نام کتاب : اصول فقه نوين نویسنده : اراکی، محسن جلد : 1 صفحه : 52
و علمى خاص
به نام «علم اصول»، جهت بحث و بررسى درباره اين مسائل، بنيان نهادند. بنابر اين،
اساس شكلگيرى علم اصول، بر مبناى وجود قواعد مشتركه در استدلال فقهى، بوده است.
\*
إن قلتهايى در اينجا، وجود دارد:
1.
عناصر مشتركه، اختصاص به قواعد اصولى، ندارد؛ بسيارى از قواعد علوم مقدّماتى،
نظير: نحو، صرف و منطق، عناصر مشتركه در استدلال فقهىاند.
جوابش
اين است كه: اين عناصر، يا مشتركه نيستند يا مشتركه در خصوص استدلال فقهى،
نيستند.
2.
اين تعريف، برخى قواعد فقهى نظير: «لاضَرَر» و «لاحَرَج» را شامل است.
پاسخ
اين است كه: اينها اصلًا قاعده نيستند؛ زيرا متضمّن جعل شرعى خاصّى نيستند.
و
بدين ترتيب، اين تعريف- ضمن شمول همه مسائل اصولى- از ورود ساير مسائل غير اصولى
نيز ممانعت كرده و لذا هم در بُعد جامعيت و هم در بُعد مانعيت، كامل است.[1]
اين
تعريف مزيتى ديگر نيز بر تعريف آقاى خوئى (رحمة الله عليه) دارد كه براى شمول
مسائل اصول عملى، خاصّةً اصول عملى عقلى، نيازى به تفسيرى خاص از واژه «استنباط» و
تفسير آن، به اعم از اثبات واقعى و اثبات تنجيزى و تعذيرى ندارد؛ زيرا همه اين
اصول، قواعد مشتركه در استدلال فقهىاند.
نقد
تعريف استاد شهيد:
1.
تعبير «عناصر مشتركه» نكته اصلى و ذاتى اصولى بودن مسائل اصولى را بيان نمىكند؛
زيرا عنصر مشترك بودن، نتيجه اصولى بودن است و نه علّت آن. بايد ديد علّت و ملاك
اصولى بودن، چيست؟ و به تعبيرى ديگر: مشتركه بودن، فرع به كارگيرى در استنباط فقهى
است و به كارگيرى در استنباط فقهى متأخّر از نكته اصوليت است.