responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 183

ابوشراعه


نویسنده (ها) :
آذرتاش آذرنوش
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَبوشُراعه، احمد بن محمد بن شراعه از قبیلۀ بكر بن وائل، شاعر بصری سدۀ 3 ق / 9 م. اندك اطلاعی را كه از او برجای مانده، مدیون فرزند شاعرش، ابوالفیاض سَوّار هستیم كه چهل ـ پنجاه سال پس از مرگ پدر به بغداد رفت و در آنجا به روایت ادیب پرداخت.
ابوالفرج اصفهانی خود موفق به دیار سوّار نشد، اما توانست اخبار ابوشراعه را با یك واسطه، از قول او در الاغانی جمع آورد (23 / 22 به بعد)، اما مجموعۀ این اخبار هم اطلاع عمده‌ای از ابوشراعه به دست نمی‌دهد. چند روایت نكته‌آمیز و چند قطعه شعر مدح و هجا اساس این روایات را تشیكل داده است. به هر حال از این مجموعه روایات، چنین استنباط می‌شود كه ابوشراعه، شاعری متوسط بوده و عمر را در اجتماع پرشور بصره در سدۀ 3 ق، بیشتر به مدح این و آن، جست‌وجوی مال، هجاگویی با شاعران هم طراز، سرودن اشعار هرزۀ شرم‌انگیز و خلاصه باده‌نوشی و احیاناً زن بارگی می‌گذرانده است.
گفته‌اند كه خلیفه مهدی (158- 169 ق) را مدح گفته و در ایام متوكل (232-247 ق یعنی حدود 60 سال بعد) هنو زنده و مورد توجه بوده وخلیفه او را مداح پدران و نیاكان خود می‌خوانده است (ابن‌معتز، 375)، ولی بعید می‌نماید كه ابن‌معتز (247-296 ق) نیز او را دیده باشد. روایتی كه ابن معتز مستقیماً از قول او نقل كرده (ص 373-374)، یا واقعاً به واسطه بوده و یا در نسخۀ كتاب، كلمۀ «ابن» از آن ساقط شده و روای در اصل فرزند ابوشراعه بوده است. ابن معتز كه كهن‌ترین منبع دربارۀ اوست، همۀ روایات خود را از قول مردی نقل می‌كند (ص 375) كه خود، سن ابوشراعه را از او سؤال كرده و او گفته بوده است كه 92 سال دارد وسبب طول عمر خود را نیز دوری از لذات جهان، بجز زنان بیان داشته است. راوی، این داستان را برای مأمون نقل كرده است، اگر این روایات صحیح باشد، باید فرض كرد كه وی در اواخر عصر مهدی، حدود 45 و در اواخر مأمون 92 سال داشته است، اما مسأله اینجاست كه گفته‌اند او جاحظ را نیز رثا گفته (نك‌ : دنبالۀ مقاله)، یعنی در 255 ق هنوز زنده بوده و در این ایام می‌بایست حدود 137 سال داشته باشد. چون این امر بسیار غریب می‌نماید، ناچار چنانكه پلا (EI2, S) نیز اشاره می‌كند، باید رابطۀ او با مهدی را مردود دانست. همچنین یا باید روایت ابن معتز را جعلی پنداشت یا رثای جاحظ را.
به گفتۀ ابوالفرج (23 / 26) وی در بصره با چند تن از شاعران متوسط معاشر بوده، چنانكه با جَمّاز و ریاشی در مجلسی حضور داشته و از صاحب خانه گله كرده است و نیز ابن‌معذّل و جماز را با یكدیگر آشتی داده (همو، 13 / 234)، اما همین جماز، زشت‌رویی او را به باد استهزا می‌گرفته است (حصری، 1 / 163).
دوست و حامی واقعی او در بصره، همانا ابراهیم ابن مدبّر بوده كه دیرزمانی بر بصره حكم رانده است. ابوشراعه ظاهراً از نزدیكان دستگاه والی بوده و هرگز از او جدا نمی‌شده است. یك بار اورا همراه منجمی نزد ابن مدبر می‌یابیم. والی كه بنابر سوگندی، غلامان خود را آزاد كرده بوده، سخت مورد ستایش شاعر قرار گرفته است (ابوالفرج، 23 / 24-25). بار دیگر ابن مدبر خود روایت می‌كند كه در محفل او، چه ماجرایی میان شاعر و آوازخوان مجلس گذشته است (همو، 23 / 23). باز جای دیگر می‌بینیم كه شاعر، ابن مدبر را كه گویا خود را از نژاد ایرانی می‌پنداشته، به انوشیروان و كسری و شاپور منسوب می‌سازد (ابوعبید، 1 / 134). با اینهمه گویی دوستی با والی بصره تنگدستی او را كارساز نبوده است: چنانكه وقتی سدری از دعوت او به میهمانی خویش سرباز زده، وی در شعری، تنگدستی و بیچارگی خود را علت آن دانسته است (ابوالفرج، 23 / 25) و یا چون خانه‌اش فروریخته، مالی نداشته كه در تعمیر آن هزینه كند، اما از سر غرور، یاری دوستانش را نیز نپذیرفته است (همو، 23 / 26). بعید نیست كه بخشندگی بی‌حساب موجب این تنگدستیها شده باشد، زیرا می‌بینیم كه او حتی از بخشیدن كفشهای خود نیز ابا نداشته (همو، 23 / 22 و ابیات مربوط به آن)، چندانكه برادرش بانگ اعتراض برداشته واو را مجنون خوانده است (همو، 23 / 23)، اما او از این امر نه تنها دلگیر نشده كه بدان فخر نیز ورزیده است (همانجا).
پایان پیوند شاعر و امیر نقل كردنی است: زمانی والی كه سخت مورد علاقۀ مردم بصره بود، ناچار شد شهر را ترك گوید. انبوهی ــ ازجمله ابوشراعه ــ او را بدرقه می‌كردند. والی مردم را یكی یكی با الطاف بسیار باز می‌گردانید تا عاقبت تنها ابوشراعه ماند. شاعر دست از حامی خویش نمی‌كشید و از جدایی او سخت می‌گریست. سرانجام ابن‌مدبر او را سوگند داد و با خلعت وصلۀ بسیار باز گردانید. شاعر نیز 4 بیت سوزناك در جدایی او سرود (همو، 22 / 180-181، 23 / 24). ابن‌شاكر هم (1 / 46) این روایت را نقل كرده، اما به جای بصره، از خروج ابن مدبر از اهواز سخن رانده و فقط 3 بیت را آورده است.
منابع ما به عل ابن مدبر از ولایت بصره اشاره‌ای نكرده‌اند، بلكه بر عكس می‌دانیم كه او تا 256 ق برآن شهر حكم راند و در همان زمان نیز اسیر زنگیان شد و 10 ماه در زندان آنان زیست. بنابراین خروج او از بصره احتمالاً امری موقتی بوده است (نك‌ : ه‌ د، 4‌ / 593).
ابوشراعه ظاهراً پیوسته در بصره می‌زیسته، زیرا تنها یك بار به سفر او اشاره شده كه آن هم چندان دور نبوده است: وی زمانی به خدمت حسن بن رجا در اهواز رفت و همانجا بود كه با دعبل دیدار كرد. حسن چندی از پذیرفتن شاعران سرباز می‌زد، اما به بركت شعر زیبای ابوشراعه همه توانستند به درگاه او بار یابند (ابوالفرج، 23 / 29؛ قس: ابن‌شاكر، 7 / 405). ابوالفرج (همانجا) به سفر حج او نیز اشاره كرده است.
ابوشراعه كه مردی زشت‌روی بود (همو، 23 / 28)،‌عشقی تمام به باده داشت. روزی سوگند به طلاق خورد كه دیگر باده ننوشد و دو سال نیز بر این قسم پای‌بند بود، اما عاقبت از همسر چشم پوشید و خمر نوشید (همانجا). آثار باده‌نوشی در شعرش آشكار است (مثلاً نك‌ : ابوالفرج، همانجا). در نامه‌ای هم كه برای سعید از نوادگان قتیبة بن مسلم باهلی نوشت (نك‌ : دنبالۀ مقاله)، از او چیزی جز باده طلب نكرد. رقیق، همین روایت را دست‌آویز قرار داده و پنداشته است كه شاعر، همۀ ایام هفته مست بوده است (ص 376).
ابن معتز (همانجا) شعر او را نیكو و مضامین آن را شیرین وصف كرده، اما ابوالفرج اصفهانی (23 / 22) نظر هوشمندانه‌تری ابراز كرده و گفته است: شعر او استوار است، اما او خود طبعی روان داشت، الفاظ دشوار به كار می‌برد و شعر را به شیوۀ بدویان می‌سرود. سخن ابوالفرج در بسیاری از موارد راست است، مثلاً هنوز معشوق او یكی از معاشیق تخیلی عرب به نام سعدی است (ابن معتز، 376) و كلمات دشوار در شعرش اندك نیست. با اینهمه برخی از قطعات او از روانی و حال و هوای محیط عباسی بی‌بهره نیست (مثلاً شعری كه در جدایی از ابن مدبر سروده) و گاهی واژه‌های «نوخاستگان» یا حتی كلمه‌های فارسی نیز به شعرش راه یافته است (مثلاً كلمۀ «خوش» فارسی در یك قطعۀ كوتاه، نك‌ : ابوالفرج، 23 / 32). همچنین مبرد اثری از او را به عنوان نمونۀ شعر فصیح و روان عرضه كرده است (مرزبانی، 287). شاید به بركت كهن‌گرایی بوده كه بارها به ابیات او استشهاد شده است (مثلاً: نك‌ : مبرد 455؛ نیز نك‌ : ابن منظور، ذیل بخص؛ یاقوت، بلدان، (3 / 183-184). جاحظ نیز سه مصراع در «مجون» از او نقل كرده (2 / 314) و بعید نیست كه میان او و ابوشراعه آشنایی برقرار بوده، زیرا شاعر در قطعه‌ای 5 بیتی و نسبتاً كم بها، جاحظ را رثا گفته است (نك‌ : آغاز مقاله). اگر این روایت را بپذیریم، ابوشراعه بایستی بیش از 100 سال زیسته باشد. بر این اشكال، اشكال دیگری نیز افزوده می‌شود، از این قرار كه رثای او نخستین بار، حدود 200 سال بعد، در كتاب تاریخ بغداد خطیب آشكار شده (12 / 219-220) و یاقوت نیز آن را از همو گرفته است ( ادبا، 16 / 114) و در منابع كهن‌تر چون الاغانی اشاره‌ای به آن رثا نشده است.
ابن معتز (ص 375) ابوشراعه را «صاحب نظر» خوانده، اما از این هنر او جز برتر داشتن شعر ابوحكیمه بر شعر ابن معذل (حصری، 2 / 655) نشانی در دست نیست. ابوشراعه در نثر دست داشت. از او 3 قطعه، به شیوۀ نامه‌های سدۀ 2 و3 ق در دست است: نامه‌ای به سعید، از نوادگان قتییه نوشته و از او طلب نبیذ كرده است (ابوحیان، 3 / 248-250؛ این نامه در الاغانی نیامده و تنها به آن اشاره شده است) و سعید نامه‌ای كوتاه همراه با نبیذ نزد او فرستاده است. چون آن نبیذ را غلام با آب درآمیخت، ‌ابوشراعه نامه‌ای دیگر به سعید نوشت. این نامه را ابوالفرج نقل كرده است (23 / 32-34؛ نیز نك‌ : صفوت، 4 / 221-224). نامۀ سوم كه باز ابوحیان (3 / 248) آن را نقل كرده، خطاب به عیسی بن موسی نوشته شده است. این رسائل،‌مسجع، اما روان و ساده‌اند و هنر خاصی در آنها یافت نمی‌شود.
از مجموعۀ اشعار ابوشراعه 133 بیت در منابع آمده است (نك‌ : ابوالفرج، 23 / 21-36؛ رقیق،‌ 552؛ خطیب، ابوعبید، همانجاها؛ حصری، 2 / 656؛ ابوحیان، 3 / 249؛ راغب، 1 / 295).

مآخذ

ابن شاكر كتبی، محمد، فوات الوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1973 م؛
‌ابن معتز، عبدالله، طبقات‌الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛
ابن منظور، لسان؛
ابوحیان توحیدی، علی بن محمد، البصائر و الذخائر، به كوشش ابراهیم كیلانی، دمشق، ‌مكتبة الاطلس؛
ابوعبید بكری، عبدالله بن عبدالعزیز، سمط، اللآلی، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1354 ق / 1936 م؛
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش علی سباعی، قاهره، 1392-1394 ق / 1972- 1974 م؛
جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384 ق / 1965 م؛
حصر، ابراهیم بن علی، زهرالآداب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ‌بیروت، 1349 ق؛
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء؛
رقیق الندیم، ابراهیم، قطب السرور، به كوشش احمد جندی، دمشق، 1969 م؛
صفوت، احمد زكی، جمهرة رسائل العرب، قاهره، 1391 ق / 1971 م؛
مبرّد، محمد بن یزی، الكامل، به كوشش احمد دالی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛
مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، قاهره، 1385 ق؛
یاقوت، ادبا؛
همو، بلدان؛
نیز:

EI2, S.

آذرتاش آذرنوش

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 183
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست