نام کتاب : روح از نظر دين، عقل و علم روحى جديد نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 201
7-
آيا گفتن و شنيدن در آنجا به معناى حقيقى خود وجود دارد؟
8-
در برزخ تكامل و جبران اشتباهات زندگانى دنيا ممكن است يا نه؟
9-
روح در بدن برزخى شهوت و غضب دارد يا نه؟
10-
روابط زن و شوهر و والدين و اولاد چگونه خواهد بود؟
11-
زندگانى اجتماعى- فاميلى همفكرى و غيره- چگونه است؟
12-
اطاعت و معصيت آنجا امكان دارد يا نه؟ و ارواح دروغ مىگويند يا نه؟
13-
آيا ارواح به همه چيز واقف مىگردند يا نه؟
14-
ارواح در همين كره هستند يا جاى ديگر؟
15-
ارواح اطفال چه؟
16-
آيا ارواح دوباره به بدن ديگرى به دنيا برمىگردند؟
1-
آيا همه ارواح انسانى حيات برزخى دارند؟
روح
را چه مجرد بدانيم و چه جسم لطيف، سؤال فوق بقوت خود باقيست، زيرا خداوند فاعل
مختار است و روح به هر حال ممكن الوجود و اعدام مجرد نيز هيچ مانع عقلى ندارد، بلى
ادعاى بعضى از حكماء كه مجردات، موجود واجب الوجود است نه به ايجاد او قابل قبول
نيست.[1]
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 202
و چون يگانه مرجع با صلاحيت براى
بدست آوردن جواب اين سؤال دين است، بايد به قرآن و احاديث در اين مورد رجوع نمود.
احاديث چه دلالتى دارد؟
در
فصل پانزدهم چند روايت ذكر شد كه دلالت بر اختصاص سؤال قبر از كامل الايمان و كامل
الكفر داشت، و اينكه بقيه مردم بحال خودشان واگذار مىشوند.
وقتى
سؤال قبر از متوسطها صورت نگيرد گمان بر اين قرار مىگيرد كه در سراسر برزخ، آنان
ثواب و عقابى نداشته، و حسابشان به قيامت موكول مىگردد. لكن اين احاديث بر نفى
حيات برزخى دلالتى ندارد، بلكه مستفاد از آنها بقاى حيات برزخى آنان است.
مجلسى
(ره) مىفرمايد: آنچه از آيات كثيره، اخبار مستفيضه و براهين قاطعه ظاهر مىشود
اين است كه نفس بعد از مرگ باقى مىماند؛ يا گرفتار عذاب است، اگر خالص الكفر
باشد، و يا در نعمت است اگر خالص الايمان باشد، و يا متعرض او نمىشوند اگر از
مستضعفان باشد ...[2]
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 203
ولى شيخ مفيد (ره)، در شرح عقايد
صدوق، مىگويد: ارواح اين دسته بعد از نابودى اجسام از بين مىروند. عين عبارت
ايشان چنين است:
ان
الارواح بعد موت الاجساد على ضربين: منها ينقل الى الثواب و العقاب، منها ما يبطل
فلا يشعر بثواب و لا عقاب.
وقد
روى عن الصادق (ع) ما ذكرناه فى هذا المعنى و بيّناه فسئل عمن مات فى هذه الدار
أين تكون روحه؟ فقال من مات و هو ما حض للايمان محضا او ما حض للكفر محضا، نقلت
روحه من هيكله الى مثله فى الصورة و جوزى باعماله الى يوم القيامة ... و الضرب
الاخر من يلهى عنه و يعدم نفسه عند فساد جسمه فلا يشعر بشىء حتى يبعث و هو من لم
يمحض الايمان محضا و الكفر محضا و قد تبيّن الله تعالى ذلك عند قوله:
«إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً»
فبين ان قوما عند الحشر لا يعلمون مقدار بعثهم فى القبور حتى يظن بعضهم ان ذلك كان
عشرا او يظن بعضهم ان ذلك كان يوما.
وليس
يجوز ان يكون ذلك من وصف من عذب الى بعثه او نعم الى بعثه، لان من لم يزل منعما او
معذبا لا يجهل عليه حاله فيما عومل به، و لا يلتبس عليه الامر فى بقائه بعد وفاته.[3]
روايت
فوق مذكور را فقير در كتب حديث نديده است، بهر حال از احاديث، فساد و اعدام ارواح
استفاده نمىشود،
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 204
و ما نمىتوانيم با شيخ بزرگوار
موافقت كنيم. بلكه نص صريحى بر واگذارى ارواح در تمام برزخ نيز وجود ندارد هرچند
به گمان قوى مىشود آن را از احاديث مذكور استنباط كرد، ولى دلالت احاديث غير از
استنباط ما مىباشد. و ما بعداً خواهيم ديد كه ظاهر بعضى از روايات معتبره عذاب و
ثواب متوسطها مىباشد.
آيات
قرآن چه دلالتى دارند؟
قرآن
مجيد تنها از احاديث ارواح شهدا[4] و سردمداران كفر (اهل فرعون)
در برزخ كه در فصل چهارم اين كتاب گذشت، خبر داده است، نه از حيات روحى همه
انسانها.
بخدا
سوگند (ما رسولانى را) بسوى امتهائى پيش از تو فرستاديم شيطان عملهاى (بد) آنان
را (در نظرشان) زينت داد، همان شيطان امروز هم ولى آنان است و براى آنان عذاب
دردناكى است!
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 205
گفتهاند كه جمله (فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ) دلالت بر حيات برزخى كفار دارد. و هم ممكن است كه آن را دليل بر
عذاب دردناك برزخى آنان نيز دانست. آيه مباركه بر موضوع سومى هم دلالت دارد كه
برقرارى ولايت و سرپرستى شيطان بر كفار در برزخ است، كه به مرگ آنان قطع نمىشود،
ولى استدلال مذكور قابل مناقشه است.
چندين
آيه قرآن دلالت دارد كه كفار، يا جمعى از آنان، روز قيامت، مكث برزخى را بسيار
اندك و ناچيز مىانگارند، و اگر آنان در برزخ زنده و حتى در عذاب مىبودند طبعاً
آن را فراموش نمىكردند، چنانچه اعمال زندگى دنياى خود را فراموش نمىكنند. وقتى
نامه اعمال خود را مىخوانند مىگويند كه اين چه نوشتارى است كه همه كارهاى جزئى و
كلى ما را ثبت كرده است! بنابراين مىشود از اين آيات حيات برزخى همه كفار يا غير
خالص الكفرها را نفى كرد.
ما
اين موضوع را در كتاب «فوايد دمشقى» خود، كه در تفسير موضوعى، نوشتهى دمشق و چاپ
اسلام آباد پاكستان است، ذكر كردهايم كه در اينجا نيز مىآوريم:
فصل
اول در آيات نافيه حيات برزخى كفار (يا جمعى از آنان).
روزى
كه قيامت برپا مىشود تبهكاران قسم مىخورند كه به جز يك ساعت درنگ نكردهاند و
آنانى كه دانائى و ايمان داده شده بودند گفتند محققا درنگ كرديد در كتاب خدا تا
روز بعث و امروز روز بعث است ولى شما نمىدانستيد.
خدا
گفت چه اندازه در زمين لبث كرديد بحساب سالها؟ (مجرمين) گفتند درنگ كرديم يك روز
يا مقدارى از يك روز پس سؤال كن از حساب كنندگان (ما تحقيقاً نمىدانيم) (خداوند)
گفت درنگ نكردهايد مگر اندكى اى كاش مىدانستيد (و منكر قيامت نمىشديد)
روزى
كه در صور دميده شود و تبهكاران را در اين هنگام كور[6]
محشور مىكنيم. البته بين خودشان مىگويند درنگ نكردهايد مگر ده، ما داناتريم به
چيزى كه مىگويند وقتى كه با خوش روشتر آنان مىگويد درنگ نكردهايد مگر يك روز.
روزى
كه آنان ببينند آنچه كه به آنها وعده داده مىشود گوئى درنگ نكردهاند مگر ساعتى
از روز را.
لفظ
(كأن) در اين سه آيه آخر دليل بر شك و ترديد نفى كنندگان مكث طويل برزخى نيست زيرا
لفظ مذكور از زبان نقل نشده است بلكه از جمله كلام خداوند تعالى مىباشد كه به مكث
عالم برزخ
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 208
دانا است ولى به لحاظ سپرى شدن آن،
آن را به مقدار يك ساعت و يك شب و يا يك روز معرفى مىدارد. اگر ارواح مردگان،
هزاران سال در عالم برزخ زندگى مىداشتند و از لواحق حيات مانند درك و توانائى
برخوردار مىبودند، چگونه آن را پس از حشر و نشر فراموش مىنمودند و حتى بر نفى
لبث خود در برزخ (به گواهى آيه دوم) سوگند ياد مىكردند؟
وقتى
اين آيات، حيات برزخى را نفى كند ديگر مجال براى بحث از عذاب عالم برزخ نمىماند،
زيرا نفى لبث در برزخ كه از مجرمين و بدان به عمل آمده است به طريق اولى عذاب برزخ
را نفى مىكند.
بلى
نبايد از نظر دور داشت كه آيات هفتگانه فوق نفى درنگ كردن را از زبان مؤمنين و
صالحين نقل ننموده است، اين موضوع از خود آيات و يا از ما قبل و ما بعد آنها
دانسته مىشود و لذا نفى حيات برزخى مخصوص به فجار و مجرمين است و هيچگونه دلالتى
بر نفى حيات برزخى از مؤمنين شائسته ندارد. بلى ذيل آيه دوم هم ربطى به اثبات حيات
خوبان ندارد، زيرا اولا عالمان با ايمان، (يعنى جمله الذين اوتوا العلم و الايمان)
عموميت ندارد. ثانياً نوعيت آنان معلوم نيست كه چه افرادى هستند ثالثاً گفته آنان
پس از بعثت است نه در عالم برزخ.
براى
تتميم بحث و استفاده از بعضى خصوصيات و نكات
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 209
آيات هفتگانه گذشته لازم است به
موضوعات ذيل توجه شود.
1-
تمام آيات گذشته نفى لبث را به طور مطلق از كفار و اشقيا نقل ننموده است، بلكه همه
آنان به مقدار اندكى از لبث مانند يك ساعت، يك شب يا يك روز يا مقدارى از روز و يا
ده (روز) به حسب استنباط و برداشتشان اعتراف نمودهاندف بلى نظر آنان در كميت
زمان استثنائى يكى نبوده و هر دستهاى مقدارى را استثناء مىنمايد ولى اكثر آنها
به يك ساعت و خوب روشتر آنها[7] به يك روز مكث اعتقاد پيدا
مىكنند.
ممكن
است مراد تبهكاران، از اين مقدار مكثى كه از حافظهشان نرفته و هنوز بيادشان است
زمان سؤال قبر و عذابى باشد كه در اوايل مردن به آنان رسيده است و بعد ارواح آنان
نابود شده است هرچند خاطره چنين زمان كمى پس از هزاران سال حتى از زندگان عجيب است
تا چه رسد به نابود شدگان. ممكن است مراد از مكث استثناء شده زندگى دنيا باشد كه
در ذيل موضوع چهارم بيان خواهد شد.
2-
ممكن است گمان شود كفار و فجار در اين انكار خود دروغگو باشند؛ يعنى آنها مكث طويل
برزخ را بخاطر دارند ولى به دروغ و
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 210
كذب آن را نفى مىكنند.
و
لذا در آيه دوم پس از انكار چنين آمده است: كَذلِكَ كانُوا
يُؤْفَكُونَ. همچنين بودند كه از حق منصرف مىشدند؛ يعنى همانطورى كه الآن حقيقت
مكث طويل را انكار مىكنند، در دنيا حقيقت چيزهاى ديگرى را نيز رد مىنمودند.
لكن
انكار حقيقت يك امر واقع، با دروغ گفتن عمدى ملازمهاى ندارد لذا نمىشود كذب آنها
را ثابت نمود بلكه آيه دوم آن را نفى مىكند، زيرا خداوند نفى لبث غير قليل را
مطابق گمان آنان مىداند و اگر آنان بزعم خود دروغ مىگفتند، شايسته بود خداوند
آنها را، خصوصاً در آيه چهارم، تكذيب مىكرد و كسى كه مكث را يكروز گفته به
(امثلهم طريقة) وصف نمىفرمود. به علاوه وجه معقولى براى اين كذب بنظر نمىرسد.
3-
آخر آيه دوم و آيه سوم، بحسب ظاهر، با هم مغايرت دارد، زيرا در آخر آيه دوم از قول
صاحبان علم و ايمان در جواب تبهكاران گفته مىشود كه شما تا روز قيامت درنگ
كردهايد و اين روز قيامت و زمان پايان مكث برزخى شما است. ولى در آيه سوم از قول
خداوند آمده است كه لبث نكردهايد مگر اندكى. ممكن است اين مغايرت را به چند وجه
برطرف كرد، شايد وجه بهتر اين باشد كه: مراد از قليل، قلّت بالنسبة به خلود باشد
كه منكرين قيامت به آن اعتقاد داشتند. بلى عالم برزخ هر قدر طولانى باشد باز هم
نسبت به ابديت كم
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 211
مىباشد و جمله «لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» دليل خوبى بر اين توجيه مىباشد (دقت شود).
4-
در اين آيات تصريحى نشده است كه مراد تبهكاران، مكث عالم برزخ باشد، و شايد مراد
مكث دنيا و زندگى مادى اين جهان باشد كه كفار، به سبب انقضاى هزاران سال، مدت آن
را فراموش كردهاند و آن را يك ساعت يا ده (روز) پنداشتهاند. اين احتمال را بعضى
از مفسرين قبول كردهاند و مىشود كه آيه سوم را بر آن دليل آورد، زيرا در اين آيه
سؤال شده است كه در زمين چه قدر مكث كردهايد.
ولى
اين استدلال در فرضى درست است كه مراد از (فى الارض/ در زمين) روى زمين باشد وگرنه
استدلال تمام نمىشود، زيرا اجساد مردگان در زير زمين دفن شده است هرچند بعداً
مضمحل و حتى قبور آنان جزء ساختمانها شده باشد، ولى به اعتبار دفن و مدت بقاى
بدنها در زمين اين سؤال معقول است.
بلكه
ذيل آيه دوم شهادت مىدهد كه مراد از لبث، لبث در برزخ است و لذا آن را تا روز بعث
ممتد مىداند و لبث دنيا تا وقت مردن امتداد دارد نه تا روز قيامت. اساساً مكثى را
كه تبهكاران به نقل اين آيات نفى مىكنند يكى از سه احتمال را دارد و شق چهارمى
براى آن متصور نيست:
1-
مكث در دنيا از تولد تا مردن.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 212
2- مكث زندگى برزخ، از مردن تا حشر
رستاخيز.
3-
مكث هردو زندگى دنيا و برزخ.
احتمال
اول از نظر ظواهر آيات قرآن قابل اثبات نبوده و حتى ذيل آيه دوم آن را نفى مىكند
و اختيار اين احتمال زورگويى مىباشد.
احتمال
دوم و سوم مراد ما را كه عبارت از نفى حيات مستمر برزخ براى تبهكاران باشد، ثابت
مىدارد. بلى ممكن است بر اساس احتمال سوم سؤال و يا ايراد نمود كه اگر انكار مكث
زندگى دنيا كشف از عدم آن نمىكند نبايد انكار مكث برزخ هم از عدم حيات آن حكايت
كند و در نتيجه استظهار گذشته ما باطل مىشود.
جواب
اين سؤال و يا ايراد اين است كه زندگى دنيا پس از هزاران سال مكث در برزخ، چه توأم
با حيات و عذاب باشد و چه با نابودى و اهمال، قابل فراموشى است ولى حيات برزخ،
خصوصاً در فرض همراه بودن آن با درد و الم و عذاب، بلافاصله پس از حشر قابل
فراموشى نبوده و نفى آن- اگر دروغ نباشد چنانچه ثابت شد كه نيست- حكايت از عدم آن
مىكند.
5-
بعضيها نفى مكث را نه دروغ مىدانند و نه مربوط به زندگى دنيا و نه كوتاه شمردن
مكث برزخ كه در وجه آتى بيان مىشود، بلكه آن را معلول فراموشى مىدانند كه از
اهوال، عذابها و وحشتهاى روز حشر ناشى مىشود. هركس قرآن را بخواند مىداند كه روز
قيامت چه هول و بلاهائى دارد.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 213
در جواب مىگوئيم، اولًا حيات هزاران
ساله كه غالباً توام با عذاب و درد بوده باشد قابل فراموشى نيست[8]
و ثانياً از لازمه فراموشى، ترديد و شك است كه آنها بايد اظهار نادانى مىكردند و
مىگفتند كه نمىدانيم چه اندازه مكث كردهايم نه اينكه انكار كنند و حتى سوگند هم
بخورند.
ثالثاً،
مكث قليل را كه استثناء كردهاند چگونه فراموش نكردهاند خصوصاً اگر آن را به
اوايل دفن و عذاب قبر مربوط بدانيم، زيرا ممكن نيست آن مقدار كم را كه هزاران سال
قبل واقع شده به ياد داشته باشند و بقيه را كه متصل به حشر است فراموش كنند.
رابعاً،
آيه پنجم اين قلت را از جانب خداوند حكايت مىكند نه از جانب مجرمين و اين آيه
دليل قوى بر ابطال اين نظريه است (دقت بفرمائيد).
بعضى
از دانشمندان مىگويند كه تبهكاران مكث طولانى برزخ را با آنكه همراه حيات بوده در
مقابل عذابهاى مهم و بىنظير روز قيامت خصوصاً خلود در جهنم ناچيز و كوتاه
مىپندارند، بلى در حقيقت نه كوتاه بينى است و نه فراموشى بلكه كوتاه شمارى
مىباشد.
بزرگترين
دليل اينها لفظ (كأن) است، كه در سه آيه اخير به كار رفته و بر تقليل واقعى دلالت
ندارد بلكه بنحو تشبيه (گويا) بيان شده است.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 214
ما جواب اين استدلال را پس از ذكر
آيه هفتم بيان داشتيم و گفتيم، اين تشبيه از قول تبهكاران نقل نشده است.
آيه
دوم اين نظريه را به شدت رد مىكند، زيرا قسم خوردن مجرمين بر نفى مكث زايد بر يك
ساعت مناسبتى با كوتاه شمردن ندارد، بلكه مناسب با كوتاه ديدن است چه مستند به
فراموشى باشد و چه به واقعيت.
ذيل
آيه كه از قول صاحبان علم و ايمان در مقام رد مجرمين، بعث را تا روز قيامت بيان
داشته دليل ديگرى بر رد اين نظريه است، زيرا از اين جمله به آسانى استفاده مىشود
كه مجرمين معتقد به طول مكث نبودهاند و اين تنها دانشمندان با ايمان هستند كه
حقيقت را مىدانند، به علاوه مجرمين در روز حشر دوام عذاب و خلود جهنم خود را از
كجا دانستهاند تا هزاران سال مكث برزخ را ناچيز بشمارند؟!
مستدل
مذكور به هيچ وجه آن را اثبات ننموده است. از همه گذشته، آيه پنجم مكث غير يك ساعت
را، از جانب خداوند، نفى مىكند و اگر مجرمين واقعاً اين هزاران سال را در درد،
عذاب و رنج مىبودند تعبير از آن مدت و لو به ملاحظه خلود، به يك ساعت در جائيكه
مخاطبين و مستمعين، اسيران زمان هستند خيلى ركيك و يا حداقل خلاف ذوق متعارف
مىبود.
دو
نظريه و يا دو احتمال ديگر نيز وجود دارد:
1-
مراد از يوم در اين آيات روز 24 ساعت دنيوى نبوده بلكه يوم
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 215
اخروى است كه قرآن آن را در يك مورد
به هزار سال و در مورد ديگر به پنچاه هزار سال تفسير فرموده است.
اين
نظريه ضعيف است زيرا اولًا تبهكاران به اين دو روز طولانى آشنائى ندارند و ثانياً از
قرآن استفاده نمىشود كه روز آخرت همين روزها باشد و ثالثاً در آيه اول لفظ قليل و
در آيه پنجم و هفتم لفظ ساعت استعمال شده نه يوم و در آيه پنجم خداوند مىفرمايد
«گويا مكث نكردهاند مگر يك ساعت» و اين دليل قاطع بر بطلان اين قول است.
2-
روح پس از ترك بدن، مجرد مىشود و آثار طبيعت، كه حركت و زمان از جمله آنها است،
براى او مطرح نيست لذا اين همه مدت زياد را اندك مىشمارند. ولى مجرد، از مطلق
حركت و زمان آزاد است و نبايد متوجه ده روز و يك روز مكث قليل و يك ساعت بگردد، در
حالى كه آنها متوجه اين مدت بودهاند و نيز اگر ارواح اشقيا و تبهكاران بدين حد
مجرد باشند، بايد به طريق اولى روح صالحان نيز چنين باشند، در حالى كه قرآن كريم
از آنها انكار مكث را نقل ننموده، بلكه اثبات آن را نقل فرمود است
«قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ
إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ». (دقت شود)
تنها
در يك مورد از قول يك بنده صالح خود، نفى را نقل نموده است:
فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ
يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ
(بقره 259).
پس
خدا او (إرميا يا عزير) را صد سال ميراند سپس زندهاش
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 216
ساخت فرمود: چه اندازه درنگ كردى؟
گفت يك روز يا مقدارى از روز، فرمود: بلكه صد سال درنگ كردى. به هر حال اين
ميراندن مخصوص، مناط حكم مكث برزخ خوبان ديگر شده نمىتواند كما لا يخفى على
البصير الفطن. از همه اينها كه بگذريم روح در نظر اين نويسنده مشار اليه جسمانية
الحدوث است، كه تجرد او محتاج به تكامل زياد است و معلوم نيست كه ارواح كفار به
تجرد برسند. تازه اين سؤال و جواب ظاهراً در قيامت است كه روح با بدن فيزيكى محشور
مىشود.
6-
حالا كه فهميد، نظريات گوناگونى كه پيرامون آيات گذشته ابراز شده بود، قابل اعتماد
نبوده و مجموع آيات مباركه، برخلاف آنچه بين عوام و خواص مشهور شده است، بر عدم
حيات ارواح تبهكاران در عالم برزخ و يا اقلًا بر فقدان شعور و ادراك و حافظه آنها
(هرچند اگر داراى مرتبه ضعيفى از حيات بوده باشند)، دلالت دارند، بطريق اولى عذاب
مستمر برزخ را نفى مىكند.
بد
نيست براى آخرين بررسى دقيق دلالت آيات، نظر مجددى به آنها در اينجا داشته باشيم.
آيه
اول و صدر آيه دوم به ظهور و يا اطلاق خود بر مدّعى دلالت دارد و ذيل آيه دوم
قرينه واضحى بر اختصاص آيه به مكث عالم برزخ بوده و مجموع آن بهترين دليل اين
مسأله است.
آيه
سوم ممكن است محل بحث ما را شامل شود و احتمال
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 217
دارد نظرى به محل بحث ما نداشته باشد
و مراد لبث دنيائى باشد.
آيه
چهارم، علاوه بر اطلاق خود، انصرافى هم به لبث برزخى دارد و خيلى بعيد است كه لبث
دنيائى را شامل شود.
آيه
پنجم مانند آيه اول و صدر آيه دوم است. و احتمال دارد آيه ششم و هفتم نيز چنين
باشد. حالا بايد به سراغ ساير آيات رفت تا ببينيم محصول همه آيات چه مىتواند
باشد.
(فصل
دوم) در آياتى كه دلالت بر عذاب در عالم برزخ دارد و به طور قطعى حيات
ارواح را در عالم به اثبات مى رساند:
1-
«وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها
غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ
الْعَذابِ» (مؤمن 46). آل فرعون صبح و شام بر آتش عرضه مىشوند و روز قيامت (به
ملائكه فرمان مىدهيم) آل فرعون را در سختترين عذاب داخل نماييد.
اين
آيه دلالت واضحى دارد كه آل فرعون در برزخ معذبند، ولى تعميم آن براى تمام كفار و
مجرمين دليل ندارد، زيرا ممكن است اين عذاب مخصوص كسانى باشد كه در روز قيامت
مستحق سختترين عذاب باشند؛ مانند فرعون كه ادعاى عاليترين ربوبيت بر مردم خود را
داشت و انسانهاى بيشمارى را براى حفظ منافع شخصى خود بيجان نمود و بزرگترين معجزات
يكى از انبياى بزرگ خداوند را تكذيب كرد و اطرافيان او نيز در جنايات او اشتراك
داشتند «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ
عُلُوًّا».
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 218
بنابراين لازم نيست عذاب برزخ براى
اينگونه افراد پليد، دليل آن براى مطلق تبهكاران، حتى بدكاران اهل ايمان، باشد.
ظاهر
اين دو آيه اين است كه كتك كارى تبهكاران توسط ملايكه در موقع قبض روح باشد نه پس
از آن تا مثبت مرام باشد و تشبيه به عادت فرعونيان، در كفر و عكس العمل آن است نه
در عذاب برزخ، خصوصاً كه كفار گذشته نيز با فرعونيان ذكر شده است و نيز كتك خوردن
كفار پس از مردن ربطى به عذاب برزخ ندارد، زيرا عذاب قبر در مرحله اول، ثابت و از
محل بحث ما خارج مىباشد.
اگر
ميديدى هنگامى كه ستمكاران در سختىهاى مرگاند و ملايكه آنها را در قبض روح كردن
اذيت مىكنند، امروز جزا داده
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 219
مىشويد به عذاب ذلت بار.
بعضى
از مفسرين امروز (اليوم) را به زمان برزخ تفسير مىكنند ولى ممكن است مراد روز
وفات باشد و آيه ظهورى در قول ايشان ندارد.
5-
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ
(فرقان 22). براى تبهكاران روزى كه ملائكه را مىبينند بشارتى نيست.
اگر
مراد از «يوم» روز قيامت باشد، كه از جمع كثيرى از مفسرين نقل
شده و يا روز موت باشد كه مانند دو آيه گذشته مخصوص به حال موت باشد، آيه از محل
بحث خارج است، و اگر مراد روز ما بعد موت باشد و يا روزى كه حالت موت و ما بعد موت
را شامل شود، كه بعضى از مفسرين اصرار دارند، حيات و عذاب برزخ ثابت مىشود. ولى
اگر از انصاف نگذريم آيه دلالتى بر دو احتمال اخير ندارد بلكه آيات بعدى همه شهادت
مىدهند كه مراد از (يوم) روز قيامت مىباشد. و تدل ما قبله على انه يوم الدنيا.
قوم
نوح به سبب گناهان خويش غرق شدهاند و بعد داخل آتش شدهاند. جمعى از دانشمندان
اين آتش را آتش برزخى دانستهاند و بر ادعاى خود دو شاهد ذكر كردهاند؛ يكى حرف
(فاء)، زيرا اگر مراد آتش جهنم مىبود كه پس از فاصله بسيار زيادى به غرق شدگان
مىرسد مناسب بود به كلمه (ثم) تعبير مىشد، و ديگر كلمه
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 220
«فَأُدْخِلُوا» كه به صيغه ماضى تعبير شده نه مضارع. بعضى از دانشمندان اين تعبير
را به لحاظ متيقن الوقوع بودن عذاب پنداشتهاند كه در قرآن نظايرى دارد.
بهرحال
اشكالى كه به نظر نگارنده وارد مىآيد اين است كه، قوم نوح بدتر از فرعون و
درباريان او نيستند در حالى كه قرآن ادخال آنها را در آتش مربوط به قيامت دانسته و
عذاب برزخ آنها، عرضه شدن بر آتش بيان شده است. بنابراين ممكن است كه به استناد آن
آيه بگوييم، زمان ادخال نار، قيامت باشد. و الله العالم.
به
خدا سوگند ما (رسولانى را) بسوى امتهائى پيش از تو فرستاديم، شيطان براى آنها كارهاىشان
را زينت داد پس همان شيطان امروز ولى آنها است و براى آنها است عذاب دردناك.
گفته
شده است كه مراد از امتهاى گذشته مردگان و هالكين هستند و ولى بودن شيطان براى
آنها از اينرو است كه آنان در برزخ از دوستان شيطان مىباشند و در همين برزخ عذاب
دردناكى دارند.
ولى
اگر مراد از امتها، يهود، نصارى و غيره باشند و معناى ولايت شيطان متابعت امروزى
پيروان اين امتها از او باشد، آيه از محل بحث خارج مىگردد و عذاب دردناك حسب
الظاهر مربوط به قيامت مىشود.
(كفار)
گفتند پروردگار ما دو مرتبه ما را ميراندى و دو مرتبه زنده فرمودى، پس اعتراف
كرديم به گناهان خود آيا بسوى بيرون رفتن (از عذاب) راهى است؟
به
گفته جمعى مراد از دو مرتبه ميراندن يكى بعد از زندگى دنيا و ديگرى پس از زنده شدن
در قبر است و در غير اين صورت فرض دو ميراندن ميسور نيست.
مراد
از دو زنده نمودن يكى زندگى برزخ و ديگرى قيامت است. و دليل اينكه: زندگى دنيا در
اين جا مهمل گذاشته شده، اين است كه مراد كفار از احياء و اماته، مطلق ما وقع
نيست، بلكه آن احياء و اماتهاى است كه سبب علم به معاد شده باشد. و معلوم است كه
زندگى دنيا سبب ايمان آنان به معاد نشده است.
بنابراين،
اين آيه بر حيات برزخى دلالت مىكند.
ولى
ممكن است بگوييم مراد از دو اماته؛ اماته دنيا و اماته در رجعت باشد يا إماته
ديگرى مانند اماته به نفخ اول در صور در حق مردم عصر اخير دنيا. و مراد از دو
احياء؛ احياء دنيا و احياء حشر و نشر باشد و ملزمى براى تعيين احتمال اول وجود
ندارد. راست است كه زندگى دنيا تأثيرى در اعتقاد كفار به معاد نداشته است ولى مسلم
است كه اماته برزخ نيز در آن تأثير نداشته، بلكه يكى از دو احياء هم
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 222
بى تأثير است، زيرا ممكن است بگوييم
احياى برزخ و مشاهده عذاب موجب علم كفار بصدق وعدههاى خداوند شده و احياء قيامت
سببيتى در اعتقاد آنان ندارد و تحصيل حاصل محال است.
ممكن
است بگوييم احياى قيامت به تنهايى براى اعتقاد به حقيقت معاد كفايت مىكند و محتاج
به ذكر ضمائم ديگرى نيست خداوند مىفرمايد: «وَ لا يَزالُ الَّذِينَ
كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ
يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ» (حج 55).
گذشته
از آن، آيه بر فرض دلالت بر حيات برزخ مثبت استمرار حيات آن تا قيامت نيست بلكه
اماته برزخ، كه از طرف مستدل در آن فرض شده، دليل بر عدم استمرار آن است، پس مدلول
آيه اثبات حيات برزخ بنحو موجبه جزئيه مىباشد (تقريباً به مقدار يك ساعت).
ممكن
است اين همان امرى باشد كه مدلول استثناء آيات هفتگانه گذشته بود و از آن بيشتر،
مطلبى را اثبات نمىكند و عذاب ابتدائى قبر از محل بحث ما بيرون است.
از
جمله آياتى كه اشعار بعدم حيات برزخى دارد آيه (56 سوره دخان) است:
«لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى».
نمىچشند در بهشت مرگ را مگر مرگ (اولى را). اگر در برزخ حياتى براى عامه مؤمنين
مىبود مناسب بود (الا الموتتين) بفرمايى و نبايد موت دومى را مهمل
مىگذاشت.
بلى
در اصل اين استثناء سؤالى است كه ذكر آان با اجوبه او
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 223
ربطى به محل بحث ما ندارد. در پايان
كلام مىشود از آيه مباركه «قالُوا يا
وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ
الْمُرْسَلُونَ» استفاده نمود كه عذاب برزخ يا از
اول وجود نداشته و يا دائمى نبوده وگرنه از قبر و برزخ به خوابگاه (مرقد) تعبير
نمىكردند. قدر مسلم اين است كه ضمير جمع در كلمه (قالوا) بسوى كفار برمىگردد نه
به سوى همه مكلفين و الله اعلم.
و
نيز توجه به اين مطلب ضرورى است كه انسانها ميثاق (چند دقيقهاى) عالم ذر خود را
پس از تولد فراموش كرده و از احوال و اوضاع جهان پيشين روح كه چند هزار سال مىشود
هيچ چيزى را به ياد نمىآورند. بنابراين مىشود گفت فراموشى دليل بر عدم حيات،
شمرده نمىشود.
(فصل
سوم) آياتى كه دلالت بر حيات و ثواب برزخى دارد:
1-
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ
لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (بقره 154).
براى
كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند نگوييد كه مردگانند بلكه زندگانند و لكن شما
آگاهى نداريد.
آنانى كه در راه خداوند كشته
شدهاند، مرده مپنداريد بلكه زندگانىاند كه پيش پروردگار خود روزى مىخورند به
آنچه خدا از فضلش به آنها داده است خوشحالند و از اوضاع بازماندگان خوش هستند.[9]
خوف و حزنى بر آنان نيست، به نعمت و فضل خدا كسب خوشى مىكنند.
اين
آيه حيات، علم و فعل (رزق، استبشار و فرح) را براى كشته شدگان در راه خدا اثبات
مىدارد.[10].
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 225
اين دو آيه مىرساند كه انسان به
علاوه بدن مادى خود جوهر ديگرى دارد كه با فقدان بدن مىتواند حى باشد. و در اين
امر بين شهيد و پليد فرقى نيست.
بلى
از اين دو آيه حيات برزخى، براى همه مكلفين و وصول ثواب براى همه صالحين، ثابت
نمىشود بلكه ممكن است عدم آن ثابت شود، زيرا در فرض عموم وجهى براى تشريف شهدا
مفهوم نمىشود، مگر اينكه بگوييم امتياز شهداء در اصل حيات نيست بلكه در كميت و
كيفيت ثواب آنان است. ولى اين وجه در آيه اول جارى نمىشود بلكه ظاهر آيه دوم نيز
امتياز شهدا به هر دو امر (حيات و ثواب) است يا بگوئيم مرتبه حيات شهدا برتر از
حيات ديگران است ولى دليلى بر آن وجود ندارد.
بعيد
نيست كه اين بهشت برزخى باشد نه اخروى، ولى اگر اين شخص (مؤمن آل يس) شهيد نشده
باشد استدلال تمام مىشود وگرنه آيه يكى از مصاديق آيه اول را بيان مىدارد[11]
لذا اثبات حيات و تنعم برزخى براى غير شهدا از اين آيه اثبات نمىشود.
كسانى
كه در راه خدا مهاجرت كردهاند و سپس كشته شده يا مردهاند، همانا خداوند به آنها
رزق خوبى مىدهد و خداوند بهترين رزق دهندگان است و آنها را در جائى كه بپسندند
داخل مىنمايد.
اگر
اثبات شود كه رزق حسن در برزخ است مىشود از اين آيه عموم حكم را براى همه صلحاى
مؤمنين استنباط نمود زيرا در اين صورت حيات برزخى و ثواب آن براى دو دسته ذكر شده
است؛ يكى شهداء و ديگر مردگانى كه براى خدا هجرت كردهاند و مطمئناً هجرت فى سبيل
الله از اكثر طاعات خصوصيت مهمترى ندارد، و لذا مىشود كه ذكر آن بعنوان مثال
باشد، بلى دوام اين رزق حسن از آيه مفهوم نمىشود.
براى
اثبات اين احتمال مىتوان اقتران مقتولين فى سبيل الله به مردگان مذكور، كه داراى
حيات و رزق برزخى هستند و ذكر رزق را كه درباره ثواب برزخى شهدا وارد شده است،
بعنوان شاهد بيان كرد.
و
لى جمله «لَيُدْخِلَنَّهُمْ» ظاهراً بيان جلمه
«لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ» است و ظاهراً مراد از اين مدخل،
بهشت است. بنابراين، رزق حسن، نعمتهاى بهشت خواهد بود و شاهد فوق ضعيف مىگردد و
لذا نمىتوان آيه را مورد استدلال قرار داد. و الله العالم بكلامه.
هر نفس چشنده مرگ است و مزدهاىتان
را فقط در روز قيامت مىگيريد.
ممكن
است به اين آيه براى هر دو طرف مسأله استدلال شود؛ مثلا منكرين پاداش برزخى ادعا
كنند كه كلمه (انما) براى افاده حصر است و مزد برزخى را نفى مىكند. مثبتين بگويند
كه توفيه، دادن كامل را گويند؛ يعنى همه مزدتان و كامل آن را تنها در روز قيامت
مىگيريد. پس مىفهميم كه يك مقدار از مزد در عالم برزخ مىرسد.
ولى
مىشود به دسته اول جواب داد كه آنچه در برزخ مىرسد مزد و اجر نيست بلكه نتيجه
طبيعى اعمال خود انسان است. و نسبت به خوبان ممكن است كه مقدارى تفضل باشد[12]
و در جواب دسته دوم مىتوان گفت كه، مقدار جزئى از مزد و اصل (قبل از قيامت) لازم
نيست در برزخ باشد ممكن است كه در دنيا باشد فالعام لا يدل على الخاص.
خاتمه
در
قرآن مجيد آياتى وجود دارد كه مىشود از آنها حيات ارواح كفار را بدست آورد:
حضرت
صالح (ع) گويا پس از نابودى قوم با آنان صحبت نموده مىگويد، حتى اكنون كه به
وسيله زلزله هلاك شدهايد بازهم نصيحت كنندگان را دوست نداريد؟! خطاب با مردگان
اگر ارواح آنان زنده و شنوا بناشند لغو خواهد بود.
حضرت
شعيب (ع) نيز امت هلاك شده خود را مخاطب قرار داده و با آنان صحبت مىكند. ممكن
است بگوئيم اين دو آيه بر حيات كفار در ابتداى قرار گرفتن در قبر دلالت داشته و
حيات دائمى كفار را اثبات نمىكند، بنابراين با آيات گذشته منافاتى ندارند.
بلى
اين دو آيه و آيات بعدى نظريه وهابىها را، در منع مخاطب ساختن ارواح مردهگان،
باطل مىسازد.
3-
وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ
الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ (زخرف 45). در اين آيه به حضرت ختمى
مرتبت (ص) امر مىشود كه از انبياى گذشته درباره توحيد سؤال كند.
سؤال
و جواب مذكور چه در زمين صورت گرفته باشد يا در شب معراج بر حيات ارواح انبيا
(عليهم السلام) و صحت مخاطبه و ارتباط با آنها دلالت دارد.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 229
4- و بر حيات ارواح انبيا (عليهم
السلام) آيات ديگرى هم دلالت دارد، مانند:
سلام
على المرسلين. سلام على نوح فى العالمين. سلام على ابراهيم. سلام على موسى و هرون.
سلام على الياسين (سوره صافات) مسلماً سلام بر ارواح آنان است و مراد سلامتى
روحانى است و در تشهد مىخوانيم: السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته.
5-
و لقد اتينا موسى تسع آيات بينات فسئل بنى اسرائيل اذجاءهم فقال له فرعون انى
لاظنك يا موسى مسحورا (اسرى 101).
ما
به موسى نه آيت و معجزه داديم، از بنى اسرائيل، كه موسى به سوى آنان آمده سؤال كن.
البته فرزندان اسرائيل، كه موسى (ع) بسوى آنان مبعوث شده بود، همه آنان در عصر
پيامبر اسلام (ص) مرده بودند و طبعا سؤال آن حضرت (ص) متوجه ارواح آنان مىشود.
2-
آيا ارواح در برزخ هم بدن دارند؟
حتى
اگر سئوال و جواب در قبر را مادى دانسته و بگوئيم كه خداوند توانا روح را به بدن
برميگرداند و مرده دوباره زنده مىشود، مسلماً اين زندگى موقت خواهد بود، و شايد
اين حيات ساعتى بيشتر دوام نداشته و بدن دوباره مرده و آهسته آهسته پوسيده و
مىپاشد، و از اين رو اين سئوال پيش مىآيد كه ارواح در برزخ، بدن دارند يا مجرد
مىباشند؟
فى
صحيح ابى ولاد الحناط المروى فى الكافى عن ابى
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 230
عبد الله (ع) قال قلت له: جعلت فداك
يروون ان ارواح المؤمنين فى حواصل طيور خضر حول العرش فقال:
لا،
المؤمن اكرم على الله من ان يجعل روحه فى حوصلة طير (و) لكن فى ابدان كابدانهم.[13]
امام
صادق (ع) مىفرمايد: ارواح در برزخ شبيه ابدان زمينى خود بدن دارند، نه اينكه در
داخل بدن پرندگان باشند. در يك روايت غير معتبر از امام صادق (ع) چنين نقل شده
است:
فاذا
قبضه الله عز و جل صير تلك الروح[14] فى قالب كقالبه فى الدنيا،
فياكلون و يشربون فاذا قدم عليهم القادم عرفوه بتلك الصورة التى كانت فى الدنيا[15].
معناى
اين روايت نيز مانند حديث سابق است كه روح مؤمن همانند قالب دنياى خود در برزخ
قالب دارد، و ارواح ديگر او را به همان شكل دنيايى او مىشناسند.
اين
روايت در غير كافى هم نقل شده است.
در
ذيل حديث صحيح ابى بصير باز هم امام صادق (ع) مىفرمايد:
ارواح
مؤمنين مثل اجساد (دنيوى خود) بدن دارند كه در
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 231
بهشت مستقرند.
و
فى حديث غير معتبر السند عن امير المؤمنين (ع) ان فى هذا الظهر ارواح كل مؤمن و
مؤمنة فى قوالب من نور على منابر من نور (ص 268 ج 6 بحار الانوار) مجلسى مرحوم
مىگويد: سپس روح به جسد مثالى لطيف كه به اجسام جن و فرشتگان شباهت دارد و به
صورت ابدان اصلى (دنيوى) همانند است تعلق مىگيرد.[17]
علماى
علم روحى جديد نيز، كه سخنان آنان بعداً بيان ميگردد، به بدن اثيرى معتقدند.
به
هرحال از مجموع روايات باب برزخ بدست مىآيد كه ارواح داراى جسم برزخى ميباشند و
بوسيله آن مىخورند و مىآشامند.
حتى
بعضىها ادعا دارند ارواح قبل از زندگى زمينى نيز داراى بدن ذرهاى، كه در موقع
گرفتن ميثاق به آنان داده شده بود، مىباشند. ولى اين ادعا دليل معتبرى ندارد،
هرچند كه محتمل است.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 232
3- ارواح در برزخ چه مىكنند؟
متأسفانه
در اين مورد مدارك كافى و حتى نيمه كافى وجود ندارد، كه زندگانى چند ساله يا چندين
هزار ساله و يا چندين ميليون و حتى چندين ميلياد ساله ارواح در برزخ را تا حدودى
روشن سازد، آنچه كه فقير بدست آورده ذيلًا تقديم خوانندگان عزيز مىگردد.
1-
قرآن مجيد درباره شهدا مىفرمايد كه، آنان را مردگان مىپنداريد بلكه زندگانند كه
پيش پروردگار خود روزى مىخورند و به آنچه كه خداوند از فضل خود به آنان عطا
فرموده است شادمانند. و به خاطر كسانى كه هنوز به آنان نپيوستهاند خوش هستند كه
بر آنان خوفى نبوده و اندوهناك نيستند و به نعمت و فضل خداوند خوشحالند، و محققاً
خداوند پاداش مؤمنين را ضايع نمىفرمايد.
ممكن
است افاضات معنوى، اشراق علوم و معارف را در رزق و نعمت و فضل خداوند بر شهدا داخل
دانست، و ممكن است كه مثل اين مقام و بالاتر از آن براى انبياء، اوصياء (عليهم
السلام) و صديقين و حتى علماى بزرگوار، كه با تزكيه نفس مصدر خدمات شايانى
گرديدهاند، نيز ثابت باشد.
2-
در روايت ضعيف السند مفضل كه در كافى نقل شده امام صادق (ع) مىفرمايد:
اذا
كان ليلة الجمعة وافى رسول الله (ص) العرش وافى الائمة (عليهم السلام) معه و
وافينا معهم، فلا ترد ارواحنا الا بعلم مستفاد، و لو لا ذلك لا نفدنا[18]
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 233
در شبهاى جمعه رسول خدا و ائمه گذشته
به عرش ميروند و ما هم با آنان به آنجا مىرويم، روحهاى ما برنمىگردد مگر با
معلوماتى كه استفاده كردهايم و اگر علم ما اين چنين اضافه نمىشد آنچه كه داشتيم
تمام ميشد.[19]
نزديك
به همين معنى در روايت بصائر الدرجات نيز ذكر شده است[20]
و روايت يونس بن ابى الفضل هم در زمينه قابل ملاحظه است.[21]
مستفاد
از اين روايات غير معتبره استكمال بعضى از ارواح بزرگ به دريافت مزيد علم مىباشد.
3-
در روايت غير معتبر محاسن برقى از امام صادق (ع) نقل شده است:
ارواح
المؤمنين فى حجرات فى الجنة ياكلون من طعامها و يشربون من شرابها و يتزاورون فيها
... و ارواح الكفار ... فى حجرات (فى) النار يأكلون من طعامها و يشربون من شرابها
و يتزاورون فيها ...[22]
ارواح
مؤمنين در اطاقهائى از بهشت (برزخى) هستند از غذاى آن مىخورند، از نوشيدنى آن
مىآشامند و همديگر را زيارت مىكنند، و ارواح كفار در اطاقهايى از آتش هستند كه
از طعام و شراب آن
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 234
مىخورند و مىآشامند و همديگر را
زيارت مىكنند.
البته
سئوال ما در اين بحث از ارواح كفار نيست، زيرا آنان در عذاب گرفتارند و قرآن مجيد
نيز از عذاب آل فرعون خبر داده است، بحث از مشاغل عمده ارواح مؤمنين در برزخ است.
4-
امام باقر (ع) در صحيح ضريس كه در كافى نقل شده است، مىفرمايد: هر شام ارواح
مؤمنين از گودالهاى خود بسوى باغى كه خداوند در مغرب خلق فرموده بيرون مىروند و
از ميوههاى آن ميخورند و از نعمتهاى آن برخوردار مىشوند و با هم ملاقات و آشنائى
پيدا مىكنند و در موقع طلوع فجر از بهشت مذكور بيرون آمده، بين زمين و آسمان در
هوا به پرواز و رفت و آمد هستند و زمانى كه آفتاب طلوع كرد از قبور خود خبر
مىگيرند، و در هوا مشغول ملاقات و آشنايى با همديگراند و خداوند آتشى در مشرق
دارد كه براى سكونت كفار آفريده شده است كه شبها از زقوم آن مىخورند و از آب داغ
آن (جحيم) مىنوشند و پس از طلوع فجر به سوى وادىاى كه به او برهوت گفته مىشود،
رهسپار مىشوند. (وادى برهوت) گرمتر از آتش دنيا است.
در
آنجا هم ديدار و آشنائى پيدا مىكنند، و شبانه به سوى آتش برمىگردند و ارواح كفار
تا روز قيامت اينچنين هستند.
رواى
(ضريس) از حال مسلمانانى كه امامت ائمه (عليهم السلام) را قبول ندارند سئوال
مىكند امام (ع) جواب مىدهد كه: آنان در گودالهايى هستند و از آنها بيرون نمى
توانند، افرادى كه از ايشان عمل
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 235
صالح داشته و دشمنى آنان (نسبت به
ائمه عترت (عليهم السلام)) آشكار نگرديده باشد، راهى به سوى بهشت (برزخى) براى
آنان باز مىشود كه خداوند آن را در مغرب آفريده است، وروحى (نسيمى) بر آنان از
آنجا مىرسد تا روز قيامت كه پس از حساب بديها و خوبيهاى آنها، يا بهشت ميروند و
يا جهنّم «فهئولاء موقوفون لامر الله» و به همين صورت، خداوند با مستضعفان و
ابلهان و اطفال و بچههاى مسلمانان كه قبل از بلوغ مردهاند، معامله مىكند.
و
اما ناصبىها راهى از آتش كه خداوند آن را در مشرق خلق فرموده، بسوى قبور آنان باز
مىشود كه شعله، شرر، دود و حرارت شديد بر آنان تا روز قيامت وارد مىگردد.[23]
از
اين حديث صحيح چند مطلب استفاده مىشود:
الف:
ارواح مؤمنين شغل عمدهاى ندارند و همه شغل روزانه آنان صحبت با همديگر در هوا،
خبرگيرى از قبر و شغل شبانهشان خوردن و آشاميدن از طعام و شراب باغ برزخيست.
ب:
مقتضاى اطلاق صدر روايت و صراحت ذيل آن اين است كه همه مكلفين، چه خالص الايمان و
چه خالص الكفر و متوسط الكفر يا متوسط الايمان، حتى اطفال مشمول ثواب و عذاب
هستند. بنابراين حديث مذكور با حديث محمد بن مسلم، كه در مطلب ششم از فصل پانزدهم
گذشت، و آنچه كه از آن استنباط كرديم منافات دارد؛ يعنى مقتضاى جمع بين اين دو
حديث اين است كه متوسطها در قبر مورد
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 236
سؤالى قرار نمىگيرند، ولى بعداً در
برزخ به تناسب حال خود (اگر كافر و ناصبى نباشند) ثوابى دارند و اما درباره
متوسطين كافر و ناصبىها ممكن است كه صحيح محمد بن مسلم، اطلاق اين حديث را تقييد
كند، آنان در برزخ به حال خود واگذار شوند و الله العالم.
بهرحال
بر عذاب ارواح كفار در برهوت احاديث ديگرى هم دلالت دارد.[24]
ج:
قبولى اعمال منكرين امامت، كه ناصبى نباشند، و رفتن آنها به بهشت، از بعضى روايات
ديگر نيز استفاده مىشود.
د:
ملاقات با ارواح ديگر، كه در چند حديث ديگر نيز بيان شده است. از باب نمونه به
بحار، ج 6، صفحات 234، 242، 243، و 268 مراجعه شود.
ه-:
ارواح در برزخ خواب ندارند. حديث اشعارى به اين مطلب دارد و الله العالم.
و:
در كافى از ابى بصير بسند غير معتبر از امام صادق (ع) نقل شده است كه: محققاً
ارواح مؤمنين در درختى از بهشت (برزخى) قرار دارند كه از طعام آن مىخورند و از
شراب آن مىنوشند.[25]
6-
در صحيح حفص بن بخترى امام صادق (ع) مىفرمايد: همانا مؤمن اهل خود را زيات
مىكند، آنچه را كه دوست دارد مىبيند و آنچه را كه نمىپسندد از او مخفى مىماند
و كافر (هم) اهل خود را
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 237
زيارت مىكند و آنچه را كه ناپسند
اوست مىبيند و آنچه را كه دوست دارد از او پوشيده مىماند.[26]
مجموع
چند روايت دلالت دارد كه اندازه زيارت، بستگى به فضيلت مردگان دارد، بعضيها هر
روز، بعضىها هر دو روز، بعضىها هر سه روز، بعضىها هر روز جمعه، (موقع زوال
خورشيد)، بعضىها هر ماه و بعضىها در هر سه سال به زيارت اهل خود مىروند و الله
اعلم.[27]
ولى
زيارت اقارب و نزديكان ظاهراً دايمى نبوده و با سپرى شدن حيات آنان برنامه زيارت
پايان مىيابد و بسيار بعيد است كه ارواح به زيارت نسلهاى دورشان علاقه داشته
باشند.
خلاصه
كلام اينكه: ارواح كفار، به حسب روايات گذشته، در شكنجه و اذيتاند، و با آنان
همچون زندانيان محكوم به اعمال شاقه رفتار مىشود و در ضمن با هم ديدار و ملاقاتى
دارند و گاهى به زيارت وابستگان زنده خود مىروند ولى زمينه فعاليتهاى آزاد ديگرى
براى آنان وجود ندارد. بلى در اينكه همه ارواح كفار حيات برزخى با عذاب برزخى
دارند يا خالص، الكفرهاى آنان؟ دو احتمال و حتى دو قول وجود دارد كه دليل درستى بر
ترجيح قول دوم كه مختار مفيد و مجلسى (رحمهما الله) است در حدود احاديث وجود
ندارد. و الله العالم.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 238
بلى استنباط ما از قرآن اين شده كه
كفار همه يا غير خالص الكفرها حيات برزخى ندارند تا چه رسد كه معذب باشند.
و
اما نفى تنعّم از مسلمانان غير خالص الايمان- تا چه رسد به نفى حيات از آنان-
بسيار مشكل است و صحيح ضريس و محمد بن مسلم چنانچه گذشت با هم تعارض دارند.
بهر
حال سؤال درباره ارواح مؤمنين بحال خود باقى است، كه ارواح مذكور چه مشاغلى در
برزخ دارند كه زندگانى آنان را از يكنواختى ملالتبار و كسالتآور بيرون آورد؟
خوردن و ديدار با آشنايان بالاخره امر عادى مىگردد و نمىتواند كه براى هميشه
راحتآفرين و به زندگانى محتواى ارضاكنندهاى بدهد.
عين
همين سؤال درباره زندگانى ابدى و جاويد بهشتيان نيز جارى است، كه در آينده آن را
بيان خواهيم كرد.
بلى
تجربه دنيائى ما گواه است كه آنچه زندگانى را گوارا مىسازد، تحصيل علم و نشر آن،
اعمال نيك و صالح به منظور تقرب به خدا و بدست آوردن رضاى او يا براى تحصيل
نعمتهاى بهشتى و درجات اخروى (براى مؤمنين) و تحصيل مال، مقام، پول، آبرو و
موقعيتهاى اجتماعى و رفع نيازهاى بدنى و روانى، و استحكام و ادامه امور مذكور
مىباشد، وگرنه بيكارى حتى با تنعم و استفاده از نعمتها و عدم مزاحمت در درازمدت
ملالآور و خستهكننده و يكنوع عذابى خواهد بود و اين عذاب در بهشت منتفى و در
برزخ نبايد به مؤمنين كه مستحق آن نيستند حداقل به خالص الايمانها
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 239
برسد. آنچه كه به ذهن فقير در جواب
اين سؤال مهم و جالب خطور مى كند دو چيز است:
اول
اينكه شايد در برزخ و بهشت ارواح مؤمنين مشاغل اساسى و لذت آورى داشته باشند كه در
مدارك دينى بيان نشده است. جملهاى است مشهور كه «عدم دليل دلالتى بر عدم وجود
نميكند».
دوم
اينكه تصور اين مشكله ناشى از حالات روانى فعلى ما در زندگانى زمين است، و چه بسا
كه حالات روحى ما در برزخ، و لو با بدن برزخى؛ كه از قالب فيزيكى فعلى خالى
مىشويم و در قيامت كه اوضاع كره بهشت تا حدود زيادى با اوضاع كره زمين تفاوت
دارد، با حالات نفسى ما در اين جهان فرق فاحشى داشته باشد كه آنچه را ما امروز در
حيات دنيوى مشكله مىپنداريم آنجا مشكله و مسألهاى نباشد.
و
ما نبايد همه چيز در محيطهاى ديگر را بر وضع فعلى و احساس زمينى خود قياس كنيم،
چنانچه نمىتوانيم حتى مراتب تحصيل دوران طفوليت خود را بدوران تحصيل در بزرگى
قياس نمائيم. بلى درس خواندن و نوشتن در كودكى ناراحتى و اذيتى بود كه به زور
والدين و استاد بر ما تحميل مىشد ولى در بزرگى مايه لذت، آرامش روح و سبب تعالى و
ترقى تلقى مىگردد.
كارهاى
طفلانه كه مايه شادى و سرگرمى ما بود امروز (در بزرگى) مايهى خجالت و اذيت ما
مىباشد.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 240
4- ارواح حيوانات
در
اينكه روح حيوانات كه مبدء حيات و اراده آنها است در برزخ باقى است، يا به مردن
جسد از بين مىرود و باطل مىشود؟ انظار متفاوت است و دليلى از عقل و نقل بر آن
وجود ندارد، و يا حداقل فقير به آن متوجه نشده است و موضوع هنوز مجهول است هر چند
مظنون وجه دوم است، كه استاد بزرگوار ما حضرت آقاى خوئى (قدّس سرّه) نيز چند سال
قبل در كربلا آن را در جواب سؤال اينجانب بيان داشت! و الله العالم.
صدر
الدين شيرازى در اسفار مىگويد: براهين زيادى بر تجرد نفس حيوانى وجود دارد، و بعد
بعضى از براهين خود را بر آن ذكر مىكند كه به نظر اينجانب تنها مغايرت نفس و بدن
حيوان را اثبات مىدارد، نه تجرد نفس حيوانات را. رجوع شود به ص 42 تا 44، ج 8،
اسفار.
بهرحال
اگر تجرد روح ثابت شود، دليلى وجود ندارد كه مردن حيوان سبب نابودى روح او گردد،
بايد گفت ما به واقعيت نفس حيوانات جاهليم و چيزى از آن نمىدانيم.
سؤال
ديگر اين است كه آيا حيوانات در قيامت برمىگردند يا نه؟ ممكن است، با استفاده دو
آيه زير، جواب مثبت باشد:
2-
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا
أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى
رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (الانعام 38).
جنبدههاى
زمينى و پرندگانى كه به دو بال خود پرواز مىكنند امتهائى مثل شما هستند، ما چيزى
را در كتاب فرو گزار نكرديم سپس بسوى پروردگارشان جمع مىشوند.
در
اينكه ضمير جمع منفصل (ربهم) و متصل مستتر (يحشرون) به سوى خصوص انسانها (امثالكم)
برمىگردد، يا به سوى پرندهها و جنبنده ها و يا به سوى هردو؟ احتمالاتى وجود دارد
قراين و شواهدى گفته شده است و مؤيد اول، ظهور صيغه جمع در جمع عاقل است، و مؤيد
دوم صيغه غيبت (يحشرون) است، چون بنابر وجه اول، مناسب صيغه خطاب بود (تحشرون) مگر
اينكه ظهور آيه در معناى دوم يا سوم ادعا شود كه شايد بعيد نباشد و الله اعلم.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 242
ولى معلوم نيست كه جمع شدن حيوانات
جنبنده و پرنده بسوى خدا در قيامت و ميدان حساب باشد و دليلى بر قياس آنها بر حشر
انسان كه به دليل قاطع ثابت شده، وجود ندارد بعلاوه حشر جسمانى همه جنبندگان زمينى
و پرندگان هوائى كه شايد هزاران يا ميليونها سال از تاريخ انسان سابقه بيشترى
دارند و شايد تعداد مجموعى آنها ميليونها يا ميلياردها مرتبه بيشتر از كميت عموم
انسانها باشد در ميدان قيامت، هرچند محال نبوده و تنها مستبعد است ولى ناديده
گرفتن آن نيز آسان نيست، مگر اينكه محشر آنها جدا از محشر انسان باشد و حشر آنها
تدريجى باشد نه دفعى. بهرحال در اين مورد بايد توقف نمود و گفت و الله العالم.
ممكن
است كه حشر حيوانات از راه تكليف شرعى آنان ثابت شود: يعنى حيوانات مكلفاند و هر
مكلف مستحق مكافات و يا مجازات مىباشد كه قهراً در آخرت به آنها مىرسد.
صغرى
(مكلف بودن حيوانات) از چند آيه قرآن بدست مىآيد:
1-
ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ
أَمْثالُكُمْ، همه جنبدگان و پرندگان امتهايى نظير شما هستند.
2-
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا. در هر امتى
رسولى را برانگيختيم.
3-
لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ. براى هر امت رسولى است.
4-
وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ. هر امتى
بيم دهندهاى داشته است.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 243
آيه اول به منزله صغرى و سه آيه بعدى
به منزله كبرى مىباشد كه نتيجه اين است كه هر نوعى از حيوانات جنبنده و پرنده
رسولى از جانب خداوند داشتهاند كه طبعاً تكليفى براى آنان آورده است زيرا رسول
بىرسالت مفهومى ندارد، و بعيد نيست كه رسول آنها از خود آنان بوده باشد، و البته
كه تكليف آنها مطابق شرايط بدنى و ذهنى خود آنها خواهد بود.
مجلسى
مرحوم[29] مىفرمايد: حشر حيوانات را
متكلمون خاصه و عامه با اختلافاتى كه در كيفيت آن دارند ذكر كردهاند و نيز
مىفرمايد: رواياتى كه بر حشر حيوانات به طور عموم يا خصوص دلالت دارد، و اينكه
بعضى از آنها در بهشت است، زياد مىباشد.
و
در مجلد چهاردهم (السماء و العالم) چنين مىگويد:[30]
و
قد لاح من ظواهر كثير من الايات و الاخبار ان لها اى للحيوانات شعورا و معرفة، بل
لهم تكاليف يعاقبون على ترك بعضها فى الدنيا و على ترك بعضها فى الاخرة لا على
الدوام ... وعن الكافى عن امير المؤمنين (ع) انه عد من الذنب الذى لا يغفر،
نطحة ما بين الشاة القرناء الى الشاة الجماء.
اقول:
قد ذكرنا شيئا حول هذا البحث فى الجزء الثانى من صراط الحق ص 349 و ما بعدها و
انظره ان شئت.
و
يؤكد تكليف بعض الحيوانات قوله تعالى: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ
يُسَبِّحُ
اى
و يسبح الطير كما قيل. و قيل كل قد علم الله صلاته و تسبيحه و قيل كل قد علم صلاته
و تسبيحه و قيل كل قد علم صلاة الله و تسبيحه اللتين كلفهم الله بهما. و على جميع
التقادير تدل الاية على المطلوب[31] الا ان يقال ان الصلاة و
التسبيح تكوينيان لا تشريعيان.
خلاصهى
تحقيق مسأله:
آيه
مباركه «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» با آنكه
همه حيوانات را شامل نمىشود و مخصوص حيوانات بيابانى است دلالتى بر حشر آنان در
قيامت ندارد،[32] ممكن است جمع اين حيوانات در
نزديكهاى قيامت و قبل از وقوع آن باشد كه در اين صورت مدلول آيه
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 245
مختص به وحوش موجود در آن زمان
مىشود كه به هر سببى كه خدا مىداند آنها را در آن زمان يك جا جمع مىكند.
و
آيه دوم قبلًا مورد بحث قرار گرفت.
و
اما حشر حيوانات از راه تكليف به نحوى كه ذكر كرديم خالى از دو مناقشه نيست؛ اول
اينكه ممكن است لفظ امت در آيات سه گانه گذشته انصراف به امتهاى انسانى داشته و
امتهاى حيوانى را شامل نباشد.
دوم
اينكه اگر ارواح حيوانات قابليت بقاى بدون جسد را داشته باشند لازم نيست كه جزاى
آنان در قيامت باشد، و درباره انسان نيز همين حرف مىآيد و لذا معاد انسان بنظر
فقير تعبدى است نه عقلى، زيرا انتقام و ايصال حق در برزخ نيز ممكن است.
بهرحال
هيچ يك از طرفين قضيه به طور قطعى و يا اطمينانى ثابت نيست و خدا مىداند كه با
مخلوقاتش چه معامله مىكند.
5-
ارواح انسانى در كجا هستند؟
از
مجموع روايات، فهميده مىشود كه مركز ارواح در همين كره زمين بوده و با بدنهاى
برزخى خود در زمين و هوا زندگى مىكنند.
البته
هيچ بعيد نيست كه ارواح با قدرتى كه در قالبهاى لطيف برزخى خود دارند هرچند به
لحاظ مراتب فضيلت خود در كرات ديگر نيز، رفت و آمدى داشته باشند، منتهى تحديد
مقدار پرواز آنها، براى ما مجهول است.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 246
و هويداست كه ارواح مؤمنين از ارواح
كفار جدا است، زيرا اولى ها در تنعم و استراحت و دومىها در عذاب و ناراحتى به سر
مىبرند. كه طبعاً در دو جايگاه جداگانه قرار دارند.
در
صحيح ضريس كه در عنوان سوم همين فصل گذشت عذابگاه ارواح كفار در مشرق و استراحتگاه
ارواح مؤمنين در مغرب بيان شده است و اين حديث بيشترين توضيح را نسبت به احاديث
ديگر در اين زمينه داده است.
محل
زمينى ارواح كفار برهوت در حضر موت يمن[33]
و جاى ارواح مؤمنين احتمالا در وادى السلام نجف اشرف مىباشد.[34]
و
اينهم چند حديث ديگر در اين مورد:
1-
امام حسن مجتبى (ع) در صحيح محمد بن قيس در جواب اين سؤال كه مأواى ارواح مشركين
در كجا است؟ مىفرمايد:
البته هركس تتبع كند، احتمالًا
احاديث بيشترى دراين مورد- بلكه در ساير موارد بدست خواهد آورد.
6-
آيا ارواح مؤمنين در برزخ تكامل دارند؟
آيا
روح انسان، پس از مرگ به حد يقف و انجماند مىرسد كه ديگر تكامل و ترقى علمى و
عملى و يا تنزل و انحطاط در برزخ براى او ميسر نيست يا اينكه تكامل و يا تنزل
محدودى براى او ممكن است؟
براى
روشن شدن جواب اين سؤال توجه شما را به مطالب زير جلب مىكنيم:
الف)
شكى نيست كه روح پس از آزاد شدن از زندان بدن و راه يافتن آن به فضا و آگاهى آن بر
خصوصيات عالم برزخ به معلومات جديدى دسترسى پيدا نموده و درجه ايمان او به خدا و
قيامت و نبوتها قوىتر ميشود. و حداقل روح در برزخ همانند يك تازه وارد به شهر
بزرگى است كه معلومات جديدى بدست خواهد آورد.
ب)
آنچه كه درباره حضرت پيامبر (ص) و جانشينان ايشان در شبهاى جمعه نقل كرديم، ممكن
است در حق ارواح علماى بزرگ و شهداى عالى قدر نيز جارى گردد و همه آنها در عرش
مورد افاضه علوم جديد قرار گيرند.
ج)
سكرات موت و عذاب قبر و حتى عذاب خفيف برزخ موجب زوال يا تخفيف گناهان كه باعث
تاريكى و تيرگى روح است، مىشود، و ممكن است كه باعث نورانيت بيشتر روح گردد.
روح
از نظر دين، عقل و علم روحى جديد، ص: 249
د) دعا و استغفار بازماندگان، سرمايه
معنوى مردگان را بيشتر مىگرداند.
امام
صادق (ع) در صحيح حلبى مىفرمايد: پس از مرگ، اجر چيزى به جز سه چيز به ميت
نمىرسد: صدقهاى كه در زندگى خود آن را جارى ساخته. و (اجر) اين صدقه پس از مرگش
تا قيامت ادامه دارد. صدقه و موقوفهاى كه به ميراث برده نمىشود (اوقاف) يا سنت و
طريقهاى كه هدايت مردم را در پى دارد كه خودش به آن عمل كرده و ديگران پس از او
به آن عمل مىكنند. و يا فرزند صالح كه برايش استغفار مىكند.[41]
و
شبيه اين حديث، روايت عبد الخالق از آن حضرت است[42].
ه-)
قضاى عبادات او از طرف بازماندگان و كذا اهداى ثواب عبادات مستحبى براى او مفيد
خواهد بود كه صحيح معاوية بن عمار بر آن دلالت دارد[43].
و)
اعمال صالحه اولاد كه والدين از آنها مستفيد مىشوند و ذلك
ز)
ممكن است ارواح مؤمنين يا دستهاى از آنان به محضر قدس خاتم النبيين و اوصياى
آنحضرت، صلى الله عليه و عليهم اجمعين، گهگاهى در برزخ مشرف شوند، و بسيار بعيد
است كه اين تشرف خالى از افاضه و استفاضه بوده باشد.[45]
ح)
امام باقر (ع) در موثقه محمد بن مسلم مىفرمايد:
من
عمل باب هدى كان له أجر من عمل به و لا ينقص اولئك من اجورهم، و من عمل باب ضلال
كان عليه مثل وزر من عمل به و لا ينقص اولئك من اوزارهم[46].
روايات
به اين مضمون زياد است.
بنابراين
هركس كه آثار خيريه او مورد عمل مؤمنين قرار گيرد به مقدار ثواب عمل كنندگان، كه
گاهى در طول تاريخ به صدها ميليون مىرسند به بانى هم مزد مىرسد، به راستى مزد
جمعى از بندگان خوشبخت الهى همچون نهر جارى به آنان مىرسد.
بر
عكس آنانى كه كتابهاى گمراه كننده نوشتهاند، يا سينماها و مجالس رقص و مراكز فسق
و فجور و احزاب مضل و ظالم تأسيس نموده و مردم در آن جاها سرگرم فسق و معاصى
مىباشند، يا بدتر از آن به تأسيس مذاهب باطله پرداختهاند كه عقايد مردم بىخبر
را تباه
[1] - البته صاحب اسفار، روح را
جسمانية الحدوث ميداند نه مجرد، بنابراين روح مشمول كبراى فوق او( مجردات موجود
بوجود واجب الوجود اند نه به ايجاد او) نميشد، و فرض متن در تجرد ابتدائى روح است
كه جمعى به آن باور دارند و صاحب اسفار هم روح را در بقاء مجرد ميداند.
[2] - ص 270 ج 6 بحار، مراد مرحوم
مجلسى از مدلول آيات و روايات و براهين همان بقاى روح است و بقيه كلام او مدلول
خبر واحد است.
[4] - فى حديث ابى بصير عن
الصادق( ع) ان الميت منكم على هذا الامر شهيد قلت: و ان مات على فراشه؟ قال و ان
مات على فراشه حىّ عند ربه يرزق ص 245 ج 6 بحار سند روايت معتبر است ولى بحث در
مصدر آنست زيرا نسخه محاسن به سند معتبر ظاهراً به مجلسى مرحوم نرسيده است.
[5] - نفس آيه بخاطر اقتران
استجابت بحمد خداوند، انصراف به مؤمنين دارد، ولى سياق آيات قبلى مىرساند كه خطاب
با كفار منكر معاد است، و مشكل است كه آيه را شامل مؤمنين هم دانست.
[6] - تفسير زرق به كور و نابينا
يكى از دو معناى احتمالى آن است.
[7] - در آيه چهارم چنين آمده بود
اذ يقول امثلهم طريقة إن لبثتم الا يوما. وجه آن را نگارنده نفهميده است و اگر اين
آيه نمىبود مىشد كه اختلاف زمان مكث را بر اختلاف زيادى و كمى عذاب قبر حمل
نمود.
[8] - ولى ما زندگى چند هزار ساله
گذشته را در اين دنيا فراموش كردهايم!
[9] - اگر جمله يستبشرون را به«
بشارت مىدهند» معنى كنيم، و آن را به معناى يبشرون بدانيم معناى آيه چنين مىشود:
شهدا به كسانى كه به آنان ملحق نشدهاند( مجاهدينى كه هنوز شهيد نشدهاند) بشارت
مىدهند كه براى آنان ترس و اندوهى نيست و اين معنى( كه استبشر بمعناى بشر باشد،
در چند كتاب لغت ذكر شده است و استعمال فعل لازم بمعناى فعل متعدى نظاير فراوان
دارد.
اگر يستبشرون را به معناى( طلب
بشارت مىكنند) بگيريم، كه معمولا ماده استفعال چنين است، معناى آيه چنين مىشود:
شهدا در پى خبر خوش از رسيدن مجاهدان و پيوستن آنان به خود مىباشند آنچه در متن
ذكر شده احتمال سوم است همانند يستبشرون بنعمة من الله و فضل.
[10] - فى صحيح ابى بصير المروى عن
تفسير القمى كما فى المجلد الثالث من البحار ص 151 عن الصادق حول هذه الاية و هم و
الله شيعتنا اذا دخلوا الجنة و استقبلوا الكرامة من الله استبشروا بمن لم يلحق بهم
من اخوانهم من المؤمنين فى الدنيا الا خوف عليهم و لا هم يحزنون. ذيل الرواية يدل
على ان المراد بالجنة المذكورة فى صدرها هى جنة البرزخ كما لا يخفى. ولى در اعتبار
تفسير قمى ترديد وجود دارد.
[11] - مفهوم از مجموع آيات و
شواهد، اين است كه ظاهراً مؤمن آل يس شهيد شده است.
[12] - از نظر عقلى اجرت معنى
ندارد بلكه همهاش تفضل است ولى قرآن مجيد اجرت را قبول دارد پس ثبوت اين مفهوم
تعبدى مىباشد.
[13] - ص 268 ج 6 بحار الانوار،
قيل حوصلة بتخفيف اللام و تشديدها من الطير بمنزلة المعدة للانسان.
[17] - ص 271 مصدر گذشته و اينهم
بعضى از جملات ديگر مجلسى مرحوم: لكن مع ورود الاجساد المثالية فى الاخبار
المعتبرة المؤيدة بالاخبار المستفيضة لا محيص عن القول بها ... بل لا يبعد القول
بتعلق الروح بالاجساد المثالية عند النوم ايضا كما يشهد به ما يرى فى المنام ...
بل يمكن ان يكون للنفوس القوية العالية اجساد مثالية كثيرة كائمتنا( صلوات الله
عليهم) حتى لا نحتاج الى بعض التأويلات و التوجيهات فى حضورهم عند كل ميت( اى
محتضر) ص 271 المصدر اقول فى كلامه الاخير نظر.
[28] - در تفسير مجمع البيان در
تفسير آيه شريفه فوق چنين مىگويد: أى جمعت حتى يقتص لبعضها من بعض فيقتص للجماء
من القرناء، يحشر الله سبحانه الوحوش ليوصل اليها ما تستحقه من الاعواض على الآلام
التى نالها فى الدنيا و ينتصف لبعضها من بعض ...
وحوش در قيامت جمع مىشوند تا
قصاص بعضى از آنها از بعض ديگر گرفته شود، حتى قصاص شاخ زدن گرفته شود و وحوش حشر
مىشوند تا عوض درد و رنج و مصيبتى كه در دنيا ديدهاند به آنان داده و حق آنها از
يكديگر گرفته شود.
[31] - و ان شئت ان تطلع على حال
الحيوانات من جهة الادراك: و التكليف و الحشر و امثال ذلك فلا حظ الجزء( 61) من
بحار الانوار و الكتب الحديثة فى علم الحيوان.
[32] - يكى از اسباب اشتباهات
دانشمندان خلط كردن معناى لغوى به معناى اصطلاحى در تفسير آيات مىباشد، حشر در
اصطلاح امروزى ما همان حشر در قيامت است نه چيز ديگر، ولى معلوم نيست اين اصطلاح
در زمان نزول آيه مباركه( وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ) نيز محقق بوده و به معناى
مطلق جمع نبوده باشد.
[42] - 294 همان مصدر از اينگونه
روايات استفاده مىشود كه ثواب تاليفات و آثار خيريه او نيز به او مىرسد.
[43] - ص 294 همان كتاب بلى مصدر
اين صحيح، محاسن برقى است كه در وصول نسخه آن به مجلسى مرحوم به سند معتبر اشكالى
وجود دارد كه در بحوث فى علم الرجال آن را ذكر كردهايم.
[44] - روايتى غير معتبره السند بر
آن دلالت دارد بحار- ج 6- ص 220.