نام کتاب : سيره استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى نویسنده : تبريزى، جعفر جلد : 1 صفحه : 109
فرزندم! من مظلومم
مرحوم ميرزا قدس سره و دفاع از مظلوميت حضرت صديقهى شهيده عليها
السلام
فاضل
محترم سيّد محمود غريفى مىگويد: [با جمعى از دوستان، بعد از القاى شبهات و
موضعگيرى فقيه مقدس، ميرزا جواد تبريزى قدس سره در مقابل سيّد بيروتى، شروع به
فعاليت در جهت مقابله با خط منحرف كرديم] من با يكى از طلّاب محترم از كشور سوريه
با ماشين به سوى عربستان حركت كرديم. در بين راه ماشين ما، لاستيك تركاند و پس از
آنكه چند مرتبه معلق زد، من از شدّت ضربه، از حال رفتم و ديگر چيزى متوجّه نشدم،
اما دوستم كه همراه من بود مىگويد: بعد از آنكه ماشين شروع به معلق زدن كرد، تو
از پنجرهى ماشين به طرف بيرون پرتاب شدى و از ناحيهى كمر به سنگ بزرگى كه كنار
جاده بود، اصابت كردى، به طورى كه هيچ گونه حركتى نداشتى. من مىشنيدم آنانكه دور و
بر ماشين جمع شده بودند، خطاب به تو مىگفتند: اين شخص مرده است! و در هر حال تو
را از زمين بلند كرده تا به سردخانه منتقل كنند.
سيّد
محمود مىگويد: مردم در حال انتقال دادن من بودند، ناگهان حركتى در من مشاهده
مىكنند، از اين رو تصميم مىگيرند كه مرا سريع به بيمارستان برسانند. من بعد از
چند روز كم كم چشمانم را باز كردم، امّا متوجّه شدم كه اصلًا نمىتوانم از جاى خود
حركت كنم و قادر به حركت نيستم. بعد از چند روز كه اصلًا حركت نداشتم، تصميم
گرفتند مرا به كشور بحرين منتقل كنند كه معالجه در كنار خانواده ادامه پيدا
نام کتاب : سيره استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى نویسنده : تبريزى، جعفر جلد : 1 صفحه : 109