كنار علم و اعتقاد به ناتوانى غير خدا در رساندن خير و شر و يا سود و
زيان كامل مىشود؛ يعنى از يك سو بداند كه خدا براى توكّل بنده كافى است و از سويى
ديگر باور داشته باشد كه از غير او كارى بر نمىآيد و همه امور به او باز مىگردد.
شيخ
صدوق در حديث شريفى نقل كرده است كه جبرئيل (ع) در پاسخ پيامبر خدا (ص) در باره
حقيقت توكّل بر خدا مىگويد: «توكّل آن است كه بدانى مخلوق نه زيانى مىتواند
برساند و نه سودى، نه قادر به عطاست و نه مانع خيررسانى».[1]
بر اين اساس، توكّل به خدا بر دو ركن استوار است: نخست آن كه بدانى همه امور از
خدا آغاز مىشود و به او باز مىگردد و ديگر اين كه معتقد باشى همه مخلوقات، فقير
و ناتوانند و تأثيرگذار حقيقى در جهان آفرينش جز پروردگار جهانيان نيست.[2]
پس او هر گونه كه بخواهد در مخلوقاتش تصرف مىكند و قادر است سببيّت را به چيزى
بدهد و يا از آن باز پس گيرد آن گونه كه بُرندگى را از تيغ ابراهيم (ع) به هنگام
ذبح فرزندش اسماعيل (ع) و سوزانندگى را از آتش نمرود گرفت.
5.
ناتمام نماندن وكالت خداوند
سؤال
ديگر در باره توكّل اين است كه آيا خداوند وكالت بندهاش را به پايان مىرساند؟
آيا عوارضى همچون مرگ يا بيمارى و يا علت ديگرى
العِلمُ بِأنّ المَخلوقَ لا يضُرُّ و لا ينفَعُ و لا يعطى وَ لا
يمنَعُ».
[2]. ر. ك: مواهب الرحمان فى
تفسير القرآن، ج 9، ص 353:« فإنّ له التصرّف فى خلقه كيفما يشاء إيجاداً و إحياء و
إماتة، و تأكيداً لما سبق و إيذاناً بأنّ جميع ما سواه مخلوق له تعالى محتاج بذاته
لذاته، و هو الوكيل عليهم يدبّر شؤونهم و يرعى مصالحهم».