نام کتاب : توحيد اسلامى و نظرى بر وهابيت نویسنده : ناشناخته جلد : 1 صفحه : 17
2- شر غالب و بيشتر از 50%.
3-
شر ضعيف و كمتر از 50 درصد كه مقرون به خير كثير باشد مانند مرضى كه موجب نگهدارى
از مرگ يا آمرزش گناهان مىگردد. اگر دو قسم اول در جهان وجود داشته باشد، اشكال
قبح صدور آن از حكيم متوجه بود، ولى از قسم سوم هيچ ايرادى متوجه نمى شود، زيرا
عقلًا سفر پر مشقتى را كه فايده فراوان به بار آورد خير مىدانند نه شر، مجوس و
امثال آنان هيچ دليلى بر تحقق دو قسم اول شر در جهان ندارند تا زمينه را براى تعدد
خالق فراهم سازند.
از
نظر عقلى در جهان ماده و طبيعت نه خير مطلق وجود دارد و نه شر مطلق، و نه شر غالب،
بلكه موجودات همه داراى خير غالباند و پارهى از آنها شرور ضعيفى هم دارند كه
خير غالب آنها علت خلقت آنها شده است. و تفصيل اين بحث را در كتب فلسفى و كلامى
مانند اسفار و صراط الحق بخوانيد. دستهاى سوم نصارى است كه قرآن مىفرمايد:
«لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ
إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ»[1].
افعال
اختيارى انسان
مسألهى
مهمى كه درين مقام مطرح مىشود مسأله آزادى انسان و پارهاى از موجودات مختار ديگر
است، شكى نيست كه خداوند خالق همه كاينات جواهر و اعراض است و او شريكى ندارد؛
فسبحان من لا يدخل فى ملكه الا ما يشاء.
ولى
افعال اختيارى انسان اعم از خوب و بد آن از كى و از ارادهى كدام كس صادر مى شود؟
از بندهى خدا و يا از خدا؟
اگر
مانند مجبره بگوييم اعمال ما همه به اختيار خداوند صادر مىشود و بنده هيچ اختيار
و ارادهى از خود ندارد بلكه مانند كارد در دست قصاب است، اين گفتار را چند امر
باطل مىكند:
اول-
خلاف حس و وجدان انسانى است؛ زيرا هر عاقل در نفس وجود خود در مى يابد كه با
اختيار و با اراده آفريده شده و در انتخاب آزادى تكوينى دارد.