من
ناسيونالست و ملىگرا نيستم و نه ببرترى كشور و ساكنين ان بر ديگر كشورها و ملتها
قايلم من مسلمانم و مناط برترى مسلمانان را بر اساس انترناسيونالزمى اسلامى در علم
تقوى و اخلاق ميدانم. ولى چون من در افغانستان زندگى ميكنم قهرا روى سخن من به
هموطنان مسلمان و به مصالح اين كشور خواهد بود. هر چند اميدوارم نوشتههاى اين
كتاب براى برادران مسلمانم در ساير كشورها نيز مفيد باشد.
هدف
اين رساله كوچك راهنمايى راههاى ترقى مردم و كشور است كه در اوايل قرن بيست يكم
بعلت حكومت خرافى و ظالمانه كمونيستها (1357- 1371) و جنگهاى داخلى پارهاى از
احزاب جهادى و حكومت چندساله جاهلانه و ستمگرانه طالبان، نه تنها از ترقى بازماند
كه از امكانات ناچيز سياسى و اقتصادى و رفاهى كه از نظامهاى ضعيف گذشته باقىمانده
بود نيز محروم گرديد و يكى دو قرن بعقب برگشتيم.
امروز
كه من بتاليف اين رساله شروع نمودم نه قانون اساسى داريم و نه عدالت اجتماعى و نه
كارخانههاى توليدى ونه نظام اقتصادى و ه يك حكومت انتخابى و نه حاكميت ملى!! و
حال ما رقتانگيز و اسفبار است.
كشور
توسط يك اداره موقت با خزانه خالى اداره ميشود كه توسط موافقت نامه بن (مركز سابق
المان) با سرپرستى سازمان ملل متحد و رعايت دولتهاى غربى بوجود امده است. و مردم
عوام از اينكه از شر جنگهاى داخلى و خارجى كه از سال 1357 تا دو ماه قبل تقريبا
ادامه داشت و بنا بودى ملت و كشور منتهى شده بود راحت شدهاند خوشحال بنظر مىرسند
و از منجمد شدن اقتصاد و بر هم خوردن نظام سياسى كشورو نيز از ناديده گرفته شدن