responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سيره استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى نویسنده : تبريزى، جعفر    جلد : 1  صفحه : 241

رؤياى صادقه‌

رويايى در حق مرحوم ميرزا قدس سره‌

روزى پيرمردى جهت زيارت فقيه مقدّس مرحوم ميرزا جواد تبريزى قدس سره به دفتر آمدند و درخواست كردند كه آقا را زيارت كنند. اول صبح بود و هنوز شوراى استفتاء تشكيل نشده بود. به داخل اتاق رفته، از آقا اجازه گرفته شد. آقا فرمودند: «تشريف بياورند!» پيرمرد داخل اتاق آقا شد و جلو رفت. دست آقا را بوسيد و شروع به گريه و زارى كرد و سخت مى‌گريست؛ به طورى كه آقا فرمودند: «ايشان را بيرون اتاق ببريد و آرام كنيد.» فاضل محترم حجّت الاسلام شيخ ولى اللَّه مهاجرى قدس سره‌[1] با احترام كامل آن پيرمرد را به حياط دفتر آوردند و خطاب به آن پيرمرد گفتند: «چرا اين قدر بى‌تابى مى‌كنى؟» آن شخص گفت: من چند شب قبل خواب ديدم كه درب كوچكى است كه عدّه‌اى از مردم از آن درب وارد مى‌شدند. من هم در عالم خواب سعى كردم از آن درب وارد شوم؛ ولى موفق نمى‌شدم. مردم مرا به بيرون پرتاب مى‌كردند تا آنكه با زحمت فراوان موفق شدم وارد آن منزل شوم. ديدم يك آقاى بسيار جليل القدر و نورانى رو به رو نشسته‌اند و مردم دست ايشان را مى‌بوسند. در عالم خواب متوجّه شدم آن شخص، مولانا سيّدالشهداء


[1]. ايشان از ملازمين مرحوم ميرزا قدس سره بود و خدمات فراوانى انجام دادند كه مرحوم‌ميرزا قدس سره به ايشان علاقه‌ى خاصى داشت. متأسفانه بر اثر تصادف ضربه مغزى شدند و قبر مبارك ايشان در باغ بهشت در قطعه‌ى جديد مى‌باشد.

نام کتاب : سيره استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى نویسنده : تبريزى، جعفر    جلد : 1  صفحه : 241
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست