در
آغاز خلقت إنسان، اولين فرد اين نوع پيامبر خدا هم بود و اين كه در اجتماع اولى
بشر تحت نبوت آدم (ع) كفر تحقق گرفته بود و يا نه دليل قانع كننده وجود ندارد.
قابيل ممكن است مؤمن قاتل بوده باشد، آهسته آهسته افراد إنسان زياد شدند و نياز به
جدا شدن جماعتهاى إنسان به أماكن مختلفه جهت تحصيل مواد غذايى و لباس پوشيدن و
مساكن، شدند. هدف خلقت مقتضى بود بين اينان أنبيايى مبعوث شوند كه صورت گرفت و
احكام مختصر نوشته نيز توسط أنبياء مطابق نياز زندگانى آن جماعت آورده شد. طبعاً
در بين إنسانها اختلاف فكرى به وجود آمد وقتى كتاب براى رفع اختلاف آنان بحكومت و
قضاوت پرداخت طبيعت بغاوت كنندهى افراد توسط بينات إلهى كنترول نشد. از قرآن پيدا
است كه اين اختلاف در مرحله اول از قصور فكرى نبوده كه از تعمد و لجبازى و يا
تقصير بوده است و مخالفين حق معذور نبوده اند.
دين
كه در مرحله اول زندگانى إنسان جلو اختلاف فكرى و عملى را گرفته نتوانست در مراحل
بعدى نيز چنين بود سپس مزيد بر علت شده، پيروان أديان منسوخ همه بدين ناسخ تسليم
نشدند و طبعاً تزاحم أديان در اجتماع إنسانى باقى ماند و حتى تا مرز قتل ونابودى و
فساد در بين پيروان پيش رفت و ادامه يافت. پيروان اين أديان چه قاصر و چه مقصر و
چه متعمد، با شدت و سرسختى به مقابله فرهنگى و فيزيكى پرداختند. به جاى اين كه
مرور قرنها در پخته گى إنسانها و تجارب و تعّقل و تفكّر مردم تكامل بياورد، دين
واحدى داراى مذاهب متعدد شد. كه همان بر خورد هاى فيزيكى وفرهنگى بين پيروان مذاهب
آن دين