مشركين و مؤمنين مقلّد كه إيمان
عقلى ندارند و تحت تأثير محيط خود قرار گرفته و إيمان آوردهاند؛ بلكه بر تر از
آنان نيست؟ ابراهيمى كه حاضر شود پسر نازنين خود را به دستور خداوند بدون مهلت و
بهانه، قربانى كند قهرمان توحيد نيست؟. ابراهيمى كه زندگانى خود را مهاجرت الى
الله «إِنّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبّي» مىدانست موحّد اول نيست؟
شخصيت
معنوى و روحانى ابراهيم خليل بسيار قوى است، گاهى تا مرز سوختن در آتش پيش رفته،
ولى بت سازى و بت فروشى پدر گفته خود «آزر» را به سبكى رد كرده و بت پرستى «نمرود»
حاكم زمان را به مسخره گرفته. ولى در همه حال ارتباط او با خدا بر قرار بوده است.
به
نظر اينجانب بالاترين عظمت اين روح دريا صفت، اين است كه به خاتم النبيين (ص) و
رئيس المرسلين وحى مىشود كه از روش ابراهيم پيروى كند. سبحان الله.
درست
است كه مقام خاتم المرسلين فوق رسالت و خلّت ابراهيم است و ملّت و روش ابراهيم
همان ملّت و روش پيامبر بزرگوار اسلام است، ولى مع الوصف در جمله
«أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً ..» نزاكتهاى
زيادى به نفع «جد» و «نواده» وجود دارد.
شايد
حكمت به معناى محكمى و خلل نا پذيرى باشد كه از لازمه آن منع فساد و زوال و
اضمحلال باشد و به همين دو معناى مطابقى و التزامى بر مصاديق زيادى كه دانشمندان،
آنها را از معانى حكمت شمردهاند، اطلاق شده است.
قرآن
مىفرمايد: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً
...» (البقرة: 269)؛ كسيكه حكمت به او داده شده محققاً به او خير زيادى
داده شده است. از چند آيه فهميده مىشود كه تلاوت آيات و تزكيه و تعليم كتب غير
حكمت است چون در عرض هم ذكر شدهاند.