ندارد و ليبراليزم انديشه زايدى
است كه نبايد آنرا جزء دموكراسى دانست.
جدايى
دين از سياست در مقابل مسيحيت موجّه و در مقابل اسلام غلط و حداقل بىمورد است.
اسلام
و دموكراسى:
اين
هم توضيح ديگرى كه دموكراسى در پناه اسلام جايگاه خوبى دارد:
آراى
مردم در قسمت احكام كلى دينى تأثيرى ندارد بلكه مردم بايد آنها را بدون چون و چرا
بپذيرند[1].
لزوم
پذيرفتن احكام شرعى براى مردم متدين كه به دين الهى از عمق جان اعتقاد دارند،
مخالف دموكراسى شمرده نمىشود و مردم دستورات دينى خود را با رضاى خاطر قبول دارند
و حتّى براى دفاع از آنها تلاش و جهاد مىكنند.
پر
كردن خلاء قانونى در منطقه الفراغ كه توضيح آن در ص 40 گذشت به عهده خود مردم و
نمايندگان آنان گذاشته شده است. چنانكه احكام سلطانى (- ولايى) بر ذمه فرد مورد
انتخاب مردم است كه عادتا پس از مشورت با نمايندگان شورى و متخصصين صادر مىگردد.
شرايط
زمامدار كشور را هرچند فقه تعين كرده است ولى تطبيق آن شرايط، بعهده خود مردم است
كه در موقع انتخابات آنرا با تأمّل و تفكر خود رعايت مىنمايند. بنابراين
رئيسجمهور و كابينه به آراى مردم برگزيده
[1] - مراد تنها قسمت اول از احكام شرعى است كه در فصل
چهارم تفصيل آن ذكر شد.