نام کتاب : اصول فقه نوين نویسنده : اراکی، محسن جلد : 1 صفحه : 166
طبيعى از
ذات خارجى معنا حكايت مىكند، تصوّر لفظ نيز پس از اعتبار و حكايت و استعمال- به
طور قهرى و طبيعى- از ذات خارجى معنا، حكايت مىكند.
نتيجه
سوم:
تلازم
بين تصوّر لفظ و تصوّر معنا، يا سببيت تصوّر لفظ براى تصوّر معنا، نتيجه حكايت لفظ
از واقع خارجى معناست؛ نه بالعكس آنچنانكه در نظريه قرن اكيد مطرح بود-. در
نظريه قرن اكيد در نتيجه اقتران اكيد بين صورت لفظ و صورت معنا، لفظ مىتوانست از
مصداق خارجى معنا حكايت كند و لذا حكايت لفظ از واقع معنا دنباله تلازم بين صورت
لفظ و صورت معنا بود. در حالى كه در اين نظريه، مطلب، عكس آن است. زيرا استعمال
لفظ، در نتيجه اعتبار حكايت از واقع خارجى معنا، موجب پيدايش صورت معنا در ذهن
مىشود و در حقيقت، در نتيجه اعتبار حكايت (يا: وضع) لفظ، جاى واقع خارجى معنا
مىنشيند و همان گونه كه احساس به واقع خارجى معنا موجب پيدايش صورت معنا در ذهن
مىشود؛ احساس به لفظ نيز همين نتيجه را مىدهد لذا در اين فرض تلازم بين صورت لفظ
و صورت معنا نتيجه حكايت لفظ از معناى خارجى است.
نتيجه
چهارم:
بنابر
آنچه در نتيجه سوم گفتيم راز انتقال آثار ذهنى و نفسانى مترتب بر واقع خارجى، بر
لفظ معلوم مىشود. يكى از نتايج وضع لفظ براى معنا اين است كه آثار طبيعى نفسانى
مترتّب بر واقع خارجى معنا به لفظ منتقل مىشود. مثلًا: اگر واقع خارجى معنا، مورد
عشق و محبّت است؛ لفظى كه براى آن معنا وضع مىشود نيز، محبوب و معشوق خواهد شد و
عكس آن نيز به همين منوال است. يعنى: نفرت از واقع خارجى معنا موجب نفرت از لفظ
موضوع بر آن مىشود. ساير آثار نفسانى مترتّب بر معنا نيز به همين نحو است مثلًا
اگر موجودى موجب خوف و ترس است لفظ موضوع بر آن نيز همين خاصّيت را مىيابد و اگر
موجب آرامش و امن است لفظ آن نيز همين خاصّيت را خواهد داشت. قال تعالى:
(أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)[1] و
قال تعالى: (وَ إِذا