نام کتاب : گوشهاى از تاريخ جهاد مردم افغانستان از نگاه حضرت آيت الله محسنى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 125
طورىكه مجاهدين، بامن صحبت مىكردند، آنها
تمباكوى سيگار را خالى مىكردند و به جاى آن چاشنى و مواد منفجره را و سجمه را جاه
سازى مىنمودند؛ سپس مقدارى تمباكو روى آن مىريختند و به سربازان شوروى مىدادند،
شوروىها كه گدا بودند، تا سيگار را مىديدند، خوشحال مىشدند و از دست مردم
مىگرفتند؛ وقتى سيگار را براى كشيدن روشن مىكردند، يك مرتبه منفجر مىگرديد و
آنها را مىكشت. سربازان روسى در افغانستان به اين وضع گرفتار شده بودند و كار
آنها تا به اينجا رسيده بود، آنها به وضع فلاكت بارى گرفتار شده بودند.
من
پسر كمونيست نمىخواهم
يك
موقع شهيد غلام نبى مشتاق در همين مورد با من صحبت مىكرد؛ او مىگفت: يك موقع ما
در شهر كابل در همان خانههاى تيمى كه داشتيم نشسته بوديم، ديديم كه يك خانم آمد،
تعجب كرديم كه اين خانم دراين خانههاى تيمى ما براى چه آمده است؟ وقتى نزديك آمد
گفت: من مىدانم شما مجاهد هستيد، پسر من كافر شده است؛ شما بياييد او را بكشيد!
من باورم نشد و از آن خانم ترسيدم، باخود گفتم: لابد اين خانم جاسوس است و ممكن
است اداره اطلاعات دولت كمونيستى و يا روسها او را
نام کتاب : گوشهاى از تاريخ جهاد مردم افغانستان از نگاه حضرت آيت الله محسنى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 125