نام کتاب : گوناگون (قصههاى كوتاه و آموزنده) نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 183
از خواب گران، خواب گران، خواب
گران خيز.
از خواب گران خيز.
(از اقبال)
187- ذكاوت ابو على در طبابت
خواهرزاده
قابوس و شمگير پاد شاه گرگان مريض شد و علاج اطبا در او مؤثر نيفتاد وقابوس را به
اين جوان دلبستگى بود، يكى از خدم گفت: در فلان محل جوانى آمده است عظيم طبيبى
است. ابن سينا را به امر او به سر مريض بردند، جوانى ديد به غايت خوب رويى و
متناسب اعضاء، خط اثر كرده وزار افتاده پس بنشست و نبض او بگرفت و تفسره بخواست و
بديد، بعد مردى طلبيد كه محلات گرگان را بشناسد، او را بياوردند، ابو على دست بر
نبض بيمار نهاد و بمرد گفت نامهاى محله ها را ببر، او نام محله ها بيان مىكرد،
تا رسيد به محله اى كه نبض بيمار در آن حالت حركتى غريب كرد، پس ابو على گفت از
اين محله كوىها نام برده، آن كس بر داد تا رسيد بنام كويى كه آن حركت غريب معادت
كرد، ابو على گفت كسى مىبايد كه در اين كوى نام همه سراىها را بداند بياوردند،
سراىها را بردادن گرفت تا رسيد بدان سرايى كه اين حركت باز آمد، ابوعلى گفت اكنون
كسى مىبايد كه نامهاى اهل سراى به تمام داند وبردهد، بياورند، بر دادن گرفت تا
آمد به نامى كه همان حركت حادث شد، آنگاه ابو على گفت تمام شد.
پس
روى به معتمدان قابوس كرد و گفت اين جوان در فلان محله و فلان كوى و فلان سراى بر
دخترى فلان و فلان نام، عاشق است، و داروى او، وصال آن دختر و معالجه او ديدار او
باشد، چون استطلاع كردند گفته ابن سينا راست بوده، لذا قضيه را به قابوس گفتند و
ابو على را طلبيد و او را شناخت و احترام كرد و در جواب سؤال شاه در باره تشخيص
خود گفت: چون نبض و تفسره بديدم، مرا يقين گشت كه علت عشق است و از كتمان سِرّ،
حال بدين جا رسيده است ...
قابوس
گفت: يا اجل افضل اكمل، عاشق و معشوق هر دو خواهر زادگان منند.
نام کتاب : گوناگون (قصههاى كوتاه و آموزنده) نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 183