responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 167

ابوخراش هذلی


نویسنده (ها) :
محمدعلی لسانی فشارکی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

ابوخراش هذلی، خُوَیْلد بن مُرة (د ح 20 ق / 641 م)، شاعر مُخَضرم (آنكه در دو عصر جاهلی و اسلامی زیسته باشد). وی از قبیلۀ هُذَیل برخاسته و نیای او قرد بن معاویه از شاعران عصر جاهلی است (ابن حزم، 198). برخی قرد بن معاویه را همان كسی می‌دانند كه به سبب شرط معروفی كه برای اسلام آوردن خود گذاشت، در امثال عرب شهرت یافت (ابن‌كلبی، 1 / 506؛ ابن حزم، همانجا؛ زمخشری، 1 / 23-24؛ ابن اثیر، 5 / 179)؛ اما با توجه به اینكه ابوخراش بیشتر عمر خود را در جاهلیت سپری كرده و در كهنسالی اسلام آورده است (صفدی، 13 / 439)، بعید می‌نماید كه پدربزرگ وی قرد بن معاویه اسلام را درك كرده باشد. ابن كثیر (7 / 105) وی را ابوخراشه نامیده است و ظاهراً همین امر سبب اشتباه برخی از معاصران شده كه با تردید وی را همان ابوخراشه خُفاف بن نَدبه دانسته‌اند (نك‌ : مدرس، 7 / 89-90).
آگاهی ما از زندگی ابوخراش محدود به روایات اندكی است كه بیش از همۀ منابع در اغانی (ابوالفرج، 21 / 205- 228) گرد آمده است؛ اما این داستانها، همه از قبیل روایات متشابه، تكراری و تقلیدی فراوانی است كه دربارۀ شاعران «صعولك» پرداخته شده است.
«صعالیك» ویژگیهای مشترك و معینی دارند: دزدی و راهزنی و حمله به كاروانها و قبیله‌ها، خشونت و سنگ‌دلی با دشمنان، مهربانی و یاری با همكیشان و تنگدستان، بخشندگی گاه به گاه، نیروی بدنی شگفت‌آور، خاصه سرعت اعجاب‌انگیز در دویدن (چنانكه گفته‌اند ابوخراش از اسبان مسابقه پیشی می‌گرفت؛ صعلوكی دیگر تا گرسنه می‌شد، به دنبال آهویی می‌دوید و آن را صید می‌كرد، نك‌ : ابوالفرج، 21 / 207- 208؛ خطیب تبریزی، 1 / 326)، در بیابان زیستن و مطرود قبیله بودن و جز آن. این دزدان عیار عموماً 3 طبقه بوده‌اند: یك دسته مردانی ناآرام و كج‌رو بودند كه قبیله آنان را از خود می‌راند،.مانند ابوالطمحان (ه‌ م)؛ دسته‌ای دیگر زادگان كنیزان سیاه‌پوست بودند كه پدر به فرزندی نمی‌پذیرفت (مانند شفنری و تَأبَّط شَرَاً)؛ دسته سوم كسانی بودند كه از این راه روزگار می‌گذراندند، مانند عروة بن ورد و ابوخراش (نك‌ : ضیف، 1 / 375). داستانهای عرب در باب این دزدان شاعر، از غنا و وسعت خیال بی‌بهره و بیشتر اغراق‌آمیز و ساده‌دلانه است. پیوسته چنان است كه گویی یا این افسانه‌ها را در توضیح شعری می‌ساخته‌اند و یا اشعاری را برای زینت آن افسانه‌ها می‌پرداخته‌اند. شعر این شاعران، به صورت مكتبی خاص، در بیشتر كتابهای تاریخ ادبیات مورد بررسی قرار گرفته ‌است (مثلاً نك‌ : خلیف، جم‌ ؛ حسنین، 91 به بعد؛ علی، 9 / 608 به بعد؛ ضیف، 1 / 375 به بعد؛ به خصوص بلاشر، 281).
با توجه به آنچه گذشت، طبعاً از زندگی جاهلی ابوخراش، چیزی جز مشتی افسانه به دست نمی‌آید. برپایۀ این افسانه‌ها، وی به همراه 9 برادر دیگر كه همه شاعر بوده‌اند، از راه ماجراجویی و راهزنی روزگار می‌گذرانده است (ابوالفرج، 21 / 215؛ بصری، 1 / 213-214؛ بلاشر، همانجا؛ ضیف، 1 / 376؛ EI2). برادرانش هر یك به گونه‌ای در ماجراجوییها و یورش به قبایل دیگر جان خود را از دست دادند (نك‌ : مبرد، 2 / 712؛ علی بن حمزه، 141-142؛ ابوالفرج، 21 / 215-217، 225). ابوخراش به خونخواهی آنان برخاست و اشعاری در رثای آنان سرود. مجموع این اشعار به 45 بیت در 5 قطعه می‌رسد (نك‌ : دیوان الهذلیین، 2 / 116-125، 157- 159؛ ابوالفرج، 21 / 216-220). اشعاری كه مربوط به این دوره از زندگی اوست، علاوه بر رثا، بیشتر در وصف دلاوریها، انتقام‌جوییها و جنگ و گریزهایش با افراد قبایل دیگر است (نك‌ : دنبالۀ مقاله).
گویند ابوخراش عمری طولانی یافت تا اسلام را درك كرد، اما نمی‌دانیم چه وقت اسلام آورد. از اشعاری كه در رثای دبیه، پرده‌دار بت عُزی سروده، چنین بر‌می‌آید كه وی در هر حال تا حدود سال 8 ق اسلام نیاورده بوده، چون پس از فتح مكه (8 ق) بود كه خالد بن ولید به فرمان پیامبر (ص) روانۀ غطفان شد و بت عزی را شكست و دبیه را شكست (دیوان الهذلیین، 2 / 155- 156؛ واقدی، 3 / 873؛ ابن اثیر، همانجا؛ قس: خطیب تبریزی، همانجا، كه اسلام آوردن وی را در جتگ حنین دانسته است).
ابوخراش تا روزگار خلیفۀ دوم، عمر نیز زنده بود. اشعاری كه از این بخش از زندگی او بر جای مانده، ابیاتی است خطاب به خلیفه كه در آن از كهن‌سالی خود نالیده و از او خواسته است تا پسرش خراش را كه به همراه سپاهیان اسلام در نواحی دور دست شام می‌جنگیده، نزد وی بازگرداند (دیوان الهذلیین، 2 / 170- 171؛ ابوالفرج، 21 / 226-227؛ ابن حجر، 1 / 148- 149). اشعاری را نیز كه در رثای پسر عمویش زهیر بن عَجْوة سروده (26 بیت در 2 قطعه) مربوط به همین بخش از زندگی اوست. زهیر در جنگ حنین (8 ق) به دست جمیل بن مَعْمَر به قتل رسید (دیوان الهذلیین، 2 / 148-150، 161-164؛ ابن‌هشام، 4 / 114-116). ابوخراش در این اشعار (دیوان الهذلیین، 2 / 150، بیت 11) از اینكه اسلام آزادیها و بی‌بندوباریهای گذشته‌اش را محدود كرده، جسورانه زبان به گله گشوده است.
گشاده‌دستی و مهمان‌نوازی شاعر، مورد ستایش بسیار قرار گرفته است، چندانكه به گفته‌ای سرانجام جان خود را بر سر آن باخت. به روایت ابوالفرج (21 / 227- 228؛ قس: ابن قتیبه، 2 / 554) شماری از حاجیان یمن بر او وارد شدند و او شبانگاه به قصد آوردن آب برای میهمانان خود خارج شد، اما هنگام بازگشت ماری او را گزید و كشت. وی در حالی كه با مرگ دست به گریبان بود، در ضمن ابیاتی به این امر اشاره كرده است. گویند خلیفه عمر از شنیدن خبر مرگ وی سخت اندوهگین شد و خون بهای وی را از آن حاجیان بازستاند (دیوان الهذلیین، 2 / 171؛ ابوالفرج، 21 / 228؛ ابن عبدالبر، 4 / 1639؛ ابن كثیر، همانجا).
اشعار ابوخراش خواه واقعی و خواه جعلی، ترسیمی از زندگی بیابانی است. وی ــ چنانكه شیوۀ صعلوكان است ــ از همۀ قید و بندهای قبیله گریخته، زندگی فردی در بیابان را بر زندگی قبیله‌ای ترجیح می‌دهد و در اثر آن خلق‌و‌خوی خشن بیابانی می‌یابد و با الهام از مظاهر طبیعت همچون حیوانات وحشی بر فراز تپه‌ها و گذرگاهها و شكاف كوهها به كمین می‌نشیند («مَرْقبه» كه در شعر صعلوكان دارای جایگاه ویژه‌ای است، همین مفهوم را دارد، نك‌ : 185-187)، تا در فرصتی مناسب بر كاروان یا افراد قبیله‌ای حمله برد و غنیمتی فراچنگ آرد (دیوان الهذلیین، 2 / 159-160) و آنگاه كه توان رویارویی با خصم را ندارد، به یاری پاهای توانمند خود ــ كه در هۀ اشعارش به آنها بالیده ــ از مهلكه می‌گریزد (همان، 2 / 144، 147- 148). وی فرار از دشمن را نه تنها ننگ نمی‌شمارد كه بدان افتخار نیز می‌كند (همان، 2 / 145؛ خلیف، 212-213). تحمل گرسنگی برای او لذت‌بخش است و حتی به همسرش توصیه می‌كند تا هیچ غذایی برای فردا ذخیره نكند كه توشۀ هر روز را باید همان روز فرا چنگ آورد وگرنه دهان از غذا خوردن فرو باید بست و جز آب هیچ نخورد (دیوان الهذلیین، 2 / 125-127). او تنها هماورد خود را در دویدن، شترمرغ، آهو و گورخر می‌داند (نك‌ : همان، 2 / 130-132، 133، 145، 147، 148، 169؛ ابوالفرج، 21 / 207؛ خلیف، 43). به همین جهت است كه راویان او را در شمار «عدائین» (تیز دوندگان) آورده‌اند (نک‌ : ایوبی، 129؛ خلیف، 213-214).
چنانكه اشاره شد، این صعلوك جنگجوی خشن، طبعاً در عواطف لطیف انسانی و روح جوانمردی نیز كم مانند است. وی با اینكه خود بینوائی ژنده‌پوش است، پیوسته دیگران را بر خود مقدم می‌دارد، چندانكه گرسنه می‌ماند تا شكم دیگری را سیر كند (نك‌ : دیوان الهذلیین، 2 / 127- 128، 131، 144؛ علی، 2 / 613- 614)؛ گاه نیز به جانبداری از غلامی كه به ناحق خونش را ریخته‌اند، مرثیه می‌سراید و به قاتلانش ناسزا می‌گوید (دیوان الهذلیین، 2 / 164-166).
موضوع بیشتر اشعا ر ابوخراش، به اقتضای روحیۀ ماجراجویی، فخر و حماسه و شرح دلاوریها و جنگاوریهای اوست. پس از آن، مرثیه بیشترین حجم اشعارش را تشكیل می‌دهد كه مجموع آن به 98 بیت می‌رسد: 41 بیت در رثای برادرانش، 4 بیت در رثای دبیه، 26 بیت در رثای زهیر بن عجوه و 27 بیت در رثای خالد بن زهیر (همان، 2 / 116-125، 148-150، 151-153، 154-156، 157- 158، 161-164). مراثی او از چنان شهرتی برخوردار بوده كه تا مدتها در مجالس ادبی خلفا و بزرگان دربار بر سر زبانها بوده است (نك‌ : ابوالفرج، 5 / 401-402) و قصیدۀ وی در رثای برادرش عروه به عنوان یكی از مرثیه‌های معروف عرب شهرت یافته است و ابوتمام آن را در جُنگ خود حماسه در آغاز باب «مراثی» نهاده (1 / 326-327) و مبرد نیز آن را آورده است (3 / 1377).
وصف مظاهر طبیعت ازجمله صحرای تفتیده، حیوانات وحشی، طلوع و غروب خورشید، روزهای داغ، شبهای تاریك و بارانی و سرما و گرما در اشعار او، البته با همان معانی و ترکیبها و صور خیال جاهلی و واژگان غریب و ناآشنا، جایگاه خاص دارد (نك‌ : دیوان الهذلیین، 2 / 117، 119، 122، 130، 131، 133؛ خلیف، 280). بسیاری از منتقدان و نویسندگان کهن عرب به ابیاتی از اشعار وی عنوان بهترین سروده را داده‌اند (نك‌ : جاحظ، 1 / 140؛ ابوهلال عسکری، 1 / 172؛ ابن عبدالبر، 4 / 1638؛ خالدیین، 1 / 172- 174). از همین رو سروده‌های او مورد استشهاد بسیاری از نویسندگان، لغویان و نحویان چون مبرد (1 / 220، 3 / 1444)، خالدیین (1 / 172- 179)، حصری (3 / 759)، بصری (1 / 211- 214)، سیوطی (421-422)، بغدادی (1 / 211، 2 / 316-317) و دیگران قرار گرفته است.
در هیچ یك از قطعات منسوب به او، مقدمۀ تغزلی (نسیب) موجود نیست و نمی‌دانیم آیا این مقدمه‌ها از بین رفته است و یا آن قطعات از آغاز بدون نسیب بوده است. بسیاری از راویان بزرگ نیز ازجمله ابوعمرو بن علاء، اصمعی و ابوسعید سکری اشعار وی را روایت کرده‌اند (نك‌ : ابوالفرج، 21 / 208- 209، جم‌ ).
ابوخراش دیوانی داشته كه از دست رفته است (حاجی خلیفه، 1 / 771) و اینك شماری از اشعار وی (مجموعاً 209بیت در 22 قطعه) از طریق منابعی همچون دیوان الهذلیین به دست ما رسیده است كه باید به كمك منابع دیگری چون ابوالفرج (21 / 216-217)، تكمیل گردد. نخستین بار یوزف هل اشعار او را ضمن مجموعۀ اشعار الهذلیین در لایپزیگ (1933 م) منتشر ساخته است.

مآخذ

ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابة، بیروت، 1377 ق؛
ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، قاهره، دارالكتب؛
ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛
ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، مكتبة نهضة مصر؛
ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، بیروت، 1964 م؛
ابن كثیر، البدایة؛
ابن كلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، به كوشش عبدالستار احمد فراج و عمر خلیفه، كویت، 1403 ق / 1983 م؛
ابن هشام، السیرة النوبي‌ـة، به كوشش مصطفی سقا و ديگران، بيروت، داراحياء التراث العربی؛
ابوتمام، ‌حبيب بن اوس، ديوان الحماس‌ـة، شرح خطيب تبريزی، دمشق، مكتبة النوری؛
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش عبدالكریم ابراهیم غرباوی و محمود محمد غنیم، قاهره 1393 ق / 1973 م؛
ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، دیوان المعانی، به كوشش احمد سلیمان معروف، دمشق، منشورات وزارة الثقافة؛
ایوبی، یاسين، معجم الشعراء فی لسان العرب، بیروت، 1987 م؛
بصری، علی، الحماسة البصرية، حيدرآباد دكن، 1383 ق / 1964 م؛
بغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانة الادب، بیروت، 1299 ق؛
جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به كوشش حسن سندویی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛
حاجی خلیفه، كشف؛
حسنین، حنفی، الشعر الجاهلی، قاهره، 1971 م؛
حصری قیروانی، ابراهیم بن علی، زهر الآداب، به كوشش زكی مبارك و محمد محی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1373 ق / 1953 م؛
خالدیین، محمد بن هاشم و سعید بن هاشم، الاشباه و النظائر، به كوشش سید محمد يوسف، قاهره، 1958 م؛
خطيب تبريزی، شرح ديوان الحماسة (نك‌ : هم‌ ، ابوتمام)؛
خليف، يوسف، الشعراء الصعاليك فی العصر الجاهلی، قاهره 1959 م؛
دیوان الهذلیین، قاهره، 1367 ق / 1948 م؛
زمخشری، محمود بن عمر، المستقصی فی المثال العرب، بيروت، 1367 ق / 1977 م؛
سيوطی، شرح شواهد المغنی، به كوشش محمد بن محمود الشنقیطی، دمشق، 1386 ق / 1966 م؛
صفدی، خلیل بن ایبك، الوافی بالوفیات، بیروت، 1404 ق / 1984م؛
ضیف، شوقی، العصر الجاهلی، قاهره، 1960 م؛
علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، 1972 م؛
علی بن حمزة، «التنبیهات»، همراه المنقوص والممدود فرّاء، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛
مبرد، محمد بن يزيد، الكامل، به كوشش محمد احمد دالی، بيروت، 1406 ق / 1986 م؛
مدرس، محمدعلی، ریحان‌ة الادب، تبریز، 1346 ش؛
واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م؛
نيز:

Blachère, R., Histoire de la littérature arabe, Paris, 1964;
EI2.

محمدعلي لساني فشاركي

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 167
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست