responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 251

اخطل

نویسنده (ها) : عنایت الله فاتحی نژاد

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَخْطَل‌، غیاث بن‌ غوث‌ (و نیز غویث‌ بن‌ مغیث‌) بن‌ صلت‌ تغلبی (د ح‌ ۹۲ق‌/ ۷۱۱م‌)، شاعر عصر اموی‌. مداینی نیای وی را سلمة بن‌ طارقه‌، از دلاوران‌ معاصر نعمان‌ بن‌ منذر دانسته‌ است‌ (نك‌ : ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۰؛ كوسن‌ دوپرسوال‌، 292).

اخطل القاب‌ چندی داشته‌ است‌: دَوْبَل‌ (خر كوتاه‌ دم‌)، ذوالعبایه‌ و ذوالصلیب‌. اما آنچه‌ بر او باقی ماند، همانا اخطل‌ (بد زبان‌، گستاخ‌، یا كسی كه‌ گوشهای پهن‌ فرو افتاده‌ دارد) بود (یزیدی‌، ۱؛ ابوتمام‌، ۲۰۷- ۲۰۸؛ بطلیوسی‌، ۱۲۴، ۱۲۵؛ سیوطی‌، ۲/ ۴۳۰؛ بغدادی‌، ۱/ ۴۶۱؛ بستانی‌، ۳۱۵؛ قباوه‌، ۱۲-۱۳) كه‌ گویا شاعرِ هم‌ قبیله‌اش‌، كعب‌ بن جعیل‌ به‌ وی داده‌ بود، همچنان‌ كه‌ دو لقب‌ دیگر را رقیبش‌ جریر برایش‌ ساخته‌ بود (ابوتمام‌، ۶۶، ۲۰۷- ۲۰۸؛ قالی‌، الامالی‌، ۲/ ۲۳۱؛ بطلیوسی‌، همانجا؛ نیز نك‌ : ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۰-۲۸۱، كه‌ دربارۀ وجه‌ تسمیۀ شاعر به‌ اخطل‌ روایات‌ گوناگونی نقل كرده‌ است‌). چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ لقب‌ اخطل‌ چندان‌ هم‌ برای وی ناخوشایند نبوده‌، زیرا خود، آن‌ را در اشعارش‌ به‌ كار برده‌ است‌ (ص‌ ۱۷۷).

اخطل در حیره‌ در میان‌ قبیلۀ مسیحی‌ تغلب‌ به‌ دنیا آمد. مادرش‌ لیلا نیز از قبیلۀ مسیحی‌ ایاد بود (ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۲؛ بروكلمان‌، ۱/ ۲۰۴). تاریخ ولادت‌ اخطل‌ به‌ درستی‌ روشن‌ نیست‌. برخی‌ از معاصران‌، ولادت وی‌ را به‌ تخمین‌ در ۱۹ یا ۲۰ق‌ دانسته‌اند (ضیف‌، ۱۳۲؛ خفاجی، ۱۸۵؛ كحاله‌، ۸/ ۴۲)، اما برخی‌ دیگر، با توجه‌ به‌ اینكه او از فرزدق‌ (ز ۱۰ق‌) بزرگ‌تر بوده‌، آن‌ تاریخ‌ را چند سال‌ عقب‌تر نهاده‌اند (قس‌: صالحانی‌، ۸۴۱، كه‌ ولادت‌ وی‌ را در ۸ق‌ تخمین‌ زده‌ است‌). اخطل‌ هنوز كودك‌ بود كه‌ مادرش‌ درگذشت‌ و پدر، همسر دیگری‌ اختیار كرد و این‌ امر ــ مانند موارد مشابه‌ دیگر ــ به‌ راویان‌ و افسانه‌پردازان‌ فرصت‌ آن‌ داد تا در بیان‌ بی‌مهریهای‌ نامادری‌ و رنجهای‌ كودك‌ نابغه‌ و ظهور نخستین‌ بارقه‌های‌ نبوغ‌ در هجای‌ آن‌ زن‌، داستانها پردازند (نك‌ : ابوالفرج‌، ۸/ ۳۰۱-۳۰۲؛ حاوی، ۱۹-۲۱). به‌ گفتۀ ابن‌ سكیت‌، وی‌ نخستین‌ ابیات هجوآمیز خود را خطاب‌ به‌ همسر پدرش‌ سرود (نك‌ : ابوالفرج‌، ۸/ ۳۰۲). اما برپایۀ همین‌ روایات‌ نیم‌ افسانه‌ای‌، آنچه‌ نخستین‌بار سبب‌ شهرت‌ وی‌ شد، اشعار هجوآمیزی‌ بود كه‌ دربارۀ شاعر هم‌ قبیله‌اش‌، كعب بن‌ جعیل‌ سرود. كعب‌ در مقام‌ شاعر بنی‌ تغلب ــ چون‌ دیگر شاعران‌ قبایل‌ جاهلی‌ ــ منزلتی‌ درخور داشت‌. گویند روزی‌ بر بنی‌ مالك‌ (تیره‌ای‌ از تغلب‌ كه‌ اخطل‌ از آنان‌ بود) وارد شد و ایشان‌ برایش‌ خیمه‌ای‌ بر پا كردند و ارمغانها آوردند، اما اخطل‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ كودكی‌ بیش‌ نبود، با او گستاخی و بی‌حرمتی‌ روا داشت‌. كعب‌ بر آشفت‌ و او را كودكی‌ بی‌خرد خواند و اخطل‌ ابیاتی گزنده‌ و استوار در هجای‌ او سرود این امر حیرت‌ همگان‌ و بیش‌ از همه‌كعب‌ را برانگیخت‌ ــ چون‌ به‌ گفتۀ خود كعب‌، هیچ‌ شاعری‌ تا آن‌روز وی‌ را این‌ چنین‌ هجو نكرده بود ــ و از آن‌پس‌ نام‌وی‌ در میان‌قبیله‌ بر سر زبانها افتاد (همو،۸/ ۲۸۰-۲۸۲).

اخطل دوران‌ جوانی‌ را در حیره‌ و در میان‌ قبیلۀ تغلب‌ پشت‌ سرنهاد. نخست دختری‌ به‌ نام‌ عبله‌ را به‌ زنی‌ گرفت‌ كه‌ مالك‌ را برای‌ او بزاد. اما بعدها او را رها ساخت‌ و با زنی‌ دیگر ازدواج‌ كرد (همو، ۸/ ۲۹۸؛ قباوه‌، ۲۲-۲۳). از آغاز جوانی‌ وی‌ تا حدود سال‌ ۴۰ق‌، جز دو روایت‌ دربارۀ او، آگاهی‌ بیشتری‌ در دست‌ نیست‌. هر دو روایت‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ اخطل‌ از همان‌ آغاز، تعصب‌ شدیدی‌ نسبت به‌ پیوندهای‌ خونی‌ و قبیله‌ای‌ و حفظ سنتهای كهن‌ داشته‌، و همواره‌ در راه‌ خدمت‌ به‌ اهداف‌ و آرمانهای‌ قبیلۀ خود كوشیده‌ است‌. وی‌ هنگامی‌ كه‌ منافع‌ قبیلۀ خود را در خطر می‌بیند، كینه‌های‌ دیرینه‌اش با كعب‌ بن‌ جعیل‌ را به‌ فراموشی‌ می‌سپارد و در كنار وی‌ به‌ دفاع‌ از قبیلۀ تغلب‌ برمی‌خیزد. چنانكه‌ آن‌ دو، دوبار در بصره‌ به‌ اتهام‌ دامن‌ زدن‌ به‌ تعصبات‌ قبیله‌ای‌ دستگیر شدند و به‌ زندان‌ افتادند: یك‌ بار در زمان‌ عبدالله‌ بن‌ عامر حاكم بصره‌ (۲۹-۳۵ق‌) و بار دیگر به‌ دست‌ مالك‌ بن‌ مسمع‌ (د ۷۳ق‌) رئیس قبیلۀ بنی‌بكر (نك‌ : اخطل‌، ۲۹۰، ۳۰۲؛ قباوه‌، ۵۲-۵۳).

اخطل در دوران‌ حكومت‌ معاویه‌ به‌ دستگاه‌ خلافت‌ بنی امیه‌ پیوست‌ و با سرودن‌ اشعاری در مدح‌ امویان‌ و هجو دشمنان‌ آنان‌، عملاً پا به میدان‌ كشمكشهای سیاسی نهاد. البته‌ تعصبات‌ قبیله‌ای در موضع‌گیری اخطل‌ نقش‌ عمده‌ داشت‌، چه‌ در جنگ‌ صفین‌ قبیلۀ تغلب‌ از حضرت‌ علی‌(ع‌) دست كشیده‌، و به‌ جناح‌ معاویه‌ پیوسته‌ بود (نك‌ : ضیف‌، همانجا). ازاین‌رو شاعر قبیله‌ نیز به‌ رسم‌ سنت‌ كهن‌ می‌بایست‌ تمام‌ هنر شاعری خود را در خدمت‌ اهداف‌ قبیله‌ به‌ كار گیرد. نخستین تجربۀ سیاسی شاعر قصیدۀ معروفی است‌ كه‌ به‌ اشارۀ یزید بن‌ معاویه‌ در هجو انصار سرود. به‌ روایتی عبدالرحمان بن‌ حسان‌ شاعر انصار، در رقابت‌ با عبدالرحمان‌ بن‌ حكم‌ شاعر اموی‌، در اشعاری امویان‌ را به‌ سختی هجو كرده‌ بود. یزید كه‌ از این‌ امر سخت‌ خشمناك‌ بود، از كعب‌ بن‌ جعیل‌ خواست‌ تا به‌ تلافی آن‌، انصار را هجو كند. كعب‌ كه‌ از عاقبت‌ این‌ كار بیم‌ داشت‌، اخطل‌ جوان‌ را به‌ وی پیشنهاد كرد. اخطل‌ كه‌ از خشم‌ معاویه‌ بیمناك‌ بود، عاقبت‌ به‌ اصرار یزید و به‌ پشتیبانی او، به‌ آن كار تن‌ در داد و در قصیده‌ای انصار را به‌ تلخی هجو كرد. همینكه این‌ قصیده‌ بر سر زبانها افتاد، نعمان‌ بن‌ بشیر انصاری به‌ شكایت‌ نزد معاویه‌ رفت‌. معاویه‌ با اینكه‌ از این‌ هجو چندان‌ ناخشنود نبود، از بیم‌ انصار دستور داد كه‌ زبان‌ شاعر را از كامش‌ بیرون كشند، اما یزید نزد پدر شفاعت‌ كرد و خشنودی انصار را نیز به دست‌ آورد (جاحظ، البیان‌...، ۱/ ۱۵۲-۱۵۳؛ ابن‌ قتیبه‌، الشعر...، ۱/ ۳۹۴- ۳۹۵؛ ابن‌ عبدربه‌، ۵/ ۳۲۱-۳۲۲؛ قس‌: ابوالفرج‌، ۱۵/ ۱۰۶- ۱۰۹، كه‌ غزل‌سرایی ابن‌ حسان‌ برای رمله‌ دختر معاویه‌ را عامل‌ خشم‌ یزید دانسته‌ است‌).

پس از این‌ ماجرا، اخطل‌ قصیده‌ای‌ بلند در ستایش‌ یزید سرود و از اینكه‌ وی‌ را از مهلكه‌ای‌ سخت‌ خطرناك‌ رهانیده‌، سپاس‌ گفت‌ (ص‌ ۹۰-۹۷). با اینهمه‌، چنانكه‌ از برخی‌ اشعار او بر می‌آید (ص‌ ۱۴۷- ۱۴۸)، گویی‌ تا مدتها خشم‌ مسلمانان‌ نسبت‌ به‌ وی‌ فرو ننشست‌، چه‌ آنان‌ هنوز فداكاریهای‌ انصار را در صدر اسلام‌ ازیاد نبرده‌ بودند و مسلماً نمی‌توانستند اهانت‌ شاعری‌ مسیحی‌ را نسبت‌ به‌ یاران‌ پیامبر(ص‌) تحمل‌ كنند. اخطل‌ كه‌ پایگاه‌ خود را در میان‌ مسلمانان‌ از دست‌ داده‌ بود، تنها امیدش‌ یزید بود. با روی‌ كار آمدن‌ یزید در ۶۰ ق‌، اخطل‌ در زمرۀ ندیمان‌ او درآمد و رسماً شاعر دربار وی‌ شد (نك‌ : ابوالعلاء، ۳۴۷- ۳۴۹، كه‌ پیوند دوستی میان‌ یزید و شاعر را به‌ خوبی‌ روشن‌ ساخته‌ است‌). دوران‌ حكومت‌ ۴ سالۀ یزید سخت‌ بحرانی‌ و پرآشوب‌ بود: واقعۀ كربلا، به‌ منجنیق‌ بستن‌ كعبه‌ و قتل‌ عام‌ مردم‌ مدینه‌ در روزگار وی‌ اتفاق‌ افتاد (نك‌ : ابن‌اثیر، ۴/ ۴۶-۹۰، ۱۱۱-۱۲۴). در چنین‌ ایامی‌ بود كه‌ اخطل‌ در مقابل‌ مخالفان‌ بنی‌ امیه‌ در حجاز به‌ دفاع‌ از امویان‌ برخاست‌ و قصاید بسیاری‌ در مدح‌ یزید و فرزندش‌ خالد، عبدالله‌ بن‌ معاویه‌ و كارگزارانش‌ سرود. وی‌ در یكی‌ از این‌ اشعار كه‌ در مدح‌ عبیدالله‌ بن‌ زیاد حاكم‌ عراق‌ سروده‌ است‌، به‌طور ضمنی‌ به‌ ماجرای‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و داستان‌ عاشورا اشاره‌ دارد (ص‌ ۳۴-۳۷، ۷۶-۸۲، ۱۴۶-۱۵۱، ۲۹۳). به‌ روایت‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌ اخطل‌ یك‌ بار نیز یزید را در سفر حج‌ همراهی‌ كرد (۸/ ۳۰۱؛ قس‌: قباوه‌، ۶۷ - ۶۸، كه‌ این‌ روایت‌ را جعلی‌ دانسته‌ است‌).

پس از یزید اخطل‌ همچنان‌ به‌ جانشینان‌ وی وفادار ماند. به‌خصوص‌ در روزگار عبدالملك‌ بن‌ مروان‌ (۶۵-۸۶ ق‌)، در زمرۀ ندیمان‌ خاص‌ خلیفه‌ در آمد و عبدالملك‌ او را شاعر بنی امیه‌ لقب‌ داد و وی را از پاداشهای بسیار بهره‌مند ساخت‌ (ابن‌ سلام‌، چ‌ شاكر، ۲/ ۵۴۱؛ جاحظ، رسائل‌، ۲/ ۱۵۵-۱۵۶؛ ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۷- ۲۸۸، ۲۹۰-۲۹۱، ۲۹۴؛ عباسی‌، ۱/ ۲۷۲- ۲۷۵). اخطل‌ نیز در مقابل‌، زیباترین مدایحش‌ را به‌ وی تقدیم‌ داشت‌ (ص‌ ۹۸-۱۱۲؛ ثعالبی‌، ۳۲۴- ۳۲۵). منابع ادبی‌، برای اخطل‌ نفوذ شدیدی در دربار عبدالملك‌ قائلند. مشهورترین روایت‌ در تأیید این‌ امر، مربوط به‌ زُفَر بن‌ حارث‌، از بزرگان‌ عرب‌ است‌ كه‌ دیر زمانی از بیعت‌ با خلیفه‌ سرباز می‌زد و با دشمنان‌ وی همدستی می‌كرد، اما عاقبت‌ تسلیم‌ شد، از خلیفه‌ زنهار ستاند و به‌ دربار راه‌ یافت‌ (نك‌ : بلاذری‌، ۵/ ۳۰۵ به‌ بعد). عبدالملك‌ كه‌ بی‌تردید از قبایل‌ تابع‌ او بیمناك‌ بود، او را ارج‌ می‌نهاد، اما گه‌ گاه‌ كینۀ دیرین‌ را بروز می‌داد. به‌خصوص‌ كه‌ درباریان‌ نیز با آگاهی حقیقت امر، از تحریك‌ او و تحقیر زفر باز نمی‌ایستادند (مثلاً نك‌ : همو، ۵/ ۳۰۶). قهرمان‌ یكی از این‌ صحنه‌ها در كتب‌ ادب، اخطل‌ است‌ كه‌ چون‌ زفر را در كنار خلیفه‌ بر تخت‌ دید، شعری خواند و از او خواست «آن‌ دشمن‌ خدا» را كنار خود ننشاند. سرانجام‌ خلیفه‌ چنان‌ بر آشفت كه‌ لگد بر سینۀ زفر كوفت‌ و از تخت‌ به‌ زیرش‌ افكند (ابوالفرج‌، ۸/ ۲۹۷). در این‌ روزگار اخطل‌ همچنان‌ به‌ آیین‌ مسیحیت پای بند بود و به‌ آن‌ افتخار می‌كرد. گرچه‌ گاه‌ با نقض‌ آشكار آیینهای آن‌ به‌ شدت‌ تنبیه‌ یا روانۀ زندان‌ می‌شد (همو، ۸/ ۳۰۹-۳۱۰؛ ذهبی‌، ۳/ ۳۳۷- ۳۳۸؛ بروكلمان‌، ۱/ ۲۰۴- ۲۰۵). از سوی دیگر، او موازین اخلاقی را نادیده‌ می‌گرفت‌. هم‌ با زنان‌ آوازه‌خوان‌ آمدوشد داشت‌ و هم تا حد افراط به شراب عشق‌ می‌ورزید و آن را منبع‌ الهام‌ می‌پنداشت‌. این‌ امر برای خلیفه‌ عبدالملك‌ چندان‌ خوشایند نبود و از این‌رو سعی داشت‌ كه‌ شاعر را به‌ آیین‌ اسلام‌ درآورد. به روایتی چون‌ یك‌بار خلیفه‌ وی را به‌ اسلام‌ دعوت‌ كرد، او بی‌درنگ دعوت‌ وی را رد كرد و با گستاخی پاسخ‌ داد كه نه‌ می‌تواند از شراب‌ چشم‌ بپوشد و نه‌ روزۀ ماه‌ رمضان‌ را تحمل كند (نك‌ : اخطل‌، ۱۵۴؛ یغموری‌، ۲۸۱؛ بغدادی‌، ۱/ ۴۶۱؛ EI2). البته‌ رفتار اهانت‌ آمیز وی نسبت‌ به مقدسات‌ اسلام‌ مورد اعتراض برخی بزرگان‌ قرار گرفت‌، اما در روابط میان‌ شاعر و خلیفه‌ هیچ خللی ایجاد نشد (ابوالفرج‌، ۸/ ۲۹۹؛ یغموری‌، همانجا؛ نك‌ : قالی‌، ذیل‌ الامالی‌، ۴۲-۴۳)، زیرا اولاً خلیفه‌ از زبان‌ وی‌ سلاحی كشنده‌ بر ضد دشمنان‌ خود ساخته‌ بود و از سوی‌ دیگر حمایت‌ از شاعر، حمایت‌ قبیلۀ قدرتمند تغلب‌ را در پی‌ داشت‌ و خلیفه‌ ناچار بود پیوند نزدیك‌ خود با تغلبیان‌ را به‌ هر صورت‌ ممكن‌ حفظ كند، چه‌ آنان‌ در استحكام‌ پایه‌های‌ قدرت‌ وی‌ نقشی‌ اساسی‌ برعهده‌ داشتند و به‌ خصوص‌ در ماجرای‌ عبدالله‌ بن‌ زبیر از بزرگ‌ترین‌ حامیان‌ وی‌ بودند (نك‌ : اخطل‌، ۱۰، ۱۱، ۳۸؛ ابوتمام‌، ۶۱ - ۶۳).

اخطل‌ علاوه‌ بر عبدالملك‌، كارگزاران‌ وی‌ به‌ویژه‌ بشر بن‌ مروان‌ والی‌ كوفه (۷۱-۷۴ق‌) را نیز بسیار ستوده‌ است‌. بشر توجه‌ خاصی‌ به‌ شاعران‌ داشت‌ و مجالس‌ شعر خوانی‌ ترتیب‌ می‌ داد تا شاعران‌ اشعار خود را در آنجا برخوانند. اخطل‌ چندین‌بار به‌ كوفه‌ رفت‌ و مدایحی‌ به‌ بشر تقدیم‌ داشت‌ و مورد استقبال‌ وی‌ قرار گرفت‌. ظاهراً در دستگاه‌ وی‌ بود كه‌ اخطل‌ نخستین‌بار فرزدق‌ و جریر را دید و نقایض‌ آن‌ دو از همین‌جا آغاز شد (ابن‌ سلام‌، چ‌ یوزف‌ هل‌، ۱۶۱؛ ابن‌ قتیبه‌، عیون‌...، ۴/ ۳۴؛ بلاذری‌، ۵/ ۱۶۷- ۱۶۸، ۱۷۱؛ ابن‌كثیر، ۹/ ۲۶۱؛ دربارۀ نقایض‌، نك‌ : دنبالۀ مقاله‌).

اخطل‌ در مدح حجاج‌ بن‌ یوسف‌ حاكم‌ بصره‌ نیز اشعاری‌ سروده‌ است‌. به‌ روایتی‌ چون‌ شهرت‌ اخطل‌ بر سر زبانها افتاد، حجاج‌ از خلیفه‌ عبدالملك‌ خواست‌ تا شاعر را نزد وی‌ فرستد. خلیفه‌ ۱۰ هزار درهم‌ به‌ اخطل‌ داد و او را به‌ همراه‌ فرزند خود روانۀ بصره‌ كرد (اخطل‌، ۷۳-۷۶، ۸۲ -۹۰؛ ابوالفرج‌، ۸/ ۲۹۰-۲۹۱).

در همین روزگار (ح‌ ۷۰ ق‌) اختلافات‌ بین‌ دو قبیلۀ قیس‌ و تغلب‌ به‌ اوج‌ رسید و منجر به‌ جنگهایی خونین‌ شد. در نتیجه‌، اخطل‌ دربار امویان‌ را فرو گذاشت‌ و به‌ سوی قبیلۀ خویش‌ شتافت، تا همچون‌ شاعران‌ كهن‌، به‌ زبان‌ شعر، جنگاوران‌ را یاری دهد. از آن پس‌ وی در شرح‌ دلاوریها و سلحشوریهای قبیلۀ تغلب‌ و نكوهش‌ قبیلۀ قیس‌ اشعار بسیاری سرود كه‌ امروزه‌ بخش‌ عظیمی از دیوان‌ وی را تشكیل‌ می‌دهد و از لحاظ تاریخی دارای اهمیت‌ فراوان‌ است‌ (نك‌ : اخطل، ۱-۱۱، جم‌ ؛ ابوتمام‌، ۲۷ به‌ بعد؛ بلاذری، ۵/ ۳۱۳-۳۳۱؛ ابن‌اثیر، ۴/ ۳۰۶-۳۲۲). قبیلۀ تغلب‌ بسیاری از پیروزیهای خود را مدیون قصاید حماسی وی بود، اما گاه‌ اشعار او زیانهای جبران‌ناپذیری نیز برای قبیله‌ به‌ همراه‌ داشت‌، چه‌ ممكن‌ بود شاعر با برخواندن‌ قطعه‌ شعری‌، كینه‌های دیرینه‌ را در دلها زنده‌ كند و این‌ نبردها را شدت‌ بیشتری بخشد، یا حتی جنگی تازه‌ برافروزد. چنانكه‌ به‌ گفتۀ منابع‌ كهن‌، جنگِ بشر را در واقع‌ او به راه‌ انداخت‌. به‌روایت‌ بلاذری‌(۵/ ۳۲۸-۳۳۱)،اخطل‌ در حضور عبدالملك‌، یكی از سران‌ قبیلۀ قیس‌ به‌ نام‌ جحاف‌ بن‌ حكیم‌ را هجو كرد. جحاف‌ خشمگین‌ بیرون‌ رفت‌ و چندی بعد با ۳۰۰ تن‌ از افراد خود به‌ قبیلۀ اخطل‌ تاخت‌ و گروه‌ بسیاری از آنان‌ را به‌ قتل‌ رساند. در آغاز این‌ جنگ‌ اخطل‌ اسیر شد، اما چون‌ لباسی ژنده‌ بر تن داشت‌ او را نشناختند و به گمان‌ اینكه‌ از بردگان‌ است‌، وی را آزاد ساختند و او تا پایان‌ جنگ‌ خود را در چاهی پنهان‌ كرد و بدین‌سان از مهلكه‌ جان‌ سالم‌ به‌ در برد. گفته‌اند كه‌ پدرش‌ یا فرزندش‌ ابوغیاث‌ در این‌ جنگ‌ به‌ قتل‌ رسید. پس‌ از این‌ ماجرا اخطل‌ بر خلیفه‌ عبدالملك‌ وارد شد و در قصیده‌ای به‌ شرح‌ این‌ واقعه‌ پرداخت‌ و از وی خواست‌ تا جحاف‌ را مجازات‌ كند (نك‌ : ابن‌ قتیبه‌، الشعر، ۱/ ۳۹۵-۳۹۶؛ ابن‌ اثیر، ۴/ ۳۱۹-۳۲۲). شاعر در این‌ قصیده‌ كشتار قبیله‌اش به‌ دست‌ جحاف‌ را از چشم‌ خلیفه‌ می‌بیند. از این‌ رو، وی را مورد سرزنش‌ قرار می‌دهد و چون‌ احساس‌ می‌كند كه‌ پیوند بین‌ خلیفه‌ و تغلبیان‌ توسط جحاف‌ به‌ سستی گراییده‌، حمایتهای تغلب‌ و فداكاریهای آنان‌ را در جهت‌ استحكام‌ پایه‌های قدرت‌ وی یادآوری می‌كند (نك‌ : ص‌ ۱۰-۱۱؛ ابوتمام‌، ۶۱-۶۳). سرانجام‌ در ۷۳ق‌ اختلافات دو قبیلۀ قیس‌ و تغلب‌ با میانجیگری عبدالملك‌ پایان‌ یافت‌ و اخطل‌ دوباره‌ به‌ عرصۀ سیاست‌ بازگشت‌ و به‌ مدح‌ امویان و كارگزاران‌ آنان‌ پرداخت‌، گرچه‌ گویی هرگز وی با قبیلۀ قیس‌ دل‌ صاف‌ نكرد و تا پایان‌ عمر در اشعار خود از آنان‌ به‌ بدی یاد كرد (ص‌ ۲۰۲-۲۰۷؛ بروكلمان‌، ۱/ ۲۰۶).

با روی‌ كار آمدن‌ ولید بن‌ عبدالملك‌ (حك‌ ۸۶ -۹۶)، دوران‌ كامیابی‌ اخطل‌ نیز پایان‌ یافت‌. ولید برخلاف‌ پدر چندان‌ عنایتی‌ به‌ شاعران‌ نداشت‌ و توجه‌ به‌ جنگها و فتوحات‌ را بیشتر خوش‌ می‌داشت‌ و از سوی‌ دیگر بر مسیحیان‌ سخت‌ می‌گرفت‌ و آنان‌ را به‌ پرداخت‌ مالیاتهای‌ سنگین‌ وا می‌داشت‌. با این‌ حال‌، طبیعی‌ است‌ كه‌ شاعری مسیحی‌ چون‌ اخطل‌ نمی‌توانست‌ در دربار وی‌ پایگاهی‌ داشته‌ باشد. از همین‌ رو شاعر مورد بی‌مهری‌ بسیار قرار گرفت‌ و خلیفۀ جدید ترجیح‌ داد تا عدی‌ بن‌ رقاع‌ عاملی‌، شاعر مسلمان‌، را جایگزین‌ وی‌ كند (نك‌: ابوالفرج‌، ۸/ ۷۹-۸۰؛ ابن‌اثیر، ۵/ ۹-۱۰؛ قباوه‌، ۹۹-۱۰۰). با این‌ حال‌، اخطل‌ گاه‌ در دربار دمشق‌ ظاهر می‌شد و مدایحی‌ به‌ ولید و كارگزارانش‌ تقدیم‌ می‌داشت‌. از اشعار وی‌ ۵ قصیده‌ در مدح‌ ولید بر جای‌ مانده‌ است‌ (نك‌ : ص‌ ۱۸۲- ۱۸۹، ۲۰۲-۲۰۷، ۲۱۶- ۲۱۹، ۲۳۲، ۲۶۴-۲۶۷). شاعر در برخی‌ از این‌ مدایح‌ به‌ شرح‌ دلاوریها و جنگاوریهای‌ خلیفه‌ در نبرد با رومیان‌ پرداخته‌، و گاه‌ نیز از مشكلاتی‌ كه‌ برای‌ مسیحیان‌ و به‌ویژه‌ قبیله‌اش‌ فراهم‌ آمده‌ و مالیاتهای‌ سنگینی كه‌ بر آنان‌ بسته‌ شده‌، زبان‌ به‌ شكوه‌ گشوده‌ است‌ (نك‌ : ص‌ ۲۰۴، ابیات‌ ۱۰ و ۱۱، ص‌ ۲۳۲، ابیات‌ ۵ و ۶؛ نیز نك‌ : حاوی‌، ۱۸۷).

از آن پس اخطل‌ بیشتر به‌ امیران‌ و حاكمان‌ روی‌ آورد، چنانكه‌ در حدود سال‌ ۹۰ ق‌ با جریر و فرزدق‌ به‌ حضور هشام‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ ۱۹ سال‌ بیش‌ نداشت‌، رسید و مدایحی‌ به‌ وی‌ تقدیم‌ داشت‌، اما پاداشهای‌ اندك‌ هشام‌ شاعر را خشنود نساخت‌ (نك‌ : ابوالفرج‌، ۸/ ۳۰۳- ۳۰۴).

اخطل‌ در روزگار ولید وفات‌ یافته‌، و از میان‌ منابع‌ كهن‌ تنها ابن‌كثیر (۹/ ۸۴) صریحاً مرگ‌ وی‌ را در ۹۲ ق‌ دانسته‌ است‌. با این‌ حال‌، برخی‌ از معاصران‌، ۹۰ ق‌ و برخی‌ دیگر ۹۵ق‌ را ترجیح‌ داده‌اند (زیدان‌، ۱/ ۲۸۴)؛ زیات‌، ۱۶۱، ۱۶۲؛ كحاله‌، ۸/ ۴۲؛ قس‌: قباوه‌، ۱۰۴- ۱۰۹).

نقایض‌: در حدود سال‌ ۶۵ ق‌ اختلافات‌ قومی میان‌ دو طایفۀ بنی هذیل‌ و بنی مجاشع‌ از قبیلۀ تمیم‌ شدت‌ یافت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ پای شاعران‌ این‌ دو قبیله‌ یعنی جریر (از بنی هذیل‌) و فرزدق‌ (از بنی‌مجاشع‌) به‌ میان‌ كشیده‌ شد (نك‌ : EI2، ذیل‌ جریر). پس‌ از آن‌، این دو شاعر با هم‌ به‌ دشمنی‌ برخاستند و اشعار هجوآمیز بسیاری‌ با یكدیگر مبادله‌ كردند. در زمان‌ حكومت‌ بشر بن‌ مروان‌ بر بصره‌، اخطل‌ نیز پای‌ در این‌ وادی‌ خطرناك‌ نهاد و از آن‌ پس‌ میان‌ این‌ ۳ شاعر بزرگ‌ مبارزه‌ای‌ پایان‌ناپذیر در گرفت‌ و سیل‌ دشنامهایی كه‌ نه‌ حد و حصر می‌شناخت‌ و نه‌ تابع‌ قانون‌ و اخلاقی‌ بود، در اشعارشان‌ جریان یافت‌. هر شاعر سعی‌ داشت‌ با همۀ توان‌ پیروزیها و افتخارات گذشتۀ قبیله‌اش‌ را به‌ رخ‌ دیگری‌ كشد و زشت‌ ترین‌ دشنامها را نثار رقیب‌ خود و قبیلۀ او كند. در نتیجۀ این‌ امر انبوهی‌ اشعار پدید آمد كه‌ بعدها به «نقایض‌» معروف‌ شد و در تاریخ‌ ادبیات‌ عرب‌ جایگاهی‌ ویژه‌ یافت‌.

دربارۀ آغاز خصومت میان‌ اخطل‌ و جریر، روایات‌ مختلفی‌ در منابع كهن‌ گرد آمده‌ است‌. به‌ روایت‌ ابن‌سلام‌ وقتی‌ خبر مشاجرۀ شعری جریر و فرزدق‌ به‌ اخطل‌ رسید، وی فرزندش‌ مالك‌ را روانۀ عراق كرد تا به‌ درستی‌ از چگونگی‌ ماجرا آگاه‌ شود. همینكه‌ مالك باز آمد و ماجرای‌ آن‌ دو را باز گفت‌، اخطل‌ روانۀ كوفه‌ شد و چون به‌ حضور بشر بن‌ مروان‌ حاكم‌ آنجا رسید، شخصی‌ به‌ نام‌ محمد بن عمیر بن‌ عطارد یا به‌ گفته‌ای‌، شبۀ بن‌ عقال‌ مجاشعی‌ از بزرگان كوفه‌ با هدایای‌ بسیار نزد وی‌ آمد و از او خواست‌ تا در دفاع‌ از قبیلۀ مجاشع‌ به‌ هجو جریر پردازد و فرزدق‌ را بر وی‌ برتری بخشد. اخطل‌ بی‌درنگ‌ پذیرفت‌ و نخستین‌ هجویۀ خود را خطاب به جریر سرود و در آن‌ از افتخارات‌ مجاشع‌ یاد كرد و قبیلۀ جریر را هجو گفت‌. جریر نیز اشعار وی‌ را بی‌پاسخ‌ نگذاشت‌ و بدین‌سان‌ اختلاف‌ میان‌ اخطل‌ و جریر آغاز شد (چ‌ شاكر، ۱/ ۴۵۱-۴۵۳؛ نیز نك‌ : جاحظ، البیان‌، ۲/ ۲۱۵). جریر در اشعاری‌، به‌ اینكه قبیلۀ مجاشع‌ اخطل‌ را رشوه‌ دادند تا وی‌ را هجو كند، اشاره‌ كرده‌، و اخطل‌ را سخت‌ مورد سرزنش‌ قرار داده‌ است‌ (نك‌ : ابن‌ سلام‌، همان‌، ۱/ ۴۵۵؛ ابوالفرج‌، ۸/ ۱۷). به‌ روایت‌ دیگری‌ چون‌ اخطل‌ در حضور بشر بن‌ مروان‌، فرزدق‌ را بر جریر برتری‌ داد، جریر برآشفت‌ و اخطل‌ را به‌ تلخی‌ هجو گفت‌ و همین‌ امر موجب‌ اختلاف‌ بین‌ آن‌ دو شد (نك‌ : همو، ۸/ ۳۱۵-۳۱۶). البته‌ با اندكی‌ ژرف‌ نگری‌ در نقایض‌ جریر و اخطل‌، به‌ خوبی‌ می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ اختلافات‌ میان‌ آن‌ دو نه‌ جنبۀ شخصی‌ داشته‌، و نه‌ از نوع‌ رقابتهای‌ شاعرانه‌ای بوده‌ كه‌ صرفاً به‌ انگیزۀ طبع‌آزمایی‌ و هنرنمایی‌ به‌ وجود می‌آمده‌ است‌، بلكه‌ همانگونه‌ كه‌ مطالعات‌ تاریخی‌ نشان‌ می‌دهد، انگیزۀ اصلی‌ این‌ درگیریها را باید در تعصبات‌ قومی و قبیله‌ای‌، اختلافات‌ سیاسی‌ میان‌ احزاب‌ مختلف‌ آن‌ روزگار یعنی‌ امویان‌، زبیریان‌ و انصار و تحریكات‌ برخی‌ سیاستمداران‌ جست‌وجو كرد و اینكه‌ در برخی‌ روایات‌ آمده‌ است‌ كه‌ اخطل‌ و جریر بی‌آنكه‌ همدیگر را بشناسند، مدتها به‌ هجو یكدیگر می‌پرداختند (نك‌ : ابن‌عبدربه‌، ۵/ ۲۹۶-۲۹۷؛ ابوالفرج‌، ۸/ ۳۱۷)، خود مؤید این‌ گفته‌ است‌.

نقایض‌ جریر و اخطل‌ و نیز فرزدق پس‌ از مرگ‌ آنان‌ تا مدتها مورد بحث‌ ادیبان‌ و دانشمندان‌ بود و علاقۀ شدید ناقدان‌ به‌ مقایسۀ اشعار آنان‌ باعث‌ پیدایش‌ نوعی‌ نقد تطبیقی‌ ــ البته‌ به‌ گونه‌ای‌ ابتدایی‌ ــ و رشد و باروری‌ شیوۀ نقد ادبی‌ شد. از میان‌ منتقدان‌ كهن‌ كمتر كسی‌ است‌ كه‌ دربارۀ این‌ ۳ شاعر و مقایسۀ اشعار آنان‌ سخنی‌ نگفته‌ باشد (نك‌ : ابن‌سلام‌، چ‌ یوزف‌ هل‌، ۱۲۳؛ جاحظ، همان‌، ۳/ ۲۷۲؛ ابن‌ قتیبه‌، الشعر، ۱/ ۳۹۲، ۳۹۸؛ مرزبانی‌، ۱۰۵، ۱۱۸؛ ابوهلال‌، ۱/ ۲۰۵؛ ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۴، ۲۹۹، ۳۰۵؛ یغموری‌، ۳۶).

راویان و نحویان‌ سدۀ ۳ ق‌ همچون‌ ابوعمرو بن‌ علا، ابوعبیده‌ معمر ابن‌مثنی‌، حماد راویه‌، ابوعمرو شیبانی‌ و یونس‌ نحوی‌ همه‌ اخطل‌ را برتر از فرزدق‌ و جریر دانسته‌اند و در آثار خود به‌ اشعار وی‌ بسیار استناد كرده‌اند (نك‌ : سیبویه‌، ۱/ ۱۷۷، ۱۸۶، جم‌ ؛ ابوعبیده‌، ۵۶ -۶۴، جم‌ ؛ ابن سكیت‌، ۲۶۲؛ مبرد، ۱/ ۷، ۱۳۸، جم‌ ؛ ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۳، ۲۹۱-۲۹۲، ۳۰۵؛ یغموری‌، ۲۷). از میان‌ شاعران‌، نظر بشار بن‌ برد دربارۀ اخطل‌ اندكی‌ شگفت‌ می‌نماید. وی‌ به‌ هیچ‌ روی‌ اخطل‌ را همسنگ‌ جریر و فرزدق‌ نمی‌داند و معتقد است كه‌ چون‌ اخطل‌ با جریر درافتاد و به‌ هجو قبیلۀ تمیم‌ پرداخت‌، قبیلۀ ربیعه‌ كه‌ با بنی‌تمیم‌ دشمنی‌ داشتند، از روی‌ تعصب‌ اخطل‌ را بزرگ‌ جلوه‌ دادند و نام‌ او را بر سر زبانها انداخته‌، باعث‌ شهرت‌ وی‌ و رونق‌ اشعارش‌ شدند. همچنین‌ می‌گوید: اخطل‌ هرگاه‌ می‌خواست‌ جریر را هجو كند، گروهی‌ از افراد قبیله‌اش‌ را به‌ شراب‌ می‌خواند و هركدام‌ ابیاتی‌ می‌ساختند و او از آن‌ ابیات‌ قصیده‌ای می‌ساخت‌ و برای جریر می‌فرستاد (مرزبانی‌، ۱۲۶). همین‌ روایت‌ را از قول‌ خود جریر نیز نقل‌ كرده‌اند (همو، ۱۲۸). البته‌ در روایات دیگری‌ جریر خود به‌ برتری‌ اخطل‌ اعتراف‌ كرده‌، می‌گوید: من‌ هنگامی‌ اخطل‌ را درك‌ كردم‌ كه‌ یك دندان‌ بیش‌ نداشت‌ و اگر یك‌ دندان‌ دیگر می‌داشت‌، بی‌شك‌ مرا می‌خورد (نك‌ : ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۶، ۳۰۶؛ مرزبانی‌، ۱۱۸؛ بغدادی‌، ۱۱/ ۱۳۳). فرزدق نیز در مدیحه‌سرایی‌ وی‌ را بزرگ‌ ترین‌ شاعر عرب‌ دانسته است‌ (ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۶).

 

شعر

اخطل‌ شاعری‌ است بدوی‌ و پای‌ بند سنتهای‌ قبیله‌ای‌ و گرفتار در عصبیتی‌ جاهلی كه‌ سراسر زندگی‌ خود را وقف‌ خدمت‌ به‌ آرمانهای‌ قبیله‌ای‌ كرده است‌ (بروكلمان‌، ۱/ ۲۰۶). از نظر او شعر سلاحی‌ به‌ حساب‌ می‌آید كه‌ از یك‌سو باید در مبارزه‌ بر ضد دشمنان‌ به‌ كار گرفته‌ شود و از سوی‌ دیگر رخدادهای‌ شكوهمند قبیله را به‌ خوبی‌ به‌ همگان‌ بنمایاند و در زنده‌ نگه‌ داشتن‌ آنها بكوشد. به‌ همین‌ سبب‌ موضوع‌ اشعار وی‌ را بیشتر مدح‌وهجو تشكیل‌ می‌دهد: مدح‌ حامیان‌ قبیله‌ و هجو دشمنان‌ آن‌ و از آنجا كه‌ مضمون‌ عشق‌ و غزل‌ تأثیری‌ در حفظ امنیت‌ قبیله‌ ندارد و گرایش‌ به‌ عشق‌، گرایشی‌ فردی‌ است‌، غزل‌ در اشعار وی‌ به‌ ندرت‌ یافت‌ می‌شود. تقریباً هیچ‌ قصیده‌ای‌ از اخطل‌ نمی‌توان‌ یافت كه‌ به‌ مسائل‌ قومی‌ و قبیله‌ای‌ اشاره‌ای‌ نداشته‌ باشد. ازاین‌رو اشعار وی‌ از لحاظ تاریخی و بررسی‌ اوضاع‌ سیاسی‌ آن‌ روزگار بسیار سودمند است‌.

ساختمان قصاید، مفاهیم‌ و مضامین‌ و حتى‌ واژگان‌ اشعار وی‌ كاملاً جاهلی است‌ و در بسیاری‌ از موارد از اشعار شاعرانی‌ همچون‌ اعشی‌، نابغۀ ذبیانی‌ و كعب‌ بن‌ زهیر الهام‌ گرفته‌ است‌ (نك‌ : ص‌ ۱۲، ۱۳، ۱۰۱-۱۰۲؛ مرزبانی‌، ۱۲۶-۱۲۷؛ ابن‌ فارس‌، ۴/ ۱۳۸)، اما آنچه‌ او را از شاعران‌ جاهلی‌ متمایز ساخته‌، و شهرت‌ وی‌ را فزونی‌ بخشیده‌، برخی‌ نوآوریهای اوست‌. وی‌ سنت‌ كهن‌ شاعران‌ جاهلی‌ را كه‌ بیشتر قصاید خود را با مقدمۀ تغزلی‌ (نسیب‌) آغاز می‌كردند، زیر پا نهاد و مانند عمرو ابن‌ كلثوم‌ در معلقۀ مشهورش‌ وصف‌ باده‌ و شراب‌ را جایگزین‌ آن‌ كرد (نك‌ : ص‌ ۲۷، ۹۸) و شیوۀ نوینی‌ بنیان‌ نهاد كه‌ بعدها مورد تقلید بسیاری‌ از اخلاف‌ وی‌ قرار گرفت‌ و الهام‌بخش‌ شاعرانی‌ باده‌سرا به‌ویژه‌ ابونواس‌ شد (حسین‌، ۶۱۵ -۶۱۶). وی‌ موضوع‌ شراب‌ را حتی‌ در بسیاری‌ از قصایدی‌ كه‌ با تغزل‌ آغاز شده‌ نیز فرو ننهاده‌، و پس‌ از وصف‌ معشوق‌، به‌ وصف‌ باده‌ پرداخته‌ است‌ (ص‌ ۱۱۲-۱۱۷، ۳۲۲-۳۲۴). همچنین‌ در دیوان‌ وی‌ قطعاتی‌ كوتاه‌ در وصف‌ شراب‌ یافت می‌شود كه‌ احتمالاً مطلع‌ قصایدی‌ بوده‌ كه‌ اینك‌ از دست‌ رفته‌اند (نك‌ : ص‌ ۳۲۱-۳۲۲).

اخطل‌ سخت‌ پای‌بند اصلاح‌ اشعار خود بود و اصرار داشت‌ تا بارها در اشعار خود باز نگرد و آنها را بپیراید و چنانكه‌ خود گفته‌ است‌ وی‌ حتی‌ از قصیده‌ای‌ كه‌ یك‌ سال‌ تمام‌ در آرایش‌ و پیرایش آن‌ رنج‌ می‌برد، خشنود نبود (نك‌ : ابوالفرج‌، ۸/ ۲۸۴، ۲۸۷- ۲۸۸). اما چون‌ عین‌ این‌ سخن‌ دربارۀ شاعر جاهلی‌ زهیر نیز بسیار تكرار شده‌ است‌، بعید نیست‌ كه‌ روایت‌ بالا جعلی‌ باشد. دیوان‌ اخطل‌ توسط انطوان‌ صالحانی در ۱۸۹۱م‌ در ۴ جزء با عنوان‌ شعر الاخطل‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌، و در ۱۹۰۹ و ۱۹۲۵و ۱۹۶۹م‌با ملحقات‌ و اضافاتی در بیروت تجدید چاپ‌ شده است‌.

 

مآخذ

ابن‌اثیر، الكامل‌؛ ابن‌سكیت‌، یعقوب‌، تهذیب‌ الالفاظ، بیروت‌، ۱۸۹۸م‌؛ ابن‌سلام‌ جمحی‌، محمد، طبقات‌ (فحول‌) الشعراء، به‌ كوشش‌ یوزف‌ هل‌، بیروت‌، ۱۴۰۲ق‌/ ۱۹۸۲م‌؛ همو، همان‌، به‌ كوشش‌ محمود محمد شاكر، قاهره‌، ۱۳۹۴ق‌/ ۱۹۷۴م‌؛ ابن‌ عبدربه‌، احمد، العقد الفرید، به‌ كوشش‌ احمد امین‌ و دیگران‌، بیروت‌، ۱۴۰۲ق‌/ ۱۹۸۲م‌؛ ابن‌ فارس‌، احمد، معجم‌ مقاییس‌ اللغة، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قم‌، ۱۴۰۴ق‌؛ ابن‌قتیبه‌، عبدالله‌، الشعر و الشعراء، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌ و یوسف‌ نجم‌، بیروت‌، ۱۹۶۴م‌؛ همو، عیون‌ الاخبار، بیروت‌، ۱۳۴۳ق‌/ ۱۹۲۵م‌؛ ابن‌كثیر، البدایة؛ ابوتمام‌، حبیب‌، نقائض‌ جریر و الاخطل‌، به‌ كوشش‌ انطوان‌ صالحانی‌، بیروت‌، ۱۹۲۲م‌؛ ابوالعلاء معری‌، احمد، رسالة الغفران‌، به‌ كوشش‌ عائشه‌ عبدالرحمان‌، قاهره‌، ۱۳۸۸ق‌/ ۱۹۶۹م‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، الاغانی‌، قاهره‌، دارالكتب‌؛ ابوعبیده‌، معمر، مجاز القرآن‌، به‌ كوشش‌ محمد فؤاد سزگین‌، بیروت‌، ۱۴۰۱ق‌/ ۱۹۸۱م‌؛ ابوهلال‌ عسكری‌، حسن‌، دیوان‌ المعانی‌، به‌ كوشش‌ احمد سلیمان‌ معروف‌، دمشق‌، ۱۹۸۴م‌؛ اخطل‌، غیاث‌، دیوان‌ با شرح یزیدی‌، به‌ كوشش‌ انطوان‌ صالحانی‌، بیروت‌، ۱۹۶۹م‌؛ بروكلمان‌، كارل‌، تاریخ‌ الادب‌ العربی‌، ترجمۀ عبدالحلیم‌ نجار، قاهره‌، دارالمعارف‌؛ بستانی‌، بطرس‌، ادباء العرب‌، بیروت‌، ۱۹۷۹م‌؛ بطلیوسی‌، عبدالله‌، الاقتضاب‌، بیروت‌، ۱۹۷۲م‌؛ بغدادی‌، عبدالقادر، خزانةالادب‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌؛ بلاذری‌، احمد، انساب‌ الاشراف‌، به‌ كوشش‌ گویتین‌، بیت‌المقدس‌، ۱۹۳۶م‌؛ ثعالبی‌، عبدالملك‌، خاص‌ الخاص‌، حیدرآباد دكن‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۴م‌؛ جاحظ، عمرو، البیان‌ و التبیین‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ سندوبی‌، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌/ ۱۹۳۲م‌؛ همو، رسائل‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ق‌/ ۱۹۶۵م‌؛ حاوی‌، ایلیا، الاخطل‌، بیروت‌، ۱۹۸۱م‌؛ حسین‌، طه‌، من‌ تاریخ‌ الادب‌ العربی‌، بیروت‌، دارالعلم‌ للملایین‌؛ خفاجی‌، محمد عبدالمنعم‌، الحیاة الادبیة، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌؛ ذهبی‌، محمد، تاریخ‌ الاسلام‌، قاهره‌، ۱۳۶۸ ق‌؛ زیات‌، احمد، تاریخ‌ الادب‌ العربی‌، قاهره‌، دارنهضة مصر؛ زیدان‌، جرجی‌، تاریخ‌ آداب‌ اللغة العربیة، قاهره‌، ۱۹۵۷م‌؛ سیبویه‌، عمرو، الكتاب‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌؛ سیوطی‌، المزهر، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌ و دیگران‌، بیروت‌، ۱۹۸۶م‌؛ صالحانی‌، انطوان‌، «الاخطل‌ و مصقلۀ بن‌ هبیرة»، المشرق‌، بیروت‌، ۱۹۱۱م‌؛ ضیف‌، شوقی‌، التطور و التجدید، قاهره‌، ۱۹۵۹م‌؛ عباسی‌، عبدالرحیم‌، معاهد التنصیص‌، به‌ كوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۶۷ق‌/ ۱۹۴۷م‌؛ قالی‌، ابوعلی‌، الامالی‌، بیروت‌، دارالكتب‌ العلمیه‌؛ همو، ذیل‌ الامالی‌، بیروت‌، دارالكتب‌ العلمیه‌؛ قباوه‌، فخرالدین‌، الاخطل‌ الكبیر، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌؛ كحاله‌، عمر رضا، معجم‌ المؤلفین‌، بیروت‌، ۱۹۵۷م‌؛ مبرد، محمد، الكامل‌، به‌ كوشش محمد احمد دالی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌؛ مرزبانی‌، محمد، الموشح‌، به‌ كوشش‌ محب‌ الدین‌ خطیب‌، قاهره‌، ۱۳۸۵ق‌؛ یزیدی‌، محمد، شرح‌ دیوان‌ اخطل‌ (هم‌)؛ یغموری‌، یوسف‌، نورالقبس‌، مختصر المقتبس‌ محمد بن عمران‌ مرزبانی‌، به‌ كوشش‌ رودلف‌ زلهایم‌، ویسبادن‌، ۱۳۸۴ق‌/ ۱۹۶۴م‌؛ نیز:

 

Caussin de Perceval, A., «Sur les trois poètes arabes Akhtal, Farazdak et Djérir», JA, 1834, vol. XIII; EI2.

عنایت‌الله‌ فاتحی‌نژاد

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 251
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست