گردید.

در زبان‌ فارسی‌، چنان‌ كه‌ در بخش‌ پیشین‌ (دوره‌ آمیختگی‌ و وابستگی‌) مورد بحث‌ قرار گرفت‌؛ از یك‌ سو، طرح‌ مسائل‌ دانش‌ بیان‌ ضمن‌ صنایع‌ دیگر، تحت‌ عنوان‌ بدیع‌ یا عنوانهایی‌ كه‌ حاكی‌ از طرح‌ مسائل‌ بلاغی‌ است‌ تا روزگار ما استمرار یافته‌ است‌ و از سوی‌ دیگر، ظاهراً از سدۀ ۸ق‌، یعنی‌ از روزگار سعدالدین‌ تفتازانی‌ (د ۷۹۱ ق‌/ ۱۳۸۹ م‌) صاحب‌ كتاب‌ المطول‌ و مختصر، جدایی‌ بیان‌ از سایر علوم‌ بلاغی‌ و استقلال‌ این‌ دانش‌ با گزارش‌ كوتاهِ آملی‌ در كتاب‌ نفائس‌ الفنون‌ (۱/۹۱-۱۰۲) كه‌ بر اساس‌ مفتاح‌ العلوم‌ سكاكی‌ و المطول‌ تفتازانی‌ فراهم‌ آمده‌ است‌، تحقق‌ می‌پذیرد. سپس‌ از سدۀ ۱۱ق‌، این‌ جریان‌ در ایران‌ عصر صفوی‌ و به‌ ویژه‌ در شبه‌ قارۀ هند رواج‌ می‌یابد و آثار ارجمند گوناگونی‌ پدید می‌آید. چنان‌ كه‌ سراج‌الدین‌ علی‌ خان‌ آرزو در كتاب‌ عطیۀ كبرى تصریح‌ می‌كند كه‌ به‌ سبب‌ نبودن «كتابی‌ در علم‌ بیان‌ كه‌ یك‌ جزو فصاحت‌ است‌، در زبان‌ فارسی‌»، دست‌ به‌ تألیف‌ این‌ كتاب‌ زده‌ است‌ (ص‌ ۵۰).

نهضت‌ تألیف‌ در موضوع‌ بیان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ و با حال‌ و هوای‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌، در روزگار معاصر (حدود بیش‌ از نیم‌ قرن‌ پیش‌) با تألیف‌ آثاری‌ چون‌ دررالادب‌ تألیف‌ حسام‌ العلما آق‌ اِوْلی‌ و هنجار گفتار نوشتۀ نصرالله‌ تقوی‌ آغاز شد و با تألیف‌ آثاری‌ چون‌ معالم‌ البلاغه‌ از محمد خلیل‌ رجایی، معانی‌ و بیان‌ تألیف‌ غلامحسین‌ آهنی‌ و معانی‌ و بیان‌ تألیف‌ جلال‌الدین‌ همایی‌ ادامه‌ یافت‌. نویسندگان‌ این‌ آثار، دانش‌ بیان‌ را براساس‌ مفتاح‌ العلوم‌ سكاكی‌ و به‌ ویژه‌ با توجه‌ به‌ المطول‌ و مختصر تفتازانی‌، تنظیم‌ و تألیف‌ كرده‌اند و شواهدی‌ از شعر فارسی‌ نیز به‌ گزارشهای‌ خود افزوده‌اند. چنین‌ است‌ كه‌ در این‌ گروه‌ از آثار، با تعریف‌ معروف‌ و سنتی‌ بیان‌، یعنی «ادای‌ مقصود واحد به‌ طرق‌ مختلف‌» (مثلاً نک‌ : تقوی‌، ۱۴۲؛ رجایی‌، ۲۳۹-۲۴۳) و با طرح‌ و بررسی‌ مسائل‌ ۴گانۀ بیان‌ سنتی‌ یا مسائل‌ ۴گانۀ سنتی‌ دانش‌ بیان‌ مواجهیم‌. در ادامۀ كار تحقیق‌ در مسائل‌ دانش‌ بیان‌، در روزگار ما آثاری‌ پدید آمد كه‌ نویسندگان‌ آنها از یك‌ سو به‌ كتب‌ سنتی‌ بیان‌ به‌ زبان‌ عربی‌ توجه‌ كرده‌اند، به‌ ویژه‌ به‌ المطول‌ و مختصر تفتازانی‌، و از سوی‌ دیگر از آثار پدید آمده‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ مثل‌ هنجار گفتار و معالم‌ البلاغه‌ و نیز از آثار جدید بلاغی‌ به‌ زبانهای‌ عربی‌ و انگلیسی‌ بهره‌ جسته‌اند و در نتیجه‌ هم‌ در مسائل‌ بیان‌ سنتی‌، یعنی‌ تشبیه‌، استعاره‌، مجاز و كنایه‌ با نگاهی‌ دیگر و با توجه‌ خاص‌ به‌ شعر و ادب‌ فارسی‌ پژوهش‌ كرده‌اند و هم‌ آن‌ گونه‌ كه‌ در بخش‌ موضوعی‌ مقاله‌ آمده‌ است‌، به‌ مسائل‌ مبتكرانه‌ و تازه‌ای‌ در بیان‌ پرداخته‌اند. از میان‌ این‌ آثار اولاً، كوششهای‌ شفیعی‌ كدكنی‌ در كتاب‌ موسیقی‌ شعر و به‌ ویژه‌ در كتاب‌ صورخیال‌ در شعر فارسی‌ (نک‌ : ص‌ ۶۸۹-۷۰۷) در خور توجه‌ خاص‌ است‌؛ ثانیاً، پژوهشهای‌ سیروس‌ شمیسا در كتاب‌ بیان‌ و كتاب‌ بیان‌ و معانی‌، هم‌ از بابت‌ نگاه‌ تازه‌ به‌ مسائل‌ بیان‌ و هم‌ از جهت‌ افزایش‌ مباحث‌ تازه‌ به‌ بیان‌ در زبان‌ فارسی‌ حائز اهمیت‌ است‌ (نک‌ : شمیسا، بیان‌، ۳- ۸، بیان‌ و معانی‌، ۷۵- ۸۹)؛ ثالثاً كوششهای‌ شماری‌ دیگر از محققان‌ به‌ ویژه‌ آنان‌ كه‌ به‌ مسائل‌ بیانی‌ از منظر زبان‌شناسی‌ می‌نگرند، جالب‌ توجه‌ است‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌، نک‌ : حق‌شناس‌، ۱۰۳-۱۱۳؛ صفوی‌، ۲ /۱۱۱-۱۴۱).

از عصر آملی‌، صاحب‌ نفائس‌ الفنون‌ (سدۀ ۸ ق‌) كه‌ ظاهراً گزارش‌ او از بیان‌ و مسائل‌ بیانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، نخستین‌ گزارش‌ به‌ شمار می‌آید، یا دست‌ كم‌ در شمار نخستین‌ گزارشهاست‌ تا روزگار ما، می‌توان‌ آثار بیانی‌ را با توجه‌ به‌ استشهادها و ذكر شواهد به‌ زبان‌ عربی‌ و فارسی‌ و لاجرم‌ بر اساس‌ میزان‌ توجه‌ به‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ به‌ ۳ گروه‌ تقسیم‌ كرد. این‌ تقسیم‌ و طبقه‌بندی‌ از این‌ جهت‌ حائز اهمیت‌ است‌ كه‌ نشان‌ می‌دهد كدام‌ یك‌ از گروهها در بنیاد نهادن‌ بیان‌ ویژۀ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ تأثیر بیشتر و نقش‌ تعیین‌ كننده‌تری‌ داشته‌اند:

گروه‌ اول‌، آثاری‌ است‌ كه‌ در آنها مسائل‌ دانش‌ بیان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ گزارش‌ شده‌، اما شواهد، یكسره‌ عربی‌ است‌، مثل‌ گزارش‌ آملی‌ در نفائس‌ الفنون‌ و كتاب‌ انوار البلاغۀ مازندرانی‌. این‌ آثار گرچه‌ زمینه‌ساز ظهور دانش‌ مستقل‌ بیان‌ در زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ بوده‌ است‌، اما نویسندگان‌ این‌ آثار با هدفی‌ دینی‌ دست‌ به‌ تألیف‌ زده‌اند؛ چرا كه‌ اساساً دانشهای‌ بلاغی‌، در عالم‌ اسلام‌، با هدف‌ تبیین‌ و تفهیم‌ بلاغت‌ قرآن‌ كریم‌ پدیده‌ آمده‌، و پیشرفت‌ كرده‌ است‌ و از آنجا كه‌ در سرزمینهایی‌ كه‌ ایران‌ نیز از جملۀ آنهاست‌، دین‌ اسلام‌ در قالب‌ زبان‌ عربی‌ ترویج‌ شده‌ است‌، تلاش‌ برخی‌ از بلاغت‌نویسان‌ به‌ طور عام‌، و بیان‌نویسان‌ به‌ طور خاص‌ نیز متوجه‌ هموار ساختن‌ فهم‌ قرآن‌ و بلاغت‌ آن‌ برای‌ مؤمنان‌ بوده‌ است‌، درست‌ مثل‌ نوشتن‌ كتب‌ فقهی‌ و كلامی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ از عصر صفویه‌ كه‌ آن‌ نیز با هدف‌ آموزش‌ اصول‌ و فروع‌ به‌ باورمندانی‌ كه‌ عربی‌ نمی‌دانسته‌اند، صورت‌ گرفته‌ است‌ و البته‌ به‌ گونه‌ای‌ غیرمستقیم‌ در ترویج‌ نثر فارسی‌ در خدمت‌ علم‌ و فلسفه‌ موثر افتاده‌ است‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌، نک‌ : مازندرانی‌، ۲۴۹، ۲۷۹، ۲۹۹، جم‌ ).

گروه‌ دوم‌، آثاری‌ است‌ كه‌ نه‌ تنها در آنها مسائل‌ بیان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ گزارش‌ شده‌، بلكه‌ شواهد نیز بیشتر شعر فارسی‌ و گاه‌ نثر فارسی‌ است‌. این‌ گروه‌ از كتابهای‌ بیانی‌ را می‌توان‌ شامل‌ غالبِ كتبِ بیانی‌ تألیف‌ شده‌ در شبه‌ قاره‌ و نیز شماری‌ از كتب‌ بیانی‌ تألیف‌ شده‌ در روزگار كنونی‌ دانست‌. از آنجا كه‌ زبان‌ دین‌ اسلام‌ در شبه‌ قاره‌، زبان‌ فارسی‌ است‌ و هندیان‌ مسلمان‌ به‌ متون‌ ادب‌ فارسی‌ به‌ مثابۀ متون‌ مقدس‌ می‌نگرند، محدود شدن‌ شواهد به‌ شعر فارسی‌ در بیشتر كتبِ بیانِ تألیف‌ شده‌ در این‌ سرزمین‌، نه‌ فقط ارزش‌ زیبایی‌ شناختی‌ دارد كه‌ دارای‌ ارزش‌ و هدف‌ دینی‌ نیز هست‌؛ چرا كه‌ فهم‌ دقیق‌ متون‌ ادب‌ فارسی‌ برای‌ هندیان‌ مسلمان‌ به‌ معنی‌ فهم‌ دین‌ و اخلاق‌ هم‌ بوده‌ است‌ و به‌ همین‌ سبب‌ است‌ كه‌ مثلاً ــ چنان‌ كه‌ گذشت‌ ــ سراج‌الدین‌ علی‌ خان‌ آرزو (همانجا) چون‌ كتابی‌ در علم‌ بیان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ نمی‌یابد، در تألیف‌ چنین‌ كتابی‌ احساس‌ وظیفه‌ می‌كند. كتاب‌ حدائق‌ البلاغه‌ تألیف‌ فقیر دهلوی‌ نیز به‌ همین‌ سبك‌ و سیاق‌ است‌ (نک‌ : ص‌ ۵-۵۴). در آثار محققان‌ معاصر ایران‌ نیز توجه‌ ویژه‌ به‌ شعر فارسی‌ و نقد و تحلیل‌ بیانی‌ آن‌، جنبۀ بلاغی‌ و زیبایی‌ شناختی‌ دارد (مثلاً نک‌ : شفیعی‌ كدكنی‌، مقدمۀ كتاب‌).

گروه‌ سوم‌، آثاری‌ است‌ كه‌ در آنها به‌ شیوۀ قدما و فی‌ المثل‌ به‌ شیوۀ رشید وطواط در حدائق‌ السحر (به‌ عنوان‌ نمونه‌، نک‌ : ص‌ ۴۲-۵۰) شواهد هم‌ از شعر عربی‌ است‌، هم‌ از شعر فارسی‌ و در واقع‌ از آنجا كه‌ به‌ قول‌ رادویانی «اجناس‌ بلاغت‌ از تازی‌ به‌ پارسی‌» آورده‌ شده‌ (ص‌ ۲-۳)، شعر فارسی‌ به‌ مسائلِ بیانیِ گزارش‌ شده‌ براساسِ كتب‌ بلاغی‌ عربی‌ و اشعار عربیِ منقول‌ در آن‌ كتب‌، به‌ عنوان‌ شواهد، افزوده‌ شده‌ است‌. آثاری‌ كه‌ در چند دهۀ اخیر در زمینۀ بیان‌، براساس‌ كتب‌ عربی‌ در این‌ فن‌ تألیف‌ شده‌ است‌، مثل‌ درر الادب‌ از آق‌ اولی‌ (نک‌ : ص‌ ۱۴۰، ۱۵۷، ۱۵۹، ۱۶۲)، هنجار گفتار تألیف‌ نصرالله‌ تقوی‌ (نک‌ : ص‌ ۱۴۲، ۱۷۸، ۱۷۹) و معالم‌ البلاغه‌ نوشتۀ محمد خلیل‌ رجایی‌ (مثلاً نک‌ : ۲۶۰-۲۶۱، ۲۸۲-۲۸۳، ۲۸۹، ۲۹۲، جم‌ )، جمله‌ بدین‌ سبك‌ و سیاق‌ است‌.

 

مآخذ

آرزو، علی‌، عطیۀ كبرى و موهبت‌ عظمی‌، به‌ كوشش‌ سیروس‌ شمیسا، تهران‌، ۱۳۸۱ش‌؛ آق‌ اولی‌، عبدالحسین‌، درر الادب‌، شیراز، ۱۳۴۰ش‌؛ آملی‌، محمد، نفائس‌ الفنون‌، به‌ كوشش‌ ابوالحسن‌ شعرانی‌، تهران‌، ۱۳۷۷ ق‌؛ ابن‌ معتز، عبدالله‌، البدیع‌، به‌ كوشش‌ كراچكوفسكی‌، بغداد، ۱۳۹۹ ق‌؛ اخوان‌ ثالث‌، مهدی‌، «آیات‌ موزون‌ افتادۀ قرآن‌ كریم‌»، یادنامۀ علامه‌ امینی‌، به‌ كوشش‌ جعفر شهیدی‌ و محمد رضا حكیمی‌، تهران‌، ۱۳۵۲ش‌؛ همو، «دوزخ‌ اماسرد»، سه‌ كتاب‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌؛ اقبال‌ آشتیانی‌، عباس‌، تاریخ‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌؛ همو مقدمه‌ بر حدائق‌ السحر (نک‌ : هم‌ ، رشید وطواط)؛ تاج‌ الحلاوی‌، علی‌، دقایق‌ الشعر، به‌ كوشش‌ محمد كاظم‌ امام‌، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌؛ تاریخ‌ سیستان‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، ۱۳۱۴ش‌؛ تفتازانی‌، مسعود، شرح‌ المختصر، قم‌، كتابفروشی‌ كتبی‌ نجفی‌؛ همو، المطول‌، قم‌، مكتبة الداوری‌؛ تقوی‌، نصرالله‌، هنجار گفتار، تهران‌، ۱۳۱۷ش‌؛ جامی‌، عبدالرحمان‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ اعلاخان‌ افصح‌ زاد، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌؛ جرجانی‌، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به‌ كوشش‌ محمد اسكندرانی‌ و م‌. مسعود، بیروت‌، ۱۹۹۶م‌؛ حافظ، دیوان‌، به‌ كوشش‌ پرویز ناتل‌ خانلری‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌؛ حق‌شناس‌، علی‌محمد، «نظم‌، نثر و شعر؛ سه‌ گونه‌ ادب‌»، مجموعه‌ مقالات‌ دومین‌ كنفرانس‌ زبان‌شناسی‌ نظری‌ و كاربردی‌، به‌ كوشش‌ علی‌ میرعمادی‌، تهران‌، ۱۳۷۳ش‌؛ خاقانی‌ شروانی‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ ضیاءالدین‌ سجادی‌، تهران‌، ۱۳۵۷ش‌؛ خطیب‌ قزوینی‌، محمد، الایضاح‌ فی‌ علوم‌ البلاغة، بیروت‌، ۱۴۰۵ ق‌ / ۱۹۸۵م‌؛ رادویانی‌، محمد، ترجمان‌ البلاغه‌، به‌ كوشش‌ احمد آتش‌، استانبول‌، ۱۹۴۹م‌؛ رامی‌ تبریزی‌، حسن‌، حقایق‌ الحدائق‌، به‌ كوشش‌ محمدكاظم‌ امام‌، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌؛ رجایی‌، محمد خلیل‌، معالم‌ البلاغه‌، شیراز، ۱۳۵۹ش‌؛ رشید وطواط، محمد، حدائق‌ السحر فی‌ دقایق‌ الشعر، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، ۱۳۰۸ش‌؛ ریاحی‌، محمدامین‌، كسایی‌ مروزی‌، زندگی‌، اندیشه‌ و شعر او، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌؛ زرین‌ كوب‌، عبدالحسین‌، دو قرن‌ سكوت‌، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌؛ سكاكی‌، یوسف‌، مفتاح‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ نعیم‌ زرزور، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌ /۱۹۸۳م‌؛ شفیعی‌ كدكنی‌، محمدرضا، صورخیال‌ در شعر فارسی‌، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌؛ شمس‌ قیس‌ رازی‌، محمد، المعجم‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌ و محمدتقی‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۲۷ق‌؛ شمیسا، سیروس‌، بیان‌، تهران‌، ۱۳۷۹ش‌؛ همو، بیان‌ و معانی‌، تهران‌، ۱۳۷۶ش‌؛ صادقیان‌، محمدعلی‌، «سهم‌ ایرانیان‌ در تدوین‌ و تكمیل‌ علوم‌ بلاغی‌»، مجموعه‌ مقالات‌ چهارمین‌ كنگرۀ تحقیقات‌ ایرانی‌ در زمینۀ ادب‌ و فرهنگ‌ ایران‌، به‌ كوشش‌ محمدعلی‌ صادقیان‌، دانشگاه‌ شیراز، ج‌ ۱؛ صفوی‌، كورش‌، از زبان‌ شناسی‌ به‌ ادبیات‌، تهران‌، ۱۳۸۰ش‌؛ فقیر دهلوی‌، میرشمس‌الدین‌، حدایق‌ البلاغة، لكهنو، ۱۸۷۲ م‌؛ كاشفی‌، حسین‌، بدایع‌ الافكار فی‌ صنایع‌ الاشعار، به‌ كوشش‌ جلال‌الدین‌ كزازی‌، تهران‌، ۱۳۶۹ش‌؛ كزازی‌، جلال‌ الدین‌، مقدمه‌ بر بدایع‌ الافكار فی‌ صنایع‌ الاشعار (نک‌ : هم‌ ، كاشفی‌)؛ كسایی‌ مروزی‌، «اشعار» (نک‌ : هم ، ریاحی‌)؛ گركانی‌، محمدحسین‌، ابدع‌ البدایع‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ جعفری‌، تهران‌، ۱۳۷۷ش‌؛ مازندرانی‌، محمدهادی‌، انوارالبلاغه‌، به‌ كوشش‌ محمدعلی‌ غلامی‌نژاد، تهران‌، ۱۳۷۵ش‌؛ محمدی‌ ملایری‌، محمد، تاریخ‌ و فرهنگ‌ ایران‌ در دوران‌ انتقال‌ از عصر ساسانی‌ به‌ عصر اسلامی‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌؛ معزی‌، نجفقلی‌، درۀ نجفی‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ آهی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌؛ نشاط، محمود، زیب‌ سخن‌، تهران‌، ۱۳۴۲ش‌؛ هدایت‌، رضاقلی‌، مدارج‌ البلاغه‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ معرفت‌، شیراز، ۱۳۳۱ق‌؛ همایی‌، جلال‌ الدین‌، فنون‌ بلاغت‌ و صناعات‌ ادبی‌، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌؛ همو، معانی‌ و بیان‌، به‌ كوشش‌ ماهدخت‌بانوهمایی‌، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌.

 

اصغر دادبه

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 285
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست