البته عمر انسان در دنيا كوتاه
و محدود است؛ ولى در حقيقت انسان پس از خلقت، نه تنها نابود نمىشود؛ بلكه عمر
هميشگى دارد. منظور از فرصت كوتاه همين مرحلهى است كه انسان در دنيا زندگانى
مىكند، زندگانى دنيا در واقع مرحلهى تكاملى انسان است كه زندگانى بعد از مرگ را
بيمه مىكند. زندگانى بعد از مرگ نيز دو مرحله دارد، يكى در عالم برزخ و ديگرى در
قيامت. انسان در دنيا زحمت مىكشد، صبر مىكند و حق را سرلوحه خود قرار مىدهد تا
رستگار شود. رستگارى دنيا در واقع همان حاصلى است كه زندگانى آخرت توسط آن تأمين
مىشود. به عبارت ديگر، انسان هر اعمالى را كه در دنيا انجام مىدهد بر اساس همان
اعمال، در آخرت زندگانى مىكند. عمل انسان خوب باشد، زندگانى برزخ و قيامت انسان
نيز خوب است؛ البته زندگانى برزخ معلوم نيست كه چند سال است؟ ولى هر چند سالى كه
باشد باز هم محدود است؛ امّا زندگانى قيامت معلوم است كه ابدى و هميشگى است و هرگز
پايان ندارد. اين موضوع بسيار حساس است، توجه مىخواهد؛ انسان در زندگانى دنيا
بايد دقت لازم را به خرج دهد تا در قيامت كه زندگانى هميشهگى و حيات جاويدانى
است، در آسايش زندگانى كند و از عذاب جهنّم در امان باشد.
شمارش
عمر
به
نظرمن، اين از كوتاه فكرى انسان است كه عمر خود را به سال و ماه حساب مىكند؛ در
حالىكه عمر انسان بايد به ساعت و دقيقه، حتّى به لحظه و ثانيه، حساب شود؛ زيرا
عمر چيزى بسيار با ارزش است، مانند طلا؛ بلكه به مراتب بالاتر از طلا است. بهنظر
شما، اگر كسى براى خريد در مغازه طلا فروشى برود چگونه از نرخ آن مىپرسد؟ معلوم
است، هركه بىپرسد، مىگويد: قيمت يك مثقال طلا چند است؟ هيچگاه كسى نمىگويد كه
قيمت يك گونى طلا چند است؟ مگر