responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 118

ابن نحاس، ابوعبدالله


نویسنده (ها) :
محمدعلی لسانی فشارکی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ نَحّاس، ابوعبداللّه بهاءالدین محمد بن ابراهیم ‌بن محمد حلبی (627- 698 ق / 1230- 1299 م)، نحوی بزرگ مصر و شام. وی در شهر حلب که در آن روزگار یکی از مراکز علمی مهم و دارای مدارس متعدّد بود، به دنیا آمد. پدرش ابواسحاق ابراهیم از محدثان بنام حلب بود. ازاین‌رو، ابن‌نحاس بایستی از اوان کودکی قرآن و حدیث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و دیگر دانشمندان حلب فرا گرفته باشد. در روزگار نوجوانی حوزۀ درس ابن‌یعیش (ﻫ م)، نحوی بزرگ حلب را در واپسین سالهای عمر وی درک کرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون (جمال‌الدین محمد بن محمد، د 649 ق) دانش خود را در نحو کمال بخشید و ظاهراً پس از وفات ابن‌عمرون، خود به تدریس نحو پرداخت. از دیگر استادان و مشایخ حدیث وی در حلب، ابن لتّی، ابن‌رواحه، قاسم ‌بن احمد بن موفق اندلسی، یوسف ‌بن خلیل و پدر او، علم‌الدین ارضی و ابن‌مالک (ﻫ م) نحوی معروف را نام برده‌اند (ابوحیان، 52-53؛ صفدی، اعیان، 8 / 165، الوافی، 2 / 10؛ ابن قاضی شهبه، 27؛ سیوطی، بغیة، 1 / 13، 231؛ ابن قاضی مکناسی، 2 / 261؛ مقری، 2 / 227). ویژگی او در تحصیل ادب، همانا کثرت سماع و فراوانی محفوظات بوده است. وی علاوه بر مجموعه‌های بزرگی چون دیوان حماسه و دیوان ابوتمام، دیوان متنبی، دیوان ابوالعلاء معری، الکتاب سیبویه، الایضاح و التکملۀ ابوعلی فارسی، المفصل ابن‌جنی و به خصوص صحاح اللغۀ جوهری را که سماع و حفظ آن چندان معمول نبود، در محضر استادان فن استماع کرد و گویند ثلث الکتاب سیبویه، و ثلث صحاح را از برداشت (صفدی، اعیان، 8 / 166، الوافی، 2 / 11؛ ابن‌شاکر، فوات، 3 / 297؛ اسنوی، 2 / 507؛ ابن‌دقماق، 13 / 259؛ فیروزآبادی، 200؛ ابن‌جوزی، 2 / 46).
در حملۀ سپاهیان هلاکوخان مغول به حلب، ابن‌نحاس که تقریباً 30 سال داشت، به ناچار شهر را در صفر 658 ترک گفت (ابن‌کثیر، 13 / 218) و عازم دیار مصر شد. در قاهره نخست به حوزۀ درس استادان بزرگ مصر چون کمال‌الدین ضریر (د 661 ق)، استاد بزرگ فن قرائات و داماد شاطبی معروف، پیوست و پس از چندی، خود بر مسند افادت نشست و به تدریس نحو پرداخت و طولی نکشید که آوازۀ شهرتش فراگیر شد (ذهبی، العبر، 3 / 392، معرفة، 2 / 582؛ صفدی، اعیان، 8 / 165، 166، الوافی، 2 / 10، 11؛ ابن قاضی شهبه، همانجا). حوزۀ تدریس نحو ابن‌نحاس در مصر رونق فراوان پیدا کرد و دانش‌پژوهانی در مکتب او پرورده شدند که در خود در صف علمای بزرگ نشستند. ابوحیان غرناطی (ه‌ م) سالیان دراز ملازمت او را اختیار کرد و همۀ متون ادب را که ابن‌نحاس از طریق سماع روایت می‌کرد (بجز صحاح)، نزد او خواند. قاضی نورالدین حمیری اِسنائی، ابن‌عدلان (ه‌ م) مفتی مذهب شافعی، شمس‌الدین ذهبی، نجم‌الدین صفدی استاد صلاح‌الدین صفدی، ابوالفتح ابن‌سید الناس و جمال‌الدین ابن‌نباته نیز از جمله شاگردان اویند (صفدی، همان، 2 / 12؛ ابن‌شاکر، همان، 3 / 294، 297، 4 / 72؛ سبکی، 9 / 97، 400؛ اسنوی، ابن‌جزری، همانجاها؛ ابن‌حجر، 6 / 58؛ سیوطی، حسن ‌المحاضرة، 1 / 534). علاوه بر اهل علم، وزیران و امیران و صاحب منصبان نیز او رفت و آمد می‌کردند و درس می‌گرفتند، چنانکه یکی از آثار وی بر یکی از همان امیران املا شده است (ابن قاضی مکناسی، همانجا؛ نیز نک‌ : آثار).
با اینهمه به نظر می‌آید که ابن‌نحاس در زمینۀ نحو، از دایرۀ عقاید گذشتگان پا فراتر نمی‌نهاده و شاید به همن جهت بوده که ظاهراً هیچ‌گاه دست به تألیف کتابی در این باب نزده است. از قول او تنها یک نظر نحوی خاص نقل شده، از این قرار که عامۀ نحویان، برای حروف معنای مستقلی قائل نیستند، بلکه معنی آنها را در پیوند با دیگر اجزای کلام جست‌وجو می‌کنند. حال آنکه او به استقلال معنایی حروف معتقد بوده است (سیوطی، بغیة، 1 / 14؛ محمد راغب، 4 / 534).
ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حدیث و تفسیر نیز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدریس قرائات و فقه می‌پرداخت (نک‌ : اسنوی، همانجا). در مصر نیز در اواخر عمر، در جامع ابن ‌طولون و قبۀ منصوریه مسند تدریس تفسیر به وی تفویض شد (صفدی، اعیان، 8 / 167- 168، الوافی، 2 / 12-13؛ ابن‌شاکر، همان، 3 / 295؛ محمد راغب، همانجا). در همان حال، ریاست جامع اَقْمَر و بعضی دیگر از مدارس بزرگ مصر را نیز عهده‌دار بود (صفدی، ابن‌شاکر، همانجاها).
ابن‌نحاس منطق و هندسه نیز می‌دانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده می‌کرد، بالبداهه اشعاری می‌سرود (نک‌ : صفدی، اعیان، 8 / 168، 170-171، الوافی، 2 / 11، 13-15؛ ابن‌شاکر، عیون، 22 / 161- 162، فوات، 3 / 295-296؛ ابن‌دقماق، 13 / 259-260؛ قس: ابن‌تغری بردی، 8 / 184، که نظم او را متوسط دانسته است). مرثیه‌ای که وی در سوگ استادش ابن‌مالک سروده، از مشهورترین سروده‌های اوست (نک‌ : فیروزآبادی، 201؛ مقری، 2 / 227). برخی از اشعار وی تا سدۀ 11 ق میان مردم رایج بوده است (نک‌ : همو، 2 / 228)؛ گو اینکه بعید نیست، اشعار مورد اشارۀ مقری، از آنِ ابن‌نحاس، فتح‌اللّه (د 1052 ق) شاعر معروف و معاصر وی بوده باشد. چنانکه بعضی از محقّقان معاصر نیز ظاهراً به سبب همین تشابه اسمی، دیوان شعر فتح‌اللّه بن نحّاس را به ابن‌نحاس نحوی نسبت داده‌اند! (نک‌ : GAL, S, I / 527؛ کحاله، 8 / 219). خط خوش و زیبای ابن‌نحاس را صفدی تحسین کرده و در وصف آن گفته است که بر دستبافهای منقش و لوح زرین طعنه می‌زند ( الوافی، 2 / 11، اعیان، 8 / 166).
ابن‌نحاس مردی دیندار، پارسا و وارسته و پای‌بند دعا و ذکر بود، بسیار قرآن تلاوت می‌کرد و بسیار نماز می‌خواند (همو، اعیان، 8 / 165، 167، الوافی، 2 / 11-12؛ ابن‌دقماق، 13 / 259؛ فیروزآبادی، 200؛ محمد راغب، همانجا). طبعی بلند، رویی گشاده و دستی دهنده داشت و هیچ‌گاه طعامی در تنهایی نخورد و پیوسته در پی گره‌گشایی از مشکلات مردم و رفع نیاز این و آن بود (صفدی، اعیان، 8 / 167- 168، الوافی، 2 / 12-13؛ محمد راغب، 4 / 533؛ اسنوی، 2 / 507- 508). در نظر مردم جلالت و ابهّت خاصی داشت و بعضی از قضات از فرط وثوق و اعتماد به دیانت و صداقت وی، شهادتش را به تنهایی به جای دو گواه می‌پذیرفتند (صفدی، اعیان، 8 / 166، الوافی، 2 / 11-12).
ابن‌نحاس بسیار فروتن، بی‌پیرایه و بی‌آلایش بود. همواره به همان عمامۀ کوچکی که زیّ مردم عادی حلب بود، اکتفا می‌کرد و از بستن عمامۀ بزرگ که نشان دانشمندان بود، پرهیز داشت. یک‌بار امیری به وی اشارت کرد که برای شرکت در مراسم افتتاح مدرسۀ منصوریه در حضور ملک منصور قلاوون عمامۀ بزرگ‌تری بر سر نهد، او بر سخن امیر وقعی ننهاد و با همان عمامۀ کوچک و لباس ساده در مراسم حضور یافت و از قضا در جمع علما و ادبا و شعرا تنها وی مورد تجلیل ملک منصور قرار گرفت (همو، اعیان، 8 / 167- 168، الوافی، 2 / 12-13). به هنگام تحلیل مسائل نحوی همیشه با زبان عامیانۀ اهل حلب سخن می‌گفت و اِعراب را هرگز مراعات نمی‌کرد (نک‌ : همو، اعیان، 8 / 168، الوافی، 2 / 13؛ ابن‌شاکر، فوات، 3 / 294؛ ابن قاضی شهبه، 28). همواره در حجره‌اش گروهی از دوستان و شاگردان حضور داشتند؛ آزادانه، با وی می‌نشستند و برمی‌خاستند، تنی چند شطرنج بازی می‌کردند. و جمعی به مطالعه مشغول می‌شدند، اما همینکه درس آغاز می‌گردید، وی نیز جدی و سختگیر می‌شد (صفدی، ابن‌شاکر، همانجاها).
ابن‌نحاس تا 71 سالگی که از دنیا رفت، پیوسته در حجرۀ مدرسه به سر می‌برد و هیچ‌گاه همسری اختیار نکرد (صفدی، اعیان، 8 / 167، الوافی، 2 / 12؛ نیز نک‌ : اسنوی، 2 / 508؛ محمد راغب، همانجا). بیشتر منابع دو بیت از اشعار او را که ظاهراً بسیار تکرار می‌کرده و نشان از خصلت عارفانه و زندگانی سالکانۀ او دارد، نقل کرده‌اند: من دنیا را به اهل دنیا واگذار کرده و در انتظار مرگ نشسته‌ام! همۀ رشته‌های زندگی دنیوی را بریده‌ام. نه فرزندی دارم که بمیرد و نه خانه و باغ و ملکی دارم که ویران گردد! (صفدی، اعیان، 8 / 170، الوافی، 2 / 15؛ ابن‌شاکر، عیون، 22 / 161، فوات، 3 / 296؛ اسنوی، همانجا؛ فیروزآبادی، 201؛ ابن‌جزری، ابن‌قاضی شهبه، همانجاها). در پارسایی او گفته‌اند که با همۀ میلی که به انگور داشت، به آرزوی بهشت از خوردن آن پرهیز می‌کرد (صفدی، اعیان، 8 / 167، الوافی، 2 / 12؛ ابن‌دقماق، 13 / 259؛ محمد راغب، همانجا). او تنها به این دل خوش بود که کتابخانۀ نفیسی به ارزش 000‘1 دینار فراهم آورده است و باز همه روزه در بازار کتابفروشان کتابهای تازه می‌جست (صفدی، اعیان، 8 / 166-167، الوافی، همانجا؛ ابن‌شاکر، همان، 3 / 294). شبها با پیرهنی بر تن و دستاری بر سر از مدرسه بیرون می‌آمد و چندی راه می‌رفت. هرگاه در محیط مدرسه احساس دلتنگی می‌کرد، طلاب را با خود همراه می‌ساخت و در حال قدم زدن در کوچه‌های مجاور مدرسه برایشان درس می‌گفت (صفدی، اعیان، 8 / 166، الوافی، 2 / 11). وی در باب اعتقادات، نظری عرفانی داشت و مردم را از بحث و مجادله در اصول دین و معتقدات مذهبی نهی می‌کرد (نک‌ : همو، اعیان، 8 / 168، الوافی، 2 / 13؛ ابن‌شاکر، همان، 3 / 295؛ فیروزآبادی، 200). ابن‌نحاس به سبب همین سجایای اخلاقی سراسر عمر در نهایت عزّت و حرمت زیست و چون وفات یافت، جنازه‌اش را به آیینی رسمی تشییع کردند و در قرافه در جوار آرامگاه ملک منصور لاچین که در همان سال درگذشته بود، به خاک سپردند (نک‌ : ابن‌شاکر، عیون، همانجا؛ ابن‌تغری بردی، 8 / 183؛ ابن‌قاضی مکناسی، همانجا).

آثـار

1. التعلیقة، که شرحی است بر دیوان امرؤالقیس و نسخۀ خطی آن در اسکوریال به شمارۀ 302 موجود است (ESC2,I / 186;
GAL, I / 363;
GAL, S, I / 50
)؛ 2. هدأ‌مهاة ‌الکِلّتین و جلاءذات الحلتین (؟)، که نسخۀ خطی آن در کوپرپلی به شمارۀ 1499 موجود است (کوپرپلی، 2 / 168). ابن‌نحاس در این اثر به شرح قصیدۀ ابوالمحاسن یوسف بن اسماعیل بن علی کوفی معروف به شوّاءِ حلبی (د 635 ق) پرداخته (فیروزآبادی، همانجا) و ابوالمحاسن در این قصیده، افعالی را که با واو و یاء هر دو تلفظ می‌شوند، به نظم آورده است (راجع به نام کتاب، نک‌ : حاجی خلیفه، 2 / 1344 و حاشیه؛ قس: بستانی، 4 / 103، که نام این اثر را به صورت هَدْیُ اُمَّهاتِ‌ المؤمنین ذکر کرده است)؛ 3. شرح المُقرب، که شرحی است بر کتاب المقرب ابن‌عُصفور (ﻫ م) تا حدود «باب‌ الوقف» آن. ابن ‌نحاس این شرح را بر امیر سنان‌الدین بشّار بن موسی ‌بن طرطای رومی املا کرده است. صفدی تصریح می‌کند که ابن‌نحاس، بجز این اثر، در تمام زندگی به تألیف و تصنیف هیچ کتاب و رسالۀ دیگری دست نزده است (ابوحیان، 333؛ صفدی، همانجاها؛ ابن‌شاکر، فوات، 3 / 295؛ اسنوی، 2 / 507؛ سیوطی، بغیة، 1 / 14). از این اثر تاکنون نسخه‌ای در کتابخانه‌ها دیده نشده است.

مآخذ

ابن‌تغری بردی، النجوم؛
ابن‌جرزی، محمد بن محمد، غایة ‌النهایه، به کوشش گ. بر گشترسر، قاهره، 1352 ق / 1933 م؛
ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن، 1396 ق / 1976 م؛
ابن‌دقماق، ابراهیم بن محمد، ترجمان ‌الزمان فی تراجم الأعیان، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ‌2927؛
ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ‌2922؛
همو، فؤات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1974 م؛
ابن قاضی شهبه، ابوبکر بن احمد، طبقات ‌النحاة و اللغوّیین، به کوشش محسن عیاض، نجف اشرف، مطبعة ‌النعمان؛
ابن قاضی مکناسی، احمد بن محمد، دُرَّة ‌الحِجال، به کوشش محمد احمدی ابوالنور، تونس / قاهره، 1391 ق / 1971 م؛
ابن‌کثیر، البدایة؛
ابوحیان غرناطی، محمد بن یوسف، تذکرة ‌النحاة، به کوشش عفیف عبدالرحمن، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛
اسنوی، عبدالرحیم‌ بن حسن، طبقات ‌الشافعیة، به کوشش عبداللّه جبوری، بغداد، 1391 ق / 1971 م؛
بستانی؛
حاجی خلیفه، کشف؛
ذهبی، محمد بن احمد، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛
همو، معرفة ‌القراء الکبار، به کوشش محمد سیدجادالحق، قاهره، دارالکتب الحدیثة؛
سبکی، عبدالوهاب‌ بن علی، طبقات ‌الشافعیة الکبری، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1383 ق / 1964 م؛
سیوطی، بغیة ‌الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384 ق / 1965 م؛
همو، حسن ‌المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛
صفدی، خلیل‌ بن ایبک، اعیان‌ العصر، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛
همو، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، 1381 ق / 1961 م؛
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، البلغة، به کوشش محمد مصری، دمشق، 1392 ق / 1972 م؛
کحاله، عمررضا، معجم ‌المؤلفین، بیروت، 1957 م؛
کوپریلی، خطی؛
محمد راغب، محمود بن هاشم، اعلام ‌النبلاء، حلب، 1343 ق / 1925 م؛
مقری، احمد بن محمد، نفح‌ الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛
نیز:

ESC2;
GAL;
GAL, S.

محمدعلی لسانی فشارکی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 118
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست