عجز و ناتوانى و ابراز آن را لازمه توكّل برشمرده و توكّل بر خدا را
به معناى بريدن از غير خدا و اتصال به خدا و اعتماد بر او دانسته است.[1]
البته گاهى «وكالت» به معناى «كفالت» دانسته شده است ولى به نظر مىرسد وكالت اعم
از كفالت است؛ زيرا هر وكيل، كفيل هست، اما هر كفيلى را نمىتوان وكيل خواند.[2]
اما تفاوت «تفويض» با «توكيل» در آن است كه در تفويض، تمام امر بر عهده ديگرى قرار
داده مىشود و اختيار از خود سلب مىگردد اما در توكيل، اختيار و جايگاه موكّل
محفوظ است.[3] واژه «وكيل» نيز به معناى كسى
است كه اعتماد بر او و واگذارى امور به او تحقق خارجى يافته است. در اين ميان،
خداوند مصداق تمام و كمال وكيل است كه در تمام امور بر وكالت بندگانش قادر و حكيم
است. ازاينرو يكى از نامهاى نيكوى او «وكيل» است و كسى جز او وكيل علىالاطلاق
نيست.
معناى
اصطلاحى توكّل
توكّل
در اصطلاح، يعنى تكيه و اعتماد به خدا براى به نتيجه رسيدن كارها و جلب سود و دفع
زيان در امور دنيا و آخرت.[4] توكّل، يكى از مراحل سلوك
الىالله است و «وكيل» كسى است كه از سوى موكّلِ خود، تدبير و سرپرستى كارى را بر
عهده مىگيرد. و غالباً كسى وكيل مىگيرد كه در انجام آن كار «خُبره» نيست و يا
«توان» آن را ندارد.