نام کتاب : توحيد اسلامى و نظرى بر وهابيت نویسنده : ناشناخته جلد : 1 صفحه : 9
جواب: از نظر فلسفه، واجب الوجود حقيقت وجود است و ماوراى وجود چيزى
نيست كه سبب واجب الوجود گردد، و مفهوم نيستى و عدم نمىتواند وجودبخش باشد و
اساساً معناى واجب الوجود ضرورى بودن وجود اوست و ضروريات علت نمىخواهد.
ولى
براى اقناع و افهام مطالعه كنندگان كه با مسايل فلسفى آشنايى ندارند لازم است چند
مثالى هرچند ناقص ذكر كنيم تا اين شبهه مشهور به كلى دفع گردد:
1-
همه مىدانيم كه ترى هرچيز از آب است و عقل ما به مجرد ديدن چيز تر حكم مىكند كه
حتماً آبى بدان رسيده است، ولى هيچگاه سوال نمىكنيم كه ترى آب از كجا آمده و چه
چيز آب را تر نموده است؛ چون مىدانيم كه ترى آب از خود آب و ذاتى اوست.
2-
چربى هر چيز از روغن است و چربى روغن از خود او و نه از چيز ديگر.
3-
روشنايى هرچيز از نور است ولى روشنايى نور از چيز ديگرى پيدا نمى شود؛ چون ظلمت
روشنايى ندارد، روشنايى نور ذاتى اوست.
4-
شورى هر شور از نمك است و شورى نمك از خودش.
به
همين ترتيب وجود هر ممكن و هر مخلوق (نه هرچيز) از واجب الوجود است و وجود واجب
الوجود از خودش است.[1]
توضيح
ديگر
واجب
الوجوب: يعنى آنكه وجودش ضرورى باشد و نيستى و عدم او محال.
ممكن
الوجود: آنكه هستى و نيستى او (وجود و عدم او) ضرورى و ذاتى نباشد و وابسته به علل
و عوامل خارجى باشد.
ممتنع
الوجود: آنكه وجودش ناشدنى و عدمش حتمى و ضرورى باشد.
[1] بلى ضرورت مذكور در مثالها
به نحود مفاد كان ناقصه است و در وجود واجب به نحو مفاد كان تامه و لذا گفتيم
مثالها ناقص است ولى قناعت بخش.
نام کتاب : توحيد اسلامى و نظرى بر وهابيت نویسنده : ناشناخته جلد : 1 صفحه : 9