بداند كه خداوند او را موجودى محترم آفريده است، تلاش مىكند نفس
خويش را با اظهار وابستگى به مخلوق، خوار نگرداند و تنها با تكيه بر خالق حكيم و
توانا، بر عزّت خويش بيفزايد و از حرمت نفس خود پاسدارى كند. به عبارت ديگر، اگر
انسان بداند كه خداوند پيش از آن كه او را بيافريند، فرشتگان را به مقام او و
جانشينىاش از خدا بر روى زمين آگاه ساخته[1]
و پس از اعتراض ملائكه، آنان را نادان خوانده است،[2]
و نيز خداوند اولين كسى است كه به او تعليم داده، مسجود فرشتگانش كرده و فرشته
خطاكار را به خاطر او از درگاه خويش رانده است؛[3]
و سرانجام بداند كه خدا جهان آفرينش را مُسَخّر او گردانيده[4]
و او را با واگذارى تكاليف شرعى، شايسته بر دوش گرفتن بار امانت الهى دانسته است،[5]
به اين جايگاه رفيع آگاه مىشود و تلاش مىكند با تكيه بر خالق هستىبخش خويش، به
عزّت واقعى دست يابد. خلاصه آن كه اگر آدمى بداند چه جايگاه بلندى نزد خداوند دارد
و شايسته برترى يافتن بر ملائكه است، هرگز تن به خوارى و ذلّت در برابر بندگانى
چون خود نمىدهد و رفتارى كه حرمتش را از بين ببرد مرتكب نمىشود.
2.
آگاهى از توانمندىهاى خداداد
دومين
عامل عزّتمندى، آگاهى به توانمندىهاى خداداد خويش است. به راستى كسى كه از
داشتههاى خود آگاه است، به جاى آن كه در