ويژه در برابر خطرهاى خارجى،
عناصر محورى و مشترك قلمداد مىشوند و اين ارزشها در طول تاريخ اسلام بر عمل و
ساختار حكومتهاى اسلامى مؤثر بودهاند.
علىرغم
فروپاشى امپراتورى عثمانى و ايجاد كشورهاى مستقل اسلامى و ورود به دنياى مدرن،
ديندارى و سياست دينمدارانه، همچنان در جوامع اسلامى حضور دارد و مقوله برخاستن
سياست و ايدئولوژى از متن دين، از ديرباز مورد نظر انديشمندان مسلمان به ويژه در
عصر حاضر بوده است.
اعتقاد
مسلمانان كشورهاى اسلامى به مبانى دينى و اقبال عمومى آنان به همكارىهاى سياسى-
دينى، زمينه را براى وجود و ظهور يك نيروى سياسى مهم در تكتك اين كشورها در
مجموعه جهان اسلام فراهم نمود اين نيرو كه تمامى اركان اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و
... جامعه از آن متأثر است، نظام سياسى دولتهاى اسلامى را به سوى گرايش خاص كه رنگ
و بوى مذهبى دارد، تشويق نموده و آن را تحميل مىكند هرچند كه دين در برخى از
كشورها، گرايش صور و عوامفريبانه دارد.
از
آنجا كه در كشورهاى اسلامى بخش قابل توجهى از خواستها يا حمايتها مبتنى بر ارزشهاى
سياسى- دينى مىباشد، ضرورت بازنگرى اين نظامها در تصميمات يا موضعگيريها